معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه26) چهارشنبه 1396/07/26

1396-1397، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

دیگه عرض شد یک مقداری به خاطر این که بعضی از نکات هست که فوت نشود ان شا الله این مطلبی حدیثی را که در باب اراضی خراجیه از محمد ابن شریح بود یک مقداری وارد بحث این جناب بشویم و بعضی از کار هایی که اصحاب ما کردند و بعضی از توضیحات ان شا الله تعالی به ذهن خودمان داده بشود. عرض کنم که دیروز عبارتی را خواندیم عرض کردیم مرحوم نجاشی محمد ابن شریح را هم توثیق کردند هم به اصطلاح مروی عنه ایشان که مثلا از کدام امام نقل کردند.

عرض کردیم این ها چند تا فنی بوده، خود محمد ابن مثلا عبارت نجاشی را برایتان بخوانم، محمد ابن شریح الحضرمی ابوعبدالله، البته این عادتا تشخیص افراد و این که مثلا کنیه اش چیست این در عده از علوم می آید لکن در رجال هم بوده یعنی برای این که شخص تشخیص داده بشود و مخصوصا با کس دیگری اشتباه نشود گفته می شود پس این ابوعبدالله تا عنوان اسمش رجالی است، ثقةٌ این هم رجالی است، این ها بحث های رجالی است.

روی عن ابی عبدالله که بیان طبقات باشد این هم رجالی است، این بحث ها را تحلیل که بکنید تا این جا ایشان بحث های رجالی دارد، له کتابٌ اخبرنا محمد ابن جعفر از این جا فهرستی است و لذا عرض کردیم نجاشی کتابش اساسا فهرستی است لکن در اثنا به عنوان جمله معترضه مباحث رجالی دارد، این که من می گویم برای این که تطبیق بکنید ببینید پس یک مقدارش رجالی شد و یک مقدارش فهرستی شد، اسمش و کنیه اش را آوردن، ثقةٌ مثلا روی عن ابی عبدالله این ها رجالی است، دقت کردید؟ له کتابٌ اخبرنا تا آخر این ها فهرستی است، بخش های فهرستی بر می گردد به کتاب و نسبت کتاب.

آن وقت چون این آقا از من سوال کرد، چند دفعه این را گفتم ولی باز مثل این که روشن نمی شود ما عرض کردیم از زمان علامه به بعد چکار شد؟ وقتی کتاب رجال نجاشی را جلوش گذاشت بخش های فهرستیش را حذف کرد، علامه فقط رجالی هایش را آورد، روشن شد؟ تغییری که در شیعه پیدا شد آن تحولی که پیدا شد، الان کاملا برایتان محسوس شد، آن تحولی که در قرن پنجم نجاشی انجام شد و در قرن هشتم مرحوم علامه تحولی ایجاد کرد آن بخش های فهرستیش را حذف کرد لذا کتاب رجالی شد مثلا در این جا الان چون من خلاصه علامه را ندیدم، قاعدتا ایشان هم این جور نوشته ابوعبدالله محمد نوشته ثقةٌ، روی عن ابی عبدالله، دیگه له کتابٌ و اخبرنا را ایشان حذف کرد، و درست هم هست، این یک بحث است و آن یک بحث است، این را نجاشی به عنوان جمله معترضه مثلا شیخ دارد، شیه گفته محمد ابن شریح له کتابٌ اخبرنا به جماعة، این تمامش فهرستی است، هیچ رجال توش ندارد، له کتابٌ اخبرنا به فلان این فهرستی است، دقت می کنید، این توش رجال ندارد، این را خوب دقت بکنید، این فرع، این ها چون مثلا دیدند نجاشی نوشته ثقة روی عن ابی عبدالله، خب این ها بحث های رجالی است، خیال کردند این کتاب رجال است، کتاب فهرست است، در اثنای این که صاحب کتاب را می خواهد اسم بکند بعضی از نکاتی که به ترجمه بر می گردد، ترجمه شرح حال است یا به طبقات بر می گردد یا به وثاقت بر می گردد، عرض کردم چون رجال جز علوم اعتباری است در علوم اعتباری موضوع ندارند، طبق آن نیاز و هدف و غایت و قصدی که هست مباحثش تنظیم می شود، مسائل علوم اعتباری طبق آن نیاز تفسیر می شود، نگوییم موضوع علم رجال فلان، موضوع ندارد اصلا علم رجال، و لذا این جور علومی که موضوع ندارند در طول تاریخ هی نکات جدیدی پیدا می کنند که با آن هدف ارتباط دارد لذا مثلا در اول آنی که در رجال بود چی بود؟ وثاقت و عدم وثاقت بود، ثقةٌ أم لا؟ بعد یواش یواش آمدند گفتند ما خبر مرسل را حجت نمی دانیم، حالا خبر مرسل را حجت نمی دانیم آیا این از آن آقا نقل کرده یا مرسل است؟ بعد یواش یواش بحث طبقات آمد، یعنی بحث وثاقت و عدم وثاقت و عدالت و این ها مثلا از سال های 140 و 150 آمد، بحث های طبقه بعد از سال 200 آمد چون شافعی در این کتاب الرساله خودش خیلی بحث مفصلی هم دارد، اثبات کرده که خبر مرسل حجت نیست مثلا ابوحنیفه به خبر مرسل عمل میکرده، ببینید! چون این بحث آمد و یواش یواش اتجاه روی این رفت که خبر مرسل حجت نیست، دقت بکنید! اگر اتجاه روی این رفت که خبر مرسل حجت نیست باید طبقه گفته بشود تا معلوم بشود مرسل هست یا مرسل نیست، خوب دقت بکنید! در ابتدا این بحث مطرح نمی شود یا اگر کسی مثل ابوحنیفه باشد بگوید من به خبر مرسل هم عمل می کنم، این به طبقات کار ندارد، فوقش طبقه به هم نخورد مرسل می شود دیگه، غایت این که طبقه به هم نخورد مرسل می شود، خب مرسل بشود، من خبر مرسل را قبول دارم، لذا در مباحث رجالی چون جز علوم اعتباری است نگویید یک موضوع معینی است، موضوع حول و حوش راوی است اما این را از زوایای مختلف، هدف اصلی هم چیز دیگری است و لذا اگر در آن هدف هم ممکن است شما اصلا علم رجال را حذف بکنید، هدف شما چی بود؟ این حکم را بخواهید به زمان پیغمبر برسانید، حالا سید مرتضی می گوید رساندن حکم به زمان پیغمبر به حدیث کار نداریم اصلا، به رجال کار نداشته باشد خب به رجال هم کار ندارد، کسی که به حدیث کار ندارد، سید مرتضی می گوید اگر ما بخواهیم حکم را به زمان رسول الله یا به شیعه برسانیم ببینیم تلقی به قبول شده یا نه؟ اگر شیعه قبول کرد حکم ثابت است، نکرد نکرد، حالا خبر باشد یا نباشد، ده تا خبر صحیح هم باشد، وقتی تلقی به قبول نبود ارزش ندارد طبعا لذا رجال فائده ای ندارد، رجال چه فائده ای دارد؟ وقتی حدیث مطرح نشد لذا ما می گوییم در این علوم آن غایت و هدف و غرض و آن دیدگاه مطرح است یا مثل آقایان اخباری ها یا الان خیلی از آقایان اصولی ما هم همین طورند، می گوید ما کار به رجال نداریم سند صحیح، ضعیف، نه به فهرستش کار داریم، نه به رجالش کار داریم نه به مصدرش، هر حدیث را اصحاب عمل کردند عمل می کنیم، نکردند  نمی کنیم، خب دیگه بحث رجالی نمی خواهد بکند، نه به طبقات کار دارد نه به مرسل کار دارد، به هیچی کار ندارد، تمام ابحاث خواهی نخواهی خودبخود ساقط می شوند، این را خوب دقت بکنید چون بعضی ها خیال می کنند برای علم رجال یک موضوع پیدا بکنند، این ها چون دنبال اغراض و غایات معینی است در همین بخش مثلا فقه ممکن است اصلا شما به حدیث کار نداشته باشید مثل سیدمرتضی، یا به حدیث کار داشته باشید به رجال کار نداشته باشید اصلا، مثل الان عده زیادی از اصولیین ما الان این طورند، ما اصلا، بعضی هایشان هم تصریح می کنند که ما اصلا کار به رجال نداریم، شما بحث های بیهوده می کنید که رجال کیست، ما کاری که داریم روایت را اصحاب قبول کردند عمل می کنیم، قبول نکردند عمل نمی کنیم. راه ما این است، دقت می کنید؟ من بعضی از نکات را که ظریف است حالا که بحث مکاسب محرمه ما تمام می شود معلوم نیست به این زودی در بیع روایت بخوانیم حالا چند تا نکته را همین جا من بگویم پس الان روشن شد که

پرسش: یعنی این ها مقلد اصحابند

آیت الله مددی: حالا دیگه من می گویم، شما باید خودتان تصمیم بگیرید چون دیگه از بس در این مسائل قال و قال هست بخواهم وارد آن بحث ها بشوم طولانی می شوم، من اقلا ریشه هایش را بگویم بعد خودتان فکر بکنید

پرسش: می خواهم بگویم با این حال این ها مقلد

آیت الله مددی: نه می گوید این یک نحوه اجتهاد است، می دانید دیگه این بحث چیز ندارد، نمی شود طرف را گیر انداخت.

می خواستم به شما بگویم کتاب، فرض کنید از همین محمد ابن شریح مرحوم علامه هیچی از شیخ طوسی نقل نمی کند چون تمام بحث فهرستی است، اما عبارت مرحوم نجاشی را می آورد، کجاش را می آورد؟ رجالیش را می آورد، تصادفا عبارت رجالی جمله معترضه بوده، دقت فرمودید؟ آن جمله اساسی نبوده عبارت رجالی نجاشی لکن چون مرحوم علامه کتاب در رجال نوشته همان قدرش را آورده، من چون هی صحبت می کنم آقایان برایشان مشکل است این تحولی که در شیعه پیدا شد این بود، البته خب عده ای هم گفتند که علامه متاثر به افکار سنی هاست نه این نیست، بزرگان را از این حرف ها نزنید، واقعا فکرش این است، خب بلا اشکال مسئله حجیت خبر عدل یا خبر صحیح زیر بناهای عقلائی هم دارد، این جای بحث ندارد که، اگر کسی ثقه بود عادل بود خبری گفت یا یک کسی فاسق بود غالی بود اتهامات مختلف، خبرش قبول نشود، انصافا کلام علامه هم زیر بناهای عقلائی دارد و هم تمسک به ظاهر آیه، إن جائکم فاسقٌ بنباء، بعد هم من کرارا عرض کردم مثل علامه و مثل شیخ طوسی بزرگان اصحاب که در محیط عام اسلامی بودند، الان هم شما مصر بروید مجبورید خیلی حرف ها را جور دیگر بزنید، وقتی در محیط اسلامی قرار گرفتید یک استاندارد هایی دارند مثلا خبر عدل دیگه در اهل سنت جا افتاده تماما، هیچ جای بحث ندارد. عرض کردیم مثلا ایشان معاصر است، البته در اندلس بوده شیخ در بغداد است، معاصر شیخ طوسی است، ابن حزم، اصلا ابن حزم می گوید خبر صحیح مثل قرآن است، تا این مقدار جلو رفته، خبر صحیح ما یرویه العدل الضابط عن مثله إلی آخر الاسناد، خبر صحیح پیش آن ها این است، من تا حالا چند بار کرارا خواندم، من غیر شذوذ و لا علة، ابن حزم در الاحکامش که اصول فقه است اصلا می گوید این مصداق آیه مبارکه إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون، عملا واقعا باور کردنش برایتان مشکل است، همان خبر هایی که در بخاری آمده عن ابوهریره و عن فلان، این می گوید مصداق إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون، یعنی می بینید چقدر جلو رفته، خیلی جلو رفته، خب می دانید در همین خبر هایی که در بخاری است خبر هایی است که مخالف با تاریخ است، خودشان هم نوشتند، بعضی هایشان هم گفتند چون این جا مخالف با تاریخ است قبول نکنید، بعضی هایش هم گفتند چون خبر صحیح در صحیح بخاری است قبول می کنیم، مخالف با تاریخ است، می گوید قبول بکنیم، آن وقت این ابن حزم می گوید إنا نحن نزلنا الذکر، این جزء مصادیق ذکرند، تامل می فرمایید قصه چیست؟ پس بنابراین در این محیط البته انکار حجیت خبر وقتی بکنند خب معلوم است به یک چشم نظر کردن عاقل اندر سفیه، خیال می کنند آن آقا سفیه است ملتفت نیست، به این چشم بهش دیده می شود پس بنابراین خوب دقت بفرمایید مرحوم علامه زیر بناهای فکریش این طور نیست، ایشان نظر مبارکش این بود که مثلا منضبط بکند، به همین راه رجالی منضبط کرده و عرض کردیم چون زمان علامه واقعا کتاب های اصحاب نبود. قطعا اگر کتاب های اصحاب بود قطعا علامه بحث فهرستی هم می کرد مثلا پنج تا نسخه از محمد ابن شریح داریم آن نسخه اش قابل اعتماد است، چهار تا نسخه از کتاب حسین ابن سعید داریم آن نسخه قابل اعتماد است، این قطعا این کار می شد پس خوب دقت بکنید این که کجا پیش آمد، آن وقت اخباری ها آمدند گفتند نه آقا شما بحث رجالی نکنید این را که اصحاب نوشتند قرائن بوده، این که اصحاب نوشتند کتب بوده، روی این کتب زحمت کشیده شده، این ها را ما کلا قبول می کنیم مخصوصا که دیدند یک روایتی هم از امام جواد سلام الله علیه در قم نقل شده بود که زمان اصحاب ما تقیه شدید بود کتبشان را دفن کردند، حالا در آوردیم، آیا ما این ها را نقل بکنیم، حضرت فرمود حدثوا بها فإنها حقٌ، دیگه تعبد هم پیدا کرد، خوب دقت بکنید نکته­ی اخباری ها این تعبد است، این که اخباری ها می گویند هر حدیثی در هر کتاب مشهوری پیدا بشود حجت است مرادشان حجت تعبدی است، و دلیل بر این حجیت تعبدی إن جائکم فاسقٌ بنباء نیست، اشتباه نشود، مبنای آقای خوئی هم حجیت خبر ثقه نیست، مبنایشان این است، نکته را من بگویم، می گویند امام جواد علیه السلام امر فرمود حدثوا بها، دیگه این را شما می دانید از نظر اصطلاح حدیثی این اردء اقسام تحمل حدیث است چون وجاده است، کتاب را از زیر زمین در آوردیم، این کتاب را از زمین در آوردیم، کانت مدفونة تحت الارض فاخرجناها، امام معذلک می فرماید حدثوا بها، لذا این ها آمدند گفتند هر کتابی که الان فرض کنید در قرن یازدهم یا در قرن دهم، اوائل یازدهم، هر کتابی که الان بین اصحاب ما مشهور است نمی خواهد از زیر زمین در بیاورید، از کتابخانه مان در بیاوریم، هر کتابی که مشهور باشد بهش نحدث بها، چرا؟ چون امام فرمود حدثوا بها فإنها حقٌ

پرسش: دور نیست؟

آیت الله مددی: چون در کتاب کافی است، سندش ضعیف است، دور نمی آید چون کافی را خیلی قبول کردند، می گویند گاهی اوقات به یک جایی که برسد خیلی قوی است دیگه خیلی بحث نکنیم.

دقت فرمودید؟ من نمی خواهم بگویم این مبنا درست است، می خواهم مبنا را شرح بدهم، برایتان روشن بشود و کار هایی که بعضی اصولیین مرحوم وحید بهبهانی انجام دادند که چند جلسه شرح دادم فعلا وارد آن بحث نمی شوم تا زمان ما، تا زمان ما چکار شده؟ این سیر تاریخیش را ما عرض کردیم، این کاری که مرحوم علامه کرده من می خواستم عینا ببینید، این کار علامه از نجاشی گرفته لکن بخش های رجالیش را گرفته، فهرستیش را حذف کرده، دقت فرمودید؟ حالا در حد خودش مثاب است عندالله

خب این عبارت است و بعد دیروز ما عبارت مرحوم نجاشی را خواندیم یک نکاتی در عبارت نجاشی هست که بعد متعرض می شویم.

بعد مرحوم شیخ در فهرست اسم برده، شیخ اصلا کلا از راه نجاشی نرفته، ایشان فقط همین جور، یعنی محمد ابن شریح له کتابٌ، حالا چرا مثلا مرحوم شیخ؟ این حتما در فهرستی که بوده اسم محمد ابن شریح بوده اما در فهرست نجاشی که در اختیار ایشان بوده، در آن کتابی که در اختیار ایشان بوده احتمالا محمد ابن شریح حضرمی بوده، احتمال دارد که ایشان حضرمی است.

له کتابٌ اخبرنا به جماعة عن ابی المفضل عن حمید عن ابن سماعة عنهم

ببینید این را که شیخ در این جا نوشته تماما فهرستی است، یک کلمه توش رجالی نیست، اسمش را علی ما فی الفهارس آورده بعد باز دو مرتبه دارد محمد ابن شریح له کتابٌ رُوّیناه بهذا الاسناد عن حمید عن ابن سماعة عنهم

البته من کرارا عرض کردم در کتاب رجال شیخ تکرار خیلی زیاد است، انصافا بعضی جاهایش آدم دیگه اصلا تعجب می کند، حالا احتمال دارد مثلا احتمال تعدد داده چی بوده، سهو القلم بوده چون من کرارا عرض کردم شواهد تقریبا کافی است که کتاب رجال چرکنویس بوده، احتمالا پاکنویس نشده، یعنی به عبارة اخری مرحوم شیخ یک دفتری کنار گذاشته بوده اصحاب رسول الله و اصحاب امیرالمومنین هر اسمی پیدا می کرده آن زیر می نوشته، این هنوز دفتر باز بوده، دفتر بسته نشده، این پاکنویس بشود و به نحو نهایی برسد. من فکر می کنم رجال شیخ به نحو چرکنویس بوده، گفته شده بعضی از نسخ خطیش هم، گفته شده، حالا من می ترسم نسبت بدهم حدس خودم را عرض می کنم

پرسش: فهرست هم همین جوری بوده؟

آیت الله مددی: نه فهرست این طور نیست

و لذا تکرار در فهرست کم است، این مقدمه را برای این گفتم، تکرار در رجال زیاد است، ایشان، شما هم همین کار را می کنید، من عرض کردم حالا این جا یک دفعه دیگه هم باز چون بعد توضیح می دهم اصولا نحوه­ی نوشتن کتب رجال، الان هم شما بخواهید رجال بنویسید همین است، شیخ هم که کتاب رجال نوشته همین کار را کرده، نحوه نوشتن کتب رجال، کتاب رجال برای مثل شیخ این طوری است یک: مصادر رجالی قبل از خودش، فرض کنید کشی یک مطلبی گفته، برقی یک مطلبی گفته، فرض کنید در رجال کتاب ابن عقده آمده، ابن عقده یک مستدرکی هم دارد ابن نوح نوشته، البته شیخ به ابن نوع اعتماد نکرده با این که ایشان را درک کرده بهش اعتماد نکرده و بعدش هم نبوده اصلا بغداد نبوده ابن نوح، نجاشی چرا از ابن نوح زیاد نقل می کند، شاگردش است، ابن نوح مرد بزرگواری هم هست انصافا در این مباحث حدیثی و رجالی فوق العاده است، این مقداری که به ما توسط نجاشی رحمهم الله رسیده است.

پرسش: شیعه بودنش محرز است

آیت الله مددی: بله، شیخ نوشته قول به رویت بهش نسبت داده شده، معلوم نیست حالا، شاید مثل بعضی ها که هستند بعضی روایات ضعیف را در بعضی، رویت مراد رویت خدا در روز قیامت است.

به هر حال شیخ می گوید از ایشان فلم یتفق لقائی ایاه، من با ایشان، چون ایشان 409 وفاتش است، شیخ 408، شیخ ایشان را درک کرده اما ایشان در بصره بود و لذا از ایشان نقل نمی کند.

به هر حال من وارد آن بحث که الان نمی خواهم بشوم، ایشان مرحوم شیخ، این مصدر اول کتب رجالی، مصدر دوم استخراجات فردی خودش، یا تخریجات فردی خودش، این استخراجات مصدر دوم است، یعنی چی؟ یعنی می آمده یک کتاب می دیده مثلا جعفر عن جعفر ابن محمد، در اصحاب امام صادق اسم نمی نوشته، همین کاری که الان آقای خوئی کردند معجم، معجم هم همین کار را کرده است، البته این کار قبل از معجم آقای خوئی اولین کسی که در اصحاب ما انجام داده مرحوم جامع الروات است، مرحوم آقا میرزا محمد اردبیلی، محمد ابن علی اردبیلی قرن سیزدهم، ایشان خیلی مرد واقعا پرکاری است، زحمت زیادی کشیده، در این جامع الرواة خیلی زحمت کشیده است.

ببینید این ها این کار را کردند چون قبل از ایشان متعارف نبود، این کار قبل از ایشان متعارف نبود، خلاصه آن کار این است که آن چه کتب رجالی قبلی نوشتند آورده، این قسمت اول.

دوم ایشان وقتی آمدند کتاب کافی را نگاه کردند شاید ده ها اسم دیدند که در کتب رجال قدیم حتی اسمشان هم نیامده، آن را هم استخراج کردند لذا طبیعتا آن عدد نهایی کتاب مرحوم آقای خوئی را نگاه بکنید مثلا از رجال های قبلیش بیشتر است، اولا در این کتاب آقای خوئی مکررات را شماره زده که این کار علمی نیست، امروز در دنیای علم پذیرفته نمی شود، ایشان گاهی اوقات ده شماره زدند در صورتی که یک نفر است مثلا آخرش شماره مجموعه رجال ایشان شده هفده هزار، ممکن است آن مکررات حذفی حدود ده یازده هزار، نه هزار بشود، خیلی تفاوتش زیاد است، حالا من نمی خواهم وارد آن بحث بشوم، یکی این که شماره زیاد زدند یکی هم استخراجات است، البته استخراجات ایشان در کتب اربعه است، حالا شما می آئید در غیر کتب اربعه هم استخراج می کنید، برا آقای خوئی هم زیاد می شود، تدریجا کتاب های خطی چاپ می شود که تا حالا متعارف نبوده، ممکن است در آن ها روایت از امام باقر باشد یا امام صادق باشد، بعد از شما باز کسی می آید باز اضافه می کند، رجال لذا یک حالت کششی به این معنا دارد یعنی شما ممکن است هی استخراج بکنید مصادر جدید، الان شما در کتب اهل سنت یک عده روات از امام صادق پیدا می کنید که در بین ما نیامده، این ها را هم اضافه می کنیم، در کتب زیدیه، یک عده روات از امام صادق آمده که الان در کتاب های ما نیست، این ها را هم اضافه می کنیم.

دقت بکنید! پس این نکته فنی را که من عرض کردم برایتان روشن بشود، ما عرض کردیم سه محور داریم، یکی روایات است، یکی کتب رجال است، یکی کتب فهارس است، روایات چه پیش ما و چه پیش اهل سنت زیربنای تدوین رجال است، اهل سنت هم همین کار را کردند، مثلا گفتند آقای ابن عقده یک کتابی نوشته اصحاب امام صادق چهار هزار نفر، نه این که ایشان راوی امام صادقند می شناسد، نه، ایشان این طور، مرحوم شیخ هم دارد، ایشان مثلا گفته فلان ابن فلان روی عن جعفر ابن محمد، روی عن امام صادق، دلیلش؟ حدثنی فلان عن فلان عن هذا الشخص عن الامام، ذیل هر اسمی یک حدیث آورده، حالا ممکن است آن حدیث ضعیف باشد، ممکن است آن حدیث تهدید دارد، تصویب دارد، یعنی این چهار هزار اسم ایشان به معنای فنی چهار هزار نیست، ممکن است اسم غلط نوشته شده باشد، مخصوصا اگر به عین اعتبار اخذ بکنیم مبنای مرحوم ابن عقده اخباری است یعنی یروی کل ما سمعه، تنقیح نمی کند، مسلکش مسلک اخباری است، بعد هم در رواتش ما الان مجهول داریم، یک مقدار روایاتش را نگاه بکنیم روایت ایشان مشکل دارد

پس بنابراین خوب دقت بفرمایید این که می گویم، اهل سنت هم همین کار را کردند، این نکته را چرا گفتم؟ می خواهم بگویم که شما هم الان در رجال می توانید کتاب رجال، نه کتاب رجال شیخ، اصلا علم رجال هنوز مفتوح است، هنوز چرکنویس است، روشن شد چی می خواهم بگویم؟ نکته اش هم این است که مبنای کتب رجال فقط میراث های قبلی نیست، اگر شما رجال فقط آن هایی نوشتید که کشی و برقی و دیگران، خب این تمام می شود، چند حدیث را که این ها گفتند تمام می شود، نه رجال طبیعتش باز است، یک علم بازی است، لذا به نظر ما اصلا شیخ هم طبق همین طبیعت علم عمل کرده، یک دفتر گذاشته، ما دیدیم از همین بزرگان و دوستان ما هم بودند، اصحاب امام صادق، یک روایت برخورد می کند می نویسد فلان کتاب جلد فلان صفحه فلان، آن وقت مثلا می بینید پانصد نفر، هزار نفر به اسمای قبلی اضافه شد، خدا رحمت کند مرحوم آقای ابطحی خدمتشان بودیم ایشان گفت ابن عقده چهار هزار به عنوان راوی از امام صادق، می گفت من که گشتم هشت هزار و خرده ای، چهار هزار تا هم من اضافه کردم، این اضافه ایشان نه اصحاب امام صادق، در کتاب هایی دیده عن جعفر ابن محمد ایشان هم برداشتند اضافه کردند، الان میراث های زیدیه به ما برسد ممکن است دو سه هزار شما اضافه بکنید، طبیعت این علم یک علمی است که به قول من، حالا به تعبیر من چرکنویس است، باز است شما هی می توانید اضافه بکنید، سرّش هم این است چون علم رجال انعکاس روایات است، اساسا علم رجال را برای توضیح حال روایت نوشتند، نه این که اول علم رجال بود بعد آمدند مثلا روایت طب، من عرض کردم علم رجال ریشه هایش از سال 150 و 140 است، تا آن وقت روایات بود لذا این روایات تدریجا به رجال آمد، آن وقت از زوایای مختلف، هر زمانی که جلو رفت زوایایش هم عوض شد که الان نمی خواهم توضیح بدهم، همین مقداری که گفتیم زیاد است.

حالا این نکته را اضافه بکنم، اما آیا علم فهرست هم همین طور است؟ این را می خواستیم بگوییم که من نظری که به ساعت می کنم ظاهرا امروز نمی رسیم که شرح بدهیم، آیا علم فهرست را هم شما می توانید توسعه بدهید؟ علم فهرست اگر مراد مثل کتاب الذریعه آقا بزرگ رحمة الله علیه باشد یا فهرست ابن ندیم باشد بله خب می شود، شما در خلال کتاب ها می گویید فلان دارای کتاب بوده، نجاشی اسم آن کتاب را نبرده، فلان دارای کتاب بوده شیخ اسمش را نبرده، این ها را می شود اضافه بکنید، نکته این است که ما به منهج نجاشی فهرست اضافه بکنیم یعنی مثلا این کتاب مال یک نفری بوده قرن سوم، در کتاب نجاشی نیامده، در کتاب شیخ نیامده فهرستین، من خودم الان براش سند درست بکنم الان. مثل کار نجاشی، آن وقت آن نکته را هم عرض کردم فهارس را از احادیث نمی شود گرفت چون احادیث اسنادند، فهارس مبتنی بر اجازات اند، فهارس را، رجال را از اسانید می شود گرفت اما فهارس طریق می خواهد، طریق به کتاب نه به شخص، رجال را هم از اجازات به معنای راوی و مروی می شود گرفت، اما

پرسش: در اسانید اگر بدانیم آن شخص کتاب دارد چه اشکال دارد؟

آیت الله مددی: خب می دانیم کتاب دارد، طریق من به کتاب، گفتم این مثل آقابزرگ می شود، می نویسید در کتاب فلان له کتابٌ ذکره فلان، هیچ اشکال ندارد که، نه من دیدم، حالا مثال البته نمی خواستم الان وارد این بحث بشوم، می خواهم این بحث را مطرح بکنم

مثلا الان ما در کتاب کشی از کتابی به نام مفاخر اهل البصرة و الکوفة، تصادفا نجاشی هم اسم این کتاب را نبرده، طریق هم بهش ندارد، اصلا اسمش را نبرده، حتی مرحوم آقاشیخ بزرگ هم اسم این کتاب را نبرده اما هست، در کشی این کتاب بوده، پیش کشی بوده، کشی این کتاب را از استادش عیاشی از ایشان شنیده، خودش هم کتاب به نحو وجاده پیشش بود، نسخه پیشش بوده، احتمالا نسخه اصل، بعد هم این نسخه گم شده از بین رفته، اصلا اسم کتاب هم از بین رفته، مفاخر اهل البصرة، مال یکی از علمای همان طرف ها به نام جبرئیل ابن احمد فاریابی، منطقه فاریاب، خب ببینید الان در فهرست نجاشی نیست، در فهرست شیخ طوسی حتی در کتاب الذریعه هم نیست، شما بیایید چکار بکنید؟ می گویید من یک طریق عام، از همین مشایخ معاصر یک طریق عام به آثار شیخ طوسی دارند، شیخ طوسی هم به کشی طریق دارد، کشی هم به این کتاب طریق دارد، این ها را با هم تلفیق بکنیم

پرسش: قیاس است

آیت الله مددی: قیاس نیست

روشن شد چی می خواهم بگویم؟ مثلا بگوییم کتاب مفاخر، عین کتاب نجاشی را انجام بدهیم، حدثنی فلان اجازتا اسم استاد را می بریم، به اسناده إلی الشیخ الطوسی چون شیخ طوسی توسط جعفر ابن محمد مسعود کتاب کشی را نقل می کند، عن جعفر ابن محمد المسعود عن الکشی عن العیاشی عن جبرئیل ابن احمد بکتابه، مطلب تصویر شد؟ ما بیاییم الان، روشن شد چی می خواهم بگویم؟ چطور در رجال توسعه دادید ما بیاییم در فهارس هم همین توسعه را بدهیم، مثال خارجیش هم خدمتتان عرض کردیم، بدانیم یک آقا کتاب دارد، بدانیم، ببینید دقت بکنید آن چه که الان ما داریم روایات کشی از کتاب است نه اجازه کشی به کل کتاب، دقت می کنید چیست؟ ممکن است کتاب جبرئیل ابن احمد فاریابی فرض کنید پانصد تا روایت داشته، کشی صد تاش را نقل کرده، آن اشکال فنی کجاست؟ آن چه که ما الان داریم به اصطلاح خود من اسناد کشی به این کتاب است نه اجازه کشی به کتاب یعنی کشی آمده صد تا حدیث از این کتاب نقل کرده، این دست ما رسیده، آنی که دست ما رسیده این است، صد تا حدیث از این کتاب، ما در فهرست می خواهیم چکار بکنیم؟ اجازه به کل کتاب قرار بدهیم، اشکال کار این جاست، البته این را هم خدمتتان عرض بکنم این بین عده ای از علمای این فن جائز بوده، اشکال نداشته، این که کار را مشکل می کند که خیلی استادی می خواهد مثل بعضی چیز ها هستند کارگاه های پلیسی که انسان به دقت بفهمد این جا آن خرابی پیدا شده یا نه؟ این جا یک تبدیل بین اسانید با اجازات شده یا نشده؟ آن که ملتفت به این نکته بشویم که آیا اسناد با اجازه جابجا شده یا نه این کار بسیار سختی است، الان آیا، اولا سوال:

این کار را می توانیم بکنیم یا نه؟ شما الان می گویید نه، عرض کردم عده ای، این که گفتیم فلان ضعیفٌ فی الحدیث یعنی مبنای بعضی ها این بوده، اشکال ندارد، من یک اجازه عام به شیخ طوسی دادم، شیخ طوسی یک اجازه به کتاب کشی دارد، کشی طریق درستی به این کتاب دارد، خب این ها را ما ضمیمه بکنیم پس من یک طریق صحیح به این کتاب پیدا می کنم.

پرسش: اثر این چیست؟

آیت الله مددی: اجازه وارد اجازه بشود صحیح می شود.

پرسش: چه اثری دارد؟

آیت الله مددی: خب این یعنی اولا تفسیر است، بعد هم اثبات حجیت چون الان که ما هستیم می گوییم به نحو وجاده در کتاب کشی به ما رسیده، اجازه به این نداریم.

پرسش: این طریق به دست شخص نرسیده

آیت الله مددی: خب همین، می خواهد بگوید با آن اجازه تلفیق می کند، با آن اجازه درستش می کند چون این را بعضی ها نوشتند، من نمی خواهم اسم ببرم، سعی کردند با این ترتیب بعضی از روایات را جور بیاورند، گاهی هم تعبیر تعویض و این جور چیز ها، این در حقیقت، البته راه های دیگه هم دارد، نکات دیگه هم دارد که بعد ان شا الله توضیحش را می دهم، این مطلبی که الان هست این است ما علم یعنی بخش فهرستی ما آیا بسته شده؟ دیگه ما نمی توانیم مثل فهرست نجاشی بنویسیم، روشن شد؟ چون من اجازه به کتاب جبرئیل ندارم، آن وقت کتاب جبرئیل ابن احمد به همین نسخه اش در کشی آمده اگر این شد می گویم من طریق صحیح دارم به کتاب جبرئیل ابن احمد فاریابی طریق صحیح دارم، من طریقم به شیخ طوسی صحیح است، شیخ طوسی هم فرض کنید، البته آن یکمی اشکال دارد، فرض کنید طریقش به مرحوم کشی درست است، کشی هم طریقش به جبرئیل ثابت است، البته خود جبرئیل هم توثیق ندارد، به جبرئیل ابن احمد ثابت است، ما این ها را تلفیق بکنیم یک فهرستی به فهرست نجاشی هم اضافه بکنیم، بگوییم جبرئیل ابن احمد الفاریابی له کتاب مفاخر، اجازنی فلان عن فلان، اسم شیخ طوسی بالاسناد إلی الشیخ الطوسی الی الکشی عن العیاشی عن جبرئیل ابن احمد، آن وقت این کتاب بشود، دقت کردید؟ چون آن کتاب که ثابت است چون کشی خبر از کتاب می دهد، این نکته ای که آن ها می گفتند درست است چون می گفتند کتاب که ثابت است، مرحوم کشی هم کتاب را توسط سند درست نقل کرده، عیاشی باشد پس چه اشکال دارد ما هم که تا کشی طریق درست داریم، حالا اگر بین شیخ طوسی و کشی ثابت بشود، ما تا کشی طریق درست داریم، حالا که طریق درست داریم با تلفیق این ها می توانیم بگوییم به کتاب این شخص طریق داریم و طبق اجازه هم صحیح است، این اصطلاح ما به این است که شما بیایید اسانید را تبدیل به اجازات بکنید، یا اصطلاح دیگه شما بیایید در بحث فهارس اضافه بکنید به نحو فهرست نجاشی نه الذریعه آقابزرگ، الذریعه آقابزرگ، شما اضافه بکنید در الذریعه آقا بزرگ کتاب مفاخر البصرة مال جبرئیل، اسمش در کتاب کشی آمده، این که مشکل ندارد، خیلی آسان است، این قسمتش که آسان است، آن قسمتی که من دیروز عرض کردم عمده­ی کار نجاشی نظر به فهارس و کتب از زاویه حجیت، این نکته مهم است. نظر به فهارس و کتب از زاویه حجیت، بیاییم بگوییم از این زاویه هم ما می توانیم انجام بدهیم، این ها چون تا حالا بحث نشده و بعضی ها یک جور دیگرش را بحث کردند، ملتفت نشدند، من خیلی واضحش را مطرح می کنم که ان شا الله فورواد بشود. به هر حال این مطلب را الان گفتم چون این تتمه دارد و بعد باید متعرض بشوم بقیه اش را در بحث آینده.

بعد ایشان می فرمایند که، خود کلام شیخ هم احتیاج به بحث دارد، حالا من وارد بحثش نمی شوم.

بعد شیخ یک بار دیگه هم نوشته محمد ابن شریح له کتابٌ رُوّیناه بهذا الاسناد عن ابن نهیک، عبیدالله، حالا گفته شده عبدالله، عبیدالله ابن احمد نهیکی، بسیار مرد بزرگوار و یکی از کسانی است که کتاب هایی نقل کرده، من دیروز یک بحثی راجع به الشیخ الصدوق گفتم، عجیب است که در این باب نهیکی مرحوم نجاشی این طور می گوید الشیخ الصدوق ثقةٌ، خیلی عجیب است، دیروز که خواندیم الشیخ الثقة الصدوق، من عرض کردم خیلی در عبارت نجاشی، خیلی عجیب است، این جا در ابن نهیک در عبدالله، به نظرم در عبدالله اسمشان را آوردند اما اسمش به نظرم عبیدالله باشد، چون آقای خوئی گفته احتمالا هر دو درست باشد، من که به نظرم عبیدالله درست است، آن یکی تصحیف است، عبیدالله ابن احمد نهیکی یکی از مشاهیری است که کتاب ابن عمیر را نقل کرده، من دیروز عرض کردم احتمال مذهب لکن ظاهرا همان احتمال دوم ارجح است، وقتی می گوید الشیخ یعنی این کاملا مشهور است، وقتی می گوید شیخٌ یعنی من شهادت می دهم شیخٌ، یک عبارتی دارند الاوصاف قبل العلم بها اخبارٌ کما أن الاخبار بعد العلم بها اوصافٌٍ، ظاهرا همین نکته را مرحوم شیخ نجاشی بکار برده، چون اگر گفتیم زیدٌ عالمٌ این عالم خبر است اما اگر گفتیم زیدٌ العالم وصف است، این می خواهد توثیق خودش بکند، آن جا می خواسته بگوید شیخوخت و وثاقت و صداقتش معروف است، در نهیکی می خواهد بگوید شیخوخت و صداقتش معروف است، من شهادت به وثاقتش هم می دهم، اگر مراد نجاشی این باشد خیلی دقیق است، انصافا بینی و بین الله خیلی عجیب  است من که امروز خواندم با این که خب من گاهگاهی شرح حال یک نفر را ده بار بیشتر نگاه می کنم چون هی ممکن است نکات جدیدی مثلا این نکته را امروز دیدم خیلی تعجب کردم، الشیخ الصدوق ثقةٌ، در باب آن یحیی ابن زکریا که دیروز خواندیم الاشیخ الثقة الصدوق، هر سه را با الف لام آورده، به ذهن من می رسد به همین قاعده عمل کرده، یک قاعده هست در کتب ادبیه الاوصاف قبل العلم به اخبارٌ و الاخبار بعد العلم به اوصافٌ، یک قاعده ای است، اگر گفتید زیدٌ عالمٌ این جا خبر است، اما گفتید زیدٌ العالم وصف است یعنی شما این را می دانستید، من احتمال می دهم این جا مراد نجاشی قدس الله سرّه شهادت باشد و شهرت، اگر شهرت دارد می گوید الثقة، اگر نه صدوقٌ خودش گرفت یعنی شهادت خودش است، نظر بیان شخصی خودش است که ایشان قابل اعتماد است. دیگه وقت گذشت فردا ان شا الله.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD96KBدانلود
PDF271KBدانلود
MP313MBدانلود
برچسب ها: 1396-1397خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه25) سه‌شنبه 1396/07/25
بعدی خارج فقه (جلسه27) شنبه 1396/07/29

اصول فقه

فقه

حدیث