معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه27) شنبه 1396/07/29

1396-1397، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

یک روایتی بود که از محمد ابن شریح خوانده شد در باب اراضی خراجیه که ما هم یواش یواش از بحث خارج شدیم، بیش از یواش یواش، عرض کردیم یک مقداری بعضی از مباحث را حالا این جا متعرض بشویم تا ببینیم خداوند متعال چی مقدر فرمودند.

عرض شد که ما به این مناسبت همین محمد ابن شریح، این محمد ابن شریح حضرمی را من تحلیل اجمالی از عبارت نجاشی کردیم، گفتیم چه مقدار عبارت ایشان رجالی است و چه مقدار عبارت ایشان فهرستی است. راجع به عبارت نجاشی هنوز بحث داریم که ان شا الله متعرض می شویم.

راجع به مرحوم شیخ عرض کردیم مرحوم شیخ ایشان را در کتابش هم در اصحاب امام صادق نقل کرده هم اصحاب امام باقر، ما یک توضیحی را خدمتتان عرض کردیم نحوه نوشتن کتب رجال در دنیای اسلام که آمد نحوه اش این بود که اول روایات آمد بعد از آن مشغول تدوین رجال شدند و عرض کردیم در بین اهل سنت که رجال مطرح شد اولش هم بحث توثیق و تضعیف بود، یعنی این ها تا اوائل مثلا سال های 120، 130 گفتند فلانی روی عن فلان عن رسول الله، خیلی مناقشه نمی کردند، بعد دیدند دروغگو زیاد شد و حرف ها خیلی عوض شد و جابجا شد به تعبیر خودشان این طور است، راجع به شعبة ابن الحلاج نوشتند اول من فتش عن الرجال بالعراق، این فتش عن الرجال یعنی این که بحث بکند ثقه بود یا ثقه نبود؟ چون می گویم خیلی مدت اصلا این بحث ها را نمی کردند، ایشان متوفای 161 است یا 163، شعبه تند هم هست، خیلی تند است، علی ای حال گاهی هم جاش امیرالمومنین فی الحدیث می گویند، به همین شعبة ابن الحلاج، اهل بصره هم هست، این شخص مثلا یکی از کسانی که سخت با ابان ابن عیاش یا ابان ابن ابی فیروز یا ابان ابن ابی عیاش مخالف است همین است، هم شهری هم هستند، هر دو از بصره اند یعنی دیگه از حد حالت طبیعی هم خارج شده، در این میزان الاعتدال نقل می کند که، چون آن ابان غیر از این که راوی کتاب سلیم هم همان ابان است، غیر از آن جاهایی که خودش راوی است خیلی هم معروف به زهد و صوفی و تصوف و زهد و اینها هم داشته لذا بین خود مردم بصره جایگاهی داشته. این شعبه خیلی بدجور در هم افتادند، غرض آن اشکالات اساسی به جناب ابان توسط این شعبه هست، همین شعبة ابن الحجاج، نقل کردند آن جا لأن أشرب من بول حمار حتّى أروى أحبّ إليّ من حديث أبان بن أبي عيّاش که خیلی چیز است دیگه، چه ربطی دارد؟ یعنی معلوم می شود که وضع ابان در بصره جوری بوده که با تضعیف های ایشان باز هم کارگزار نبوده، تاثیرگذار نبوده یعنی این جور رسیدن به این درجه از حال معلوم می شود که عصبی است، حالت هیستریا دارد، آدم طبیعی نیست، این آدم صافی نیست، بله خیلی عجیب است. در این میزان الاعتدال هست نگاه بفرمایید، ذهبی نقل می کند.

غرض این آقا موسس این تفکر است، همین که برایتان خواندم، این اول من فتش، عرض کردم دیگه چون نمی خواهم وارد این بحث بشوم فقط اشاره کردم باز بحث دیگری که مطرح شد بحث طبقات بود، حالا فرض کنید این ثقه، آن هم ثقه، اصلا او را دیده یا ندیده؟ مرسل است؟ مقطوع است؟ مقطوع نیست؟ ظاهرا این بحث آن وقت مطرح نشده مخصوصا چون مثل ابوحنیفه که در کوفه عنوانی داشت رسما حدیث مرسل را قبول می کرد، این بحث ظاهرا این بحث طبقات در رجال از بعد از قرن دوم باید باشد یعنی اوائل قرن سوم چون شافعی خیلی به شدت در این رساله هم چاپ شده، شاید بیست صفحه، سی صفحه، حالا یادم رفته شماره صفحاتش یادم نیست، راجع به حدیث مرسل و قابل قبول نیست و عرض کردم در این کتابی که مقدمه کتاب نصب الرایة زیلعی، زیلع از مناطقی است که در دریای سرخ است، ساحل دریا شهرک ها، این هم حنفی است زیلعی حنفی است، مرد ملایی هم هست در حدیث انصافا مرد ملایی است، روی همان مبانی خودشان. در آن جا یک مقدمه ای نوشته از این آقایان حنفی های متاخر مال هند، این هم مرد پرکاری است در حدیث انصافا بین مبانی خودشان کار کرده. در آن جا ایشان ادعا می کند چون من نشده خودم مستقیما به کلمات اهل سنت مراجعه بکنم لذا مصدر را می گویم، ایشان ادعا کرده اصلا علما تا سال 200 به خبر مرسل عمل می کردند. ابوحنیفه را که من می دانم، این را یقین دارم و لکن این که علما تا سال 200 عمل می کردند این را الان از این کتاب نقل می کنم، مصدر من این کتاب است، خب وقتی تا سال 200 به خبر مرسل عمل بکنند دیگه بحث طبقات مطرح نیست چون طبقات این است که این آقا آن آقا را درک کرده، خب درک نکرده می شود مرسل، ثم ماذا، به مرسل هم که عمل می کردند دیگه مشکلی نبود لذا من عرض کردم مباحث رجال تدریجا در طی زمان و بر اثر پیش آمدن حاجت و نیازی که بود، عرب ها یک ضرب المثل دارند الحاجة ام الاختراع، این اختراعش و پیش آمدنش به حسب زمان و این قسمت هایی بود که انجام شده لذا این بحث طبقات و ارسال و عدم ارسال، یواش یواش دیگه

آن وقت این مباحث که پیش آمد من می خواهم یک نکته ای که الان اساس کار است آن هم کار به آن جهتش نداریم، این را هم از خود روایات گرفتند چون فرض کنید مثلا سال 250 فرض کنید نقل می کند من باب مثال از یک کسی که در سال 130 بوده، از یک کسی که در سال 100 بوده، خب این که هر دو را درک نکرده، آیا این مرسل هست یا نه، این مثلا می آمده می گفته ما ده تا روایت داریم زید توسط فلان از عمرو نقل کرده، اگر دو تا روایت بود که واسطه نبود مرسل است، خوب دقت کردید؟ نکته فنی برایتان روشن شد؟ یعنی حتی خیلی از احکامی که بعد در رجال آمد در حقیقت زیر بنایش روایت بود نه این که علم سینه به سینه داشتند مثلا می گفتند فرض کنید این آقا مثلا فرض کنید حسن بصری ممکن است از علی ابن ابراهیم، چون به لحاظ تاریخی ممکن است، بعدی ها آمدند گفتند نه آقا حسن بصری سال 39 هجری به بصره آمده و به کوفه هم نیامده و امیرالمومنین سال 37 در جنگ بصره آمدند جنگ جمل، دیگه امیرالمومنین هم که به بصره نیامدند، حالا شما می دانید در همین کتب عرفا از این ور و از آن ور، مخالفین، شیعه که ضد حسن بصری نوشتند که امیرالمومنین به حسن بصری گفت أنت سامری هذه الامة، خب همه این ها دروغ است، اصلا حسن بصری امیرالمومنین را ندیده، در جنگ جمل هم در بصره نبوده، دو سال بعد از جنگ جمل به بصره آمده

ببینید این ها را آمدند با شواهد تاریخی و با این که اگر روایت مقابلشان بود مثلا حسن بصری عن علیٍ، اصلا در طرق صوفیه نمی دانم دیدید یا ندیدید خیلی از خرقه ها چون آن ها هم مثل اسناد حدیث، اسناد خرقه هم دارند. خیلی از خرقه ها عن حسن عن علیٍ، به امیرالمومنین بر می گردد توسط حسن بصری، با این حسابی که عرض کردم اصلا کلا آن دروغ است، حسن بصری روبرو با امیرالمومنین نشده، اصلا با هم روبرو نشدند، کل نقل ها چه این طرفش و چه از طرف ما برای ضدیت با حسن بصری کل این ها باطل است، بی اساس است، جعل نکردند دیگه، حالا بلد نبودند برداشتند جعل کردند و هلم جرا

غرض با مراجعه به اسانید و با مراجعه به تاریخ به این نتیجه رسیدند که مثلا این آن آقا را درک نکرده یا اگر هم چیزی شنیده اهل بصره گفتند.

پرسش: شاید این تاریخی که ما می دانیم دقیق نیست

 آیت الله مددی: نه نوشتند مسلم است

البته خود حسن بصری چون یک شخصیت علمی هم هست، انصافا نمی شود انکار کرد فرد فوق العاده ای است آن هم با شیطنت خاص، نمی دانم تعبیر شیطنت درست است یا نه، با روش خاص که دروغ هم نباشد، مثلا می گفته خطبنا علیٌ بالبصرة فقال، نمی گوید سمعت علی، خطبنا علیٌ، از اهل بصره شنیده که امیرالمومنین در بصره این خطبه را خوانده، این جور صحبت کردند، ایشان تعبیر خطبنا، خطب اهل بصره، نه این که من شنیدم. یک جوری که آدم خیال بکند شنیده، در حقیقت هم نشنیده، دروغ هم نگفته، دروغ هم نیست. خطبنا علیٌ بالبصرة، این با این ترتیب سعی می کرده قضایا را بپوشاند، حالا من وارد این بحث نمی خواهم بشوم چون بحث طولانی است، اجمالا این ترتیب رجال

عرض کردیم به این مناسبت که شیعه چون اهتمام به فهارس پیدا کرد هدف فهرست در اساس این بود که فرق بگذارند بین این که یک حدیث سماعی بوده یا این حدیث را نوشته بوده به طرف داده مثلا فرض کنید جناب حریز از زراره حدیث نقل می کند، آیا زراره حدیث را نوشته بوده؟ این نوشتار که بعد ها اسم این کتاب شد این کتاب در حقیقت نوشتار است نه کتاب مصطلح ما یعنی زراره مقداری حدیث را در خدمت امام باقر یا امام صادق در مدینه شنیده، نوشته، نوشتارش را به حریز داده، حریز از روی نوشته زراره نوشته، اگر این طوری بود فهرستی می شد، چون نوشته ازش گرفته. اگر به این صورت نبود به این صورت بود که زراره نقل کرده برای حریز، سالت اباعبدالله فقال کذا، در حقیقت این حریز بوده که نوشته، این می شود رجالی، می شود روایت یعنی آمدند شیعه بین این دو تا فرق گذاشتند و چون یک عده ای از شیعه مخصوصا چون شیعه در اقلیت و در فشار بودند گاهگاهی می آمدند می نوشتند، نوشته را به شاگردش می داد، گاهگاهی فقط تحدیث می کرد، این را دیگه اگر شاگرد نوشته بود به شاگرد نسبت می دادند، اگر شاگرد ننوشته بود به شاگرد شاگرد، لذا بحث فهرستی در حقیقت برای بیان این، یعنی نکته فهرستی این بود که شیعه می خواستند بگویند که این نوشتار از آن زمان رسیده، عرض کردیم عادتا آن چه که ما داریم در تولید علم عادتا به صورت کلام است چون تولید علم در شیعه در مدینه است، به ذهن ما از حدود سال های هفتاد، هشتاد زمان حضرت سجاد این شروع می شود، روایتی که خود سنی ها از حضرت سجاد دارند، در خود بخاری هم هست عن الزهری عن علی ابن الحسین، در بخاری هم هست، دقت می فرمایید؟ این حدیثی که از امام سجاد نقل شده تا 150 عرض کردم، این تولید علم پیش ماست. از امام صادق یا از امام باقر، امام باقر الان به ذهنم نمی آید، از امام صادق چندین نوشته نقل شده اما هیچ کدامش سند روشنی ندارد، انصافش سند روشنی ندارد، یک وقتی هم من یک بحثی کردیم نوشتار های منسوب به اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین که این ها مثلا این جور نوشتار هایی داشتند. آن وقت صحابه حضرت بعضی هایشان دارند که حضرت صحبت کرد اخرجتُ قلما یا لوحی یا الواحی، در زراره یک مورد دارد، این همه حدیث دارد، دارد فاخرج الواحهخپ لیکتب، من یک مورد پیدا کردم، مورد دیگه پیدا نکردم، اگر هم این مطلب فرض کنید عمومی بوده چون در یک مورد است که حضرت گفتند ننویس، نمی خواستند آن نوشته بشود، اگر این عمومی بوده به هر حال به طور متوسط مخصوصا خیلی هایش استفتا بوده، سوال از حضرت بوده. این که مثلا در این شرح حال احمد اشعری آمده یا وشاء سمعت ست مائة شیخ یا تسع مائة شیخ کلهم یقول، سمعت بهذا المسجد یعنی مسجد کوفه، کلهم یقول حدثنی جعفر ابن محمد، همه این ها کلامی است، شفاهی است همه این ها به صورت شفاهی است چون ائمه علیهم السلام نوشتار نداشتند، این ها همه به صورت شفاهی است مگر جایی تصریح شده باشد که حضرت رساله ای دارند که این ها هم باید اثبات بشود و الان به حسب قواعد اثباتش برای ما مشکل است.

به هر حال در کوفه که می آید نوشته می شود، حالا یا واسطه اول نوشته یا واسطه دوم نوشته یا واسطه سوم نوشته، این نوشته ها را گاهی اجازه دادند و این نوشته دست بعدی رسیده، دست بعدی رسیده، می گوید مبدأ نوشتار من این بوده. لذا خوب دقت بکنید عده ای از اصحاب ائمه علیهم السلام یا خودشان نوشتند چون دارد اکتب و بثّ علمک فی الناس فإنّه يأتي على الناس زمان هرِج لا يأنسون فيه إلّا بكتبهم، یا ائمه تاکید کردند نوشتند مثلا درباره محمد ابن مسلم دارد که له اربعمائة مسئله فی الحلال و الحرام، اصلا کتابی داشته چهارصد مسئله حلال و حرام، الان ما در روایاتی که داریم اصلا از این کتاب نقل مستقیم ندارد مثلا من کتاب محمد ابن مسلم و اربع مائة مسئلة فی الحلال و الحرام، حالا احتمالا چیز های دیگه داشته باشیم من نمی خواهم وارد بحث بشود چون این بحث ها هم طولانی است هم گفته نشده لذا هی باید با شواهد اقامه بکنیم، دقت فرمودید؟ یک مقدار زیادی رسائل نوشته شد در خود کوفه و من عرض کردم سرّ این که این یواش یواش بین اصحاب جا افتاد، یواش یواش جا باز کرد و آن این که نقل کتاب ها و نوشتار ها نه مجرد نقل حدیث، بعد ها این ها شکل فهرست گرفت، این نوشتار ها این ها شکل فهرست گرفت، حالا این بعد دقیقا از چه زمانی است مثلا که شکل جمع بکند، اولین کسی را که ما می دانیم یک قسمتش را جمع کرده احمد ابن هلال عبرتائی است، خب این در لعنش هم، لعن شده و فلان، ایشان به نظرم 180 ولادتش است، 180 ولادتش است یعنی هنوز موسی ابن جعفر زنده بودند، البته شهادت موسی ابن جعفر 183 است، زمان حضرت رضا 20 ساله بوده، 22 ساله بوده، ما اولین کسی را که داریم روی اصول الاصحاب این است، احمد ابن هلال، حالا به حسب اطلاع بنده ممکن است و من عرض کردم کلمه اصول را اسمی نبوده که مولف کتاب بگذارد، خوب دقت بکنید، مثلا حریز کتابی نوشته باشد که اسمش اصل باشد، اصل یک عنوانی است که بعد به کتاب داده شده، این خیلی نکات دارد، این ها همه نکات لطیفی است که، خب این معلوم می شود که مثلا از سال شهادت امام صادق 50 تا 200 در این پنجاه سال عده ای از این نوشتار ها وصف اصل داشتند. دقت کردید؟ این معنایش این است دیگه، اگر این شخص را ما قبول بکنیم، البته این هم مثل همان اهل زهد و صوفی است، در یک روایت احذروا الصوفیة المتصنعة، این همین است، می گویند بیست سفر پیاده از بغداد تا مکه رفته بود، 54 سفر هم کلا رفته بود، خیلی عجیب است، خیلی آدم سرسام می گیرد، و در لعنش هم وارد شده، این یک سال بعد از نائب اول وفاتش است، نائب اول 266 است، این 267 است، این یک سال آخرش را، خب پیرمرد هم بود، این با نائب دوم اختلاف پیدا کرد، این لعن ها هم مال همین نائب دوم بر ایشان است نستجیر بالله که انسان چطور آخر عمری منحرف می شود.

علی ای حال ما اولین کسی را که داریم، خوب دقت بکنید این معنایش چیست؟ معنایش این است که اصحاب ما در اقلیت بودند چون عض کردیم سال های حالا قبل از این ما روات معروف اهل سنت بیست تا، سی تا، چهل نفر ازش نقل می کردند، ما همین کتاب حریز داریم که همین کتاب حریز هنوز هم عمده ابحاث نماز ما از این است، صلوة از این است، در کافی هست، شما کتاب روایت حریز را در صلوة بردارید خلل در کتاب صلوة پیدا می شود، هنوز هم اصل کتاب صلوة است، کتاب حریز دیگه اما من در ذهنم کل رواتش سه تا هستند یا چهار تا هستند، حالا فوقش پنج تا، کل روایات کتاب، یک کتابی که این قدر اهمیت دارد و بین اهل سنت اصلا گاهی، به نظرم موطا مالک را فقط نوشتند هزار نفر ازش نقل کردند. به نظرم این طور است اگر فراموش کرده باشم. یعنی یک کتاب را که خود مالک خوانده لا اقل حدود هزار نفر ازش نقل کردند، ما خب نداشتیم، سال های بعد که عرض کردم مجالس حریز منعقد می شد در بعضی از مجالس سی هزار نفر شرکت می کردند. در یک مجلس نوشتند و اسم بردند، هفتاد هزار نفر شرکت کردند. خب ما نداشتیم لذا بنایشان به این شد که به این نوشتار ها با دقت اعتنا بکنند، بحث به جای این که بگویند فلان ابن فلان ثقةٌ رفت روی این که این نسخه قابل اعتماد هست یا نه؟ بحث نسخه به نظر ما فهرست شد، این فهرست چیز بحث خاصی نیست، اهل سنت چون رواتشان زیاد بود بحث را روی صفات راوی بردند، البته در کتب اهل سنت هم بحث های فهرستی هست اما چون زیاد نبود روش کار نکردند، البته اهل سنت فهرست هم دارند، فهرست عبد خیر را نمی دانم دیدید یا ندیدید، به نظرم یک بار چاپ شد، چاپش هم خوب نیست، من یک نسخه دارم، فتوکپی ازش گرفتم، مال اندلس است، مال این مناطق ما نیست، همه شان هم اصلا اجازه است، اصلا این ها فهرست را با اجازه خلط کردند، مثلا این در اندلس بوده کتاب هایی که بهش رسیده اخبرنی فلان، این طوری نقل کردند، اصلا قابل قیاس با فهرست های نجاشی و شیخ طوسی ما نیست، اصلا قابل قیاس نیست، چاپ شده، فهرست عبد خیر چاپ شده لکن بحث های فهرستی اجازه تنها نیست، بررسی نسخ هم هست لذا تدریجا، این هم روشن شد؟ حالا چرا بین اصحاب ما اگر این را که من عرض کردم راست باشد چون می گویم این بحث ها یواش یواش اصلا از معارف شیعی ما، معارف حوزوی شیعی ما اصلا حذف شد یعنی از زمان علامه که رجال نوشت حتی مثلا علامه، دیروز برای شما عرض کردم جاهایی که رجالی است در نجاشی آورده، فهرستی هایش را کلا حذف کرده با این که نجاشی اصولا فهرست است، رجال نیست. دیگه تدریجا آن وقت در حدود مثلا اگر زمان علامه را حساب بکنید، البته بعد از علامه هم مشکلاتی باز پیدا شد، اخباری ها باز مشکلات دیگه درست کردند. ما اگر بخواهیم بگوییم تقریبا بعد از علامه چون علامه یک خلاصه نوشته که کرارا عرض کردم این خلاصه خیلی خوش بینانه باشد به درد بیست درصد روایات اهل بیت می خورد، انصافا هم مشکل دارد یعنی اخباری ها و غیر اخباری ها اشکال کردند ما هم اشکال داریم، انصافا با خلاصه علامه ریسمانی نیست که در روایات بتوانیم غور بکنیم، انصافا کم است، خیلی کم نوشته، بینی و بین الله کم است و لذا عرض کردیم اخباری ها آن ور افتادند، صد در صد قبول کردند، آن هم درست نبود، زمان وحید به بعد ایشان یک توسعه هم در رجال دادند، وحید یکی از کار های مهمش این بود که خیلی افراد مجهولند، مهمل اند، علامه هم اسم نبرده، نجاشی و شیخ هم اسم نبرده، ما می توانیم شواهد اقامه بکنیم که این ها ثقه هستند، این از قرن دوازدهم در شیعه آمد، این از قرن دوازدهم آمد در شیعه که ما بیاییم از آن مقداری که الان تا حالا متعارف بود مثل خلاصه علامه خارج بشویم که تا الان هم ادامه دارد.

ما یک شوخی ای همه می کنیم که حوزه ها یک کُر درست کردند که این افراد مجهول و مهمل را توثیق بکنند، فرض کنید مثلا کام الزیاراتی که عده ای گفتند، تفسیر علی ابن ابراهیم، کثرت حدیث، شیخ صدوق به ایشان طریق دارد، صاحب اصل است، ببینید هی اضافه کردند، هی عناوین درست کردند که توثیق درست بکنند و کار بدی هم نیست، این کار خوبی است، انصافا ما نمی توانیم معارف خودمان و زحماتی که اهل بیت در درجه اول و شیعیان در درجه دوم کشیدند به آن مقداری که در رجال شیخ یا فهرست شیخ یا فهرست نجاشی آمده اکتفا بکنیم، انصافا کم است، و از آن بدتر بخواهیم به عبارات علامه اکتفا بکنیم، این با آن حجم وسیعی که ما الان از روایات اهل بیت داریم نمی سازد. آن راهی را هم که چشممان را ببندیم و همه را قبول بکنیم مثل اخباری ها، آن هم جور در نمی آید لذا میدان بحث و تحقیق باز است، من تمام مقدمات را برای این گفتم، شما هم الان می توانید فکر بکنید راه های تازه ای پیدا بکنید، کار های تازه ای بشود، به هر حال آن زحماتی را که اهل بیت سلام الله علیهم اجعین کشیدند و بعد هم علمای طائفه انصافا باید روش کار علمی بشود، کار فنی بشود، نه به آن مقداری که آن جور بگوییم حتی خود مرحوم علامه خب یک عده را موثق می داند قبول، بعد صاحب مدارک آمده از علامه بدتر، صاحب مدارک هر روایتی را قبول می کند که راویش امامی باشد، عدل باشد، دو نفر هم توثیقش کرده باشند، البته خدا رحمتش کند باز اقلا توثیق علامه را قبول دارد، آقای خوئی چون توثیق علامه را هم قبول ندارد، دو نفر توثیقش کردند، البته ایشان توجه نکرده مثلا علامه توثیق کرده از نجاشی گرفته، حالا ایشان قبول کرده گفته یکی نجاشی یکی علامه، دو تا توثیق را این جوری قبول کرده، با این که کاملا واضح است که علامه از نجاشی گرفته، ایشان تعدد توثیق حسابش کرده و لذا فقه مدارکی که ایشان نوشته خیلی دائره، از آن دائره ای که قبل از ایشان هم بعضی هایشان به شهرت و جابر و کاسر و این حرف ها هم قبول نداشته، خیلی دائره اش دیگه از آن دائره ای هم که علامه نوشته تنگ تر شده چون باید عدل باشد، امامی باشد، موثق به عدلین باشد، حالا اضافه بر آن و تمام سند از اول سند تا آخر سند موثق به عدلین باشد، خب این طبعا خیلی دائره را محدود می کند، خیلی دائره ضیق می شود، در مقابل بعد از ایشان اخباری ها که باز دائره را تا آخر باز کردند، تمام روایات کتب معروفه، البته باز خدا رحمتشان کند فقط کتب معروفه را قائلند، اشتباه نشود، اخباری ها متعارفشان مثلا فقه الرضا را قبول نداشتند، فرض کنید دعائم الاسلام را قبول نداشتند، مصباح الشریعة را قبول نداشتند، غرض این طور نبود که اخباری ها همه را قبول کنند، این اخباری هایی که یک مقدار جمع و جور کردند مثل مرحوم شیخ حر و دیگران، صاحب حدائق حتی کتاب، چیه آن کتابی که در زمان خودشان تالیف شده، عوالی اللئالی، عوالی اللئالی را هم، البته ایشان مولف اسمش را عوالی گذاشته، نسخه مولف هم موجود است، علما کردند غوالی اللئالی، به هر حال یا عوالی یا غوالی این را حتی آن ها هم اعتماد نکردند، اخباری ها اعتماد نکردند، این بعد عده ای از اخباری ها به آن ها هم اعتماد کردند، غوالی و فقه الرضا، همه این ها را قبول کردند اما متعارف اخباری ها کتب مشهور است، آن ها معیارشان این است کل حدیثٍ یوجَد فی احد الکتب المشهورة حجةٌ، حالا می خواهد معارض باشد، نباشد، ضعیف باشد، کذاب باشد، وضاع باشد، مهم این است که در کتب مشهوره باشد، دقت فرمودید؟ من این مسئله را خیلی تکرار می کنم برای این که یکی از اساس کار های شما در آینده حوزه تان همین است اصلا که ما این را چکار بکنیم، هم به لحاظ شیعی باید حساب بشود هم به لحاظ دنیای اسلام شما یک طرف دیگه هم دنیای اسلام دارید که ما را مواخذه می کند، هم به لحاظ دنیای علم خب با این ها بررسی می شود که این ها باید تمام را، تمام جهات را در نظر بگیرد.

این تا این جا اگر روشن شد، شیعه روی فهارس هم کار کرد یعنی این نوشتار هایی که آمد و این خیلی عجیب است که در همان اوائل قرن سوم اگر بگوییم مثلا ایشان بیست ساله بوده تحمل حدیث کرده کلمه اصل بین اصحاب ما راه افتاده، خیلی فاصله زمانیش کم است، به لحاظ تاریخی چند دفعه عرض کردم چون الان اسم اسلام را بردم این زمان در اهل سنت جایی است که صحیح را جدا کردند، یعنی در میان اهل سنت اصطلاح حدیث صحیح در مقابل حدیث حسن، در مقابل حدیث ضعیف که آن ها اصطلاح حدیث صحیح را آوردند که فرض کنید 256 که بخاری فوت کرده این کتاب جامع صحیح هم نوشته شد، لذا ما همیشه عرض کردیم یک احتمال هست اصحاب ما، چون این احتمالات را نگفتند من می گویم، کلمه اصل را روی مبانی فهرستی آوردند، اهل سنت اصطلاح حدیث را روی آن مبانی رجالی آوردند، دقت بکنید! در حقیقت هر دو احساس کردند ما باید احادیث را جدا بکنیم، این احساس پیش آمد، ما بیاییم این ها را جدا بکنیم آنی که قابل قبول است و آنی که قابل قبول نیست، دقت فرمودید؟ آن وقت در اصطلاح اهل سنت، این که اهل سنت چرا فهرستی کار نکردند؟ دلیلش هم واضح است چون اهل سنت نوشته از رسول الله نداشتند، دلیلش خیلی واضح بود، این ها اگر صحابه رسول الله نوشتار داشتند و نوشتارش هم مختلف بود قطعا آن ها هم بحث فهرستی می کردند، این که نکردند این به اصطلاح فارسی متعارف ما شاخ و دم ندارد، چیز خاصی نیست که چرا آن ها نکردند و ما کردیم، چون آن ها نداشتند، چون از صحابه چیزی، کل صحابه ای که آن ها نوشتند یک مقداری که امیرالمومنین بینشان اختلافی است، در صحیح بخاری هم دارد، آن صحیح بخاری کتاب صحیفة علی چیزی حدود دو صفحه، به اندازه بند انگشت، یک ورقه به اندازه، چون می گوید تو غلاف شمشیر حضرت هم بود، یکی هم کتاب عبدالله پسر عمرو عاص است، بعد ها دارند مثل عمروة، عمروه خانمی از انصار است ایشان سنن پیغمبر را از عائشه نوشته، روی خود سنن عمروه هم بحث است مثل همان عبدالله ابن منبه است، چهارصد و خرده ای حدیث، چهارصد و چهل تا حدیث را از ابوهریره نوشته، این جز اوائل کتاب هایی است که هست، اما صحابه خیلی کم است، اصلا چیزی در حدود، حالا آن بحث هایی که جلوی تدوین هم گرفتند و جلوی نوشتار هم گرفتند، کتابت جای خودش، دقت فرمودید؟ این ها نداشتند

پرسش: شیعه را مذمت می کردند به این که شیعه چیزی ندارد، آن ها زودتر دست به قلم شدند.

آیت الله مددی: امیرالمومنین زودتر دست به قلم شد

پرسش: اهل سنت بنی امیه و بنی عباس

آیت الله مددی: تصادفا حالا اسم بنی امیه را بردید، بنی امیه اصلا فرهنگی نبودند، از سال 41 که رسما حکومت دست بنی امیه بود ظاهرا تا سال 132 که از بین رفتند، احمد امین نوشته، نوشته در تمام دنیای اسلام یک مدرسه ساخته نشد، در تمام دنیای اسلام در طی 81 سال، یک مدرسه ساخته نشد، به خلاف بنی عباس، بنی عباس از سال 132 که آمدند به سال های پنجاه سال بعد یک چیز فوق العاده ای در فرهنگ علمی و پیشرفت علمی، اصلا غیر قابل طبیعی وجود دارد، یک دفعه هم این جا خواندم، ابن قتیبه در این کتاب معروفش الامام و السیاسة ابن قتیبه دینوری، در آن جا، چیز غریبی است، پیشرفت علم در زمان بنی عباس جز عجائب است. حالا وارد آن بحث نشویم وقت ما هم گرفته می شود، من می خواهم سرّ این که چطور تفکر فهرستی یواش یواش بین اصحاب ما جمع شد و درست شد و پیدا شد و بعد، من به نظرم از ریشه های اولیش از همین تدوین اصول شروع شد و بعد در همان زمان حضرت زهرا تدریجا مصنفات را اصحاب شروع کردند، مصنفات مثلا فرض کنید حسین ابن سعید که مصنف دارد فرض کنید یک کتاب در صلوة است، باب باب کرد کتاب ها را جدا کرد، در اصول اولیه جدا نبودند و إلی آخر، بعد ها تا آن جا که من می دانم می ترسم چون خیلی مطمئن نیستم به صحت معلومات خودم، اولین کسی که به فکر افتاد این کار مدون بشود، مرتب بشود، یعنی یک فهرستی برای اصول و مصنفات اصحاب داده بشود به صورت مرتب و مدون به ذهن من جناب حمید ابن زیاد، این حمید ابن زیاد فهرست دارد، من یک نکته ای را عرض بکنم حالا این جا چون دستگاه هم هست نگاه بکنید، از عجائب کار در این کتاب تا آن جایی که من دیدم نه در کتاب مرحوم شیخ طوسی فهرست شیخ و نه در فهرست نجاشی به ایشان کتاب فهرست نسبت نمی دهند، من هم در بحث ها زیاد اسم فهرست نمی بردم، می گویم من باز هی مراجعه بکنم ده بار شاید خواندم، همین چند شب پیش باز مراجعه کردم دیدیم متاسفانه هیچ کدامشان این دو بزرگوار کتاب فهرست به حمید نسبت ندادند با این که من زیاد اسم فهرست حمید را، متحیرم، بعد دیدم در کتاب ها ما این را داریم، در بعضی جاها و کان هذا فی فهرست حمید، تعجب آور است، نگاه بکنید حمید ابن زیاد با کلمه فهرسته آمده در عبارات ما اما نه در، در کتاب مرحوم نجاشی آمده که له کتاب الرجال و کتاب من روی عن جعفر ابن محمد، من در ذهنم قطعی بود که ایشان کتاب فهرستی، ایشان متوفای 310 است، ایشان قطعا کتاب فهرست دارد، تا آن جایی که من الان فکر می کنم اولین فهارس اصحاب ما این است یعنی آمدند جمع کردند و حمید اولین کسی است که اصول زیاد نقل کرده یعنی حالا این یک شرحی دارد که من وارد کلمه اصول نمی خواهم بشوم، این حمید ابن زیاد و این فهرست حمید من این نکات را می خواهم تا سلسله بحث را حفظ بکنیم، این فهرست حمید در کوفه بوده، و مرحوم نجاشی و شیخ که بعد از این تاریخ اند، مرحوم نجاشی بنا بر مشهور 450 وفاتش است یعنی 140 سال بعد از حمید و شیخ هم 460، 461 که 150 سال بعد از حمید است، این دو تا که فهرست نوشتند که الان فهرست مهم پیش ما این است، فهرستی که به ما الان رسیده، در اختیار ما قرار گرفته این است، در وسط هم عده ای از فهرست ها هست، هم مرحوم شیخ طوسی هم نجاشی مقدار زیادی از ابحاث فهرستیشان را می برند به کوفه به حمید، به کوفه می رود به حمید منتهی می شود، به حمید ابن زیاد منتهی می شود، البته به طور کلی مرحوم شیخ و نجاشی مصادر کارشان را یا از مشایخ قم گرفتند بیشترینش را که چند تا فهرست در قم معروف بوده یا از کوفه گرفتند، کوفه هم پیش این ها بیشتر دو نفرند یکی ابن عقده زیدی یکی هم حمید واقفی، یکی واقفی است یکی زیدی است، دقت کردید؟ از بغداد غالبا به کوفه می روند، حالا مشکلی که کار هست این است، من چون مباحث مطرح نشده من الان فقط مطرح می کنم خودم الان جواب درستی برایش ندارم، مطرح می کنم بعد ان شا الله مطالعه کردید. در کوفه خیلی فهارس منظم نیست، در قم خیلی منظم است، فهارس در قم سر و تهش خیلی خوب است، انصافا منظم است، در قم هم فهرست معروفی که داریم فهرست مرحوم ابن الولید است، صدوق فهرست دارد، ابن قولویه فهرست دارد، نمی دانیم فهرستش را ایشان در قم نوشته یا در بغداد، بعید است بغداد باشد، احتمالا در قم نوشته، شاید هم بغداد نوشته، فهرست ابن قولویه خوب است، از مزایای فهرست ابن قوله چون در بغداد خبر داده اساسا مثلا شیخ مفید، ابن غضائری، این ها مشایخ شیخ طوسی و نجاشی هستند این ها از ابن قولویه از فهرست ایشان نقل می کند، این جز فهرست های خوب است، حالا چون ریشه این به قم بر می گشته نمی دانم اما این فهرستش خوب است، فهرست ابن الولید  که گل این فهرست هاست، انصافا خیلی فوق العاده است، از همه این فهرست ها بهتر همان فهرست ابن ولید است که در کتاب نجاشی هم هست، شیخ طوسی هم هست، طرقش هم یک وقتی اخیرا اشاره کردم دیگه نمی خواهم تکرار بکنم، و در اختیار این دو بزرگوار، آنی که الان برای ما، این ها کلیات فهرست است، آنی که الان برای ما ابهام دارد دو تا فهرست است، یکی فهرست حمید است و یکی هم فهرست ابن عقده، حالا برای نمونه عرض می کنم مثلا خود ابن عقده در کتبش با این که کتب دارد؛ آثار دارد اصلا کلمه فهرست بکار برده نشده، ابن عقده محدث بزرگواری است، لکن با تامل در احوالاتش ایشان مسلکش مسلک اخباری است، حالا اخباری اصطلاحا می گویند یک نسبت است، یکم هم بحث ادبی بکنیم، می گویند نسبت غلطی است، چون اخباری کسی که خبر را مطلقا قبول می کند پس باید بهش گفت خبری نه اخباری، جمع نباید گفت، حالا باز این بحث لغویش هم، چون بعضی ها مطرح کردند که این نسبت، ما چون بین ما الان متعارف است می گوییم کان اخباریا، این اصطلاح اخباری یروی کلّ ما صنع، این یعنی این، در مقابل کسانی که اهل علم بودند یا اهل فقه بودند، این ها روایات را تنقیح می کردند، مقابله می کردند، بررسی می کردند یک مقدارش را قبول می کردند، این در مقابل اخباری.

ابن عقده اخباری است، اگر اخباری باشد قاعدتا هر چی شنیده نقل کرده، فهرست هم به ایشان نسبت ندادند، شاگرد هم ایشان زیاد دارد یکیش همین است که این جا مرحوم کلینی از ایشان نقل کرده، محمد ابن جعفر مودب، همین جا، این از شاگردان ابن عقده است، به ایشان هم فهرست نسبت داده نشده، یک نکته ای را هم عرض بکنم در کتاب نجاشی اسم ایشان زیاد است، چهل تا پنجاه مورد هست، من آن روز گفتم که همه اش هم با یک تعبیر است، باز تازگی خودم مراجعه کردم، می گویم این را از کسی نقل کردیم، مشکل ما این است که با این که طرف تازه هم نوشته بود استخراجی کرده بود، من به نقل او گفتم اسم نمی برم، بعد که خودم باز پریشب خودم به تنهایی باز دو مرتبه مراجعه کردم نه یکنواخت نیست، بعضی جاها امر دارد، محمد ابن جعفر عن احمد، گفتم همه جا این تعبیر است، نه این جور نبود، حالا این هم تصحیح ما سبق بود.

علی ای حال کیف ما کان مرحوم سید صدر، مرحوم به ایشان سید ابومحمد سعد می گویند، سید حسن، پسری به نام آقا سید محمد داشت که ایشان یک مدتی هم رئیس وزرای حکومت عراق بود در زمان سلطنت، در زمان ملوکیت، پادشاهی.

علی ای حال مرحوم آقا سید حسن صدر کتابی به نام تاسیس الشیعه دارد، در آن جا اسم ایشان را برده به عنوان یکی از علمای ادب شیعه، محمد ابن جعفر، لکن ظاهرا اشتباه است، بعضی از معاصرین به ایشان اشکال کردند و الاشکال فی محله، نه ثابت نیست، نه تاریخ بغداد مذهب ایشان را شیعه نوشته، نه سیوطی در کتاب بغیة الوعاة اسم ایشان را برده، مذهب ایشان را ننوشته، عادتا سنی ها که مذهب ننویسند سنی اند، اگر شیعه باشد رافضی ای چیزی بهش اضافه می کنند، از این که نه خطیب چون خطیب خودش حنبلی است و تند هم هست، خیلی تند است، خطیب بغداد مذهبش را ننوشته ظاهرا ایشان سنی باشد، و نجاشی هم در ترجمه ابن عقده التزام نمی دهد از شیعه ها نقل بکند، می گوید شاگردان ایشان در بغداد زیادند، از سنی ها و شیعه ها و زیدی ها و من از آن ها نقل می کنم  پس ظاهرا محمد ابن جعفر سنی است خلافا لما افاده مرحوم سید حسن صدر، ایشان جز شیعه نیست و ایشان هم برایش، اولا ایشان ترجمه درستی پیش ما ندارد، آن چه که از ترجمه ایشان نقل کردند از سنی ها گرفتند، مثل تاریخ بغداد اصلا پیش ما ندارد، آن چه که از ایشان نقل شده ظاهرا اجازه است. در هیچ جا ما از ایشان فهرست، آن وقت این که چطور این اجازه ای که بوده بالاخره اجازه باید منتهی به یک فهرست بشود دیگه، غیر از این که راهی ندارد، چون اجازه عادتا باید برسد به یک کتابی که آن کتاب فهرست نوشته که اسم این کتاب آن جا آمده مثلا کتاب محمد ابن شریح در آن جا آمده، این الان مشکل دارد، این راجع به مشکل نجاشی، مشکل مرحوم شیخ هم این است ایشان از کتاب حمید از ابن سماعة، از فهرست حمید از ابن سماعه عنهم، خب اگر این شخص واقعا جز اصحاب امام باقر هم باشد که حالا آن یک جور بحث کرده، محمد ابن شریح و اصحاب امام صادق، ابن سماعه از او نقل نی کند، رتبه اش به او نمی خورد. اصلا رتبه ابن سماعه به او نمی سازد. ببینید هر دو فهرست متاسفانه مشکل فنی دارند. اصولا من یک ضابطه ای را خدمتتان عرض کردم، حالا دیگه وارد شدیم فردا یک مقداری توضیح بدهیم، فهرست الطرق کوفی های ما مشکل دارد، حالا چراش هم نمی دانم فردا بعضی احتمالات را عرض می کنیم

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD97KBدانلود
PDF272KBدانلود
MP313MBدانلود
برچسب ها: 1396-13697خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه26) چهارشنبه 1396/07/26
بعدی خارج فقه (جلسه28) یکشنبه 1396/07/30

اصول فقه

فقه

حدیث