معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه34) دوشنبه 1395/09/15

1395-1396، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض شد به مناسبت بحث جوایز السلطان مرحوم شیخ انصاری، البته با یک مقدار همچین شاید عبارت خالی از تشویش نباشد، و بعد حالا مرحوم استاد سعی کردند مرتب‌تر بشود، باز هم هنوز خالی از تشویش نیست.

اما به هر حال وارد فروع دیگری شدند که از بحث آن جوایز سلطان و این قسمتها هم خارج شدند که انصافا حالا خارج شدند، اما انصافا مباحث خوبی است؛ چون به این زودی‌ها هم معلوم نیست که ما به اصطلاح متعرض این بحثها بشویم. خوب است جای خوبی آوردند ایشان اینجا.

و خوب بود که یک مقداری فقط مرتب می‌شد، اشاره می‌شد که این بحث مربوط به کجاست. یک مقداری انصافا خالی از تشویش نیست. در این آقایانی که حواشی زدند، چند تا حاشیه، خب نسبتا آقای خویی هم بد نیست، کمی مفصل نوشتند، لکن قبل از ایشان مرحوم سید یزدی حاشیه خوبی دارد در اینجا مفصل. چون حاشیه مرحوم سید یزدی بحث مکاسب محرمه‌اش کامل نیست. یک عده‌ای هست باز حذف کرده، این بحث جوایز سلطان را دارد ایشان. مرتب دارد و حالا شاید مثلا به یک معنایی سعی کرده مرتب بکند.

البته عرض کردم چون طرح شیخ کمی تشویش دارد، به هر حال ایشان مفصل وارد شده و انصافا هم قدرت فقهی و ذوق فقهی ایشان در این حواشی خیلی روشن است. خیلی مرد دقیق النظر و موفقی است رحمة الله علیه.

مرحوم ایروانی هم دارد اما که آقای خویی هم خب آقای خویی ظاهرا به هر دو متأثرند اما به ذهنم می‌آید که کارهای مرحوم یزدی در اینجا لااقل قوی‌تر از بقیه باشد.

حالا به هر حال ما یک مقداری را می‌گوییم، یک مقداری‌اش هم اگر پیش آمد، احتیاجی پیدا شد، ممکن است از کتاب ایشان خوانده بشود. فعلا مصدر کار را همین کتاب مرحوم استاد قرار دادیم که برای مراجعه و شب مراجعه‌تان راحت باشد.

عرض کردم البته کتاب از نظر علمی دوره‌های سابق مرحوم استاد است. خب بعد پخته‌تر شدند و مخصوصا در خیلی قسمت‌هایش نظر دارند وتوضیحاتی دیگری دارد. حالا ما فعلا به همان مقداری که فعلا چاپ شده و اگر نکته نظر جدیدی باشد عرض می‌کنم.

یک مقداری این بحث طول کشید، مخصوصا این تعطیلات ایام مبارک اربعین هم پیش آمد. آن انسجام بحث هم به هم خورد. حالا انشاء الله آخر بحثش انسجامش را… بحث سر این قسمت بود که در مجهول المالک آیا فحص لازم هست و طوائفی از روایات وارد شده، و بعضی از این روایات خیلی واضح است که مجهول المالک حکم لقطه پیدا می‌کند. که به نظر من اصرحش همان مال ودیعه دزد است، که روایت حفص بن غیاث بود.

عرض کردم مجموعه روایاتی است یک مقداری از آن در مفقود آمده، یک مقداری در آن تراب حالا چون می‌گویم طولانی شد، به هم ریخت، امروز هم دیگر نمی‌توانم جمع و جورش کنم، بعد انشاء الله یک روز دیگر جمع و جورش می‌کنم. تراب زرگرها، خاکه‌ای که از زرگرها تویش طلا هست. و متعدد بود. یکی هم همین روایتی که دیروز از جناب یونس خواندیم که متاع کسی مسافری همراه انسان بود، و آن به اصطلاح نمی‌شناسد آن را، نمی‌داند کجاست، ظاهرش این است که حتی خودش هم نمی‌شناخته، حالا یک ماه کمتر بیشتر در ایام مکه با هم بودند، اما اینکه بداند اسمش چیست، می‌شود گاهی هم خب ماها هم زیاد شده حج عمره که رفتیم، ممکن است در کاروان ما ده‌ها نفر باشند، یک ماه همدیگر را می‌بینند اما اسمش را نمی‌دانیم. حالا می‌دانیم یک مال خاصی داشته، انگشتری داشته، آن انگشتر توی متاع ما پیدا شده.

البته عرض کردم در مثل اینجور موارد که انسان طرف را نشناسد، مخصوصا سابقا که به شهرهای متعدد می‌رفتند، بعید نیست که اصولا از همان اول یأس حاصل است. به قول خودش می‌گوید اصلا نمی‌دانیم کجا تعریف بکنیم، نمی‌دانم مال کجاست اصلا، مال کدام شهر است…

این البته یک بحث دیگر هست که اصحاب در این مطالب مثلا می‌گویند این قضیة فی واقعه نمی‌شود از آن تعدی کرد. نه اگر ثابت بشود تعدی مشکل ندارد. البته نحوه تعدی دقت بکنید، با شرایط زمانی فرق می‌کند. یعنی شرایط زمانی در مسئله موضوع خارجی خیلی موثر است. مثل همین قصه حج. راست است آن زمان می‌آمدند دیگر اصلا می‌گفت نمی‌دانیم کجای کوفه هست، چه محله کوفه، چه محله بصره است، کجا برویم، بغداد است، شهر دیگری است، کجا برویم تعریف بکنیم! این تقریبا می‌شود گفت از همان اوایل یأس حاصل است، یعنی از همان اوایل. لکن این معنایش این نیست که در تمام این فروض همین طور، مثلا زمان ما نه. حالا فرض کنید همین اربعین، خب می‌دانید اربعین ماشاء الله از تمام دنیا آمده بودند دیگر حالا، فرض کنید یک کسی رفته یک آقایی هم آنجا آمده بوده فرض کنید از استرالیا، مثلا، یک جنس او جابجا شده، خب این درست است شاید از آن زمان بیشتر هم هست، از بصره و کوفه فاصله‌اش … لکن چون می‌شود فرض کنید یک شبکه‌ای به نام اربعین قرار داد و شیعه به این شبکه مراجعه کنند، می‌شود تعریف کرد که آقا مثلا فلان انگشتر کسی از زوار آمده بود، این پیش ما مانده، مراجعه کنید. نحوه این خبر که می‌گوید ما شهرهایشان را هم نمی‌شناسیم، ببینید این نمی‌توانیم بگوییم قضیة فی واقعه. و لذا در ذیلش هم دارد اذا کان کذا، شاید اذا کان کذا به این معنا، کاری به این خصوصیات نباشد، اگر امکان نیست، از همان اول مأیوسید این طور. اما اگر امکان هست، حالا آن کسی که آقای خویی هم تمسکش این بود. مثل زمان ما ممکن است از شهرهای بسیار مختلفی باشند، اما یک جامعی را می‌شود فرض کرد مثل شبکه اربعین مثلا، یا تلوزیون اربعین. در این مدت مثلا یک ماه، بیشتر، کمتر، کارش همین باشد، معرفی افراد گمشده، معرفی اشیاء گمشده، از تمام دنیا، شیعه از هر جای دنیا باشد این شبکه را نگاه بکند، پیدا بکند.

غرضم این عوض می‌شود زمان، یعنی به زمان خصوصیات عوض می‌شود اما اصل خود مطلب که نمی‌شناسیم آن به حال خودش محفوظ است.

و روایات متعددی هست که انصافش ابواب مختلف است. بعضی‌هایش اصلا دارد اطلب، تا آخر هم هر چه می‌گوید حضرت می‌فرمایند نه برو بررسی کن کیست. خب جمع بین این روایات هم انصافا مشکل است.

و عرض کردیم یکی از راه‌هایی که اصولا در این مقام وارد می‌شود، راهی است که اهل سنت به طور متعارف پیگیری کردند. آقای خویی هم مثلا عده‌ای از علمای شیعه آن راه را رفتند. و آن سند. مثلا این سندش ضعیف است، این ضعیف است، اسانید ضعیفه را طرح بکنند، و اسانید صحیحه را با همدیگر مقایسه بکنند.

دیگر راه‌های دیگری که اصحاب ما متعارف‌ترشان است مثل جواهر مثل مرحوم نائینی، عمل اصحاب؛ ببینیم عمل اصحاب به چیست، دنبال عمل اصحاب برویم، کاری به سند و این قسمتها نداشته باشیم.

خب راه سومی هم که بیشتر ما رویش نظر داریم که تجمیع شواهد بکنیم، شواهد را جمع بکنیم ببینیم که آیا چه شواهد داخل مذهب، داخل روایات، عمل، و این از کدام یکی است. مخصوصا وقتی که داریم می‌بینیم در موارد جهل، حالا یا جهل به خود شخص یا به جهل مکانش، در موارد جهل شارع مقدس ابواب مختلفی قرار داده، مثلا لقطه یک جور است، لقطه حیوان، انسان، ضاله، ما یفسد لیومه یک جور است؛ مسئله مال مختلط به حرام یک جور است؛ مسئله به اصطلاح مفقود کسی به سفر رفته نمی‌دانیم اموالش را تقسیم بکنیم زنش ازدواج بکند یا نه؛ آنجا باید چهار سال باشد، لقطه یک سال است. ما وقتی صحبت می‌کنیم مثلا بگوییم اینجا هم چهار سال،

آن چیزی که عرض کردم در دنیای اسلام خیلی متعارف شد که اسمش را قیاس گذاشتند یا گاهی اوقات اسمش را استدلال گذاشتند یا برهان گذاشتند، این بود که چون ما این زمان فحص را داریم، هم چهار سال و هم یک سال، یا مجهول المالک را ملحق به آن بکنیم یا ملحق به آن بکنیم. اصلا فحص در آن لازم باشد…

این بحثی بوده که مرحوم شیخ انجام دادند، بحث را شیخ در اینجا به این معنا که عرض کردم نسبتا آقای خویی کمی جمع و جورش کردند. فحص را به دو نکته؛ یکی روایات که الان خواندیم. یکی هم استفاده از آیه و استظهار کلی از شریعت مقدسه.

و جواب‌هایی که داده شد، بحث‌هایی که شد. من انشاء الله تعالی در یکی دو روز دیگر که بحث به آخر برسد، یک جمع بندی کلی از روایات را عرض می‌کنم.

تا اینجا انصافش این است که ما در مجهول المالک فحص چهار سال بخواهیم، خب نداریم. در مجهول المالک فحص یک سال بخواهیم داریم. و آن روایت حفص بن غیاث.

ظاهر بعضی از روایات هم فحص هست، بدون تقیید. این هم داریم ظاهرش البته روشن نیست که باشد. این راجع به اجمال این قضایا.

و بقیه احکام هم بعد عرض می‌شود.

بعد آقای خویی می‌فرمایند که نمی‌شود این روایت قابل قبول نیست. بعد می‌فرمایند و اما دعوی اتحاد الملاک بین مواردها، موارد این روایات، مثلا مورد روایتی که لص است یا لقطه است، اتحاد ملاک و بین مجهول المالک و هو عدم الوصول الی المالک، این هو بر می‌گردد به ملاک. ملاک این است که شما به مالک نمی‌رسید. نکته‌اش این است. در مجهول المالک هم به مالک نمی‌رسید. چطور در لقطه شما یک سال فحص می‌کنید، در مجهول المالک هم یک سال فحص بکنید. این خلاصه‌اش.

خب جوابش هم واضح است. اصولا در مبحث آن اگر یاد آقایان باشد، آن فضای اصولی من اسمش را گذاشتم. فضای اصولی یعنی یک زیربنای کلی برای اینکه شما در فقه وارد بشوید. آن زیربناهای و آن فضایی که این زیربنای کلی را یعنی اصول را درست می‌کند. اصولا یک فضای اصولی را چون نوشته نشده بود و گفته نشده بود ما در همین بحث به مناسبت اخذ اجرت بر واجبات توضیح دادیم. یعنی ما آمدیم گفتیم که کل اصول را می‌شود در یک فضاهای خاصی معنا کرد. گاهی از این فضا فعلا تعبیر به فرهنگ می‌کنند. به اصطلاح آقایان می‌گویند فرهنگ نسبت به انسان نسبتش مثل آب و ماهی است. چطور ماهی در آب شنا می‌کند؟ فرهنگ هم این حکم را دارد.

به هر حال فرهنگ اصولی یا فضای اصولی. ما حدود هفت و هشت فضا فرض کردیم. یکی مثلا فضای عبد و مولی باشد؛ یکی فضای کلامی باشد؛ یکی فضای فلسفی باشد؛ یکی فضای دیگری که لغوی است، حسابهای لغوی بکنیم. یک فضا را تصادفا چون حالا دیگر گفتیم تدارک مافات هم بشود، یکی دو سال یک سال قبل مطرح شد فضای ملاکات که بیشتر سنی‌ها روی این کار کردند. ما بیاییم روی ملاک کار بکنیم. اصلا کل اصول که این اصول زیربنای فقه است، یکی به نظرم فضای شماره هشتم، چون هفت تایش را گفتیم، یا هشت تا گفتیم نهم بشود، یا هفت تا گفتیم هشتم بشود.

س: هفت تا

ج: هفت تا گفتیم این هشتم می‌شود.

فضای ملاک یا فقه ملاکات، مناطات. این که ایشان می‌گوید.

آن وقت این بحث فضای ملاک، این همین بوده که اجمالا حالا آن تفاصیلش جای خودش است؛ در روایات اهل بیت(ع) ما قبول نشده است. و اهل سنت هم در این فضای ملاکات خیلی اختلاف دارند، یکنواخت نیست. عده‌ای خیلی به این مراجعه کردند، خیلی زیاد. حتی توی امثال عبادات.

فرض کنید حالا من برای مثال می‌خواهم برای اینکه ذهن روشن بشود، مثلا یک بحثی هست که ما هم داریم، روایت هم داریم. آیا در انتقال از حالی به حالی در حال نماز، در حال سکوت منتقل بشود یا تکبیر؟ مثلا می‌خواهد بگوید از سر از رکوع برداشته می‌خواهد برود سجود، بگوید الله اکبر همین جور که الله اکبر می‌گوید برود تا سجود. الله اکبر هم خیلی هم از عوام الان تو راه بگوید، ما بین قیام تا رکوع یا سر از سجده در می‌آورد، همین جوری الله اکبر تا بنشیند، یا نه ساکت بشود، سر از سجده بردارد، بعد بگوید الله اکبر، استقرار که پیدا کرد. و همچنین بگوید الله اکبر، استقرار که پیدا کرد، برود به سجده. یا نه، بگوید الله اکبر همین طور از جلسه برود به سجده، از نشستن برود به سجده، این الله اکبر…

خب یک امر تعبدی است شارع باید بیاید. در بعضی از کتب احناف، دیدم تمسک کردند که این دومی مستحب است. همین جوری الله اکبر بگوید. چرا؟ چون اگر این کار را کرد، تمام حالات نمازی و اجزاء نمازی با یاد خداست، با تکبیر است. همین که می‌خواهد از ایستادن برود تا به سجده، همین الله اکبر بگوید، نه اینکه بگوید الله اکبر بایستد، استقرار پیدا بکند، آن که از پیغمبر(ص) نقل کردند همین است، سنی‌ها نقل کردند. حتی نقل کردند که گاهی طول هم می‌کشید، الله اکبر می‌فرمودند چند لحظه‌ای بعد می‌رفتند به سجده. اما خب اینها آمدند گفتند که دیدم در بعضی از فقه اهل بالخصوص احناف، مستحبش این است. ببینید دقت بکنید. یعنی اثبات یک حکم با ملاکات. ملاکش چیست؟ تمام این حالات و آنات، آناتی که برای شخص می‌گذرد و احوال و افعال از حال قیام می‌خواهد برود به سجده، در تمامش ذکر خدا باشد. این الله اکبر که می‌گوید همین جور بگوید تا برود به سجده برسد. نه اینکه الله اکبر بگوید سکوت کند به حال آرامش برود به طرف سجده.

فتوای بین اصحاب ما دومی است، اما داریم روایت به اولی؛ یعنی داریم روایت که امام سجاد(ع) وقتی مثلا سر از رکوع بر می‌داشتند الله اکبر می‌فرمودند تا سجده. لکن فکر می‌کنم حمل بر تقیه باید بشود، بعید است قبولش بکنیم.

علی ای حال کیف ما کان دقت بکنید این اسمش ملاک است؛ یعنی به این معنا که ما در تمام حالات به یاد خدا باشیم؛ پس این الله اکبر را بکشیم از قیام تا سجده یا سر از سجده که می‌خواهیم برداریم همین جور الله اکبر از همان سجده الله اکبر بگوییم تا وقتی که می‌نشینیم تمام بشود. برای اینکه تمام اجزای نمازی با تکبیر باشد، دقت کردید؟ دیگر حالا شما از عبادات، البته مشهور بین اهل سنت حتی مثل احناف، مع اختلاف در حدودش، مشهور این است که عبادات، قیاس بر نمی‌دارد؛ حدود و دیات هم قیاس بر نمی‌دارد؛ اروش و جنایات هم قیاس بر نمی‌دارد. این مشهورشان است. دیگر چون این جور نشود که خیال کنید قیاس در هر چیزی می‌آید. آنها می‌گویند در این موارد اینها قیاس نیست یا به اصطلاح دیگر اینها توقیفی هستند. باید به تعبد صرف ثابت شود.

حالا عرض کردم یک مقدار اختلاف هست، همین مثالی که الان من زدم. ببینید این…

س: استاد پس کجا ثابت می‌کنند 16:45

ج: البته بیع و این جور چیزها مثلا. محرمات و اطعمه و اشربه و…

من شاید همین تازگی بود به مناسبت تازگی دو ماه قبل، به مناسبت استصحاب عرض کردم نکته اصلی قیاس پیش آنها این است که گاهی معنا اوسع از لفظ است. ما مقید به لفظ نشویم، برویم دنبال معنا، روح اصلی قیاس. مثلا دارد که لا ینصرفن احدکم من صلاته حتی یسمع، ان الشیطان یجلس کذا فلا ینصرفن احد منکم من صلاته حتی یسمع صوتا او یجد ریحا؛ که یقین پیدا بکند به حدث، از نماز خارج نشود تا یقین پیدا بکند.

می‌گویند این که شما طبق حالت سابقه خوب دقت کنید، طبق حالت سابقه عمل کنید، این معنایش اوسع است. فقط توی حدث و نماز که نیست که. زید مالک بوده، شما شک می‌کنید ملکش رفت یا نه، استصحاب بقاء ملک. این معنا این را ما در بحث اصول اگر یاد آقایانی که تشریف داشتند، عبارت اهل سنت را خواندیم. در خود همین جا تصریح می‌کنند. درست است مورد لفظی‌اش حدث و نماز است. دقت می‌کنید؟ لکن معنایش عام است. آن معنا عمومیت دارد. آن معنایش چیست؟ هر چه حالت سابقه بود، ازش دست بر ندار، تا یقین پیدا بکنی. این معنا عام است. اما مورد روایت حدث و نماز است. لذا تصریح می‌کنند که ما از مورد روایت تجاوز می‌کنیم به کل جاهایی که حالت سابقه… اخذا بعموم المعنا؛

س: عموم معنا را از کجا می‌شود فهمید؟ 18:32

ج: هان، این همان اشکال طرف مقابل است. این اشکال آن آقاکه می‌گفت لفظ، می‌گفت اخذ به عموم معنا نمی‌شود بکنی. آن مقداری که لفظ آمده است. اسم عموم معنا می‌شود ملاک. اسم دیگرش می‌شود قیاس، می‌شود رأی. آن پیچیدگی‌ها را می‌خواهیم ما همیشه برایتان آسان بکنیم که روشن بشود اصل مطلب چه بوده؟

یک بحث این بوده که در اعتبارات قانونی آن مقداری که در لفظ ابراز می‌شود ثابت است. اینها می‌گویند نه آن مقداری که معنا فی نفسه عام است ثابت است. این بحث همین است. آن که قائل به قیاس بود معنا را می‌گرفت؛ آن که قائل به عدم حجیت قیاس بود، لفظ را می‌گرفت. می‌گفت اگر این طور بود شارع می‌گفت لا تنقض الیقین بالشک؛ چون سنی‌ها این تعبیر را ندارد. ما داریم سنی‌ها ندارند. اگر این بود خود شارع آن معنای عام را می‌آورد.

عرض کردم انصافا، انصاف قصه اگر مسئله ولایت و وصایت نباشد، انصافا اینها مشکل برخورد می‌کنند؛ چون اینها تصورشان این بوده که خود صحابه هم اعتقاد داشتند که احکام شرعی که از قرآن یا از سنت است، محدودیت دارد و ما نمی‌توانیم با این احکام محدود جامعه را تا روز قیامت اداره بکنیم. خاتمیت پیغمبر(ص)، راست هم هست، انصافش مشکل دارد انصافا…

و لذا هم خود پیغمبر(ص) چون می‌دانستند می‌خواهند تشریف ببرند دیگر. انی یوشک عن اُدعی، این یوشک را به صیغه معلوم بخوانید، مجهول غلط است. انی، انی هم بخوانید، آنجا یوشک، اوشک نخوانید، یوشک، یوشک فعل است، فاعلش عن اُدعی است. انی یوشک عن اُدعی. یوشک به اصطلاح لازم نیست متعدی نیست لازم است. انی یوشک عن اُدعی. عن اُدعی فاعل یوشک است، آن نگویید اولش انی است بعد اوشک بخوانید. انی یوشک عن اُدعی، فاجیب، من نزدیک، خب معلوم می‌شود کاملا خبر می‌دهند که ارتحال حضرت نزدیک است.

س: افعال ناقصه است دیگر این

ج: بله آقا

س: از افعال ناقصه نیست مگر؟

ج: باشد آن بحث افعال ناقصه نه، افعال تمنی. افعال ناقصه که کان و اینهاست که. جزو افعال ناقصه نیست…

س: نه این هم از همان است که

ج: افعال ناقصه آنهایی است که بر مبتدا و خبر داخل می‌شوند.

علی ای حال انی یوشک عن اُدعی فاجیب؛ دقت کردید؟ و انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی؛ پس ما نه نیاز داریم به قیاس نه به رأی، بله آنها هم مشکل پیدا کردند از وصایت جدا شدند، از ولایت جدا شدند افتادند به این مشکلاتی که، خیلی هم سعی کردند انصافا بینی و بین الله در مجموعه هزار و چهارصد سال خیلی با افکار مختلف، حالا آنهایی که قیاس را خیلی شدید قبول داشتند، آنهایی که متوسط قبول داشتند، آنهایی که خیلی کم به قیاس مراجعه کردند، آنهایی که اصلا مراجعه نکردند؛ چون یک طیف واسعی دارند اهل سنت در این جهت. از آنهایی که خیلی تند هستند در قیاس، از آنهایی که اصلا قیاس را قبول ندارند، از آنهایی که درجات وسط دارند، که الان نمی‌خواهم وارد این بحث بشوم.

علی ای حال یک طیف واسعی را در این جهت علمای اهل سنت درست تشکیل دادند، باز هم مع ذلک مشکل دارند، انصافا مشکل دارند. و سر مشکلش هم همین است. و مشکل هم این نیست که الان بیاییم بحث بکنیم که حدیث ثقلین، من همیشه عرض می‌کنم به نظرم این مثلا دو سه ماهه، مثلا یک ماه، چون می‌دانید غدیر هفتاد روز دقیقا قبل از رحلت پیغمبر(ص) است. غدیر هجدهم ذی حجه است، تا هجدم محرم. سی روز ذی حجه آن سال هم تمام است. تا هجدهم محرم سی روز، تا هجدهم سفر هم سی روز شصت روز. آن محرم هم تمام است. دو تا تمام پشت سر هم. آن محرم آن سال، سال یازدهم هجرت آن هم تمام است. ذی حجه دهم و محرم یازدهم. 28 سفر هم ده روز می‌شود هفتاد روز. دقیقا فاصله غدیر با فاصله ثقیفه دقیقا هفتاد روز است؛ یعنی فاصله زیادی نیست.

یک دو سه ماه هم بعدش بگیریم مسائلی که بعد پیش آمد و حرفهایی که پیش آمد، این سه چهار ماه در تاریخ اسلام خیلی مهم است. اگر اینها را درست بررسی بکنند، خیلی به نتایج عجیبی می‌رسند که متأسفانه خیلی درش اخفاء شده که حالا وارد بحثش نمی‌خواهم بشوم.

علی ای حال کیف ما کان فرض کنید حدیث ثقلین غیر از این که در کتاب فرض کنید صحیحه مسلم آمده و مسلم حالا حدیث غدیر را نیاورده، من کنت مولاه را نیاورده، اما انی تارکم فیکم… خب من سوالم این است که حالا فرض کنیم حالا این حدیث غدیر هم به قول… البته در کتب ما آمده که کل اهل سنت حدیث غدیر را صحیح می‌دانند. این هم نیست، این هم درست نیست. ما داریم از محققین حدیث شناسشان که حدیث غدیر را ضعیف می‌دانند. این هم واقعیت ندارد. بله، چون حدیث ثقلین در صحیحه مسلم آمده، در صحیحه بخاری هم نیامده، و بعدش هم حدیث ثقلین در کتاب موطع مالک آمده، البته سنتی دارد. بله، به صورت مسند هم نیست.

به هر حال آن هم گفته شده نسبتی نسیبی نسیب یعنی داماد من. به هر حال آن هم گفتند سنتی نبود، نسخه‌اش چیز دیگری بوده، اشتباه از نسخه شده است.

من با این حرف‌هایش خیلی حالا کار ندارم. این که مسلم حدیث ثقلین صحیح است. بحث سر این است که هفتاد روز فاصله زمانی که نیست آن قدر زیاد. البته ما شواهد فراوان‌تری هم داریم که روز خود

س: تواتر ندارد استاد؟

ج: از تواتر هم بیشتر است

س: چطور یک امر مسلمی را آنها

ج: همین ما مشکلمان همین است. تصادفا نسبتا احادیث فراوانی است که همان روز دوشنبه هم که روز ارتحال پیغمبر(ص) است، فرمودند انی تارک فیکم الثقلین، حالا غیر از هفتاد روز قبل. اصلا بحث ما این است. حالا فرض کنید مثلا مراد رجوع به عترتی، در کتاب صحیحه مسلم دارد اذکرکم الله فی عترتی، سه بار. این واقعا حالا من کار به مناقشات مذهبی و کلامی و جدلی و این حرفها ندارم. واقعا خود صحابه چرا به فکر نیفتادند که سوال بکنند. فرض کنید مثلا عترت شامل زنهای پیغمبر(ص) هم بشود، حالا فرض کنید، شامل عقیل و پسر عموهای پیغمبر(ص) هم بشود. فرض کنید حالا دیگر فوقش این است دیگر. همین را بیایند سوال بکنند. خب پیغمبر(ص) مگر نگفت کتاب الله و عترتی؟

این یک ابهامی در اینجا هست، یعنی یک مشکل کلی به نظر من دارد.

س: ابهام نیست، اینها تعمدا خودشان را به کور باطلی زدند

ج: خب آن بحث دیگری است.

نه ببینید چون ما الان فرض کنید سنی‌ها می‌گویند نعم آنها صحابه بودند، خیلی خب، اینها واقعا به آنها باید گفت البته مضافا به اینکه اینها مشکل دارد، توی متن مسلم و انهما لن یفترقا ندارد، اما در متن مشهور به اسانید صحیح دارد. و ان الطیف الخبیر نبئنی انبئنی انهما لن یفترقها؛ خب در حقیقت الان هم واقع مطلب، می‌گویم چون از بس دعواهای ما با سنی و سنی با ما شکل غیر عقلایی گرفته، و الا الان باید به خود سنی‌ها هم مطرح کرد که طبق گفته پیغمبر(ص) لن یفترقها حتی یردا، الان هم مرجع برای مسلمان‌ها قرآن و عترت است. حالا کار نداریم به عصر صحابه. یعنی پیغمبر اکرم(ص) وقتی فرمود انی یوشک عن ادعی، یک میراثی نگذاشتند برای صحابه یا تابعین یا فقها. صحابه عهد اول است بعدش تابعین بعد فقها، اصطلاح بنده. و انهما لن یفترقها حتی… یعنی الانش هم همین الانش…

س: 25:57

ج: چه آقا؟

س: یک جوان 34 ساله را رهبر جامعه می‌کنید اگر عصمت را قبول نداشته باشید؟

ج: رهبر 34 ساله

س: حضرت علی(ع) را می‌گوید

ج: خب وقتی جعل کردند ما چه کار کنیم؟

س: نه اگر فرض عصمت را قبول نداشته باشید

ج: نمی‌شود خب فرض است دیگر. اگرش دیگر گفت اگر را کاشتند در نیامد.

وقتی خود پیغمبر(ص)، نه ببینید 34 ساله 35 ساله 70 ساله 20 ساله 10 ساله، هر چه که باشد حالا سالش که مطرح نیست که. اسامه را فرستادند 18 ساله، زید به اصطلاح پسر زید. گفتند عمر و ابوبکر هم زیر پرچم او بودند. این بحث سنوات الان … ببینید من حرفم این است که صحابه بیایند سوال بکنند پیغمبر(ص) مگر نفرمود حالا می‌گویم نقل‌هایش زیاد است من فقط چون اسم مسلم، و الا این قدر اسانید صحیحه دارد، الا ما شاء الله یکی دو تا نیست. انصافا اسانید حدیث ثقلین صحیح زیاد دارد، خود آنها هم منکر نیستند. من یک شب خیف بودم، مسجد خیف، یکی به عنوان سوال می‌نشست آنجا بین مغرب و عشاء جواب می‌داد. از او پرسید حدیث ثقلین گفت بله این حدیث پیش ما صحیح است، تصریح کرد گفت این حدیث… وهابی هم بودند دیگر، تصریح کرد که صحیح است و نمی‌توانند آن را انکار بکنند.

عرض کردم ما افراد شبه ناصبی هم داریم حدیث غدیر را قبول دارند مثل ابن کثیر. ابن کثیر هی سند می‌آورد می‌گوید این سند ضعیف است. نگاه کنید البدایه و النهایه. آخرش یک سند می‌آورد می‌گوید این سند صحیح است.

البانی که تقریبا الان در زمان ما به عنوان بزرگ‌ترین محدث سلفی حساب می‌شود دیگر البانی. ایشان در صحیحه‌اش آورده، حالا خنده دار است، ایشان حمله می‌کند به ابن تیمیه. می‌گوید من نمی‌دانم چرا ابن تیمیه شیخ الاسلام این حدیث را ضعیف کرده، حالا خیلی خنده دار است. می‌گویند خود اهل نار با همدیگر دعوا دارند. دعوا می‌کنند ایشان تخاصم اهل النار… خود این باز البانی اعتراض می‌کند که من تعجب می‌کنم حدیث غدیر صحیح است، من کنت مولاه… اینها حجت الهی است، اینها خیال نکنید مطالب عادی است که بعد از 1300 سال آخرش می‌گویند صحیح است، 1400 سال.

عرض کنم که ایشان حتی اعتراض می‌کند که حدیث صحیح است و چرا ابن تیمیه قبول نمی‌کند. داریم ما غیر از ابن تیمیه هم چون نمی‌خواهم الان وارد بحث بشوم. انصافش داریم غیر از ابن تیمیه هم داریم که قائل به ضعف حدیث هستند. اما حدیث کتاب الله و عترتی اهل بیتی را عرض کردم تا آن جایی که من دیدم، ندیدم مناقشه سندی بکنند. بله، در متنش چرا؛ چون در متون مختلف دارد، یک متن نیست.

در عده‌ای از متونش هست لا تعلموهم فانهم اعلم منکم، در همه متون نیست، در مسلم نیست. من الان وارد بحث حدیث ثقلین و بحث هایی که دارد سندا و متنا نمی‌خواهم بشوم.

به هر حال اینها با یک مشکل کلی روبرو هستند؛ یعنی اگر قصه عادی بود، حالا غیر حالا فرض کنید ما می‌خواهیم بحث کوردل و موردل و آن حرفها را مطرح نکنیم. یعنی واقعا خب حالا فرض کنید افراد عادی صحابه هم می‌گویند پیغمبر(ص) فرمود این مطلب را. بالاخره این عترت کی هستند و وظیفه ما در مقابل اینها چیست؟ حتی به عنوان اخذ سنت به طور کلی. حالا نه اینکه یک جوان 34 ساله 35 ساله را حاکم امت قرار دادند. حالا فرض کنید حاکم قرار داده فرموده به ایشان مراجعه کنید، الان اهل سنت معظم روایات عبدالله بن عباس را قبول دارند، در صورتی که در زمان وفات پیغمبر(ص) گفتند ده ساله بوده، حالا آن 34 ساله.

دیگر حالا من یکی یکی بخواهم بگویم این صحابه‌ای که از آنها حدیث نقل کردند، چه مشکلات فنی خودشان دارند، خیلی قصه بالاتر از…

خب نمی‌شود این شریعتی را که قطعا شریعت خاتم است و قطعا باید تا روز قیامت بماند و برای همه افراد بشر با این حرفهای ضعیف درستش کرد. و لذا به نظر ما اگر این مسئله درست می‌شد، هم برای آنها مشکل حل می‌شد، هم برای ما شیعه‌ها، چون اهل بیت(ع) هم مبتلای به مسئله تقیه و کلمات اینها کم و زیاد و بعد اینها غالبا آواره و در به در و اختلاف نسخه و اختلاف روایت و همین طور که ملاحظه می‌کنید، خب این مال مشکلات علمی است که این طرف پیدا کرده، به خاطر مشکلاتی که آنها ایجاد کردند.

لذا الان کار ما یک کمی مشکل می‌شود روی این جهت است. دیگر باید تحمل کرد تا درستش کرد.

این راجع به ملاک. مسئله ملاکات آقایی خویی جواب دادند که دعوی جزا فیه اذ لا طریق لنا الی کشف ذلک، البته ایشان در اینجا نوشتند جاهای دیگر هم دارند. این مطلب را که ما اصولا با ملاک نمی‌توانیم مسائل را حل بکنیم، بگوییم در لقطه هم مجهول المالک است، پس این حکم در مطلق مجهول المالک می‌آید.

و عرض کردم سابقا دیگر امروز نیاوردم چون وقت نمی‌شود. فردا عبارات اهل سنت را هم می‌آورم می‌خوانم، آنها هم همین طور هستند. آنها هم عده‌ای‌شان گفتند حکم لقطه پیدا می‌کند. بعضی‌ها گفتند نه صدقه بدهد، بعضی گفتند به حاکم برگرداند.

غرض آنها هم در اینجا به ملاک بر نگشتند. این اولش که حالا بعد می‌خوانم. عبارتش را فردا می‌خوانیم برایتان. این یک مطلب.

س: 31:06

ج: بله دیگر خب ملاک یعنی قیاس دیگر.

س: خب اهل سنت که قیاس را

ج: می‌گویم همان هم که عرض کردم الان دیگر باز شما تکرار نکنید. این معروف شده بین شما که اهل سنت، این طور نیست، آنها عرض عریضی دارند در قیاس. یک عده‌ای این قدر قیاس را بالا بردند می‌گویند مثلا از ابو حنیفه نقل کردند، البته بعد خود احناف جواب دادند گفتند این دروغ است؛ چون حنبلی‌ها خیلی با احناف بد هستند؛ چون حنبلی‌ها خیلی حدیثی هستند، اینها خیلی روی رأی و قیاس هستند. اینها با هم دیگر خیلی بد هستند این دو تا. حنبلی‌ها نقل کردند که ابو حنیفه می‌گفت لو کان نبی حی لاخذ بکثیر من اقواله؛ یعنی اینهایی که من با قیاس گفتم این با دین بهتر می‌خورد، اگر پیغمبر(ص) زنده بود، حرف‌های من را، آرای من را قبول می‌کرد. بعضی‌ها هم شنیدم این نامربوط‌ها را می‌گویند.

البته آنها می‌گویم منصف باید بود. این کتاب جلد 13 یا 14 تاریخ بغداد اگر باشد، ایشان مفصل، چون ایشان حنبلی است، حنبلی البته با شیعه هم بد است، فقط با احناف بد نیست. ایشان از مخالفین با شیعه هم تند است. ایشان در این کتابش در شرح حال ابو حنیفه نعمان بن ثابت، شاید نمی‌دانم بیست صفحه چقدر در ذم ابو حنیفه روایت آورده، یک ده پانزده صفحه هم از خود علمای کوفه واینها در مدحش آورده، هر دو را ذکر کرده، چون ایشان محدث است دیگر، هر دو را نقل کرده است. آن وقت جلد پانزده و شانزده و هفده و چند جلد بعد از این، ذیل‌های تاریخ بغداد، مثلا یک جلد کاملش دفاع احناف از این عبارت ایشان است. چاپ شده، چون این مطالب… حنفی‌ها جواب دادند گفتند این لو کان نبی نبوده، لو کان تیمی، مراد سلیمان تیمی است. نمی‌دانم حالا دیگر واقعا این را گفته آن را گفته… می‌گویم حتی راجع به ابو حنیفه در این حد که اگر پیغمبر(ص) هم زنده بود، حرف‌های من را می‌گرفت. حرف‌های من با شریعت بهتر می‌سازد. سبحان الله

بعد آقای خویی که اینجا فرمودند لا طریق چون این واقعا اصولا این فضای ملاک در فقه ما نیست. یعنی انصافا و یک عبارتی هم به نظرم شاید آقای خویی هم گفته باشند در کتاب اصولشان به مناسبتی در محاضرات. به هرحال نمی‌دانم یا ایشان گفتند یا بنده اضافه کردم، لا تعرف المناطات الا بالخطابات یا لا تعرف الملاکات الا بالخطابات. طریق ما برای احراز ملاک همان خطاب است.

س: تنقیح ملاک…

ج: تنقیح ملاک یا مناط آن شرایط خاص خودش را دارد. اگر ظنی باشد که حجت نیست، قطعی هم شواهدی می‌خواهد تا به حد قطعی برسد.

ما عرض کردیم اصل این مطلب خب هست اما این را نمی‌شود الان چون عرض کردیم ما در مواردی که مالک مجهول است، یا جایش معین نیست، یا حتی وجودش مشکوک است، شارع حکم کرده به چهار سال در مواردی به یک سال، در مواردی که در روایات ما آمده توش یک سال نیامده، همین مواردی که صحبت شد که درش یک سال نیامده، مجهول المالک راگفته تصدق بده، و حتی شاید ازش استفاده مدت کم هم نمی‌شود کرد، چه برسد به مدت یک سال.

علی ای حال انصافا احساس مال مجهول المالکی که مختلط با مال خود انسان است، حکم دیگری داده، احکامی که صادر شده مختلف است. احراز ملاک جامع از اینها گرفتن که مثلا یک سال باید باشد، در مطلق مجهول المالک، انصافا خیلی مشکل است، فوق العاده مشکل است.

اضف الی ذلک کله، اضافه بر تمام این نکاتی که در اینجا الان در مشکل این قسمت‌هایی که بعضی منصوص هست، بعضی هم علما فتوا دادند مثل اهل سنت در مفقود گفتند نود سال صبر کند، ناقلی هم نقل کرده 120 سال. اضافه بر این حالا اسمش را بگذاریم فرهنگ اسلامی یا فتوایی که در میان بعضی علمای اسلامی داده شده باشد، آن مشکلی که اینجا دارد، این است که ما دقیقا چون بحث ملاک اینجا نباید مرادشان ملاک عقلی و احکام عقل علمی صرف باشد، مرادشان از ملاک این است دیگر. نباید آن باشد، مخلوطی باشد از عقل عملی و سیر عقلایی، سیره‌های عقلایی. انصافا در این مسئله هم سیر عقلایی و بناء عقلایی هم روشن نیست. چون این مسئله این است که ما الان مشکلی را که با آن برخورد کردیم، رابطه ملک با مالک مجهول است، خوب دقت بکنید. یک دفعه رابطه ملک با مالک مقطوع است، مثلا مالک رفته گوسفندش را در صحرا ول کرده، شترش را در صحرا ول کرده، آن رابطه مقطوع است. یک دفعه رابطه هست، مجهول است. این رابطه الان مجهول است. خب ممکن است عده‌ای از قوانین بگوید اگر رابطه مجهول شد، این را دولت بیاید مصادره بکند در اموال عمومی مصرف بکند. اصلا دیگر ملکیت او شرط نیست. نه الان ملکیت دارد، بعد هم ندارد، حتی اگر بعد مالک پیدا شد. دولت می‌گوید آقا ما این را جزو اموال… دقت می‌کنید؟ این یک قاعده، این طور نیست که حالا عقلا این را قبول نکنند. بگویند ما آمدیم دیدیم این ماشین اینجا هست، این ماشین به اصطلاح مالکش معین نیست، حالا فرض کنید به همان مقدار فحصی که خودشان، و به جایی نرسیدیم، این را فروختیم پولش را گرفتیم مثلا پل ساختیم من باب مثال می‌خواهم بگویم. حالا مالکش هم برگشت، هیچی هم به او نمی‌دهیم، تمام شد، اصلا سلب ملکیت. این چیز غیر معقولی نیست؛ یعنی نمی‌توانیم بگوییم این سیره عقلایی قطعا این را نفی می‌کند. دقت کردید؟

ما آن روز عرض کردیم بله، از مجموعه روایات خوب دقت کنید، از مجموعه روایات و فتاوای اصحاب و اهل سنت در می‌آید در اسلام ملکیت فردی خیلی قوی است. با جهالت رابطه قطع نمی‌شود. خوب دقت کنید. این ملاک را می‌شود درآورد. روشن شد نحوه ملاک چه جور…؟

از این که می‌گوید فحص بکن از اینکه می‌‌گوید یک سال تعریف بکن، از اینکه می‌گوید چهار سال صبر کن، تمام اینها نشان می‌دهد که رابطه هنوز برقرار است. از اینکه می‌گوید یک سال فحص بکن، بعد صدقه بده، اگر صاحبش هم آمد ضامنی، ببینید، بعد از اینکه صدقه داد، و این صدقه، خوب دقت بکنید، طبق قاعده عقلایی این طور است، اگر قانون یک تصرف مالی را اجازه داد، دیگر ضمان پشت سرش نیست. این طبق قانون است دیگر. انشاء الله بعد این مطلب را عرض می‌کنیم.

طبق قاعده اگر شارع گفت توی این فلان کار را بکن، ببینید دقت بکنید، این یک قاعده عقلایی است؛ چون قانون اجازه داد. هر چیزی را که قانون اجازه داد نمی‌تواند بعد مؤاخذه کند. اگر گفت شما صدقه بده، خب خود قانون اجازه داده صدقه دادن را. طبق قاعده دیگر معنا ندارد که اگر صاحبش آمد بگوید تو ضامن هستی. این خوب دقت کنید ملاک را، از این ملاک در می‌آید که ملکیت خیلی قوی معتبر است.

س: آن جایی که امام(ع) می‌فرماید من صاحبش هستم

ج: خب آنجا بنابر عده زیادی از اقوال، یک عده که نمی‌توانم بگویم، یک احتمال قوی دادند که اصلا آن قصه چه جوری بوده. شاید امام(ع) می‌دانستند مال شخصی امام(ع) است. می‌گوید من پیدا کردم، امام(ع) می‌دانسته مال من است. این نمی‌شناسد. امام(ع) فرموده برو بده. این احتمالش هست. احتمال جزو بیت المال بوده، اموال عمومی دولت بوده امام(ع) تصدی کردند.

س: اگر علقه این مقدار قوی است پس این طلاق‌هایی که الان در دادگاهها داده می‌شود همه‌اش باطل است

ج: سوال‌های عجیبی می‌فرمایید شما هم گاهگاهی. دیگر رنگ و بوی سیاسی ندهید به بحث. ما فعلا نشستیم در زیرزمین داریم بحث می‌کنیم. خیلی دیگر حالا ما را به دادگاه‌ها نکشانید.

عرض کنم که

س: 38:47

ج: حالا می‌گویم شما باز هی تکرار نفرمایید دیگر. من می‌گویم قطعش کنید شما هی تکرار می‌فرمایید.

پس بنابراین خوب دقت فرمودید؟ آن  قول اهل سنت می‌گوید نود سال صبر کن. خب این معنایش چیست؟ یعنی این علقه اینقدر قوی است که باید احتمال، قطعا به برسد به احتمال هزار درصد، ده هزار درصد که منتفی شود تا شما تصرف بکنید. دقت می‌کنید؟ این ملاک درست است. این ملاک.

ببینید ما این که یک ملاک را اثبات بکنیم یک چیز است، اینکه بیاییم نتیجه بگیریم چیز دیگری است. مثلا همان مثال نماز که زدم دقت بکنید. می‌گوید من سر از رکوع که بر می‌دارم، می‌خواهم بروم به سجده، یک الله اکبر می‌گویم تا سجده تمام بشود؛ چون تمام انات و حالات صلاة حالت خضوع لله داشته باشد. خب حرف خوبی است، حرف بدی نیست، ملاکش ملاکش خوبی است. اشکالش در کجاست؟ اشکالش در این است که اگر تمام اجزاء صلاة می‌خواهد لله باشد، لله بودنش به چیست؟ به این است که تو الله اکبرت را بکشی؟ یا اگر در روایت آمد که پیغمبر(ص) الله اکبر می‌گفتند صبر می‌کردند بعد می‌رفتند. آن خضوعش به این است که در این فاصله آن کاری را که پیغمبر(ص) انجام داد انجام بدهید. اصل اینکه خضوع لله باشد خوب، دقت کردید؟ اما این خضوع به این شکل است. شما یک الله اکبر بگو برو تا سجده، این کار را مشکل می‌کند، این دومی مشکل می‌کند.

این که شما بیایید بگویید از ملاک این است که ملکیت معتبر است، خوب. این خوب، اما بگویید حالا که معتبر است حتی در مجهول المالک باید یک سال تعریف بکنید. این دلیل می‌خواهد، این مشکل کار است. روشن شد؟ مشکل کار در ملاکات این است که شما بگویید پس این کار را بکن. این مشکل است.

ملاکات این ملاک در می‌آید انصافا بینی و بین الله خوب دقت بکنید، در می‌آید که در اسلام روی ملکیت فردی خیلی احترام است. حالا به خلاف نظام‌های سوسیالیستی و کمونیستی که اصلا ملکیت فردی را قائل نیستند. در اسلام ملکیت فردی امضاء شده و خیلی هم قوی است. یعنی اینقدر قوی است که با قطع علقه به لحاظ علم نه به لحاظ واقع، با اینکه رابطه با مالک مشخص نیست، هنوز آن حالت ملکیت محفوظ است بلکه بالاتر. اگر خود شارع گفت اینجا مصرفش کن، مثلا مصرفش کن در فلان وزارتخانه، در آموزش و پرورش، این ماشین را بفروش پولش را بده به آموزش و پرورش، خب خود شارع گفت، لکن مالکش که پیدا شد برگردان. قاعدتا باید بگوید اگر دادی قاعدتا می‌گویم عرض می‌کنم، در دنیای بشر این طوری است، در قانون به شما بگویم، اگر شما طبق قانون به یک جایی مصرف کردید دیگر ضامن نیستید. طبق قانون این است اصلا؛ چون خود قانون معین کرده است. کاری را که خود قانون معین کرد دیگر شما قاعدتا ضامن نیستید. لکن این قدر این ملکیت فردی تأثیر، روشن شد؟ این قدر این ملکیت فردی تأثیرگذار است، که اگر حتی بعد از تصدق صاحبش آمد، می‌فرمایند ضامن هستید.

دیگر تقریبا بحث ملاک را به همین قطع می‌کنیم. فردا وجه دوم آقای خویی.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD284KBدانلود
PDF162KBدانلود
MP313MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه33) یکشنبه 1395/09/14
بعدی خارج فقه (جلسه35) سه‌شنبه 1395/09/16

اصول فقه

فقه

حدیث