خارج فقه (جلسه49) شنبه 1395/10/11
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
دیروز یک روایتی را که در باب فحص از لقطه بود، به مدت سه روز و روایت منفردی بود، دیروز از کتاب مرحوم شیخ طوسی، شیخ طوسی روایت منفردا آورده و از کتاب نوادر الحکمه هست، منفردا که دیگر حالا وضع آن کتاب فکر میکنم کاملا برای اصحاب روشن باشد. و جزو روایاتی بود که حضرات قمیها استثناء کردند.
خب من فکر میکنم فکر میکنم خود همین آوردن این جور روایات در کتاب تهذیب بهترین دلیل باشدبر این نکتهای که اول بحث گفتیم ایشان مصنف است، در حقیقت گزینشی نیست. چون خود شیخ طوسی هم این استثناء را آورده که از کتاب نوادر الحکمه آنهایی که روایت محمد بن موسی معاذی رازی است آنها استثناء میشوند.
خود ایشان آورده از ابن الولید، از ابن نوح هم دیده که گفته درست است این مطلب آقایان قبول کردند، صدوق قبول کرده، خود شیخ هم ظاهرا قبول کرده، لکن مع ذلک روایتش را آورده است. خب این همان نکتهای است که من عرض کردم. شأن شیخ اجل است که بگوییم چنین روایتی پیش ایشان حجت است. قطعا شأن ایشان با این مقدماتی که خود ایشان فرمودند این روایت حجت نیست.
لکن ما عرض کردیم روایت مشکل ندارد. این لقطه، لقطه خاصی است. در حرم بوده، مکه بوده، احتمالا مدینه بوده، این سه روز به خاطر اینکه بیش از این دیگر فحص آنجا اثر نداشته، مثلا آخر برگشتن حجاج بوده، امام(ع) میدانستند که تا سه روز دیگر مکه مثلا خالی میشود، کسی نمانده، بخواهد آنجا تعریف بکند فایدهای هم ندارد. کسی هم آنجا نیست که او را به اصطلاح بشناسد. ظاهرش اینطور است ظاهر روایت.
یکی از آقایان بعد از درس یک روایت دیگر هم هست، آن هم از همین کتاب است. آن هم از عجایب روزگار از همین کتاب نوادر الحکمه است. حالا میخواهیم بخوانیم آن هم در تهذیب است، آن هم منفرد شیخ است. آن هم از محمد بن موسی است. خیلی
س: این سه روز هم طبق قاعده میشود دیگر
ج: بله، وظیفه است
علی ای حال یک روایت دیگر هم هست میخواهند آقایان بخوانند در تهذیب، جلد شش تهذیب است، اواخر تهذیب. اواخر جلد شش، به نظرم باب الزیادات هم آورده در لقطه، نه باب الزیادات ندارد.
س: 02:54
ج: بله، توی منصور بن عباس هست. محمد بن موسی همدانی این هم از نوادر الحکمه عرض کردم این راه فهرستی را که ما رفتیم خیلی از مشکلات را انشاء الله حل میکند. این روایت الان منفردا شیخ طوسی آورده. از کتاب نوادر الحکمه آورده منفردا، جای دیگر الان ما این حدیث را نداریم. منفردا از این کتاب است. و مرحوم صاحب نوادر الحکمه از محمد بن موسی معاذی رازی همدانی نقل کرده است.
و عرض کردیم حالا با قطع نظر از آن حرفها، اصولا روایات ایشان از کتاب نوادر الحکمه استثناء شده است. من بحث اولم عرض کردم که مرحوم ابن الولید و کلینی دست به یک تنقیح دقیق زدند. این یکی از تنقیحات مرحوم ابن الولید است. مثلا در کتاب نوادر الحکمه به نظر من یک وقتی اجمالا روایات کتاب را گفتیم دوستان جمع کردند، به نظر خودم دقیقا نمیدانم، بین 2500 تا بیشتر شاید مثلا احادیث این کتاب است. کتاب کبیری بوده در قم خیلی له شأن من الشأن، بین قمیها خیلی مورد توجه و بررسی بوده کتاب نوادر الحکمه. مرحوم ابن الولید عدهای از روایات را استثناء میکند.
عرض کردم در آن زمان استثناء گاهی با علامت گذاری بود، بعضی از کتابها داریم. اعلم، اعلم یعنی علامت گذاشت. مثلا خط قرمز میزدند، این روایتها را قبول نداریم. گاهی هم طبق عنوان بود، الا ما کان فیها من غلو او تخلیط، این هم استثناء بود.
اینجا علامت نگذاشته اما در حکم علامت است. نحوه استثناء ابن الولید هم توضیح دادیم چون آقایان دیگر توضیح ندادند. یعنی ندیدم کسی تنبه پیدا کرده باشد، استثنای ایشان روی طریقه و منهج مشایخی است. یعنی ایشان فقط استاد این شخص را در نظر گرفته، بقیه سند را نظر نکرده است. این منشأ اشتباهاتی هم بعد برای بعضی شده، توجه نشده است. ایشان فقط استاد. و لذا آمده گفته ما کان فیه عن سهل بن زیاد، ما کان فیه عن فلان، بیست، بیست و یک مورد، بیست ودو مورد را ایشان استثناء کردند، که این موارد روایت قبول نیست. یکی هم همین شخص است، محمد بن موسی. همین آقایی که الان اسمش هست.
البته ما عرض کردیم منهج مشایخی یکی از مناهجی بوده که در بین اصحاب ما بوده، برگشتش هم به یک معنایی به همان منهج فهرستی است. زیر مجموعه منهج فهرستی قرار میگیرد تحلیل فهرستی قرار میگیرد. یعنی زیر مجموعهای است از همان کتابهایی که مورد اعتماد هستند یا نیستند. این از مجموعه، ایشان یک عده از مشایخ را استثناء کردند، و بعد این استثناء مورد مکتب بغداد هم قرار گرفت.
مرحوم نجاشی میگوید قال شیخنا ابن نوح، ابن نوح هم حدیث شناس بزرگی است، استاد نجاشی. ابن الولید حدیث شناس بزرگی است استاد مرحوم صدوق. ما در مشایخ شیخ طوسی از اساتید بزرگ حدیث شناسی، در حقیقت ابن غضائری پدر را داریم، حسین بن عبیدالله. مشایخ بزرگی دارد، مفید هم هست، اما به نظرم شاید مفید شاید در نقلیات خیلی دقیق نباشد. به هر حال حالا در کلام و عقلیات جای خودش را دارد.
علی ای حال کیف ما کان مرحوم ابن الولید این کتاب را که تقریبا در آن زمان در قم خیلی جا افتاده بود، یک تنقیح مشایخی کرده ایشان.
س: سابقا میفرمودید مرحوم مفید خیلی دقیق است
ج: نگفتم نه.
س: چرا مرحوم مفید و مرحوم نجاشی را خیلی تأکید داشتید
ج: بله آقا
س: مرحوم صدوق را فرمودید
س: نه بابا مرحوم مفید و مرحوم نجاشی
ج: به هرحال شاید مثلا سابقا عقیدهام بوده، حالا فعلا برگشتم، به هرحال من که یادم نمیآید. چون یادم میآید تا جایی که یادم است مرحوم مفید را مثلا ایشان دارد اربعة آلاف من الثقات روا عن الصادق، خب این کلام علمی نیست دیگر خیلی ضعیف است این کلام. مرحوم مفید دارد چهار هزار، چهار هزار اگر موردش راوی باشد بد نیست، ثقات را ایشان اضافه کرده است. این خیلی فرق میکند، نتیجه خیلی فرق میکند. آن که ما چهار هزار داریم، ابن عقده چهار هزار نفر را نام برده که از امام صادق(ع) نقل کردند. حالا صحیح و سقیم و همین جور به هم ریخته. اما اینکه این کلام ابن عقده را ایشان اگر مرادش نظرش به کلام ابن عقده باشد، ابن عقده حدود هشتاد سال قبل از ایشان وفاتش است، 333 وفات ابن عقده است، 413، نود سال معذرت میخواهم. مرحوم شیخ مفید همان هشتاد سال که گفتیم، 413 وفات ایشان است. هشتاد سال ابن عقده قبل از این… اگر مرادش کلام ابن عقده باشد، خب ظاهرا عبارت را درست به کار نبردند. با جلالت شأن ایشان. اربعة الاف مگر کلمه من الثقات اضافه باشد در کتاب ارشاد. این کلمه من الثقات مگر در نسخه ثابت نباشد.
عرض کردم من همیشه همه کلمات مخصوصا قدما را با دقت زائد الوصف نگاه بکنید. واوشان، الفشان، من شان،تمام اینها با حساب و کتاب است. این طور متفرقه نیست که خیال بکنید.
علی ای حال کیف ما کان در کتاب، در نوشتاری که و عرض کردم آقای ابطحی خدا رحمتشان کند استاد ما رضوان الله علیه، ایشان هم من استخراج کردم هشت هزار نفر از امام صادق(ع). شنیدم بعدها بیشتر شدند تا یازده هزار نفر هم، لکن مجموعه روات هستند. حالا در میانشان. اصلا ما توضیح دادیم ممکن است بعضی از روایاتش ثابت نباشد، بعضی اسمها مشتبه باشد، ممکن است سه تا چهار تا اسم مشتبه باشد، یکی باشد. ممکن است یک اسم اصلا واقعیت خارجی ندارد. ابهام پیش آمده، یعنی نسخه غلط نقل شده است. این در کل به اصطلاح رجال هست، اختصاص به ما ندارد. اصلا در صحابه هم عدهای فرض کنید 08:56 که دارد بعضیهایش را اشاره میکند که اصلا این وجود خارجی ندارد این صحابی.
یکی از کارهایی را هم که مرحوم آشیخ محمد تقی تستری دارد، کار خوبی است، این کار اگر توسعه هم پیدا بکند، خیلی افراد را میگوید لم یتحقق وجوده، مراد این که لم یتحقق همچین مسمایی ما نداریم. اصلا این وجود خارجیاش روشن نیست. مثلا حصین بوده، حسین ضبط شده با سین، یا حسن بوده حسین، ممکن است حسن بن فلان که آمده اصلا وجود خارجی نداشته باشد، یعنی حسین بن فلان بوده، اصلا وجود خارجی به این اسم نیست.
عرض کردم اسمائی مثل هیثم، هشام، هاشم، هشیم، اینها در آن خط قدیم تقریبا مشابه هم نوشته میشدند. الف متوسط هم که نبود، هاشم و هیثم و هشیم و هشام واینها یکنواخت نوشته میشد. حالا حسن و حسین که الا ما شاء الله. جعفر و به اصطلاح حفص، اینها با همدیگر، خیلی اسماء هست که اصلا ثابت نیست یعنی چنین اسمی یک مقداری این بحث را آقای تستری دارند در کتاب قاموسشان. بحث خوبی هم هست این. این البته بحث ایشان بیشتر جنبههای نقلی دارد.
این آقای عسکری هم یک کتابی دارد مائه و خمس صحابی مختلق، 150 صحابی ساختگی، آن بحث لفظی ندارد. آن مخصوصا در این حُروب جنگهای مرتدین که نسبت به ابوبکر داده شده، چون عده زیادیاش را این سیف بن عمر تمیمی نقل میکند و قهرمانان داستان هم از تمیم خودش هستند. ایشان میگوید چون این یک فرد جعالی است تمام آنها مجعولند، این 150 صحابه که ایشان اسم برده، جمع کرده، این بحث سند، بحث سندی مصطلح ما یا تحریف یا تصحیف اسم ندارد. این میگوید تمام این قضایایی که در کتاب طبری آمده و در سندش سیف بن عمر تمیمی است، اینها همه جعلی هستند. و این قهرمانانی از صحابه ساخته از بنی تمیم خودش. این مناقب تمیم خودش. تمام اینها وجود واقعی ندارند. این تمام این دو جلد کتاب ایشان یک سطر است، اصل مطلبش یک سطر است. یعنی همه کتابش را در یک صفحه نوشت، دو صفحه، لیست اسماء را داد. این 150 صحابی است که منحصرا سیف بن عمر تمیمی نقل کرده است.
یعنی انحاء کذب ما در تاریخ داریم. انحاء وضع داریم. یکنواخت نیست. وقتی میگوییم این آقا وجود خارجی ندارد خیال نفرمایید یکنواخت است. انحاء مختلف داریم. شکلهای مختلف داریم. و الی آخره که دیگر نمیخواهم وارد این بحث بشوم.
علی ای حال کیف ما کان این را خوب دقت بفرمایید که ما در این قسمتها یک مشکلات فراوان، این که مرحوم شیخ مفید میگوید اربعة الاف من الثقات، مگر کلمه من الثقات اشتباه نسخه باشد. و الا شأن ایشان اجل است. ما اربعة الاف من الثقات نداریم. چنین چیزی نداریم. نه کسی قبل از ایشان، اصولا ایشان در زمانی نیست که مبدع فن باشند. ایشان که نمیشود ابداع بکنند. هیچ مصدر تاریخی برای کلام ایشان… شیخ طوسی که کتاب به اصطلاح رجالشان را نوشتند، اصحاب صادق(ع) که مکررات دارد، اشتباه دارد، غلط دارد، با تمام حرفهایش سه هزار و هفتصد و خردهای است. سه هزار و هفتصد و پنجاه تا یا چقدر. این جلد اصحاب یعنی بخش اصحاب الصادق(ع) آن. با تکرراتش، با اشتباهاتش، با غلط و غلوطهایش، سه هزار و خردهای هستند. چطور میشود چهار هزار از ثقات باشند؟ قابل تعقل نیست این مطلبی که ایشان فرمودند.
علی ای حال کیف ما کان اگر اصول اربعمائه را هم مفید گفته باشد آن هم قابل تعقل نیست. هیچ شواهد ما موید این مطلب ایشان نیست. هیچ شواهدی، فقط چیزی که هست این را چون ابن شهر آشوب از مفید نقل کرده در معالم العلماء. قبل از ابن شهر آشوب هم نداریم. ایشان منحصرا در قرن ششم از مفید در اوایل قرن پنجم نقل کرده که مفید گفته چهارصد اصل داشتیم. هیچ شواهد ما مشعر به این نیست که ما چهارصد تا اصل داشته باشیم.
علی ای حال مجموعه مطالبی هست از مرحوم شیخ مفید قدس الله نفسه البته ارشاد را من احتمال میدهم در محیط بغداد نوشته، یک مقدار حرفهای سنیها را هم توش آورده باشد که کمی مثلا با مذاق آنها خیلی، چون مرحوم شیخ مفید تقریبا میشود گفت اوج اقتدار شیعه در زمان آل بویه در بغداد است. شیخ مفید را باید این جوری حساب کرد. و نشنیدیم یعنی در علمای شیعه که به خلیفه به دیدنش خانهاش میرفته الا همین شیخ مفید. ایشان را میدانیم خلیفه بغداد، خب این معلوم است از ترس آل بویه و وضع سیاسی بوده یا عظمت خود مرحوم شیخ انصافا شیخ عظمت دارد دیگر، تشییع جنازه فوق العادهای هم در بغداد از ایشان میشود.
سنیها هم روی ایشان خیلی حساسند دیگر، خیلی تعابیر تندی راجع به ایشان بعضیشان دارند. عظمت شیخ مفید جای انکار نیست. اما حالا ایشان مثلا توی مسائل نقلی اعتقاد مبارکشان این باشد که این چهار هزار که آورده، چهار هزار هم ثقه هستند. این را ماقبول نمیکنیم. با احترامی که برای ایشان قائلیم، نه اینکه در مقام ایشان شکی باشد. این را به اصطلاح میگوییم مبانی ایشان در این توثیقات مبانی کاملا روشنی نیست که بتواند، تعبد هم که نداریم به کلام ایشان، چون اصل اولی این است که ما اصولا نداریم، به کلام نجاشی هم تعبد نداریم با اینکه 14:03 این، واقعا نجاشی در مجموعه این قرن پنجم و ششم ما واقعا بی نظیر است نه اینکه کم نظیر است. انصافا فوق العاده است نجاشی. مع ذلک ما با ایشان هم تعبد نداریم چه برسد به مرحوم شیخ.
علی ای حال کیف ما کان کمی ایشان فرمودند ما از بحث خارج شدیم. به هر حال این روایت بالخصوص در قم توسط ابن الولید به قول امروزیها حذف شده، سانسور شده به قول امروزی، جزو روایاتی است که از دور افتاده. و روش ابن الولید هم عرض کردیم مشایخی است لکن ممکن است که یعنی همین طور هم هست، نه اینکه ممکن است. روش مشایخی زیرمجموعه روش فهرستی است. این روایت را محمد بن موسی همدانی از شخصی به نام منصور بن عباس نقل میکند. حالا حدیث را بخوانیم تا من باز صحبت بکنم. خسته شدیم یک مقدار استراحت کنیم.
س: عنه محمد بن موسی الهمدانی،
ج: عنه بر میگردد به محمدبن احمد بن یحیی صاحب نوادر الحکمه
س: عن منصور بن عباس،
ج: این منصور بن عباس احتمالا اصلش از همین تهران بوده، الرازی، نجاشی تعبیر به رازی کرده، سکن بغداد دارد نجاشی. احتمالا ایشان یکی از عوامل انتقال میراث از عراق به قم است. حالا یا رفته آنجا آورده قم، یا قمیها رفتندپیش ایشان در بغداد گرفتند. یکی از منابع ارتباط قم به بغداد به میراثهای عراق ایشان است. منصور بن عباس
س: عن الحسن بن علی بن فضال
ج: خب کاملا واضح است مصدر کتاب ابن فضال است که از کتب مشهور کوفه است. ابن فضال هم در اینجا ابن فضال پدر است.
س: در مورد منصور قرینه هست یا ادعاست فقط؟
ج: که چه؟
س: که انتقال داده به میراث را
ج: خب همین دیگر مثل میراث حسن آورده به قم، مثل محمد بن موسی واضح است. در کامل الزیارات هم اسم ایشان است. یک روایت در کامل الزیارات من دیدم که آقای خویی هم استخراج کردند. عن سلمة بن خطاب، سلمة بن خطاب مال برابستان قم است اصلا. البته ایشان جزو خط غلو حساب شده تضعیف شده . این سلمة بن خطاب هم از همین نقل میکند. یعنی کاملا واضح است که ایشان ناقل آثار … آیا قم آمده یا بغداد که بوده یا کوفه که بوده، قمیها با ایشان تماس گرفتند، چون اصلش رازی بوده. رازی یعنی اهل ری، این خلاف النسبه؛ کسی را که اهل ری بوده، رازی میگفتند. یک قصهای هم هست که دو تا برادر بودند یکی اسمش راز بود یکی ری بود. اسم شهر را به اسم یکی گذاشتند نسبت را به اسم برادر دیگر. به نظرم این شوخی باشد جزو اساطیر باشد.
به هر حال نسبت به نظرم شوخی در خزائن نراقی آمده، به نظرم شوخی باشد. به هر حال نسبت به ری را رازی میگویند حالا چرایش را من نمیدانم، اما به هرحال رازی یعنی ری، یعنی تهران خودمان.
عن منصور بن عباس عن حسن بن علی بن فضال. دقت بکنید این ظرافت کار را میخواستم برایتان بکنم؛ چون این میخواهم ملکه بشود. در حقیقت مرحوم ابن الولید شناختش این است که این روایت در نسخ مشهوری که از کتاب ابن فضال پدر در قم بوده نیست. لذا گفت آقا این روایتی را که محمدبن موسی گفته حذفش کنید.
عرض کردم به شما میخواستم تطبیق هم بکنیم که مشایخی زیر مجموعه منهج فهرستی است در واقع. روشن شد؟ مشایخی به لحاظ خود محمد بن موسی که مشایخ محمد بن احمد است صاحب نوادر الحکمه. واما فهرستیاش به لحاظ کتاب ابن فضال پدر. چون من عرض کردم کتب ابن فضال پدر که بسیار کتب نفیسی هم است، انصافا به لحاظ دقت و ظرافت کتابهای ایشان فوق العاده هستند. حالا جزو اصحاب اجماع هم ذکر شده، کار به اصحاب اجماعش نداریم، حتی من معتقدم مراسیل او از خیلی مسانید بهتر است. مراسیل ابن فضال پدر نه پسر. البته پسر هم علی فوق العاده است اما پدر خیلی فوق العاده است. انصافا حالا غیر از شهادتهایی که افراد دارند و اینکه ایشان فطحی باشد، میگویند در وقت وفاتش هم قبول نکرد در شهادتین در شهادتی که گفت اسم عبدالله افطح را نبرد. گفت لم نجد له ذکر فی الکتب لعبدالله. من حتی احتمال میدهم شاید اصلا اصل نسبت دروغ باشد نه اینکه توبه کرده قبل از فوتش. فکر میکنم اصل نسبت. خیلی جلیل القدر است عرض کردم کرارا اصلا اینقدر این مرد اهل عبادت بوده که در بیابان که میرفته برای عبادت وحوش دور وبرش جمع میشدند. دارد شیخ نجاشی دارد دیگر. نجاشی هم دارد کشی هم دارد.
س: الولد 18:37
ج: بله، علی چرا، علی خیلی قوی است. این سه تا پسر که فطحی هستند اما خود حسن را من شبهه دارم در فطحیت ایشان. به هر حال مرد فوق العادهای است. یک فتوایی هم هست بعضی اخباریها دارند، حالا چون نمیخواستیم بگوییم خمس را، آخر یک فتوایی هست که خمس کلا سهم امام(ع) است سهم سادات توش ندارد، این فتوا هم که مشهور عمل میکنند تنصیف است. یک فتوا هم هست که خمس کلا سهم سادات است. اصلا خمس را کلا بدهیم به سادات. این روایتش منحصرا از ابن فضال پدر است. البته مرسلا
س: پس ولش کن
ج: پس ولش کن. منحصرا از ابن فضال پدر است. فلا یخرج عنهم الی غیرهم؛ ما دیگر روایت چیز نداریم منفرد به ایشان است.
ولکن انصاف حالا کار نداریم با قطع اینکه فتوا بر چه باشد،
س: پس قطعا فطحی است دیگر
ج: حرف به این قشنگی را زده حالا شما مگر اختلاف سیادت بنده با شما باشد. حالا به هر حال با قطع نظر از شوخی و جدیاش و انصافا فوق العاده است. آن وقت مصادر ایشان بسیار طریق خوبی به قم دارد؛ یعنی بهترین طریقی که به قم آمده طریق احمد اشعری است. بهترین نسخه کتاب ابن فضال پدر کرارا عرض کردم نسخه مرحوم احمد اشعری است.
ببینید دقت میکنید؟ در اینجا اگر دقت بکنید نجاشی درباره منصور بن عباس نوشته مضطرب الامر؛ نفیش نمیکند اثباتش هم نمیکند. این خوب دقت کنید. یعنی ممکن است این نسخهای را که منصور بن عباس از کتاب ابن فضال پدر گفته واقعا هم درست باشد. خوب دقت کنید. عبارت نجاشی نفیش نیست، حالا مضطرب الامر مراد، چون امر میدانید که یک امر نسبی است، خودش امر یک مفهوم نسبی است. ممکن است مراد از امر مذهب باشد. مثلا و در اصطلاح آن زمان بیشتر غلو، یعنی گاهی غلو است گاهی غیرغلو. ممکن است امر در مذهب به معنای اعتقاد، شیعه باشد یا نباشد. ممکن است امر به معنای وثاقت باشد، ممکن است امر به معنای به اصطلاح روایاتش و کتبی که نقل کرده، مثلا اینجا کتاب روایتی که نقل کرده از کتاب فضال پدر است، این روایت ممکن است ثابت نباشد، ده تا روایتش ثابت، این کلمه امر جزو مفاهیم نسبی است.
آقای خویی فرمودند چون مضطرب الامر دلالت نمیکند، لذا ممکن است مراد مذهب باشد، وثاقت کافی است و از آن طرف هم در کامل الزیارات وجود دارد و حکم فرمودند به وثاقت ایشان. این از مواردی است که آقای خویی برگشتند. این جزو مواردی است که بعدها از کامل الزیارات برگشتند، یکی همین است منصور بن عباس.
عرض کردیم ما این یک توضیحی دارد چون الان ساعت را نگاه کردم وقت گذشته، خیلی دیگر وارد بحثش نشویم. ببینید نجاشی در حقیقت نمیخواهد بگوید جزما این باطل است. این نکتهها را من توضیح میدهم، چون خیلی از ابهامها در اینجا وجود دارد. ما یا میگوییم ثقه است یا ثقه نیست و کار را تمام میکنیم. نه ببینید بحث فقط ثقه و غیر ثقه نیست. ممکن است این نقلی را که ایشان از کتاب ابن فضال کرده، واقعا در کتاب ابن فضال بوده، خوب دقت کنید. واقع بوده نه اینکه ظاهرا. لکن از آن طرف هم ابن الولید میآید در نسخه احمد اشعری که قم آمده نگاه میکند نیست. خب احتمال دارد که این آقا مثلا کم و زیاد کرده دیگر. اشتباه از این آقا باشد. یک احتمال من این را دقت کنید، همه ذهنها میرود روی این مطلب که این آقا کم وزیاد کرده، احمداشعری نیاورده این آقا آورده، پس این آقا دروغگو است. نه این طور نیست. من تمام این توضیحات را عرض میکنم برای اینکه با حدیث آشنا بشوید، با تاریخ حدیث و با برنامه اصحاب ما آشنا بشوید. ممکن است واقعا در کتاب ابن فضال آمده، آنچه که من خودم شخصا به آن رسیدم، احمد اشعری مضافا به جلالت شأنش مضافا به دقت در التزام به مصطلحات حدیثی، خیلی مهم است، یعنی کاملا ضوابط حدیث و دقت کامل را در این جهت ایشان مراعات میکرده، کاملا. مضافا به اینها به ذهن من این طور آمده، عرض میکنم به ذهن، نه در جایی دیدم نه از مشایخ شنیدم، این با تتبعات خودم، خودم مسئول از این کلام هستم، به کسی نسبت نمیدهم، آنچه که به ذهن من میآید این است که مرحوم احمد اشعری دست به یک تنقیح هم زده است. این طور نیست که هر چه در کتاب ابن فضال در، چون احمد اشعری به کوفه رفته دیگر، ایشان مصادر کوفه را به قم آورده. من عرض کردم یک لیستی داریم کسانی که مصادر کوفه و عراق را به قم آوردند. در این لیست از همهشان بهتر در درجه اول احمد اشعری است. و از همهشان بدتر محمد بن علی صیرفی ابو سمینه است. این از همه بدتر است. و ما بینها متوسطات که یکی ایشان است. البته ایشان هم ضعیف است لکن نه مثل صیرفی؛ چون همین که نجاشی میگوید مضطرب الامر؛ یعنی نسخی را که ایشان نقل میکند روشن نیست.
خوب دقت کنید چرا آقای خویی این توجیهات را کردند؟ آقای خویی کلمات نجاشی را حمل بر شهادت کردند، در آن مقدمه معجم دارند. و لذا یک اصل عقلایی هم قبول کردند که اصل در شهادت این است که حسی باشد. لذا کلمات نجاشی را حمل بر حسی کردند. ما این توضیح را دادیم نه اصل اول ایشان درست است، این که اصل عقلایی در شهادت باید حتما حسی باشد. نه اصل دوم ایشان درست است و آن اینکه نجاشی کلامش از راه شهادت است. ایشان یک راههایی رفتند که اثبات بکنند نجاشی هر چه گفته، ما هم کرارا عرض کردیم عدهای از عبارات نجاشی حدسی است. کاملا واضح است مثل همین مضطرب الامر. یا مثلا قیل عنه این طور، و لم نجد فی کتبه ما یدل علی، خب این حدس است دیگر، حدس که به قول شوخی قدیم شاخ و دم ندارد که. اینها حدس است، مضطرب الامر حدس است. لکن چون این حدس از یک خبیر به فن است، خریط این فن است که مرحوم نجاشی باشد این قابل اعتنا است لکن خود من تعبد به ایشان پیدا نمیکنم. باز هم بررسی میکنیم.
مثلا در اینجا ببینید در حقیقت نجاشی مثل این روایت را نمیشود بگوییم منصور بن عباس این را جعل کرده یا نسخه غلطی از کتاب حسن نقل کرده است. چرا؟ چون مرحوم ابن الولید این را استثناء کرده، خوب دقت بکنید. من شما را بردم در قرن سوم و چهارم. دوم و سوم، سوم و چهارم.
مرحوم احمد اشعری در قرن اول قرن سوم از کوفه آورده به قم، خب در نسخه احمد اشعری نیست. اینها را ابن الولید چون خبیر به این فن است. او هم فوق العاده است ابن الولید انصافا فوق العاده است. نگاه میکند میبیند در نسخه ابن فضال پدر نیست. خوب دقت شد؟ این در حقیقت الان عرض کردم به شما، منهج مشایخی برگشتش به یک نوع منهج فهرستی است.
این چرا میآید محمد بن موسی را استثناء میکند؟ نه اینکه فقط نظرش به تضعیف او باشد. روایاتش را در این کتاب دیده، من کرارا عرض کردم استثنائات ابن الولید قضیه خارجیه است، نه حقیقیه. یک کتاب معینی است در این کتاب معین یک عدد معینی روایت است، یک عدد معینی روایت محمدبن موسی است. ابن الولید میداند محمد بن موسی خدمت امام(ع) نرسیده، این شخص به قول معروف تولید علم نکرده، این از دیگران گرفته. اینها همه قابل بررسی بود. نگاه میکردند در نسخه دقیق ابن فضال پدر نیست. خوب روشن شد؟
ایشان حذف کرده. دقت کنید من میخواهم، این که اخباریها آمدند دفاع کردند، حتی گفتند حدیثی که ممکن است ضعیف باشد ما قبولش بکنیم، اجمال حرف آنها بد نیست، آن حرف خیلی، دقت بکنید، اینجا الان حدیث ضعیف است دیگر دو تا ضعیف پشت سر هم هستند. یکی محمد بن موسی همدانی است، یکی هم آقای منصور بن عباس. لکن احتمالا درست باشد.
نجاشی میگوید مضطرب الامر خوب دقت کنید، خیلی ظرافت دارد عبارت نجاشی، هم کار ابن الولید ظرافت دارد هم عبارت نجاشی. ما یک مقداری دور افتادیم. منهج ابن الولید منهج مشایخی است. زیربنای منهج فهرستی است. این روایت را در کتابهای ابن فضال پدر که مهمترین نسخهاش در قم توسط مرحوم احمد اشعری است. یکی از نسخ بسیار مهمش توسط فضل بن شاذان، اصلا فضل بن شاذان شاگرد ابن فضال است. میگوید میآمد در اتاق من حتی کتابها را بر من نقل کرد. خیلی عجیب است، میگوید این از غایت تدین ابن فضال است. فضل دارد آن قصه معروفش. میگوید در اتاق میآمد، پیرمرد نورانی اتاق من میآمد که این کتابها را برای من نقل بکند.
میگوید حتی این طاهر ذو الیمینین که والی خراسان بود، دامادش آمده بود برای حج. وقتی آمد بغداد خیلی از بزرگان به دیدنش رفتند. به ابن فضال هم گفتند قبول نکرد، گفت نه من پیش این آقایان نمیروم. لکن میگفت این شخص با این شخصیت اتاق من میآمد که کتابها را برای من نقل بکند و این از غایت تدین و فضل ایشان است. این را خود ابن فضال مستقیم نقل میکند. دقت میفرمایید؟ این وضعی است که میخواهم…
مرحوم ابن الولید میبیند در کتاب احمد نیست. من عرض کردم آن که من به آن رسیدم احمد کتاب ابن فضال را آورده اما آن را که نقل کرده انتخابی است، گزینشی است. ممکن است یک روایت در کتاب ابن فضال بوده، روایت، روایت بسیار خوبی هم هست، لکن ایشان معارض برایش دیده. نه اینکه این مشکل در ابن فضال است، نه اینکه ایشان در شرایط تحمل حدیث کوتاهی کرده است. و این متعارف بود. مثل احمد بن حنبل میگویند مثلا یک میلیون و هفتصد هزار یا نزدیک یک میلیون و هفتصد هزار حدیث شنیده، این سی هزار تا حدیث از آن استخراج، گاهی پیش یک استاد میرفت هزار تا حدیث میشنید، اما وقتی میخواست در کتاب خودش بیاورد مجموعا بیست تا میآورد از آن هزار تا، پنجاه تا میآورد. و این اختلاف نقلها غالبا عموم و خصوص من وجه از اینجا پیدا میشد. اصلا سر عموم وخصوص من وجه این بود.
فضل بن شاذان میرفت کوفه کتاب ابن فضال پدر را گرفته، احمداشعری هم گرفته. فرض کنید فضل بن شاذان150 تا نقل میکرد، احمد اشعری 80 تا نقل میکرد، 40 تایش مشترک بودند، بقیه هم انفرادی بود. آن انفرادها مال اینجاست. دقت کردید؟روشن شد؟ من میخواهم وضع آن زمان برای شما روشن بشود.
الان خود من نمیتوانم بگویم این حدیث جعلی است. اینکه اخباریها آمدند گفتند چون در کتاب تهذیب آمده بیاییم قبول بکنیم، نتوانستند…. من کرارا گفتم که اخباریها کلامشان به یک مبنای فهرستی بر میگردد. به یک تحلیل فهرستی لکن تعبیر نکردند. الان روشن شد برایتان؟
این در حقیقت از کتاب ابن فضالی است که قم آمده. حالا مرحوم احمد اشعری روی مبنای مرحوم صاحب نوادر الحکمه قبول کرده. ابن الولید میگوید این قابل قبول نیست. این نسخه روایت ابن فضال… نجاشی هم خیلی دقیق میگویدآقا احتمال دیگر، احتمال دارد باشد احتمال دارد نباشد. نمیآید بگوید این کذب گفته، خوب، مضطرب الامر را بر کذب حمل نکنید. عبارات اصحاب درست فهمیده بشود. یعنی در حقیقت نجاشی میگوید محتمل است. محتمل است کتاب ابن فضال پدر باشد. اما محتمل نباشد. ابن الولید هم که استثناء میکند حالا غیر از مضمون، فرض کنید در نسخه احمد ندیده، خب استثنایش میکند. در نسخه احمد نبودن هم مساوق با این نیست، بله در نسخه احمد نبودن یکی از عواملش شاید این بوده، که این آقا رفته در کوفه، از بازار کتاب ابن فضال را گرفته. احمد رفته از پیش خود ابن فضال با سماع گرفته. خب با همدیگر خیلی فرق میکنند. احتمال هم دارد روی گزینش احمد بوده، احمد گزینش کرده این را نقل نکرده است. دقت کردید؟
عرض کردم اینها این قدر دقیق بودند در محمد بن 31:00 شیخ طوسی میگوید اخبرتی بکتب فلان عن فلان الا ما کان فیها من غلو او تخلیط. حتی در اجازه استثنا میکردند. در اجازه حالا کاری که نکرده، استثناء میکردند. این رسم آن زمان بوده، یعنی اصلا یکی از متعارفهای آن زمان از نظر علمی و فنی این بوده. یک نکاتی است که بعدها توجه به آن نشده است.
پس بنابراین حدیث به نظر ما اصلش در قم این طور پیدا شده، بزرگان محدثین قم اینهایی که حدیث شناس بودند، یک: الان در درس اول هم گفتیم در قرن چهارم مرحوم کلینی، دو: ابن الولید متفقا این حدیث را قبول نکردند.
س: این حد و مرز غلو مشخص بوده؟
ج: آن بحث دیگری است. توی اینها غلو ما نداریم.
س: نه آنهایی که مثلا
ج: نه مشخص نبوده، مشکل است، مشکل دارد.
س: پس چه جوری اجازه میداده، مشخص نبوده که
ج: خب میشناختند تخلیط غلو را میشناختند. حالا مثلا میشناختند که مثلا مسائلی که اولوهیت و تسانخ و این حرفها … این را بخوانید آقا
عن حسن بن علی بن فضال، من به نظرم این شرحی که دادم کاملا روشن شد. حدیث در قرن سوم در قم نقل شد، ریشه یابی آن برمیگردد به کوفه به کتاب ابن فضال پدر. در قرن چهارم که تنقیح شد، توسط دو تا حدیث شناس بزرگ ما، انصافا هم حدیث شناس هستند. فرض عرض کردیم مرحوم کلینی آمد به بغداد کتاب حدیثیاش مهم شد و زیربنای مکتب بغداد شد. و احادیثی که مرحوم ابن الولید داشتند زیربنا نشد. اما آثار فهرستی ابن ولید توسط عرض کردم آثار ابن الولید توسط سه شاخه به بغداد رسیده. یکی پسر ایشان که مفید از ایشان نقل میکند. یکی مرحوم صدوق چون ایشان هم بغداد آمده، که مفید و دیگران از ایشان نقل میکنند. یکی هم توسط ابن ابی جید که نجاشی و شیخ طوسی نقل میکنند.
آثار فهرستی ابن الولید هم به بغداد رسید. الان مهم آثار فهرستی ما مال ابن الولید است. یعنی در نجاشی و در شیخ، در فهرستیهما آثار مهم ما مال ابن الولید است رحمه الله. پس این دو بزرگوار هر دو این حدیث را قبول نکردند. قاعدتاً این قبول نکردن هم معنایش این نیست که او دروغ گفته، معنایش این است که نسخهای که ایشان از کوفه آورده از حسن بن علی بن فضال مشکل دارد، یا مشکل وجاده بوده، یا واقعا در کتاب بوده، لکن احمد اشعری در تنقیح کتاب او را نقل نکرده. به هر حال این مبنا در قم این حدیث در قم به عنوان کتاب ابن فضال مورد قبول قرار نگرفت.
س: عن عبدالله بن بکیر
ج: ابن فضال از ابن بکیر زیاد نقل میکند. شاید هم اتهام فطحی چون عبدالله بن بکیر فطحی است شاید از ایشان به او رسیده است.
س: عن ابن ابی یعفور
ج: بقیه سند خوب است. ببینید، همین دو نفر مشکل داشتند. اینها را ما میآییم تحلیل فهرستی میکنیم. آقایان فقط سند را حساب میکنند فلان ضعیف، فلان ضعیف فلان ثقه، فلان، نه، اصلا این بحث نیست. این بحثی را که الان به شما تحلیلش را ادامه دادیم، قرن دوم، سوم و چهارم در قم برایتان کاملا مشخص شد. در عدم انتقال این آمد به بغداد، طبعا بغدادیها هم قبول نکردند. شیخ طوسی هم چون هدفش جمع آوری بود چون هدفش عرض کردم گزینشی نبود، ایشان هم برداشته آورده است. با اینکه خود شیخ طوسی نقل کرده که ابن الولید این احادیث را تضعیف کرده است.
س: قال قال ابو عبدالله علیه السلام جاء رجل من اهل المدینه
ج: این جاء رجل من اهل المدینه هم روشن نیست. مثلا شیعه بوده، سنی بوده، چون میدانیم بیشتر اهل مدینه سنی بودند. لذا کرارا عرض کردیم میراثهای ما از اهل مدینه اصولا ضعیف است. میراثهای درجه اول ما از اهل کوفه است. اهل مدینه اصولا ضعیف است. چند تا از بنی هاشم هستند، علی رأسهم مثل علی بن جعفر و اینها و عدهای دیگر از خاندان بنی هاشم. و چند نفر دیگر مثل عبدالله بن میمون قداح که اهل مکه بوده. اصولا میراثهای مکی و مدینی ما فوق العاده نسبت به کوفه ضعیف است. زیاد نبودند خود شیعه هم زیاد نبوده، اصلا در آن روایت عبدالله بن میمون دارد کم انتم بمکه؟ قال نحن اربعه؛ کل شیعه در مکه چهار نفر بودند.
طبیعت مجتمع ضعیف این طوری بود دیگر. میراثهای علمیاش هم، من الان از مکه فقط همین کتاب عبدالله بن میمون یادم است. از میراثهای مدینه چرا چند تا هست.
س: معمولا سنی بودند
ج: بله خب سنی بودند.
س: فسئلنی عن رجل اصاب شاةً، البته این اصاب شاةً را شیخ این را در لقطه آورده، لکن انصافش دلیلی نداریم که اینجا لقطه باشد، شاید مجهول المالک باشد. مثلا رفته خانهاش دیده گوسفند خانهاش است، در خانه باز بوده، چون اینجا یک بحثی دارند آقایان که این آیا لقطه هست یا نه؟ اگر رفت توی خانهاش آمد دید یک گوسفندی آمده یا مرغی. بعضی گفتند این گوسفند را بکند بیرون، بعضی گفتند نه آقا، بحث در سنیها هم هست، اختصاص به ما ندارد. گفتند نه آقا همان در را باز بگذار، رفت بیرون رفت، نرفت، میشود لقطه. بعضی گفتند نه این که نرفته بگیرد، خودش آمده، این میشود مجهول المالک. آن وقت لقطه یک سال تعریف دارد، مجهول المالک یا تعریف ندارد یا کمتر دارد. این را مرحوم شیخ اینجا آورده است.این احتمال دارد که اصلا لقطه نباشد. روشن شد؟ اصاب شاةً دارد توش. اصاب شاةً، ممکن است رفته خانه دیده یک گوسفندی آمده، یک مرغ و خروسی آمده نمیداند از کی هم هست. صدق لقطه روی این روشن نیست.
س: توی روایت لص هم حاج آقا از یصیبها آمده خب، همین اصاب را آورده در همان روایتی که حضرت فرمودند لقطه اینجا هم همین
ج: دینار
س: نه اینکه 36:53
ج: لص مال چیز مال حفص بن غیاث،
س: بله آن روایت را لص
ج: نه آنجا ودیعه است که
س: اگر صاحبش را میتواند پیدا بکندبه او بدهد
ج: آن ودیعه است که. لذا عرض کردیم اگر آن روایت را ما قبول نکنیم مقتضای قاعده آن هم مجهول المالک است. آن هم قبول کردم که مجهول المالک. امام(ع) فرمود لقطه تعبدا قبول کردیم. اگر روایت را قبول بکنیم. قبول هم نکنیم که نمیکنیم.
فاصاب شاةً، غرضم من هر چه فکر کردم امروز در روایت به ذهنم نیامد که حتما لقطه باشد. خب میدانید دیگر بحث ما
س: اصاب حاج آقا همان لقطه است
ج: اصاب، خیلی خب حالا دیگر این بحث که من میکنم برای اینکه آزاد هستید شما قبول بفرمایید نفرمایید. شما آزادید. من به ذهنم میآید که این مجهول المالک است، لقطه نیست.
س: قال فامرته ان
ج: ببین فأمرته این حالا آیا اینجا مراد حکم واقعی بیان کردن است یا حکم ولایی است؟ آخر عرض کردم ما یک مشکلی که داریم، فقهای اهل سنت شأنشان فقط حکم استنباطی بود، یعنی پیش ابو حنیفه میرفتند فقط حکم استنباطی. حکم ولایی نمیکرد؛ چون همان فقهای اهل سنت اگر باحکومت هم بد بودند، ولی امر را همان میدانستندکه مردم بیعت کردند. ولو فرد ناصالحی باشد، ولو فرد بدعت گذاری باشد. عرض کردم احمد بن حنبل از دست آن معتصم شلاق میخورد، مع ذلک میگفت این خلیفه است. آن خلق قرآن میگفت کسی به خلق قرآن نمیدانم دین ندارد، فلان ندارد، مع ذلک نسبت به خلیفه اظهار خضوع میکرد، میگفت از طاعت خلیفه خارج نشویم. این تفکر را کرارا عرض کردم.
لذا شأنیت فقهای اهل سنت فقط فقه استنباطی است. اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین هم شأنشان تشریح و تحدید کتاب و سنت است، حدود کتاب وسنت را بیان بکنند، و هم جنبه ولایت دارند. این امرته یعنی گفتم حکم الهی این است یا حکم ولایی این است؟
س: ظهور در ولایی دارد دیگر
ج: در ولایی دارد، به نظر من ظهور در ولایی دارد.
فامرته به نظرم ظهور در ولایی دارد.
س: این جنبه ولایی را فقیه هم دارد؟
ج: این مقدار را بله، اگر متصدی بشود، واین مقدار چیزی نیست، مقدار نازل درجه ولایت است.
س: پس آن شخص شیعه بوده؟
ج: شاید احتمالا شیعه بوده است.
فأمرته، این امرته به نظر من حالا غیر از آن اصاب شاةً که معلوم نیست در لقطه باشد، ظاهرا در مجهول المالک است، ظاهرا این وانشاء الله عرض خواهیم کرد در مجهول المالک انصافا حق این است که ابتدائاً به حاکم مراجعه کنند، اگر نبود تصدق بکند. اصل اولی در مجهول المالک رجوع به حاکم است. انشاالله در نتیجه نهایی عرض میکنیم. انصافا در آنجا ولو ظواهر عبارت تصدق هست، اما انصافا خلاف قاعده است.
اصل اولی در مجهول المالک رجوع به حاکم است. وعرض کردیم کرارا حتی حاکم میتواند وسایل جدیدی مثل همین مراکز اموال گمشده درست میکنند، ممکن است اصلا مراکزی برای امور مثلا مجهول المالک درست بکنند. اصلا یک حساب خاصی درست باز بکند، برنامه ریزی خاصی بکند غیر از صدقه.
اگر حاکم متیسر نشد آن وقت برگرددبه صدقه
س: فأمرته ان یحبسها عنده ثلاثة ایام
ج: این ثلاثة ایام، دو تا روایت است. یکی دیروز خواندیم و یکی را امروز خواندیم.شرح روایت هم داده شد.
س: و یسأل عن صاحبها
ج: این یسأل عن صاحبها را شاید خیال کردند که مراد لقطه است لکن خب در مجهول المالک هم عرض کردیم کرارا عرض کردیم، یک مقدار در مجهول المالک سوال هست. فرقش با لقطه این است که در لقطه در روایت دارد سال، در مجهول المالک عدد سال ندارد. مقداری سوال بکند که بگویند مجهول است، این مالکش مجهول است، این مقدار. در حیوان سه روز، سوال بکند بفرمایید
س: فان جاء صاحبها و الا باعها و تصدق بثمنها
ج: ببینید آخرش هم به تصدق رسید. باعها و تصدق بثمنها
انصافش از این روایت بخواهیم دربیاوریم که ما در لقطه یا در مجهول المالک مطلقا سه روز فحص لازم دارد، آن سوال بحث فقهی این شد. حالا بعد از اینکه روایت را خواندیم وشرح حالش را دادیم، انصافا با این روایت با آن شرحی که من دادم، هم به لحاظ مصدر، هم به لحاظ هم به لحاظ حذف روایت توسط دو تا از بزرگواران، ابن الولید و توسط مرحوم شیخ کلینی و بعد تأیید ابن نوح. ابن نوح میگویدو قد اصاب شیخنا ابن الولید، خوب حرفی زده حرفش دقیق است درست است، توسط عده زیادی از بزرگان ما این حدیث حذف شده و انصافا بر فرض هم ثابت، اخباریها آمدند گفتند نه این ثابت است، باید توجیه بکنیم جمع… بر فرض هم ثابت باشد، به حسب ظاهر حکم ولایی است. اما بیاییم بگوییم این حکم کلی است در لقطه یا در مجهول المالک که سه روز فحص بکند سوال بکند، انصافا با این روایت با این شرح حالی که امروز عرض کردم کاملا واضح شد فکر میکنم فوق العاده بعید باشد.
س: وجه ظهورش را چه گرفتید حاج آقا
ج: امرته
و مضافا معلوم نیست در لقطه باشد. حالا بعضی میگویند مثلا این روایت چون از یک خطی است، این خط انحرافی بوده، میخواستند بگویند اهل بیت(ع) خلاف سنت ثابت رسول الله(ص) صحبت کردند. مثلا سنت ثابت تعریف سنه است. آنها بحثهای دیگری است. اصلا خود روایت فی نفسه قصور دارد. اصلا معلوم نیست در لقطه باشد. روایت در لقطه هم نیست. روایت موردش در مجهول المالک است به ذهن ما و مجهول المالک را عرض کردم عبارت سنیها را هم خواندیم آوردیم از مغنی ابن قدامه، آنها هم دارند که به مالک به حاکم برگردد. اصلا عرض کردم از زمان عمر وبعد هم در زمان عثمان، به یک جور زمان امیر المومنین(ع) اصلا شترهای گمشده نه مطلق، مطلقش نداریم، اصلا شترها را دادند دست حکومت، حکومت یک جایی برایشان گذاشت. مثل فرض کنید یک فضای سبزی بود، حدود چهل کیلومتری مدینه کمتر از چهل کیلومتر به نام نقیع، غیر از بقیع است. آنجا فضای سبزی بود، عمر دستور داد شترهای گمشده را آنجا بگذارند، افراد بروند اگر پیدا کردند بردارند ببرند. زمان عثمان اینها زیاد شد، عثمان گفت بفروشید این همه شتر برای چه نگه داریم، بچه کردند، نسل کردند، زیاد شد، در روایت اهل سنت هم دارد که علی بن ابی طالب(ع) هم همین کار را کرده است.جایی برای گمشدهها داشتند. این هم که الان من گفتم الان مثلا اگر گشمدههای مالی باشد، آقا من دو میلیون تومان مجهول المالک در حسابم هست، خب این را بدهند به یک حساب خاصی رویش تصمیم گیری کند حکومت. در درجه اول تا جایی که امکان دارد مالک پیدا بشود، به راههایی که دارند مثل تلوزیون و اعلام، پیدا نشد، در راههایی که میدانددولت مصرف بکند حالا میخواهد صدقه باشد یا غیر صدقه باشد.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین