معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه33) چهارشنبه 1396/12/23

1396-1397، فقه، مکاسب بیع

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

دیگر یک چند روزی رسیدیم به عبارات مرحوم آقای اصفهانی قدس الله سره، و گفتیم توضیح داده بشود.

البته این چند روزی که ما توضیح دادیم که این رساله چند صفحه‌ای ایشان در باب حق و حکم است، در باب حق و ملک است، در خود حاشیه‌شان که بر مکاسب نوشتند، معلوم می‌شود این رساله را اول داشتند، بعد حاشیه مکاسب. در خود حاشیه در این چاپی که من دارم، نمی‌دانم حالا چاپهای جدید صفحه‌اش چند می‌شود. در این حاشیه خود حاشیه غیر از این رساله، این عبارتی که مرحوم شیخ دارد در مکاسب، قوله و اما الحقوق الاخر؛ حالا اُخر باشد یا نباشد، که حق شفعه، این صفحه چند است از این کتاب شما که چاپ، و اما …

س: حاشیه شیخ که زدند صفحه 17 است

ج: هفده، چند جلد است این؟ یک جلد است، سه جلد است؟

س: پنج جلد است.

ج: پنج جلد است.

غرض در این کتابی که دست من هست صفحه 4 است. در صفحه چهارمش معلوم شد در کتاب…

س: و اما الحقوق 01:34

ج: هان.

در آنجا صفحه 17، این خود متن مرحوم یعنی کلام مرحوم اصفهانی در توضیح عبارت شیخ است. در این متنی که اینجا گفتند که به این صفحه چاپ قدیم حدود یک صفحه و ربع است تقریبا، در اینجا خلاصه رساله را آوردند. اگر آقایان برایشان بحث‌هایی که ما از رساله می‌خوانیم سنگین شد، این خلاصه را ایشان آوردند، یکی دو بار هم حواله دادند. که ما در آنجا در آن رساله نوشتیم در یک رساله خاصه نوشتیم.

غرض روشن شد آقا؟ از این صفحه به قول ایشان 17 تا حالا من نمی‌دانم دیگر صفحه چند است.

س: دیروز چهل خواندید؟ چهل و یک خواندید؟

ج: آن نه، آن رساله است. حاشیه 17 است. تا اینجای من چهار و پنج است. غرض اگر آقایان دیدند آن مطلب رساله طولانی است،

س: 17 تا 21

ج: تا 21 است؟ هان

این مطلب را مرحوم آقای اصفهانی خودشان باز دو مرتبه به قلمشان به صورت موجز، در خود متن کتاب، حاشیه‌ای که نوشتند بر خود مکاسب، آنجا آوردند.

س: خودشان هم احساس اقناعی کردند؟

ج: بله، حالا به هر حال اگر آقایان نگاه کردند، تقریبا حالا طبعا اینجا تفسیر بیشتری داده است.طبیعتا در آنجا به ایجاز آوردند، اگر آقایان بخواهند موجز به قول امروزی فهرست برداری کنند از مطالب ایشان، ایشان در آنجا این مطلب را ذکر فرمودند.

تا اینجا رسیدیم که خود مرحوم آقای حاج شیخ احتمال دادند که حق ملک باشد اصلا. بعد برگشتند دو تا اثر از حق نقل کردند. گفتند اینها نمی‌شود مثل اینکه قاصر باشد نمی‌شود بگوییم حق عبارت از همان سیطره و ملک و اینها باشد. لذا ایشان می‌گوید که فیعلم منه ان الحق لیس بمعنی الملک اما کلیة او فی خصوص هذه الموارد.

عرض کردم تفسیر حق یا تفسیر ملک یا تفسیر حکم، این یک چیزی است که در زندگی ما هست. در زندگی روزمره ما هم هست. یک چیزی نیست که مثلا شما به بچه‌تان می‌گویید ساعت ده نان بخر، یک فرض کنید پولی دارید به بچه‌تان ملک بدهید، یک پولی می‌گذارید یک طرف می‌گویید هر واقت خواستید از این بردار چیز بخر. خب این سه تا فرق می‌کند وجدانا. نمی‌خواست حالا این قدر ایشان شاهد از این طرف و آن طرف بیاورد.

یک دفعه می‌گویید نان بخر، یک دفعه می‌گویید این مثلا کتاب مال تو، یک دفعه می‌گویید این پول اینجاست، خواستی نان بخری می‌توانی از این برداری. این را می‌گویند حق. این را چه جوری تفسیر قانونی بکنیم. روشن شد؟

این در مثال عرفی هم وجود دارد. خیلی مثال عرفی همین مثالی که الان زدم. یکی حق است، یکی ملک است و یکی حکم. سه تا مثال الان برایتان…

بحث سر چه قسمتی است به نظر ما؟ این است که این را در اعتبار قانون و در صبع قانون تفسیر قانونی بکنیم. و چون قانون را ما اعتبار می‌دانیم یعنی مرحوم آشیخ محمد حسین اکتفا می‌کنند اعتبار را. اعتبار کافی نیست. باید یک تفسیری داده بشود. یعنی از نظر فنی ابتدائا تصویر اعتبار بکنیم. آن تصویر کلی.

حالا ما هم انشاء الله بعد می‌گذاریم یک دفعه آخرش همه را می‌گوییم انشاء الله.

بله، و لذا ربما یقال ان الحق مرتبة ضعیفة من الملک؛ این طور گفته شده که این حرف مرحوم آقای نائینی و اینها است.

او و اول مراتب الملک؛ من این تعبیر ندیدم. اگر آقایان در دستگاه دارند که ببینند کسی من توی کتب اهل سنت یک چند تایی که دیدم یا کتب شیعه دیگر طبعا 05:30 یک درصد است. این تعبیر را تا حالا ندیدم، ملک غیر پخته غیر نازج به قول عربی. این را دیدم  که یک ملک پخته نشده است، نپخته است، این تعبیر را دیدم. درجه ضعیفه را هم دیدم. اما اول مراتب الملک را ندیدم. ظاهرا کسی که این حرف را زده، می‌خواهد بگوید حق در اساس این طور است. یک مقدار تصرف به آدم می‌دهد. این یک مقدار، بعد این تصرف که مطلق می‌شود، می‌شود ملک. ظاهرا مرادش این باشد.

س: تشکیکی است

ج: نه تشکیک نیست نه. ببینید مثلا شما می‌آیید یک سنگی دور این زمین می‌گذارید. این حق تحجیر، یعنی شما اولویت دارید کسی نمی‌آید. بعد اینجا را درخت می‌کارید، آن وقت می‌شود ملک. آن اول مراتب، یعنی اولا به شما دو سه تا اجازه داده می‌شود، دو سه تا حکم به قول مرحوم شیخ انصاری داده می‌شود. بعد این مطلق می‌شود.

مثلا اول به شما می‌گویند کسی نمی‌تواند جلوی شما را بگیرد، اینجا می‌شود. بعد یواش یواش چهار تا درخت هم می‌شود ملک می‌شود. ظاهرا مرادش این است.

س: یکی می‌شود مقدمه برای ملک

ج: حالا نمی‌دانم

س: اول مراتب که می‌گوییم حالت تشکیکی پیدا می‌کند06:44

ج: ملک ضعیف یعنی بعضی از تصرفات دارد. ملک قوی یعنی همه تصرفات.

س: یعنی قسم ملک است حق یا قسیم است؟

ج: آن وقت این ظاهرش این است که اینها می‌خواهند بگویند بایدبه اصطلاح بگوییم قسیم حق است؛ چون یک درجه دارد، آن یک درجه قوی دارد.

اما همین مشکل، مرحوم آقای آشیخ محمد حسین با این مبنا مخالف است. اول خودش می‌گوید ملک است. بعد می‌گوید در این دو مورد ملک نباشد، بعد می‌گوید اینها گفتند، بعد شروع می‌کند مناقشه. حالا من اول مناقشه ایشان را بخوانم. بعد انشاء الله عرض می‌کنم که شاید نظر مرحوم آشیخ محمد حسین این است که یک مطلبی را وجدانا حس کردند. این تعبیر این که می‌خواهند مناقشه بکنند در مقام مناقشه یک تعبیر خاصی واقع شده و الا…

حالا بعد ایشان می‌فرمایند که فعدم کونه الخمر او الارض ملکا یراد به ملکا کسائر الاملاک، ملکی باشد، حالا ایشان کسائر الاملاک یعنی تصرف مطلق نه.

بل، کسائر الاملاک، لا الملک بهذه المرتبة الضعیفه، یک مرتبه‌ای از ملک را دارند. آن مرتبه این است که اگر دورش سنگ گذاشت، کسی آمد، نمی‌تواند مزاحمت برایش بکند. مالکش نیست. الان هم می‌دانید دولت در همین جمهوری اسلامی رسمشان این طوری است که به یک شخصی می‌گویند برو یک زمین را بگیر و فلان، تا سه سال، اگر این را ادامه دادی، بعد سند برایت صادر می‌کنیم.

س: خب احیاء می‌کند آن را

ج: می‌دانم. احیاء این مقدار احیاء را مثل تحجیر گرفتند. و لذا هم دولت می‌گوید اگر احیاء نکردی اصلا پس می‌گیریم اصلا.

س: خب این احیاء که ملک می‌آورد ربطی به عقد ندارد

ج: نه احیاء یک ساله را هم قبول نمی‌کنند. می‌خواهم این را بگویم.

س: آن به خاطر اینکه 08:40

ج: می‌گویم رفته زمین را کاشته، درخت هم کاشته، نهال کاشته، هنوز قبول نمی‌کنند. یعنی آمدند اینجا را هم مثل تحجیر گرفتند. یعنی هنوز قبول نمی‌کنند. اولویت را قائلند، اما هنوز قبول نمی‌کنند. البته نمی‌خواهم بگویم این شرعی است یا نه؟ فعلا می‌خواهم بگویم یا پنج سال بعضی وقتها شنیدم پنج سال است، دقیقا نمی‌دانم، سه سال یا پنج سال، دو جور برای من نقل شده است.

س: الان که فکر می‌کنم کلا مرتفع شده، اجاره‌ای شده، یعنی کلا دیگر نمی‌دهند زمین به کسی

ج: آن توی مسکن مهر است به نظر من

س: نه همین زمینهای کشاورزی را. می‌گویم مثلا می‌گرفتند برای دامداری و اینها دیگر اجاره‌ای شده. یعنی کلا دیگر نمی‌دهند.

ج: آن که من شنیدم در مسکن مهر 99 ساله اجاره دادند. آن که من شنیدم حالا این یکی را نشنیده بودم. این تازه شده شاید احکام تازه‌ای است.

س: استاد این جنبه شرعی دارد که این قید را بیاید حاکم شرع بزند؟

ج: دیگر حالا هی ما از بحث خارج می‌شویم دیگر خیلی خارج می‌شویم. آن چون جاهای دیگر هم دارد، بحث‌های دیگر هم دارد.

بعد ایشان می‌فرمایند که وفیه لکن ایشان قبول نمی‌کنند اول مراتب الملک یا ملک ضعیف درجة ضعیفه. ان حقیقة الملک، این را ما پریروزها خواندیم. فقط اشاره می‌کنم، نمی‌خواهم بخوانم دو مرتبه.

تعجب این است که ایشان این که ملک از مقوله باشد دو مرتبه ردش کردند. باز دو مرتبه آمدند اینجا باز مطرح می‌کنند که ملک اگر از مقوله اضافه باشد یا مقوله جده باشد، این دارای مراتب نیست. خیلی تعجب آور است. دیگر چند صفحه

س: استاد شاید علی المبنا گفتند مثل المبنا گفتند یعنی کسی این را داشته باشد این را نمی‌تواند بگیرد

ج: خب مبنا فاسد می‌شود بحث فرضی دیگر. من هم با بحث فرضی خیلی مخالفم. خیلی وقتها را می‌گیرد. به خلاف بعضی‌ها. بعضی بحثهای فرضی‌شان بر غیر فرضی‌شان می‌چربد.

و من نمی‌دانم چرا آقایان در ذهنشان نمی‌آید که بحث فرضی تصور است. علم تصور نیست. لااقل علم باید تصدیق باشد. حالا مراتب بالایش را بگذاریم کنار.

س: 10:40

ج: وقتی گفت آن مبنای آن آقا یعنی تصوری صحبت می‌کند. من می‌گویم روی مبنای آن آقا لازم می‌آید یتفرع علیه. خب تو که این مبنا را قائل نیستی.

س: دیگر همه فقه همین جور است دیگر علی المبنا

ج: خب همه جا خراب است دیگر آنجایی که خراب است. شما در حوزه ما یک مشکلی دارید، گاهی اوقات جواب را نقضی می‌دهید. آقا جواب نقضی توسعه اشکال است، حل اشکال نیست. اشکال اگر یکی بود با جواب نقضی دو تا می‌شود. این به ذهن ما نیامده، خیال می‌کنیم با جواب نقضی شما می‌فرمایید جای دیگر هم هست، خیلی خب آنجا هم باطل است. فرقی نمی‌کند.

بحث های فرضی به نتیجه نمی‌رسد؛ چون تصور است. شما که خودت اثبات کردی نه جده است و نه اضافه. کیف هم که خودتان اعتماد، آن را هم که باطل کردید، دو بار هم ابطال کردند، حالا خیلی خنده دار است، ایشان دو بار این نظریه را ابطال کرد. پس می‌شود علی المبنا. خب بحث مبنایی یعنی فرضی، فرضی یعنی تصوری. علم اصلا این علم نیست. من بیایم روی مبنایی که قبول نداریم صحبت کنم این علم نیست. این تضییع وقت است، حالا تضییع ورقه هم که هست.

و ربما یقال و فیه ان حقیقة الملک؛ دیگر چه کار کنیم آقا وقتی یک وقت احتمال می‌دهند، اقلا می‌گوییم ورق را بیخود

بعد ایشان می‌فرمایند سواء کانت من مقولة الجده،

س: خود حضرت عالی هم علی المبنا گاهی اوقات صحبت فرمودید

ج: خیلی کم، حالا از دستمان در رفته، و الا خیلی کم. خیلی مقید هستم صحبت نکنم.

س: آن هم تأثیرات علما است

ج: آن هم تأثیرات ناآگاهانه روی ضمیر ناآگاهانه والا قاعدتا

خیلی خب بعد ایشان بیان وارد بیان می‌شوند که طبعا ما متعرض نمی‌شویم. البته من یک نکته‌ای را هم در حاشیه کفایه ایشان هم در اینجا گاهی حس می‌کنم چون ندیدم آقایان گفته باشند، چون ما هم که شاگرد ایشان نبودم، تصادفا از شاگردان ایشان هم کسی پیشش درس نخواندیم. مرحوم آقای خویی شاگرد ایشان بودند نمی‌گفتند در فقه. گاهی دارند حرف‌های ایشان را، اما اعلام اسم خیلی کم دارند اسم ایشان را.

علی ای حال کیف ما کان من احساسم این است که ایشان گاهی مقدمات را به اصطلاحات فلسفی می‌آورد، اما در نتیجه‌اش اصولی یا فقهی فکر می‌کنند. این احساس خودم هست.

س: در حاجی هم همین مطلب را، در مقدمه همین کتاب

ج: چه کسی نوشته؟

س: 12:58

ج: چون من این را ندیده بودم، من خیال کردم خودم استظهار کردم، خب معلوم شد یکی دیگر هم گفته، خوشحال شدیم.

دقت بکنید مقدمات یعنی احساس ایشان، ایشان می‌خواهد بگوید ملک نیست. این یک مطلب. رفت این ملک یا جده است یا اضافه است، این دو تا، ببینید مقدماتش را فلسفی آوردند، من به نظرم نتیجه را خوب می‌گیرند.

س: 13:30

ج: نه این غیر از حرف من است نه، نه این ربطی ندارد. نه می‌خواهید بخوانید. نه اشکال ندارد بفرمایید. من چیز دیگر دارم می‌گویم من می‌گویم مدعای ایشان یک مدعای فقهی و قانونی است که حق ملک نیست. این مدعا. مقدمات را فلسفی چیدند اما مدعا درست است. به مدعا خوب می‌رسند.

س: 14:05

ج: خب دیگر حالا چون ذهنشان مثلا آمادگی با بحثهای فلسفی داشت، مقدمه، همین طور نوشته که مقدمات فلسفی است نه

س: به این تفسیر نه، ولی من از مطلبش این را می‌فهمم

ج: آن را من دیدم آن حاشیه را، آن شرح حال را که دیدم. نه این یک نکته‌ای است که من می‌گویم از کسی نشنیدم، خودم تفتن پیدا کردم. دقت می‌فرمایید؟

س: ولی ما قبلا از اساتید این را شنیده بودیم استاد

ج: از من شاید شنیدید از غیر من نگفته، خود من یک دفعه دیگر هم گفتم، یک دفعه دیگر. من گفتم اما من خودم از کسی نشنیدم.

این خیلی نکته لطیف است. یعنی ایشان روی ارتکاز فقهی و قانونی می‌خواهد بگوید حق ملک نیست، چه درجه ضعیفه چه… ملک نیست. اما استظهار را از راه همان 14:53 ذهنش به اصطلاح فلسفی وارد شده است. نتیجه‌اش درست است. خوب دقت بکنید. آن استظهار نهایی‌اش درست است. آن مقدمات را روی آن آشنایی ذهنی خودش وارد شده است. ما بحثمان این است که این را از راه فقهی یا قانونی باید وارد بشویم.

س: خرید و فروشش را جایز نمی‌دانید چون ملک نیست

ج: حالا آن بحث دیگری است. آن بحث خرید و فروش را بگذارید بعد.

ایشان می‌خواهد بگوید ملک نیست. و من انشاء الله توضیح می‌دهم که این نکته ایشان ظریف است. لکن مقدمات ورود ایشان نه. چون خواهیم گفت حالا من مختصرش را الان عرض بکنم بعد تفصیلش.

انصافش اگر ما بخواهیم اعتبارات قانونی ما منسجم باشد، باید خودش را و لوازمش را در نظر بگیریم. ما ملک را انتزاع کردیم از سیطره و سلطه‌ای که انسان دارد به شیئی که تحت اختیارش است. از این اعتبار کردیم نه انتزاع. از این اعتبار کردیم. اگر حق را هم از این اعتبار بکنیم باید بگوییم این ثابت است. در صورتی که در حق ثبوت ندارد، اختیار دارد. این اعتبار درست نیست. یعنی شما مثلا می‌گویید حق الماره،        کسی که از زیر مثلا یک باغی از زیر درختی رد می‌شود، فرض کنید زردآلو، این حق الماره یعنی چه؟ یعنی شما اعتبار حق می‌کنید، می‌توانید بنشیند بخورد. این حق را شما اگر این جور بخواهید اعتبار سلطه‌ای را حساب بکنید، اگر ملک بگیرید طبیعتا ملک معنایش این است، طبیعتا معنایش این است. و آن اینکه سیطره انسان وسلطه انسان بر آن باشد. یعنی آن مثلا زردآلو را بگیرد، هر نحوه تصرف بکند. اما اگر شما بگویید تصرف محدود، خیلی خب می‌گوید تصرف بخورد، نرود بفروشد. خیلی خب تصرف محدود. همین تصرف محدود، خوب ذهن… من این بحث را می‌گویم چون خیلی مهم است؛ چون بعد از این اگر شما بخواهید در مراکز جهانی صحبت بکنید، اینها این جهت را در نظر می‌گیرند، کاری به تعبد ندارند.

می‌گویید شما اگر می‌خواهید اعتبار بکنید، اعتبار باید مصحح اعتبار داشته باشد. شما اگر آمدید گفتید آقا ما نمی‌گوییم مطلق تصرف، اما این مقدار که این زردآلو را بکند و بخورد. از این سیطره او بر زردآلو، حق درست می‌کنیم. از این سیطره. این سیطره خودش فی نفسه ثابت است. اگر حق درست کردیم این یعنی ملک درست کردیم. ملک یعنی درجه …

خب این معنایش این است؛ که اگر فرض کنید من باب مثال خودش نکند، رد شد نکند، بعد به بچه‌اش گفت اگر رد شدی، تو حق الماره داری، حق الماره من را هم تو بکن، بیاور من بخورم. در صورتی که این حق را ندارد. مثال را تصور بکنید. روشن شد؟

س: 17:39 ثبوت چیست اینجا؟

ج: هان، همین. خوب دقت بکنید. شما اگر می‌خواهید اعتبار بکنید، خوب نکته را دقت کنید. مرحوم آشیخ محمد حسین نکته را ملتفت شده، شما ملک را یک نوع سیطره و سلطنت می‌گیرید. شما می‌گویید در حق محدود است، خیلی خب محدود باشد، درجه ضعیف، لکن خوب نکته روشن شد؟ آیا این درجه ضعیف آن نکته را نمی‌دانم دقت می‌کنید؟ من می‌گویید حق دارم از این زردآلو بکنم و بخورم. خیلی خب، حق دارم بکنم و بخورم. این حق داشتن یک نوع ملک است، درجه ضعیف از ملک است. ما ملک را چه معنا کردیم، چه اعتبار کردیم؟ سیطره شما. قدرت شما بر یک شیء. اگر شما بگویید من همین نمی‌دانم دقت می‌کنید مطلب را؟ من همین مقدار سیطره دارم بر اکل، نه اینکه با خودم ببرم بفروشم. خیلی خب سیطره بر اکل. اگر بخواهیم سیطره بر اکل تصور بکنیم که ملک بشود، درجه ضعیف از ملک بشود، این سیطره ثابت است. یعنی چه ثابت است؟ یعنی اگر من رد شدم نکندم، بعد بچه من که خواست رد بشود، به او می‌گویم مال من را هم بکن، من می‌خورم، نمی‌فروشم، من پنج تا زردآلو می‌توانستم بکنم بخورم. این پنج تا را تو بکن برای من بیاور تا بخورم نه اینکه بفروشم. این درست است؟ نه درست نیست.

اگر می‌خواهد ملک ضعیف باشد، یا اگر خود صاحب باغ آمد این زردآلوی بیرون را چید، توی جعبه گذاشت که ببرد، من بیایم چهار تایش را بردارم، بگویم این حق الماره من است، نخوردم حالا بر می‌دارم. دقت می‌کنید؟ روشن شد چه می‌خواهم بگویم؟

اگر شما گفتید ملک درجة ضعیفه من الملک، حق درجة ضعیفه من الملک؛ باید به این ملتزم بشوید.

س: اگر محدودش بکنیم چطور همان جا بخوریم؟

ج: بله آقا

س: تضییق سلطنت، این سلطنت

ج: ببینید عرض کردم پس شما سیطره نگویید، ملک نگویید،

نه ببینید اجازه بدهید، باید ببینید شما بگویید در اختیار او گذاشتیم، نگویید سلطنت هست.

س: مقید در اختیارش گذاشتیم.

ج: نه ببینید، در اختیار او گذاشتیم. یعنی می‌تواند ببینید می‌تواند بکند. مرحوم آقای آشیخ محمد حسین به ذهنش این است؛ می‌تواند بکند، سیطره درست نمی‌کند، ملک درست نمی‌کند. حالا ایشان رفته توی جده و اضافه و… خوب دقت بکنید. این یک مباحث حقوقی است، مباحث قانونی است. ربطی الان به مراجعه ما به نصوص ندارد. ما داریم تفسیر می‌کنیم. اگر بخواهیم این حق الماره را تفسیر بکنیم به درجه ضعیف از ملک باید این جوری تفسیر بکنیم.

س: چرا به تقیید ملکیت این را تصویر نمی‌کنیم تضعیف ملکیت را

ج: خب می‌گویم، ببینید شما ملک تا آمد یعنی سیطره در نظر گرفتید

س: سیطره مقید

ج: می‌دانم، محدودش کردید، گفت درجه ضعیفه، محدودش کردید، اگر محدودش کردید خیلی خب محدود می‌شود کرد، مشکل ندارد. می‌شود این ملک را محدود کرد. تصور بکنید.

و لذا این در دنیای قانونی ارزشمند است. شما بیایید بگویید ملک ایشان مالک این میوه است. می‌گوید اگر مالک گفتید یعنی سیطره دارد ولو به مقدار اکل. در صورتی که سیطره ندارد.

س: اکل در همان جا،

سس: شما می‌فرمایید ملکیت یعنی مساوی با اطلاق در سلطه

ج: خب این که بحث دیروز بود که، ملک را از کجا اعتبار کردیم؟

پس بگویید اصلا ملک را اعتبار نکردید. ملک را چه می‌گویید شما؟

س: این اول دعواست آخر شما ملک را می‌فرمایید مطلق سیطره

ج: پس این اعتبار چیست، انتزاعی است؟ ملک حقیقی است؟ چیست؟

س: ما می‌توانیم اعتبار کنیم از یک منشأی که همه لوازم منشأ را قائل نباشیم در آن

ج: بالاخره از چه اعتبار کردیم؟

س: اعتبار به حسب وسع معتبر

ج: مصحح اعتبار چیست؟

س: درست است مصحح اعتبار روی منشأش است، اما لزوما همه لوازم را که نمی‌آورد

ج: خب نمی‌شود عزیز من بحث عقلایی، یعنی دقت کنید، وقتی می‌گوییم نمی‌شود یعنی تناقض لازم نمی‌آید، استحاله لازم نمی‌آید. یک برنامه عقلایی است که یک تفسیر مناسب ارائه بدهند. بحث سر تفسیر مناسب است.

س: تمثیل است، شبه تمثیل است، تفسیر نیست.

ج: تمثیل، اعتبار ادبی است، قانونی نیست. اشتباه همین است.

نه تمثیل، و لذا من همیشه عرض کردم اگر ما باشیم و ظاهر آیه مبارکه، (ضرب الله مثلا عبدا مملوکا لا یقدر علی شیء) این تمثیل است. تمثیل اعتبار قانونی نیست. یعنی عرض کردیم در روایات هم ما دو تا روایت داریم، در کلمات فقها زیاد داریم که مثلا عبد نمی‌تواند، عبدا مملوکا لا یقدر علی شیء، این ماده قانونی نیست.

در تمثیل که در اعتبار ادبی باشد، ما کرارا عرض کردیم نکته مهم، حالا فوارقی که دارد، در اعتبار ادبی لازم نیست مطلبش هم درست باشد. اعتبار ادبی درست است ولو مطلبش هم باطل باشد. مثلا بگویند فلانی مثل رستم است، ولو رستم وجود خارجی نداشته باشد. چون در اعتبار ادبی آن لحاظ حالت عاطفی و تأثیر را نگاه می‌کند و تأثر را نگاه می‌کند. کار ندارد رستم وجودخارجی دارد یا ندارد. لذا در دنیای عرب بگوید مثل رستم، کسی تأثیر نمی‌کند؛ چون عربها رستم را نمی‌شناسند. اصلا رستم پیش عربها، تصادفا آنجا یکی دیگر پیش آنها خیلی شخصیت دارد عنتره، بیشتر عنتره را بیشتر می‌شناسند تا جناب رستم شما را. تأثیر ندارد. حالا رستم وجود خارجی دارد، وجود خارجی نداشته باشد.

اما در مطلب قانونی نمی‌شود این کار را کرد.

س: من می‌خواهم عرض کنم که وقتی تمثیل شد باید

ج: تمثیل لازم، عرض کردم تمثیل یک

س: آثار نمی‌آید

ج: هان، لذا آثار نمی‌آید. و اصلا تمثیل را ما توی تمثیل وارد نمی‌شویم. اصلا توی بحث حقوقی نباید تمثیل را مطرح بکنیم، اعتبارات ادبی را نباید مطرح بکنیم.

س: چه مشکلی دارد بگوییم ملک ضعیف و یا چه مشکلی دارد بگوییم حق الشدید؟ برعکس هم هستند اینها، مگر این دو تا واژه چه مشکلی دارد که یکی را به دیگری برگردانیم

ج: بحث این است که ما وقتی تحلیل دادیم، خوب دقت کنید، اگر اعتبار ایشان هم می‌گوید حق اعتبار است. ما اگر اعتبار گرفتیم باید بیاییم روی نکته‌ای که مصحح این اعتبار از چه گرفتیم. ما این مطلب را الان به شما عرض کردم، در عرف خیلی واضح است. به پسرتان می‌گویید برو نان بخر.این اسمش حکم است. به پسرتان این کتاب را می‌دهید، می‌گویید این ملک تو، این اسمش ملک است. یک پولی را آنجا می‌گذارید این را تملیک پسر نمی‌کنید، می‌گویید اگر چیزی خواستی بخری از این می‌توانی برداری، این را می‌گویند حق. این مثال عرفی که خیلی واضح است.

س: چرا به این آخری بگوییم ملک ضعیف 24:21

ج: همین، این می‌خواهم بگویم ملک … این برای اینکه آثار قانونی دارد آخر عزیز من. یعنی ما همه را به هم که نمی‌شود بریزیم که.

س: نه آثار قانونی حق را بعدا

ج: می‌گوییم تا شما، می‌گوید دو سنخ، و لذا هم مرحوم نائینی می‌گوید دو سنخ اعتبار است. ایشان مرحوم آشیخ محمد حسین عرض کردم، اول که گفت ملک است اصلا، خود ایشان. من می‌خواهم بگویم دقت کنید.

س: حق و حکم را ایشان می‌فرمایند دو سنخ اعتبار است. حق و حکم را، حق و ملک را شما، حق و حکم را ایشان می‌فرمایند دو سنخ اعتبار است.

ج: دو سنخ اعتبار، در اینجا هم مرتبه ضعیفه می‌داند. در ملک نه. یک درجه، ایشان می‌خواهد بگوید در اینجا هم دو سنخ است. یکی نیست. اصلا ربطی به ملک ندارد. چون ملک، ببینید بحث این نیست که لازم بیاید اجتماع نقیضین، ضدین، استحاله، بحث استحاله نیست.

الان در دنیا رسم این است، نظام قانونی یک شکل خاص خودش را دارد، نظام حقوقی شکل خاص خودش را دارد، لوازم و آثار، مثلا الان خواهد آمد، مرحوم آقای نائینی این طور، مرحوم آقای به اصطلاح آقای آشیخ محمد حسین می‌گوید، و یمکن ان یقال ان الحق مصداقا فی کل مورد اعتبار مخصوص، له آثار خاصه. یک هفت هشت سطر بعد از آن مطلبی که الان می‌خواهیم بخوانیم.

بل یمکن ان یقال ان الحق، همان حاشیه‌ای که بود، همین رساله، همان صفحه 17، در رساله‌شان، پیدا کردید؟

س: 25:54

ج: و یمکن ان یقال ان الحق، خوب ببینید، فی کل مورد اعتبار مخصوص له آثار خاصه؛ خوب دقت کنید. ما مناقشه‌مان با مرحوم آشیخ محمد حسین کجاست؟ تا گفتی اعتبار اول این اعتبار را شرح بده، بعد بگو له آثار خاصه. آثار مرحله بعد است. اول بگو مصحح این اعتبار چیست؟ این را باید اول می‌گفتی.

س: مثل اینکه عاریه باشد، مثل این که عاریه، ما ملکیت ایجاد نمی‌کنیم، به او هم حق انتفاع می‌دهیم. در حق هم همین جوری باشد، او هم استفاده بکند، انتفاع ببرد.

ج: خب آنجا آمدیم جدا کردیم، گفتیم انتفاع داریم و منافع داریم. شما هم پس جدا بکنید.

خوب دقت کنید، در حقیقت مرحوم آشیخ محمد حسین می‌خواهد این نکته را بگوید، و این مطلب ایشان دقیق است. می‌گویم عبارت رفت فلسفی کرد به هم ریخت کمی. این مطلب ایشان الان اگر ما بخواهیم در سطح حقوقی این را تفسیر بکنیم آن معنایی را که برای ملک است، ولو یک درجه‌اش را بخواهیم به حق بدهیم، این بحث این است که این درست است یا این ماهیت حق با ماهیت ملک فرق می‌کند؟

س: فرق می‌کند دیگر

ج: درجه ملک نیست. یک چیز دیگری است. الان به شما عرض کردم، شما الان تصور کنید، این مثال شخصی را می‌خواهید تحلیل بکنید. من خیلی راحت به شما گفتم. برو نان بخر، این حکم است. این کتاب مال تو، این ملک است. این پول اینجاست، هر کسی خواست از اینجا می‌توانی از این برداری، می‌توانی از این برداری. این چه نحو اعتبار است؟ بحث سر این است.

ایشان می‌گوید اعتبار مخصوص، خب این اعتبار را شرح بده، از کجا گرفته شد؟ آن اعتبار ملک را ما توضیح دادیم، ایشان که رفت که جوهر باشد، عرض باشد، از آن حرفها فرمودند. ما گفتیم نه، این اعتبار از ملک انتزاعی گرفته شده است.

س: استاد بهتر نیست از آثار بیاییم به این طرف، یعنی اول آثار حق را نگاه بکنیم بعد خودش را ببینیم

ج: باز تکرار، باز تکرار.

آثار را در مثل امور واقعی می‌شود فهمید، اما اموری که ما خودمان ابداع می‌کنیم، تفسیر فعل خودمان است. این را من چند بار گفتم. یک دفعه شما می‌خواهید با آثار فهمید الان روز هست یا نه؟ بهار هست یا نه؟ با آثار در امر واقعی معقول است. خوب دقت کنید.

یکی از اختلافات ما با آقایان سر همین است. من چند دفعه تا حالا گفتم، خیال کردم برای شما دیگر جا افتاده باشد. یکی از مطالبی که در روش تفکر من این است، چیزی که در محدود من است، من ابداع می‌کنم، دیگر چرا به آثار بر گردیم. خودش را توضیح بدهیم. من دارم چه کار می‌کنم؟ من می‌گویم برو نان بخر، من می‌گویم این کتاب مال تو، من می‌گویم می‌توانی از این پول، پول ما من است، اینجا گذاشتم، شما می‌توانی برداری. این می‌توانی برداری می‌گوید اعتبار مخصوص له آثار خاصه. این درست است این مطلب ایشان.

من چه، من بحثم روشن شد؟ آقایان زود می‌زنند روی آثار. بابا آثار مرحله بعد است. اول چرا من این مطلب را عرض می‌کنم؟ چون این فعل ماست. من دارم انجام می‌دهم.

س: جاعل دارد این حق را آثار را وضع می‌کند

ج: خود من هستم

س: نه خب شارع دارد

ج: نه عرض می‌کنم و لذا ما همیشه گفتیم که عده‌ای، ببینید ما اول بفهمیم بعد بیاییم روایات را معنا کنیم. اول فهمیده بشود. ببینید الان من این کار را می‌کنم، نمی‌دانم روشن شد؟ این کار که از من انجام می‌گیرد، این چیست؟ چه جور اعتباری است؟ تو می‌گویی اعتبارٌ. خب اعتبار هم که ایشان ظاهرش این مثل اسد، که اعتبار کرد اسد مثلا شیر اعتباری. این حق را از چه اعتبار کرد؟ ما ملک برای ما واضح شد. ملک برای ما واضح شد. چه شد؟ اعتبار کرد از ملک انتزاعی. سیطره‌ای که بر شما دارید می‌گویید این سیطره را بر کتاب دارید که مثلا در نجف است. این ملک اعتباری است. این سیطره را روشن کرده است.

حق هم اعتبار است. این اعتبار مصححش چیست؟ از کجا اعتبارش کردیم؟

س: آن سیطره مشکک است یا متواطی است همان جا؟ همیشه سیطره مطلق است یا نه سیطره‌ها فرق می‌کند؟ ممکن است

ج: سیطره‌ها که قطعا فرق می‌کند.

س: فرق می‌کند، خب همین دیگر

ج: خب این از کجا؟

س: از همین دیگر، از سیطره‌های مشکک ما انتزاع داریم

ج: ببینید از سیطره‌ای که بر این عینک دارم انتزاع ملک می‌کنم، می‌گویم هر تصرفی در آن می‌کنیم. این سیطره‌ای که بر این عینک دارم، می‌توانی یکی از این آثار را بار بکنی. این با درجه ضعیف ملک خوب است. کسی که درجه ضعیف ملک می‌گوید خوب است.

س: این چه اشکال دارد آخر؟

ج: همین، می‌خواهیم بگوییم آیا در حق این طور است؟ اشکال سر این نیست. وقتی شما سیطره را دیدید از آن اعتبار کردید، آن سیطره امر ثابتی است. خوب دقت بکنید. می‌خواهیم بگوییم آیا، ببینید خب این فعل خودمان است دیگر، این چیزی نیست که به دیگران برگردد. من سیطره‌ام را بر این عینک دیدم، از این سیطره مطلق که می‌توانم بردارم، بگذارم این طرف، آنطرف، بیاندازم، به کسی بدهم، بازش بکنم، ببندم، از این سیطره مطلق گفتیم ملک، انتزاع کردیم ملک. خیلی خب. اما اگر نه، این عینک را فقط بر می‌دارم می‌توانم اینجا بگذارم. از این انتزاع بکنیم حق، نکته این است.

س: از این نمی‌شود ملک را انتزاع کرد؟

سس: اشکالش چیست استاد؟ از این حق را انتزاع کنیم اشکالش چیست؟

ج: اشکال قانونی‌اش این است که اگر از سیطره انتزاع کردیم، عادتا سیطره ثابت است. نمی‌توانیم بگوییم یک وقت هست یک وقت نیست. این مشکل است.

س: کم و زیاد بردار که هست، از کمش انتزاع کنیم

ج: کم و زیاد به چه معنا؟ خوب دقت بکنید. نمی‌دانم، من معتقدم مرحوم آشیخ محمد حسین می‌خواهد رد نائینی کند، لکن مطلبش لطیف است، دقیق است. می‌خواهد شما اعتبار بکنید سیطره، بگویید یک درجات ملک. این باید ثابت، یعنی قانونا این طور است نه استحاله لازم می‌آید. اگر شما گفتید من این سیطره شخص که از زیر درخت رد می‌شود، پنج تا دانه مثلا زردآلو می‌تواند بخورد. این را اگر ملک حساب کردیم اگر انجام نداد، بعد هم بتواند بخورد.

س: قید هم دارد دیگر بتواند بخورد همانجا این دیگر بعدا ندارد

ج: اجازه بدهید، این بتواند غیر از سیطره است. شما بتواند را از کجا اعتبار کردید؟ این بحث این است.

یک دفعه شما کتاب را به بچه‌تان می‌دهید، یک دفعه کتاب را به بچه‌تان می‌دهید ملکش، می‌گویید لکن پسرم این را فقط توی خانه مطالعه کن، جایی نبر. این ملک است، ضعیف ملک است. ببینید چون ملک او شد. محدود کردیم تصرفش را. این درجه ضعیف ملک معقول است. می‌خواهد آشیخ محمد حسین این را بگوید. نکته آشیخ محمد حسین را دقت بکنید.

ایشان با ارتکاز قانونی خودش، فقهی خودش، عقلی خودش، می‌گوید شما البته این تعبیر ایشان نیست، این را من اضافه می‌کنم، به من نگویید که ایشان این را گفته. ایشان با ارتکاز خودش می‌خواهد، می‌گوید شما ممکن است ملک درجه ضعیفش را تصور بکنید، اما این حق نیست. کتاب را به پسرتان بدهید، بگوییدفقط شب مطالعه کن، ساعت ده تا یازده، هیچ وقت دیگر نکن، به کسی نده، این ملک است، درجه ضعیف از ملک است. اما اگر گفتیم این پول اینجاست، اگر خواستید، ببینید اگر خواستی بردار

س: خب حق الولایه که این جور نیست که، بایدی است اختیاری نیست

ج: خیلی خب، حالا اجازه بدهید، آن حق الولایه، چون ایشان هم مثال حق الولایه زده، حالا بعد من یک دهان آواز هم آنجا می‌خوانیم.حالا برسیم آنجا توضیحش را عرض می‌کنیم. چون این حق الولایه را به نظر ما مرحوم حاج شیخ درست نپرورانده است. ما انشاء الله بهتر عرض می‌کنیم. اجازه بدهید حق الولایه را هم من آنجا صحبتش را می‌کنیم.

این حرف آشیخ محمد حسین خیلی لطیف است. حالا درست است ایشان از جده و اضافه و بحثهای معقول، این ها را بگذارید کنار، بحث قانونی من را دقت کنید. بحث حقوقی مطرح است.

س: از کجا می‌گویید این فرمایش را، از کجای متن را شما

ج: چون ایشان می‌گوید ملک نیست اصلا.

س: خب باشد، ایشان می‌گوید

ج: این که رفته جده را نفی می‌کند، این که رفته اضافه را، این می‌خواهد بگوید واقع

س: سنخ دیگر است.

ج: هان سنخ، دقت می‌کنید؟ این لطیف است این. من لذا عرض کردم ندیدم کسی، حالا ایشان می‌گویند اساتیددیگر هم گفتند من که نشنیدم. مقدمات را فلسفی می‌چیند اما تفکر فقهی است یا اصولی است.

س: منشأ انتزاع حق چیست اینجا؟

ج: انتزاع نیست، اعتبار است.

س: اعتبار حق

ج: اشکال ما به آشیخ محمد حسین همین است. شما تا گفتید اعتبار، مصحح اعتبار چیست؟ می‌گوید له آثار خاصه، آثار مال مرحله بعد است. اول بیا خود حق را تشخیص بده، توصیف بکن، این چه جور اعتباری است؟ اعتبار مخصوص، این اعتبار مخصوص مثل 34:26 این که حدی نمی‌کند که. اشکالات را دقت کنید.

پس من البته عرض کردیم این توضیح من است. ممکن است خود آشیخ محمد حسین خدا رحمتش کند، احضارش کنند بگوید بیخود گفتی این تفسیر را، آن که من می‌خواهم بگویم ایشان می‌خواهد بر نائین رد بکند. می‌گوید اصلا درجه ضعیف ملک اصلا چرا، چون ملک خودش اعتبار می‌شود از سیطره شما. اگر اعتبار شد این سیطره را فرض کنید محدود می‌کنید، یا ضعیف می‌کنید. این معقول است مشکل ندارد. اما مناسب با ملک، ثبوت است. یعنی اگر گفتیم حق الماره، یعنی شما از این زردآلو بخور، این را ملک فرض کردند. فقط خوردن، ملک فرض کردند برای خوردن.

ایشان می‌خواهد بگوید ملک نیست، چون اگر ملک بود، قاعدتا باید این جور باشد. اگر نخوردی کس دیگری بیاور تو بخور.

س: یعنی ما ملک موقت نداریم، این حق موقت است فقط

ج: موقت نیست، محدود است، ضعیف است.

فقط این کار، ببینید اگر، اما اگر شما گفتید نه می‌توانی بخوری، ببینید، نگفت ملک، نگفت درجه ضعیف، می‌توانی، این می‌توانی معنایش چیست، این چه جور اعتبار است؟ سوال.

س: شما می‌گویید ملک مطلق است، خود این اعتبار است دیگر. خب ما می‌توانیم جور دیگر اعتبار بکنیم. بگوییم نه آقا

ج: ملک یعنی سیطره، سیطره مطلق است، یعنی همه انحاء سیطره را انجام می‌دهد. سیطره ضعیف است یعنی یک مقدار. مثلا خوردن، فروش نه. خیلی خب سلمنا. اما این هم باز باید، این را باید شما چه بگویید، بگویید نه، باز هم خوردن نه، چون اگر خودش نخورد، رفت دید صاحب باغ چیده، برود بردارد، بگوید آقا این حق الماره من نخوردم، حالا دارم از روی این سبد بر می‌دارم. خب هیچ کس فتوا که نمی‌دهد. یا به بچه‌اش بگوید برو حق الماره من را بیاور، من نخوردم، این یک درجه ضعیف از ملک است. من که می‌توانستم بخورم، خب نخوردم، توبیاور بخور.

ببینید به او می‌گویند می‌توانستی بخوری، این که بگویند می‌توانستی بخوری، و این که درجه ضعیف باشد می‌گویند فرق می‌کند. این فرقش را تحلیل قانونی بدهیم. بحث سر این است.

س: ملکش موقت بوده، ملک موقت با علم

ج: همین، تا ملک گفتید، یعنی ثبوت دارد. ملک می‌شود محدود، محدود به خوردن. این باید بماند.

پس شما می‌گویید نه ملک نیست. ببینید می‌گویید ملک نیست، می‌توانست، می‌توانست، ببینید، می‌توانسته. سوال این است این می‌توانسته را اگر بخواهید تفسیر قانونی بدهید از چه اعتبار می‌کنید؟ این خلاصه بحث.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD145KBدانلود
PDF158KBدانلود
MP311MBدانلود
برچسب ها: 1396-1397خارج فقهمکاسب بیع
قبلی خارج فقه (جلسه32) سه‌شنبه 1396/12/22
بعدی خارج فقه (جلسه34) شنبه 1396/12/26

اصول فقه

فقه

حدیث