معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه6) سه‌شنبه 1395/06/23

1395-1396، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض کنم که بحث در جوایز السلطان به مناسبتی منتهی شد به مسئله پرداخت خمس تا اینکه آن کراهتش برداشته بشود.

به این مناسبت مجموعا مرحوم شیخ سه طایفه از روایات را اشاره فرمودند برای تطبیق به ما نحن فیه. یکی روایت مال مخلوط به حرام بود. یکی روایاتی که در جایزه خمس هست. یکی هم روایاتی که به اصطلاح اصولا اموالی را که از ظلمه گرفته می‌شود خمس داده می‌شود. این سه تا عنوان.

گفتیم آن بحث ما که بحث خمس نیست، به مقدار اشاره اجمالی، متعرض بشویم.

عرض کنم خدمتتان که اول طائفه اول روایاتی که در مال مخلوط به حرام است. عرض کردیم در این جلد ده چاپ جدید جامع الاحادیث، در آن باب ده، از ابواب فرضه و فضله، ایشان چند تا روایت در این جهت آوردند. عرض کردیم در کتاب جامع الاحادیث وفاقا لکتاب وسائل، وسائل ترتیبش این جوری است که در هر بابی روایات می‌آورد، بعد در آخر فصل می‌گوید و تقدم ما یدل علی ذلک و یاتی، عنوان اشاره اجمالی. بعدها این خودش یک مطلبی شد که این تقدم کجا تقدم، و واقعا هم یکی از کارهای دقیق وسائل است. بعضی مثلا تقدم تنها دارد یا یطعی تنها دارد. آن وقت فاصله‌هایش هم خیلی زیاد است. حافظه ایشان خیلی قوی بوده، حواسش خیلی جمع بوده است. خیلی اصلا گاهی در جلد مثلا 15 چاپ قدیم، چاپ بیست جلدی، می‌گوید تقدم. تقدم‌اش در جلد یک مثلا، جلد دو، جلد سه، در یک بابی. خیلی عجیب است انصافا و یکی از نوه‌های مرحوم صاحب جواهر کتابی دارد در شرح ما تقدم یاتی فی الوسائل چاپ شده. خدا رحمت کند آقای بروجردی اعتقادشان بر این است که این تقدم یاتی‌ها را بیان بکنیم. کجا تقدم است. نگوییم تقدم ما یدل علی ذلک.

لذا این خودش یک منهجی است آقای بروجردی یک تکاملی به آن منهج دادند. شایدممکن است عده‌ای بگویند اصلا این منهج درست نیست، بیخود چرا بگوییم تقدم یاتی، راه دیگری باید بگیریم. آن بحث دیگری است.

لذا ایشان در کتاب جامع الاحادیث و وسائل در عنوان باب اول مثلا به قول حالا فرض کنید نمی‌گویند اما مثلا روایتی که صریح‌تر است می‌آید، بعد بقیه‌اش را یعنی آن جایی که روایت کلا در آن عنوان است، آنجا می‌آوردند. آنجایی که در وسط عنوان آمده، ذیل روایت آمده، جزئی از روایت آمده، تقدم یأتی، قرارش می‌دهند توی تقدم یأتی. آن وقت این نکته را خوب دقت بکنید، در کتاب وسائل، چون خود مرحوم صاحب وسائل یک فهرست مانندی برای کتاب نوشتند که خیلی هم نافع است. با آن چاپ مرحوم آقای ربانی چاپ شده. آن خودش یک کتاب مستقلی است، خوب دقت بکنید. آن فهرست وسائل نیست. یک کتابی است ایشان مستقلا نوشتند که ناظر خود مؤلف ناظر به کتاب وسائلش است. آن را تکه تکه کردند به مناسبت هر جلدی در کتاب وسائل چاپ کرده مرحوم آقای ربانی چاپ کردند.

یکی از مزایای آن مطلبی که آن فهرستی که ایشان نوشته، تعیین می‌کند عدد احادیث باب را. مثلا ما الان همین الان در همین وسائل چاپ ربانی مثلا یک باب می‌آورد خود مرحوم آقای ربانی ذیلش مثلا باب فلان فیه خمسة احادیث ستة احادیث. ممکن است صاحب وسائل مثلا ایشان نوشته خمسه، صاحب وسائل نوشته شش تا. گاهی هم ایشان می‌گوید، که ایشان می‌گوید فیه خمس حدیث لکن فی فهرست مانندشان ایشان فرمودند شش تا. آن نکته لطیفی است که صاحب وسائل کدام حدیث را حساب کردند؛ چون این خودش یکی از مشکلات است که کدام یکی را حساب کرده است.

غرضم در کتاب وسائل شماره احادیث به آن احادیثی است که قبل از تقدم و یأتی است. مثلا خودش می‌گوید در این باب من شش تا حدیث آوردم. تقدم و یأتی‌ها را حساب نکرده. اما در جامع الاحادیث حساب کرده، این دو تا را فرق، نکات فنی است گاهی توجه … نکات ریزی است. مثلا شما الان در همین باب 10 مثلا چهار تا روایت آورده، بعد نوشته تقدم، اما در فهرستش نوشته مثلا فیه دوازده تا روایت، چهار تا بیشتر نیست، این دوازده تا با آن تقدم و یأتی‌هایش دوازده تا و الا خود آن که رسمی است چهار تاست.

و لذا احادیث اصلی را به عنوان متن قرار می‌دهد، بقیه‌اش که مثلا یک تکه از روایت است، آن را جای دیگر ذکر می‌کند، روایت را یک جای فصل دیگر می‌آورد، اینجا اشاره و بیان می‌کند. البته ایشان آقای بروجردی عقیده داشتند چون آن تقدم و یأتی وسایل مشکل دارد، ما معین بکنیم. و لذا ایشان معین می‌کند. مثلا تقدم روایت سماعه باب فلان حدیث فلان، آن وقت آن قسمتش را هم می‌آورد، قوله سئل ابا عبدالله علیه السلام. لذا ایشان در شماره بندی باب داخل کرده است. فرمودند همین جا باب 10 را من نگاه بکنم، باب دهی که اول این کتاب است، ببینم چند تا شماره حدیث زده، این باب دهش، حالا باز کردیم نگاه کنیم. باب 10، باب ان من اصاب مالا فلا یعرف حلالا، نوشته که فیه ثمانی بله فیه ثمانیة احادیث. 28 تا حادیث است، در حالی که این شماره‌اش چهار تاست. آن چهارتایش هم دلالتش مال تقدم و یأتی است. غرض این… اما در وسائل این کار را نمی‌کند. این نکته را دقت بکنید. در وسائل چون خود صاحب وسائل شماره زده، اشتباه نشود. یک شماره بندی درچاپ آقای ربانی است در حاشیه آمده، این مال خود آقای ربانی است. اما یک شماره بندی در خود کتاب خود صاحب وسائل نظر دارد. آن توی آن فهرست وسائل که چاپ کرده در اول، آنجا آمده است. آن فهرست، فهرست نیست. یک کتاب دیگری صاحب وسائل نوشته، یک برداشت‌های آزاد به اصطلاح ما از روایات باب کرده است. مثلا نوشته باب فلان در این مطلب است، چند تا حدیث در آن آوردیم، احادیث دلالت بر فلان کرده، احادیث معارض دارد، دقت کردید؟ این جوری. یک برداشت کلی از کل بابها داده است. دقت کردید؟ و کرارا هم عرض کردم آن فهرست متأسفانه در چاپ آل البیت چاپ نشده، چون دیدند کتاب مستقلی است، یک فهرست خودشان نوشتند از عناوین باب. آن فهرست فواید دارد، چون مال خود مولف کتاب است، مهمترین فایده‌اش عدد احادیث است، کیفیت جمعش است. نکات لطیفی دارد. خلاصه از باب را ایشان برداشته به نحو برداشت آزاد آورده است.

عرض کردم به این عنوان، راست هم هست خب، واقعا کتاب مستقلی است، فهرست ننوشته ایشان. یک کتاب دیگری به عنوان موجزی از کتاب وسائل و برداشت آزادی از ابواب وسائل. لکن عملاً خب ناظر به کتاب است، نافع است برای کتاب خیلی نافع است. کسی بخواهد کتاب را از آن راه نگاه بکند، واقعا برای او نافع است. بالفعل خیلی نافع است فهرستی که آمده به اسم فهرست. این نکته را عرض کردم.

آن وقت در آنجا صاحب وسائل وقتی شماره حدیث می‌گوید، به آن مقداری که در اصل باب آورده، تقدم‌ها را دیگر حساب نمی‌کند. می‌گوید تقدم و یأتی، آنها را حساب نمی‌کند. اما در جامع الاحادیث، چون در تقدم آن قسمت حدیث را می‌آورد. مثلا تقدم در روایت سماعه باب فلان قوله علیه السلام، آورده، این را اینجا حساب می‌کند. غرض اگر شما دیدید در فهرست این جامع الاحادیث نوشته در این باب مثلا شش تا حدیث است، نگاه می‌کنید دو تا حدیث است. آن چهار تایش مال تقدم و یأتی است.

من اینها را عرض می‌کنم چون بالاخره به هر حال این مطلب ادامه دارد. ما اگر بخواهیم جامع الاحادیث بنویسیم، بخواهیم موسوعه حدیثی بنویسیم بالاخره باید چه کار بکنیم؟ خودش یک مطلبی است دیگر. یکی از مطالب مهم همین است. یا اصلا بیاوریم. تقدم و یأتی چرا، برداریم، تقدم و یأتی را برداریم. مثلا همان روایت را بیاوریم… وسائل تا یک مقدار زیادی تکرار دارد. وسائل خیلی تکرار دارد. تقطیع دارد، تکرار دارد، از این کارها دارد.

به هر حال این هم یکی از مشکلات حدیثی است که چه کار باید بکنیم.

به هر حال چهار تا حدیث متن است. یک و دو. تمام این چهار تا حدیث ضعیف هستند. این که در باب مال مختلط … به استثنای روایت سکونی بنا به رأی مثل مرحوم آقایی خویی که ایشان قبول دارند که ما هم قبول نداریم، روایت سکونی را قبول کردند.

س: اولی 09:29

ج: چند تا دارد، حکم بن بهلول دارد، حسن بن … اصلا نمی‌دانیم کی هستند اینها اصلا، آن علی بن جعفر را هم نمی‌شناسیم.

چهار تا روایت دارد که هر چهار تا روایتش ضعیف است. البته انصافش معیار اساسی‌اش همان روایت سکونی است. راجع به روایت سکونی چون خیلی مفصل صحبت کردیم پارسال دو سه سال قبل باز فرصتی پیش بیاید، چون اینجا منحصر به آن نیست دیگر صحبت نمی‌کنیم. حدود ده جلسه راجع به سکونی صحبت کردیم که دیگر وارد آن بحثها نمی‌شویم. اجمالش این است که روایت سکونی به نظر ما قبولش مشکل است. و اصولا ما بحث سکونی را باید در یک مجموعه مطرح کردیم، یک منظومه. مجموعه ما یروی عن امیر المومنین(ع) است، یک بحث این طوری است. ما یک بحث کلی داریم، زیاد داریم، ما، زیدی‌ها، حتی خوارج. من در کتب فقهی خوارج در ابواب حدود و آنجا روایاتی از علی بن ابیطالب(ع) که ماها هم نداریم. خیلی هم با اعجاب نام ایشان را آورده، این هم جزو عجایب است.

س: مراد انفراداتش است دیگر بله؟

ج: انفرادات کی؟

س: سکونی

ج: نه انفراد و غیر انفراد هم دارد.

س: نه انفراداتش را شما قبول ندارید یا

ج: نه کاری به آن نداریم. دقت کنید اصلا کلا یک بحث کل ما یروی عن علی(ع). چه دعا هست، چه نامه هست، چه خطبه هست، اصلا کل ما یروی عن علی(ع)، چه احکام است، چه کتاب است، کتاب به حضرت نوشته، اصلا کل ما، این یک مجموعه‌ای است اصلا. جمع هم کردند خب اخیرا خدا رحمت کند آقای یکی از خطبای آدم خوبی هم بود، آقای 10:59. دوازده جلد کل کلمات امیر المومنین(ع)، لکن این جمع‌ها فنی نیست. کسان دیگری هم جمع کردند نمی‌خواهم اسم ببرم. اینه جمع‌ها فنی نیست. آنچه که مجموعه‌ای که الان منسوب به امیر المومنین(ع) است، یک شرحی دارد. مثلا سکونی یک قسمت است فرض کنید، صحیحة الرضا یک قسمت است، روایت آن مردک که متهم، متهم که نه خیلی معروف است به جعل و کذب، ابو البختری وهب بن وهب، آن یک قسمت است. مسند زید یک قسمت است، کتاب قضایا و سنن احکام، من اگر بخواهم وارد بشوم دیگر خودش خیلی طولانی است. ده جلسه هم بیشتر شرح می‌خواهد. وارد این بحث دیگر الان نمی‌شویم.

یک بحثی کلا این است اصلا کل ما یروی عن علی سلام الله علیه. در کل دنیای اسلام، این اختصاص به ما هم ندارد. یکی از مظاهر خیلی معروفش هم نهج البلاغه است که در سال 400 ایشان نوشتند. خود خطب امیر المومنین(ع) شاید مثلا قدیم‌ترینش که ما خبر داریم مسعدة بن صدقه از قول امام صادق(ع). اصلا کتابی دارد خطب امیرالمومنین(ع) که از امام صادق(ع) نقل کردند. غیر از آن نوشتار از حضرت داریم، نوشته‌هایی که بوده، خیلی شرح مفصلی دارد. یکی از آن مجموعه‌ها کتاب سکونی است. البته این مجموعه خودش یک شرحی دارد. باز کل واحد واحد از این خطوط، یک البته این کار خوبی است، این کار فنی هنوز نشده، اینها را دسته بندی باید کرد. یک مشترکات دارند. بعضی چیزها را سکونی گفته در همین کتاب مسند زید هم هست یا در کتاب‌های دیگر هم هست. بعضی چیزها نه، به قول ایشان منفرد سکونی است. ما اینها را توضیح دادیم کرارا و مرارا دیگر وارد توضیحش الان نمی‌خواهم بشوم.

اجمالا عرض کردیم البته سکونی ابراهیم بن مسلم یا ابراهیم بن ابی زیاد، در کتب اهل سنت هم عنوانش هست. از صحاح سته هم به نظرم ترمذی. حالا اگر میزان الاعتدال در این دستگاه‌های شما هست، به نظرم رمز ت داده، ترمذی، در ذهنم حالا، دیدم سابقا اما الان در ذهنم حضور ذهن می‌ترسم کم و زیاد بشود. ترمذی از او نقل می‌کند یا ابن ماجه. ابن ماجه اضعف صحاح سته است. اصلا بعضی‌ها هم، خیلی ضعیف است کتاب درب و داغون. یا ابن ماجه یا ترمذی از این، ترمذی بهتر از آن است اصلا قابل قیاس نیست. شاید هم ابن ماجه نقل کرده باشد. احتمال می‌دهم ابن ماجه نقل کرده باشد.

به هر حال از سکونی در صحاح اهل سنت یکی‌شان نقل کرده، لکن آنجایی که من دیدم، حالا اگر اقوالی که هست که این کتب معروفشان نقل نکردند، بالاتفاق او را کذاب می‌دانند نه ضعیف. جعال می‌دانند، قائل به کذب او هستند. البته دو سه تا دیگر اسماعیل بن مسلم هم دارند. از عجایب این است که آنها هم من یک وقتی در خود مصادر آنها کار می‌کردم، می‌دیدم خود آنها هم گیر کردند، در اسماعیل بن مسلم گیر دارند. نمی‌فهمند این سکونی است، یکی دیگر است؟ مکی است بصری است؟ الی آخره، نمی‌خواهم وارد آن بحث بشوم. شانس این نام اسماعیل بن مسلم در کتب اهل سنت هم مشکل دارد.

س: منشأ تکذیبشان چه بوده؟

ج: می‌گویند دروغ گفته. منشأی ندارد.

س: از خودشان است

ج: باشد از خودشان، حالا از خودشان

س: نگفته ایشان رافضی بوده، درست است؟

ج: تهذیب، کیست، ابو البختری وهب بن وهب از خودشان، قاضی هم بوده، قاضی مدینه هم بوده است. بعد هم آورده قاضی بغداد. منصور آورده او را قاضی بغداد. خیلی مهم است، مقام تقریبا شبه قاضی القضات نبود، اما خب قاضی منطقه مهم بغداد است.

س: استاد رمز ت دارد

ج: ت زده؟

س: بله

ج: همان ترمذی است. می‌گویم در ذهنم ترمذی بود.

علی ای حال اگر رمز ت زده ترمذی است. دقت می‌فرمایید؟ این شخص اصلا نوشتند کان یسحر لیله فی وضع الحدیث؛ اصلا شب بیدارخوابی می‌کشیده برای جعل حدیث. اینقدر این و انصافا هم فنان است، مرد ملایی است انصافا این ابوالبختری؛ چون این احادیث جعلی را به این قشنگی، الفاظ قشنگی هم دارد. بعضی از احادیثش را من یک وقتی مخصوصا بلا نسبت تفکرات کمونیستی بود که مثلا نان و خبز و… این اللهم لو لا الخبز ما صلینا، اگر نان نبود نماز نمی‌خواندیم، مال همین ابو البختری است. منحصر به او هم هست. خیلی می‌گویم یک وقتی هم شما چون یادتان نمی‌آید یک جریانی بود که یک عده‌ای که تفکرات خاص داشتند، این را می‌آوردند که پیغمبر(ص) فرمود اللهم لو لا الخبز ما صلینا، اگر نان نباشد نماز نمی‌خوانیم، برای اصالت اقتصاد…

غرض این از ابداعات همین شخص است. بد هم نیست انصافا مجموعه احادیثی را که جعل کرده که متأسفانه شاید معظم‌شان هم پیش، در همین قرب الاسناد آورده دیگر، نمی‌خواهد جای دیگر برویم. یک جا تقریبا در قرب الاسناد آورده. از طریق ابان بن محمد ، این مرد بزرگواری هم هست، نمی‌فهمیم دیگر حالا چیست.

و ابن غضائری هم می‌گوید که مثلا کذاب وضاع، لکن احادیث او قریبة من السداد، یعنی معانی‌اش خوب است، راست است، حالا عبارت ابن غضائری را خیال کردند می‌خواهد توثیق کند. توثیق نمی‌کند، مراد این است که مرد ملایی است، خوب حدیث جعل می‌کند. راست هم هست انصافا خیلی خوب جعل می‌کند. در جعل استاد است. می‌گویند در خطیب بغداد نوشته کان یسحر عامة لیله، عامه حالا نمی‌دانم لیله فی وضع الحدیث؛ اصلا شب بیداری می‌کشید برای جعل حدیث. اما این معنایش این نیست که حالا… البته خود ما هم اصحاب ما هم تکذیبش کردند. این متفق علیه است به اصطلاح ایشان.

علی ای حال کیف ما کان روایت سکونی را جهات توضیحش را دادیم. پیش ما قبولش خیلی مشکل است، فوق العاده مشکل است. یک جهات زیادی دارد، نه اینکه یک جهت.

عمده حدیث ما نحن فیه حدیث سکونی است. و من توضیحاتش را عرض کردم؛ چون این نحوه توضیح گفته نشده بود، گفتیم سکونی از امام صادق(ع) حالا اینجا که انحصار ندارد. از امام صادق(ع) غالبا، اینجا چون یک کسی هم هست که اصلا نمی‌شناسیم، از امام صادق(ع) متونی را نقل می‌کند که اصحاب دیگر ما نقل نمی‌کنند. این نکته را خوب دقت بکنید. اصلا ادبیات خاصی دارد. ما هم این را نفهمیدیم هنوز چطور شده امام(ع) این مطالب را فقط به این آقا فرموده. مثلا به زراره به محمد بن مسلم، شاید در کل احادیثش تک و توک حدیث باشد که کس دیگری از اصحاب نقل کرده است. بعد از سکونی هم بزرگان حدیثی که ما داشتیم، مخصوصا اگر راست باشد که وفاتش 180 است، خیلی عجیب است اگر وفاتش 180 باشد. یعنی حدود مثلا 30 سال بعد از امام صادق(ع) از موسی بن جعفر(ع) حدیث، شاید یک حدیث داشته باشد. 148 شهادت امام صادق(ع)، وفات سکونی در روایات ما نیامده، در همین میزان الاعتدال نوشته مات سنة مائة و ثمانین. اگر این راست باشد که 180 وفاتش است، یعنی سه سال قبل از شهادت موسی بن جعفر(ع). ایشان 183 است. آن وقت در این فتره زمانی بزرگان حدیث و نقادین حدیث ما وجود داشتند و کارشان هم همین بوده است. مثل ابن ابی عمیر، مثل یونس، مثل بزنطی. هیچ کدام از اینها از سکونی نقل نکردند. آن که خیلی از او نقل کرده، نوفلی است که او هم خیلی وضع روشن‌تری، که اصلا به اصطلاح ما نوفلی ارزشش در حد انتشاراتی است؛ یعنی نسخه او را پخش کرده است. بله یک نسبت نسبتا زیادی در بزرگان اصحاب ما عبدالله بن مغیره از او نقل کرده است. که آن احتمالا در حد روایت بوده است. چون خود عبدالله بن مغیره با جلالت شأنش یک ابهام‌هایی که در زندگی‌اش وجود دارد که الان جایش اینجا نیست، و الان وارد بحثش نمی‌شویم. دقت می‌کنید؟

س: آقای خویی که قبول کرده

ج: ایشان را خب بله، همان که گفتند شیخ ادعای اجماع کرده، بعدش هم در کامل الزیارات هست، در تفسیر هم هست. حالا از کامل الزیارات که دست برداشتند، در تفسیر هم هست.

دقت فرمودید؟ ایشان از این راه، آقای خویی از این راه. و آن عبارت شیخ و تعجب هم می‌کنم من، چون مرحوم آقای تستری در مقدمه قاموس به مناسبتی می‌گوید که عبارت شیخ دلالت بر وثاقت سکونی نمی‌کند و اصحاب بد فهمیدند. البته مرحوم آقای قاموس مرحوم آقای تستری توضیح هم نداده که این منشأ اشتباه اصحاب کجا بوده. ما این را عرض می‌کنم چون خیلی مفصل بحث کردیم توضیح دادیم حق با مرحوم تستری است، اصحاب بد فهمیدند. عبارت شیخ توثیق ایشان نیست، اشتباه شده است. توثیق سکونی نیست. و به خلاف ایشان توضیح دادیم، یک رساله‌ای است نمی‌دانم عزیه‌، عزیه به نظرم، حالا یا غزیه یا عزیه مال مرحوم محقق حلی، صاحب شرایع، ایشان فهمیده عبارت توثیق است. اصحاب بعد روی ایشان اعتماد کردند. می‌گویم اینها را آقای تستری شرح نداده است. شرح‌هایش را هم ما دادیم. و انصافا هم محقق ظاهرا درست نفهمیدند، اشتباه فهمیدند. عبارت شیخ توش توثیق در نمی‌آید، نکاتی دارد حالا وارد آن بحث نمی‌شوم؛ چون دیگر بخواهیم بشویم باید یک روز طولانی.

عرض کردیم کتاب در زمان خود سکونی که نوشته حالا چرا بعد از ایشان بزرگان اصحاب مثل ابن ابی عمیر نقل نکردند. ادبیات ایشان

س: فهم آنها که به درد ما نمی‌خورد. یک بحث اجتهادی می‌شود دیگر

ج: خیلی خب، مقلد نیستیم، تجمیع شواهد می‌کنیم.

س: نه شما الان استناد می‌کنید به برداشت مرحوم محقق یا مرحوم تستری، درست است؟ خب برداشت آنها را استناد می‌کنید

ج: نه گفتم مرحوم محقق فهمیده توثیق است و درست نیست. نگفتم قبول کردم. آقای تستری هم می‌گوید توثیق نیست، مطلبش درست است تحلیل نکرده، تحلیلش را ما دادیم. ایشان تحلیل نکرده، تقلید ایشان نیست. خب داریم می‌گوییم خب ایشان هم نتوانسته تحلیل بکند. این را تحلیل را شاید برای اولین بار این حقیر سراپا تقصیر گفتیم که منشأ اشتباه اصحاب ما از قرن هفتم که محقق توثیق فهمیده، الی یومنا هذا راه افتاده، یکی هم آقای خویی. و ما مرحوم آقای تستری می‌گوید این عبارت توثیق نیست. این مطلب آقای تستری درست است، راست است خب این که عبارت ما خودمان فهمیدیم احتیاج به تقلید ندارد. اما این سوال می‌آید این بزرگان اصحاب چطور اشتباه کردند؟ این اشتباه از کجا پیدا شده؟

س: شاید از طریق نوفلی 20:37

ج: نوفلی، عده زیادی تصادفا که بعدها آمدند عده زیادی گفتند از عبارت شیخ از عبارت شیخ توثیق سکونی را در می‌آوریم اما نوفلی توثیق ندارد. به عکس این است که شما فرمودید. به عکس گفتند. گفتند روایت ضعیف است به خاطر نوفلی نه به خاطر سکونی. یعنی توثیق شیخ را از عبارت شیخ فهمیدند. عرض کردیم مرحوم آقای تستری برای اولین بار ایشان گفته که عبارت شیخ دلالت بر توثیق نمی‌کند. در قاموس دارد، مراجعه بکنید. لکن آقای تستری توضیح نداده، آقای تستری بیان نکرده، گفته  و این هذا من توثیق الشیخ. همین جور اکتفا کرده است. توضیح نداده. بعد منشأ این اشتباه بزرگان از کجا بوده؟ آخر این بزرگان که بچه نیستند، شهید ثانی و اینها چطور شده همچین اشتباهی برایشان پیدا شد؟ ما این را توضیح دادیم، یک: عبارت شیخ البته این هست، یک اشاره‌ای مرحوم آقای تستری دارد. شیخ متأسفانه در این کتاب عده دو جا که نزدیک هم هستند، یعنی این قدر نزدیک است که در این چاپ جدید که با این حروف است و حاشیه دارد، 14 صحفه است. دیگر در چاپ قدیم فرض کنید دو سه صفحه بود. دو بار بحث فرق باطله را دارد. راست می‌گوید آقای تستری این قسمت را. یک بار در بحث حجیت خبر است. یک بار در بحث تعارض است. لکن خیلی نزدیک هم هستند. آن وقت در این دو بار که فرق باطله را دارد، در یک بار می‌گوید که عده‌ای از این فرق باطله که بودند به روایاتشان عمل کردیم چون ثقات فی … اینها ثقه بودند. دقت کردید؟ آنجا اسم عمار ساباطی هست. آنجا اسم سکونی نیست. نمی‌دانم روشن شد؟ به فاصله کمی در بحث تعارض باز می‌گوید وقتی دو تا خبر متعارض بشوند، اگر یکی راوی‌اش از ما نباشد، نگاه می‌کنیم اگر مثلا مخالف اصحاب نباشد و روایت به خلاف است قبول می‌کنیم، لما روی عن الصادق علیه السلام. می‌گوید لما روی عن الصادق(ع). بعد می‌گوید و من ذلک عملت اصحابنا بروایة السکونی، این جا تعبیر توثیق ندارد. نمی‌دانم روشن شد؟ اینها خیلی نزدیک هم هستند. شاید در آن چاپ قدیمی در نسخه اصلی 4 ـ 5 صفحه با هم، سه چهار صفحه، چون در این چاپی که الان شده و حروف درشت هم هست و حاشیه هم دارد چهارده صفحه است. این دو تا نزدیک هم هستند، فرق باطله را شیخ دو بار دارد. توی یکی می‌گوید چون ثقاتند عمل می‌کنیم. آنجا اسم سکونی نیست. این اشتباه … اسم عمار ساباطی و اینها هست، اسم سکونی آنجا نیست. روشن شد؟

بار دوم می‌گوید در بحث تعارض اگر معارض از اهل سنت بود، دیدیم که روایتی دارد اهل سنت، معارض نداریم، عمل می‌کنیم لما روی عن الصادق(ع)، نمی‌گوید لانهم ثقات. که حضرت فرمود اگر حدیثی آمد و از ما نبود، دیدید سنی‌ها نقل کردند، عمل کنید به آنچه که سنی‌ها گفتند. ایشان می‌گوید لما روی عن الصادق(ع). بعد می‌گوید و لذلک عملت اصحابنا بروایة سکونی، نه وثاقت. ظاهرا محقق این دو تا چون نزدیک هم بودند جابجا کرده است. دارد شیخ در فرق باطله به خاطر وثاقت، اما اسم سکونی آنجا نیامده است. نمی‌دانم روشن شد منشأ اشتباه کجا بوده است؟

هست عده هست ظاهرا من آوردم خواندم. یک جا نه، باز می‌گوید نه چون اگر عامه روایت کردند که معارض نداشتیم، و لم یعرف لهم قول بخلافه، به خلاف روایت، آنجا عمل کنیم چون امام صادق(ع) فرمود. نمی‌گوید چون لانهم ثقات، می‌گوید لما روی عن الصادق(ع). که ما در همان بحث مفصلمان هم عرض کردیم، هنوز استدلال شیخ هم برای ما روشن نیست. حالا غیر از اینکه آن روایت چه هست، وضع روایت چیست جای خودش، اصلا استدلال شیخ برای ما روشن نیست. چون استدلال شیخ به این است که این روایت می‌گوید امام صادق(ع) فرمود که اگر مطلبی به آن مبتلا شدیددر روایات ما نبود، فانظروا الی ما رواه عن علی(ع) فعملوا به؛ آن که از علی(ع) نقل کردند. خب روایت سکونی از طریق خودشان چون سکونی عن جعفر عن ابیه عن آبائه عن علی(ع). من نمی‌فهمم چرا این روایت را اصلا آورده شیخ این هم نفهمیدیم، هنوز هم نفهمیدیم. این که چرا مرحوم شیخ طوسی چنین استظهاری فرمودند، نمی‌دانم روشن شد؟

می‌گوید اگر از ما روایت نیست، به روایت عامه، این که از خود ائمه(ع) است دیگر، این سکونی از خود ائمه(ع)، اصلا سکونی روایتش عن جعفر عن ابیه عن آبائه عن علی(ع). من نمی‌فهمم. اصلا این خود کار شیخ طوسی هم برای ما روشن نیست.

اولا آن که توثیق کرده چند صفحه قبل از این است. آن در بحث حجیت خبر واحد است. این در بحث تعارض است. حالا شانس این دو تا خیلی نزدیک هم شدند. حالا در وسائل فرض کنید رسائل شیخ انصاری، فاصله زیاد است. در کتاب عده شیخ نزدیک هم هستند. در آن فرق باطله اسم سکونی نیست. اشتباه شده اشتباهی که اینجا شده این است.

به هر حال آنچه که ما الان داریم، دقت بکنید، الان من چون دیگر یک مقدار تحلیلش را گفتم نمی‌خواهم توضیح کافی بدهم.

س: استاد سکونی هم از عامه است دیگر، دارد به تأیید امام صادق(ع) از امام علی(ع) نقل می‌کند.

ج: گفت لم یکن عنا شیء، لم یرد … از خود امام صادق(ع) است.

س: خود این روایت را هم که نقل نکرده

ج: این روایت را اخیرا در یک کتاب از زیدی‌ها پیدا شد بالاخره محبت کردند آوردند. این در کتاب نوادر الحکمه بوده اصحاب حذفش کردند. این هست اما با متن فعلی فرق می‌کند. و یک ذیلی هم دارد که شیخ آن ذیلش را هم حذف کرده، نمی‌دانم حالا شیخ

س: یعنی زیدی‌ها از نوادر نقل کردند؟

ج: بله تصریح کردند نوادر الحکمه

س: الان هم موجود نیست؟

ج: نه. اصلا قبولش هم مشکل است؛ چون آخرش هم دارد که اگر چیزی هم نبود به قیاس عمل کنید. آن دیگر فضاحتش آخر این حدیث است. آن آخر حدیث دیگر فضاحتش خیلی بیشتر است. آن عمل به قیاس هم توش هست.

حالا اگر فرصتی شد راجع به آن روایت هم یک صحبت جداگانه می‌کنیم.

س: این سندی که فرمودید 26:49

ج: توش اسم سکونی که نیست.

س: نه سندش را فرمودید لما روی عن الصادق(ع)

ج: شیخ مرسلا نقل می‌کند

س: اهل بیت(ع) نقل کردند؟

ج: ایشان نقل می‌کند. هیچ کتاب دیگری هم در کتاب اصحاب ما این را ندارد الان. عرض کردم اخیرا یکی از آقایان یکی از کتابهای خطی زیدی‌ها به نام المحیط، ایشان مولفش از کتاب نوادر الحکمه هشت تا حدیث می‌آورد. هیچ کدامش الان در کتب ما نیست. همه را اصحاب ما حذف کردند. یکی که جداگانه است، آن که اصلا ظاهرش، می‌گوید اگر قیاس صحیح باشد، اشکال ندارد. لا قاس الحق بالحق لا بأس. آنها قاس الحق بالباطل، این هم اصحاب کلا حذفش کردند. یکی هم همین روایت. این روایت هم حذف. البته آن متن با این متنی که شیخ نقل کرده فرق می‌کند. این هم از کتاب نوادر الحکمه اصحاب ما حذفش کردند.

اگر حالا آن نقل یمنی درست باشد. حالا آن هم اشتباه باشد باز یک کتاب دیگری داده اسمش خیال کرده نوادر الحکمه مرحوم محمد بن احمد است، ابو جعفر قمی. ایشان می‌گوید و روا ابو جعفر القمی فی نوادر الحکمه فی باب اختلاف الحدیث، ایشان آنجا می‌آورد.

شیخ هم در باب اختلاف حدیث متعرض شده است.

به هر حال فعلا وارد این بحثها نشویم؛ چون طولانی است. آن خارج را من الان به شما بگویم. حالا اجتهادات باشد، چه، سکونی معاصر امام صادق(ع) است. در کتب اهل سنت هست که قاضی موصول هم بوده است. جزو همین ظلمه بوده، حالا در مصادر ما نیست. وفاتش در مصادر اهل سنت 180 است. ظاهرا مفروغ عنه گرفته 180. این هم در مصادر ما نیست. شاید یک یا دو روایت از موسی بن جعفر(ع) داشته باشد، دیگر ندارد. متون ایشان ادبیات ایشان، غالبا انفراد دارد. بعضی جاها هم نه هست، اما غالبا انفراد دارد. هیچ متن شیعی دیگر نداریم. فرض کنید صلات مسافر. ستة سبعة یا یتیمون علی کل حال، اصلا هیچ راوی شیعه نگفته است. یک روایت از زراره داریم اربعة یتیمون علی کل حال، اصلا سته وسبعه، آن سته و سبعه‌اش هم دو نسخه کتاب سکونی است. نسخه عبدالله بن مغیره و نسخه نوفلی. ستة سبعة هیچ روایت دیگری هم ما نداریم. منحصر به همین روایت است سکونی. ادبیاتش، ادبیات روایت سکونی منحصر به خودش است.

حالا خیلی از متونی که ایشان نقل کرده، در کتب اهل سنت یا از صحابه یا از تابعین. از عبدالله بن عباس، از حسن بصری نقل شده. ایشان همه را به امیر المومنین(ع) نسبت داده، عن جعفر عن ابیه عن آبائه. غرض اینکه راوی کتاب نوفلی است. بزرگان اصحاب ما از او نقل کردند، جز عبدالله بن مغیره که او هم خودش فی نفسه مشکلاتی دارد که الان نمی‌خواهم وارد بحثش شوم.

بعد از نوفلی مرحوم ابراهیم بن هاشم یعنی از نوفلی ابراهیم بن هاشم و احمد برقی. نوفلی اساسا یمنی است و در کوفه بوده،بعد آمده ری. این که نجاشی می‌گوید و قیل انه غلی فی اخر عمره، این دقت بکنید، این غلو، غلو سیاسی است؛ چون عده‌ای مراد از غلو سیاسی کسانی بودند که حرکت اجتماعی داشتند یا به اصطلاح امروز انقلابی برای اینکه مثلا حکومت به اهل بیت(ع) برسد. قائل به مثلا یا حرکت تنظیمی، حزبی، تشکیلاتی یا مثلا مسلحانه، این یک نوع غلو است. در عبارات اصحاب ما این با آن غلو عقایدی گاهی خلط شده است.

به هر حال ری مرکز اهل سنت بوده است. و عده‌ای مخفیانه، خود حضرت عبد العظیم در ری مخفیانه زندگی می‌کردند. اینها بیشتر برای نشر تشیع، خود ایشان هم به ری آمده. ظاهرا شاید از فامیل‌هایشان هم عده‌ای آمدند. عرب اصیل هستند، عرب یمنی هستند. چون موسی بن عمران نخعی پسر برادر ایشان است که زیارت جامعه را نقل کرده است. زیارت جامعه را پسر برادر ایشان نقل می‌کند که عمویش می‌شود، این حسین بن یزید عمویش… می‌گویم وارد این بحثها نمی‌شوم. ما احمد برقی هم از او نقل می‌کند. احتمالا وقتی آمده ری، احمد برقی از قم آمده محرمانه از ایشان نقل کرده. و الا نقل مهم ما از نوفلی منحصر است در ابراهیم بن هاشم. غیر از این دو نفر نداریم که از بزرگان ما … ابراهیم بن هاشم نسخه را به قم برده نسخی کتاب سکونی را. یا احتمالا ابراهیم هم در ری رفته گرفته، به ذهن من می‌آید در کوفه باشد. این نسخه را در قم آورده، ببینید پس زمان خودش انفراد است، شاگردش انفراد است، شاگرد شاگرد انفراد است. بعد از ابراهیم بن هاشم شهرت است.  خوب دقت کردید؟

بعد از ابراهیم بن هاشم کاملا کتاب شهرت دارد. یعنی ما بزرگان قم داریم، سعد بن عبدالله از ابراهیم نقل می‌کند سکونی. فرض کنید مثلا اسمش کیست، محمد بن احمد صاحب نوادر از او نقل می‌کند، پسرش ابراهیم بن هاشم علی بن ابراهیم، مخصوصا چون مرحوم کلینی هم از علی بن ابراهیم نقل می‌کند، یعنی شما بزرگان قم را که معیار تقویم حدیث در قم هستند، از این کتاب نقل کردند. اینها همه بعد از ابراهیم بن هاشم است. آن شهرتی که پیدا می‌کند بعد از ابراهیم بن هاشم است.

از آن طرف هم شیخ می‌گوید لما روی عن الصادق(ع). این روی عن الصادق(ع) هم فعلا تا جایی که ما پیدا کردیم، در نوادر الحکمه است، در قم. احتمالا منشأ شهرت قم هم همین روایت نوادر الحکمه باشد. احتمالا.

به هر حال قمی‌ها این کار را کردند، اما شأن شیخ اجل است. حالا فرض کنید قمی‌ها یک اشتباهی کردند. روایتی که ربطی به سکونی ندارد، در آنجا هم دارد فانظر الی ما رواه، خب این که ما رواه عن علی(ع) نیست. بعد هم ما حدیث را توضیح دادیم، شرح دادیم، شروح تاریخی‌اش را اگر الان بخواهم بگویم خیلی، الان به حد کافی خودش از وقت دیگر خارج شدیم.

به هر حال از زمان ابراهیم بن هاشم در قم مشهور است. طبعا مقدار زیادی از میراث‌هایی که در قم مشهور بود، آنهایی که توسط کلینی بود، رسید به بغداد. در بغداد هم مشهور شد. پس این روایت الان اصلش از کتاب سکونی است. آن که واضح‌تر از بقیه است. از کتاب سعد بن عبدالله هم نقل شده. از کتاب به اصطلاح مرحوم فقیه هم این را به اصطلاح نقل کرده. مرحوم شیخ مفید هم در مقنع آورده است.

یعنی در انتقال از دوران روایت به فتوا ما عرض کردیم در فقه شیعه یک مرحله‌ای داریم به نام انتقال از نصوص به فتاوا. این را سنی‌ها ندارند، نه شافعی هیچ کدامشان ندارند. من همیشه می‌گویم که با ذوق شیعه سعی کنید آشنا بشوید. متأسفانه الان در بحث‌هایی که می‌کنند حدیث و رجال و اصول را می‌برند روی ذوقی که سنی‌هاست، متعارف سنی‌هاست. حالا اخباری‌ها که تند شدند، دیگر دست به فحاشی هم زدند. ما نمی‌خواهیم تند بشویم، اما انصافش اینها را باید…

ما یک عهد نصوص داریم. عهد نصوص را الان توضیح دادم خدمتتان. عمده‌اش کتاب سکونی بود که مشکل داشت. دو، یک نسخه از کتاب حسن بن محبوب بود که دیروز خواندیم. متأسفانه این نسخه در قم جا نیفتاده بود. شیخ صدوق با اینکه این حکم را آورده، این نسخه را در کتاب فقیه خودش نیاورده. حتی در کتاب مقنع هم نیاورده، خیلی عجیب است. در کتاب خصال آورده.

عرض کردیم در قم و غیر قم متعارف شده بود که یک کتب به عنوان حجت باشد، یک کتب هم به عنوان مصنف، اصطلاح مصنف. این که بعضی‌ها نوشتند مصنف اول کتاب حلبی است، نه، مصنف اول از زمان امیر المومنین(ع)، وارد بحث نمی‌شویم. مصنف یعنی کتابی که باب باب دارد مثلا، نه همین جور روایات را پشت سر هم ریخته باشد. مثلا کتاب الصلاة، کتاب الوضوء، کتاب التیمم، باز کتاب الصلاة، کتاب الاذان، این طوری. این را می‌گفتند مصنف. اصطلاح مصنف این است.

آن وقت بعدها توسعه پیدا کرد. مثلا مجموعه روایاتی که در توحید است. این هم شد مصنف مثل صدوق. مجموعه روایاتی که، آن وقت ابواب مختلف، مجموعه روایاتی که توش لام علت دارد، لانه. ما اخباری‌های زیادی داریم که کتاب علل الشرایع نوشتند. این علل الشرایع را من توضیح دادم. مرادشان کتابهایی بوده که علل نکته‌اش یعنی روایاتی که توش کلمه علل دارد، لان، فان دارد، و منصوص است. این یک خط اخباری بود که سعی می‌کردند تعلیل را هم تعبدی بگیرند. خوب دقت کنید. مثلا چرا در اذان فصولش هر بار دو بار است، چون شهادت باید، چرا شهادت دو بار است، خب یک بار هم بس است. این تعبد را هم تعلیل، این یک خط فکری است.

حالا چون بحث اول ما در استصحاب است. چون خواهد آمد در ذیل استصحاب، ان الیقین، مرحوم نائیین می‌گوید اصل در تعلیل این است که عقلی باشد نه تعبدی. اصلا تعلیل معنا ندارد تعبدی باشد. تعبد با یک تعبد دیگر که معنا ندارد. تعلیل باید عقلایی باشد. یا عقلا یا به ارتکاز عقلا یا عقلی. در ذیل حدیث لا تنقض، چون ما بحث اول هم خیلی تشریف دارند مقدمه بحث لا تنقض هم اینجا بگوییم. و عرض کردیم از قدیم‌ترین نصوصی که ما داریم حالا آن کتاب به ما رسیده یا نه، در متونی که داریم، در علل الشرایع به مفضل بن عمر نسبت داده شده یا جابر بن یزید، یکی از این دو تا حالا یادم نیست، مفضل است ظاهرا.

لکن کتابهای فراوانی ما به این عنوان داریم، بحثهای فراوانی به عنوان علل الشرایع داریم. صدوق دارد، مرحوم به اصطلاح علی بن سهل قزوینی دارد، خود برقی دارد، به پسر یا نوه ابراهیم بن هاشم نسبت داده شده دارد. کتابهای فراوانی به عنوان علل الشرایع داریم. اینها را می‌گفتند مصنف. مثلا صدوق چند تا مصنف دارد. یکی علل الشرایع، هر روایتی که توش علت است. یکی خصال، خصال غیر از ایشان هم داشتند. هر روایتی که توش عدد است، مثلا باب ما کان فیه واحد، اثنین، ثلاث، اربع، روایات… این مصنف بود، لذا توی مصنفات تقیدی به صحت و سقم نبود. دقت کردید؟ این حدیثی که دیروز خواندیم شیخ صدوق در خصال آورده که مصنف است. سندش هم خوب است، هیچ مشکل سندی ندارد، نمی‌فهمم حالا چرا مشکل سندی و… مگر عمار بن مروان چرا یک کمی مشکل داشت. دیروز توضیحاتش را دادیم.

این روایت را هم در خصال مرحوم شیخ صدوق آورده. پس بنابراین در حقیقت خود آقای خویی هم عرض کردیم در کتاب مستند نوشتند حدیث صحیح است، بعد فرمودند ضعیف است در کتاب چیز نوشتند ضعیف است، در کتاب معجمشان همان حدیث را نوشتند ضعیف است و صحیحش هم همان است که آن اشکال دارد.

پس حدیث سکونی اصل است. می‌ماند مرحله انتقال. من همیشه عرض کردم آقایانی که سابقا تشریف آوردند می‌دانند. یکی از کتاب‌هایی که خیلی در مرحله انتقال برای ما تأثیرگذار است، کتاب فقه الرضا است. حالا مال هر کسی می‌خواهد باشد، کار به مولفش نداریم. مال حضرت رضا(ع) که نیست، حالا مال هر کسی که هست. خیلی کتاب مرد ملایی هم نوشته هر کسی بوده انصافا خیلی دقیق نوشته است. از عجایب این است که این قسم خمس را ایشان نیاورده است. روشن شد؟ این خیلی دقت است. معیارش در حقیقت حدیث سکونی است. آن حدیث عمار بن مروان مشکل دارد. یک حدیث دیگر هم هست که اگر امروز رسیدیم امروز می‌خوانیم، و الا فردا می‌خوانیم.

من مباحثی را از راه همین حدیث‌شناسی خودمان مطرح می‌کنم. بحث فقهی که در اینجاست نخواستم وارد بشوم. ببینید فقه الرضا اصلا این مال مختلط به حرام یا نیاورده است. دقت می‌کنید؟ بقیه را آورده، یعنی، اما بعد از فقه الرضا، حالا فرض کنید اگر فقه الرضا را 310 و 20 بدانیم، مثلا، حدود 310 بدانیم. اولین کسی که در حقیقت این را آورده و قبول کرده و من گفتم همیشه عرض کردم معیار تنقیح حدیث در طائفه است، در اول قرن چهارم، مرحوم کلینی 329 ـ 28، حتی احتمالا 324 وفات ایشان باشد. معروف بین 28 و 29 است. بعد و معاصر ایشان ابن الولید، استاد صدوق. خوب دقت بکنید. کلینی این را قبول کرده، البته متن سکونی را. کلینی این را قبول کرده است. ظواهر نشان می‌دهد که ابن الولید هم قبول کرده است. سر شهرت در قم همین است. ظاهرا قمی‌ها قبول کردند. ظاهرش این طور است دیگر قمی‌ها قبول کردند.

س: استاد ابن ولید از کجا قبول کرده؟ شاهدش چیست؟

ج: چون صدوق قبول کرده، ما غالبا صدوق را مرآة ابن ولید قرار می‌دهیم.

س: صدوق که قبول نکرده

ج: چرا در فقیه آورده

س: هان، روایت سکونی را

ج: بله، نه و غیر سکونی، دو تا روایت آورده، در خصال دو تا آورده، در خصال جاء رجل الی امیر المومنین(ع)، بعد هم روایت سکونی را آورده است. دو تا آورده، از عجایب این است که در فقیه دو تا آورده است. حدیث عمار را نیاورده اما حدیث سکونی را آورده.

ظاهرش البته عرض کردم انصافش در این فتره زمانی یعنی بعد از ابراهیم بن هاشم، کتاب سکونی در قم جا می‌افتد. این را دیگر باید قبول بکنیم. حالا شما می‌خواهید بگویید نه قمی‌ها رأی خودشان، ما زیر بار نمی‌رویم، این بحث دیگری است. از بعد از ابراهیم بن هاشم، من شما در تاریخ بردم که کاملا به وضع شیعه از زمان ابراهیم بن هاشم، یعنی حدود سالهای 240 ـ 250 ـ 260، قرن سوم، بلکه 230 مثلا، 240، این دیگر جا افتاد کتاب سکونی. یک قرن بعد مرحوم کلینی، فقه الرضا نیاورده، اما کلینی آورده. ظاهرا ابن الولید هم قبول کرده. مرحوم سعد بن عبدالله هم در کتاب الرحمه آورده. مرحوم صدوق هم در کتابش آورده قبول کرده، ایشان هم نسبت به کتاب الرحمه قبول دارد، صدوق الا جاهایی که ابن الولید حذف کرده، توضیحاتش را عرض کردیم.

ظاهرا این تلقی به قبول بیش از یک قرن در قم، نزدیک یک قرن و نیم در قم، این منشأ می‌شود به مرحله بغداد، چون کلینی به بغداد آمده، آن میراث را هم به بغداد منتقل کرده است. چون شیخ طوسی هم قبول کرده، مقنعه شیخ مفید هم قبول کرده است. البته مقنعه شیخ مفید دارد سئل الصادق علیه السلام، فکر می‌کنم اشتباه کرده چون به سوال عن الصادق(ع) نداریم. چرا داریم، همان روایتی که در سعد بن عبدالله، راست است داریم، بلکه آن را عن امیر المومنین(ع) نقل کرده، ایشان سئل الصادق(ع)  گرفته، حالا به هر حال شاید گفته حالا چون اسم امام صادق(ع) اولش هست به ایشان نسبت داده است.

به هر حال تا زمان شیخ مفید، طبعا بعدها هم این دیگر طبیعی است که بعدها این حکم بین اصحاب جا می‌افتد. این دیگر جای بحث ندارد. من تاریخش را گفتم، سر جا افتادنش هم روشن می‌شود. پس در حقیقت روایت حسن بن محبوب روشن نیست. آن که روشن روشن است برای ما کتاب سکونی است، در این مجموعه روایات و ظاهرا اصحاب قبول کردند.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD283KBدانلود
PDF161KBدانلود
MP312MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه5) شنبه 1395/06/20
بعدی خارج فقه (جلسه7) چهارشنبه 1395/06/24

اصول فقه

فقه

حدیث