خارج فقه (جلسه35) سهشنبه 1395/09/16
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بحث راجع به این بود که در مجهول المالک مثل لقطه تعریف شرط است یا نه؟
البته عرض کردیم مرحوم شیخ هم متعرض بحث شده است. یک مقداری به صورت مرتبتر مرحوم استاد در اینجا متعرض شدند. ایشان فرمودند که آیا فحص لازم هست یا نه؟ ایشان در این صفحه 510 فرمودند دو جه هست، وجه اول که طول کشید روایات. مجمل راجع به روایات عرض بکنم. از همه این روایات مهمتر و روشنتر و صریحتر همان روایت دزد بود. از همهاش مهمتر آن بود. که رفته بود مالی را دزدیده بود پیش کسی گذاشته بود. بعد هم دیگر دزد مراجعه نکرد. امام(ع) میفرماید حکم لقطه دارد، گمشده دارد و این یک سال تعریف بکند.
خب این روایت عرض کردیم به لحاظ سندی مشکل دارد. اما به لحاظ فهرستی اجمالا میشود قبولش کرد. از کتاب حفص بن غیاث است. نسخهای که به ما رسیده هم بد نیست. البته نسخ دیگر هم دارد کتاب حفص بن غیاث. یک نسخهای بوده که در اصفهان آمده، توسط سلیمان بن داود منقری، خود این هم علمای ما بعضی توثیقش کردند، یا مشهور بین رجالیها، لکن بین اهل سنت خود این هم ایشان گیر دارد. از اهل سنت هم هست ایشان. سلیمان بن داود منقری
و بعد هم اصحاب ما از قم رفتند و این کتاب را از اصفهان به قم آوردند و از آن نقل کردند. و مختلف هم هست موارد نقل.
عرض کردم نجاشی میگوید کتاب حدود 170 حدیث است. توصیف داده شده و ظواهرش این است که به کتاب ایشان قابل اعتماد بوده است.
عرض کردیم ایشان از بزرگان علمای اهل سنت است. بعد هم قاضی شده است. لکن این احتمال اینکه روایت را حمل بکنیم بر حالت قضاء هم بعید است؛ چون دارند که قضاوت ایشان بعد از شهادت امام صادق(ع) است. یعنی 148 نیست، نمیدانم صد و پنجاه و خردهای، صد و شصت و خردهای ایشان متصدی قضا میشود.
علی ای حال کیف ما کان بعید هم هست که بگذاریم به مسائل قضایی. لکن خب از آن طرف دیگر هم عمل به روایت خیلی مشکل است. یعنی مثلا وقتی شخصی رفته دزدی کرده غصب کرده، پیش یک انسان دیگر گذاشته، این انسان شخصی آمده، این شاید عرفا صدق نکند که لقطه باشد، مخصوصا اگر لقطه را در آن گمشده و برداشتن درش، چون التقاط اصلش به معنای برداشتن است، چیدن، برداشتن. اگر ما لقطه را درش این مفهوم بدانیم که ما در خیابان، بیابان، مال یک مسلمان که و لذا هم در آن شرط است مال باشد، یعنی اگر یک چیزی باشد مثلا گفتند اگر یک آهویی را گرفت این لقطه نیست. بعد آهویی را گرفت توش گردنبندی دید یا یک خصوصیتی دید که این آهو ملک کسی بود، این میشود لقطه، این البته در حیوان متعارفش ضاله است، لقطه را در اشیاء میگویند. در انسان هم لقیط میگفتند یا منبوز، بچهای را که به قول ایرانیها میگویند کنار خیابان خوابانده، کنار گوشه کوچه گذاشته، بچه سر راهی به قول خودشان. بچه سر راهی را به اصطلاح لقطه انسان میگویند و آن را لقطه حیوان را ضاله میگویند، لقطه اشیاء خارجی را لقطه میگویند.
حالا کیف ما کان وارد آن بحثش نشویم این به اصطلاح صدق لقطه انصافا بر این مشکل است. عرض کردیم مجموعه روایاتی را که مرحوم شیخ آورده، از همهاش …
س: روایت دارد بمنزلة لقطه 04:15
ج: آخر دارد که بله ظاهرش که این طور است که.
س: یک حکومت حکمی است
ج: بمنزلة اللقطه یصیبها فعیرفها حول، این حولش خیلی مشکل است، یک سال باید نگه دارد.
حالا عرض عرض کردیم یک بحث این است که آیا این در کتاب حفص بوده، و حفص از امام(ع) شنیده، به ذهن ما روشن است، خیلی قوی است، به ذهن ما … این هم که مشایخ ثلاثه کلینی، صدوق و مرحوم شیخ طوسی هر سه به این عمل کردند، بعد دیگر بزرگان اصحاب داریم که خیلی دقیق هستند، مثل مرحوم محقق. محقق در شرایع به آن عمل کرده است. انصافا شواهد صدور و وثوق به صدورش زیاد است. اما واقعا حکم واقعی است، چون این مطلب خب یک مطلب مهمی است. طرف غصب کرده من هم که نرفتم از زمین بردارم، آورده در خانه من گذاشته گفته آقا این امانت پیش تو، بعد که رفت فهمیدم دزدی است. این حکم لقطه پیدا بکند من را یک سال اذیت بکند، این را بیایم به اصطلاح تعریف بکنم، بعد هم پیدا نشد صاحبش من آن را صدقه بدهم، بعد صاحبش آمد از جیب خودم پولش را بدهم. خب اینها دنبالش هست دیگر، این طور نیست که یک الف تنها گفتن، تا با یاء باید برود. این لقطه بودن همین جور دنباله دارد. یعنی این طور نیست که گفتیم اسمش لقطه و تمام بشود.
خیلی به ذهن بعید میآید. آیا واقعا مثلا نحوه تقیه بوده! البته خب عدهای از فقهای ما که ظاهر شرایع هم همین است، ظاهر علما هم همین است. این را فقط در خصوص اینجا قبول کردند. نیامدند در کل مجهول المالک بگویند لقطه است.
انصافش هم اگر بنا شد تعبد به روایت، یعنی آن جهت صدور هنوز مشکل دارد. میگویم یک مشکلی هست بعضی وقتها میبیند آقا قضایای خارجی است که یک، مثلا مثل آن قصه هست که میرفت انار میدزدید بعد صدقه میداد، میگفت عشر امثالها؛ مثلا آدم احتمال میدهد خدای ناکرده این هم یک چیزی شبیه به آن بوده است. میرفته یکی میدزدیده پیش یک آدم مقدسی میگذاشته، این آدم مقدس هم میگفته این مجهول المالک است صدقه میداده است. احتمال بالاخره هست. امام(ع) میخواهند جلوی این کار را بگیرند، میفرمایند نه آقا این مجهول المالک نیست، این لقطه است برو تعریف بکن، ضوابط دارد، مال مردم است.
عرض کردم ما الان فعلا نمیتوانیم تشخیص، چون روایت واحده است و آن شخص واحده هم از اهل سنت است. البته این اهل سنت ایشان تا زمان امام صادق(ع) جزو بزرگان اهل سنت نیست. بعد جزو بزرگان شده است. بعد جزو ائمه شأن شده و حتی قاضی معروف بغداد شده است. این در زمان حضرت موسی بن جعفر(ع) است و یک مقدار هم زمان حضرت رضا(ع) ظاهرا.
غرضم به هر حال ایشان ظاهرا متولد 117 است خودش؛ یعنی زمان امام صادق(ع) نهایت عمرش 31 سال بوده است. اصولا آن وقت قاضی هم نبوده حفص بن غیاث نسبت به 148 آن دفعه خواندم، قضایش 167 یا 168 است که متصدی قضا شده است. زمان موسی بن جعفر(ع) 20 سال تقریبا بعد از شهادت امام صادق(ع).
عرض کردم در کل این روایات از همه مهمتر همین است انصافا. بعضی دیگر از آقایان محشین نوشتند حق همین است انصافا از همه مهمتر همین است.
خب آقای خویی به عنوان اینکه ضعیف السند است، مطلب را حلش کردند، ایشان خودشان را راحت کردند به عنوان ضعف اسناد. لکن عرض کردم شواهد خیلی قوی دارد عمدهاش مشایخ ثلاثه قبول کردند و کتاب هم تا حد زیادی وضعش واضح است، خود حفص بن غیاث هم آدم به اصطلاح خاصی چیزی نبوده، و لذا هم دارد که عدهای از اهل سنت هم به او اشکال کردند تا با این مقامت چرا قبول کردی قاضی بشوی؟ گفته که من از بس قرض زیاد پیدا کردم، رفته حتما مثلا قاضی بشود یک پولی گیرش بیاید.
علی ای حال کیف ما کان شخصیت فوق العادهای است یعنی؛ البته دارد که بعضی از دوستانش که جزو علما بودند، اصلا کلا با او قطع رابطه کردند. گفتند از وقتی که تو قاضی شدی دیگر با تو صحبت نمیکنیم.
به هر حال این تصور نشود فقط شیعه شدت عمل نسبت به بعضی از این مقامات آنها، اهل سنت نشان میدادند. این شدت عمل در خود اهل سنت هم بود.
علی ای حال کیف ما کان این خلاصه وجه اول عدهای از روایات، این من خلاصهاش را میگویم. انصافا آن که از همه مهمتر است همین روایت است، و انصافش هم خیلی مشکل است قبولش. فوق العاده مشکل است.
س: 08:39
ج: خب ظالم میدانستند دیگر. عدهای از بزرگان اهل سنت اصلا در خفیه مردند. در زندگی مستور مردند. همین سفیان بن اعینه ثوری، سفیان ثوری، سفیان سعید ببخشید. سفیان جزو ائمه شأن است پیش آنها. این در خفیه از منصور مرد. مستترا. زیاد داشتند که فراری بودند.
س: شخصی بود یا یک چیز عمومی که…
ج: نه خب اینها هم قبول نداشتند میگفتند اینها ظلمه هستند ما همکاری با آنها نمیکنیم.
عرض کردیم ما در بحث ولایت فقیه مبانی را توضیح دادیم. عدهای از حتی علمایشان بودند که میگفتند که اگر حاکم یک چیزی گفت اصلا ما هم باید بگوییم، تندها اینها بودند. این علی بن مدینی یکی از بزرگان محدثین اهل سنت است انصافا. به نظرم گاهی به او امیر المومنین فی الحدیث میگویند. خیلی شخصیت علمی بزرگی است، خیلی علی بن مدینی یا ابن المدینی فوق العاده است پیش… لکن چون به قول خودشان در محنه، محنه مرادشان همان بحث خلق قرآن که زمان معتصم مطرح شد، ایشان همراه خلیفه قائل به این شد که قرآن مخلوق است. در مقابل مثل احمد بن حنبل، معاصر هستند با هم. او قائل شده که قرآن مخلوق نیست و قدیم است و اینها. خب سلطان هم خلیفه هم اصرار داشت به خلق قرآن. اصلا علی بن مدینی رفت همراه خلیفه بین رجالیهای اهل سنت انصافا خیلی شأنش پایین آمده با همین مسئله. نگاه بکنید. کاملا واضح است شخصیت فوق العادهای است نه فقط شخصیت عادی. واقعا شخصیت فوق العادهای است در حدیث. در مسئله کلامی یک مقدار تمایل به دربار پیدا کرد، خیلی، البته میگویم چون شخصیت فوق العادهای است، سعی کردند قبولش بکنند. اما کاملا واضح است و به خلاف احمد، که احمد دیگر اصلا شهرتش میگویند پیغمبر(ص) خواب دیدم پیغمبر(ص) گفت این سنت من را احیاء کرده، 80 هزار نفر بودند یهودی زمان فوتش اسلام آوردند، یک چیزهای عجیب و غریبی به احمد نسبت میدهند به خاطر اینکه در این مطلب در مقابل خلیفه ایستاد.
لکن دقت بکنید، همین احمد که هر روز هم میبردنش دستگاه دار الخلافه 120 تا شلاقش هم میزدند، حالا نمیدانیم 120 تا چرا؟ 120 تا شلاقش میزدند بیچاره آش و لاش بر میگشت خانه. میفرستادند، قاعدتا دیگر همین جواسیس را میفرستادند که بابا مثلا این سلطان، سلطان جائری است، از مثلا طاعتش خارج بشویم. میگفت نه نه، هر کاری میخواهد بکند از طاعت سلطان خارج نشوید. یعنی دو تفکر بود. یک تفکر این بود با اینکه سلطان منحرف است، کتکش میزد نه اینکه منحرف است، مخالفش بود کتکش میزد، مع ذلک میگفت از طاعتش نباید خارج بشویم. و یک تفکر نه، میرفت جلو میگفت حالا سلطان گفته بله قبول بکنیم. سلطان گفته که مخلوق است، ما هم میگوییم مخلوق است. حالا احتمالا اگر بعد یک سلطان میگفت نه قدیم است، میگفتند ما هم میگوییم قدیم است.
این تفکرات مختلفی اهل سنت در برخورد با دستگاههای حکومتی داشتند. و لذا در بحث ولایت فقیه گفتیم این طرح که بیاید مثلا یک مذهب، فرض کنید مذهب حنفی، چون معروف است خود ابو حنیفه هم با منصور بد بود. میگویند معروف است حتی با اصطلاح
س: شلاق
ج: بله میگویند شلاقش هم زدند. حالا شلاقش را که من فکر نمیکنم. به هر حال زندانش که کردند. بعد از زندان در بغداد فوت کرد. و از او بالاتر میگویند به این گروهی که علیه منصور قیام مسلحانه کردند، کمک میکرد. یعنی گروه ابراهیم قتیل باخمرا به اصطلاح. ابراهیم پسر محمد اینها هر دو پسرهای عبدالله محض هستند. اینها اولین کسانی هستند که علیه بنی عباس قیام کردند. محمد در مدینه قیام کرد، اما ابراهیم در اطراف بصره باخمرا نزدیک بصره است، در عراق است، ابراهیم در مدینه آمد در عراق و آنجا زندگی مخفیانه و بعد افراد را آماده کرد و ترتیب داد و قیام مسلحانه را شروع کرد.
میگویند ابو حنیفه تأیید میکرده و حتی افراد را هم تأیید میکرده بروید به ایشان. خب شاید هم منصور روی همین جهت ایشان را شلاق میزده است. قاعدتا اگر کسی تأیید حرکت مسلحانه علیه نظام را بکند قاعدتا …
به هر حال بعدش هم مرد، میگویند حالا بر اثر شلاق بوده چه بوده، ایشان آنجا هم مخالفتی …
لکن باز هم اینها معتقد بودند ولایت مال همین دستگاه است. حالا با آن مخالفند، با آن چنین هستند، و معتقد هم نبودند که مثلا کسی که حنفی است بیاید مثلا خودش و لذا در بین اقوالی که در بین اهل سنت هست من یک توضیح کامل به لحاظ تاریخی عرض کردم. وضع تاریخی در این ولاتی که ظاهر درستی نداشتند و حکومت فاسدی داشتند که ابتدایش هم معاویه است، یا به اعتبار خود روایت ملوک؛ چون در روایت دارد که خلافت سی سال بعد پادشاهی است، شاهی است، از خلافت خارج میشود. اولشان معاویه است، از آن اشدش یزید است. خب بعد در دوران بنی امیه شدیدهای زیادی داشتند، همان مردک که شراب میخورد و اوضاع عجیب و غریبی از او نقل میکنند. بعد هم کشتنش، یعنی دو سال بیشتر خلافت نکرد. خلافت که چه عرض کنم. حتی بنا بود که یک اتاقی را شروع کرد ساختن بالای کعبه که در ایام حج بنشیند آنجا شراب بخورد و مردم دور او طواف کنند. که قبل از اتمام اتاق او را کشتند.
اینها را در کتاب تاریخ الخلفای سیوطی هم میشود مفصل… خب در همان زمان این را امیر المومنین و لازم الاطاعه میدانستند و در همان زمان در منابر امیر المومنین(ع) را صب میکردند. درست همان زمان. خب طبیعتاً میماند مشکل، مشکل علما و فقها و روات و ائمه جماعات و ائمه جمعه و خب این مشکل کار این بود.
ما در بحث ولایت فقیه به این مناسبت متعرض شدیم که کسی که طرح این داد که اضافه بر این که با دستگاه موافقت نکنید، آن را مشروع ندانید، لکن عمل مسلحانه هم نکنید، لکن در عین حال خود شیعه خودشان یک نوع مثل حکومت در سایه به اصطلاح امروز، حکومت در حکومت تشکیل بدهند که طرح ولایت فقیه است.
عرض کردم تا آن جایی که ما میدانیم منحصر به امام صادق(ع) است. هیچ کس از اهل سنت ندارد. توضیحاتش را ده پانزده سال پیش مطرح کردیم.
علی ای حال این راجع به بخش اول. روایاتی که در باب فحص است. و انصافش یعنی حقا، این روایات زیادی آورده، حالا سندا و متنا مشکلات دارد. اما این یکی خیلی قوی است. و انصافش هم قبولش مشکل است. یعنی انصافش قبول این که یک نفر دزد برود اموالی را بدزدد، بیاید در خانه من امانت بگذارد، بعد من بفهمم دزدی است، این صدق بکند که من مثلا توی خیابان از روی زمین برداشتم، لقطه است، خیلی مشکل است؛ چون آثار هم دارد.
س: موضوعا که ملحق نیست، حکما ملحق است. چه اشکالی دارد؟
ج: خب باشد، یک سال تعریف بکند، بعد صدقه بدهد، بعد صاحبش بیاید، بعد از جیب خودش بدهد. خیلی عجیب است خب.
س: لقطه هم همین است اگر …
ج: لقطه چون برداشت، این که برنداشته بدبخت.
س: آنجا هم بالاخره یک معاملهای کرده
ج: بعدش هم بالاخره برداشته چون یک شبهه هم هست که ملکش بشود. اصلا ممکن است به خاطر تملک برداشته، بعدا مأیوس شد میگویند میشود تملک بکند. اینجا که اصلا مغزش هم نبود که تملک بکند.
س: عقدی بوده، مثلا ودیعه بوده،
ج: چه آقا
س: اینجا هم که دزد آورده
ج: عقدی نبوده، ودیعه است
س: ودعی بوده
ج: ودعی عقد نیست که همین جور گذاشته، گفته امانت باشد. رفته آنجا رفته بعد که رفته فهمیده این دزدی است. به او گفتند آقا این رفته دزدی کرده و این حالا بیچاره مثلا مبتلا بشود به آثار خیلی مشکل است.
طرح روایت هم مشکل است انصافش با شواهدی که داریم شاید همان راهی را که مرحوم آقای محقق در شرایع رفته، قبولش بکنیم در همین محل خودش. خیلی خلاف قاعده است. البته بر فرض هم که قبول کنیم اشتباه نشود، دزد غاصب است، آثار غصب یعنی دو تا آثار بار میشود. البته در اینجا عبارات اصحاب ما نیامده، اما قاعدهاش این طور است. نسبت به دزد غصب است، نسبت به این ودعی لقطه است. باید فرض این بکنیم دیگر خب این که رفته غصب کرده دزدیده که دیگر این که غصب است دیگر، این جای بحث ندارد.
س: شرایع چه میگوید؟
ج: شرایع این را آورده، البته شرایع از چون در روایت دارد و اللص مسلم، شرایع میگوید سواء کان مسلما ام لا؛ اگر بنا شد حکم علی خلاف القواعد باشد، به همان مورد خودش باید عمل بکنیم یعنی لص مسلم. خروج از قاعده مشکل است.
به هر حال این وجه اولی بود که مرحوم استاد آوردند وفاقا لما جاء فی المکاسب و روایات را متعرض شدند و معظم جواب ایشان ضعف است. ایشان که قبول نکردند قصه لص را قبول نکردند دزد را به خاطر ضعف اسناد. درست هم هست به لحاظ سندی مشکل دارد خب، نمیشود انکار کرد، جای انکار ندارد.
اما همان بحث دیگر به لحاظ فهرستی یا بحث دیگری که متعارف مثل مرحوم نائینی و علما دارند به لحاظ عمل اصحاب. اینکه آیا عمل جابر هست یا عمل جابر نیست؟
ما در بحث جابریت عرض کردیم یکی از نکات مهم جابریت همان مباحث فهرستی بوده است. سر نکته جابریتش آن بوده است. توضیحاتش را سابقا به مناسبتهایی عرض کردیم.
به هر حال بعد ایشان یک وجه ثانی هم آوردند. یک وجه ثانی. البته این وجه به این عنوان من فعلا در یکی دو تا حاشیه که نگاه کردم نبود. به این عنوان. شبیه این بود اما به این عنوان نبود. شاید خود ایشان تقریر فرمودند.
ایشان میفرماید ان الایة المتقدمه فی اول المسئله، ظاهرا مراد از آیه متقدمه، ان الله یأمرکم ان تؤد الامانات الی اهلها؛ تقتضی وجوب الفحص عن المالک مقدمة لرد الواجب، چون تؤد الامانات، البته تعبیر چون اداء است، ادا میگفتند بهتر بود. ان الله یأمرکم ان تؤدوا، ادا بهتر است، یعنی عین متن آیه را میآوردند.
وجوب الفحص عن الملک مقدمة للاداء الواجب، چون مقدمه واجب، واجب است؛ چون اداء واجب است خب برای اینکه اداء بتواند بکند باید فحص بکند ببیند مالک کیست.
سواء اکانت الامانة مالکیة، عرض کردم امانت، ملک، اذن تصرف، به طور کلی در امور مالی به طور کلی یا از مالک است، مثلا من یک کتاب پیش شما امانت میگذارم. یا شارع اجازه میدهد. یا مالکی است به قول بعضی یا شارعی. یا به اصطلاح شخصی است، یا قانونی و شرعی و قانونی.
کالودیعة و العاریة و نحوهما؛ یا اجازه شرعی است مثل لقطه و مجهول المالک و چون شارع اجازه داده که تصرف بشود به نحو تصدق. مال سرقت و مال خیانت و غصب و مال مأخوذ من الجائر مع العلم بکونه مغصوبا، این مواردی را که شارع فرموده این اموال را شما بگیر و به صاحبش برسان. این اجازه، اجازه شرعی است.
ولکنه مقید بتمکن العقلی، شبیه این بحث را نه آیه شبیه این بحث را مرحوم آقای ایروانی دارد. نمیدانم حالا ایشان از آقای ایروانی گرفتند؟ عرض کردم عین این بحث ایشان نیست، لکن شبیه این بحث را مرحوم ایروانی در حاشیهاش دارد.
البته مرحوم آقا میرزا علی ایروانی واقعا از محققین بزرگواری است، خیلی سعی کرده مطالب جدیدی بیاورد. حالا خیلی هم شهرت پیدا نکرد. خیلی مطالب جدید هم حاشیه مکاسب ایشان دارد، هم حاشیه کفایه ایشان. این حاشیه مکاسب خیلی فواید دارد، موجز هم هست، نسبت به خودش و… مثلا این مباحث مکاسب محرمه را کامل دارد. به خلاف مرحوم سید یزدی، ایشان کامل ندارند. البته سید یزدی این جوایز السلطان را دارد اما خیلی معظم مکاسب محرمه را ندارد. اما آقای ایروانی دارد. و مرحوم استاد هم خارجا شاگرد ایشان بودند مرحوم ایروانی آمیرزا علی آقا و هم اضافه بر آن زیاد از این کتاب نقل میکنند. یعنی انصافا کاملا واضح است که ایشان یک مقدار مثلا از مطالبی که یک مقدار جدیدی حساب میشود از کلمات مرحوم ایروانی است.
و خیلی من به نظر من مکاسبش خیلی مفید است. خیلی تنبه دارد سعی میکند کار بکند. چون عرض میکنم یک افرادی بودند در طول تاریخ فقه شیعه یا فقه اسلامی کأنما سعی میکنند مطالب را از اول غربال بکنند، همه را به هم بریزند. کتاب دارد دکارت که من فکر کردم تمام مطالب علمی را صفر بکنیم بعد از صفر شروع بکنیم و یک نفر یک شهر را بنا بگذارد بهتر این است که چند نفر… یک مهندسی فکر بکنیم برای کل علوم. لذا میگوید در همه چیز شک کردم، گفتم همه چیز مشکوک… همان عبارت، اول وجود خودم را ثابت میکنم، چون من شک میکنم پس من هستم.
حالا اینها هم تقریبا شبیه این کار را میکنند. یعنی انصافا عدهای از فقهای ما هستند سعی کردند تمام مسائل را غربال کنند، یکی یکی همانهایی هم که در طول تاریخ، مثلا 500 سال 400 سال جا افتاده بود، مخصوصا اینهایی که بیشتر تعبیر اجماع میشده، اجماع یعنی چیزی که دویست سال است جا افتاده، 300 سال جا افتاده، اینها جا افتاده بود، اینها شروع کردند یواش یواش یکی یکی اینها را باز کردن، کأنما از صفر میخواهند شروع کنند.
حرف بدی هم نیست، حرف خوبی است اجمالا اگر فقط قدرت علمی باشد خوب است. پرت و پلا آدم نگوید.
علی ای حال و عرض کردیم مثلا مثل علامه خیلی تمسک به اجماع میکند. زیاد در این مختلف و اینها. در تذکره واینها. بعد از ایشان مثلا فرض کنید جامع المقاصد یک مقداری ایشان جدید سعی میکند باز بکند. از ایشان بیشتر همان مرحوم آقای اردبیلی است، مرحوم محقق اردبیلی، خیلی زحمت کشیده انصافا مرد دقیق النظری است. تقریبا دلش میخواهد همه مطالب را از صفر شروع کند. کأنما تازه میخواهد فقه بنویسد. و خوب است. البته ایشان از جهات خوبش، غیر از حالا آن جهات تفکراتش، چون ایشان حاشیه ترجیع هم دارد، بحثهای معقول هم به قول خودشان دارند، حالا کلامی دارند. غیر از آن جهات آیت الاحکام هم دارند که نسبتا خوب است. خیلی هم بد عبارت هستند در کلیه کتبشان بد، فوق العاده، نمیدانم شاید تعمد داشته بد عبارت نوشته، آدم اینقدر بد عبارت نمیشود. همین صحبت عادیاش هم بنویسد از این قشنگتر میشود. خیلی فکر میکنم عمدا همین جور میپیچانده است.
علی ای حال این شرح ارشادش فوق العاده و همان زبدة البیان در آیات قرآن، آن هم خیلی بد عبارت است. خدا رحمتش کند. این شرح ارشادش چاپ شده چهارده جلد، دوازده جلد، چهارده جلد، اسمش چیست؟
س: مجمع الفائده
ج: مجمع الفائده و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان
علی ای حال انصافا کتاب لطیفی است. ظرافتهای زیادی دارد، دو سه نفر از آقایان سعی کردند تصحیحش بکنند، بعضی جاها هم تعلیق بزنند. غلقهای موجود را بردارند که بعضی جاهایش هم نشده است.
علی ای حال کیف ما کان خیلی بد عبارت است انصافا من الان در میان علمای شیعه از آن بد عبارتتر کسی را یادم نیست. جواهر هم بد عبارت است اما او خیلی از جواهر جلو است در بد عبارتی جلو است در این جهت.
علی ای حال کیف ما کان و شاگرد دیگر ایشان مرحوم مدارک، ایشان هم انصافا سعی کردند یک مقدار زیادی
س: میشود گفت که تعمد در نوشتن
ج: بله ظاهرش دیگر این است، خب آدم همین صحبت عادیاش را مینویسد دیگر حالا، بالاخره صحبت که میکرده خب همان صحبتش را بنویسد. خیلی بد عبارت است، فوق العاده بد عبارت است.
علی ای حال شاید هم چون دیده دارد همه چیز را به هم میریزد، میخواسته مثلا عمدا. میگویند میرداماد مخصوصا اینطور صحبت میکرده که کسی نفهمد مثلا. به هر حال احتمال دارد که شاید تعمدی در کار داشته باشد.
علی ای حال کیف ما کان صاحب مدارک هم تا حدی این طور است. بعد از اینها مرحوم مستند هم مرحوم نراقی هم تا حدی این طور است. در این معاصرین ما خود آقای خویی این طور است. استاد ایشان آقای ایروانی هم تا حدی این طور است. کار خوبی است، یعنی این کار لکن مقدمات خیلی قوی میخواهد.
س: جزو اساتیدش که نشمرده آقای خویی ایروانی را
ج: چرا به نظرم
س: نه نشمرده
ج: معجم ندارد؟
س: نه، ندارد
این خلاف سیره عقلا 24:48
ج: بله، اما به نظرم در معجم دیدم و در شرح حال ایشان دیدم من که پیش مرحوم ایروانی درس خوانده است.
س: نیاورده
ج: اما در کتاب خیلی کم اسم ایشان را دیدم ببرند. مطالب ایشان را زیاد دارد اما اسم ایشان را کم دیدم.
س: نکند از نظر علمی قبولش ندارد؟
ج: نمیدانم.
اما خیلی حرفهای ایشان را دارد. خیلی حرفهایی که در ایروانی هست ایشان دارد.
علی ای حال و لکنه این تعبیر مقید بالتمکن العقلی این از کلمات ایروانی است، این را میدانم ایشان دارد.
س: در مصباح الفقاهه شیخنا الاستاد دارد
ج: دارد؟ چقدر
س: کما 25:27
ج: میگویم شیخنا الاستاد که مال نائینی است.
س: نه مصباح الفقاهه، هان
ج: شیخنا الاستاد که مراد نائینی است. شیخنا الاستاد عند الاطلاق پیش ایشان مرحوم نائینی است. اصلا شاگردان نائینی مثل آقای بجنوردی هستند، وقتی میگویند شیخنا الاستاد مرادشان نائینی است. آقای بجنوردی وقتی چون آقای خویی از آقا ضیاء نقل میکند، اسم نمیبرد، یا بعض یا بعض المحققین. آقای بجنوردی استادنا المحقق، وقتی میگویند استادنا المحقق مرادشان آقا ضیاء است.
س: زیاد از مرحوم اصفهانی و مرحوم نائینی یاد میکنند
ج: اصفهانی را هم کم. مطالبش را گاهی میآورد اما اسم نمیبرد. اما اسم آقای نائینی را زیاد میبرد، اسم آقا ضیاء را هم نمیبرد. اما نقل میکند از آقا ضیاء چون درس آقا ضیاء هم رفته ایشان.
س: چرا شیخنا المحقق میگوید دیگر
ج: نه ندارد ایشان
س: نه نسبت به مرحوم اصفهانی
ج: مرحوم آقای بجنوردی دارد استادنا المحقق، مرادش آقا ضیا است
س: نه آقای خویی هم دارد
ج: من ندیدم. دارد حرف آقاضیاء را یا بعض المحققین گاهی میگوید.
س: آقاضیا نه اصفهانی
ج: شاید اصفهانی یکی دو مرتبه بگوید. بله اما نائینی را زیاد میآورد. اما از مرحوم اصفهانی بیش از این مقدار نقل میکند. اما باز هم به اندازه نائینی نقل نمیکند.
علی ای حال ولکنه مقید بالتمکن العقلی من الاداء و الفحص؛ آن وقت ایشان از این راه میآید. البته عرض کردیم این تمکن بالعقلی، این تقیید عقلی را مرحوم ایروانی هم دارد، اما ایشان از آیه زده است. ان الله یأمرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها؛ بله، لقبح التکلیف بغیر المقدور، چون مطلب یک مقدار جدیدتر است لذا متن عبارت را میخوانم. و علیه فلا یجب الفحص مع عدم التمکن. آن وقت این فحص، فحص عقلی است به قول مرحوم ایروانی. این فحص یک فحصی است که انسان تا قدرت دارد، مقید به سال نیست.
عرض کردم در مثل مفقود که میرود و خبرش نمیشود، چهار سال در روایت دارد. در مثل لقطه یک سال دارد. دقت کردید؟ مرحوم ایروانی میگوید ما یک فحص عقلایی هم داریم که بگردیم تا مالک را پیدا بکنیم، ناامید بشویم، مأیوس بشویم، گاهی هم از همان اول مأیوس هستیم، هیچ امید نداریم پیدایش بکنیم. ایشان میگوید فلا یجب الفحص مع عدم التمکن منه، من الفحص یعنی. یعنی تا مقداری که قدرت هست باید فحص…
و المطلقات المتقدمه اما این روایت مطلق که میگوید تصدق، پس یک آیه داریم، آیهای که وجوب فحص را شرط میکند. یک مطلقات داریم، ظاهرة فی وجوب التصدق بمجهول المالک، این ظاهر در وجوب تصدق حتی مع التمکن من الفحص. پس نسبتشان میشود عموم و خصوص من وجه.
و ایضا النسبة بینهما، بین آیه مبارکه و مطلقات، هی العموم من وجه، فان الایه اعم من حیث المورد لشمولها الامانات المالکیه والشرعیه، چون آن روایات در جایی است که به اصطلاح مجهول المالک بوده و نباید دستش باشد.
ولکنها اخص، بله، و اخص من حیث وجوب الفحص لاختصاصها بصورة التمکن از فحص.
و المطلقات المتقدمه اعم من جهة الفحص، از جهت فحص اعم است، یعنی گفته تصدق بکن، چه فحص باشد چه نباشد.
لشمولها صورة التمکن من الفحص و عدمه و اخص من حیث المورد لاختصاصها بمجهول المالک نه در امانت شرعی و اینها. فتقع المعارضة بینهما در مجهول المالک، مع تمکن من الفحص.
این تعارض مثل اکرم العالم و لا تکرم الفاسق؛ اکرم العلماء و لا تکرم الفساق. که در عالم فاسق تعارض پیدا میکند. نسبتش عموم و خصوص من وجه است.
فمقتضی الایه هو وجوب الفحص عن المالک مع التمکن منه، طبق آیات؛ و مقتضی الروایات جواز التصدق قبل الفحص عنه سواء تمکن منه ام لا.
خب پس نسبت بین این دو تا یعنی مطلقات از یک جهت و آیه مبارکه از جهت دیگر به تعبیر ایشان، عموم و خصوص من وجه میشود.
و قد حققنا فی مبحث التعادل و الترجیح، من علم الاصول، چاپ شده تعادل، البته تعادل و ترجیحشان مختصر است خیلی مفصل نیست.
انه اذا تعارض الخبر مع الکتاب معارضة العموم من وجه، ترفع الید عن الاخبر. از خبر رفع ید میکنیم. و یؤخذ بعموم الکتاب او باطلاقه؛ اگر عموم یا اطلاق داشته باشد.
و علیه فلابد من الاخذ باطلاق الایه و الحکم بوجوب الفحص مع تمکن منه؛ دیگر ایشان از روایات و روایت آن دزد و اینها دیگر صرف نظر کردند روی این قاعده؛ جمع بین اطلاق آیه مبارکه و اطلاق روایات.
و رفع الید عن المطلقات الظاهرة فی عدم وجوب الفحص؛ بله، و مع الاقضاء اما ذکرنا، حالا این یک دلیل.
و الحکم بالتساقط، یعنی مطلقات با آیه مبارکه هر دو ساقط میشوند از حجیت در مورد اختلافشان چون عموم من وجه هستند.
یرجع الی ما دل علی حرمة التصرف فی مال الغیر من دون اذنه. به این قاعده بر میگردیم. حرمت التصرف فی مال الغیر.
این خلاصه وجهی که ایشان به عنوان وجه دوم فرمودند. عرض کردم من الان هم نمیدانم کسی از فقهایی که دیدم، اینهایی که من دیدم که ندیدم این را تمسک بکنند. نه شیخ نه دیگران.
عرض کنم که راجع به این مطلب، البته این که عموم و خصوص من وجه است، حالا این هم روشن نیست. اولا اینکه ایشان آیه را آوردند و آیه را برایش اطلاق قائل شدند، ان الله یأمرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها، و اداء امانت هم متوقف بر فحص است، پس این فحص لازم است؛ چون اداء و رد متوقف بر آن است. لکن محدود نیست که حتما یک سال باشد یا چهار سال. پس میشود به حکم عقل تا مقداری که تمکن باشد. تا حدی که یأس پیدا بشود. لذا اگر از اول مأیوس بود نه. فرض کنید مثلا در راه کربلا یک چیزی پیدا بکند، از مسافری افتاده، من باب مثال، این دیگر از همان اول مأیوس است چون از تمام دنیا آمدند، از کشورهای خارج از اروپا، آمریکا، هند، پاکستان، هند، استرالیا، احتمال نمیدهد که این را پیدا بکند.
علی ای حال کیف ما کان ایشان تمسک کردند به دو تا اطلاق. عرض کنم حضور با سعادتتان که بعدش هم فرمودند اگر اطلاق هم ثابت نباشد، تعارض بکنند، بر میگردیم به اطلاق فوقانی که تصرف در مال مردم بدون اجازه آنها حرام است.
این بحث تمسک به اطلاق، من کرارا متعرض شدیم. همان بحث معروفی بود که آقایان اخباریها داشتند. چون آنها رجوع به اطلاقات کتاب نمیکنند. حجیت اطلاقات کتاب را حجت نمیدانند، یا عمومات کتاب. این همان بحث اصولی است. اگر این اطلاق ثابت نشد، خواهی نخواهی، اگر روایات مطلق باشد، خب بر میگردیم به اطلاق روایات. روی مسلک، مخصوصا روی مسلک اخباری. اگر در ذیل آن آیه نیامده که فحص باید بکنید، روایت نیامد، آیه اطلاق ندارد، پس این که دو تا اطلاق داریم بینشان عموم و خصوص من وجه، این خیلی بعید است، این مبتنی است بر آن نکته.
و ما در آن بحث عرض کردیم که اگر مراد از اخباریها این باشد که در خصوص قرآن، مثلا اطلاقات لفظی را قبول بکنیم، اطلاق قانونی را قبول نکنیم، این مشکل است، یعنی انصافا دلیل میخواهد، مگر اقامه دلیل بکنند که در شریعت مقدسه، اطلاقات کتاب به اصطلاح امروز ما از قبیل قانون اساسی است. الان به قانون اساسی هم به اطلاق لفظیاش تمسک نمیکنند؛ چون قانون اساسی چارچوبهای کلی است، در حد اطلاق نیست.
عرض کردیم الان متعارف است مثلا فرض کنید یک چیزی به نام شعارها مطرح میشود، مثلا استقلال آزادی، به اطلاق شعار کسی تمسک نمیکند. هر آزادی را اثبات بکنیم با این. یکی قانون اساسی است، یکی قوانین مدنی است، یکی چشم انداز است، یکی سند فلان، یک اصطلاحات خاص خودشان دارند. بعضی از اینها قابل تمسک به اطلاقشان نیست مثل قانون اساسی. اگر مراد اخباریها این باشد که قرآن یک ترتیبی دارد در شریعت مقدسه، به منزله قانون اساسی یا اصطلاح اهل سنت، دستور، به منزله دستور است، این را اگر مراد این باشد، این شاید مثلا له وجه الی مقدار ما من الصحه، لکن اثبات این هم مشکل دارد و بر میگردد به کیفیت آیات و انحائی که آیات مبارکه دارد که سابق هم یک وقتی یک صحبتی کردیم که حالا باشد در محل خودش.
پس یک بحث راجع به این قسمت است. یک بحث دیگر راجع به این قسمت است که حالا بر فرض هم اطلاق برای آیات مبارکه قائل بشویم، این اطلاق، اطلاق لحاظی است به یک معنایی. یا اطلاق تصدیقی است به معنایی. ما چون دو جور اطلاق داریم؛ یک اطلاق تصوری است، مثل جئنی بماء. یک اطلاق تصدیقی. اطلاق تصوری مقدمات حکمت نمیخواهد. ماء، ماء است دیگر حالا هر چه باشد. آب چاه باشد، آب حوض باشد، آب لوله باشد، آب کوزه باشد. اما اطلاق تصدیقی احتیاج به مقدمات حکمت دارد.
اینکه بخواهیم بگوییم که مراد جدی این است. مثلا احل الله البیع مرادش این است که انواع بیع درست است من جمله فرض کنید مثلا من باب مثال یا اوفوا بالعقود اگر اطلاق بر آن قائل بشویم؛ انواع عقود درست است من جمله از این عقود مسئله مثلا عقد بیمه است مثلا. من باب مثال میخواهیم عرض کنیم. این باید مقدمات حکمت جاری بشود.
این که این آیه مبارکه ان الله یأمرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها؛ اطلاقی داشته باشد به این معنا که اگر در جایی امانت احتیاجی به فحص داشت، باید برویم فحص بکنیم تا … معلوم نیست. حالا ما حرف اخباری
س: 36:00
ج: ناظر نیست به اینکه حالا اگر در جایی، چون ظاهر آیه که
س: در دلالت التزامی داخل نمیشود؟
ج: نه، چرا لازم باشد. این که تؤدوا، مثلا میگوییم ان الله یأمرکم مثلا اگر بخواهید امانت را باید بردارید سوار ماشین بشوید بروید آنجا به او بدهید، معلوم نیست به این تمسک بشود کرد. این یعنی به عبارت اخری مثل این تعابیر چون در قرآن تعابیر قانونی مصطلح امروز ما کم است. هست، کم است. در تعابیر قانونی مثلا میگویند، مثلا از پیغمبر(ص) داریم، العاریة مردوده، و الزعیم غارم. العاریة مردوده، این جا به صیغه خطاب است، ان تؤدوا الامانات. ما عرض کردیم در اصطلاح قانونی این جور جاها آن حالت خطابیاش الغاء میشود. یعنی مراد جدی این است که الامانة مردودة الی اهلها، این ناظر به این است. حالا این رد امانت گاهی احتیاجی به مثلا فرض داریم به اینکه من پول خرج بکنم. گاهی احتیاج دارد که بروم به او زنگ بزنم. بیاید این آیه مبارکه تمام اینها را اثبات بکند. این خلاف ظاهر آیه است. اصلا ناظر به این نیست. یعنی شاید مرحوم آقای خویی از خطاب فهمیدند، من وقتی مخاطب هستم، باید، نه این خطابها در اینجا، در اینجا خطابها فقط یک نوع جانب تعبیری دارد. ارزش قانونی ندارد، ادبیات قانونی اش این طور بوده است.
س: با مقدمه واجب چطور
ج: خب این میگویم باید ثابت بشود که چنین اطلاقی دارد. ناظر به این قسمت نیست.
س: بحث عقلی است
ج: بله میدانم، آن بحث عقلی جای خودش. آن اداء امانت، ادای امانت، اما حالا ادای امانت، متوقف است بر سوار شدن ماشین، یک جایی متوقف است بر سوار شدن هواپیما، یک جایی…
این ناظر به این خصوصیات باشد معلوم نیست اصلا ناظر باشد.
س: ولی بالاخره صدقه نباید داد دیگر استاد، همین مقدار که استفاده میشود؟
ج: صدقه و تصرف احتیاج به آیه نداریم. این روایت فراوان داریم.
آن وقت وقتی مطلقات آمد، خوب دقت بکنید، وقتی مطلقات آمد که مجهول المالک را صدقه بدهید، قطعا آن حاکم مقدم است. یعنی چرا؟ چون آن موردش مجهول المالک است، آن موردش که شما میخواهید به مالک نرسانید. پس تؤدوا الامانات الی اهلها دیگر در آنجا نیست. دقت میکنید؟ اصلا دیگر آنجا جای تؤدوا الامانات الی اهلها نیست.
س: 38:32
ج: هان به قول شما خاص.
به قول اخباریها همین روایات حجت است، ظاهر آیه حجت نیست. اخباریها از این راه، چون دنبال اخبار هستند دیگر.
ما میخواهیم بگوییم نه ممکن است اطلاقات آیه حجت باشد ظاهر کتاب، اما اینجا اطلاق منعقد نمیشود، مقدمات حکمت ندارد. این خصوصیات را ندارد.
س: چطور عموم من وجه است؟
ج: هان ایشان فرمودند. آقای خویی فرمودند. من که نگفتم
س: درست است؟
ج: نه به نظرم نمیآید.
س: خودشان یک مقدار تقیید را میپذیرند دیگر
ج: بله.
علی ای حال انصاف قصه این است که این نحوه استدلال ایشان به نظر ما تام نیست. و نکته دیگری که من فکر میکنم اگر به جای این، آن نکته را میگفتند، ما دیروز عرض کردیم یک مقدار از فحص لازم است به عنوان اینکه مجهول المالک بشود. شاید مراد ایشان تمکن عقلی هم این است. یعنی مجهول المالک یک عنوان مشکک است، یعنی عنوانی است که طول دارد. من الان نمیدانم، دو ساعت سوال بکنم میدانم مال کیست، به این زنگ میزنم، به او زنگ میزنم، میفهمم مال کیست.
ظاهرا مرادشان از تمکن عقلی هم که ایشان دارد یا مرحوم ایروانی دارند، همان مقداری است که من عرض کردم. این فحص نیست به نظر ما. چون باید مجهول المالک بشود. این مقدار خب باید سوال بکند تا مجهول المالک بشود. به مجرد سوال نکردن که مجهول المالک نمیشود.
و لذا به نظر من میآید این وجه دومی که ایشان فرمودند خیلی روشن نباشد.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین