معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه46) یکشنبه 1395/10/05

1395-1396، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

دیروز که بحثی را راجع به مقدار فحص به تعبیر ایشان خواندیم، اشاره‌ای به روایت به قول ایشان ابن وهب، یا معاویة بن وهب صحبت شد که گذشت. البته ما چون روایت را این دو صفحه قبل بوده، غالب روایاتی را که در این کتاب آمده بود، چه در متن، چه در هامش، خوانده بودیم ما هم خیلی دیگر چیز نکردیم. این هم ظاهرا خواندیم اما خیلی توضیح داده نشد. این روایت ابن وهب و ایشان در اینجا تعبیر به صحیحه کرده است، همین روایت ابن وهب را. ما فقط جوابی که دیروز اجمالا عرض کردیم که این روایت واحده‌ای است که اصحاب به آن عمل نکردند. عمل به آن مشکل است. چون ظاهر روایت این است که باید همین جور طلب بکند.

حالا یک توضیحی راجع به روایت ابن وهب هم عرض بکنیم که ایشان صحیحه دانستند و ببینیم قابل قبول هست یا نه؟

دقت کنید روایت معاویة بن وهب را در کتاب کافی آمده، و بعد هم فقیه و بعد هم شیخ طوسی، در کتاب کافی در یک جا آورده، جلد هفتم، در ابواب میراث مفقود، باب میراث مفقود، در خود باب آورده روایت ابن وهب را. این در کتاب کافی.

از آن طرف هم ما هم نمی‌فهمیم چون این روایت ظاهرش در میراث مفقود نیست. هنوز هم نفهمیدیم. حالا ایشان چرا در آن میراث مفقود این را آورده، ما فعلا الان از او چیزی سر در نمی‌آوریم. یرد علمه الی اهله. همیشه شوخی می‌کنیم مگر اینکه مرحوم کلینی روحش را احضار بکنیم از ایشان سوال بکنیم. والا در این روایت توش عنوان مفقود نیست.

و در خلال بحث‌های گذشته کرارا عرض کردیم بعضی از عناوین ظاهرش مثل هم هست اما در عده‌ای‌شان در روایت حکمش خاص است. مثلا مفقود یک حکم دارد، لقطه یک حکم دارد، مجهول المالک یکی دارد، ودیعه یکی دارد. عرض کردیم این مطالب این طور نیست که حالا هر چیزی که در مجهول المالک، روایات که ظاهرش در مجهول المالک است. این روایت معاویة بن وهب که ظاهرش در مجهول المالک است. می‌خوانم حالا امروز دو مرتبه

چرا مرحوم کلینی در باب میراث مفقود آورده؟ نمی‌دانم. ما اقلا فقط اعلام بکنیم حالا بعد خود آقایان مراجعه بکنند راهی برایش پیدا بکنند. هیچ نقطه مفقود توش ندارد، من نمی‌فهمم چرا ایشان در میراث مفقود آوردند.

در کتاب مرحوم شیخ صدوق هم همین طور و در کتاب شیخ طوسی هم در باب میراث آمده. لکن شیخ طوسی منفردا غیر از این طریقی که کلینی و اینها هست، در کتاب دیون هم آورده است. همین صحیحه معاویة به قول ایشان صحیحه معاویة بن وهب. و مرحوم صاحب وسائل هم همین کار را کرده است. هم در کتاب دیون آورده دین آورده باب 22 کتاب دین، و هم در میراث، البته ایشان میراث مفقود را دیگر جداگانه صاحب وسائل قرار نداده. این یک راهی دارد صاحب وسائل گاهی اوقات جمع می‌کند پنج شش تا عنوان مثلا جمع می‌کند، ربطی هم به هم ندارند. شوخی می‌کرد می‌گفت مرحوم آقا قائل به ربط نیستند. بابی که ایشان گذاشتند باب میراث الخنثی است و ما اشبهه، یک عده از این موارد مثل میراث خنثی

س: مجهول المالک هم در واقع همان مفقود است

ج: مفقود کسی است که رفته سفر جایش پیدا نیست، می‌شناسیمش

س: کسی افتاده و مجهول المالک شده

ج: خب می‌گوییم چون روایت دارد که چهار سال نمی‌توانیم از آن خارج بشویم.

مجهول المالک کسی که مالکش معین است. بچه دارد، زن دارد، رفته خبرش نیست. یک سوال این است که آیا اموالش را تقسیم بکنند به ورثه بدهند، زنش برود شوهر بکند. سوالات، آنجا حکم خاص دارد، لقطه گفته یک سال، اصلا آنجا هم دارد که چهار سال، آنجا هم باید به حاکم مراجعه کند، حاکم چهار سال برایش ضرب الاجل می‌کند یا اگر وقتی مراجعه به حاکم کرد، چهار سال بیشتر باشد.

دو تا رأی هست، رأی مشهور این است که حتی اگر ده سال این خانم صبر کرد و اموالش را نگه داشتند، بعد به مراجعه کرد، بعد از ده سال چهار سال حاکم قرار می‌دهد. این رأی مشهور است. مشهور الان بین فقهای ما این است. لکن روایات معتبر دارد که نه، آن مدت ده سال حساب می‌شود. اگر ده سال بود دیگر نمی‌خواهد چهار سال صبر کند. این روایت معتبر دارد. آقای خویی هم خلافا للشمهور چون ایشان خیلی مخالفت مشهور می‌فرمایند، اینجا هم این روایت را قبول فرمودند. تصادفا خود بنده خیلی مخالف مشهور نیستم، اما اینجا مخالفت کردم عقیده خودم هم همین است که اگر چهار سال گذشت کافی است. لازم نیست چهار سال بعد از مراجعه به حاکم باشد. حالا دیگر وارد این بحث نمی‌شویم چون بحث مستقلی است برای خودش.

به هر حال این اصطلاحا مفقود است. اما غیر از مجهول المالک است، مفقود غیر از مجهول المالک است. این حکم خودش را دارد.

عرض کنم حضورتان که صاحب مرحوم تهذیب هم در جلد شش آورده، در کتاب دیون آورده، و هم در جلد 9 در میراث آورده مثل کتاب کافی. مثل مرحوم کلینی و از کلینی هم گرفته است. در جلد نه آورده. در جلد شش از راه دیگری آورده که حالا عرض می‌کنم. چون نگاه کردم گفتم حالا این توضیحات بالاخره ما چند روز است بحث رجالی می‌کنیم این بحثش را هم تمام بکنیم. یادم می‌آید حدیث را اینقدر بررسی نکردیم، درذهنم این طور بود. اگر اشتباه هم کردم بررسی دوباره است حالا اشکال ندارد.

اما در کتاب کافی که در میراث مفقود آورده که واقعا هم هنوز نمی‌دانم چه سری داشته که ایشان در میراث مفقود، چون روایت اصلا در باب مفقود مصطلح نیست. می‌گوید یک کسی پیش پدرم کار می‌کرد و بعد رفته و خبری از او نداریم و نه وارثش را می‌دانیم و نه کسی. مجهول المالک است این، لقطه هم نیست، مجهول المالک است.

به هر حال این روایت در کتاب کلینی اینجوری است: علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی بن عبید؛ عرض کردیم شواهد ما نشان می‌دهد که این محمد بن عیسی به ایران آمده، به قم آمده. به نظر ما این طور است، نوشته نشده به نظر ما این طور است. عده‌ای از اینهایی که به ذهن ما به عراق نرفتند از ایشان در قم نقل کردند. یکی هم علی بن ابراهیم است. عرض کردیم مواردش در کافی هم زیاد است. شرح نسخه‌اش و اینها را دادیم. چند موردی هم دارد علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد، ظاهرا عن ابیه درست نباشد. شواهد مویدش نیست.

ایشان از محمدبن عیسی نقل می‌کند. اثار محمد بن عیسی را در قم آورده. من جمله مرحوم محمدبن احمد از ایشان نقل می‌کند صاحب نوادر الحکمه. مرحوم سعد بن عبدالله، عده‌ای از قمی‌ها دیگر، وارد آن بحث نمی‌شوم.

و کتاب‌های متعددی آثار متعددی پیش ایشان بوده، خیلی مرد با شخصیتی هم هست. فضل دارد که من مثل ابی جعفر محمد بن عیسی. لکن مرحوم ابن الولید معتقد بوده که این محمد بن عیسی مشکل دارد. مشکلات محمد بن عیسی آن طور که در مجموع کلمات، چون این هم باز هم عبارت ابن الولید روشن نشده. ما به ذهنمان می‌آید دو تا مشکل ایشان دارد به قول مرحوم ابن الولید؛ یکی اینکه جاهایی نقل می‌کند که معلوم نیست ایشان درک کرده باشد. شبهه درک دارد ایشان. چون دارد و ما کان فیه عن محمد بن عیسی باسناد منقطع، ظاهرا اسناد منقطع مال محمد بن عیسی باشد.

و ما عرض کردیم آقایان زدند به اسناد منقطع را به یونس. من این را چون چند دفعه فقط گفتم توضیح زیادی می‌خواهد، چون الان وقت اینها نیست، لکن به طور مختصر بگیرید چون خیلی آثار دارد بعد. من به ذهنم می‌آید که مرادش یونس نیست فقط. ممکن است راجع به یونس هم اسناد منقطع تصور کرده، اما غیر یونس هم دارد. مثلا ما کتابی مقدار زیادی معتنابه از روایت حریز داریم، نسخه یاسین ضریر، به نظرم می‌آید این یاسین حالا غیر از اینکه ضریر بوده، کور بوده، ساکن بصره، اهل بصره بوده و چه مقدار اطلاع به میراث کوفه داشته که کتاب حریز باشد، به ذهن من می‌آید که بعید است محمد بن عیسی ایشان را درک کرده باشد. به ذهن من فعلا این طور می‌آید. یعنی این یک نکته گفتم عرض کردیم بخواهیم شرحش بدهیم دو سه درس می‌شود. فعلا دیگر شرحش نمی‌دهیم. موارددیگر هم دارد من یک مورد مثال زدم، بقیه‌اش را آقایان اگر خواستند روی آن کار بکنند.

ابن الولید می‌خواهد بگوید اینها منقطع است. این اسناد منقطع است. حالا مثلا ایشان اسناد منقطع در حقیقت از او ندیده. ولو می‌گوید عن یاسین ضریر این به نحو وجاده بوده، اورا درک نکرده، کتابش را نقل می‌کند. نسخه را دیده نقل کرده، نسخه حریز به روایت یاسین ضریر. ایشان شبهه دارد ابن الولید در این جهت. خوب دقت کنید. از آن طرف مرحوم نجاشی بعد از اینکه کلام را نقل می‌کند، می‌گوید استاد ما ابن نوح که در بغداد بود بعد هم منتقل به بصره شد و در بصره فوت کرد، ایشان گفته حرف‌های ابن الولید خوب است اما در این محمد بن عیسی نچسبید به ما. ما ادری ما رابه فیه، رابه بخوانید، منشأ ریب و تردد ایشان چیست؟ رأیه نه، ما رابه فیه. چرا ابن الولید در ایشان ریب دارد؟ لانه کان علی ظاهر العدالة و الثقة؛ بعضی از این عبارت این جور فهمیدند که ابن الولید ایشان را تضعیف کرده یعنی تضعیف رجالی. مرحوم ابن نوح ایشان را توثیق رجالی کرده. توجه نشده به عبارت.

مرحوم ابن نوح می‌گویم چون اینها گفته نشده من این چند تایی که گفته نشده می‌گویم، خیلی هم تا حالاگفتم تکرار کردم شاید سالی یک بار دو بار می‌گویم، مرحوم ابن نوح از این عبارت مرادش این نیست که توثیق رجالی بکند. دقت می‌کنید؟ چون توجه نشده است. مراد ابن نوح از این عبارت این است که بگوید شما از کجا گفتید اسناد منقطع است؟ شما فرض کن مثلا می‌گویید عمر محمد بن عیسی نمی‌خورد از یاسین؛ چون محمد بن عیسی از خاندان عبید است، از خاندان یقطین است. عرض کردم یقطین از شخصیت‌های بزرگ خاندان بنی عباس است. چون از فداکاری‌هایی در راه تشکیل حکومت بنی عباس، به خراسان سفر کرد با ابو مسلم و در جنگها خیلی، تا این تشکیل حکومت بنی عباس. لذا اولادش هم خیلی پیش دستگاه بنی عباس و نوه‌هایش صاحب قدرت و مقام بودند. ولو یکی دو تا از این اولادش اصلا با بنی عباس نبودند، جزو شیعیان بودند، مثل علی بن یقطین، مثل یعقوب بن یقطین، مثل خود همین عبید، جد ایشان. عبید هم گفته شده شیعه بوده است.پس این محمد نوه محمد است، عبید هم پسر یقطین است. اینها شخصیت اجتماعی هستند.

شاید یاسین ضریر مثلا این یک ساله بوده، شش ماهه بوده، چون شخصیت بودندگفتند در شخصیت‌ها به آنها اجازه می‌دادند از باب تبرک، شاید ایشان. ابن نوح می‌گوید مادام شما قبول دارید که محمدبن عیسی خوب دقت بکنید، شخصیت است و کان علی ظاهر العدالة و الثقة، این را که قبول دارید که. تا گفت عن یاسین ضریر قبول بکنید، نگویید اسناد منقطع است. روشن شد؟ چون این عبارت الان شاید خیلی‌ها بد فهمیدند به نظر ما نکته این عبارت را رجالی فهمیدند. یعنی فهمیدند مرحوم، خود شیخ طوسی، یکی از آنها شیخ طوسی است بگیرید تا زمان ما. از این چون شیخ طوسی دارد که محمد بن عیسی بغدادی یونسی ضعیف استثناه ابن الولید من رجال نوادر الحکمه. ایشان اینجور فهمیده، ضعیف. ما این جور حالا می‌گویم دیگر کم ترک الاول للاخر.

به نظر ما مرحوم نجاشی وفاقا لاستادش ابن نوح این جور نفهمیده است. فهرستی به اصطلاح بنده، فهرستی با آن برخورد کرده. فهرستی مراد این است.

س: چه قرینه‌ای هست بر این فرمایش شما

ج: چون گفت باسناد المنقطع نه اینکه اشکال در خود محمد، چون این در حدود 22 نفر، 21 یا 22 نفر در این استثنا آمده است.دقت می‌کنید؟ تمام این مواردی که در استثناء آمده مطلق است جز دو مورد یا سه مورد. مثلا ما کان فیه عن سهل بن زیاد، ما کان، مطلق است. داردما کان فیه عن محمد بن عیسی باسناد منقطع، پس اشکال سر محمد بن عیسی نیست، اسناد منقطع است. یا دارد ما ینفرد به حسن بن حسین لولوی، یکی از موارد مشکل رجال نجاشی الان همین است دیگر. ایشان دارد که ما ینفرد به حسن بن حسین لولوی استثناء کرده، خود نجاشی در ترجمه حسن بن حسین لولوی گفته ثقة. چون آن عبارت رجالی فهمیدند، ملتفت نشدند که ابن الولید نمی‌خواهد بگوید حسن بن حسین ضعیف است. نجاشی هم نفهمیده. مرحوم ابن الولید می‌گوید منفرداتش قبول نیست. و لذا این منافات ندارد فی نفسه ثقه باشد منفرداتش قبول نباشد. این مشکل ندارد که

س: منفردات همین نشانه ضعف است دیگر

ج: نه ببینید چون مرحوم ابن الولید حدیث شناس است. اینها را مقارنه می‌کردند. این کتاب مرحوم نوادر الحکمه مقابلش بوده دیده ده تا مورد است که فقط دقت کنید منفردات یعنی چه، یعنی حسن بن حسین لولوی از کتاب ابن ابی عمیر نقل می‌کند که در نسخه دیگر ابن ابی عمیر نیست. منفردات مراد این است.

س: مصداقی مصداق خاصی مد نظرشان بوده یا

ج: قطعا همین طور بوده، قضیه خارجیه است. یعنی اینها می‌آمدند می‌دیدند، مثل خود احمد بن هلال. الانش هم داریم احمد بن هلال چیزی از ابن ابی عمیر نقل می‌کند که کس دیگری نقل نکرده. این را می‌گویند منفردات.

اهل سنت هم دارند. اهل سنت روی روایت گرفتند یعنی روی رجال؛ مثلا گفتند مثلا فرض کنید ذهری چند تا شاگرد داشته، گاهی یک مطلبی را یکی از شاگردان منفردا نقل کرده، آنها اینجوری حساب کردند.

س: امرش ثقه باشد نقلش چرا حجت نباشد ولو منفرد باشد؟

ج: خب همین می‌گویند شذوذ درست می‌کند. چون گاهی اوقات یک ثقه‌ای که خیلی جلیل است، ده تا راوی معروف دارد. از این ده تا یکی نقل می‌کند.

دیگر حالا اگر بخواهیم این مناقشه را ادامه بدهیم بحث تمام می‌شد و چون این باید ریشه‌هایش را بگویم توضیح بدهم تا روشن بشود.

خوب دقت بکنید در کتاب این استنثایی که شده مثلا ابن عبید را می‌گوید ما کان فیه عن محمد بن عیسی بن عبید باسناد منقطع. پس اشکال ابن الولید اسناد منقطع است. اشکال روی خود محمد بن عیسی نیست. جواب ابن نوح؛ شما قبول دارید ایشان آدم بزرگواری است؟ قبول دارید محدث است؟ قبول دارید حدیث شناس است؟ این ورع و تقوایش اجازه نمی‌دهد بگوید عن یاسین و درک نکرده باشد، به نحو وجاده باشد. لانه روشن شد؟ لانه کان علی ظاهر العدالة و الثقة. چرا شما ریب دارید؟ ما رابه؛ چرا اشکال دارید؟ چرا خیال می‌کنید اسناد؟ فوقش می‌گویید زمانش نمی‌خورد. خب شاید محمد بن عیسی شخصیت اجتماعی بوده یاسین ضریر این بچه تازه به دنیا آمده، خب همین رساله ابو غالب زراری که الان داریم ما، مرحوم ابی غالب که شیخ الشیعه فی الزمانه، این رساله را به نوه‌اش نوشته است دیگر. اصلا این رساله را خطاب به نوه‌اش. اجازه هم داده کتب، نو‌ه‌اش دو سالش بوده، برای اینکه اتصال اسانید از بین نرود. تصریح می‌کند نوه دو ساله بوده. این رسم بوده که اگر عظمتی طرف روشن شد؟

ایشان می‌گوید مادام که قبول، ما هم حرف ابن نوح را قبول داریم انصافا. لذا ما هم الان خود من باشم فی طبعه میلم به حرف ابن الولید است که اسناد منقطع است. لکن حرف ابن نوح هم درست است خب، صیرافی هم که خب حرف بدی… می‌گوید مادام قبول دارید شخص ثقه است و جلیل و عدل است، چطور می‌شود بگوید عن یاسین ضریر به نحو وجاده باشد؟ خب می‌داند که عن به اصطلاح آقایان محدثین عن عنه مساوق با اتصال است. اگر عن عنه مساوق با اتصال بود حالا به ذهن شما مستغرب بیاید، بیاید، ریب دارید، لکن عدالت او و وثاقت او و جلالت او اقتضا می‌کند که دروغ نگوید. اقتضا می‌کند که وقتی تعبیر به عن می‌کند یک وجهی برای او بوده است.

س: بالاخره این قابل اثبات نیست بالاخره یا درک کرده بود یا در زمان

ج: قابل اثباتش به وثاقت اوست

س: نه این که درک کرده باشد زمان او

ج: نمی‌دانیم ایشان می‌گوید مادام ایشان خودش ثقه است و جلیل القدر است و می‌گوید عن فلان، شما قبول کنید. شما تا یقین به خلاف پیدا نکردید، و لذا گفت رابه، نه آنجایی که قطعی باطل است. ما رابه، این ریب و شک شما از کجا آمده؟ دقت می‌کنید؟

و انصافا این کلمات قدمای اصحاب ما بین مکتب بغداد و مکتب قم، و درست هم هست. الان همین روایت محمدبن عیسی در کتاب فقیه هم هست. با اینکه شاگرد ابن ولید است. این اشکال سر محمد بن عیسی نبوده، اشکال سر اسناد منقطع در عده‌ای از روایاتی که اصلا نقل می‌کرد از یاسین ضریر مثل همین مثالی که من الان عرض کردم. این می‌گفتند که این نمی‌خورد به او نمی‌خورد.

به هر حال این روایت را مرحوم کلینی از طریق محمد بن عیسی از یونس نقل می‌کند. عرض کردم طریق خوبی است. قمی‌ها اشکال داشتند رویش اما بد نیست.

آنچه که الان در کتاب کافی است این است که یونس حالا این نسخه اینجا نوشته ابن ابی ثابت، آن که در نسخه چاپ شده کافی هست، ابی ثابت و ابن عون. اسم دو نفر آمده است. اما در کتاب فقیه عرض کردم فقیه اصولا از یونس کم نقل می‌کند، یک. طریقش هم به یونس نمی‌دانیم. چون عرض کردم حدود نود تا حالا کم و زیاد و بعضی تکراری، اسم در کتاب فقیه هست افراد هست که ایشان به اسمشان ابتدا کرده، طریق به آنها ندارد. یکی هم یونس است.

س: در مشیخه نیاورده

ج: نیاورده در مشیخه.

س: یونس بن عبدالرحمن؟

ج: یونس بن عبد الرحمن

در مشیخه طریق به ایشان ندارد. البته من در حد احتمال در همه‌اش که نمی‌شود گفت در نود و خرده‌ای، مرحوم حاجی نوری در مستدرک اینها را استخراج کرده، اگر آقایان خواستند نگاه کنند، کل اسمائی که ایشان شاید بعضی‌هایش تکراری باشد. من خودم یک شرحی دارد حالا که این چرا این کار شده، یک مقدارش احتمالی است که من دادم. یک مقداری‌اش شاید چون شیخ صدوق فهرست داشته، چون یک عده از مشاهیر هستند که ایشان طریق به آنها ندارد، یکی یونس است. خیلی بعید است که به مشاهیر طریق نداشته باشد. احتمالی نه در همه در عده‌ای در بعضی‌هایش هم احتمال دیگر، که آن عرض کردم شرح‌هایی دارد که جایش اینجا نیست، چون مقارنه شده با کتاب فقیه احتیاج به شرح خاص خودش را دارد.

احتمال دادم من که در عده‌ای از موارد در فهرست ایشان آورده است. دیگر در مشیخه ذکر نکرده، احتیاج ندیده است. به هر حال روایات یونس در کتاب فقیه زیاد نیست. یک دو سه تایش همین جاست. در همین باب مفقود و اینها است. اما زیاد نیست. نمی‌دانم ده تا پانزده تا است کل روایاتش در کل فقیه ده پانزده تا است.

در کتاب فقیه فقط ابن عون دارد. خیلی هم عجیب است یعنی واقعا هر چه ما… ما نه ابن عون را فعلا توانستیم بشناسیم نه ابی ثابت را شناختیم. خیلی هم بعید می‌دانم. احتمال نمی‌دهم یونس بن عبدالرحمن فوق العاده جلیل القدر است، از اجلای اصحاب است، فوق العاده جلیل القدر است. از مثلا افراد مجهولی مثل ابی ثابت این کنیه یک شخصی بوده که الان ما نمی‌شناسیم. یاابن عون مثلا. به هیچ نحو الان در کل کتب اربعه چند تا روایت هست. همه‌اش هم یونس است. به ذهنم از ابن عون همه‌اش هم یونس است. هیچ نتوانستیم بشناسیم که این ابن عون در اینجا کیست. فعلا راهی پیدا نکردیم.

لکن از آن طرف هم همچین تقریبا برای ما قطعی قطعی است نباید شخصیت عادی باشد. مثل یونس بن عبدالرحمن نباید از یک شخص عادی این مطلب را نقل بکند.

س: از طریق اصحاب اجماع شما مبنا را …

ج: قبول نداریم آن که اصلا اساس ندارد.

و بالاسناد این در این کتاب وسائل در ابواب میراث خنثی آورده است. شماره دو از باب شش میراث خنثی، عن یونس عن ابن ابی ثابت، حالا اینجا که در این کتاب که یک ابنی هم اضافه کرده، این مشکل‌تر است دیگر؛ چون باز ابن ابی ثابت را فعلا در کتب، اما ابو ثابت چرا، عن ابی ثابت و ابن عون، در فقیه ابن عون تنها، خیلی بعید می‌دانم شخصیت کاملا مجهولی باشد، خیلی بعید می‌دانم. بعدش هم معاویة بن وهب که از اجلاء طایفه است، خیلی عجیب است، دو طرف از اجلاء، وسط کاملا مجهول، یعنی کاملا هیچ آشنایی از او نداریم جز اینکه در چند تا روایت اسم ابن عون آمده که یونس هم نقل کرده عن معاویة بن…

به هر حال البته مراد استاد این نبوده است. فکر نمی‌کنم و الا خود شأن استاد اجل است که این را صحیحه بنویسند. فعلا ما نمی‌توانیم خوب دقت بکنید فعلا حد علم را من دارم می‌گویم نه حد واقع، ممکن است در حد واقع هر دو از اجلای اصحاب هستند. ما فعلا حد علم ما توقف است نمی‌توانیم بشناسیم حدیث را الان کاری برایش نمی‌توانیم انجام بدهیم

س: استاد راوی کتاب معاویة بن وهب آن صحیح و مثلا مجهول را جابجا کرده باشد

ج: شاید، احتمال، می‌گویم حد علم ما فعلا گیر است، حد علم خودم را دارم عرض می‌کنم. این که عده‌ای از بزرگان مثل اخباری‌ها می‌آمدند می‌گفتند مثل یونس اجل شأنا است چطور از مجهول، راست است آن حرف‌هایش هم هست، آن هم قابل انکار نیست. خود ما هم قبول داریم خیلی بعید است مثل یونس بیاید از یک فرد فوق العاده نقل بکند. اصلا که نمی‌شناسیم هیچ آشنایی با او نداریم. خیلی بعید می‌دانیم انصافا حق با آنها هم هست با اخباری‌ها. اما خب به هر حال ما مکلف به علم هستیم دیگر نه مکلف به واقع.

فعلا به حد علم ما این دو نفر کاملا مجهول هستند. یعنی هیچ آشنایی نداریم

س: متعارف این است دیگر. انسان‌های بزرگ همیشه

ج: اشتباهاتشان هم بزرگ است هان، از آن لحاظ… می‌گویند انسانهای بزرگ خطاهایشان هم بزرگ است.

س: اینها که نمی‌آیند از یک بچه طلبه روایت نقل بکنند

ج: خب این همان حرف من است شما تکرار می‌فرمایید

جدیدش این بود که من بعد عرض کردم که انسان‌های بزرگ خطاهایشان هم بزرگ است.

س: 23:27

ج: به نظرم در کل کتب اربعه سه تا یا چهار تا است. آن هم ابن عون، ابو ثابت نه. می‌گویم خیلی خیلی برای ما تعجب آور است من شخصا خب دیگر کار من است سالهاست در اسانید کار کردم، خیلی برای من تعجب آور است که این را ما چه کار بکنیم.

اخباری‌ها می‌گویند قبولش می‌کنیم؛ چون یونس هست، آن طرفش هم معاویه، خب دو طرف خیلی جلیل القدر هستند، هم بعید است که مثلا یک فرد خیلی عادی بیاید از معاویه نقل بکند، و یونس از این فرد عادی نقل بکند.

به هر حال فعلا من علم خودمان را می‌گوییم حالا آن واقع را العندالله سبحانه و تعالی

به نظرم این سه چهار تا بیشترش در کافی است، کافی هم بعد از آن، این یکی در کتب ثلاثه است ابن عون. اما به نظرم دو سه مورد آن در کافی است و بعدش هم تهذیب دارد ابن عون را.

عن معاویة بن وهب عن ابی عبدالله علیه السلام.

پس این یک موردی است که هر سه بزرگوار نقل کردند. این در کتاب میراث است.

فی رجل کان له علی رجل حق ففقده

س: موردی نداریم مثلا یونس از ضعفا و اینها نقل کند؟

ج: ممکن است احتمال دارد، الان در ذهنم که نمی‌آید، خب لااقل روایت پیشش ثابت بوده یا کتاب پیشش ثابت بوده. می‌گویم ما الان به لحاظ، چون خیلی غریب هم هست یعنی مطلب فوق العاده خیلی غریب است.

س: امام رضا علیه السلام ایشان را نهی می‌کردند و ایشان از

ج: آن وقت از آن طرف هم ببینید چون ما به اصطلاح یک راهی که بنده دارم شاید دیگر برایتان کاملا واضح شده، سند را که می‌خوانیم متن هم با همان. مثلا توی متن هم یک مطلبی است هیچ جای دیگر نیامده. خب وقتی سند هم خیلی عجیب غریب بود آن متن عجیب و غریب هم باید توقع داشته باشیم. آخر مشکل این است. یک متنی است که جای دیگر نیامده است. آن متن این است که شما همین جور طلب کن. آقا طول کشید، دو سال، می‌گوید همین جور ادامه بده. اصلا جایی نیست، ما در هیچ مورد در مجهول المالک چنین چیزی نداریم. در لقطه یک سال داریم، در مفقود چهار سال داریم. این بگوید همین جور ادامه بده. این خود مطلبش، هم سندش عجیب وغریب است، هم مطلبش عجیب و غریب است. هر دو خالی از غرابت نیستند.

لذا من دیروز اگر یادتان باشد، چون می‌گویم می‌خواستم توضیح بدهم دیروز عرض کردم که این مطلب عمل ندارد اصحاب به آن… بله اهل سنت از امیر المومنین(ع) در مفقود این را نقل کردند. که این همین جور باید طلب را ادامه بدهد، حق ندارد اموالش را، تا یقین یقین به موتش پیدا بشود. اما ما نداریم خود ما نداریم. در کتب اهل سنت در مفقود عن علی(ع) دارد و به عنوان موارد خلاف بین مثلا علی و یکی دیگر نمی‌دانم عمر است کیست، زید است، زید بن ثابت، قال فلان به اینکه چهار سال و قال علی(ع) نه یطلبه. پس این روایت هم به لحاظ سند مشکل دارد، روشن شد؟ متنش هم مشکل دارد. چون اگر دقت کرده باشید من همیشه سند را جوری بررسی می‌کنم روی متن موثر است؛ یعنی این دو تا را از هم جدا نمی‌کنیم. سند را یک طرف بگذاریم متن را یک طرف. ما می‌گوییم وقتی سند عجیب و غریب شد نشناختیم، این توقع را نباید داشته باشیم که متنش خیلی نقی باشد. قاعدتا متنش هم مشکل دارد دیگر، مثل هم هستند دیگر، به هم می‌خورند.

بعد دارد ففقده، این شاید توی مفقود روی این جهت آورده، لکن مفقود مال زوج است، مال شوهر است، مال میراث است، و لا یدری عین هو، عین یطلبه، و لا یدری احی هو او میت، و لا یعرف له وارثا و لا نسبا و لا ولدا؛ نه نسبی از، این نباید مراد میراث مفقود باشد. چرا کلینی این را در میراث مفقود آورده، نمی‌دانیم. شیخ صدوق هم آورده، شیخ طوسی هم توی… اعجب قصه، و منهم صاحب وسائل. ایشان هم در میراث مفقود آورده است.

س: شاید تقطیع شده روایت. داشته کلمه‌ای چیزی که این مال این مطلب است. تقطیع کردند یک تکه را آنجا آوردند.

ج: خب شاید که آمد تأیید ما می‌کند که به هر حال مشکل است عمل به روایت مشکل است.

قال اطلب؛ ادامه بده، طلب بکن. قلت فان ذلک قد طال، طول کشید، فاتصدق به؟ قال اطلبه؛ خیلی عجیب است. باز دارد اطلبه. این مضمون را الان ما نداریم که همین جور طلب را ادامه بدهد و محدودیت ندارد. همین جور طلب بکن و سوال بکن مال کیست.

س:   شاید قبل از یک سال بوده، مثلا قبل از یک سال اطلبه مثلا

ج: عرض می‌کنم همه‌اش به شاید نفرمایید. این شاید حل مشکل نمی‌کند آخر.

این راجع به این روایت در کتاب کافی و فقیه و تهذیب. و بعدها هم در مثل وسائل

عرض کردیم یک بار دیگر مرحوم شیخ طوسی این حدیث را نقل کرده در کتاب دیون، و در وسائل در جلد 13 آمده است. این چاپی که دست من هست، چاپ مرحوم آقای ربانی. در کتاب دین بعد از باب تجارت، در جلد 13 در باب 22 کتاب دین آنجا… آنجا شیخ طوسی منفردا نقل کرده است. آن دیگر در تهذیب نیست، در کافی و فقیه نیست. از منفردات شیخ طوسی در کتاب تهذیب است.

آن وقت آنجا باز یک مشکل از راه دیگر دارد. این هم واقعا تعجب آور است. مرحوم شیخ طوسی که این را آورده، قبلش یک روایت دارد ابتدا کرده به اسم احمد بن محمد. قبل از این مباشرا…. قبل از آن دارد حسین بن سعید. یک روایت دارد از حسین بن سعید، بعد روایت، اسمش احمد بن محمد، بعد دارد عنه، این عنه قاعدتا باید به احمد بخورد چون نزدیک‌تر است. صاحب وسائل هم به احمد زده. اگر نگاه کنید وسایل را ایشان زده به احمد. دارد الشیخ الطوسی باسناده عن احمد باز گفته و عنه. صاحب وسائل، قاعده‌اش هم همین است دیگر به اقرب زده می‌شود. قاعده‌اش هم انصافا همین است. لکن چون شیخ طوسی در مواردی در کتابش این خلط شده، احتمال دارد به حسین بخورد. اما ایشان به احمد زده، ظاهرش که فعلا به احمد زده؛ چون دارد احمد بن محمد بعد دارد و عنه.

در آنجا دارد و عنه عن حماد بن عیسی عن معاویة بن وهب. این هم خیلی عجیب است. اگر عنه‌اش به احمد بخورد که ظاهر عبارتش است وصاحب وسائل زده، و این هم که آقای خویی فرمودند در آن حاشیه حدیث صحیح است، نظرشان به آن سند است. و مراد از صحیح یعنی احمد بن محمد بن عیسی ثقه، حماد ثقه، و معاویة بن وهب هم ثقه. لکن مشکل انقطاع سند دارد؛ چون احمد از حماد نقل نمی‌کند. حسین بن سعید از حماد نقل می‌کند. احمد از حماد نقل نمی‌کند. احمد از حسین از حماد نقل می‌کند اما خود احمد نقل نمی‌کند.

س: مشکل طبقه‌ است یا اینکه اصلا نقل ندارد

ج: ندارد اصلا قبل از آن فوت کرده، نقل ندارد از ایشان.

دقت می‌کنید؟

اگر در اینجا نسخه این طور بخوانیم، حالا مشکل اینجایی هم که شیخ طوسی منفرد دارد، کار را هم ایشان مشکل کرده، این روایت اول که خواندیم منفرد نبود، مشکل سر ابن عون و ابی ثابت بود. اینجا مشکل سر این است که شیخ طوسی که منفردا آورده، همین هم است. سبحان الله متن هم یکی است. خوب دقت کنید متن عوض نشده. متنش هم مثل همین است هیچ فرقی نمی‌کند. و این هم خیلی عجیب است. چون اگر این جور باشد باید بگوییم احمد اگر آمده کوفه به نحو وجاده از کتاب حماد نقل کرده است. باید بگوییم وجاده بوده است. یا کتاب معاویة بن وهب نسخه ایشان به نحو، چون ایشان درکش نکرده است.

اگر حسین بن سعید دارد مشکل ندارد. لکن حسین بن سعید عرض کردم البته از من بپرسند احتمال دارد چون این در کار شیخ شده این، مشکلی پیش شیخ طوسی نیست. این که جابجا عنه را بنویسد دارد در کتاب شیخ دارد. اما چون زیاد که نیست نسبت مثلا نود درصد، هشتاد درصد، که ما مثلا بگوییم… اما دارد در شیخ هست مواردی از این خطا هست.

صاحب وسائل هم به احمد زده. و این هست این کلا این مشکل در کتاب شیخ طوسی وبعد در کتابهای بعدی مثل وافی، مثل بحار، مثل وسائل، این کتابهای بعدی که آمدند در اینکه ضمیر به کی بر می‌گردد، اینها هم اختلاف دارند. تصادفا نشد من کتاب جامع الاحادیث را نگاه کنم. اگر دین جامع الاحادیث این داشته باشد نمی‌دانم دارد یا ندارد.

س: استاد قبل و بعدش عنه عن فضاله است.

ج: آهان، بله، عنه عن فضاله هم حسین است. اما ایشان صاحب وسائل، بعدی هم زده به عنه به احمد با اینکه عن فضاله است. احمد فضاله را هم درک نکرده است. آن که فضاله و حماد بن عیسی را درک کرده، حسین است. باید قاعدتا حسین بن سعید باشد. عرض کردم خیلی ما مشکل نداریم در این جهت. لکن یک نسبت بالایی نیست. الان در ذهنم دقیقا نیست، ممکن است نسبتش چهار پنج درصد باشد، در کل تهذیب یا سه چهار درصد. چون نسبت خیلی بالا نیست، نمی‌توانیم به مجرد این حکم بکنیم. اگر احمد بزنیم که ظاهر عبارت است حدیث بعدی هم تصادفا نگفتم، راست است، باز دارد و عنه عن فضاله، این باز به حسین می‌خورد. خود صاحب وسائل ضمیر را زده باز به احمد. احمد عن فضاله، خب این خلاف ظاهر است احمد از فضاله هم نقل نمی‌کند.

غرض به هر حال این نکات فنی را گفتیم خدمتتان عرض بکنیم. حالا چرا این حدیث با اینکه به قول معروف نکته‌ای دارد این طور مبتلا شده به ابهام در سندش و مصدرش، این را هم نمی‌دانیم. چون متنش کمی منکر است، کمی شاذ است، سندش هم و مصدرش هم به این مشکل برخورده. واقعا شیخ اشتباه نکرده، واقعا در کتاب احمد بوده، و در کتاب احمد از حماد نقل کرده، سندش توش، چون باید این طور باشد، احمد عن حسین بن سعید عن حماد. این درست است این مشکل ندارد. این کلمه حسین بن سعید توی کتاب احمد افتاده بوده!

به هرحال آن روایت خوب دقت بکنید به حسب آن راهی که ما داریم، خوب می‌گویم دقت می‌کنید، حالا من استظهار کردم ضمیر به یکی دیگر بر می‌گردد آن بحث دیگری است. به حسب آنچه که از کتاب تهذیب چون منفرد هم هست متأسفانه این مقدار از انفرادات شیخ طوسی است. ما جای دیگر هم نداریم این سند را.

ببینید جامع الاحادیث این را از کی استخراج کرده؟ از احمد یا حسین بن سعید؟

س: احمد است، حسین بن سعید ندارد.

ج: این روایت معاویة بن وهب را

س: بله

ج: از احمد.

صاحب وسائل، ظاهرش هم همین طور است انصافا ما هم که باشیم همین را حکم می‌کنیم. پس بنابراین این روایت هم مشکل دارد. خیلی عجیب است با اینکه سعی شده دو جا هم بیاید از دو مصدر مختلف هم بیاید. یکی کتاب و خیلی هم عجیب است انصافا بینی وبین الله هم، هم متنش عجیب است و هم مصدرش؛ یعنی ما الان شواهد کافی داریم که این روایت هم در کتاب احمد بوده که شیخ نقل کرده، هم در کتاب یونس بن عبدالرحمن. هر دو هم از مصادر مهم اصحاب هستند. این دیگر قدر متیقن ظاهرش است. در کتاب احمد ودر کتاب یونس بوده، لکن هم متنش غریب است و هم هر دو یک مشکل دارند. کتاب یونس مال بعد از یونس مشکل دارد، کتاب احمد مال بین او و حماد مشکل دارد. ارسال دارد. متن روایت هم که غرابت دارد که اطلبه باشد.

پس بنابراین این حدیث معاویة بن وهب را عرض کردیم هم فعلا به لحاظ سندی مشکل دارد، ما احترام می‌کنیم چون دوتا مصدر مهم اصحاب است. هم فعلا به لحاظ سندی مشکل دارد، هم به لحاظ مضمون وفتوایی که در آن هست، و مطلبی که در آن هست، انصافا مشکل دارد.

و شواهد فراوانی که ما داریم یا حالا ودیعه بوده، یا مجهول المالک بوده یا مفقود بوده یا لقطه بوده، هر عنوانی را حساب بکنیم ما نداریم اطلبه. طلب به این معنا نداریم. مگر بگوییم مراد از طلب مثلا ودیعه بوده، ومراد از اطلب دست به آن نزن، صبر کن تا صاحبش بیاید. مثلا این طور اطلبه یعنی این. چون در ودیعه می‌شود دست نزد، چون صیانت است و فحص هم در آنجا لازم نیست. مراد از طلب نه فحص باشد یعنی ولش کن مال باشد تا پیدا بشود صاحبش. چون دارد که عن رجل کان له علی رجل حق، بگوییم به نحو ودیعه پیشش بوده و این اطلب هم یعنی دست به آن نزن، فحص هم نمی‌خواهد صدقه هم نده، تا صاحبش پیدا بشود. شد شد، نشد هم نشد دیگر. چون در باب ودیعه عرض کردم فرق می‌کند با باب لقطه و باب مفقود و با باب مجهول المالک. اینها ابواب مختلفی هستند.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD280KBدانلود
PDF148KBدانلود
MP311MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج فقهمکاسب بیعمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه45) شنبه 1395/10/04
بعدی خارج فقه (جلسه47) دوشنبه 1395/10/06

اصول فقه

فقه

حدیث