معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه32) شنبه 1395/09/13

1395-1396، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض کنم خدمتتان که یک مقدار بحث راجع به مجهول المالک بود. و به مناسبتی مرحوم استاد در اینجا جواب دادند که روایات لقطه، در مجهول المالک نمی‌آید.

البته ایشان در اینجا تفصیل بیشتری ندادند. حالا چون بحث فرق نمی‌کند. اگر همین کتابی که من اینجا دست من هست، نمی‌دانم این چاپ، مثل اینکه بعد چاپش را عوض کردند. این چاپی که من دارم مال نجف است. بله. در این نسخه‌ای که پیش من هست که جلد یک هست، در این چاپ، ایشان در صفحه این صفحه‌ای که الان می‌خواهیم بحثش را می‌کنیم، صفحه 513 است. اما در صفحه 524 از همین چاپ ایشان می‌فرمایند و قبل التعرض الوجوه المذکوره لا بأس و الاشارة الی الفرق بین اللقطه و مجهول المالک. به نظر من خوب بود بحث را اینجا می‌آوردند، همین جایی که من الان متعرض شدم.

ایشان می‌گوید فنقول الفارق بین مجهول المالک واللقطه جهاة کثیره، عرض کردم حالا بعد هم انشاء الله از کلمات اهل سنت، آقایان خواستند نگاه کنند. حالا من چون بعد آنجا هم باز یک اشاره‌ای می‌کنیم حدود دوازده صفحه بعد است.

در همین کتاب ایشان عرض کردم در جواهر هم هست. حالاذکر صفحه‌اش در ذهنم نیست الان. انشاء الله آنجا صفحه‌اش را می‌گوییم و از غیر جواهر هم انشاء الله عرض می‌کنیم.

این بحثی را که ایشان در اینجا بحث تحت عنوان وجوب فحص از مالک بود و طایفه‌ای از روایات آوردند که بعضی‌هایش را ما خواندیم. مفصل هم صحبت شد. یکی را نخواندم در ذهنم هم بود قبل از تعطیلات که این را بخوانیم. نشد دیگر حالا امروز قبل از اینکه وارد بحث جدید بشویم، تدارک مافات بکنیم بعد وارد بحث جدید بشویم.

بحث جدید هم نیست آن هم توضیح ما سبق است. حالا آن توضیح ما سبق هم اول این روایتش را بخوانیم.

از جمله روایتی که ایشان آوردند و عرض کردم ما متعرض روایات می‌شویم غیر از جهتی که مربوط به ما نحن فیه است، نکات فنی دیگری هم هست. گاهی در حدیث شناسی یا رجال یا تراجم یا اینها که خیلی منشأ اثر است؛ لذا خوب این گاهی بحث‌های ثانوی‌اش بیشتر فایده دارد.

ایشان نوشته و منها روایة یونس بن عبد الرحمن عبارت خود ایشان را می‌خوانیم. قال سئل ابو الحسن الرضا علیه السلام و انا حاضر الی ان قال فقال یعنی یک شخصی سوال کرد، رفیق کاننا بمکه، البته یک مقدار از حدیث را حذف کردند همین طور که در وسائل هست، لکن چیزی نبود، حالا به نظر من اگر ذکر می‌شد شاید بهتر هم بود.

آن مقداری که حذف شده این است: فقال جعلت فداک تأذن لی فی السوال فان لی مسائل، آن قائل گفت. قال علیه السلام سلئم ما شئت؛ می‌خواهی سوال بکن هر چه می‌خواهی. قال له جعلت فداک رفیق… این یک سطر را حذف کرده؛ چون دیده مربوط به حکم نیست برداشته حذفش کرده است. تصادفا خوب بود، یعنی بودنش خوب است، به یک جهات دیگری خوب است. حالا بعد روشن می‌شود.

رفیق کان لنا بمکة فرحل منا الی منزله؛ ایشان با ما همراه بود در مکه جدا شدند. عرض کردم سابقا در خصوص لقطه حرم هم روایت خاص دارد. حکم خاص دارد؛ چون حرم محدودیت دارد، اگر چیزی از کسی گم بشود در حرم، غالبا آن شخص دیگر آنجاست، چون می‌رود حالا دیگر از راه‌های دور آمدند ممکن است پنج سال ده سال دیگر هم موفق نشود. پیدا کردنش راحت‌تر است.

بله، الی منزله و رحلنا الی منازلنا، آن رفت سر خانه‌اش. فلما ان سرنا فی الطریق، در راه که نگاه کردیم، اصبنا بعض متاعه معنا، همان مجهول المالک، لقطه هم نیست، برنداشته. نگاه کردیم دیدیم متاع آن آقا توی اثاث ماست، یعنی می‌خواهد ما کاری نکردیم، خودش همین جوری اشتباه شده.

فای شیء نصنع به؛ قال تجعلونه تحملونه حتی یا اینجا که تحملونه دارد. حتی تحملوه الی الکوفه؛ با خودتان بردارید تا کوفه. قلنا لسنا نعرفه و لا نعرف بلده و لا نعرف کیف نصنع، نه خانه‌اش و نه شهرش را نمی‌شناسیم. قال اذا کان کذا فبعه و تصدق بثمنه؛ بفروشش پولش را هم صدقه بده. حالا نمی‌دانم حتما این بعه برای سهولت کار است و الا خب خودش را. حالا فرض کنید مثلا یک چمدان است مثلا. خود چمدان را صدقه بدهد. که لزوم داشته باشد بیع شاید برای، چون پول به هر حال چون وسیله مبادله است، سهل‌تر است تا چمدان باشد؛ چون چمدان ممکن است احتیاج نداشته باشد طرف مقابل.

قال له علی من جعلت فداک؟ قال اهل الولایه؛ این حدیث را آقای خویی در اینجا نوشتند صحیح. در حاشیه البته می‌گویم اگر این حاشیه به عرض آقای خویی رسیده باشد؛ چون حاشیه به حسب ظاهر مال مقرر است، مال آقای خویی نیست.

بعد ایشان فرموده فی الوافی از کافی به سند صحیح مثلَه مثلِه یا مثلَه علی اختلاف فی بعض الفاظه؛ بعضی اختلاف دارد اما مثل همین است. ایشان تعبیر مثله کرده است و اشاره هم‌ به وسائل کرده است.

در وسائل مرحوم صاحب وسائل تعبیر کرده و رواه الکلینی عن فلان نحوه، تعبیر به نحوه کرده است. اینجا حالا خب ایشان نوشته مثله. آنجا نوشته باختلاف فی بعض الفاظه.

عرض کنم که اولا در کتاب کافی حالا آن نکات بعدی را عرض می‌کنم، این که آمده الان این حدیث را خواندیم، من نمی‌فهمم حالا چطور ایشان نوشته مثلَه یا نوشته نحوه؟ در کتاب این که ایشان نقل کردند متن تهذیب است و وسایل هم همین از تهذیب نقل کرده و متن تهذیب را آورده است. در تهذیب حالا من تکه تکه می‌خوانم مقابله می‌کنم با متن کافی تا معلوم بشود مثله است یا نحوه است.

در کتاب تهذیب آمده یونس بن عبد الرحمن قال سئل ابو الحسن الرضا(ع) وانا حاضر که ظاهرش این است که یک نفری از حضرت سوال فرمودند، سوال کردند حضرت هم جواب فرمودند یونس حاضر بود. در کتاب کافی این جوری است عن یونس قال سئلت عبدا صالحا، خودم سوال کردم، تازه عبدا صالحا دارد، ابا الحسن ندارد.

این عرض کردم من البته ما کرارا عرض کردیم در کتاب وسائل مثله و نحوه می‌گوید که واقعیت ندارد. اما مثل این مورد را من کم دیدم لذا خیلی برای ما تعجب آور بود این طور اختلاف در این حد از اختلاف، آنجا دارد سئل ابو الحسن الرضا علیه السلام و انا حاضر، بعد هم دارد جعلت فداک تأذننی، این که اصلا ندارد جعلت فداک و تأذننی فی السوال ندارد. اصلا دارد سئلت عبدا صالحا، ندارد که حضرت رضا(ع). عبد صالح غالبا ابو الحسن الکاظم(ع) است اصطلاحا. اصطلاح خودشان.

به هر حال ظاهرا مرحوم کلینی حالا چطور شده این متن این قدر اختلاف پیدا کرده خیلی عجیب و غریب است این قصه.

س: دو تا روایت نیست؟

ج: احتمال دارد.

اما صاحب وسائل هم گفته نحوه، یکی فهمیده است. آقای خویی هم در اینجا، آقای خویی نه، عرض می‌کنم من نسبت به آقای خویی نمی‌دهم؛ چون این کار مقرر است. در این حاشیه هم اینجا آمده حالا کار هر کسی باشد، در این حاشیه چاپ شده به سند صحیح مثله، رواه مثله، علی اختلاف فی بعض الفاظه. پس اولا آنجا دارد که سئل ابو الحسن الرضا علیه السلام. اینجا دارد سئلت عبدا صالحا.

فقلت جعلت فداک، اصلا اینجا کاملا واضح است که سائل خود یونس است. آنجا همه‌اش قال قال است. اینجا قلت است. اصلا با همدیگر. خیلی خب

کنا مرافقین لقوم بمکة؛ اصلا رفیق کان لنا یک جور دیگر است. مضمون یکی است.

فرتحلنا عنهم؛ و حملنا بعض متاعهم بغیر علم؛ آن دیگر طریق آنجا، آقا در طریق پیدا کردیم، ندارد.

و قد ذهب القوم و لا نعرفهم و لا نعرف اوطانهم؛ ظاهر کلمه وطن، یعنی نمی‌دانیم از کدام شهر هستند. ظاهرش این طور است دیگر. مثلا مال بصره هستند، خراسان هستند، اهوازند، کوفه‌اند، جای دیگر هستند، شام هستند!

و لا نعرفه فقد بقی المتاع عندنا فما نصنع به؛ چه کارش بکنیم؟ این آنجا این طوری بود که فاصبنا فلان بعض متاعه فأی… در آنجا امام(ع) فرمودند قال تحملونه حتی تحملوه الی الکوفه، آنجا این طور بود. اینجا دارد فقال تحملونه و حتی تلحقوهم بالکوفه؛ نه تحملوه. تا به کوفه به آنها برسید، به آن قوم. این هم خیلی عجیب است. چون اول گفت لا نعرف اوطانهم، گفت لا نعرف اوطانهم، امام(ع) می‌فرماید تا به کوفه به آنها برسید، یعنی معلوم می‌شود وطنشان کوفه بوده دیگر. اصلا واقعا تعجب اور است که صاحب وسائل نحوه بگوید، این آقا مثله بگوید. یکی دارد که حتی تحملوه الی الکوفه، این حتی تحملوه الی الکوفه، قاعده‌اش هم، چون می‌گوید نمی‌دانیم کجا هست، می‌گوید تا کوفه که دارید می‌روید تا آنجا ببرید با خودتان. البته تا آنجا بردن هم نکته‌ای ندارد، وقتی می‌گوید لا نعرف اوطانهم چه نکته خاصی دارد.

س: شاید برای فروشش بوده

ج: چه فرقی می‌کند؟ توی راه بفروشد.

س: استاد به اهل ولایت صدقه بدهد، اهل ولایت کوفه

ج: مثلا شاید از این جهت که اهل ولایت، خب شاید توی راه هم، بگوییم تمام دهات توی راه هیچ کس اهل ولایت نبودند خیلی عجیب است.

حتی تلحقوهم بالکوفه؛ به اینها برسید. نمی‌فهمم من. احتمال می‌دهم شاید مثلا این سوال که لا نعرفه و لا نعرف اوطانهم، مراد از اوطان در اینجا مثلا نمی‌دانیم اینها در کوفه از بنی جعف هستند، بنی حمدان، از کدام عشیره کوفه هستند مناطقشان. مثلا شاید مراد این باشد. و الا تلحقوهم بالکوفه معنا ندارد. به آنها به کوفه برسید. یا مثلا می‌دانستند امام(ع) که اینها راهشان از هر شهری باشد باید بروند کوفه از آنجا جدا شوند. مگر خب اگر بصره باشند که بصره خیلی قبل از کوفه است دیگر. اهل بصره باشند در بصره پیاده می‌شوند می‌روند پی کارشان چه ربطی به کوفه دارد.

س: آقا تصحیف نیست؟ تلحقوه بوده یک میم احتمالا زیاد شده

ج: تحملوه دارد آخر آن یکی

س: خب بله این هم می‌گویم شاید تصحیف شده

ج: کدام یکی تصحیف است؟

س: چون بالا به آن صراحت می‌گوید نمی‌شناسم

ج: بله می‌گوید لا نعرف اوطانهم. بعد هم دارد تلحقوهم، ضمیر جمع آورده.

در آن متنی که از شیخ است حتی تحملوه، ضمیر مفرد آورده، متاع یعنی. در آن متن شیخ تحملوه یعنی متاع را، در این متن کلینی تلحقوهم، یعنی آن قوم را، به آن قوم برسید. دو تا واضح است کاملا.

قلت له لست اعرفهم و لا ندری کیف نسئل عنهم؛ اصلا نمی‌دانیم چه جور سوال بکنیم. این لا ندری شاید مثلا مرادش این است که حتی احتمال دارد کوفه نباشد، مال بصره باشند، مال جای دیگر باشند.

فقال علیه السلام بعه، در آن داشت اذا کان کذا فبعه، اینجا دیگر اذا کان کذا توش ندارد.

بعه و اعطی ثمنه اصحابک. آنجا هم این را نداشت.

قلت اهل الولایه، قال نعم، قال فقال نعم؛ مضمونا یکی هستند اما خب دیدید که خیلی متن با هم کاملا، اولا این نکته را می‌خواستم عرض بکنم که متأسفانه در کتاب وسائل، البته به این شدت هم انصافا دیدم خیلی کم دیدم، اما این خیلی شدید است اختلاف. ما هر وقت در وسائل دیدیم مقارنه کردیم، جایی که توفیق داشتیم در مقارنه کردن به این تندی نبوده، به این تندی که این جور مثلا ابو الحسن رضا(ع) باشد، اینجا عبدا صالحا باشد، اصلا کلا اوضاعش با همدیگر فرق بکند.

حالا

س: مثله هست دیگر کلیتش یکی است

ج: هان یعنی مثله بیشتر همان نکته‌ای را که من عرض کردم. حالا ایشان به یک تعبیر دیگر.

ما عرض کردیم اینها هدفشان بیشتر مضمون روایت است و معنای روایت است. جنبه حکم است. بحث حدیثی نمی‌کنند، نکات حدیثی را متعرض نمی‌شوند. خوب دقت کنید.

یک دفعه شما حدیث را به عنوان حدیث می‌خواهید بررسی کنید، دقت بکنید، ظرافت‌هایش را چه جور ببینید، شما نظرتان همین است دیگر؟ یک دفعه مراد آن حکم است. خلاصه‌اش این است که یک مال مجهول المالکی است، امام(ع) می‌فرمایند صدقه بده. این خلاصه‌اش. حالا عبدا صالحا بوده، ابو الحسن الرضا(ع) بوده، من سوال کردم، یکی دیگر سوال کرده، اوطانهم بوده، چه بوده، حالا آنهایش را ولش کنید، حالا آنها خیلی مهم نیست، همان مثله به قول ایشان.

مثله عمده‌اش این است که در مجهول المالک شما صدقه بده.

س: قضیه را می‌خواهند بگویند یک قضیه بوده، عبارات فرق می‌کند.

ج: همین دیگر، می‌خواهد بگوید حکم یکی است. حالا دیگر فرض کنید دو تا قضیه باشد حکمش یکی است.

س: اگر فقط حکم باشد که ممکن است مثلا دو تا روایت مختلف باشد بگوید احکامشان یکی است،

ج: خلاف است دو تا موضوع باشد. ظاهرشان یکی است، موضوعش یکی است.

حالا اوطانهم بوده، تلحقوهم بوده، تحملوه بوده، حالا ممکن است یک چیزی کم و زیاد شده باشد. ما حرفمان این است که این حرفها خوب است، یک دیدگاه خوبی است. اما به هر حال بالاخره حدیث باید حساب شود، کتاب شود، این طور نمی‌شود ولش کنیم برای خودش هر چه در بیاید که.

و بعد واقعا عرض کردم خب این منشأ من چند بار عرض کردم منشأ این که مثل صاحب حدائق آن حمله شدید را به شیخ طوسی می‌کند همین است خب. ایشان می‌گوید شیخ طوسی روایت را خراب کرده، ضایع کرده، سندا متنا، تحریف، تصحیف، زیاده، نقیص، یک چیز عجیب و غریبی صاحب حدائق، چند بار هم گفته.

عرض کردیم در این مقدمات معجم آقای خویی نگاه کنید دارند ایشان عبارت صاحب حدائق را. لکن این عبارت را شاید خود من چهار یا پنج بار در حدائق دیدم در جاهای مختلف. تکرار هم می‌کند صاحب حدائق عبارت را، آن که من دیدم

س: بیشتر از ده پانزده تا است

ج: بله بیشتر است عرض کردم آن که من دیدم؛ چون من همه حدائق، من یک کتاب کاملش را هم کامل نخواندم. زیاد مراجعه کردم، فرض کنید صومش را زیاد، حجش را اما اینکه کامل دیده باشم نه. خود من دیدم چهار پنج مورد تا حالا. خب آیا و یک اشکال مثل صاحب حدائق با تند شدن صاحب حدائق است، این یک بحث. یک بحث این است که خب واقعا چیست قصه چیست، واقعا هم باید حل بشود قصه. بالاخره مخصوصا روی مبانی که مگر حدیث شفاهی باشد و این خیلی بعید هم هست حدیث شفاهی؛ چون هر دو مصدر هم در کتاب شیخ طوسی هم در کافی، عن محمد بن عیسی عن یونس. از محمد بن عیسی. و هر دو هم مشایخ قم از ایشان نقل می‌کنند.

آن اشکال جواب حدائق اولا روشن شد، الان روشن شد، سابقا هم گفتیم. صاحب حدائق دقت نکرده، مرحوم شیخ طوسی این را از صفار گرفته، از محمد بن عیسی عن یونس. مرحوم شیخ طوسی مشکل ندارد، در کتاب صفار این طور بوده، خب شیخ چه کار بکند. شیخ بیاید دستکاری بکند. مرحوم کلینی دارد علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی عن یونس.

پس دو تا مصدر هستند دو تا راه هستند. نیاییم بگوییم مرحوم شیخ طوسی را به او حمله بکنیم که ایشان خرابکاری کرده در حدیث. نه، مرحوم شیخ طوسی از کتاب، تصریح می‌کند صفار عن محمد بن عیسی.

عرض کردم شواهد ما قطعی است که مرحوم محمد بن عیسی یقطینی این نوه یقطین معروف است. چند بار عرض کردیم یقطین از شخصیت‌های طراز اول نزدیک به بنی عباس، بلکه از دعات بزرگشان است. اصلا بچه‌هایش را ول کرده در کوفه رفت به طرف خراسان، در حمله با ابو مسلم، یکی از بنیانگذاران و تأثیرگذاران در بنی عباس است؛ لذا خیلی نزد بنی عباس عنوان داشت یقطین، جانش و مالش را در راه بنی عباس فدا کرده بود به قول معروف. نه اینکه فدا کرد، گذاشته بود در راه آنها. لذا هم بچه‌هایش خیلی مورد نظر دستگاه خلافت بنی عباس به احترام پدر، خیلی مراعات می‌کردند. با اینکه می‌دانستند مثلا علی، علی بن یقطین دیگر، ابو الحسن علی… پسر ایشان. ایشان مثلا با دستگاه مخالف است، با هارون مخالف است، ایشان از شیعیان موسی بن جعفر(ع) است. تحمل می‌کردند به خاطر یقطین. و دو سه تا بچه دارد که یکی علی است که مسلم شیعه است. یکی هم یقعوب است که ظاهرا ایشان هم شیعه است. عبید هم احتمالا … این محمد بن عیسی نوه عبید است. محمد بن عیسی بن عبید یقطینی. یقطینی هم به لحاظ جدش، یعنی نسبش کاملا محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین.

پس اینها از یک خانواده معروفی هستند. البته خود علی بن یقطین شخصیت اجتماعی‌اش چون خودش مرد قابلی بود، بالاتر از یقطین است. وزیر بود، خیلی قدرت داشت، قدرت مالی فراوان، خیلی هم با زحمت زندگی می‌کرد، به خاطر اینکه از یک طرف به موسی بن جعفر(ع) معتقد به امام(ع) از آن طرف در دستگاه هارون. من فکر می‌کنم جایی دیدم که حتی خود علی بن یقطین قبل از یقطین فوت کردند. هنوز یقطین زنده بود که پسرش فوت کرد. در زمان هارون.

علی ای حال محمد بن عیسی یک چهره محل کلام است. ظواهرش حالا من همه جهاتش را نمی‌خواهم بگویم. ایشان به قم آمده و مقداری از میراث‌های کوفه و عراق را در قم ایشان پخش کرده است. یکی از آنها کتب یونس است. غیر از کتب یونس هم هست. یکی از آنها کتب یونس است. یونس بن عبدالرحمن.

خود یونس ولائش به آل یقطین است. خود یونس بن عبد الرحمن از توابع آل یقطین خودش را قرار داده است. آن وقت مرحوم ابن الولید دو سه تا مطلب راجع به محمد بن عیسی دارد. یکی این است که کتابهای یونس نسخ مختلف دارد، این که ما می‌گوییم نسخ یا چاپ در آن زمان می‌گفتند روایات. عبارت ابن الولید کتب یونس بن عبد الرحمن التی هی بالروایات. مراد از روایات در اینجا این است. یعنی نسخ متعدد یا چاپهای مختلف دارد. بالفعل هم هست. اسماعیل بن مرار هست، صالح بن فلان هست، صالح بن اسماعیل هست. عده‌ای هستند که کتب یونس را نقل می‌کنند.

ابن ولید می‌گوید همه‌اش خوب هستند الا همین که محمد بن عیسی نقل می‌کند. این مشکل دارد. تصادفا ایشان آن را که محمد بن عیسی نقل می‌کند مشکل می‌داند. تصادفا کلینی بیشتر از این نقل می‌کند. به عکس است.

عرض کردم من شواهد ما چون جایی نوشته نشده دیگر، شواهد ما حاکی از این است که در اول قرن چهارم دو خط فکری به این معنا کاملا متمایز. یک خط کلینی و اختیار طایفه‌ای از روایات، و یک خط ابن الولید و اختیار طایفه‌ای از روایات. این روایاتی که از کتاب یونس نقل شده، به نسخه ابن ولید، به نسخه محمد بن عیسی، ابن ولید اشکال داشت، کلینی قبول داشت.

پس اولا اختلاف وجهش واضح شد. نه اشکال به شیخ است، نه اشکال به کلینی است. دو تا مصدر مختلف هستند. مرحوم کلینی از طریق استادش علی بن ابراهیم نسخه را نقل کرده است. مرحوم شیخ طوسی هم اصلا کتاب یونس پیشش نبوده، بوده پیشش در اینجا نبوده، مستقیم از کتاب صفار نقل کرده است. نه اشکال به این آقا وارد است، نه اشکال به آن آقا وارد است.

فقط می‌ماند یک مطلب. این را ما چه جوری حلش بکنیم؟ واقعا خب حالا کار نداریم حالا فرض کنید اشکال می‌رود سر جناب آقای صفار و علی بن ابراهیم. آیا واقعا کتاب یونس کدام یکی بوده؟ انصافش الان برای ما مشکل است. ما زوری که زدیم در این چند ساله و تحقیقات و اینها، توانستیم ریشه‌های اولش را پیدا کنیم. ریشه‌های بعدش را گیر داریم، نمی‌دانیم چرا این، واقعا شاید مثلا من سالهاست در مباحث فهرستی کار کردیم، حالا ابداع کردیم و فلان، اما به این تندی ندیده بودم. امروز لذا هم خواندم امروز خیلی برایم تعجب آور بود.

قبلا می‌دانستم اما به این تندی که این قدر با همدیگر دو نسخه از کتاب یونس، که هر دو هم از کتاب محمدبن عیسی است، خیلی عجیب است یعنی انصافا احتمال می‌دهم شاید مرحوم مثلا ابو الحسن بوده، عبد صالح ابو الحسن بوده، ایشان رضا کرده آن آقا همین  جور…

علی ای حال فعلا نمی‌توانیم چون هر چه بگوییم همه‌اش گفت که تخرص به غیب است، نمی‌توانیم الان چیز واضحی را، فقط من خواندم متنا که این یک نمونه‌ای باشد اینها را یادداشت بکنید کتبی که روایاتی که اختلاف متنش شدید است و همین طور هم که ایشان نوشته، سند هم صحیح است، هر دو هم صحیح است. این چه بوده؟ نمی‌فهمیم.

مخصوصا مرحوم نجاشی چون اصولا کتب صفار خیلی مشهور نیست این را نمی‌شود انکار کرد. بیشترین روایتی که ما از کتب صفار داریم، داریم از غیرش اما کم هستند، بیشترینش از طریق شیخ طوسی است قدس سره. و لکن از عبارت نجاشی در ترجمه صفار در می‌آید که میراث‌های علمی ایشان کاملا دقیق است، صحیح هم هست. سقط و مقط و غلط و غلوط و تحریف و تصحیف و زیاده و نقیصه و از این جور حرف‌ها ندارد.

حالا از من سوال بکنند چه توجیه بکنیم؟ واقعش نمی‌دانم. یعنی واقعا برای ما تحیرآور است.

س: استاد این کتاب صفار است یا نقل صفار از کتاب یونس؟

ج: نقل صفار از کتاب یونس است.

نه از کتاب صفار هم چون ابتدا به اسمش کرده

س: ابتدا به اسمش کرده یعنی کتاب خودش است.

ج: بله کتاب خودش است.

صفار دستکاری‌اش کرده!؟ نمی‌فهمم. کتاب یونس دو نسخه داشته!؟

علی ای حال خیلی امر غریبی است یعنی این امر بسیار امر غریب و مریبی است انصافا. کار حالا به بحث، ما عرض کردیم این آقایان بیشتر بحثهای رجالی دارند. ما چون خیلی هم سوال می‌کنند بحث فهرستی فرقش با… خب فرقش همین است دیگر. فرق فهرستی و الا ایشان نوشته این سند هم صحیح، آن هم صحیح، این هم مثله، او هم گفته نحوه، خب تمام شد رفت پی کارش. سند هر دو معتبر، صفار معتبر، آن یکی هم معتبر، این هم علی بن ابراهیم. این بحثهای رجالی خیلی راحت تمام می‌شود.

می‌ماند روی آن بحثهای فهرستی و نسخه شناسی که این واقعا خیلی عجیب است. البته انصافا هم من قبول دارم کم شده من توی روایات اصحاب ما این طور، گفت قد اختلفتما و انتما رئیسا ولدیکم، قصه کسایی و سیبویه دارد قضیه زنبوریه، گفت قد اختلفتما و انتما رئیسا ولدیکم، حالا مشکل این است که نسخه صفار با نسخه علی بن ابراهیم یا نسخه تهذیب، فعلا با نسخه کافی در این درجه اختلاف، نه اختلاف در معنا، نمی‌خواهم بگویم اختلاف در معنا، اختلاف در متن روایت و خصوصیات خیلی بعید به ذهن می‌آید.

آن وقت هم این بحث نکات فنی هم دارد خب. این که یونس از حضرت رضا(ع) روایت کرده باشد یک مطلب است. این که کس دیگری شنیده، یونس شنیده مطلب دیگری است، به لحاظ ارزشی، به لحاظ خود حال یونس خیلی فرق می‌کند.

به هر حال این پس دقت بفرمایید یک مطلبی را که ما در اینجا داریم، این است که ما فقط الان اختلاف این دو نسخه را توانستیم پیدا بکنیم، اما الان به جای اینکه حل بکنیم مشکل را در حقیقت بیشترش کردیم. معلوم شد کتاب یونس در اصل دو تا نسخه است. آیا واقعا این یکی از عواملی بوده که ابن الولید اعتماد به آن نکرده؟ یکی از عوامل این بوده؟ نمی‌دانیم الان واقعیتش الان نمی‌دانیم. چون ابن الولید بلااشکال مرد فوق العاده‌ای است نمی‌شود انکار کرد. این که بگوید همه نسخ کتاب یونس قابل اعتماد است الا آن که محمد بن عیسی نقل کرده؛ خب این هم حرف عجیبی است این هم حرف کمی نیست. از آن طرف باز می‌بینیم کلینی به همینها اعتماد دارد به عکس ابن الولید. پس معلوم می‌شود معرکة الآرائی اول قرن چهارم راجع به این کتاب نسخه کتاب یونس مطرح است.

شاید من یک وقتی حساب کردم، اگر حساب من خراب نشود، در کل کتاب فقیه ده تا روایت یونس است. اصلا نیست، فقیه از یونس نقل نمی‌کند. تازه طریقش هم به یونس نیاورده، فقیه در آخر مشیخه به نظرم مجموعا ده تا دیدم حالا می‌ترسم کم و زیاد شده باشد. خب ایشان هم شاگرد ابن ولید است دیگر. ایشان منعکس کننده آثار ابن ولید است. صدوق در حقیقت حامل افکار ابن ولید است. مدرسه ابن ولید را باید در صدوق پیدا کرد. این همه ما روایات یونس مخصوصا از طریق محمد بن عیسی. آنچه که ما در کافی داریم، شاید بالای حدود نود درصد، 85 درصد، چون آمار رسمی ندارم، همین جوری تخمینا عرض می‌کنم، روایات یونس از کتاب محمد بن عیسی است در کافی.

از اسماعیل بن مراج چند دانه هست، از آن صالح بن سندی، صالح بن اسماعیل یکی دو تا هست، یکی دو نفر دیگر هم شاید باشد. اما آنچه که الان موجود است، از کتاب محمد بن عیسی، نسخه محمد بن عیسی. آن وقت باز ابن الولید می‌گوید نه همه نسخه‌ها خوب است جز نسخه محمد بن عیسی. درست یک تفکر … حالا دقیقا هم برای ما روشن نیست که اشکال ابن الولید چه بوده؟ یک چیزی که الان ما داریم می‌بینیم واقعا دو متن متفاوتند. واقعا محمد بن عیسی دو متن داده؟ طبعا این را باید قبول بکنیم که ابن الولید فوق العاده است در حدیث شناسی و دقت در حدیث واقعا فوق العاده است، مرد بزرگواری است. فعلا که نشناختیم.

و الذی یهون الخط که مشکل را به نظر من باز آسان، من اینها را عرض کردم روی نکات حالا غیر از بحث حکمی، جهات دیگری را می‌خواهم متعرض بشوم. و الذی یهون الخط که این را هم باز ما کرارا گفتیم مشکل این است که اصحاب ما مثل وافی وسائل، بحار، اخیرا بعدها مثلا عوالم، نه خیلی بعد، واخیر اخیر مثل مرحوم صاحب جامع الاحادیث، احادیثی را که از کافی استخراج کردند حتی تهذیب و فقیه، بابش را نمی‌گویند؛ چون به نظر ما آن باب خیلی موثر است؛ یعنی مخصوصا کلینی. خیلی دقت اختیار… چون کلینی در ابواب معیشت باب لقطه و ضاله دارد، اصلا باب لقطه دارد. این حدیث را در باب لقطه نیاورده، لقطه هم نیست، مجهول المالک است. آخر کتاب المعیشه بابی گذاشته باب النوادر، پنجاه شصت تا حدیث خیلی حدیث آورده در باب النوادر، این را در باب النوادر آورده کلینی. خیلی عجیب است. چقدر این مرد دقیق النظر است.

شاید نسخه‌ای که ایشان داشته در روایت مشکل داشته، خیلی عجیب است، این هم برای ما تعجب آور است. چون خب یک تفکری هست که مجهول المالک را به حکم لقطه بگیرید؛ چون می‌گوید لا نعرفهم راهی نداریم، مثلا شاید زمینه این بوده باید تعریف بکنید، نیست؟، مثلا می‌گوید لا نعرفه یعنی می‌گوید تعریف نکن، معرفی کردن ندارد، اعلام کردن ندارد چون لا نعرفه. خیلی چیز غریبی است این مطلب یعنی واقعا نشان می‌دهد که مرحوم کلینی چقدر دقت نظر داشته است. همین روایتی که آقای خویی نوشتند مثله صحیح، همین که ما حکم به صحتش می‌کنیم، همین را کلینی در باب نوادر آورده است.

عرض کردیم این طبیعت کلینی است، طبیعت صدوق هم هست. صدوق مثلا کتاب طلاق که تمام می‌شود، آخرش به عنوان باب النوادر، 15 ـ 16 تا، بیست و خرده‌ای حدیث را می‌آورد. مشکل کار کجاست؟ صاحب وسائل وقتی از فقیه نقل می‌کند می‌گوید رواه الصدوق، اینجا می‌گوید رواه الکلینی، نمی‌گوید باب النوادر، این را نمی‌گوید. این هم باز نکته فهرستی است. این را هم نمی‌گوید. البته این فهرستی دور نیست، فهرستی نزدیک است. خودمان هم مراجعه کنیم می‌بینیم. آن فهرستی‌های دور مشکل دارد، فهرستی‌های نزدیک خیلی مشکل ندارد.

پس این نشان می‌دهد که مرحوم شیخ کلینی هم واقعا این گذشتگان ما چقدر زحمت کشیدند، این حدیث را دقیقا در باب نوادر آورده. حالا کجای حدیث به نظر ایشان اشکال داشته، آنرا هم نمی‌دانیم. نسخه یونس را مشکل داشته، نسخه صفار را دیده، می‌گویم ما الان چون دور شدیم، و این بحثها می‌دانید دیگر چندین قرن است اصلا در حوزه‌ای ما خوابیده کلا.

عرض کردیم تقریبا مثلا همین که تهذیب با کافی اختلاف دارد تا آنجایی که من می‌دانم، اولین بار مرحوم شهید ثانی متعرض شده است. سال 900. خب خیلی دیر است دیگر. انصافش دیر است دیگر. کلینی 330، مرحوم طوسی 460 وفاتشان است. از 460 بگیرید تا نهصد و شصت وخرده‌ای که شهادت شهید ثانی است. یعنی 500 سال فاصله است دیگر. یعنی 500 سال، یک 500 سال دیگر ارتکاز نمی‌شود درست کرد. 500 سال فاصله سکوت کاری نمی‌شود درست کرد. دقت می‌کنید؟ تازه ایشان فقط در درایه نوشته که موارد اختلاف تهذیب با کافی دارد. ایشان همین مقدار اشاره اجمالی کرده است.

یک بدایه شرح چاپ جدیدی شده، آنجا هم من یک حاشیه دارم، طولانی است حاشیه من، همین را هم نوشتم آنجا، مال سی سال قبل است شاید هم بیشتر. همانجا آن توضیح را دادیم. ببینید اینجا دقت بکنید اشکال سر کلینی نیست، سر شیخ صدوق هم نیست، توسیع هم نیست. ایشان نسخه صفار را گرفته او نسخه علی بن ابراهیم را گرفته، مصدر هر دو هم یکی است. حالا خنده دار است و آن کتاب یونس نسخه محمدبن عیسی. لکن به این دو بزرگوار اشکالی وارد نمی‌شود. به هر دو اشکال وارد نیست.

حالا آنجا چه بوده؟ آن را هم ما نمی‌فهمیم. مشکل کار ما اینجاست. و عرض کردم پسر ایشان اولین کسی است به یک معنایی حالا چون مرحوم محقق اردبیلی استاد ایشان هم دارد این کار را کرده، لکن پسر ایشان دیگر اولین کسی است در این منتقی الجمان احادیث را مقابله کرده است. توضیح دادیم اولش، مثلا تهذیب این طور است، و یکی از نعم الهی بر ایشان، بر پسر ایشان که تابع پدرش است، مرحوم شهید ثانی، نسخه تهذیب به خط شیخ در اختیارش بوده است رضوان الله علیهم اجمعین. پسر ایشان هم از همین نسخه نقل می‌کند. از تهذیب به خط شیخ. لذا خب واقعا هم خیلی ارزش دارد. فقط عرض کردیم ایشان کتابش تا حدود حج رسیده، این لقطه و اینها را ندارد. اگر داشت ممکن بود باز یک مقدار مشکل را حل بکند. متأسفانه ایشان تا کتاب و متأسفانه ایشان احادیث صحیح و حسن را از تهذیب استخراج کرده است. موثق مال ابن فضال یا ضعیف را استخراج نکرده است. ای کاش ایشان تمام تهذیبی که در اختیار داشت، حالا استنساق می‌شد، و ما بعد از مرحوم شیخ حسن دیگر خبری از این نسخه تهذیب شیخ طوسی نداریم. نسخه اصل خود شیخ قدس الله نفسه.

علی ای حال کیف ما کان و متأسفانه باز بعد از مرحوم شیخ حسن خیلی این کار پیگیری نمی‌شود. اصلا در حوزه‌های ما مثلا کتاب جواهر اصل می‌شود، ایشان در این خط‌ها نیست کلا. این پیگیری این قسمت‌ها…

س: به چه دلیلی باب 32:37

ج: اولا وقتی که ایشان مثلا چهل پنجاه تا، هفتاد هشتاد تا باب می‌آورد، بعد نوادر را که نگاه می‌کنیم، احادیثش مربوط به ابواب قبلی است، در آن باب قبلی نیاورده است. خیلی‌هایش هم صحیح السند است، نمی‌فهمیم چرا. اختصاص به … چند بار صحبت کردیم، ده‌ها بار شده ما در بحث‌هایمان صحبت کردیم.

بعد هم این رساله‌ای که مرحوم شیخ مفید نسبت داده شده در باب هلال، در باب رؤیت هلال، و اینکه اعتبار به رویت است و به عدد نیست، این یک رساله‌ای هست که آقای خویی از آن تعبیر می‌کند به رساله عددیه که عرض کردیم اصلش هم پیش نوه همین آقای صاحب معالم بوده. در المنثور دارد و ایشان می‌گوید این رساله پیش من هست، دارد از بین می‌رود و خیلی قدیمی هست و من این را اینجا می‌نویسم که از بین نرود. و می‌گوید احتمال می‌دهم مال سید مرتضی باشد، می‌گوید لکن اسلوبش به شیخ مفید بیشتر می‌خورد.

بعدها مرحوم حاجی نوری در مستدرک به عنوان رسالة العددیه، آقای خویی هم در معجم به اسم الرسالة العددیه، این رساله عددیه در معجم آقای خویی شرح حالش این است، از قرن یازدهم است. توسط نوه صاحب مرحوم شهید ثانی پخش شده است. سابقه تاریخی ندارد. یعنی نسخه‌اش تاریخش معین است، او ننوشته تاریخ نسخه چه سالی است. تاریخ انتشار…

ایشان مرحوم شیخ مفید از یک روایتی که می‌خواهد جواب می‌دهد می‌گوید و ایضا اورده الاصحاب فی باب النوادر المود لذکر الاحادیث الضعیفه؛ این را شیخ مفید تصریح دارد.این که من عرض کردم خدمتتان. لکن من چرا با این مقدمات گفتم؟ چون ممکن است شما به من اشکال بکنید کی گفت این کلام مال شیخ مفید است؟ آن نسخه تاریخش چیست؟ خودمان از اول گفتیم.

علی ای حال به عنوان تصریح مرحوم شیخ مفید در همین رساله، چون در آثار شیخ مفید عرض کردیم این رساله اسم دقیقش این است رسالة الجوابات اهل الموصل الثانیه، اسم رساله عددیه یعنی.

دو تا رساله مرحوم شیخ مفید به اهل موصل نوشته راجع به این مطلب. چون شیخ مفید اول از کسانی بود که مصر بود که ماه رمضان دائما سی روز است. کتاب هم دارد، کتاب مفصلی هم دارد. لمح البرهان اسمش است. شیخ نجاشی در یک جا از این کتاب نقل می‌کند، شیخنا المفید در کتاب لمح البرهان. الان از این کتاب هیچی دست ما نیست. جز این نقل مرحوم شیخ نجاشی هیچی به دست ما نرسیده است.

بعد ایشان بر می‌گردد از این مبنا به آن مبنای دیگر که ماه رمضان بیست و نه روز و سی روز می‌شود. اصل موصل شک می‌کنند، از او سوال می‌کنند، جواب می‌دهد بله من برگشتم. باز مثل اینکه باز شک می‌کنند، این رساله دوم می‌نویسد ایشان. این رساله دوم است؛ چون اولش می‌گوید که کتبت علیکم به شما نوشتم که این طور است. مثل اینکه شک می‌کنند که آیا ایشان واقعا شیخ مفید عقیده‌اش عوض شده؟ ایشان می‌گوید بله. و حتی گفته شده چون بعضی از منجمین در آن زمان این مطلب را به شیعه اشکال کردند، شیخ مفید از این جهت برگشته. این مطلب را در منجمینی که الان داریم، ابو ریحان بیرونی دارد. البته ابو ریحان معاصر شیخ مفید است. احتمال اینکه شیخ مفید کلام ابو ریحان را دیده باشد، فکر می‌کنم بعید باشد، فکر می‌کنم بعید باشد.

علی ای حال ابو ریحان بیرونی چقدر واقعا اینها با اینکه سنی بودندو مخصوصا مال منطقه مال بیرون ماوراء النهر به اصطلاح، سنی‌های متعصبی بودند، ایشان دارد که روا علمای شیعه عن الصادق علیه السلام که ماه رمضان همیشه سی پر است و بیست و نه روز نمی‌شود. بعد ایشان می‌گوید اینها اشتباه کردند. امام صادق(ع) شأنش اجل است. از ائمه اسلام است. شأن جعفر بن محمد(ص) اجل است که این مطلب را بگویند. ماه رمضان هم مثل بقیه ماه‌ها است، هیچ فرقی نمی‌کند، بیست و نه روز می‌شود، سی روز هم می‌شود.

خیلی عجیب است، خیلی ادب را مراعات می‌کند. می‌گوید این علمای شیعه اشتباه نقل کردند. اینها بیخود نقل کردند از امام صادق(ع)؛ چون امام صادق(ع) جزو بزرگان دنیای اسلام است. معقول نیست که چنین مطلبی را بفرماید.

عرض کردم این مطلب را من خود من در یک نوشته حالا آن نوشته هم یک شرحی دارد. مال یکی از اساتید ابو ریحان است. در همان خوارزم هم بوده، ماوراء النهر بوده، کتابش هم چاپ نشد، نسخه خطی هست. ایشان آنجا دارد. آن قبل از شیخ مفید است و قبل از ابو ریحان است، و احتمالا ابو ریحان از او گرفته است. آنجا دارد که علمای شیعه نسبت می‌دهند به امام صادق(ع)، بعد آنجا رد می‌کند، می‌گوید امام صادق(ع) جزو ائمه اسلام است. شأن ایشان اجل است از اینکه این مطلب را بگوید. این را علمای شیعه اشتباه کردند، امام صادق(ع) چنین مطلبی نمی‌فرمایند.

علی ای حال می‌گویند این مطلب که، احتمالا بین منجمین مطرح شده بغداد خب بغداد در آن زمان دنیا بود یعنی؛ اصلا ما در کل دنیا شهری مثل بغداد نداشتیم. هر فنی شما می‌خواستید بزرگانش بغداد بودند. از صوفی‌ها بگیرید، از عرفا، محدثین، بلا نسبت از رقاصین، مطربین، از هر فنی بگویید، همه سرآمدش در بغداد بود بلا نسبت. حتی عرفا مثل جنید و دیگران. همه جورش در بغداد بود. احتمالا در محیط علمی بغداد نقل شده و شیخ مفید برگشته از این رأی. یعنی احتمالش خیلی قوی است که واقعا نکته علمی بوده که دیدند اینها که اهل سنت هستند، بیشتر دارند دفاع از امام صادق(ع) می‌کنند تا خود شیعه. اینها می‌گویند شأن امام صادق(ع) اجل است، حتما علمای شیعه اشتباهی برایشان پیش آمده که چنین مطلبی از امام صادق(ع) نقل کردند.

س: استاد نوادر نمی‌تواند جمع نادره به معنی 37:57

ج: در کتاب کلینی نوادر دارد، النوادر دارد، نادر هم دارد، باب النادر دارد. هر دو را دارد.

علی ای حال یک کمی امروز طولانی صحبت کردیم به خاطر فواید جنبی‌اش بود. باز این هم برای ما تعجب آور است، این هم این نکته شیخ کلینی چه نکته‌ای را در این حدیث مشکل دیده که در باب النوادر آورده؟

س: روایات متفرقه می‌آوردند، لزوما ضعیف نیست

ج: قبول نداشتند دیگر خب.

الان خود مثلا کتاب من لا یحضر بعد از طلاقش باب النوادر، چند تا روایت اساسی هم در آنجا دارد که بین اصحاب هم مشهور شده به عنوان صحیحه… با اینکه واقعا در نوادر طلاق است.

س: خب اگر ضعیف بود اصلا نمی‌آورد دیگر خب

ج: بله آقا

س: اگر ضعیف بود نباید بیاورد

ج: نه به نظر من همان طور که کرارا، یک درجه وسط بوده، یعنی هم قبول داشتند هم نداشتند. این جوری. مثلا یک چیز متوسطی بوده، نه ضعیف به آن معنای مصطلح؛ چون عرض می‌کنم مثلا خود ایشان باب لقطه و ضاله دارد اصلا. این خب در باب لقطه و ضاله مناسب بود بیاورد. نیاورده در اینجا آورده. ظاهرش هم مشعر به تعریف است، ظاهرش، اولش لا نعرفهم. لکن بعید است آن تعریف مصطلح مراد باشد.

علی ای حال کیف ما کان این روایت را البته مرحوم استاد چون نوشتند صحیح است سندا، دیگر خیلی بحث دلالی نکردند. به لحاظ دلالی می‌شود تقریبا قبولش کرد. این یک مطلبی بود که ابتدائاً عرض کردیم؛ چون یک بحث ملاکات هم ایشان آورده.

من یک نکته‌ بحث ملاک را آن روز مطرح کردیم، دو مرتبه باید مطرح بکنیم انشاء الله تعالی. لکن قبل از ورود به بحث ملاک چون وقت تمام شده، من عرض بکنم این دقتی بوده که در دنیای اسلام به لحاظ فقه، به لحاظ روایات، و به لحاظ خود آنچه که از رسول الله(ص) صادر شده و ائمه(ع) به کار بردند.

چون بحث ملاک را آن روز عرض کردیم ما نحن فیه اصلش این است. مال هست، مالک دارد، لکن در مقام علم نمی‌شناسیم. اصل تصویر بحث این است. مالی باشد، مالک باشد، ما عرض کردیم قبلا و فردا هم انشاء الله باز مجبوریم تکرار بکنیم بحث ملاکات را. خب طبیعتا در این جور جاها اولا تأکید این که صبر بکنید، تعریف بکنید، این به لحاظ ملاک نشان می‌دهد که در این شریعت مقدسه، روی ملکیت خصوصی خیلی تأکید است. نکته را دقت بکنید. یعنی این ملکیت خصوصی این قدر محترم است، حتی اگر مجهول باشد، رابطه علمی نداشته باشد.

یک دفعه طرف رابطه ملکی و اعتباری‌اش را حذف می‌کند. یک جنسی را در صحرا ول می‌کند. یک دفعه رابطه ملکی را حذف نکرده، مال علم نداریم. یعنی این قدر این درجه اینها یک نکته‌های قانونی است. امروز در قانون روی تمام اینها حساب می‌کنند. خوب دقت کنید. این اینقدر رابطه ملکیت خصوصی قوی است، حتی اگر نشناسیم، این حفظ باید بشود رابطه. نگهداری بکنیم، تعریفش بکنیم، حالا مواردی که هست که عرض می‌کنم. این یک.

دو: اینقدر باز این قوی است که اگر خودش اجازه داد شما یک کاری بکنی، مثلا صدقه بدهد، می‌گوید بعد از یک سال صدقه بدهد. می‌گوید صاحبش آمد، می‌گوید اگر صاحبش آمد خواست، تو بده به او بده، فقط صدقه پای تو حساب می‌شود. این از نظر ملاکی خیلی مهم است. این که مثلا فقها هی می‌گویند احتیاط در شبهات اموال، این نکته‌اش این است؛ یعنی یک نکته ملاکی دارد که این نکته ملاکی… از اینجا انشاء الله ما فردا توضیح می‌دهیم.

حالا آن نکته‌ای که اینجا الان می‌خواهم، ببینید چقدر دقت شده در این شریعت مقدسه همین فرض واحد که به حسب ظاهر فرض واحد است، موارد مختلف آثار مختلف را بار کردند. این خیلی نکته هست. مثلا اگر مجهول المالک در مال شما مخلوط باشد گفتند خمسش را بدهید. ببینید این بحثها و تعریف و معریف، مال مختلط به حرام دیگر. می‌دانیم مال کس دیگری در آن هست، تشخیص داده نمی‌شود، گفته شده خمسش را بدهید. خوب دقت کنید، اگر آنجا خمسش را داد، طبق قاعده اگر مالکش پیدا شد، دیگر ضامن نیست. خیلی لطافت است.

اما اگر همان مال مجهول المالک جدا باشد، اگر شما از کوچه برداشتید این اسمش لقطه است، آثار خودش را دارد. تازه آن لقطه هم گاهی انسان است، گاهی حیوان است، گاهی شیئی است که فاسد می‌شود، گاهی مثل میوه است مثلا. گاهی شیئی است که فاسد نمی‌شود مثل لباس و پارچه. گاهی در حرم است، خیلی عجیب است. این دقت‌ها و ظرافت‌هایی که انسان تعجب می‌کند. از آنها عجیب‌تر مسئله شخصی است که می‌رود سفر و پیدایش نمی‌شود. معلوم المالکی است که جایش معین نیست. زنده و مرده‌اش معین نیست.

عرض کردیم شاید نسبتاً مشهورتر در میان اهل سنت، در مفقود، نود سال صبر بکند تا پیدا بشود. دیگر گفتند هی استصحاب جاری بکنید تا نود سال. چون دیگر بعداز نود سال… بعضی تا 120 سال. خوب دقت بکنید. حالا در لقطه تعریفش یک سال است. نهایتش یک سال است. این خیلی ظرافت است. این معنایش این است که ما ابواب فقه را گاهی جدای از هم بررسی می‌کنیم. وقتی این ابواب مختلف را با هم آدم وصل و اتصال می‌دهد یک دقت‌ها و ظرافت‌های عجیبی، عده‌ای‌اش در روایات خود پیغمبر(ص) است که ما اصطلاحا و روایات اهل بیت(ع) را متون اسلامی می‌دانیم. عده‌ای هم در کلمات فقهای اسلام است که اصطلاحا اسمش را فرهنگ اسلامی می‌دانیم. ما بین متون اسلامی و فرهنگ… آن که نود سال جزو فرهنگ اسلامی است، جزو متون نیست. در روایات ما چهار سال، با اینکه تعریف یک سال است. در روایات ما میراث مفقود چهار سال است. دقت کردید؟

حالا یکی‌اش هم اینجاست که مجهول المالک ما اصل مجهول المالک ما به مناسبت جایزه‌ای بود که سلطان جائر می‌دهد. یک ماشینی به طرف داده، مالکش این … ما بحثمان این بود از اینجا کمی خارج شدیم. آیا این هم مثل لقطه یک سال تعریف بشود، چه بشود، و آثار دیگری که پشت سرش هست.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD285KBدانلود
PDF168KBدانلود
MP313MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه31) یکشنبه 1395/08/23
بعدی خارج فقه (جلسه33) یکشنبه 1395/09/14

اصول فقه

فقه

حدیث