خارج فقه (جلسه33) یکشنبه 1395/09/14
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض کنم مسئله به مناسبتی متعرض این روایت یونس شدیم. یونس بن عبدالرحمن.
از بس هم در بحث سندش و مصدرش بحث کردیم از دلالتش و اشکال مرحوم آقای خویی هم غفلت شد.
علی ای حال کیف ما کان دیروز عرض کردیم راجع به این روایت یونس که دارای دو متن است. در کتاب کافی و در کتاب تهذیب. یکی این که عرض کردیم سر اختلاف ظاهرا اختلاف مصدر است؛ یعنی نه اشکال به مرحوم کلینی وارد است و نه اشکال به مرحوم شیخ طوسی. هر کدام مصدرشان یکی است. و توضیحا عرض کردیم به هر حال یعنی هدف ما از طرح این مسائل، ممکن است به یک نتیجه واضحی هم نرسیم، اما خب اینها را مطرح میکنیم تا روشن بشود که موارد مشابه، موارد دیگر، و دقتهای زایدی که باید در متون بشود تا اینها حل و فصل بشود.
اما به ذهن میرسد که قابل جمع باشد. دیروز گفتیم خیلی مشکل است دو تا متن؛ یعنی قابل جمع ما به ذهن ما این طور میآید، میخواهد قابل جمع باشد، یعنی فرض کنیم کتاب یونس که نسخهاش هم تصادفا نسخه محمد بن عیسی است. هر دو مصدر از نسخه محمد بن عیسی است، فرض کنیم این دو تا متن در همین کتاب است. اینجوری فرض کنیم. الان کتاب یونس پیش ماست و نسخه محمد بن عیسی، و هر دو روایت در این کتاب موجود است. هم روایت متن مرحوم شیخ طوسی که میگوید کسی سوال کرد، هم شیخ کلینی که میگوید من سوال کردم. آن وقت به این نحو باشد بگوییم این قصه واحده خارجیه بوده، مرحوم یونس با مثلا در حج با عدهای بودند، این حادثه اتفاق افتاده، آن شخص بلند شده رفته، وبعد هم تو راه دیدند یا در خود مکه، بعضی از اموالشان، من دون علم اینها در به اصطلاح متاع همین جماعت یونس قرار گرفته است. آن وقت اینجوری تصور بکنیم که مثلا یونس ابتدائاً این مطلب را به امام(ع) عرض کرده، حالا روی جهت خاصش گفته عبدا صالحا، اسم امام(ع) را نبرده، از اینکه گفته، بعد توش دارد جعلت فداک، یا قلت جعلت فداک، معلوم است که مراد از عبد صالح فقیه نیست. یونس به کسی نمیگوید جعلت فداک. اگر بگوید قاعدتا به امام معصوم است دیگر. حالا غیر از اینکه عبد صالح انصراف دارد در روایات به موسی بن جعفر سلام الله علیه.
یونس به این اصحابی که با او بودند گفته آقا من از امام(ع) پرسیدم امام(ع) فرمود این کار را بکن. شاید اینها شک کردند نه اینکه شک در یونس. برای اینکه اطمینان بیشتری بشود، یونس گفته آقا خودتان سوال کنید. آن وقت یکی از آن افراد از ابو الحسن الرضا(ع) سوال کرده است. جواب هم همان طور آمده، همان جوابی که به یونس فرمودند. دقت کردید؟
لذا هیچ مشکل ندارد که هر دو باشد؛ یعنی خیلی به نظر ما مشکلی که دیروز مطرح کردیم، به نظر ما قابل حل است. فکر میکنم روشن باشد. یعنی ابتدائا یونس از امام معصوم(ع) سوال کرده، به رفقایش گفته آقا من از امام معصوم(ع) سوال کردم، امام(ع) این طور فرمودند. حالا ممکن است بعضیهایشان وسواس داشتند، تردید داشتند، شک داشتند، حالا نکتهای بوده، چون مخصوصا عرض کردم یونس متأسفانه متهم به قیاس هم هست. حالا غیر از اینکه در مسائل عقایدی آن زمان مثل جسم و تشبیه و فلان و این حرفها، به یونس سنیها آرائی نسبت دادند، هم به یونس، هم به زراره هم به هشام. مضافا به بعضی از مشکلات در باب عقاید، بعضی از مشکلات در فقه هم بوده است. لذا به نظر ما آن روایت هست، افی یونس بن عبدالرحمن ثقة آخذ عنه معالم دینی، آقایان تمسک کردند به این حدیث مثل مرحوم نائینی برای حجیت خبر ثقه. ظاهرا مراد از ثقة در اینجا این نیست.
ثقة یعنی فقیه جامع الشرایطی است، فقیه درستی است، با قیاس نیست. نه اینکه اگر یک روایتی را نقل کردند، من روایت را قبول کنم، حجیت خبر ثقه، فکر نمیکنم. مثلا یونس نقل کرد که مثلا گوشت خرگوش حرام است، مثلا من باب مثال. ما این را به عنوان ثقة یعنی خبرش را قبول بکنیم. چون تعبیر دارد آخذ عنه معالم دینی. معالم آن چارچوبهای کلی است. مثلا گوشت خرگوش این جزو معالم دین نیست. حالا این جزو احکام است، جزو معالم نیست؛ یعنی آن چارچوب کلی فقه، یعنی مسائل کلامی، در مسائل
س: علم دین بیاموزد، خب علم دین
ج: علم دین غیر از معالم دین است. دقت بکنید. نه دقت بکنید، یک؛ مسائل کلامی که ایشان متهم بوده، اینها خب مسائل اصولی است دیگر مسائل کلامی. دو؛ مسائل اصول فقه مثل قیاس. آیا قیاس را عمل میکرده؟ معلوم میشود اشکال سر همان کلیات، یعنی این از نظر چارچوب فکری، آن چارچوبهای فکریاش درست است. نه اینکه حالا یک روایت در گوشت خرگوش نقل کرده، این فکر نمی کنم مراد این باشد. البته مرحوم نائینی اینجور فهمیدند آقایی خویی. اما فکر نمیکنم این مراد باشد. به کلمه آخذ عنه معالم دینی، این ثقه در اینجا یعنی مورد اعتماد، مورد اطمنیان. افکار اصولین، قدیم میگفتند اصولین، یعنی اصول عقاید، اصول فقه. اصول فقه و اصول عقاید را اصولین میگفتند. اصولین ایشان درست است چون اتهام هم در کلام مشکل دارد ایشان، هم اتهام در اصول فقه مشکل دارد. و لذا در این روایت اگر نگاه بکنید در باب خمر دارد که با یونس میرفتیم در بازار، بعد یک خماری در دکانش را باز کرد، یک قطرهای روی لباس یونس افتاد، گفت برگردیم خانه بشوریم، این خمر نجس است. در آنجا دارد قلت له هذا شیء رویته ام شیء رأیته، این رأی است یعنی قیاس است یا روایت است؟ این رأی است یا روایت است؟ دقت میکنید؟ خیلی هم معلوم میشود آدم جریئی بوده. این که میگویی شراب نجس است، گفت برگردیم خانه میخواهیم نماز بخوانیم، لباسمان را بشوریم خمر به آن خورده. آیا این به صورت رأی و قیاس است یا نه روایت این است. که بعد ایشان میگوید روایت است.
غرضم این است که امثال یونس زراره هم همین طور است متأسفانه. البته متأسفانه مشکل اهل سنت است، در کتابهای کلامیشان زیاد به این چند نفر آراء باطله در کلام نسبت دادند که شأن اینها اجل است از این حرفها. پس مرحوم یونس در هر دو مشکل داشته، هم در اصولین، نه مشکل با اصحاب یا با … مشکل با اهل سنتی که میخواستند دنبال طعن و لعنی پیدا بکنند برای یونس.
علی ای حال آن که به ذهن ما میآید اگر این دو تا را کنار هم بگذاریم و بگوییم در کتاب یونس بوده، چون دیروز اشکال کردیم، انصافا مشکل ندارد. یعنی به نظر من خیلی راحت است حلش.
س: شبهه وقفش را شما قبول دارید؟
ج: واقف باشد ایشان؟
س: آره
ج: نه بابا اصلا دارد به من پول داده قبول نکردم. به عکس است. بعضی میگویند بعضی مذاهب را به بعضی نسبت دادند که دقیقا برعکسش است. دقیقا ایشان به عکس است، میگوید به ما گفتند پول به تو میدهیم، پول میخواهی، به تو پول میدهیم، تو ول کن اصلا. یعنی با ما معارضه نکن، با واقفیها، ایشان گفت نه من دین الهی است، معارضه نمیکنم. به عکس است، کسی شبهه وقف در یونس ندارد.
عرض کنم پس بنابراین به ذهن ما میآید مشکل نداشته باشد. روشن شد حل مشکل؟ در کتاب یونس هر دو قصه باشد. نهایت کار مرحوم کلینی آن قسمتی را که یونس نقل کرده، نقل کرده است. مرحوم صدوق مرحوم شیخ طوسی صدوق هم که اصلا نقل نکرده، شیخ طوسی آن قسمتی را که یک نفر از آن افراد سوال کردند نقل کرده است.
س: در قبول ولی عهدی امام رضا علیه السلام ایشان دچار تردید نشده؟
ج: ابدا آقا این حرفها چیست.
میگوید من آدم آنجا… نه ولی عهدی حضرت رضا(ع)؟
س: بله
ج: معلوم نیست. ان دخل فی هذا الامر 08:28 شأنش اجل از این حرفهاست.
این احتمالا همان دشمنان یونس، چون یونس خیلی دشمن داشت. این که خوب است اصلا نسبت زشت به او دادند دیگر. مرحوم کشی میآید روایت را که مثلا موسی بن جعفر(ع) از ایشان تعبیر به یک اسم زشتی است اصلا که غصب است دیگر غصب کردند. ایشان مرحوم کشی هم میگوید بلافاصله انظر که این قمیین از بس که با یونس بد بودند، حتی 08:50 را در لسان امام معصوم(ع) به یونس نسبت دادند؛ یعنی بلا نسبت به دیگر به فحش و اینجور حرفها رسیده بود دیگر از حرف تضعیف و اینها هم گذشته بود دیگر، به فحاشی کشیده بود.
علی ای حال شأن یونس اجل از این حرفهاست.
پس بنابراین به نظر ما میآید که این شبهه قابل حل است. و هر دو متن در کتاب یونس بوده، در همین نسخه محمد بن عیسی بوده است. نهایتش این جوری بوده؛ یونس اسم امام(ع) را نبرده، گفته سئلت عبدا صالحا از این مشکل، یکی از افرادی که با ایشان بوده، چون دارد سئل ابو الحسن(ع) و انا حاضر، یکی از آن افراد گفته خب پس من سوال بکنم. چون در اولش هم دارد، او گفت جعلت فداک تأذننی فی السوال فان لی مسائل، آن شخص، من شاید از یونس شنیده بوده، امام(ع) فرموده بفرمایید، سوال را مطرح میکند، جواب میدهد. دقت فرمودید؟
پس این مطلب که آیا روایات روایت را چطور ما در این حد از مشکل لفظی میشود قبول کرد، مشکل ندارد.
س: یعنی هر کدام تقطیع کردند؟
ج: تقطیع نکردند، نه، هر کدام یک تکهاش را آوردند، هر دو هم درست است خب.
این هم که صاحب وسائل میگویند نحوه، یعنی چون یکی است. سوال و جواب یکی است. از امام(ع) است جواب هم یکی است. حالا آیا دقیقا جواب یکی است یا نه آن بحث دیگری است.
س: 10:05
ج: آهان این مطلب میماند، چون من خودم میخواستم بگویم شما قبل از من، معلوم میشود که یواش یواش بطل ما را یاد گرفتید. بله، این مشکل میماند که چرا کلینی در نوادر آورده است. این مشکل میماند البته.
البته این به حجیت روایت یا به صحت مصدر ضربه نمیزند؛ چون تفکر کلینی است دیگر. ما مقید به تفکر کلینی که نیستیم. این تفکر کلینی است. آن که من احتمال میدهم خود من، شاید در ذهن کلینی این بوده که مجهول المالک حکم لقطه دارد، تعریف سنه میخواهد. چرا امام(ع) در اینجا تعریف نگفتند؟ احتمالی که من میدهم، حالا نمیدانم.
به هر حال شاید، یعنی به عبارت اخری آوردن در باب نوادر، این تفکر مرحوم کلینی است که اشکالی در روایت به ذهنش رسیده است. اشکال ندارد مشکل ندارد. این مطلب مشکل خاصی ندارد. و شاید در ذهن مبارکش این بوده که همین بحثی که الان ما داریم. چند روز است الان ما در این بحث گیر کردیم. آیا مجهول المالک هم فحص میخواهد، فحص سنه میخواهد، تعریف سنه میخواهد یا نه؟
شاید مرحوم کلینی نظر مبارکش این بوده که مجهول المالک هم میخواهد. این روایت نگفته توش تعریف سنه. این روایت ندارد که تعریف بکن. و لذا این روایت را ایشان قبول نکرده است. لذا در باب نوادر آورده است. از آن طرف هم چون در قم آمده بوده و بزرگان قم نقل کردند، در کتاب یونس بوده، برداشته آورده، لکن خودش اعتقاد کامل به آن نداشته است.
به هر حال ببینید ما دو بحث داریم؛ یکی اینکه خود روایت، مصدر روایت، شواهد وثوق، پیش خود ما، پیش دیگران، این بحثهای خاص خودش است. یک بحث این است که چرا فلان آقا قبول نکرد، چرا فلان آقا قبول کرد، آن بحثهای دیگری است حالا کلینی فوق العاده است. اوثق الناس فی الحدیث و اثبتهم فیه، لکن حالا قبول کرد یا نکرد، خیلی به بحث علمی ما تأثیر نمیکند. احتمال دارد شاید مثلا یک نکتهای در روایت دیده، قابل قبول ایشان نبوده، در باب نوادر ایشان آورده باشند.
این راجع به روایت. چون دیروز ما رفتیم باز کمی دیگر خارج شدیم.
و اما وجه استشهاد، ما آن را یادم رفت اصلا بخوانیم. مرحوم آقای خویی این روایت را آوردند، به عنوان روایتی که دلالت میکند که در باب به اصطلاح چیز باید فحص بشود. ایشان به این عنوان آوردند. روایتی که باید فحص بشود. ایشان فرمودند اذا کان کذا فبعه فتصدق بثمنه، فقال علی من جعلت فداک، قال … وجه استدلالی که آقای خویی فرمودند فان قوله اذا کان کذا فبعه مترتب علی الیأس من الوصول الی المالک، لذا ایشان میگویند از این روایت فحص در میآید. حالا آن که من تا حالا از کلام کلینی برایتان نقل کردم، توش فحص ندارد. حالا آقای خویی به عکس. نوشتند به اینکه چون دارد که لسنا نعرفه و لا نعرف بلده، یعنی مأیوسیم، پیدایش نمیکنیم. پس بعد هم امام(ع) فرمود اذا کان کذا فبعه، اگر این طور بود. مترتب علی الیأس من الوصول الی المالک، و یدل مفهومه علی عدم جواز التصدق به قبل الیأس. محل استشهاد است… البته حواس من جمع است، خیال نفرمایید من حواسم پرت است. من الان گفتم که مرحوم کلینی شاید اشکالش این است که در روایت فحص ندارد. آقای خویی تمسک میکنند که توی روایت فحص آمده است. و باید به حد یأس برسد. حالا سنه توش ندارد، اما به حد یأس دارد که مأیوس بشود. این وجه استدلال آقای خویی.
این جا ما حالا یک بحث سر نفس استظهار ایشان است که آن یک بحث است. یک بحث سر این روش است اصلا ما بیشتر نظرمان این همه برای خودمان اینقدر این طرف و آن طرف میزنیم بیشتر روش است. من کرارا عرض کردم وقتی روایات دارای متون مختلف است، ولو هر دو سندش هم صحیح باشد، هر دو متنش هم صحیح باشد، یک بحثی است از قدیم بوده، خیال نکنید تازه است. آیا ما میتوانیم به هر کدام از این دو متن تمسک بکنیم؟ دقت کردید؟ چون سند معتبر دارد. آقای خویی قائل به این مطلب است. اینجا نگفتند اما قائل به این مطلب هستند. ما در درس هم کرارا از ایشان شنیدیم. یعنی مراتب پیش میآمد میگفتند. این نکتهاش این است.
حالا من چرا این متن را گفتم؟ عرض کردم این روایت دو تا متن دارد. آقای خویی ننوشتند، شرح ندادند. متنی که آقای خویی نقل کردند متن صفار است که شیخ طوسی آورده است. در متن صفار این طور است: اذا کان کذا فبعه؛ دقت کردید؟ اما متنی که کلینی آورده، متن علی بن ابراهیم است. مصدرش یکی است، محمد بن عیسی عن یونس. دقت فرمودید؟ در متنی که علی بن ابراهیم آورده که مرحوم کلینی نقل کردند، در متن علی بن ابراهیم این طور است: بعداز اینکه فرمود فقال یونس قلت له لست اعرفه و لا ندری کیف نسئل عنه، قال فقال بعه و اعطی ثمنه، اذا کان کذا توش ندارد؛ چون آقای خویی استظهارشان از کان کذا بود. فان قوله اذا کان کذا فبعه مترتب علی الیأس من الوصول. نه در این مورد خاص. یعنی امام(ع) قاعده کلی فرمودند. هر جا که مال مجهول المالک پیشتان بود، فحص بکنید، اگر مأیوس شدید صدقه بدهید. دقت کردید؟
این استظهار آقای خویی است. روشن شد؟
اما عرض کردم در متنی که مرحوم شیخ کلینی آورده، در متن شیخ کلینی این است که چون امام(ع) فرمود حالا میگویم آن متن شیخ کلینی مشکل دیگری هم داشت؛ چون مرحوم یونس گفت ولا نعرف اوطانهم فقد بقی المتاع عندنا فما نصنع به؛ این متن مرحوم کلینی است. قال قال تحملونهم حتی تلحقوهم بالکوفه، این هم عجیب بود. تلحقوهم، دیروز توضیح دادیم؛ چون میگوید لا نعرف اوطانهم، کجا میگوید تلحقوهم بالکوفه؟ مگر اینکه مراد اوطانهم در چه محلهای از محلات کوفه است، یا در چه منطقهای از مناطق کوفه است.
س: لا نعرف را بعد از کوفه میگوید.
ج: نه، حتی تلحقوهم، اول میگوید. میگویدجعلت فداک
س: اول میگوید تلحقونهم بالکوفه، بعد میگوید لست اعرفه و لا ندری …
ج: نه ببینید آقا این روایتی را که من نوشتم، کافی که دارد جلد 5، باب نوادر؛ کنا مرافقین لقوم بمکة فرتحلنا عنهم و حملنا بعض متاعهم بغیر علم و قد ذهب القوم و لا نعرفهم و لا نعرف اوطانهم، این که اولش است. فقد بقی اینجا باید واو باشد، جای فاء نیست. و قد بقی المتاع عندنا، فما نصنع به؟ قال علیه السلام قال قال، یعنی قال یونس قال علیه السلام، تحملونه، یعنی تحملون المتاع، ضمیر مفرد است. حتی تلحقوهم بالکوفه. بعد از اینکه گفت لا نعرف اوطانهم، فرمود در کوفه. چون کوفه میدانید جنبه دیگر هر جایی که آب باشد، طبیعتش دهات متفرق هستند، جاهای مختلف، همه روی آب هستند دیگر، یک عشیره اینجا، یک عشیره اینجا… جاهای مختلف بودند. شاید مراد یونس این است که اطراف کوفه نمیدانیم کدام مثلا قبیله هستند، کدام روستا هستند.
فقال یونس قلت له لست اعرفهم و لا ندری کیف نسئل عنهم؛ اصلا نمیدانیم کجا برویم سوال بکنیم چون شهرش را نمیدانیم. برویم مثلا در عشیره فلان تعریف بکنیم، برویم در عشیره فلان…
قال علیه السلام قال فقال بعه و اعطی ثمنه؛ من فکر میکنم مرحوم کلینی با این متن فهمیده فحص نمیخواهد. حالا چه جور فهمیده نمیدانیم. چون دارد که لست اعرفهم و لا ندری کیف، چون جایشان را هم نمیدانیم. برویم در شهر بصره اعلام بکنیم؟ این میگویم کمی ابهام دارد. برویم توی فلان عشیره اعلام بکنیم؟ حالا این قاعدتا مثلا توی مساجد جامع اعلام میکنند، چون غالبا مسلمانان مسجد جامع میآیند دیگر.
به هر حال فقال بعه و اعطی ثمنه اصحابک؛ خوب دقت کنید. فقال بعه، نگفت اذا کان کذا فبعه، خوب دقت کنید. چون ما یک قاعدهای است که کرارا عرض کردیم قاعده درستی هم هست. هر وقت قیدی در سوال سائل بیاید حکم را مقید نمیکند. اما اگر قید در جواب امام(ع) بیاید حکم را مقید میکند. این قاعده را چند بار گفتم، خیلی گفتم. اگر قید در سوال سائل بیاید، مثلا لسنا نعرفهم و لا نعرف کیف نسئل… این در سوال سائل آمده است. هر قیدی که در سوال سائل بیاید این حکم را مقید نمیکند؛ یعنی بعه را مقید نمیکند. یعنی نمیگوید بعه در جایی که لا نعرفهم و لا نعرف کیف نسئل عنهم. اما اگر قید در کلام امام(ع) آمد آنجا سوال حکم مقید میکند.
س: استاد چرا علت 19:30
ج: علتش این است که اگر در سوال سائل آمد، مثل مفهوم لقب میشود. فرض موضوع است، موضوع را معین میکند. لذا حکم مقید نمیشود. و الا اگر بنا بشود مقید باشد مفهوم لقب را هم باید بگوییم حجت است. وقتی میگوید اکرم زیدا یعنی غیر زید را اکرام نکن. نکته مفهوم لقب همین است خب. چون آنها میگویند اکرم زیدا مفادش این نیست غیر زید را اکرام نکن، فقط مفادش این است که زید را اکرام بکن. آن وقت اگر قید روشن شد؟ اگر قید در سوال سائل آمد، دارد فرض موضوع میکند. فرض موضوع مثل مفهوم لقب میشود. لذا قید حکم مقید نمیشود.
اما اگر قید در کلام امام(ع) آمد، آن هم مخصوصا با مثل اذا ادات شرط، این حکم مفهوم شرط را پیدا میکند. اگر گفت اذا کان کذا یعنی امام(ع) دارد تقیید میکند. اذا کان کذا، روشن شد؟ این ظرافتهایی است که آقای خویی ننوشته، اینجا مقرر هم پخش نکرده، چاپ نکرده است. این ظرافتهایی است که در ذهن آقای… پس به ذهن من این میآید که مرحوم کلینی خوب دقت کردید؟ مرحوم کلینی از توی این فحص در نیاورده است. روشن شد؟ چون قید هست لسنا نعرفهم و لا ندری کیف نسئل عنه، یعنی فحص هم برای ما امکان ندارد؛ چون نمیدانیم اصلا اهل کجا هستند؟ برویم در بصره اعلام بکنیم؟ برویم در بغداد اعلام بکنیم؟ در کوفه، در کدام عشیره کوفه؟ دقت میکنید؟ و لسنا نعرف، البته اینکه کسانی در مکه باشند، مخصوصا سابق که با یک شق انفسی مکه میرفتند، و لا اقل حدود یک ماه در مکه باشند، هیچی از طرف هم نداند خیلی عجیب است. میگوید کنا مرافقین لقوم. خیلی چیز غریبی است که نه اسمش را بداند، نه جایش را بداند کجاست، لا نعرفهم، اصلا نمیدانیم کی بوده، در اتاقش بوده، در کاروانش بوده، با او بوده یک ماه مثلا مجموعا من حیث المجموع، برگشت هم، خیلی فرض موضوع هم عجیب و غریب است، کمی…
س: اوطان محلههای کوفه این خودش قرینه…
ج: خب مسجد جامع، میگوید اصلا نمیدانیم چه جور اعلام بکنیم، کجا اعلام بکنیم! خب مسجد جامع اعلام بکنید. بالاخره اوطان مسجد دارند، غالبا دیگر حالا کسی که رفته مکه دیگر غالبا نماز هم میخواند. خب میروند در مسجد به او میگویندآقا فلان متاع پیدا شده کسی از حجاج که آمده، بعدش هم غالبا حجاج مناطق معین هستند، چون حجاج کم بودند. مثلا از این ده تا روستا بوده، شاید یکی از آنها رفته حج؛ چون حج خیلی 21:54 از اینکه قصه مال کوفه است، سخت نبود، و الا قاعدتا حج کار سختی بود.
عرض کردم این آقای بجنوردی رحمة الله علیه میفرمودند از بجنورد ما میخواستند بروند حج چهارده ماه طول میکشید. یعنی دو ماه هم یک ماه هم قبل از، رفت وبرگشت هفت ماه رفتن، هفت ماه برگشتن. مرحوم حاجی، یک دفعه دیگر هم عرض کردم حاج ملا هادی، و لذا هم حاجی به او میگویند چون حاجی خیلی آن زمان کم بود. مرحوم حاجی سه سال حجش طول کشید دیگر. البته ایشان بیت المقدس هم رفت، عراق هم رفت. مع ذلک خب واقعا امروزه برای ما تصورش هم مشکل است. انسان سه سال از خانه و زندگی دور باشد. روی اسب و الاق و نمیدانم فلان و بیابانها و آن هم وضع بیابانها و دزد و … خیلی عجیب است واقعا مثل جهاد اکبر باید اسمش را بگوییم که انسان سه سال بخواهد برود یک حج و برگردد. خیلی امر غریبی است عجیب و غریب است انصافا.
علی ای حال کیف ما کان پس یک نکته، یک آیا این مفهوم دارد همین طور که آقای خویی فرمودند یا نه؟ انصافش اگر آن قید در کلام امام(ع) باشد، مفهوم دارد. حکم مقید میشود. اگر قید در سوال راوی باشد حکم را مقید نمیکند. موضوع محدود میشود، اما حکم مقید نمیشود. و مرحوم استاد در اینجا البته اینها را توضیح ندادند، اما این مبانی ایشان هست، اشتباه نشود. ولو نفرموده باشند، این جزو مبانی ایشان، مبانی همهشان هست، مرحوم نائینی و دیگران زیاد دارند. این دیگر جزو گفت جزو چیست، میگویند شاه عباسی، نرخ شاه عباسی است، این جزو چیزهای مسلم الان در اصول ما در فقه ما، قیودی که در سوال سائل بیاید تقیید حکم نمیکند، حکم امام(ع) را مقید نمیکند. قیود اگر در کلام امام(ع) آمد، در جواب امام(ع) آمد آن حکم را مقید میکند.
آن وقت متأسفانه در اینجا الان ما دو متن از کتاب یونس داریم. در یک متنش قید در کلام امام(ع) است، در یک متنش قید در کلام سائل است. روشن شد؟
پس این که آقای خویی استظهار فرمودند یک: کمی توضیح بیشتر میدهم چون یک مطالب مهم در حدیث است. یکی از آثار مهم حجیت تعبدی حدیث این است. ما کرارا در درس، گاهی میفرمودند که یک روایتی هست در هنوز در ذهنم هست صحیحه رفاعة بن موسی در باب صوم، ان الرجل یعرض له سفر حین یصبح، حتی دارد و حین. مثلا خود آقای خویی میفرمایند در نسخه مخطوطی که ما در تهذیب دیدیم حین است؛ اما چون وسائل حتی نقل کرده و طریق ایشان به مبسوط صحیح است، به طریق شیخ طوسی صحیح است، پس حتی را میگوییم. آن وقت حکم فرق میکرد، بین حین با حتی، یعنی ایشان برای مطلبی که خودشان میخواستند باید با حتی خوانده بشود. حین بشود مطلب عوض میشود. ایشان حتی خواندند با اینکه میگفتند در تهذیب مخطوط حین است، چون صاحب وسائل از تهذیب نقل کرده است. البته به نظرم توی مستند ایشان در بحث صوم در باب مسافر که آیا کی باید افطار بکند، نیت شب میخواهد یا نمیخواهد، تبییت نیت و اینها، در آنجا دارد. فکر میکنم در این کتابی که چاپ شده، آوردند اما در خود درس که ما بودیم خدمتشان یک هفته بعد گفتند. به نظرم بعد از درس به ایشان اشکال کردند، معلوم شد که بعد ایشان مراجعه کردند. در حین درس نفرمودند بعد از یک هفته فرمودند بله در درس سابق این جور گفتیم و لکن چون، و تعجب، حالا تعجبش این است، در نسخه خطی تهذیب میفرمودند حین، لکن چون در وسائل حتی آمده و طریق وسائل به شیخ طوسی صحیح است، چون حجیت خبر ثقه دیگر تعبدا دیگر، چون خبر خب ثقه حجت است، این یکی از موارد حجیت خبر ثقه تعبدی… یکی از فوارقش این است.
و عرض کردیم این تازگی ندارد. این قبل از ایشان هم بوده است. در خود وسائل، این حدیثی هست مال حلبی است فکر میکنم، بله ان الله یباهل ملائکه، میگوید خداوند به ملائکه فرض میکند که ان هذا الرجل قام یقضی النوافل، در یک نسخه دارد یقضی، البته هر دو نسخهاش یقضی است، صاحب وسائل اشتباه کرده است. در یک نسخه دارد یصلی النوافل. صاحب وسائل همین حدیث واحد را در دو باب در وسائل نگاه بکنید در دو باب آورده است. یک باب استحباب نوافل، این نسخه یصلی النوافل. یک باب استحباب قضاء نوافل، یقضی النوافل. این کلمه یصلی خیلی اشتباهش با یقضی خیلی نزدیک است. یصلی با یقضی.
غرضم این اختصاص به مرحوم استاد ندارد. و مثالهای فراوانی دارد من بخواهم وارد بشوم طولانی میشود. از قدیمش هم مثل فرض کنید صدوق، حالا صدوق دارد که تصریح میکند این حدیث من جدد قبرا او مثل مثالا فقد خرج عن رقبة الاسلام، بعد ایشان میگوید در نسخه صفار مثلا جدد هست، در نسخه بقیع خدد هست، در نسخه فلان حدد هست، یکی یکی اسم میبرد. نسخهها را خود ایشان مرحوم صدوق میگوید. در یک نسخه خدد است. خد یعنی برایش همچین صورت قرار بدهد. حدد تیزش بکند. جدد قبر کهنه را تازه بکند. من جدد قبرا او حدد قبرا او… بعد خود صدوق میگوید که هر سه کراهت دارد؛ هم تحدید، هم تجدید، هم تخدید، حالا با اینکه قطعا متن یکی است. چون در سه مصدر از مشایخ آوردند، ایشان به کراهت هر سه فتوا میدهد.
این را عرض کردیم بحث کبروی است، ممکن است شما بگویید نه خب ما باید دنبال شواهد برگردیم. فرض کنید صفار باشد با برقی، خب صفار ادق النظر است از برقی، برقی کمی متساهل است. ما ترجیح به یک نسخه بدهیم. یا بر فرض هم ترجیح ندادیم، بگوییم متن مغلق است. به قول مرحوم شیخ دارد دیگر، یا فقدان نص است، یا اجمال نص است، یا تعارض نص است. این از موارد اجمال نص است. در بحث برائت میگوید یا فقدان نص است، یا تعارض نص است یا اجمال نص…
نص ابهام دارد، اجمال دارد، نسخه مغلوط است، واضح نیست، خب وقتی واضح نشد، حجیت نمیشود. حجیت قوامش به این است که همه جهات تام بشود. دقت کردید؟ یک مسئلهای است این داریم، یعنی اشتباه نشود، خیال نکنید یک چیز تازهای است. البته عرض کردم اینجا آقای خویی نفرمودند این بحث را مطرح نکردند. لکن این بحث با این وضع موجود روی مبانی ایشان تام است با اینکه ایشان مطرح نکردند. خب این قدیمی هم هست. ما شاید 20 سال بیست و خردهای سال بعداز این بحث ایشان خدمتشان بودیم. بیشتر از بیست سال، شاید سی سال بعد.
علی ای حال لکن روی مبانی ایشان تام است. یعنی اگر در کافی آمده بعه و اعطی ثمنه اصحابک و در تهذیب آمده اذا کان کذا فبعه، هر دو را قبول میکنند. خوب دقت کردید؟ چون سند هر دو صحیح است.
البته نتیجهاش این است که در یک متنش مفهوم دارد، در یک متنش مفهوم ندارد. دقت کردید؟ اما ایشان حالا شما ممکن است بگویید نه آقا وقتی این طور است، ما یا متن فرض کنید کافی را قبول بکنیم، به خاطر اینکه علی بن ابراهیم است، استادش کلینی هم روی این نسخهها نظر داشته، یا مثلا بگوییم که یا یک آقای دیگری میگوید نه ما متن فقیه را قبول میکنیم متن تهذیب را؛ چون احتمالا سئلت عبدا صالحا موسی بن جعفر(ع) باشد. ولکن این ابو الحسن الرضا(ع) متأخر است، چون از امام متأخر آمده از ایشان قبول میکنیم. مخصوصا چون در ذهنم بود، حالا الان یادم آمد از اول، اگر این نکتهای که من عرض کردم هر دو در کتابش باشد، این حدیث یک ارزش بالاتری پیدا میکند به خلاف آن کاری که مرحوم کلینی کرده است. جزو احادیث عرض میشود.
ما عرض کردیم یک بحثی را باز کردیم به نام احادیث عرض. عرض کردیم که ائمه علیهم السلام حضرت از زمان حضرت سجاد(ع) شروع میشود به اصطلاح طرح مسائل فقه و حضرت باقر(ع) و حضرت صادق(ع) که زیاد؛ اینها صدور علم است یا تولید علم. از موسی بن جعفر(ع) و حضرت رضا(ع) و بعد باز بیشتر حضرت جواد(ع) و حضرت هادی(ع) و حتی تا زمان امام مهدی(ع) در توقیعات، غیر از حالا جنبه تولید علم، گاهی هم مسئله عرض است. به حضرت میگویند از پدران شما این طور نقل شده، از امام صادق(ع) دو تا روایت آمده، اینها عرض است. آن وقت این عرض اشکال دارد؛ اشکال مختلف دارد که حالا اگر وقتی شد، توضیحش را میدهیم. در بحث تعارض آن 15 16 سال قبل اشکالش را آنجا عرض کردیم. اگر توفیقی پیش آمد عرض میکنیم.
و به نظر ما احادیث عرض ارزش بالاتری دارد. یکی از انحاء حدیث عرض معروف این است که روا فلان عن الصادق(ع) کذا، حضرت میفرمایند درست گفت یا اشتباه گفت. این خب یکی. این که خیلی راحت است خیلی روشن است.
یکی از راههای دیگر حدیث عرض به نظر ما این است که یک سوالی را مثلا یک راوی از امام(ع) میکند، جواب میفرمایند، عین همان سوال را راوی بعدی از امام بعدی میکند. احتمال میدهیم این حدیث عرض باشد. دقت کردید؟ در این حدیث دوم ندارد به ابو الحسن الرضا(ع) که یونس از پدر شما این جور نقل کرده، دقت بکنید. اگر آن بود که صاف معلوم بود عرض است. این را میگویم از دیگر این تقریبا از ابداعات بنده است.
راه دومش این است که مثلا سماعه یک سوال میکند از امام صادق(ع) حضرت جواب میدهند. عین همان سوال را ما گاهی دیدیم بزنطی از حضرت رضا(ع) میکند، عین همان سوال. به ذهن ما این احادیث عرض است. به ذهن ما.
اینجا یونس از موسی بن جعفر(ع) سوال میکند جواب میشنود. عین آن سوال و جواب را یک انسان دیگری به تعبیر ایشان میکند که یونس هم بوده از حضرت رضا(ع). این به ذهن من این نکته این هم یک نکته لطیفی است چون کمتر تا حالا بحث شده، شاید در بحثها دیده باشید، در آقایان، متعرض این نکته…
احادیث عرض یک نکته مهمتر دارد که ارزشش را بالا میبرد. و ما هم تعجب میکنیم چرا کلینی در نوادر آورده. به نظرم کلینی نسخهای داشته که توش فحص نبوده، خیال میکرده اینجا مثل لقطه است، باید فحص باشد. فکر میکنم احتمال میدهم، یقین نداریم چون به هر حال نه شرحی در این مطلب از ایشان آمده ونه از بعدیها آمده.
و کیف ما کان مرحوم استاد
س: 32:09 یونس در هر دو تایش هست دیگر
ج: خب ایشان آن نسخه را آورده که توش فحص نیست اما حالا این نسخهای را هم که آقای خویی نقل میکنند نسخه شیخ این توش فحص باشد این معلوم نیست. حالا این را هم عرض میکنم.
ایشان میگوید مترتب علی الیأس من الوصول الی المالک و یدل مفهومه علی عدم جواز التصدق به قبل الیأس؛ قبل الیأس نمیشود. بعد ایشان میگوید و هذه الروایات و ان کانت خاصه بحسب الموارد، الا ان اطلاقها. این مطلب اخیر ایشان خیلی روشن نیست؛ چون اگر اذا کان کذا قاعده عامه در میآید. درست است سوال در مورد خاص است، جواب امام(ع) قاعده عامه است. خیلی خب. بعد مرحوم استاد از این مطلب جواب دادند خودشان. ولکن الظاهر این روایت را نمیشود به آن تمسک کرد، بعد ایشان میفرمایند بله، و اما بقیة الروایت، که یکی هم روایت یونس است، فهی واردة فی معلوم المالک الذی یتعذر الوصول الیه. البته این بحث را من در خلال بحثهای گذشته هم اشاره کردیم، حالا بعد هم خواهد آمد.
یک بحثی است باز خودش جداگانه، آیا مراد از مجهول المالک آن کسی است که مالکش را نمیشناسیم یا اگر میشناسیم ولکن جایش را هم نمیدانیم آن هم مجهول المالک است؟
عرض کردیم مرحوم صاحب جواهر احتمال داده که مثلا سهم امام(ع) از قبیل مجهول المالک باشد؛ چون درست است میدانیم مالکش حضرت بقیة الله(ع) است، لکن چون جای ایشان را نمیدانیم، و لذا هم ایشان میگویند نیت تصدق از طرف بقیة الله بکنید. بعضی آقایان دیگر هم دارند، دیدم از معاصرین احوط استحبابی یا حالا شده وجوبی نمیدانم در ذهنم نیست، که به نیت تصدق از طرف بقیة الله(ع). کسانی که نیت تصدق را اضافه کردند مرادشان معامله مجهول المالک با سهم امام(ع) است. روشن شد؟
س: این هم امر غیر عقلایی است دیگر، امام(ع) تمام اموالش را تصدق میدهد؟
ج: حالا آن بحث دیگری است. اصلا غیر از عقلاییاش حالا مثلا انسان من مات و لم یعرف امام زمانه، امام زمان(ع) مجهول المالک بشود.
علی ای حال کیف ما کان این هم یک بحث دیگری است که البته در این روایت بالخصوص حالا ایشان فرمودند، از اینکه میگوید با ما بود، و لا نعرفه و لا نعرف بلده و نسنی نعرف، به نظرم میآید این هم فقط یعنی دیده شخص را، مجهول المالک به این معنا. ظاهرا نه اسمی از او بلد بوده نه عشیره، چون خب در متعارف عرب عشیره بوده، از بنی فلان هستم، اصلا متعارف بوده. شاید مثلا در کاروان بوده، فقط میدیده، اصلا نه با هم صحبت میکردند، نه با هم حرفی زدند، ظاهرش باید این طور باشد، یعنی ظواهرش این طور است. گاهی میشود شخصی در ایام حج در کاروان با انسان هست، فقط هیکلش را میبیند. بعد میبیند آقا یکی از اموالش در اموال این مانده. بعید نیست این هم مجهول المالک باشد. این که آقای خویی فرمودند این معلوم المالک است، این روشن نیست خیلی که این موردی که ایشان فرمودند. این راجع به این.
اما این که اذا کان کذا فبعه، مترتب علی الیأس من الوصول الی المالک؛ اولا خب این مبنی است بر اینکه این نسخه را قبول کنیم، نسخه علی بن ابراهیم. که جوابش الان توضیح دادیم. بعدش هم بعید نیست که یک مقداری از فحص طبیعتا لازم باشد. این غیر از آن است که در لقطه عرفه سنه. یک سال مثلا تعریفش بکنیم، یا در لقطه حرم، بعید نیست که مثلا شما میگویید مال مخلوط به حرام، مال مخلوط که مالکش را هم نمیشناسد. مجهول المالکی که مخلوط شده به حرام. خب این بعید نیست یک مقداری فحص لازم… سوال بکند ببیند اموال خودش است… مثلا میبیند آقا در این اتاق ایشان پنج تا استکان است با پنج تا استکان مال دیگری، خب گاهی ممکن از زنش، از بچههایش، از میهمانی، رفت و آمدی دارد کسی، که آیا در خانه ما کسی آمده، استکانی آورده، شما از کسی… یعنی یک مقدار به نظر من این طور میآید، یک مقدار از فحص طبیعی است خوب دقت کنید برای اینکه صدق مجهول المالک بکند. یعنی من الان اگر دیدم مثلا اینجا یک لیوان آب هست، به مجرد دیدن نمیتوانم بگویم مجهول المالک، یک سوالی میکنم خب. این آن فحص و تعریفی نیست که در باب لقطه هست. دقت کردید چه شد؟
یعنی ما به طور طبیعی من به نظرم میآید احتمالا اینها یک مشکل دیگر در آن عنوان فحص و یأس اینها برایشان پیدا شده است. به طور طبیعی شما کی میگویید این مجهول المالک است؟ کی میگویید مال مخلوط به حرام است؟ همین تا دیدید یک چیزی آنجاست، میگویید این مال مخلوط به حرام شد؟ خب سوال میکند ابتدا انسان، از بچه سوال میکند، از برادرش سوال میکند، کسی که رفت و آمد، این مقدار متعارف است. این که امام(ع) میفرمایند اذا کان کذا، نه اینکه ایشان یک سوال تعریفش کرده، یا مثلا، چون البته آقای خویی توجه نفرمودند لقطه حرم حکم خاصی دارد. اگر مراد تعریف و اینها بود، حکم لقطه حرم را برایش بار میکردند. دقت میکنید؟ که این حکم لقطه… اگر بنا بود فحص باشد، چون عرض کردم لقطه حرم واقعا نکته… چون کسانی که مکه میروند محدود هستند دیگر، یک ماه هستند و میروند. بعدش هم این طور نیست که، چون در خیابان قم یک چیزی پیدا بکنیم ممکن است مثلا یک میلیون نفر در قم هستند. اما در حرم جمعیت محدودی هستند، جا محدود است، جا معین است، افراد معین هستند پا میشوند میروند. خود اهل مکه هم که معین است. لذا در فقه لقطه حرم را از لقطه غیر حرم جدا کردند.
لذا در آنجا تعریف سنه معنا ندارد چون اینها دارند بر میگردند، برای چه من تعریف بکنم؟ کسی نیست از آن حجاج باقی نمانده. مخصوصا اگر اموال، اموالی باشد مثل احرام، مال حجاج است، معلوم مال حجاج است.
علی ای حال کیف ما کان من فکر میکنم این که آقای خویی فرمودند اذا کان کذا فبعه مترتب علی الیأس من الوصول، فکر نمیکنم این درست باشد استظهار ایشان. یا اینکه ایشان فرمودند معلوم المالک، این هم معلوم نیست. البته قصه که قصه خارجیه است، تشخیصش دقیقا برای ما مشکل است.
اما به هر حال این یعنی سه تا مطلب، یکی اینکه تمسک کردند به مفهومش، این هم روشن نیست؛ چون در متن کلینی مفهوم ندارد. این که مراد یأس من الوصول فکر نمیکنم. آن که من میفهمم مراد این است به مقداری که صدق بکند که لسنا نعرفه؛ یعنی مجهول المالک، به این مقدار. چون به مجرد اینکه ما یک چیزی دیدیم که نمیتوانیم بگوییم مجهول المالک، خب یک سوالی جوابی، ممکن است دو روز، عادتا این طور است دیگر. مال مخلوط به حرام که میگویند خمس بده، خب باید بررسی بکند. اگر معلوم شد بادو ساعت بررسی یک پنجم اموال، خب یک پنجم، دو پنجم اموال، نصف اموال، نه دهم اموال، همان مقدار را باید بدهد، نباید خمس را بدهد.
اصلا در این عناوین که عناوین به اصطلاح خوب دقت کنید، من در بحث اول اصول هم عرض کردم. این یک بحث کبروی است. این در معاملات الان در من بعضی از کتب غربیها را هم دیدم در معاملات و اینها خیلی تأثیرگذار است، در اکراه در بیع و این قضایا. دیگر نمیخواهم انشاء الله اگر در مکاسب رسیدیم، آنجا متعرض میشویم. این نقص را ببینید همیشه دقت بکنید، نقصی که پیدا میشود این جهات مختلف دارد.
یکی نقص ادراکی است. یکی نقص عجز است. اینها نقصها مختلفند. یکی نقص رضاست، مثل اکراه و اجبار. در تمام مباحث فقهی و قانونی که الان در دنیا هست، موارد نقص را بیان میکنند، اما این معنایش این نیست هر جا نقص بود حکمش یکی است. در مجهول المالک نقص ادراکی است، نمیشناسیم. دقت کردید؟ یک جایی نه شما میشناسید، امکان وصول به آن ندارید. امکان وصول دارد، فرض کنید وسیله میخواهد، ماشین، پول ماشین نداریم… دقت کردید؟ یعنی صور مختلف نقص است.
آن وقت چون نقص است، این باید جایی صدق بکند که واقعا محقق بشود. خوب دقت کنید. چون عنوان ثانوی است. من تا یک کتاب دیدم، نمیتوانم بگویم مجهول المالک. کی نقص خوب دقت بکنید، کی نقص صدق میکند؟ من بررسی بکنم سوال و جواب، جایی نرسم، آن وقت میگویم مجهول المالک. من از این عبارت اذا کان کذا فبعه به نظرم این طور فهمیده میشود.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین