خارج فقه (جلسه3) شنبه 1404/06/22
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد بحثی که شده، ما هم یک توضیحی دادیم. اگر کسی مالک نصف خانه باشد، بعد به کسی بگوید نصف این خانه را به تو فروختم…
یکی از حضار: بلندتر.
آیت الله مددی: بله آقا؟
یکی از حضار: صدا نیست. میکروفون… میکروفون… صوتش… یا صدایش را بلندتر کنید یا…
آیت الله مددی: نمیدانم من بلد نیستم اگر هست. بلد نیستم. اما دو روز است منزل ما دارد یک ساعت و نیم میرود. سابقاً دو ساعت میرفت. دیروز هم یک ساعت و نیم رفت صبح. نمیدانم میخواهند زمان را کم بکنند، کم کم یک ساعت بکنند با سرد شدن هوا. خب هوا که خیلی عوض شده انصافاً که خیلی هوا…
به هر حال، بحثی که الان مطرح است، بحث این است که اگر «لو باع من له نصف الدار قال بعتک ملک نصف الدار» که این مرحوم شیخ «ملک» هم آورده که آقایان حذف کردهاند یا برداشتند و ظاهراً نه، نکتهای داشته. البته نکتهاش خیلی واضح نیست، یعنی شاید این صورت واضحتر از نبودن کلمه ملک باشد.
علی ای حال، آیا مراد نصف مختص است یا نصفی که به اصطلاح مشاع است؟ یعنی در حقیقت آن نصفی که مال ایشان هست نصفش، نصفی هم که مال شریکش است نصفش، آن وقت آن نصفش را ایشان فضولی میشود، عقد فضولی میشود در آن نصف دوم، در ربع آن مال مالک دوم، فضولی میشود. این را بحث کردند آقایان که آیا نصف مشاع است.
عرض کردیم نکتهی اساسی بحث را در این قرار دادند که وقتی گفت «بعتک»، یعنی من تملیک کردم، پس باید ملک من باشد. ظاهر کلمه «بعتک» این است که ملک من است، پس آن نصف مختص میشود. دقت کردید؟ «نصف هذا الدار» هم همینطور، چون نصف دار ملک ایشان است. ظاهر کلمه… مرحوم نائینی از این راه وارد شده است.
ظاهر کلمهی «نصف الدار» هم به این معناست که مراد مشاع باشد. یعنی نصف مختص باشد. از آن طرف، «نصف» در لغت عرب به معنای نصف مشاع است. این دو تا ظهور با هم تعارض دارند. البته نائینی بعداً میگوید اصلاً ظهور جمله، اصلاً این ظهور جمله، «بعتک نصف الدار»، این جمله ظهور دارد در اینکه مراد نصف مختص است.
عرض کنم که حالا اصطلاح که در اصطلاح بحثی نداریم. به نظر من اگر نائینی به جای جمله، کلام را میگفت بهتر بود. چون جمله مقدار ملفوظ است، آن مقداری که آدم تلفظ میکند. اما اگر میگفت کلام، نصف کلام، یعنی مقداری که تلفظ میکند و قرائن سیاقی و حالیه. چون این قرائن سیاقی و حالیه هم خیلی تأثیرگذارند. مثلاً اگر ایشان مالک کل خانه بود، گفت نصف خانه را به شما فروختم، مراد نصف مشاع است.
اگر ایشان مالک نبود اصلاً، فضولی بود، گفت آقا نصف خانه را… بنا بر صحت فضولی، نصف خانه را فروختم، این هم نصف مشاع است. چون مالک هیچی نیست دیگر، وقتی میخواهد بفروشد، مالک هیچ نبوده. اگر مالک نصف خانه بود، گفت نصف خانه را فروختم، این ظهور در نصف مختص دارد. یعنی اگر ایشان به جای جمله به نظر من کلام میگفت، یعنی با دلالت حالیه و سیاقیه و قرائن حالیه که مثلاً «بعت» گفته، «نصف دار» گفته، نصف دار هم ملک ایشان است، از خارج میدانیم نصف خانه ملک ایشان است، این شواهد نشان میدهد که مراد ایشان از «بعتک نصف الدار» نصف مختص است. روشن شد آقا؟ پس ولو کلمه «نصف» ظهور در مشاع دارد، لکن خود کلام ظهور در نصف مختص دارد. یعنی کلام ظهورش در این جهت است.
بعد مرحوم شیخ بحث، چون این بحث را ما خواندیم سریع رد شدیم، یک توضیحی بدهم به نظرم روشن نشده، یک توضیحی بدهم تا روشن بشود. بعد مرحوم شیخ میگوید حالا اگر ولی باشد یا وصی باشد یا وکیل باشد. وکیل باشد، نصف خانه که ملک خود اوست، نصف خانه هم وکیل است. طرف مثلاً آن شریکش گفته من به تو وکالت میدهم میخواهی بفروشی بفروش. حالا اگر گفت «بعتک نصف الدار» چطور؟ باز هم نصف مختص است یا نصف مشاع؟ چون ایشان دیگر حق تصرف در آن نصف دیگر هم داشته، چون وکیل است دیگر.
یا اگر ولی باشد، ولی بر یک بچهای است، مصلحتش هم هست فروش خانه و ولایت بر بچه دارد و سهم بچه نصف خانه است، سهم خودش هم نصف خانه است. گفت «بعتک نصف هذا الدار»، «نصف ملک الدار»، آیا اینجا باز هم حمل میشود بر نصف مختص یا حمل میشود بر نصف مشاع؟ اگر ولی یا وکیل باشد چون در اینجا میتواند تصرف بکند به عنوان ولایت یا وکالت.
مرحوم نائینی عقیدهاش این است که همان که مالک نصف شد، گفت «بعتک نصف الدار»، این خودش به اصطلاح نکته میشود که در کلمه «نصف» تصرف بشود و بگوییم مراد نصف مختص است. حتی اگر وکیل باشد. چرا؟ چون ظاهر جمله این است که این نصفی که مال خودش است را فروخت دیگر. بله در آن نصف دیگر هم ولایت دارد اما مال خودش که نیست. در آن نصف دیگر وکالت دارد اما مال خودش نیست. دقت کردید؟
یکی از حضار: یعنی اگر بخواهد آن نصف را بفروشد باید تصریح کند که نصف فلان را…
آیت الله مددی: ها، نصف او را… و الا… این راهی بوده که مرحوم نائینی هم رفتهاند، مرحوم شیخ هم در اینجا همین را میفرمایند.
عبارت شیخ را یک بار دیگر میخوانیم. «ثم انه»، عرض کردم اگر اینجا ایشان در حاشیه عنوان زده، در این چاپ جدید، اگر این عنوان میآمد در متن بهتر بود، فقط بین پرانتز یا بین کروشه میگذاشت. یا یک خطی رویش میگذاشت. رسمشان این است که بعضیها ستاره میگذارند. وقتی یک چیزی اضافه میکنند، اول و آخرش یک ستاره میگذارند، ستاره کوچکی بالایش میگذارند که این اضافه از ماست. یک عنوانی میداد به باب.
عرض کردم چندین باب است، متأسفانه شیخ انصاری به قاعدهی آن زمان همه را پشت سر هم آورده. حتی خود مرحوم نائینی هم مرتب جدا نکرده، این قابل جدا کردن است، خیلی راحت میشود جدا کرد. هر بابی را، هر عنوانی را جدا بکنیم. لذا ما مجبوریم جدا بکنیم. پس عنوان دوم این است که ایشان ولی باشد یا وکیل باشد.
«کما انه لو کان البایع مثلاً… عفوا… لو کان البایع وکیلاً فی بیع النصف او ولیاً… بله… عن مالک… عن مالکه فهل هو کالاجنبی… بله وجهان مبنیان»، عرض کردم «وجهان» یعنی دو احتمال داده میشود با قطع نظر از قول.
«مبنیان علی ان المعارض لظهور النصف فی المشاع هو انصراف لفظ المبیع الی مال البایع»، ایشان از راه انصراف لفظ… گفتیم نائینی سه تا انصراف گرفته. یک، «بعت»، فعلش. وقتی گفت «بعت»، یعنی من مالک هستم. خب مالک نصف است. یکی انصراف فعل. یکی انصراف مبیع. وقتی میگوید نصف خانه را فروختم، یعنی چیزی که ملک من است را فروختم. نصف خانه ملک ایشان است. یکی انصراف جمله اصلاً، که من به جای جمله گفتم کلام. اصلاً خود این کلام ظهور در این دارد که آن نصفی که ملک ایشان است را فروخته. خود این کلام ظهور دارد. دقت کردید؟ خود کلام با دلالتهای سیاقی و شواهد حال. چون ایشان مالک نصف بوده، پس ظهور لفظ نصف… دقت کنید، ظهور لفظ نصف در مشاع یک ظهور افرادی است، یعنی یک ظهور تصوری است. اما ظهور کلام، ظهور تصدیقی است.
فرق این دو تا روشن شد؟ کلمه «نصف» ظهور افرادی دارد، ظهور تصوری دارد در نصف مشاع. اما فعل ایشان یا مبیع، ایشان مرحوم شیخ اینجا مبیع را آورده، یا ظهور جمله به تعبیر شیخ، یا به تعبیر بنده ظهور کلام. مراد من از ظهور کلام یعنی مجموع کلام را از فعل و مبیع و بعد اینکه سیاق، شواهد خارجی و مالک بوده، مالک، این همه را حساب میکنیم، این ظهور را حساب میکنیم. این را من گفتم با مرحوم نائینی، مرحوم نائینی ظهور جمله گرفته، اشکال ندارد، نمیگویم اشکال دارد. اما من فکر میکنم به جای ظهور جمله اگر میگفت ظهور کلام بهتر است. چون تعبیر به جمله، ظاهر است در ملفوظ است قضیه ملفوظه، اما کلام که گفتیم شواهد سیاقی را هم میگیرد شواهد خارجی را هم میگیرد یعنی شواهدی که هست مجموعهی شواهد این است که نصف مختص را فروخته است خوب اگر وکیل بود یا وصی بود باز هم آنجا همین است باز هم آنجا نکته همین است چون اینکه بخواد به عنوان وکالت این را قبول کرده باشد یا به عنوان ولایت این شاهد میخواهد ظاهرش این است که در آنچه اصیل است انجام داده آنچه که اصیل است نصف خانه است نصف مختص است .
یکی از حضار : استاد این فرضها در یک معامله در چه حالتی مورد فرض قرار میگیرد ؟ اگر دو نفر دارند معامله میکنند میگوید بعتک نصف الدار ، مال را میخرد مردد است خوب میپرسد از او منظورت چیست نصف کجا ؟ نصف آن ، نصف چه کسی مثلا همین جا یعنی طرف فروخته خریده أصلا در دادگاه دعوا شده یا نه أصلا این را گفت معلوم شد نصف مشاع بود یا بگوید منظورم نبود بعد با این دعوا میشود اینقدر قطعیاش کرد که هر دو من گفتم نصف منظورم نصف أصلا مختص خودم بود میگوید نه نصف مشاع بود بعد از این جمله قاضی محکومش کند
آیت الله مددی : بله عرض کردم من اگر یادتان باشد تشریف داشتید یا نه عبارت سنهوری را میخواندم ، عبارت سنهوری تعبیرش این است که دعوای پلیسی ، تعبیر به دعوای پلیسی دارد حالا دعوای پلیس همین طرح دادگاه که شما دارید میگویید ، بحثی که الان میکنیم این است که اگر این بحث به دادگاه رسید دادگاه حکم میکند یا نه ، یا میگوید کلام مجمل است کلام مبهم است چیزی نمیگوید دقت میکنید ؟ ما میگوییم با شواهدی که داریم کلام را وقتی معنا میکنیم این شواهد نشان میدهد مراد نصف مختص است مرحوم نائینی
یکی از حضار : الان که وقتی که دانگ ، الان دانگ مثلا یک دانگ دو دانگ سه دانگ یک دانگ از شش دانگ ، دانگ خودم را فروختم کافی است .
یکی از حضار : انصراف به مشاع دارد
آیت الله مددی : یک دفعه ببینید مثل اینکه شما تشریف بردید بیرون عرض کردم یک دفعه ایشان مالک خانه است میگوید نصف خانه را فروختم مشاع است یک دفعه ایشان مالک خانه نیست اصلا میفروشد فضولی است باز هم مشاع است میرود از مالک اجازه میگیرد، یک دفعه ایشان مالک نصف خانه است میگوید نصف خانه را فروختم ببینید ، دانگ خودش را ، این را از کجا فهمیدیم از شواهد الی از لفظ نه مرحوم نائینی گفت ظهور جمله من به جای ظهور جمله عوض کردم گفتم ظهور کلام چون جمله ظاهر است در قضیهی ملفوظه آن مقداری که تلفظ کردیم ، آن مقداری که تلفظ کردیم شاید به قول ایشان ابهام داشته باشد اما ظهور کلام این است .
پس اگر تماما ملکش باشد یا میخواهد از طرف بخرد میگوید آقا نصف خانه را از تو خریدم او هم میگوید فروختم اینجا ظاهرا نصف مشاع است ، اما اگر میداند طرف مالک نصف است میگوید نصف خانه را خریدم نصف خودش دیگر ، مرحوم نائینی یک فعل را میگوید شاهد است میگوید دو مبیع لفظ مبیع چون مبیع نصف دار است مالک نصف دار است این هم شاهد است ، سه خود جمله اصولا ظهور در نصف مختص دارد خود جمله ، ما کلام نائینی را عوض کردیم به جای جمله گفتیم کلام ، چرا عوض کردیم چون جمله یعنی آن مقداری که تلفظ میشود. آن مقداری که تلفظ شده، نگفت نصف مختص است یا نصف مشاع. در آن مقداری که تلفظ شده کلمه «نصف» آمده، ادعا کردهاند این کلمه «نصف» ظاهر است در نصف مشاع. آن وقت اینجا اینطور میگویند: ظهور کلمه «نصف» در نصف مشاع، یک ظهور افرادی و تصوری است.
اما ظهور کلام در نصف مختص، ظهور تصدیقی است. ظهوری است که به جمله مستند است. آن ظهور افرادی است، این ظهور تصدیقی است. ظهور تصدیقی بر ظهور افرادی مقدم است. مرحوم شیخ اینجا دقت کنید، ایشان از راه مبیع وارد شده است.
«مبنیان علی ان المعارض» ببینید بحث را سر چه برده مرحوم شیخ عمده این است که کلمهی نصف ظاهر است در نصف مشاع حالا شما میخواید کلمهی نصف را بزنید به نصف مختص این دلیل میخواهد نکته این است عمدهی تعارض به خاطر کلمهی نصف و آن که ایشان مالک نصف خانه است عمدهاش این است ، یعنی عمدهی معارضه سر ظهور کلمهی نصف در مشاع است لکن این ظهور یک ظهور افرادی است دقت کردید ؟
یکی از حضار : تا … تصدیقی أصلا صورت نمیگیرد ، از کلمه استفاده
آیت الله مددی : از جمله
یکی از حضار : نه نه ، یک بار روی کلمه
آیت الله مددی : یک دفعه روی فعل حرف میزند
یکی از حضار : یک بار گفت افرادی ، ظهور افراد ظهور تصوری است . ظهور تصوری أصلا تابع فعل تصدیقی
آیت الله مددی : ظهور مبیع و ظهور فعل ظهور تصوری است اما ظهور جمله تصدیقی است
یکی از حضار : ظهور فعل هم شاید تصدیقیا مطرح کرد أصلا در حد تصوری باشد قابل معارضه با ظهور جمله نیست.
آیت الله مددی : نه معین میشود این سه تا با همدیگر هم ظهور فعل هم ظهور مبیع هم سیاق حال اینها همه جمع میشود ظهور جمله به قول ایشان ظهور جمله جمع میشود میگویند مراد نصف مختص است .
یکی از حضار : الان شما فرمودید فرد افرادی در تصوری میماند ظهور جمله به مرحلهی تصدیق میرسد آن وقت أصلا بیع بین این دو تا تعارضی نیست اگر پلهی تصوری مانده به پلهی تصدیقی
آیت الله مددی : خوب همین دیگر من میگویم بین مقید و مطلق تعارض نیست برش میدارد اینها میگویند این تقیید میزند نصفی که در مشاع ظاهر است میشود در نصف مختص ، اعتبار به قید است ظهور قید را حساب میکنند ، مثلا رأیت اسدا یرمی میگویند محتمل است که مثلا اسد به معنای شیر باشد یرمی را هم به معنای مثلا اینکه مثلا سر و صدایی میکرد یا فلان یا مثلا بچهاش را پرت کرد مثلا من باب مثلا به دهانش گرفت پرت کرد اما میگویند آن نه ظهور یرمی در اینکه مراد تیراندازی بکند ظاهر تر است پس اسد به معنای انسان شجاع است . یک اصطلاحی دارند که ظهور قید مقدم بر ظهور مقید است ، در ظهور مطلق مقید است . روشن شد ؟
ایشان میگوید «وجهان مبنیان علی ان المعارض لظهور النصف فی المشاع هو انصراف لفظ المبیع»، ایشان از راه انصراف لفظ مبیع گرفته است. مراد اینجا از لفظ مبیع، نصف، نصف الدار. این نصف الدار مبیع است. «نصف الدار» این انصراف دارد «الی مال البایع».
عرض کردم مرحوم نائینی گفت خود ظهور فعل هم همینطور است. وقتی گفت «بعت»، ظاهراً مال خودش است دیگر، مال دیگری نیست. و کذلک ظهور جمله اصلاً، ایشان گفت غیر از ظهور اینها، اصلاً ظهور جمله در این جهت است. سه تا ظهور را ایشان گرفته.
لذا این… یعنی بحث این است که آیا این مطلب درست است؟ ما میتوانیم در دادگاه مطرح بکنیم؟ عرض کردم در کتابهای عربی شاید غربیها هم اینطور باشند، این دعوا، «بولیسی» نوشته. یعنی مراد از «بولیسی» دادگاه است. به دادگاه میشود کشید؟ این در دادگاه مورد قبول هست یا نه؟ آن ظهوری که در کلمه «بعت» و «نصف الدار» هست مقدم باشد بر ظهور «نصف» در «مشاع».
دیگر در «مشاع» نمیآید. «مبنیان…»، روشن شد؟ چون من این را سریع خواندم، امروز فکر کردم که این را باز شرحش بدهم عبارت را چون خود شیخ هم به نظر من غیر از اینکه حالا جدا نکرده است مسائل را، خودش هم یک توضیح روشنی نداده به نظر من. «علی ان… الی مال البایع فی مقام التصرف». این «مقام التصرف» شاید مرادش فعل باشد.
«فی مقام التصرف، بله، بله، فی مقام التصرف و… او ظهور التملیک فی الاصالة». این در باب وکیل و وصی است. ظهور تملیک در باب به اصطلاح اصالت، اقتضا میکند که این مال خودش را فروخته باشد.
«الاقوی هو الاول» که این لفظ مبیع بخورد به مال بایع. به آن نخورد. «ظهور تملیک فی الاصالة»، اصالت اینجا به فکر میکنم مرادش از اصالت درست نباشد، مرادش این باشد که ایشان حق تصرف داشته، چون حق تصرف داشته پس تصرفش درست است، نصفش مال خودش است، نصفش مال وکیل، موکل یا ولی است، به اصطلاح مولّی علیه.
« هو الاول لأن ظهور التملیک فی الاصالة من باب الاطلاق »، این که گفته. بله و « ظهور النصف فی المشاع و ان کان کذلک »
این اطلاق اصطلاحی نیست اطلاقی که فایده ندارد «و ان کان کذلک الا ان الا ان ظهور المقید وارد علی ظهور المطلق». آنی که به عنوان قید میآید مقدم است. «و ما ذکره شهید الثانی رحمه الله من عدم هذا… به اصطلاح من عدم قصد الفضولی الی مدلول اللفظ»، فضولی، اشکال شهید ثانی این بود که اصلاً فضولی مدلول لفظ را قصد نمیکند، وقتی میگوید «بعت» یعنی چه؟ مالک که نیست، مأذون از طرف مالک هم نیست، مأذون شرعی هم نیست، پس چطور اصلاً بگوید «بعت»؟ «بعت»، قصد بیع نمیکند.
«و ان کان مرجعه الی ظهور وارد علی ظهور التملیک مقید… معذرت میخواهم… الا ان مختص بالفضولی لأن القصد الحقیقی موجود فی الوکیل و الوصیة». در آنها وجود دارد. «فالاقوی فیهما الاشتراک فی المبیع… بله… تحکیماً لظاهر النصف». ایشان اشتراک، من نفهمیدم اشتراک ایشان مراد مشاع است یا نه، یعنی در مبیعی که نصف آن ملکش است اشتراک پیدا میکند. «الا ان یمنع ظهور النصف الا فی النصف المشاع». چون بعد میگوید نه نمیشود. ظهور نصف در نصف مشاع قوی است. «ظهور… فی المجموع و اما ملاحظة حق المالکین و ارادة الاشاعة فی الکل من… بله من حیث انه… من حیث انها… انه مجموعهما فغیر معلومة». این معلوم نیست. «بل معلومة العدم». این «معلومة العدم» نوشته، باید مؤنث باشد. «بالفرض و من المعلوم ان النصف المشاع بالمعنی المذکور یصدق علی نصف المختص».
از اینجا به نظر من مرحوم شیخ میخواهد وارد مطلب دیگری بشود. حالا به نظر من این طور است، عبارت ایشان ابهام دارد. ایشان میخواهد یک چیز دیگری بگوید که این هم مطلب خیلی لطیفی است. این از اول هم این را میگفتند خیلی لطیف بود. بگوییم آقا اصلاً کی گفت که «نصف» ظهور در نصف مشاع دارد؟ اصلاً کی این را گفت؟ «نصف» ظهور در نصف مشاع دارد. «نصف» به معنای این است که یک چیزی دو قسمت مساوی بشود. حالا میخواهد به نحو مشاع باشد یا مشاع نباشد. و ما وقتی که کلمه «نصف» را به کار میبریم، اعم از اینکه مشاع باشد یا نه. پس این مواردش فرق میکند. در یک موارد مشاع مراد است، در یک موارد مختص مراد است.
یکی از حضار: در هیچکدام ظهور ندارد.
آیت الله مددی: هر کدام ظهورش. فرض کنید همین مسئله مهر که حالا بعد مطرح میکند که عرض کردم در روایات ما آمده، در مسئله مهر این است که «فنصف ما فرضتم». اگر همه مهر موجود است، نصف آن را باید بدهد. اگر خود خانم در ایامی که عقد بستهاند نصف مهر را به فرض به پدرش بخشید، نصف دیگر مانده است. اما این شوهرش او را در، قبل از طلاق، قبل از به اصطلاح چیز، قبل از دخول، طلاق داد. در اینجا همان نصف موجود کافی است. نه اینکه یک ربع از این میگیرد، یک ربع از آن نصف… نه، قیمت… نه. همین نصف. به عبارت اخری، کلمه «نصف»، «فنصف ما فرضتم» به نصف صدق میکند، چه نصف مشاع، چه نصف مختص، هر دویشان نصفند دیگر، چه فرقی میکند.
یکی از حضار: ظهور در هیچکدام ندارد.
آیت الله مددی: اگر مرحوم شیخ از اول… دیگر آن تعارض هم برداشته میشود.
یکی از حضار: روایت ظاهراً میگوید آنی که از خودش است بدهد، مال خودش است بدهد.
آیت الله مددی: همین دیگر، خب حرف ما شد دیگر. اصلاً کلمه «نصف» یعنی نصف.
یکی از حضار: شما نیست…
آیت الله مددی: دقت کردید؟ یک جایی نصف مشاع است، یک جاهایی نصف مختص است، هر دو نصفند. اصلاً از آن راه نمیخواهد، اصلاً تعارض را نگیریم. روشن شد چه میخواهم بگویم؟ این را مرحوم شیخ خیلی واضح نگفت، من برایتان واضح گفتم. یعنی من فهمیدم مراد شیخ این است، حالا اگر فهمیدم یا نفهمیدم نمیدانم. حرف صحیح و درست این است.
چرا؟ چون بعد که در نصف مهر میآید، مرحوم شیخ این مطلب را آنجا میگوید. ببینید در صفحه آینده «الا… لکن الظاهر انهم لم یریدوا… بله… بله… و لیس الا من جهة صدق النصف علی الباقی فیدخل فی قوله تعالی نصف ما فرضتم». در آیهی مبارکه نصف ما فرضتم نیامده که مشاع باشد نصف مختص هم نصف ما فرضتم است نصف مشاع هم نصف ما فرضتم هر دو نصف هستند ، میگویند نیست اینطور وقتی گفت بعتک نصف الدار مالک همه در نصف مشاع میشود و مالک نصف خانه است گفت بعتک نصف الدار مالک نصف مختص میشود .
پس بیاییم أصلا بگوییم کلمهی نصف این مطلب که شما میگویید ظهور در مشاع دارد روشن نیست نصف یعنی دو قسمت مساوی بشود نصف یعنی این ، دو قسمت مساوی ، حالا این دو قسمت مساوی گاهی أوقات مشاع است ، گاهی أوقات نصف مختص است هر دو صدق میکند برایش نصف دقت کردید چه شد ؟
یکی از حضار : به ظهور نصف معارض ندارد ؟
آیت الله مددی : آها دیگر معارض ندارد ، این تعیین میکند که کدام منظور است .
یکی از حضار : بعد خود نصف مجمل نمیشود ؟
آیت الله مددی : نه ، وقتی گفت نصف خانه را فروختم و مالک نصف خانه است نصف خودم است وقتی روایت آیهی مبارکه آمد و نصف ما فرضتم آن که فرض کرده بود کل این عین بود نصفش را خانم بخشید این نصف که الان موجود است این نصف ما فرضتم الان صدق میکند
یکی از حضار : همان جا مورد نزاع بود در همان حکومت مثلا این شوهر
آیت الله مددی : میدانم ایشان مرحوم شیخ ایشان لذا چون دیروز من این عبارت را اجمالا و لذا ایشان گفت و لعله لما ذکرناه میگوید شاید این نکتهای که ما گفتیم سر این است که اینها گفتند که این نصفی که الان دستش هست بدهد نکتهاش این باشد پس نکته در حقیقت این است که اگر گفت نصف ، نصف اینکه شما میگویید ظاهر در نصف مشاع این را قبول نکردیم ، نصف یعنی نصف دو قسمت مساوی دقت کردید ؟ این در بعضی از موارد نصف مشاع میشود در بعضی از موارد نصف مختص ، نصف ، نصف است دیگر فرقی نمیکند نصف مختص هم نصف است دیگر ، وقتی نصف مهر را بخشید آن نصف دیگر هم نصف است .
یکی از حضار : استاد در خانه به خاطر اینکه خانه را نمیشود مثل نان یا مثلا مثل پرتقال را نصف کرد مشاع شده دیگر یعنی نصف به خاطر مورد که خانه است میشود مشاع اگر زمین بود میشود نصفش کرد خانه را نمیشود مثلا نصف کرد
آیت الله مددی : چرا خانه را هم نصف میکنند دیگر چرا خانه را هم نصف میکنند ، زمین زراعتی را نصف میکنند خانه و باغ را نصف میکنند باغ جاهایش مختلف است نصف میکنند .
یکی از حضار : الان ظهور نصف در تملیک است بگوییم نصفش برای ماست نصف هم برای ماست دیگر یعنی حقیقتا برای ماست ظهور نصف در این است ، نمیشود بگوییم ظهور هم در مشاع است هم در این ملک است سخت است .
آیت الله مددی : نصف یک عنوان عام است دیگر هر دو نصف است .
یکی از حضار : میگوییم آقا نصفش برای ماست یعنی چه
آیت الله مددی : یعنی اگر این خانم نمیبخشید میگفتند نصف ما فرضتم به نحو نصف مشاع نصفی که دستش هست میداد به زوج الان نصفش را بخشیده نصفش دست خودش هست نصف ما فرضتم صدق میکند صدق نمیکند ؟
یکی از حضار : در هر دو صدق میکند از یک جایی
آیت الله مددی : الان صدق میکند دیگر نصف ما فرضتم انصافا من به نظرم شیخ انصاری از اول این بحث را میگفت معارضه را میگذاشت کنار أصلا مرحوم نائینی معارضه را هم میگذارند کنار تمام ، روشن شد ؟ تمام نکتهی بحث تعارض کلمهی نصف که ظهور در مشاع دارد اینجا نمیشود أصلا چه کسی گفت ظهور در مشاع دارد ؟ نصف یعنی دو قسمت مساوی ، ظهور در نصف مختص هم دارد آنها هم نسبت مساوی فرق نمیکند .
یعنی این خانم اگر الان آمد نصف مهری که الان دستش موجود بود داد این را نمیگویند نصف ما فرضتم عرف نمیگوید نصف ما فرضتم عرف هم این را نصف ما فرضتم میداند نصف مشاع هم نصف ، پس بنابراین ظهور جمله به تعبیر نائینی ظهور فعل ظهور مبیع این سه تا ظهور یا ظهور کلام به طور کلی من معتقدم همه را با هم یکی بگیریم ظهور کلام در نصف مختص است ، نصف مختص هم صدق میکند نصف برایش . بگوییم مراد شیخ رحمه الله این است حرف بدی نیست انصاف حرف خوبی است که أصلا ما چرا این بحث را این جوری مطرح کردیم مشاع را معارض گرفتیم نکتهی اساسی اینکه نصف در نصف مشاع ظهور دارد این را معارض گرفتیم خوب چرا معارض گرفتیم ؟ نصف یعنی نصف میخواهد مشاع باشد یا مختص باشد جایی که قرائن نشان میدهد مشاع است مشاع ، جایی که قرائن نشان میدهد نصف مختص ، مختص .
یکی از حضار : این مشخص میکند برای تکلیف محل نزاع الان شما نباید نسبت به محل نزاع معیار بدهید ؟ از اینکه محل نزاع بود نفهمیدیم مشاع هست یا نصف صدق میکند هر دو تا ، ولی ثمره دارد مشاع باشد یا نصف .
آیت الله مددی : ثمره دارد عرض کردم ما قبول کردیم نه اینکه قبول کردیم گتره گفتیم نظر عرفی است عرف این را قبول میکند دقت کردید چه میخواهم بگویم ؟
پس مراد از نائینی عبارت نائینی را این جور معنا بکنیم . « و من المعلوم ان نصف المشاع بالمعنی المذکور یصدق علی نصف المختص» روش شد حالا میگویم عبارت شیخ یک کمی یا من بد میفهمم من که این جور فهمیدم که نصف بر او هم صدق میکند
یکی از حضار : یعنی برای تعیین دیگر بعد از تعیین روایت که گفت همین که باقی مانده بدهیم و از آن طرف هم چون صادق هست پس به حساب نشان
آیت الله مددی : نه مرحوم شیخ در اینجا أصلا نظر به روایت نکرده خواسته حسب القاعده درست بکند ، چون معروف است مکاسب بیشتر با قاعده درست شده نه با روایت ، خواسته با قاعده درست بکند که اگر نصف مهر را بخشید نصف دیگر نزدش بود شوهر طلاقش داد همین نصف موجود را بدهد نه نصفی که بیش از قیمت آن یکی دیگر است .
« علی نصفه المختص الذی فقط ملکه ملک کلیا یملک مصداقه فهو کما لو باع ثمن ببخشید کلیا سلفا » مثل سیب مثلا یک کیلو سیب روی درخت ، «مع کونه ماذونا فی بیع ذلک من غیره ایضا» با اینکه ماذون باشد بله من غیره ایضا «لکنه لم یقصد الا مدلول اللفظ من غیر ملاحظة وقوعه عنه او عن غیره فان الظاهر وقوعه لنفسه ولأنه عقده علی رضا نفسه ، علی چه ؟ علی ما یملک» « فصرفه الی الغیر من دون سالف ولا وجه له » و حرف بدی نیست به نظرم اگر از این حرف را شیخ تقویت میکرد و روشنتر مینوشت بهتر بود و لذا ایشان میگوید لعله سر اینکه اصحاب فتوا دادند عدهای از اصحاب که اگر نصف مهر را بخشید و شوهر طلاقش داد نصف دیگر را بدهد آن نکتهاش همان بود آن نصف دیگر هم صدق میکند نصف ما فرضتم برای نصف مشاع هم صدق میکند برای این نصفی که باقی است صدق میکند دلیل ندارد که بر نصف مشاع بکند .
«و لعله لما ذکرناه ذکر جماعة کالشهیدین» یکیشان فرموده شهیدین بیش از شهیدین چون روایت دارد اگر روایت داشته باشد قدما هم دارند کالشهیدین کالفاضلین ، عرض کردم فاضلین محقق حلی و علامه حلی و الشهیدین الأول و الثانی وغیرهم الی بله صرح ذکر جماعة انه لو اصدق المرائة ایضا فوهبت نصفها المشاع بله قبل الطلاق استحق الزوج بالطلاق النصف الباقی لا نصف الباقی و قیمة نصف الموهوب ، اینجا این نسخهای که من دستم است و دارم میخوانم نه آن که شما در دستگاهتان هست این یک سطری که اول صفحهی 524 آمده است این صفحهی 524 در اینجا سطر اولش تکرار است غلط است ، این را این جوری بخوانید : لا نصف الباقی و بل قیمة نصف الموهوب و ان
یکی از حضار : …
آیت الله مددی : نه اینجا اضافه نیست این صفحهی بعد اضافه اینجا درست است .
و ان ذکره ذلک احتمالا و لیس الی من جهة صدق النصف علی الباقی فیدخل فی قوله تعالی فنصف ما فرضتم نکتهاش این است. «و ان کان یمکن توجیه هذا الحکم عنهم عندهم مع انه لما کان ربع الباقی للمرأة من الموجود مثلاً خرج الطالب من الزوج»، آن از زوج خارج میشود و «مساوٍ له من جمیع الجهات»، چون مساوی هم هست، «فلا یغایر بیعها الا بالانصاف… فلا وجه لاعتبار القیمة نظیر ما لو دفع المقترض نفس العین المقترضة مع علیها… مع کونها قیمیة».
مثلاً فرض کنید یک غلامی را به اصطلاح گرفت، قرض گرفت که بعد بدهد، پولش را بدهد، بعد خود غلام را برگرداند. نمیشود گفت پول، آن را حساب بکند، خودش را برگرداند و خودش کافی است. «لکن الظاهر انهم لم یریدوا هذا الوجه و انما عللوا استحالته للنصف الباقی ببقاء مقدار حقه». چون گفتند این مقدار حقش که نصف مهر بوده باقی است. «فلا یخلو عن منافاة لهذا المقام». این با این مقام منافات دارد.
من چون نشد روایت را نگاه کنم، اگر این دستگاهها را دارید آقایان لطفاً نگاه بکنند، به نظرم در آن کلمه «فوهبت نصفها» یا «نصفه» دارد، کلمه «وهبت» دارد. این روایت دارد اصلاً، عرض کردم این آقایان بعد از مرحوم شیخ هم عدهای باز وجوه دیگری گفتهاند، بحثهای دیگری کردهاند که دیگر نمیخوانیم. اصلاً احتیاج به این حرفها ندارد. این روایت دارد، سؤال میکند همین سؤال به عینه، که «وهبت نصفها»، امام میفرمایند نصف دیگر را به او بده، به زوج بده.
یکی از حضار : «نصفها» اگر با هم یک فرق داشته باشند چه؟ یعنی مثلاً…
آیت الله مددی : خب نه نصف باید باشد، صدق نصف بکند.
یکی از حضار: نصف این زمین با نصف آن زمین فرق دارد.
آیت الله مددی: خب بله نه، نصفی که به لحاظ قیمت یکی باشند. نصف، نه مراد از نصف، نصف مساحتی، نصف قیمتی. علی ای حال این چون روایت دارد، طبق روایت…
یکی از حضار: عن مسلم قال سألت اباعبدالله علیه السلام عن رجل تزوج امرأة فامهرها الف درهم و دفعها الیها فوهبت له خمس مئة درهم و ردتها علیه ثم طلقها قبل ان یدخل بها قال ترد علیه خمس مئة درهم الباقیة لأنها انما کانت لها خمس مائة درهم فوهبتها له فهبتها جائزة له و لغیره سواء. پس این مشاع نیست، این معین است دیگر. یعنی آن مقداری که هزار درهم مهرش کرد، بعد هزار درهم را به او داد، پانصد درهمش را جدا کرد، پانصد درهم داد به شوهرش.
آیت الله مددی : خب دیگر نصف مشاع همین است. یعنی به اصطلاح دویست و پنجاه درهم از خودش بدهد، دویست و پنجاه درهم از آن بگیرد. مشاع معنایش این است. دقت کردید؟ این روایت چند تا روایت دارد؟ یکی دیگر هم دارد به نظرم. این کجا بود؟ مصدرش را هم بخوانید.
یکی از حضار: وسائل، باب «ان من تزوج امرأة فوهبت له نصف المهر بعد قبض الجمیع ثم طلقها قبل الدخول رجع علیها بالنصف الآخر»
آیت الله مددی: این همین عنوان باب، عنوان باب.
یکی از حضار: مصدر اصلیاش؟ محمد بن الحسن طوسی… مرحوم شیخ طوسی…
آیت الله مددی: باسناده
یکی از حضار : در تهذیب آمده باسناده «عن علی بن الحسن بن فضال»
آیت الله مددی : این علی بن الحسن بن فضال، پسر به حساب… عرض کردم روایت ابن فضال پسر پیش اصحاب ما کم آمده، خیلی کم آمده.
یکی از حضار: «عن علی بن اسماعیل عن منصور بزرگ»
آیت الله مددی: «عن منصور نه، عن منصور بزرج». «منصور بن یونس» لقبش بزرج است. فارسی عربی تعریبش کردند منصور بن یونس آن هم واقفی است ایشان ، آن اولی فطحی است این آقا واقفی است ،
یکی از حضار: ثقه است ؟
آیت الله مددی: ثقه توثیق شده بله اما واقفی است المنصور بزرج یعنی منصور بن یونس الملقب ببزرج فارسی نوشتند که لفظ بزرج بله بفرمایید عن چه کسی آقا ؟
یکی از حضار: «عن ابن اذینه»، بعدش هم «عن محمد بن مسلم».
آیت الله مددی: خود عمر بن اذینه که از محمد بن مسلم نوشته، از زراره هم نوشته، کتابهایش خیلی ارزشمند است. اما این نسخه از طریق واقفیه و فطحیه به ما رسیده.
یکی از حضار: این میراث واقفیه است، فقه آنهاست.
آیت الله مددی: احتمال دارد فقه آنها باشد.
یکی از حضار: مرحوم کلینی هم از محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن محمد بن اسماعیل عن منصور بن یونس، باز همین…
یکی از حضار : واقفی است.
آیت الله مددی : دیگر بعدش چه روایت دارد؟
یکی از حضار : روایت این باب بعدی رفته، باب دیگر ذکر نکرده.
آیت الله مددی : همین روایت یکی است؟
یکی از حضار : این از…
آیت الله مددی : یکی ایشان آورده… روشن شد آقا؟ آن وقت اگر این مطلب را ما قبول کردیم، این روایت را قبول کردیم، اصلاً تعدی بکنیم از مورد روایت تعدی بکنیم. بگوییم آقا همه جا «نصف» اعم از «نصف مشاع» و «نصف مختص» است، به مواردش فرق نمیکند.
یکی از حضار: ظهوری پس ندارد.
آیت الله مددی: ظهور در نصف مشاع ندارد. این اصل این مطلب را منکر بشویم. این معارض، معارض، معارض را برداریم. بگوییم آقا «نصف» یعنی «نصف»، دو قسمت مساوی. حالا در یک جا میشود ظهور در «نصف مختص»، یک جا میشود «نصف مشاع». روشن شد؟ از اینکه معارضه با آن، این ظهور در نصف مشاع… اینها همه برداشته بشود. خود روایت بشود عمل بکنیم، تعدی هم از موردش بکنیم .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین