خارج فقه (جلسه4) چهارشنبه 1395/06/17
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض کنم بحثی که دیروز رسید، تا اینجا بود که اگر به اصطلاح مالی جوایزی را از سلطان گرفتیم، فعلا جایزه، از سلطان گرفته، و یا شبهه غیر محصوره است، یا بعضی مواردش خروج از محل ابتلاست، جایز است بگیرد لکن کراهت دارد. بحث سر زوال کراهت بود. زوال کراهت را به چند تا بود، یکی هم خمس بود. و از شیخ طوسی در کتاب نهایه و ابن ادریس در سرائر نقل شد. شیخ انصاری هم مشغول بحث این قسمت شد که آیا میشود قبول کرد؟
ایشان به این مناسبت در اینجا در این مسئله جوایز السلطان وخمس اشاره به سه طائفه از روایات خمس دارد. دیدیم حالا دیگر ایشان اشاره کرده، یکی دیروز بود که گذشت، یکی هم دیروز دومیاش را هم خواندیم اجمالا. دیدیم بهترین راهش این است که این سه طائفه را یک بحثی لااقل اجمالی بکنیم؛ چون واقعا ارزش دارد. اما خب در بحث حد خمس نه. در حد اشارات و بیان نکات فنی دارد. چون یک جریانهای خاصی هم دنبالش دارد.
عرض کنم یکی طائفهاش، طائفهای که ایشان به مناسبت نقل کردند، روایاتی که اگر مال مختلط به حرام بود، وجوب احراز خمس، اینجا چون کراهت دارد، استحباب اخراج خمس است.
عرض کنم که این قبل از این که وارد طائفه روایات بشویم، حالا یادم رفت، بحث مرحوم شیخ طوسی در کتاب نهایه بود. یک توضیحاتی دادیم کرارا سالهای قبل هم عرض کردیم. چون مسئله مهم است. عرض کردیم عدهای از بزرگان ما به فتاوای شیخ طوسی در کتاب نهایه به دیده تعبد به اصطلاح ما، نگاه میکنند برای آن ارزش خاصی قائلند؛ چون فتاوای ایشان از متون روایات گرفته شده. غایتش آن روایت به ما نرسیده باشد. لذا این مثلا روایت شیخ مفید فتاوای ایشان در مقنعه، در کتاب مقنع شیخ صدوق رساله علی بن بابویه اینها ارزش به اصطلاح تعبدی دارند. ارزش یعنی به اینها میشود فتوا داد.
بحثی که ما عرض کردیم صحبتی که اشکالی که ما کردیم، این که این مطلب خودش اجمالا درست است؛ یعنی اصل مطلب را نمیشود انکار کرد. انما الکلام آیا در همه مواردش یا در اکثریتش ما تعبدا حرف را قبول بکنیم یا به اصطلاح ما در مقابل تعبد، تحلیل امکان دارد. یعنی ما هم میتوانیم به ادله نگاه بکنیم، به روایت نگاه بکنیم، همان مطلبی را که شیخ فرمودند با زیربنای تفکر ایشان بفهمیم، لکن بگوییم نه، قبول نداریم، این فتوا را قبول نمیکنیم. این را دقت بکنید.
اصولا به طور کلی حالا این چون یک بحث بسیار کلی است و بسیار نافع است، این بحث را الان چون من کرارا عرض کردم بحثهای ما یک تحلیل و بیان و نقادی آنچه که در شیعه است، تفسیر دقیق آنچه که در معارف حوزوی ما در شیعه است، دو: آنچه که دردنیای اسلام است، سه: آنچه که در دنیای قانون، اصلا در کل دنیای بشریت مطرح است.
این بحثی را که من الان مطرح میکنم این مال دنیای شیعه است. این کار به سنیها ندارد. به آن یکی دیگر هم ندارد. ما در دنیای خودمان، در عالم خودمان، مثلا کلماتی را شیخ طوسی در کتاب فرض کنید به اینکه نهایه دارد، فتاوا، این را تعبدا قبول بکنیم یا نه، تحلیل میکنیم. و اختصاص به آن هم ندارد. در فهرست هم دارد شیخ طوسی، در رجال هم دارد شیخ طوسی، در کلام هم دارد. مثلا در رجال یا فهرست یک مطلبی را گفت مثلا فلان واقفی. ما تعبدا قبول کنیم کما هو المتعارف الان یا نه، ما به نظر خودمان بررسی کردیم، تحلیل کردیم، در جاهایی بوده که شیخ طوسی این شخص را رمی به واقفیت کرده، گاهی شده خیلی هم مشهور مثل سماعه که دیگر خیلی هم مشهور است. لکن وقتی در عبارات نجاشی تأمل میکنیم معلوم میشود به نظر ایشان واقفی نبوده است. خب آیا ما تعبد پیدا بکنیم به کلام شیخ طوسی؟ بگوییم نجاشی فوقش نظرش بوده که ایشان واقفی نیست، یا حالا شهادت میدهد بعدا واقفی است، یا کلامش صریح نیست، به هر حال. ایشان راجع به واقفیت سماعه نمیگوید. اما شیخ صراحتاً میگوید ما تعبدا قبول بکنیم. این خیلی دنیا دارد خیال نکنید…
خود نجاشی، نجاشی مطالبی دارد. آیا مطالب نجاشی را تعبدا قبول بکنیم یا مطالب نجاشی را میتوانیم تحلیل بکنیم یک قسمتهایی را قبول بکنیم، یک قسمتهایی را قبول نکنیم یا کلش را قبول نکنیم. همین دیروز صحبت شد، مطالبی که ایشان راجع به جابر بن یزید جعفی نوشته قبول نداریم. ما مواردی شده مرحوم نجاشی کتابی را به شخصی نسبت داده که له کتاب، طریقش هم نوشته، مخصوصا گاهی اوقات شیخ هم اصلا نیاورده آن شخص را، ما توضیح دادیم که این شخص موهوم است، اصلا وجود خارجی ندارد که کتاب داشته باشد. که اصلا نوبت به کتاب برسد. اصلا مرحله وجود خارجیاش واضح نیست. دیگر توضیحاتش این بحثها را چون در جاهایی عرض کردم، دیگر تکرار نمیکنم.
یک شاخصه کلی این حالا فرض کنید تفکر این بنده است که در این مسائل تحلیل… در اینجا ما دیروز خواندیم. چون مرحوم شیخ نوشته که مرحوم شیخ انصاری خمس در کتاب نهایه شیخ آمده. ما عرض کردیم آن که در کتاب شیخ آمده سه چیز است؛ خمس تنها نیست. خمس هست، این که به دوستان و اولیا، مثلا به مومنین هم از آن پول بده و یتصرف، خودش هم تصرف بکند. بحث من تطبیق بکنم. بحثی که الان هست این است.
ما معتقدیم این سه عنوان در روایات آمده است. دقت میکنید؟ سه تا عنوان. خمس بده، خودش تصرف بکند، و یصل قرابته مومنین، این سه تا عنوان آمده است. شیخ هم چون مسلک شیخ جمع است، الجمع مع ما امکن. شیخ در حقیقت بین این سه تا روایت جمع کرده است. یا به اصطلاح ما امروزیها میگوییم احتیاط کرده، گفته خمس هم بده، صله هم بده، خودش هم تصرف بکند. سه طایفه روایت بوده، به هر سه طایفه عمل کرده است. البته بعضیهایش هم در بعضی روایات دو تاش هست. مثلا یصل قرابته و یحجه. این نظر بنده که شیخ جمع کرده است.
آقایان مثل آقای بروجردی نه در این مسئله به طور کلی، اینها میگویند چون ما در یک روایت واحده این سه تا نیامده و بعید است از شأن شیخ که جمع بکند، خوب دقت کنید. مسلک شیخ در نهایه، نقل فتاواست. روشن شد؟ نقل روایات معذرت میخواهم. مسلک شیخ نقل روایات است. این که بخواهد تصرف بکند جمع بکند، سه تا چهار تا روایت را در یکی خمس آمده، در یکی صله به مومنین آمده، بگوییم شیخ بین اینها جمع کرده خلاف مسلک شیخ است. خوب تأمل شد؟
س: در نهایه دیگر؟
ج: در نهایه، نه در مبسوط نه در خلاف.
خلاف مسلک شیخ است، پس طبق قاعده باید بگوییم روایتی بوده که این سه تا توش بوده. خوب دقت کردید؟ روایتی بوده که این سه تا توش بوده است. خمس و صله به قرابت و مسئله حج، تصرف شخصی. این روایت… آن روایت به ما، در روایات موجود ما نیست. در روایات موجود ما خمس تنها هست، مثلا تصرف شخصی هست، صله قرابت هست، تصدق هم هست، صدقه بدهد، در روایات ما هست. اما الان ما روایتی نداریم که این سه تا را داشته باشد. روشن شد چه میخواهم بگویم؟
چون روایت نداریم و شیخ گفته، از آن طرف هم مسلک شیخ نیست که جمع بکند. این تصرف در روایت است خب. مسلک شیخ در این کتاب نهایه نیست. پس نتیجتاً نتیجه میگیریم که این روایت بوده به ما نرسیده است. مثال هم در اینجا تطبیق کردم که روشن بشود.
بالنتیجه، میگوییم از باب تعبد حجت است به خاطر نقل شیخ و اعتماد شیخ و فتوای شیخ به این مطلب.
س: فرمایش آقای بروجردی هم زیاد دور از آبادی نیست.
ج: بله قبول داریم خب
س: اصلا بنای مرحوم شیخ طوسی بر جمع به صورت تبرعی است. بنایش این است دیگر. چه مشکلی دارد یک مورد را هم به صورت تبرعی مطرح کرده است.
ج: حالا اختیار مبنا را بگذاریم در مباحثه، اجازه بفرمایید اختیار مبنا جای دیگر باشد.
ببینید من دو تا مبنا را توضیح میدهم که روشن بشود. خود من به ذهنم میآید که جمع کرده است. مبنای شیخ را کاملا پیش ما واضح است، تفکرات شیخ پیش ما کاملا واضح است. لکن آن آقایان میگویند نه، این طریقه شیخ در مثل نهایه نیست؛ چون سه تا عنوان را جمع کرده، قاعدتا این روایتی بوده است. طبیعتا این روایت به ما نرسیده؛ چون ما الان روایت نداریم که این سه تا را داشته باشد. این هم که شیخ انصاری فرمودند که فتوای شیخ کالروایه و فیها کفایة، البته ایشان فتوا را ناقص نقل فرمودند. کاملش آن است. این یک نکته. این تتمه نکته دیروز.
پس بنابراین آن وقت نکته بعدی که این حالا که رأی خود ما. نکته بعدی آن بود که من دیروز عرض کردم بنده خدمت آقایان عرض کردم و آن اینکه این مطلب ایشان، حالا بر فرض قبول بکنیم، بگوییم حتما روایتی بوده که هر سه توش بوده، انصافا به طور طبیعی کار شیخ در نهایه این است. شیخ صدوق این است. به طور طبیعی این است. انصافش این طور است. بحث دوم حجیت است. ما اینها را از هم تفکیک کردیم. ما شاید مثلا قطع عرفی، خود من این طور هستم. قطعی عرفی دارم که صدوق تا متن روایت نباشد فتوا نمیدهد. حتی فقه الرضا. فقه الرضا تا روایت نباشد فتوا نمیدهد. این قطع عرفی خود من است البته. این مال من است. آقایان چون من مراجعه زیاد داشتم، مقارنه کردم، روایت را دیدم، فتاوا را دیدم با هم، این قطع من است که اینها بدون روایت فتوا نمیدهند.
انما الکلام آن روایت حجت است یا نه؟ این مشکل دوم این است. بحث حجیت است. آنچه را که عرض کردم دیروز تاریخ تفکر آقای بروجردی راعرض کردم. البته الان در حوزههای ما به احترام مرحوم بروجردی به ایشان نسبت داده میشود. اصل این مطلب که فتاوای قدما، البته در آنجا بیشتر شهرت است. فتاوای علما حتی از اجماع قویتر است. این را عرض کردیم مرحوم ملا محمد امین استرابادی در فواید مدنیه دارد. در ذیل بحث اجماع که به شدت اجماع را رد میکند، میگوید این را قبول داریم. اگر قدمای اصحاب فتوا بدهند، این از روایت گرفته شده، متون روایات است، و حجیت دارد.
اصل این مطلب عرض کردم این که از متون روایت است من هم اعتقادم همین است. عرض کردم اعتقاد قطع عرفی نه حالا صد در صدی که بخواهیم روز قیامت پیش خدا برویم اما به هر حال شواهد پیش ما یک شواهد کاملا واضح و روشنی است که در این کتب… البته شیخ طوسی به هر حال چون یک انسجامی در کتاب ایجاد کرده، دقیقا بخواهیم بگوییم کل عبارات متون روایات است نه، تغییراتی داده، اما صدوق تغییر نمیدهد، عین متون روایت است. رساله علی بن بابویه تغییر هم ندارد، فقه الرضا تغییر هم ندارد.
پس بنابراین این مطلب که ما بیاییم کلام شیخ طوسی را به عنوان روایت در کتاب نهایه تعبدا قبول بکنیم، نه مقدمه اولش درست است. چون ما معتقدیم شیخ طوسی در مرحلهای نبوده که یک مقدار از امور تعبدی به ایشان رسیده که به ما نرسیده. ممکن است هفت درصد شش درصد روایاتی در اختیار ایشان بوده که در اختیار ما نیست. لکن معظم امور رسیده و میتوانیم با شواهد آنها را پیدا بکنیم. شواهد مختلف داریم. این راجع به این قسمت کار.
و علی تقدیر اینکه ثابت بشود روایت است حجیتش واضح نیست. به نظر ما که واضح است که روایت نیست. جمع فرمودند ما بین روایات.
س: 15:25
ج: خب این هم راه دیگر شما با آقای حاج شیخ مباحثه کنید. شما دو تا طرف مختلف میروید با همدیگر مباحثه بفرمایید.
س: آقای بروجردی که میفرمایند که تجمیع دأب مرحوم طوسی نبود، چرا در مورد یونس بن عبد الرحمن گفتند که تجمیع میکند، ظاهرا در آن دوره این جو بوده.
ج: این که یونس بن عبدالرحمن تجمیع کرده، چه کسی گفته؟ از من شنیدید دیگر، از جای دیگر که نشنیدید، به خود من برنگردانید. چون آنها هم قبول ندارند که یونس بن عبدالرحمن تجمیع، این را بنده عرض کردم. فکر نمیکنم کس دیگری گفته باشد که یونس بن عبدالرحمن. من که ندیدم از مشایخ هم نشنیدم، این ذهن خود من است که رسیده به این مطلب.
علی ای حال آنها هم این را قبول ندارند. آنها هم تجمیع یونس را قبول ندارند. اگر داشتند که فتاوایشان تأثیر میکرد.
علی ای حال کیف ما کان آن وقت مرحوم شیخ قدس الله سره به این مناسبت میفرماید روایاتی که مال مختلط به حرام است شامل ما نحن فیه نمیشود. چون آنجا یک فرض حلال است، فرض حرام است، با هم مخلوط شدند. ما نحن فیه کل مال یک جور است یا حلال است یا حرام است. بالاخره از سلطان گرفته شده، از بیت المال داده به من یک جایزه صد میلیونی مثلا، یا حلال است یا حرام دیگر. همهاش مثل هم هست، مخلوط نیست. این یکی. بعد ایشان گفت یک روایت دارد که اگر مالی را از سلطان گرفتی خمسش را بده، این دو تا. یکی هم روایاتی که در جایزه خمس هست. تعبیر به روایات. این سه تا عنوان را ایشان آورده.
ما دیدیم حالا که مرحوم شیخ آوردند و این بحث هم بحث خمس لطیف است من در حد نکات فنی که در عبارات آقایان نیامده، آنهایی که آمده مراجعه بفرمایید.
س: استاد مشاع میتواند حلال و حرامش مخلوط باشد یعنی مال سلطان خودش فرض بفرمایید مثلا شصت درصدش حرام است، جایزهای هم که میدهد علی القاعده از کل آن میتواند به نحو اشاعه شصت درصد این جایزه هم حرام باشد.
ج: امکان دارد، حالا یک کسی میگوید سلطان اصولا مالک نیست دروغ میگوید، بحث دیگری است. یک شعر فارسی هست آن که افزون شد از مال و زرش، ز آسمان ز نریخته به سرش، یا خودش دزد بوده یا پدرش. حالا بالاخره اگر این قاعده را قبول بکنیم خب همهاش مثل هم است. گفت یا خودش دزد بوده یا پدرش. غرض به هر حال اگر این قاعده را قبول کنیم که تصور مال شخصی، لکن انصافا تصور مال شخصی میشود برای املاک یا فلان یا به نحوی از انحاء یا هبه یک شخص. لکن ظواهر روایات اینجا نیست که مخلوط به حرام به این معنا باشد. آن روایاتی که میگوید جایزه داد میتوانید در جایزه تصرف بکنید، این نیست که نصفش مال خود سلطان، نصفش مال بیت المال است. ظاهرا از بیت المال است همهاش.
عرض کنم که این دو سه تا عنوان است. یکی عنوان مال مخلوط به حرام، من توضیحش را اجمال میگویم، عرض کردم چون تفاصیلش در مبحث خمس است، و مفصل هم آقایان متعرض شدند، بله، یکی مجموعه این بابی است ایشان در باب 10 جامع الاحادیث، به حسب این چاپ جدیدی که شده خ آ[رین
آخرین چاپی که من دارم، حالا بعدش هم مثل اینکه چاپ دیگری شده، جلد 10 از صفحه 26 باب 10 که ایشان آورده، باب 10 در باب مال مخلوط به حرام است. یک روایت اول آورده که از کتاب سعد بن عبدالله است، کتاب الرحمه سعد بن عبدالله. اجمالا عرض میکنم من دیگر تفاصیلش را فعلا نمیگویم، چون فقط نکات را.
یک حدیث شماره یک است که منحصرا از تهذیب آمده و این حدیث ضعیف است. حدیث شماره دو را به عنوان مرسله صدوق است جاء رجل الی امیر المومنین(ع)، البته در این روایت اول که مرحوم شیخ طوسی آوردند، دارد انی اصبت مالا لا اعرف حلاله من حرامه، عنوان این است. این حق با شیخ انصاری است، اگر عنوان حلاله من حرامه باشد، این معنایش این است که در این مال هر دو هست.
آن وقت حضرت فرمودند اخرج الخمس من ذلک، حالا تا فان الله تعالی قد رضی من المال بالخمس؛ احتمال دارد اگر آقایان در بحث دیروز یادشان باشد، هی ما تردیدا صحبت کردیم. احتمال دارد که قد رضی به نحو مصالحه شرعی باشد. قد رضی… چون عرض کردم اگر بخواهیم یک معنایی بکنیم باید جوانب لفظی را هم مراعات بکنیم. ان الله قد رضی، یعنی شما میتوانید مصالحه شخصی بکنید، میدانیددر امولتان یک مقدار مال آقای فلان هست. میروید به او میگویید مصالحه میکنید. میگویید هر چه هست من حساب کردم پنجاه هزار تومان دادم به او راضی شد، به آن مقداری، این مصالحه شخصی است. یک مصالحه هم شرعی است، شارع با شما مصالحه میکند. میگوید میدانم توش مال حرام است، میگوید قد صالحتک علی الخمس. کلمه رضی اساسا ظهور ابتداییاش در مصالحه است. البته ما کلمه رضی را جای دیگر هم داریم که در آنجا به معنای رضی به معنای جعل است اصلا، نه به معنای رضی. دیگر وارد بحثش نمیشوم، فقط اشاره کردم، اگر آقایان خواستند مراجعه کنند ببینند.
این یک. دوم در کتاب فقیه دارد به صورت مرسل جاء رجل الی امیر المومنین(ع) عنوان این است: اصبت مال اغمضت فیه، یعنی دیگر توجه نکردم، حلال و حرامی را حساب نکردم. این عنوان اگر باشد شامل ما نحن فیه میشود. یعنی امکان دارد اغمضت فیه کلش حرام باشد؛ چون شیخ میخواهد بگوید آن روایت جایی است که میگوید مقداری حرام است و مقدار حلال است.
س: الان استاد در این مصالحه یعنی بین خداوند متعال وبنده، یعنی این حق الناس را کجا میرود، یک مقدار چه بسا حق الناسی بماند. یعنی این حق الناس حساب نمیشود؟
ج: نه دیگر میگویند همین را خدا قبول کرده، شارع تصرف کرده است.
س: از نظر شما مطلق جایزه خمس دارد؟
ج: نه ندارد. حالا عرض میکنم اجازه بدهید من
س: پس میتواند از کل این حق هم بگذرد. چه فرقی میکند بین جزئی و کلی؟
ج: خب میگویند خدا این روایت دارد که رضی بالخمس مصالحه خمس کرده، پس آن روایتی که میگوید اشکال ندارد خمسش را بدهد.
س: بحث حق الناس کجا میرود؟ اینجا حق الناسی هست
ج: خب مصالحه کرد برای همین، چون نمیشناسد.
س: باشد مصالحه میکند خب یک مقدارش به اصطلاح حق در بین اموال این آقا باشد، حق الناس
ج: و اینجا یک نکتهاش این است که موضوع چیست، یک نکتهاش این است که آیا حکم است یا یک نوع مصالحه است؟ یک بحث دیگری هم دارد که الان جایش اینجا نیست، یک بحث دارد که اصلا شاید خمس در اینجا صدقه است اصلا. خمس مصطلح ما نیست. اصلا این خمس در حقیقت خمس نیست. این در حقیقت یک نوع صدقه بوده است. ما این توضیحات را دادیم که در دنیای تاریخ بشریت، این کتب تاریخی را هم نگاه بکنید، در تاریخ بشریت همیشه این بوده که مثلا اگر مالی را میگرفتند تهیه میکردند، یک مقدارش را لله قرار میدادند. حالا لله بوده، بتخانه بوده برای بتخانه میبردند، راهب بوده برای راهب میبردند، جادوگر قبیله بوده برای او میبردند. این متعارف بوده یک مقدار از اموال خودشان را به یک جهت غیبی بدهند. خوب دقت کنید.
س: صدقه که نمیتواند باشد؛ چون قصد قربت در خمس شرط نیست. اینجا شرط است.
ج: اجازه بدهید. فرق نمیکند اینجا هم شرط
س: نه قصد قربت در صدقه شرط است اما در خمس که شرط نیست.
ج: چرا خمس هم
س: نه شما ریاءاً خمس بده چه مشکلی دارد؟ عموم مردم الان ریائا خمس میدهند دیگر
ج: خب بیخود میدهند دیگر
س: نه بابا دل آقا را به دست بیاوریم، این است دیگر یعنی بگوییم همهاش باطل است؟
ج: بله دیگر، مگر خدا غفران بکند
س: واقعا شما معتقدید به این؟
ج: نوشتند خب در زکات تصریح میکنند
س: آیه و روایت که نداریم خمس
ج: چرا،
س: کجاست؟ ما دلیل نداریم خمس
ج: دیگر حالا بگذارد برای یک وقت دیگر، چشم
س: نسبت به صدقه بله دلیل داریم اما خمس که نداریم
ج: حالا اجازه بدهید یک وقت دیگر
آن وقت من عرض کردم هم نظام مالیاتی که در جامعه آمد، خوب دقت بکنید. نظام مالیاتی بر این اساس بود که اموالی که شما به عنوان فرد میگیرید، چون در ضمن جامعه هستید، یک مقدار از مال را باید برای جامعه بردارید. این تفکر مالیات اصلش بر این است. آن وقت در تعیین مالیات مخصوصا از بشر اولیه و در جوامع مختلف، فرض کنید مثلا در قبایل، در جنگلها در افراد چیز، به طور متعارف چه آن را که برای جهت غیبی، حالا من اسمش را گذاشتم جهت غربی که عنوان عام باشد. چه آن که عرض کردیم جهت غیبی یعنی انسان یک چیزی را بدهد که برای مصرف خودش نباشد. برای مثلا خدا، برای بت، برای کاهن، برای جادوگر قبیله الی آخر. این را و یک چیزی را هم برای رئیس قبیله که آن اسمش را مالیات میگذاشتند جنبه اجتماعی.
عرض کردم آن که متعارف در میان بشر بود، غالبا روی انگشتان دست حساب میکردند. ده تا گوسفند داشت، یکی را میداد که این تفکر عشر پیدا شد. یا روی انگشتان دست واحد پنج تا گوسفند داشت یکی را میداد که این خمس پیدا شد. یکی از پنج تا خمس. هم در نظام صدقات، در نظام تقدیم هدایا به الهه، و در فرض کنید به معبد، به کلیسا، به مسجد، به حاکم، به حالا هر کدام عنوانی که بود، به پیامبرانی که بود، ائمهای که بود، این دو تا نظام همیشه بود. و نظام دیگر مسئله مالیاتی.
عرض کردیم در اسلام در میان جاهلیت قبل از اسلام نظامی که حاکم بود، نظام عشر بود. میفرستادند عشر اموال از اینها میگرفتند، عشر حالا یا تجارت یا مال التجاره یا گاو یا گوسفند، عشر را میگرفتند. و نظام دیگری هم که قبل از اسلام متعارف بود، نظام مالیاتی بود که برای غنایم جنگی خصوص غنایم جنگی 25 درصد، آن ده درصد بود، این 25 درصد که اصطلاحا ربع میگفتند. یکی ربع بود که دو برابر و نیم خمس میشد، عشر میشد، یکی هم عشر بود. اینها را توضیحاتش را عرض کردم دیگر تکرار نمیخواهم بکنم.
در نظام مالیاتی اموالی که در اسلام مطرح شد، یک مواردی آمد که کلا داده شد به پیغمبر و خدا و دولت اسلامی، مثل انفال، مثل فیء. اهل سنت فیء را میگفتند باید تخمیس بشود. البته بودند میان آنها که میگفتند فیء کلا به رسول الله(ص)، مثل قصه فدک. فیء در قرآن آمده، ما افاء الله علی رسول، آن هم شش تا دارد، عین آیه خمس است. (ما افاء الله علی رسوله فلله و للرسول و لذی القربی)؛ فقط فرقش این است که در آیه خمس فان لله خمسه و للرسول، آنجا نه، پشت سر هم است فاصله ندارد. حالا متن آیه یادم رفت. عرض کنم خدمتتان همین شش تا، و الیتیمی و المساکین و ابن السبیل، شش موردی که در غنیمت آمده بعینها در فیء هم آمده، همان شش مورد بعینه. لذا هم عده زیادی شاید مشهور اهل سنت فیء را هم تخمیس میکردند. اما در روایات ما آمده که فیء تقسیم نمیشود، کله لرسول الله(ص)، غنایم تخمیس میشود. حالا با یک شرحی که الان جایش نیست. آن غنایم غیر منقول که حساب خودش را داشت که دیروز اشاره کردیم بعد هم انشاء الله تفصیلاتش را عرض میکنیم.
این توش خمس است، یعنی 20 درصد. فیء کلا لرسول الله(ص)، آن دیگر نسبت ندارد. ما در اسلام بزرگترین جایی که نسبت رسمی دارد همین خمس است. آن که در قرآن آمده مسئله غنیمت است. فاعلموا انما غنمتم من شیء فان خمسه لله و لرسوله، فان لله خمسه، اللهاش مقدم است، خمس در وسط است. آنجا نه فلله و للرسوله پشت سر هم است. در آیه فیء پشت سر هم است، واسطه ندارد.
پس بنابراین یک مطلبی که در اینجا هست، نسبت خمس، یک پنجم، یا نسبت بیست درصد، بزرگترین نسبت مالیاتی است که در قرآن ذکر شده است. در سنت پیغمبر(ص) هم فی الرکاز الخمس؛ چون عرض کردم پیغمبر اکرم(ص) هم الحاق میکردند بعضی موضوعات را به آنچه که در قرآن بود.
عرض کردیم رکاز هم محل بحث بود. اهل کوفه فقهای اهل کوفه یعنی سنیها معتقد، خود رکاز یعنی ثابت دیگر. مرکز چون ثابت است، دورش دایره میچرخد، مرکز ثابت است. کلمه مرکز و رکاز از یکی هستند، علی ان الدعی بن الدعی قد رکز بین الرکزه، تثبیت کرده بین یکی، بین الصلة و الذله، خود حضرت سید الشهدا سلام الله علیه.
غرضم این است که رکاز یعنی ثابت. اهل کوفه میگفتند مراد از ثابت مالی است که در زیر زمین است. معدن چون ثابت است. اهل مدینه میگفتند ثابت یعنی گنج؛ چون پولی است که در زمین است ما با آن معامله نمیکنیم. این اختلافی بود بین کوفیها و مدنیها. در روایات ما رکاز را به عنوان عام آمده. پس پیغمبر اکرم(ص) خوب دقت بکنید، در آیه مبارکه خمس را در غنیمت آوردند 20 درصد. در سنت پیغمبر(ص) توی مال ثابت آمد. رکاز. اختلاف هم شد در رکاز، آنوقت اینجا این سر این شد که عدهای حتی از فقهای اهل سنت معتقد بودند که غنیمت و رکاز را اگر با هم جمع بکنیم کل فواید است. مثل همین رأی شیعه. یعنی اگر ما آن فرضه الله را با سنه النبی جمع بکنیم، کل ما یفید الرجل میشود. نه خصوص عنوان غنیمت، اگر غنیمت مال دار الحرب باشد، نه خصوص عنوان رکاز. انشاء الله بحث این مباحث در خمس و قائلینش و تاریخش، باشد در جای خودش.
و کذلک در میان اهل سنت رایج شد تدریجا چون خوب دقت کنید در این جهت آنها روایت ندارند عن رسول الله(ص)، اما این عملی بوده. الان هم شاید مطلع باشید بعضی از این کشورهای اسلامی معاصر ما، اصلا قانون دارند، قانون زکات. مثل همین پاکستان، مثل لیبی و اینها، اینها قانون اخذ زکات دارند. توی قوانینشان که رسما نوشتند، بیع به اصطلاح رأس این به اصطلاح مال التجاره هم زکات دارد.
مال التجاره در اصطلاح غیر از غنیمت است. اشتباه نشود. و لذا زکاتش هم زکات غنیمت نیست. مال التجاره اصطلاحا مالی است که فردی داشته باشد برای خرید و فروش. مثلا موکت گذاشته بفروشد. ببینید یک سال شد، و فروش نرفت. اما در معرض خرید و فروش بود، اصطلاحا به این میگویند مال التجاره. مالی که یک سال بماند در معرض تجارت، در این روایت ندارند اشتباه نشود، ما داریم در روایات ما. و لذا احتمالا روایت ما به احتمال قوی حمل بر تقیه بشود.
اما مرحوم شیخ صدوق قائل است در زکات مال التجاره. از معاصرین شنیدم بعضی لااقل احتیاط وجوبی کردند. لکن ظاهرا وجهی براحتیاط وجوبی نیست. احتیاط استحبابیاش هم روشن نیست چه برسد به احتیاط وجوبی.
در زکات مال التجاره انشاء الله حالا اگر در خلال بحثهای دیگر هم پیش آمد، آن دو و نیم درصد است. اما در غنایم 20 درصد است. من میخواهم نسبت درصد مالیاتهایی که در اسلام بوده، عرض بکنم خدمتتان. بیشترینی که ما داریم، ما دیگر بیشتر از بیست درصد نداریم. بیشترین بخشی که در مالیات داریم، 20 درصد است که در قرآن هست و در سنت آمده. در قرآن عنوان غنایم آمده. و به لحاظ این نکته را خوب دقت بکنید، به لحاظ تاریخی هم پیغمبر(ص) خمس را زودتر گرفتند تا زکات. چون ظاهرا خمس در سال دوم است. زکات در سال هشتم گرفتند. البته به لحاظ تاریخ نزول آیات زکات توی مکه هم هست. زیاد از آیات زکات در مکه هست. آیه خمس مدنی است. بعد از جنگ بدر.
عرض کردم شعبان سال دوم هجرت پیغمبر(ص) یک کسی را میفرستند برود اطراف مدینه، میرود با عدهای میجنگد و سیصد و خردهای گوسفند و اینها میآورد. نوشته خودش که چقدر گوسفند آورده. میگوید من آمدم مدینه دیدم پیش ما در جاهلیت رسم بود، وقتی این جور غنیمت میگرفتیم 25 درصدش که به رئیس قبیله میدادیم، من به 20 درصدش را به رسول الله(ص) دادم، خودم دادم، هنوز هم آیه نبود. بعد از این آیه نازل شد. فاعلموا انما غنمتم. ادعا این است در متون تاریخی اهل سنت مثل واقدی در مغازی و دیگران ادعایشان این است. البته در کتب اهل سنت دارد که چون آن ماه شعبان بود، در جنگ بدر، جنگ بدر هفدهم ماه رمضان بود. من در ذهنم هست، البته بعد گشتم پیدا نکردم. حالا این هم یک مطلبی است، اگر آقایان پیدا کردند. جنگ بدر به نظر من تخمیس شد، چون آیه سوره انفال بعد از جنگ بدر است. اما سنیها نوشتند جنگ بدر هم تخمیس نشد، تخمیس در یک چیز دیگری است، در یک سریه دیگری است، که نمیدانم ماه حدود صفر است، ماه چیز است، بعد از جنگ بدر است. یا در ماه شوال است، به نظرم توی ماه شوال باشد. غرض بعد از ماه رمضانی که جنگ بدر بود، آن به اصطلاح انجام شد.
به هر حال این بزرگترین مالیاتی که ما داریم این است. از آن که بیاییم پایینتر عشر است. یعنی ما 15 درصد نداریم. ده درصد، اول بیست درصد است، بعد ده درصد است. ده درصد را آن وقت دقت بکنید، ان الله قد رضی منکم بالخمس، یعنی مادام که خداوند در مثل غنایم، در مثل فرض کنید رکاز، خمس را قبول کرد، اینجا هم میگوید یک مقدارش مال مردم است. یا حالا به اصطلاح امروزی یک مقدارش مال جامعه است. حق جامعه 20 درصد. البته الان فکر میکنم کسی گنج پیدا کند همهاش را دولت میگیرد، دیگر 20 درصد نیست، 100 درصد است فکر میکنم. به هر حال آن که رسمی هست 20 درصدش را مثلا میدهیم به نظام، نه مرادم این است، در کل دنیا را میخواهم بگویم، نه خصوص نظام ایران، به نظرم همهاش را میگیرند. حالا به هر حال 20 درصد بقیه هم ملک خود طرف بشود. عرض کردم اینها بحثهایش طولانی است. این بحث کنز خیلی بحث دارد؛ چون یکی از مسائل اقتصادی دنیا است. بحث معادن در اقتصاد دنیای امروز بحث سنگینی است. من از اول عرض کردم فعلا توی محیط شیعه دارم بحث میکنم. خیلی در محیط کلی نمیخواهم وارد بحث بشوم.
20 درصد دقت فرمودید؟ بعد 10 درصد. ده درصد را عرض کردیم مالیات رایجی بوده که قبل از اسلام بوده، یک. مالیاتی که پیغمبر(ص) قرار دادند برای غلات در صورتی که به صورت به اصطلاح آبیاری طبیعی باشد. دیم به اصطلاح ما. خرج آبش را ندهد. ده درصدش را باید بدهد به عنوان بیت المال. اگر آن یکی باشد 5 درصد، مرحله بعدی. بعد 10 درصد را هم عرض کردیم از زمان عمر در تجارت خارجی عشر قرار دادیم. که چون این گمرک، مأمورین مالیاتی، گمرکی این را میگرفتند، مثلا از حجاز کسی به عراق میآمده، مرادم تجارت خارجی این است نه با دنیای کفر. مثلا از حجاز، چون تقسیم این جوری بود؛ حجاز بود، از بصره و ابو خصیب عراق بود تا حدود تکریت. از تکریت جزیره بود اینجا هم تا قصر شیرین. بعدش همین منطقه قم ما جبال بود، منطقه اسم جبال، اینها اصطلاحات آن زمان بود، حالا عوض شده. بعد منطقه ری بود، بعد منطقه خراسان بود، الی آخره. شمال هم دیلم و طبرستان بود.
به هر حال اگر از یک ولایتی به ولایتی میرفتند، مثل همین الانی که هست شما از عراق میروید یک زنجیری گذاشتند که، آنوقت در آن زمان زنجیر نبود، طناب بود. لذا در بعضی از متون تاریخی دارد اصحاب الحبل. مراد از اصحاب الحبل همین گمرکچیها هستند، همین که مأمور گمرک بود. چون اینها یک دهم هم میگرفتند به اینها عشار میگفتند. یعنی گمرکی شد میگفتند عشار، چون یک دهم میگرفتند. این را عمر قرار داد. اصطلاح عشار و گرفتن عشر من دارم مواردش را در تاریخ اسلام، یکی دو مورد دیگر هم هست عشر.
بعد موردی بعدی مورد خمس، نصف، این در غلات هست. بعد نصف آن، دو و نیم درصد. این به طور متعارف در زکات است. اصلا زکات به طور متعارف دو و نیم درصد است. حتی بعدها در مال التجاره هم دو و نیم درصد که الان توضیحش را دادیم. زکات نقدین دو و نیم درصد، فرض کنید مثلا اینها تعبد نبوده، اینها یک نظام اقتصادی بوده است. این در حقیقت همین زکات در جاهلیت ده درصد بود. پیغمبر(ص) در سال هفتم، ما نداریم، وارد بحثش نمیشوم؛ چون وقت هم گذشته طولانی میشود. در سال هفتم ده درصد را برداشتند. نظام ده درصد را برداشتند. در سال هشتم نظام دو و نیم درصد را قرار دادند. اینها در متن تاریخ خیلیهایش ذکر نشده، اینها استفادههایی است که من کردم، باید از من سوال کنید، جایی هم نوشته نشده، یک مقدارش حرفهای من درآوردی خود بنده است، یک جمع تاریخی کردیم با شواهدی به این نتیجه رسیدیم.
آن وقت نظام دو و نیم درصد متعارف زکات است. مثلا در پنج تا شتر یک گوسفند. دیدید دیگر، پنج تا شتر. این شتر در آن زمان دارای نرخ استاندارش این بوده است. هر شتر هفت تا هم حساب میکردند، هشت تا هم حساب میکردند. هر شتر هشت تا گوسفند. هشت تا پنج تا میشود چهل تا. پس در پنج شتر یک گوسفند، یعنی دو و نیم درصد. دو و نیم درصد ربع العرش میگفتند یا یک چهلم. شما الان یک چهلم میگویید، یک چهلم همان دو و نیم درصد است دیگر. دو و نیم درصد را مثلا در آن زمان وقتی میگفتید شما تا حالا خیال میکردید تعبد بود که پنج تا شتر یک گوسفند، این تعبد نبود، این روی اصطلاح نظام مالیاتی متعارف بود. این روشن شد برایتان. آن نظام مالیاتی اسلام روی دو و نیم درصد بود. میگفت پنج تا شتر یک گوسفند، پنج تا شتر یک گوسفند در آن زمان اینجور معنا میشد، یعنی دو و نیم درصد. چون هر شتری هشت تا گوسفند بود، پنج ضرب در هشت میشود چهل، یک گوسفند یعنی یک چهلم. البته ما از آن هم کمتر داریم. در گوسفند نصاب اولش چهل است، نصاب دومش هشتاد است. نصف دو و نیم درصد. توی گوسفند کمترین مالیات را ما توی گوسفند داریم از 300 ـ 400 به بالا یک درصد است. این کمترین مالیات است.
س: اینها متعارف نبوده که آن زمان
ج: چرا
س: نه یک و نیم درصد واینها
ج: نه اینجور نمیگفتند همان که گفتم، هشتاد، مثلا هشتاد تا یکی. چهل تا یکی. نمیگفتند دو و نیم درصد، میگفتند نصف العشر، ربع العشر. آن ربع العشر بود. زکات متعارف، حالا من قاعدهاش را گفتم بد نباشد، غرض اجمال مالیات، یک نسبت روشنی هم دارد. خیلی قشنگ است. عرش و خمس را هم در زمینی که زمین میفروخت میگرفتند با یک اختلافی. حالا آن هم واردش نشویم، چون آن به نظر ما جزو احکام ولایی است قابل تغییر است. آن هم توش ولو فتاوای علمای ما ظاهرا آنهایی که فتوا دادند، ای ارض اشتراه ذمی فیه الخمس؛ این جزو احکام ولایی بوده به تعبیر ما. حالا آن بحثش باشد جای خودش که حالا، این راجع به اصل مطلب.
پس نظام مالیاتی 20، نصفش ده درصد، نصفش پنج درصد، نصفش دو و نیم درصد.
نصفش هم داریم، توی هشتاد تا یکی. یک و هفتاد و پنج دهم، هفتاد وپنج صدم درصد. لکن چون یک مورد است، این را دیگر حساب نمیکنیم. یک هم دارد، که از دو و نیم هم کمتر. یک درصد، این هم خیلی کم است. اما نظام متعارف این سه تا است؛ دو و نیم، پنج، ده، این پیش اهل سنت. خمس هم در مسائل ذمی دارند، در زمین دارند اهل سنت. در موطع مالک و اینها هم هست. غنایم هم خمس دارند، چهار تا میشود من اشتباه کردم. چهار تا حساب منعکس شده است.
س: رکاز هم خمس میگیرند بعضی
ج: بله رکاز معدن یا چیز است، گنج است.
س: سنیها هم قبول دارند
ج: بله میگویم چرا چون آن روایت دارد. روایت ثابت است عن رسول الله(ص). قضی رسول الله(ص) بالرکاز.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین