معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه30) یکشنبه 1396/12/20

1396-1397، فقه، مکاسب بیع

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض شد به مناسبت فرق بین حق و ملک و اینها، مرحوم آقای محقق اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف، رساله‌ای در این جهت نوشتند. چون خیلی مثلا بحثهای ایشان معروف است به دقت و مخصوصا که بحثهای فلسفی را هم به آن اضافه فرمودند، خب ما سعی کردیم در این مسئله تقریبا کلمات اعلام فن را متعرض بشویم.

مرحوم آقای نائینی، مرحوم آقای سید یزدی، انصافا هر کدامشان هم اعلم فی نفسه. و بله، مرحوم آقای اصفهانی، مرحوم آقا ضیاء.

مرحوم آقای اصفهانی اضافه بر اینکه در آن شرحشان بر مکاسب بخش بیع، اشاراتی دارند، این در همین خود مکاسب در این چاپ من، نمی‌دانم مکاسب ایشان چاپ جدید شده،

س: بله

ج: این رساله هم مفصل جدا؟

س: بله همان اولش ما شب نگاه کردیم آورده

ج: جداگانه آورده؟

س: همین اولش

ج: همین اولش مثل این. باشد

حالا من می‌خوانم اگر جایی هم چون دیروز که خواندیم مخصوصا بعضی از آقایان گفتند اصلا عبارت ایشان را سر و تهش را ملتفت نشدیم، مجبور شدم دو مرتبه امروز با یک، چون مخصوصا این نسخه من اینطوری است حالا، یعنی نسخه چاپ قدیم این طوری است. جدا نشده، سر عنوان ندارد، حالا من اینجا عنوان می‌دهم، دیگر امروز یک مقداری خودمان را می‌گذاریم روی عبارات مرحوم آقای اصفهانی. چون عبارت ناقص افراد را آدم نباید بخواند یا بخواند درست بخواند. ناقص به درد نمی‌خورد.

عرض کنم که مرحوم آقای اصفهانی مثل بقیه آقایان اول به تعریف ملک پرداختند. در این رساله‌شان. حالا غیر از آن بحثی که در خود مکاسب دارند.

س: استاد عبارت پردازی ایشان خوب است یا مثل صاحب کفایه است؟

ج: دیگر حالا این قسمت را من وارد نمی‌شوم.

فنقول، ایشان در تفسیر ملک، چند تا احتمال دادند. مجموعش چهار تا است. حالا من نمی‌دانم این نسخه جدید اینها را جدا کرده یا نه؟ من حالا می‌گویم برای اینکه اگر شما به کتاب مراجعه کردید، اینها را جدا بکنید که چون این در این چاپهای قدیم مثل گفت قلب مومن یکنواخت است از اول تا آخر، سر و ته درستی ندارد. حالا اقلا جدا باشد.

وجه اول، ربما یجعل الملک من المقولات العرضیه، وجه اول اینکه ملک از مقولات باشد. یعنی وجود دارند، وجود واقعا برایشان هست، لکن فی ضمن قید.

آن وقت ایشان در مقولات عرضیه سه احتمال نقل کردند. یک احتمالی که نسبتا مشهورتر است که از مقوله جده باشد، مثل تعمم و تختم و اینجور چیزها. و عرض کردیم چون در خود آن فن هم ازش تعبیر به ملک شده، شاید منشأ تصور آقایان از این باشد. که این ملکی که در فقه است همان ملکی است که در آن رشته آمده است.

دوم از مقوله اضافه باشد مثل ابوت و بنوت، که تضاعی فی بین مالکیت و مملوکیت هست، و اما بمعنا السلطنة المساوق للقدره فیکون من مقولة الکیف؛ این را خود ایشان احتمال دادند. ایشان در مقولات عرضی سه احتمال دادند؛ جده که نسبتا معروف‌تر است، دوم اضافه که بعضی از بزرگان آوردند، یعنی اصحاب آوردند. سوم هم احتمال خود ایشان که مقوله کیف باشد. این سه تا احتمال.

بعد فرمودند و الکل باطل، این وجه اول را ایشان ابطال کردند.

س: منظور از کیف چیست؟

ج: چون می‌گوید از سلطنت است مثلا، سلطنت انسان بر می‌گردد به آن

س: کیف نفسانی یعنی؟

ج: نه کیف به اصطلاح مثلا خارجی مثلا بر میگردد به خارجی نه اینکه نفسانی. ادعای ایشان، به سلطنت، سلطنتی که انسان دارد.

بعد ایشان این را می‌فرمایند والکل باطل، من حالا به ترتیب می‌روم جلو که ترتیب بحث هم به هم نخورد. بعد شروع می‌کنند این که ملک نه از جده است، نه از اضافه است، کیف هم که خیلی باید….

بعد وارد بحث می‌شوند. وجوهی ذکر می‌کنند که ملک، چون در اگر مقولات عرضی باشد وجود دارد، اما وجودش در ضمن غیر است نه اینکه اصلا وجود ندارد. ایشان می‌خواهد بگوید اصلا وجود ندارد نه اینکه وجود دارد.

احدها سه وجه ایشان ذکر فرمودند؛ ما از کتاب آقای خویی هم خواندیم. آقای خویی هم از مرحوم نائینی سه وجه نقل کردند در اینکه جزو مقولات نیست. و عرض کردیم احتیاج اصلا به این بحث ندارد. چون ملک را ما خودمان انجام می‌دهیم، خودمان احراز می‌کنیم، احتیاجی به وجوه ندارد که خارج از ذات ما باشد. این سه وجه ایشان در اینجا آوردند که در کلمات آقای خویی هم نخواندیم، اینجا هم نمی‌خوانیم، دیروز هم نخواندیم، وارد این بحث هم نمی‌شویم کلا.

این مورد اول.

س: در وجود خودمان این یعنی چه؟

ج: یعنی ما خودمان مالک می‌شویم می‌فهمیم چیست. ما اگر فرض کنید کسی بچه دار شد، می‌بیند بچه از او به دنیا آمده، می‌گوید بین بچه و پدر یک نسبتی هست، یک امر واقعی هست، بین پسر، بین این نسبت با فرزند دیگر با شخص دیگر وجود ندارد. پس یک امر واقعی است. ما در ملک یک چیز واقعی نمی‌بینیم. این کتاب ملک من است، بعد ملک دیگری می‌شود، بعد اصلا از ملک خودم خارج می‌کنم، اباحه، چیزی وجودی نیست که به اصطلاح مثل وجود رابط است، رابطی نیست به اصطلاح. این راجع به تفسیر اول.

قول اول و تفسیر اول که از مقوله مقولات باشد. آن وقت سه احتمال هم در اینکه از کدام مقوله باشد. پس این قول اول به سه وجه بر می‌گردد، سه احتمال بر می‌گردد. سه وجه هم در مناقشه‌اش نوشته، احتیاج به مناقشه ندارد.

دو، و ربما یتوهم این دو برایش بگذارند. ربما یتوهم به تعبیر ایشان قول دوم؛ ان الملک العرفی و الشرعی من الامور الانتزاعیه، در امور انتزاعیه، اصلا وجودی نیست. در امور مقولات وجودی هست، وجود مرتبط به غیر، مثل فوقیت سقف برای من، سقف هست و من هستم، چیز دیگری نیست. وجودی نیست. این فقط انتزاع می‌شود. این فرقش با آن است، این شبیه وجود رابط است آن وجود رابطی.

س: استاد یعنی بگوییم منشأ انتزاعش در خارج است نه خودش

ج: بله، اصلا ندارد. ذهن یعنی ظرف اتصافش الی عروضش در خارجش.

و ربما یتوهم ان الملک العرفی و الشرعی،

س: برعکس فرمودید شما. عروض ذهنی اتصاف 07:45

ج: نه، یعنی اتصاف به عنوان فوقیتش، حالا چون این دو تا کلمه هم جابجا می‌شود.

من الامور الانتزاعیه الموجوده بوجود منشأ انتزاعها، این هم احتمال دوم. که ملک اصولا چیزی نیست، فقط انتزاعی است. این قول دوم.

باز قول دوم را هم ایشان به سه قسم تقسیم کرده است. پس قول اول هم سه تا شد، سه تا احتمال شد، قول دوم هم سه تا. بعد ایشان می‌فرمایند که منشأ الانتزاع احد امور؛ سه تا احتمال دادند در منشأ انتزاع. یک، ما هو المعروف و هو العقد او المعاطات؛ حالا ایشان نسبت به مشهور می‌دهند که ملک انتزاع می‌شود از عقد یا از معاطات. فکر نمی‌کنم حالا مگر ایشان فرمودند، به احترام ایشان، فکر نمی‌کنم. چون عقد و معاطات قرارداد است، قرارداد بعد از ملک است، نمی‌شود مقوم ملک باشد اصلا. اصلا بعد از اینکه ملک شد، این ملک با عقد یا معاطات منتقل می‌شود. اصلا عقد و معاطات، قرارداد این بعد از ملک است.

س: ملکیت دوم را می‌گوید

ج: ملکیت از آن انتزاع نمی‌شود

س: از اصحاب مملکه است بالاخره

ج: نه، ملک که آمد یکی از شؤونی که در ملک هست، این است که انسان می‌تواند جابجا بکند. نه اینکه از جابجایی ملک انتزاع بشود.

س: ملکیت دوم که انتزاع می‌شود

ج: ملکیت دوم نداریم. اول ودوم نداریم.

س: انتقال ملکیت است

ج: به هر حال انتقال ملک پس ملک شما اول فرض کنید. به هر حال ایشان نسبت به معروف داده، نسبت به مشهور داده، بنده عرض می‌کنم چون نگاه نکردم اقوال را الان نسبت نمی‌توانم بدهم،اما خیلی بحث عجیبی است که بگوییم عقد و معاطات منشأ انتزاع ملک است. این خیلی تعجب آور است به هر حال.

حالا اگر بر فرض هم باشد، چه عرض کنم. این وجه اول.

طبعا عرض کردم من هدفم امروز بیشتر این است که مطالب کتاب ایشان را، چون این نسخه من از این چاپهای قدیم است، کمی شناخت مباحث و تنظیم مباحث مشکل شده، من لذا عرض کردم امروز بگویم. و بعد وارد این بحث می‌شود و ایشان هم قبول نمی‌کند. قبول نمی‌کند نمی‌خواهیم حالا وارد بحث بشویم. چون بحث ما در ملکیت نیست.

این قول اول.

قول دوم، در انتزاع ما توهمه جماعة فی باب الاحکام الوضعیه؛ مراد از این جماعت مثل شیخ انصاری. مرحوم شیخ انصاری معتقد است که ملکیت انتزاع می‌شود از مجموع احکام تکلیفی. یعنی در حقیقت وقتی می‌گوییم یک چیزی ملک است یعنی یجوز لک التصرف فیه، یجوز لک الانتفاع به، یجوز لک نقله، یجوز لک اتلافه، این مجموعه احکام تکلیفی را که جمع بکنیم اسمش را می‌گذاریم ملک.

پس ملکیت انتزاع می‌شود از مجموعه‌ای از احکام. ایشان نوشتند ما توهمه جماعة فی باب احکام الوضعیه، آن وقت هم رد می‌کنند. عرض کردیم این مبحث در مبحث احکام وضعیه اخیرا در بحث استصحاب، خود مرحوم نائینی هم رد کرد مرحوم شیخ را قبول نکرد. و توضیحاتی عرض کردیم. دیگر حالا از بحث نمی‌خواهیم خارج شویم.

این دوم، احتمال دوم، انتزاع بشود از، من فکر می‌کنم مشهورتر همین است. این رأی دوم مشهورتر است نه رأی اول. نه انتزاع از عقد. انتزاع از مجموعه تکالیف، مجموعه احکام تکلیفی، از آن مجموعه، و لذا ملک هم به جوامع و فرهنگها و تمدن‌ها و موارد مختلف، ملک عوض می‌شود. سر تغییر ملک آن مقدار حکمی که توش است. مثلا در یک جا ممکن است یک چیزی ملک انسان باشد، مثلا در غرب، می‌تواند اتلافش هم بکند. اما در اسلام نمی‌تواند اتلاف بکند. یجوز اکله یجوز بیعه، یجوز شرائه، یجوز عاریته، یجوز هبته، لکن لیس له اتلافه، این حکم توش نیست. اما در غرب در ملک این حکم هم هست. یجوز له اتلافه.

روشن شد؟ این هم اضافه بکنیم به کلام مرحوم شیخ تأییدا للشیخ رحمه الله. اگر ملک در قوانین فرق می‌کند، نکته فرقش این  احکام است. در یک جا احکام بیست تا حکم است، در یک جا هیجده تا است، در یک جا 25 تاست، در یک جا 15 تاست، احکام عددش فرق می‌کند.

پس مراد از ملک انتزاع از این احکام است. و لذا مثلا می‌گوییم مثلا فرض کنید ملکیت من باب مثال ملکیت مثلا ادوات تولید در یک نظام سرمایه داری یک طور است، در یک نظام مثلا اسلامی در اقتصاد اسلامی جور دیگری است مثلا. این مراد از اینکه ملکیت دو جور است آن سنخ احکام است، سنخ نه، عدد احکام است. چه مقدار شما تصرف می‌توانید بکنید، طبق آن انتزاع می‌شود.

خود من فکر می‌کنم الان نسبت هم نمی‌دهم، وقتی کلمات علمای سنی و شیعه را آدم نگاه می‌کند، بیشتر این معنا به ذهنش می‌آید. این معنای انتزاعی که مرحوم شیخ فرمودند.

این هم معنای دوم از انتزاع.

بعد مرحوم به اصطلاح مرحوم آقای اصفهانی هم دراینجا مناقشه کرده، عرض کردیم آقا ضیاء، علمای ما هم در بحث احکام وضعی و تکلیفیه در وسط استصحاب متعرض شدند. من چندبار عرض کردم اصولا ما یک مشکلاتی داریم به لحاظ ترتیبی در اصول در فقه، این بحث احکام وضعی وتکلیفی در کتب اصول متأخر ما در بحثهای استصحاب آمده است. در یکی از مثلا شبه تنبیهات استصحاب. آن هم تازه مقدمه تنبیه استصحاب یا مقدمه‌ای که از اقوال استصحاب است. لکن در کتب اهل سنت بحث احکام وضعی و تکلیفی مستقل در اصول است. چون در کتب اهل سنت در تنظیم ابواب اصول، البته همه‌شان نه، و غیر اهل سنت، مثل فرض کنید زیدی‌ها، زیدی‌ها کتاب بزرگی دارند در اصول که پیش من هست. اینها یکی از فصول اصول را حکم گذاشتند اصلا. حکم، اقسام حکم، واجب، مستحب، احکام وضعی، احکام تکلیفی، مولوی، ارشادی، ترابط ما بین، و لذا در این بحث، بحث اجتماع امر و نهی را در همین فصل آوردند نه در اوامر. در اینجا آوردند.

یکی از کارهای دیگر هم این است که مثلا بحث اجتماع امر و نهی را کجا بیاوریم. در کتاب‌هایی مثلا فرض کنید مثل کتاب کفایه یا حتی معالم در بحث اوامر آورده، یا نواحی آورده، در مرحوم آقای آشیخ محمد حسین اصفهانی نظر مبارکش این بود که بحث مستقلات و غیر مستقلات عقلیه بیاوریم. اصلا ملازمات عقلیه، بحث مستقلی ایشان درست کردند. عرض کردیم هر دو رأی خالی از اشکال نیست.

اهل سنت این بحث را اصلا یک فصل دیگر گذاشتند. نه ملازمات عقلی را جدا کردند نه در اوامر. یک بحثی راجع به حکم گذاشتند. حکم و معرفت احکام من جمله ترابط بین احکام. ترابطی که به احکام دارند، نسبتی که دارند، مثلا اوامر با نواهی، چه نسبتی، این بحث را آنجا گذاشتند. وانصافا هم این درست است نه ما صنعه مرحوم مظفر که یک باب تازه‌ای باز کرده و لا ما صنعه المشهور در کتب فعلی

س: از مقدمات اصول است یا از مقدمات فقه است؟

ج: خود اصول است، لب اصول است. نه چرا فقه باشد؟

اصول خودش کلا مقدمه فقه است.

س: این را نه در الفاظ مطرح کنیم نه در بحثهای عقلی

ج: نه ملازمات، همان جای خودش، جایگاه خودش حکم است. ترابط بین حکم، تلازم بین احکام، بین احکام تلازم هست یا نه، تعاند بین احکام. آنجا متعرض بشویم.

س: همه ابواب را در بر می‌گیرد 15:55

ج: نه مباحث الفاظ غیر از آن است. مباحث الفاظ، مباحث اصول عملی غیر از آن است.

س: تلازم بحث عقلی است دیگر

ج: می‌دانم تلازم بحث عقلی آنجا نداریم، تلازم بین ارتباط قانونی است.

این رأی دوم شد که مرحوم آقای آشیخ محمد حسین آوردند رحمة الله علیه.

رأی سوم ما ربما یتخیر من ان تمکن الشخص، این در این چاپ جدید اینها را جدا کرده، در این چاپی که شما دستتان هست؟

س: بله الثالث دارند

ج: نه ثالث که خود ایشان دارد. نه این که من گفتم این دوم است، این اول است. ربما یتوهم را دوم قرار دادیم یا ایشان نه

س: آن ربما یتوهم ها را عدد نزده

ج: نزده، خوب بود اینها عنوان زده می‌شد که عبارات، چون اینها زیاد پشت سر هم هستند، خسته می‌شود آدم، کمی هم به هم می‌پاشد.

الثالث ما ربما یتخیر من ان تمکن الشخص من بیع العین و نقلها بانواعها و تقلیبها و تقلبها شرعا منشأ لانتزاع الملکیة شرعا فقدرته خارجا علی العین بانواع التصرفات شرعا، منشأ انتزاع الملکیه؛ بیاییم بگوییم چون قدرت در خارج، عرض کردیم ملکیت ابتدائا در زندگی انسان به صورت بسیطش این بود، می‌رفت یک سیب از درخت می‌کند، این سیب دستش بود، می‌گفتند ملک. این ملک این جوری درست می‌شد. می‌رفت یک فرض کنید یک حیوان یا کبوتری را می‌گرفت، دستش می‌گرفت در خانه می‌برد، می‌گفتند ملک. ایشان می‌گوید که ما انتزاع بکنیم ملک را از این. از این تمکن، از این قدرت، از این به اصطلاح انتزاع بکنیم.

لا مجرد جواز التصرف فیه شرعا، این احتمال سوم در معنای انتزاعی.

و فیه ایشان آن را هم قبول نمی‌کند.

پس مرحوم آقای آشیخ محمد حسین اصفهانی اول جزو مقولات گرفتند، فرمودند قبول نمی‌شود. سه تا اشکال کردند. دوم جزو امور انتزاعی گرفتند. انتزاعی‌اش را هم سه جور معنا کردند. هیچ کدام از انتزاعی را هم قبول نکردند. روشن شد؟

س: معنایی که الان گرفتند که یک سیبی فرض کنیم دست

ج: این را من گفتم ایشان نگفت، اشتباه به ایشان نشود. آن سیب را من بدبخت گفتم. به آشیخ محمد حسین اشکال نکنید. این را من عرض کردم که سیب را می‌گیرد، قدرت دارد، این می‌شود ملک.

س: استاد این ماهیت خارجی نیست در خارج، یک مقوله نیست این؟ آخر مقولات را رد کردیم، الان این فرمایشی که فرمودید خودش یک مقوله است

ج: مقوله نیست این که

س: این احاطه‌ای که دارد بر آن شیء

ج: خب دیگر ایشان می‌خواهد بگوید از آن جده نیست دیگر، آن اشکالاتی که دارد

این یک. حالا شاید هم ایشان تکرار کرده. پس مرحوم آشیخ محمد حسین تا اینجا سه تا احتمال در مقوله بودن بود، رد کرد. انتزاع هم سه تا معنا کرد، این را هم رد کرد. اینها کلا تا اینجا به اصطلاح وجه دوم.

حالا من نمی‌فهمم چرا چون احتمالا همین قدرت و تمکن بود. در اینجا خوب دقت کنید. و اما عدم کونه من المقولات الثلاث بالخصوص؛ این را نفهیدم چرا، دو مرتبه بحث مقولات را مطرح کردند. در ذیل انتزاع کاشکی در این چاپهای جدید یک جوری حل قصه می‌کرد. نمی‌دانم چه شده، این شاید مثلا چون انتزاع از تمکن است، احتمالا همین اشکال ایشان که این تمکن خودش یک احاطه‌ای است، یک نوع مقوله‌ای است.

خوب دقت بفرمایید، پس ایشان اول، سه تا احتمال مقوله رد کرده و کل باطل. بعد از اینکه معنای دوم که انتزاعی بود آورد و معنا کرد و رد کرد، باز دو مرتبه، هنوز هم نمی‌فهمم من.

واما عدم کونه من المقولات الثلاث بالخصوص؛ باز دو مرتبه برگشتند. این مربوط به اول است به هر حال. به هر حال این عبارت که مربوط به اول است، مربوط به دوم نیست. حالا چه ربطی دارد نمی‌دانم.

بحث وارد بحث می‌شوند که جده معنایش چیست، آن وقت وارد بحث می‌شوند که جده احاطه نیست، جده هیئت است، الی اخره… اضافه معنایش چیست، نمی‌دانم فلان، بعد وارد این مقولات می‌شوند. واین معنا را هم رد می‌کنند. حدود به این چاپی که من دارم شاید یازده سطر است به این چاپی که من دارم. آنجا قاعدتاً شاید نزدیک یک صفحه می‌شود.

و اما عدم کونه من المقولات الثلاث بالخصوص، دیگر نمی‌خوانم، چون عرض کردیم هدف ما خواندن اینها نیست. فقط چون دیدم عبارت دیروز یکی از آقایان گفت اصلا ما نفهمیدیم ایشان عباراتش اینقدر مجمل بود نفهمیدم چه می‌گوید. این را من برای توضیح دیدم امروز مجبورم بگویم.

پس سه تا معنای انتزاعی را هم ایشان رد کردند. تا می‌آیند و کذا لیس من الاعتبارات الذهنیه، این معنای سوم است. نمی‌دانم در این چاپ جدید نوشته

س: دوم یا سوم؟

ج: سوم دیگر. اول مقولات، دوم انتزاع، سوم و کذا لیس من الاعتباریات الذهنیه، این سوم است. دقت کردید؟ این هم رد می‌کند. مراد ایشان از اعتبارات ذهنیه، ظاهرا مرادش همان تحلیل ذهنی‌اش، یا تحلیل خارجی هست، تحلیل ذهنی‌اش، جنس و فصل.

کالجنسیة و الفصلیه، ظاهرا مراد ایشان این باشد. اعتباریات ذهنی مرادشان این است.

والنوعیه، فان معروضاتها چون اینها کلی هستند، 21:28 به یک معنای از کلی، امور ذهنیه لا خارجیه، و من الواضح ان زید الخارجیه هو المالک شرعا و عرفا؛ این هم احتمال سوم. به تعبیر ایشان. روشن شد؟

اگر این چاپ جدید اقلا اگر عنوان می‌داد بهتر بود. احتمال سوم در معنای ملک اعتبارات ذهنی یا تحلیل ذهنی.

س: یعنی از مفاهیم ذهنی انتزاع داشته؟

ج: هان، مفاهیم انتزاعی ذهنی صرف. این هم که باطل شد. درست شد؟

بل التحقیق الحقیق بالتصدیق ایشان این معنای چهارم است. بل التحقیق الحقیق بالتصدیق، این معنای چهارم است که خودش قبول دارد. چون دیروز اشاره کردم که مرحوم آشیخ محمد حسین اعتباری می‌داند. این معنای چهارم است. پس خوب انشاء الله اگر رساله ایشان را ملاحظه فرمودید، این چهار تا معنا را جدا کردیم که اشتباه پیش نیاید.

پس معنای اول مقولی بودن، دو بار مقولی بودن را مناقشه می‌کند هنوز هم نفهمیدیم چرا. معنای دوم انتزاعی بودن، سه احتمال در معنای انتزاعی می‌دهد که به نظر من دومی معروف است که شیخ انصاری هم قائل است. ایشان اولی را معروف گرفته که انتزاع از عقد و معاطات است. آن که خیلی بعید است اصلا انتزاع از عقد و معاطات که خیلی بعید است.

معنای سوم هم اعتباریات ذهنی به قول ایشان، آن تحلیل ذهنی. یا اعتبار به اعتبار اینکه معروضش در ذهن وصول پیدا می‌کند.

چهارم بل التحقیق الحقیق بالتصدیق فی جمیع الوضعیات العرفیه او الشرعیه انها موجودة بوجودها الاعتباری؛ اینها وجود اعتباری، ملک یک امر اعتباری است. این هم وجه چهارم.

پس ایشان مجموعا از معانی ملک این چهار تا را فرمودند. البته لابلای صحبتهایشان گاهی بحث ملکیت حق تعالی را هم آوردند. آقای خویی که از اول از ملکیت حق تعالی شروع کردند. خواندیم عبارت آقای خویی را. این چهار معنا. خب اولی هم به سه تا برگشت، دومی هم به سه تا، شش تا، این دو تا، تقریبا هشت تا. هشت تا احتمال مجموعا از کلمات ایشان در باب ملک در می‌آید.

لا بوجوده الحقیقی، بله، بمعنا ان المعنا سنخ معنا بحیث لو وجد الخارجا بوجوده الخارجی لکان اما جوهرا؛ ببینید معنای اعتباری چیزی است که انسان درست می‌کند، می‌سازد. تصادفا این معنای اعتبار را مرحوم آقای آشیخ محمد حسین هم دارد. ما کرارا عرض کردیم معنای اعتباری به معنای ابداع نفس است، به معنای تصرف نفس است. یا به عبارت دیگر اعطاء حد شی لغیره. اگر انسان در یک امر واقعی تصرف بکند، آن حد را به غیر واقعی بدهد، این را می‌گویند اعتبار؛ چون این معنا را، دیدم اینجا آشیخ محمد حسین من ندیده بودم آشیخ محمد حسین در اصول یادم نمی‌آید، اما اینجا دارد ایشان.

بله و لذا، بل اوجده مثلا اوجده من له الاعتبار بوجوده، نه بوجود، به مجرد ایجاد وجود پیدا می‌کند. دیگر حالا ایشان این را توضیح کافی ندادند. ما عرض کردیم یکی از خصایص مهم در امور اعتباری این است که مقام ثبوت ندارد. این که نوشتند مثلا اینجا در مقام ثبوت این طور است، اثبات، مثلا در بحث اجزاء توی کتب اصحاب دارد که در مقام ثبوت مثلا چهار تا احتمال دارد در مقام اثبات. اصلا امور اعتباری ثبوت ندارند، چون واقعیت ندارد. چون از مقوله مفاهیمی است که نفس ایجاد می‌کند. و به نفس ایجاد وجود پیدا می‌کند. مثل کن فیکون می‌ماند.

س: در بحث اجزاء با قطع نظر از ادله اینجوری چه می‌کند

ج: احتمال است،

س: خب احتمال باشد

ج: پنجاه تا احتمال، احتمال است، ثبوت ندارد

س: پنجاه تا نیست

ج: چرا نباشد

س: همین سه چهار تا است

ج: چون چیزی نیست، احتمال است دیگر. چرا چه مشکل دارد؟ بگوییم مثلا احتمالات معقولش این قدر است. خیلی خب، احتمال است، نه ثبوت دارد. ثبوت یعنی یک چیز نفس الامری. اصلا امر اعتباری ثبوت ندارد. لذا در امر اعتباری ثبوتش واثباتش یکی است، فرقی نمی‌کند.

لذا ایشان یک مثالی می‌زند مثلا الاسد بمعنا الحیوان المفترس معنا لو وجد بوجده الحقیقی لکان فردا من نوع الجوهر، خیلی خب حالا ایشان در ذهنشان روی جواهر واعراض و از این حرفها.

لکنه قد اعتبر زیدا اسدا، لذا در مثل شیر، شیر خارجی، آنجا ثبوت و اثبات معنا دارد. مثلا آیا در اتاق شیر هست؟ امکان دارد باشد، ثبوتا امکان دارد. می‌رویم نگاه بکنیم در این ساختمان هست. اما اینکه زید شیر هست یا نه؟ آن نمی‌گوییم امکان، تابع جعل است، تا گفت اسد می‌شود، تا نگفت هم نمی‌شود. لذا عرض کردیم این معنایی که در باب انشاء دارند، ایقاع المعنا بلفظ یقارنه؛ به نظر من خیلی دقیق است خلافا لما علیه الاستاد رحمه الله. این معنا خیلی لطیف است. انشاء از سنخ اعتبار است. یکی از اقسام اعتبار انشاء است. استعاره است، تفصیل هست، قوانین هست، قانون هست. اینها تمام از اقسام اعتبار هستند. یعنی با این ایجاد می‌شود، اصلا این، عرض کردم در این کلمات شاید هم مرحوم آقای طباطبایی از متأثر به افکار مرحوم علامه بوده، از ایشان گرفته، از آقای اصفهانی. یک بحثی در آن جلد اول اصول فلسفه دارد ادراکات اعتباری. بحث خوبی است، این بحث ادراکات اعتباری را ما قسمت‌هایی‌اش را هی متعدد گفتیم.

این ادراکات اعتباری در زاویه بحث ما یا اعتبارات ادبی است، مثل زید اسد، یا اعتبارات قانونی است در بحث ما فعلا. مثل اینکه می‌گوییم ملک، حرام. حرام یک نوع اعتبار قانونی است.

عرض کردیم این بحث در دنیای اسلام مطرح شده. توی مباحث اصول هم هست. صلب بحث اصول هم هست. توی مقدمات استصحاب هم نیست. و آن توی بحث حکم است. همین پریروز هم عرض کردیم آن که من از کلمات اهل سنت می‌فهمم حکم را که اعتبار می‌دانند، این اعتبار فقط به حکم تکلیفی می‌خورد. حکم وضعی را اعتبار نمی‌دانستند، اخبار می‌دانستند. حکم تکلیفی را انشاء می‌دانستند، حکم وضعی را اخبار می‌دانستند.

همین مثالی که همین تازگی هم زدم، در اصول هم زیاد می‌زدم، اقم الصلاة لدلوک الشمس، این اقم الصلاة را حکم می‌دانستند اعتبار. لدلوک الشمس را اخبار می‌دانستند که ما می‌گوییم حکم وضعی. ما الان می‌گوییم حکم وضعی. آنها اخبار می‌دانستند. یعنی چه؟ یعنی می‌گفتند این نماز یک عبادتی است که باید بعد از زوال باشد. این زوال، این شکل آن عبادت است. آن عبادت الان درست نیست، بعد از زوال درست است.

س: جعل دارد ندارد اینجا؟

ج: خب ما می‌گوییم جعل دارد چرا قبول کردیم. آنها می‌گویند جعل ندارد اخبار است.

یعنی بعبارة اخری بیان ماهیت نماز است.

س: بالاخره یک مجعول است دیگر

ج: نه دیگر می‌گفتند فقط بیان است.

س: خب خود انشاء هم اخبار

ج: انشاء را اخبار نگرفته، شما باز برگشتید، آقای خویی شبیه اخبار گرفته

س: منظور لدلوک الشمس را شما می‌خواهید اخبار بگیرید این طرفش هم مثل همان

ج: اخبار نیست، اینجا جعل کرده.

جعل یعنی چه، خوب دقت فرمودید؟ پس اعتبار قانونی به این، مثلا حرام، چرا کلمه حرام را در لغت عربی به کار بردند؟ چون حرام در لغت خود صلب لغت به فارسی ما می‌گوییم محرومیت. حرام یعنی کسی را از کاری محروم بکنند. وقتی می‌خواهد بگوید آقا مثلا لا تخرج من الغرفه این در حقیقت آن محرومیت تکوینی را در مقام اعتبار ایجاد کرد. اعتبار به این معنا. پس ما یک محرومیت تکوینی داریم، در اتاق را می‌بندیم، دست طرف را می‌بندیم، پای طرف را می‌بندیم بیرون نرود، این محرومیت تکوینی است که از اتاق خارج نشود. یک محرومیت اعتباری داریم. یعنی یک محرومیتی را که ما ابداع کردیم. نه در خارج و در تکوین. به او گفتیم لا تخرج من الغرفه. این هم حرام به این معنا حرام می‌گویند، روشن شد سر اعتبار چیست؟ آن نکته اعتبار کجاست؟ چون بنا به این شد که ما امر حقیقی و واقعی داریم، یک چیزی را مثل او اعتبار می‌کنیم. مثلا اسد داریم، شیر واقعی داریم، زید را می‌آییم چه کار می‌کنیم؟ لباس اسدیت می‌دهیم. عرض کردیم زید اسد، جائنی اسد، بنابر معروف بین اهل لغت مجاز است؛ یعنی کلمه اسد به معنای زید است. اسد به کار برده شده، مراد زید است. این مجاز در لفظ است.

بنابر مبنای سکاکی مراد مجاز در اسناد است. بنابر این مبنا اگر مبنای مرحوم آشیخ محمدحسین اصفهانی این باشد که ظاهر عبارت این است، مجاز در مسند الیه است نه در اسناد نه در لفظ. اعتباری که شده در مسند الیه است. اعتبار چه شده؟ زید که انسان است، کانما لباس انسانیت را از او خارج کردیم، لباس شیری به او پوشاندیم، کأنما من او را شیر می‌بینم.

س: ادعایی دیگر

ج: ادعایی است.

یک وجود ادعایی است. وجود ادعایی می‌گوییم اعتباری. آن وقت این وجود اعتباری یک سنخ خاصی است. وجود نیست، ندارد، هیچ ثبوت هم ندارد. این رویش آثار فراوانی بار می‌شود. در اعتبار اگر دقت بشود، آثار فراوانی، و لذا ما در بحث احکام اعتباری عرض کردیم، در احکام وضعی و تکلیفی مجموعا سه تا رای در دنیای اسلام مطرح است. مثل اقم الصلاة لدلوک الشمس. رأی مشهور هم اقم الصلاة اعتبار است، هم لدلوک الشمس اعتبار است. این ماهیت صلاة را به این شکل می‌بیند.

رأی دوم رأیی که ظاهرا اهل سنت دارند. اقم الصلاة اعتبار است، لدلوک الشمس اخبار است. رأی سوم، رأی مرحوم آقا ضیاء، اقم الصلاة اعتبار نیست، امر حقیقی است، لدلوک الشمس اعتبار است. چون مرحوم آقا ضیاء حکم را اعتباری نمی‌داند. آقا ضیاء خلافا ل همه فقهای اسلام، حکم را، حکم تکلیفی را اراده مبرزه می‌داند. یا ابراز اراده.

من آب می‌خواهم، این آب خواستن را ابراز می‌کنم. این می‌شود حکم. آن وقت در اینجا اراده من که امر ذاتی است تکوینی، این که اعتباری نیست که تکوینی است. ابراز هم با کلام است، این هم تکوینی است. ابراز هم تکوینی، ممکن است با کلام باشد، با دست باشد، با اشاره باشد، با نوشته باشد. ابراز هم امر واقعی است، اراده هم که امر واقعی است، پس اعتبار کجاست. چه چیزی را اعتبار کردیم؟ می‌گوید بله، عقل حکم می‌کند به عقد که اگر مولا اراده‌اش را ابراز کرد، تو آن اراده را انجام بده. پس کار مولا تکلیف نیست، کار مولا جعل نیست، کار مولا اعتبار نیست، کار مولا ابراز اراده خودش است. من این را می‌خواهم، من این را می‌خواهم، این که شما اسمش را می‌گذارید تکلیف، این که شما اسمش را می‌گذارید عبد یجب اطاعته، عبد یجب علیه اتیان مراد مولی، عبد اگر فهمید به هر راهی فهمید، البته آن اراده باید ابراز بشود. اگر عبد فهمید که مولا چنین چیزی را می‌خواهد باید انجام بدهد.

من شاید برای اولین بار در آقایانی که دیدم تا حالا در شرح عبارات مرحوم آقاضیاء آقایانی که بعد آمدند، من عرض کردم آقا ضیاء بعضی وقتها حرفهای عجیب و غریبی دارد، بینی و بین الله، خیلی حرفهای عجیب و غریب می‌زند. این خیلی مرحوم آقا ضیاء فکر می‌کرده و خیلی واقعا بعضی جاها ظرافت‌های لطیفی دارد. تعجب آور این تعبیر ایشان که اصلا حکم اعتبار نیست. تعجبش کجاست؟ شاید مثلا دویست سال قبل از مرحوم آقا ضیاء، مونتسکیو در این کتاب قرارداد اجتماعی هم همین حرف را، در قانون می‌زند. قرارداد یعنی ابراز. جامعه یک قرارداد می‌گذارد، این قرارداد اجتماعی قانون. قانون چیزی نیست که جعل بکنی. خیلی عجیب است، کتاب دارد قرارداد اجتماعی.

س: هر قانونی که باعث 34:40

ج: هان این اشکالی است که دیگران به مونتسکیو کردند، ببخشید ژان ژاک روسو، اشتباه کردم. حواسم پرت بود. ژان ژاک روسو که می‌گوید قانون، آن قرارداد، خیلی عجیب است، من تعجب می‌کنم. مثلا آقا ضیاء می‌گوید در باب وضع، می‌گوید در باب وضع رابطه بین لفظ و معنا، بین این لفظی که شما، این رابطه ذاتی است اما طرفینش اختیاری است، جعلی است. مثلا بگویید لفظ آب آن معنا بیاید، لفظ نان آن معنا، ممکن است جابجا بکنید. طرفین رابطه اعتباری هستند. اما خود رابطه امر واقعی است. همه هم اشکال کردند به آقا ضیاء، در بحث وضع نگاه بفرمایید. این حرف مرحوم آقا ضیاء در باب وضع با این نظریه جدیدی که غربیها می‌گویند که وضع را ارجاع می‌دهند به انگیزه‌های شرطی شده خیلی می‌خورد. خیلی عجیب است. فقط بیچارگی آقا ضیاء این که در نجف این مطلب را گفته، تصادفا هنوز تا زمان ایشان انگیزه‌های شرطی شدن در روانشناسی هم مطرح نبوده است. آن که بیشتر در روان شناسی مطرح بود، مسئله تداعی معانی بود. مرحوم آقا ضیاء می‌گویدنه، یک رابطه، آن وقت ما این مسلک انگیزه‌های شرطی شده را، مسلک آقا ضیاء را تعبیر کردیم یک نوع ترابطی بین لفظ و معنا توی غریزی، ترابط غریزی، این باز تعبیر بنده است، آقایان نفرمودند. یک نوع ترابط غریزی قائل است. این ترابط غریزی ذاتی است. ترابط ذاتی است. اما طرفینش اختیاری است.

همان مثال معروف که غذا برای سگ می‌برد زنگ می‌زد، مثلا 21 بار که غذا برد، در دفعه 21 غذا نبرد زنگ زد، حیوان لعابش راه افتاد؛ چون هر بار این صدای زنگ که بود، با غذا هم همراه بود. ببینید خیلی عجیب است. یعنی ممکن بود این 21 بار با چراغ روشن کردن باشد. ببینید طرفین رابطه. ممکن است هر وقت که غذا برایش می‌برد چراغ روشن می‌کند. آن وقت اگر بعد از آن حسابی که دارد، البته در روانشناسی دیگر حسابی شده و انگیزه‌های شرطی شده و قواعدی نوشتند، چند بار می‌شود و ضعیف می‌شود و قوی می‌شود و چطور از بین می‌رود، دیگر آقا ضیاء این حرف‌هایش را نفرمودند. اما اصل معنا این خیلی عجیب است از مرحوم آقاضیاء. می‌گویم همه آقایان هم با آقا ضیاء اشکال کردند. آخر معقول نیست ترابط بین این دو تا ذاتی باشد، طرفینش اعتباری باشد، جعلی باشد. اصلا چنین چیزی می‌گویند معقول نیست، چطور آقا ضیاء این حرف را زده؟

من معتقدم مرحوم آقا ضیاء همین معنایی را که اینها بعد با آزمایش رسیدند، و آن اینکه انسان یک غریزه‌ای دارد، طبق این غریزه ایجاد ترابط می‌کند. این غریزی است. این ابداعی من نیست. اگر مراد آقا ضیا را از ذاتی غریزی بگیریم، یعنی این جعلی نیست. اما طرفینش جعلی هستند. آن غریزه در حیوان هست، که بین زنگ و غذا ترابط یعنی ممکن است بین چراغ و غذا، ممکن است بین سوت زدن و غذا، ممکن است بین یک شخصی بیاید در عین حالی که آن شخص می‌آید یکی دیگر غذا برایش بگذارد. بعد ترابط ایجاد می‌شود بین آمدن شخص و غذا. طرفینش جعلی هستند اما خود ترابط… آن وقت این ترابط هم اگر بگوییم مرحوم آقا ضیاء دیگر از بحث خارج شدیم. بگوییم مراد مرحوم آقا ضیاء از ذاتی یعنی غریزی، چون ذاتی گاهی اوقات مثلا رابطه بین علت و معلول مراد می‌شود. و حرف آقا ضیاء بد هم نیست اجمالا، اجمالا حرف آقا ضیاء. و معقول هم هست، یعنی دقیقا آقا ضیاء را چیزی را که بعدها غالبا غربی‌ها، الان قائل به این هستند دیگر. البته خیلی از غربی‌های جدید که اصلا رابطه بین لفظ و معنا قائل نیستند، مثل نظریه آقای خویی، نظریه تعهد. چون نظریه تعهد مال آقای خویی که قبلش در مرحوم آقای نهاوندی در تشریح الاصول فرمودند در حقیقت آن نظریه با این بحثهایی که امروز به نام به اصطلاح خودشان هرمونتیک رایج شده خیلی می‌خورد که اصلا بین لفظ و معنا رابطه‌ای نیست، ولو اعتباری.

آقا ضیاء یک رابطه ذاتی قائل است. طرفینش قابل تبدیل هستند. مثل مرحوم آقای خویی که از ایشان گرفتند، مرحوم آقای نهاوندی که در تشریح الاصول دارند. مرحوم آقای آشیخ محمد رضای اصفهانی در 38:51 و آقای خویی، که اینها قائل به مبنای تعهد هستند. تعهد یعنی هیچ رابطه‌ای بین لفظ و معنا نیست. و آثاری که دارد دیگر از بحث خارج شدیم امروز کمی. ببخشید.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD143KBدانلود
PDF150KBدانلود
MP312MBدانلود
برچسب ها: 1396-1397خارج فقهمکاسب بیع
قبلی خارج فقه (جلسه29) شنبه 1396/12/19
بعدی خارج فقه (جلسه31) دوشنبه 1396/12/21

اصول فقه

فقه

حدیث