خارج فقه (جلسه25) سهشنبه 1396/07/25
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
پاسخ پرسش: ظاهرا سی کتاب بوده، ظاهرش به نظرم می آید که ایشان مصادر موجود را نقل کرده اعم از حجت یفتی بهم اما نه روایت ضعیف، ظاهرش این است، مراد ایشان این است یعنی این جور نیست مثل مرحوم کلینی اختیار کرده باشد یا مثل مرحوم ابن الولید، ظاهرش مجموعا این طور است، از احتمالات این است.
عرض کنم این روایت شماره 21 در این باب آخر در جهاد عدو، در این روایت عرض کردیم که مرحوم شیخ طوسی مستقیما و مباشرتا از کتاب ابن سماعه نقل می کند، حسن ابن محمد ابن سماعة و عرض کردیم مرحوم شیخ طوسی به طور متعارف توسط کلینی از ایشان نقل می کند، توسط شاگردش حمید ابن زیاد، لکن کتاب های خودش هم پیش ایشان بوده مستقیم نقل می کند و جزء میراث های واقفیه حساب می شود.
عن عبد الله بن جبلة که توضیحش را دادیم ثقه و بزرگوار و جلیل القدر است و به ذهن این حقیر سراپا تقصیر نخستین شخصیتی است از علمای شیعه که رجال را نوشته، البته راجع به نوشتن رجال یا نوشتن فهرست و نیازی به این که چرا این نوشته بشود یا آن نوشته بشود خب بحث هست دیگه لکن من یک اشاره خیلی سریعی بکنم عادتا رجال جایی نوشته می شد که مثلا یا مصادر کم باشد یا حدیث داریم، مجبوریم آن حدیث را بررسی بکنیم، احتمال است، در حد احتمال، واقفیه بعد از قصه موسی ابن جعفر چون به حضرت رضا و بعد در زمان ایشان، چون ایشان وفاتش 219 است، به حضرت جواد ایمان نداشتند احتمالا رفتند به سراغ حجیت، احتمالش این است چون به سراغ حجیت رفتند خواهی نخواهی باید دنبال رجال بروند دیگه، اگر به خود امام معصوم مراجعه می کردند دنبال حجیت نبود، بالای قطع بود نه این که حجیت، از واقعه هم بالاتر بود، من فکر می کنم سرّ اینش این باشد یعنی این نکته را خوب دقت بکنید چون عرض کردیم اهل سنت هم که به دنبال رجال رفتند چون مصادر نداشتند یعنی اهل سنت اگر از صحابه نوشتار و کتاب داشتند دنبال رجال نمی رفتند، همان نوشتار را بررسی می کردند چون نوشته هایی که از زمان صحابه کم بود لذا دنبال رجال رفتند، عرض کردیم تقریبا می شود گفت از نخستین زمان هایی که دنبال رجال رفتند چیزی در حدود سال های 140 و 150 است، یعنی مثلا یک سه طبقه ای فاصله داشتند، از آن جا دنبال رجال رفتند، خوب دقت بکنید، ما اضافه بر این یعنی معتقدیم که در تحلیل این مسائل غیر از خود این که مثلا معلومات روشن بشود آن تحلیلش هم گفته بشود و معلوم بشود زاویه نظر بحث این ها چه بوده، من کرارا عرض کردم واقفیه چون به امامت حضرت رضا و حضرت جواد معتقد نبودند طبیعتا هم نحوه تلقیشان از روایات فرق می کند مثلا الان از کتاب ابن ابی عمیر، ما عده ای از روایات داریم واقفیه از کتاب ابن ابی عمیر نقل کرده و شاذ هم هست، آقای خوئی هم فرمودند اصلا این واقفیه است، ثقه است، حالا از کتاب ابن ابی عمیر هم نقل کرده قبول می کنیم اما این مشکل دارد، یعنی می خواهم این درست است ما ثقه را مطلقا قبول می کنیم ولو، یعنی اجمالا ما که خبر ثقه را حجت نمی دانیم، قبول می کنیم ولو شیعه اثنی عشری نباشد لکن مذهب تاثیر این جوری دارد نه این که مذهب تاثیر داشته باشد در وثاقت یا عدم وثاقت، نه مذهب تاثیر این جوری مثلا فرض کنید در یک مسئلهای دو تا روایت است ممکن است اصحاب ما به ائمه متاخر مثل حضرت جواد عرضه داشتند حضرت فرمود به این روایت عمل بکنید چون واقفیه به حضرت جواد مراجعه نکردند خودشان به روایت دیگه عمل کردند، این مذهب تاثیر این جوری دارد، خوب دقت کردید؟ و این یک نکتهای است که باید در نظر گرفته بشود راجع به مجموعهی این روایاتی که ما از واقفیه و فطحیه داریم و گاهی شاذ است
پرسش: این از مرجحات می شود در نظر گرفت؟
آیت الله مددی: نه اصلا این به مقومات حجیت بر می گردد
اصولا ببینید من در کلماتم کلمه مرجح را بکار نمی برم چون مرجحات اصولا مبنی بر حجیت تعبدی خبر است، ترجیح اصولا معنایش این است، نمی شود کسی ترجیح بگوید، بگوید مراد من، نه ما اگر می گوییم مرجح، این چیزی را که آقایان مرجح گرفتند ما مقوم حجیت می گیریم، مقومات حجیت یک مطلب است، مرجحات مطلب دیگری است، مرجحات یعنی هر دو حجت اند، خب نمی شود که هر دو حجت باشند، کی فرض هر دو حجت؟ تعبدی، تعبدی یعنی چی؟ یعنی ما بگوییم شارع گفته هر خبری که دارای این خصوصیت باشد حجت است، ممکن است دو خبر معارض دارای آن خصوصیت باشند مثلا راویش ثقه باشد یا راویش عدل باشد، لذا چون هر دو حجت می شوند یکی را بر دیگری ترجیح می دهیم، این ترجیح و توضیحاتش را عرض کردیم قدمای اصحاب ما مسلک ترجیح را ندارند، سنی ها قبلا مفصل مسلک ترجیح، به نظرم اگر حافظه ام خراب نشده باشد که یک مقدار خراب شده در این کتاب اصول آمدی، احکام آمدی 83 یا 85 مرجح را نام می برد که در کتب ما الحمدلله این قدر نیامده، یعنی این ها آمدند به هر نکته ای که یکی را بر یکی مقدم بکند ولو، همین که اصطلاحا ظن بهش می گوییم که در بحث اول هم گفتیم، ما این قدر مرجح نداریم، به نظرم مجموعا که تقسیم می کند چون می گوید إما به لحاظ فلان و فلان، من که یک حسابی کردم به نظرم هشتاد و سه تا هشتاد و پنج تا، ایشان مرجح را نام می برد، مکتب ترجیح اصولا در ذهن مبارکتان باشد در میان ما از زمان علامه راه افتاد، جا افتاد، اصلا از زمان علامه، آن وقت هم باز بحث شد که آیا به خصوص این چند تا مرجحی که منصوص است عمل بکنیم یا اعم از مرجحات؟ توسعه بدهیم، این ها بحث هایی است که بعد شده، اخباری ها رفتند روی مرجحات منصوصه، بعد ها بعضی از اصولی ها آمدند مثل شبیه، نمی خواهم از آن گرفتند، یعنی آمدند گفتند حرف خوبی است، حرفی که سنی ها زدند حرف بدی نیست، هر جور که ما بتوانیم یک خبر را بر دیگری ترجیح بدهیم بنکتة من النکات، این یکفی که آن خبر را مقدم بکند
پس دقت بکنید این بحثی را که من الان مطرح می کنم ما چون حجیت تعبدی را قبول نکردیم، اصلا ترجیح در کلمات من نمی آید، ما معتقد به حجیت با شواهد هستیم و طبیعتا توش تعارض تصویر نمی شود چون شواهد با یکی است، با هر دو که نمی شود شواهد باشد، مجموعهی شواهد با یکی است، لذا تمام این چیز هایی را که الان مثلا شهرت و غیر شهرت و این ها به عنوان مرجحات ذکر می کنند در حقیقت پیش ما اگر ثابت هم باشد جز مقومات حجیت است
پرسش: اگر هم تراز شدند چی؟
آیت الله مددی: این نمی شود، آن جا دیگه توقف می کنیم، ما تا شواهد نباشد حجت نمی شود.
پرسش: تخییر را چطور؟
آیت الله مددی: مثل این که آقایان می گویند این لفظ ظاهر در این معناست لکن این معنا اراده نشده خلاف ظاهر چنین می کنیم، ما آن را قبول نکردیم، ما قبول نکردیم حجیت تعبدی برای دلالت الفاظ، آن معنای حجیت تعبدی است، لفظ وقتی حجت است که ظهور داشته باشد، اگر ظهورش خدشه پیدا کرد حجیت ندارد.
پرسش: روش شیخ در تهذیب چیست؟
آیت الله مددی: ایشان جمع می کند، اولا مرحوم شیخ قائل به حجیت خبر است خب، قاعدتا ایشان باید تعارض را قائل باشد و لذا عرض کردیم مثلا استاد ایشان سید مرتضی در ذریعه جلد دوم، شما می دانید بعضی ها یک جلد و دو جلد تعارض نوشتند، ایشان سه سطر نوشته، نوشته تعارض فرع حجیت خبر است و ما هم که قائل به حجیت نیستیم تعارض را قبول نداریم، تمام شد، تمام مطلب ایشان در تعارض سه سطر یا چهار سطر است، شیخ چون قائل به حجیت خبر است بحث تعارض را دارد، بعد هم او ترجیح قائل نیست، جمع قائل است، مثل کلینی قائل به تخییر است، حالا علی کلامٍ که آیا واقعا تخییر است یا چیز دیگری است، مثل کلینی و بعدها مثل صاحب کفایه، ایشان هم قائل به تخییر است لکن از زمان مرحوم علامه در بین شیعه ترجیح مطرح شد، دیگه چون این بحث ها را من در محل خودش صحبت کردیم کرارا در لابلای بحث ها و در محل خودش دیگه تکرار نمی کنیم، این مطالب را خوب به لحاظ ظرافت هایش در نظر بگیرید، کسی که کلمه و این بحث که اگر شواهد بود یکی حجت است و یکی نیست این را بعدها مثل آقاضیا، آقاضیا هم به این مطلب متنبه شده اما تعبیر کرده تمییز الحجة عن اللاحجة، یعنی وقتی که تعارض می شود ما حجت را از لا حجت تشخیص می دهیم نه ترجیح لذا بعد از ایشان این مصطلح شده که ترجیح هست یا تمیز الحجة عن اللاحجة، این تعبیر آقاضیا، تعبیر ما مقومات حجیت نه مرجحات، نه مرجحات احدی الحجتین علی الاخری، مقومات حجیت شبیه تعبیر آقاضیا لکن آقاضیا یک جور تعبیر کرده ما تعبیر خودمان را نگه می داریم، این ها جز مقومات حجیت اند، اگر خبر مطابق با جو عمومی و جو عمومی اهل سنت بود تقیةً صادر شد حجت نیست نه این که حجت است و یکی دیگری بر آن مقدم می شود، اگر خبر مطابق با جو عمومی و آن جو عمومی اهل سنت بود تقیةً صادر شد حجت نیست نه این که حجت است یکی دیگری بر او مقدم بشود، اصلا حجت نیست، البته در کفایه بحث موافقت کتاب و سنت و مخالفت عامه را جز مقومات حجیت گرفته، بقیه را مرجح گرفته، در کفایه این کار را کرده، دو تا را به عنوان مقومات گرفته، تعبیر مقومات را هم ایشان ندارد، یکی از آقایان بزرگان حوزه وقتی من صحبت کردم گفت خوب تعبیری است، از تعبیر آقاضیا بهتر است، خوشش آمد از تعبیر، مقومات حجیت نه مرجحات احدی الحجتین، صاحب کفایه دو تا را جز مقومات گرفته بقیه را جز مرجحات گرفته مثل موافقت شهرت و غیر این حرف ها لکن چون می گوید روایات علاجی تعارض دارند خودشان، بعضی ها این را مقدم کردند و بعضی ها آن را مقدم کردند پس حمل بر استحباب می کنیم لذا ایشان قائل به تخییر است با استحباب ترجیح، به تعبیر ایشان بهتر است ترجیح بدهیم و إلا مخیریم، روشن شد؟ پس مبنای کفایه دو تایش جز مقومات است، مقومات یعنی این که اگر خبری مخالف کتاب آمد اصلا حجت نیست، معارض داشته باشد یا نداشته باشد، دنبال معارض نیستیم، دقت کردید؟ این مقومات حجیت، اگر مطابق با جو عام سنی بود این اصلا فی نفسه حجت نیست، معارض هم نداشته باشد، این مطلب را عرض کردیم در روایات ما در صحیحه عبید ابن زراره آمده، ما سمعتَ منی ما یشبه قول الناس فیه التقیة، ببینید کار ندارد معارض باشد یا معارض نباشد، ما سمعت منی ما یشبه قول الناس فیه تقیة، سندش صحیح است، الان در ذهنم نیست، اگر بشود
پرسش: قبل حدیث چیزی نیست؟
آیت الله مددی: نه همین، قابل ابوعبدالله، به ذهنم الان این طوری است، این سندش هم نگاه بکنید من یادم بیاید کجا دیدم، در ذهنم هست که سندش معتبر است اما الان اسناد ولو مجردا به ذهنم نمی آید
یکی از حضار: حسن ابن ایوب
آیت الله مددی: حسن ابن ایوب؟
یکی از حضار: این جور نوشته
آیت الله مددی: این که خرابش کرد، حسن ابن ایوب کیست؟ حسن ابن ایوب عن ابن بکیر؟
یکی از حضار: عن عبید
آیت الله مددی: باید حسن ابن محبوب باشد، حسن ابن ایوب کیست؟ بعید است حسن ابن ایوب باشد، قاعدتا باید حسن ابن محبوب باشد.
بله باید این باشد، ایوب که معنا ندارد، اگر باشد که سند ضعیف است، من در ذهنم است مسلم این حدیث معتبر است، در ذهنم این بود اما مصدرش در ذهنم نبود.
پرسش: آن روایاتی که تکلیف اخبار علاجیه را
آیت الله مددی: دیگه بحث خیلی کردیم، بگذارید همین روایت ما در همین روایت خیلی بحث رجالی داریم، بس است دیگه
عن عبدالله ابن جبلة، البته این نکته ای را که گفتم روش فکر بکنید، نمی خواهم بگویم حتما قبول بکنید، چرا مثلا واقفیه آمدند رجال نوشتند مثل عبدالله ابن جبله، یعنی من می خواهم این را بگویم که وقتی به امام حی مراجعه بکنند چرا دنبال رجال بروند؟ چون رجال یعنی تعبد، وقتی امام حی موجود است، رجال یعنی تعبد دیگه، اگر بنا بود به حضرت رضا مراجعه بکند، به حضرت جواد مراجعه بکند این که رجال نمی خواهد، نمی خواهد حدیث را بررسی بکند که سندش معتبر است یا نه، این نکته روش کار بشود، این نکات گفته نشده نکات ظریفی است که گفت الحاجة ام الاختراع که اگر انسان کاری می کند طبق آن نیاز و حاجتی است که هست
پرسش: مبهم
آیت الله مددی: خب آن هم چون بعدند، چون زمان غیبت است، دیگه خواهی نخواهی باید مراجعه به حدیث بکنند، دستشان به امام نمی رسد، من می خواهم بگویم وقتی دست به امام نرسید این به بحث رجال می افتد یعنی تعبد جایی است که انسان نتواند واقع گرایی بکند، به واقع نتواند، اگر دستش به واقع رسید، حالا فرض کنید رجل ثقة یا ضعیف، به او چه مربوط است؟ یعنی نکته ای برای او دارد، این روایت ضعیف یا صحیح، وقتی امام معصوم فرمود مطلب این طور است به کلام امام معصوم اخذ می کند و این یک نکته.
حالا یک نکته دیگر هم هست که دیگه امروز نمی خواهیم راجع به آن صحبت بکنیم، اصولا آن چه که من دیدم چون ندیدم تا حالا تعرض شده باشد، بعد ها در بین اصحاب ما کار های فهرستی را بیشتر قم انجام دادند و به نظر من علتش این بوده که مصادر به قم آمده این ها سعی کردند روی مصادر مانور بدهند که شده کار فهرستی اما کار رجالی ما بیشتر آن مناطق دور دست است یعنی سمرقند و کش و خراسان و آن جاها، این هم این نکته را چون ندیدم کسی تنبه پیدا بکند روی این هم کار بکنید مثلا کشی کتاب رجال دارد، البته من همیشه خراسان عرض کردم تسامح است، در حقیقت کش و سمرقند خراسان نیستند، ماوراء النهرند، بعد از جیحون و سیحون اند، این ها ماوراء النهرند که بعد ها به اصطلاح گاهی بهش خوارزم هم می گفتند، بخارا و این ها، این ها ماوراء النهرند، احتمال هم دارد که وجود امثال بخاری و دانشمندان اهل سنت که آن جا زیاد بودند و در حدیث و رجال کار کردند روی شیعه هم تاثیرگذار بوده اما ظاهرا آن ها دور بودند لذا هر چی دورتر شده به تعبد بیشتر رو آوردند، الان کتاب های مهمی که ما در رجال در آن طبقه داریم غیر از حالا مثل عبدالله ابن جبله، داریم مثل ابن فضال هم داریم، ابن فضال هم که فطحی است اما مهم ترین مصادری که ما الان داریم مال همین ماوراء النهر است، الرجال کشی است، معرفة الناقلین مرحوم عیاشی است، کتاب نصر ابن سباح است، به نظرم آن هم معرفة الناقلین است، آن هست، کتاب جبرئیل ابن احمد فاریابی مفاخر اهل البصرة و الکوفه است و إلی آخره، این ها تمامشان مال آن طرفند، یا آخر خراسان اند یا مابعد آخر خراسان ماوراء النهرند، این نکته اگر درست باشد این قابل تامل است که انتشار فهرست بین اصحاب ما در قم است و انتشار رجال در دور است، هر چی دور می رود هی به تعبد بیشتر رو می آورند
پرسش: متاثر از سنی ها در آن جا نبودند؟
آیت الله مددی: احتمال دارد، چرا، تصادفا سنی های بخاری خیلی متعصبند، الانش هم متعصبند، متعصبین مال آن ورند، هر چی دورتر می شوند متاسفانه تعصبشان هم بیشتر می شود. به هر حال این هم نکته ای بود چون گفته نشده من فقط در حد اشاره گفتم که روش کار بشود و استخراج بشود خیلی خوب است.
عن علی بن حارث
این علی ابن حارث را حرث نوشته اما حارث خوانده می شود، یک بحثی دارند که اگر حارث باشد با الف لام می نویسند، حرب باشد بدون الف لام، اگر علی ابن حرب باشد، شکلش مثل هم است، الف لام را می گذارند به خاطر این که حارث خوانده بشود، این بحث در املای قدیم هست، دیگه حالا فقط اشاره کردم تفصیلش را آقایان مراجعه بکنند.
عن بکّار بن أبی بکر
البته علی ابن حارث یک نکته ای را من کرارا عرض کردم، اگر مثلا یک اسمی این جوری آمد علی ابن حارث مثلا یا عن علیٍ یا یک اسم واحد آمد یا دو تائی، غالبا علامت شهرت است مثلا شخص به عنوان علی در این طبقه یا در بین آقایان اسم شهرت دارد می گوید علیٍ عن محمد، کلینی هر وقت گفت عن علیٍ یعنی علی ابن ابراهیم، این شهرتی است که پیدا می کند، مثلا علیٍ عن ابی بصیر، این را زیاد داریم یعنی علی ابن ابی حمزه، اگر آمد گفت علی ابن حارث مثل این جا این اشاره ای به این مطلب است که مثلا این حارث دیگه معروف است، چون اگر معروف نباشد دنباله نسب را غالبا ذکر می کردند، این یک قاعده کلی است یعنی اگر دیدید مثلا گفت علی ابن حارث عادتا این حارث معروف است یعنی اگر معروف نباشد علی ابن حارث ابن حسن است، بقیه اسمش را هم می آورند، این وقتی یک کسی مشهور بود به همان اکتفا می کنند، وقتی به یک اسم رسیدند و به آن اکتفا کردند آن اسم مشهور است، و طبعا در این طبقه مشهوری که ما داریم حارث ابن مغیری بصری از علمای، از اجلای شیعه است حارث ابن مغیری، از اجلای شیعه است و قاعدتا باید پسر ایشان باشد، البته از ایشان اطلاعی نداریم، پدر ایشان از اجلا است و ان شا الله عرض خواهم کرد در کتاب نجاشی به این اسم تصریح شده، علی ابن حارث مغیره لکن این به طور کلی قاعده هم هست، این را یاد بگیرید قاعده هم هست
عن بکار ابن ابی بکر
وقتی گفت ابی بکر باید این ابی بکر در کوفه در آن زمان معروف باشد، و إلا باید بقیه نسبش را بگوید، قاعدتا این قاعده است، البته همیشه دائمی نیست، به طور قاعده و ابوبکر معروف در آن زمان ابوبکر حضرمی است، اسمش عبدالله است، عبدالله ابن محمد حضرمی از شیعیان مخلصی است که از منطقه حضرمه ما بین حجاز و ما بین یمن، ابوبکر حضرمی
پرسش: پدرش موجب معلوم بودن می شود
آیت الله مددی: نه معلوم نمی شود، باید آن دومی شهرت داشته باشد تا گفتند پسر آن آقا بشناسند، اگر نشناختند آن آقا پسر فلانی، ادامه می دهند تا شناخته بشود.
پرسش: تا کجا می شود این را ادامه داد؟
آیت الله مددی: تا جایی که شناخته بشود.
پرسش: یک خط که نمی شود اسم بیاورند.
آیت الله مددی: چرا گاهی هم می آورند دیگه، این که گاهی می آورند برای این است.
پرسش: شناخته بشود تا از اشتراک در بیاید
آیت الله مددی: همان دیگه، برای این که از اشتراک در بیاید.
چون این ها یک اصطلاحی دارند إن المعارف إذا شاعت نُکِّرت، ولو اسم معرفه جزء، دیگه اسم علم جز معارف است لکن عَلَم، إن الاعلام إذا شاعت یا إن المعارف إذا شاعت نُکِّرت، اگر شیاع پیدا کرد نکره می شود، مثلا اگر احمد یکی بود اشکال ندارد، جز اعلام است دیگه اما اگر ده تا احمد شد باز می گویند احمد فلان، المعارف و الاعلام إذا شاعت نُکِّرت، بعد از این که شیاع پیدا کرد نکره می شوند، بعد از شیاعشان به صورت نکره، و لذا باید تمییز داد، آن وقت یکی از نکات تمییز اشتهار در اطلاق است، مثلا زراره چون اشتهار دارد شخص معینی است، زرارة ابن اعین نمی گویند، حدیث زراره، اکتفا به او می شود.
آن وقت ابی بکر در این طبقه جز شخصیت های مخلص شیعه است و تصادفا خیلی مرد با جلالت شانی هم هست، خودش و برادرش، برادرش البته بین عوام شیعه معروف تر است تا خودش، علقه، دعای علقه معروف، علقة ابن محمد حضرمی و عبدالله ابن محمد حضرمی، دو تا برادرند، این یکیش که عبدالله باشد اشهر بین علماست، بین عوام شیعه اسم آن علقه بیشتر برده می شود
بکار ابن ابی بکر، البته نه علی توثیقی دارد نه بکار، هر دویشان توثیقی ندارند.
عن محمد ابن شریح الحضرمی، ایشان هم طبعا توثیق ندارد، حالا یک بحثی را هم بعد مطرح می کنم که روشن بشود. این هم راجع به بحث سند، این دو طرف توثیق ندارند بلکه نفر سوم هم، نفر سوم را مرحوم نجاشی گفته ثقةٌ
آن وقت چون یک مطالبی هست که لطفی دارد من متعرض بعضی از نکات بشوم ولو این که از بحث یک مقداری خارج می شویم. پس این روایت الان به حسب رجال و به حسب سند مشکل دارد، به خاطر دو نفر، دو تا آقازاده هم هست، هر دویشان تصادفا یکی پسر حارث ابن مغیره، علی که ایشان را نمی شناسیم، یکی هم پسر ابی بکر حضرمی که ایشان را هم نمی شناسیم، به خاطر این دو تا آقازاده این حدیث الان مشکل سندی دارد، مشکل رجالی دارد.
آن وقت یک بحثی را ما سابقا مطرح کردیم، خب این بحثی است که همیشه هست و حالا من این جا هم دو مرتبه یک اشاره ای بهش بکنم دیگه شرحش را الان نمی خواهم بدهم.
عرض کنم مرحوم نجاشی قدس الله سرّه در کتاب فهرستشان متعرض این محمد ابن شریح شده اند، فرمودند محمد ابن شریح الحضرمی ابوعبدالله ثقةٌ روی عن ابی عبدالله علیه السلام له کتابٌ، ایشان از این راه ایشان را نقل می کند بعد می فرمایند اخبرنا محمد ابن جعفر المودب، عرض کردم مودب یعنی کسی که ادب یاد می داده، مراد ادب القول، چون اصطلاحا ادب القول همین ادبیات و صرف و نحو را ادب القول می گفتند که چون مدارسی که اول می رفتند ادبیات بهشان یاد می دادند آن مدرسه اولیه را هم ادبستان می گفتند که بعدها به فارسی تلخیص شد دبستان شد، این ادبستان به این لحاظ است. عرض کنم به این که محمد ابن جعفر مودب، حالا اگر بخواهیم به فارسی امروز بگوییم مثلا معلم ادبیات عرب، استاد ادبیات عرب، چون ایشان صرفی و نحوی و دنبال این مباحث بودند از ایشان تعبیر و دیگران، اختصاص به ایشان ندارد، مودب، مثلا علی ابن حسین ابن سعدآبادی دارد که مودب کلینی بود، این مودب ادب الفعل نیست، ادب الفعل را اخلاق می گویند، ادب القول را ادبیات، همین که می گوییم صرف و نحو را ادب القول می گویند آن را ادب الفعل می گویند، آن چه که موجب زیور و زیبایی می شود این را اصطلاحا ادب می گویند، اگر موجب زیبایی و زیور کلام می شود ادب القول می گویند، موجب زیبایی و زیور فعل انسان بشود، ادب انسان بشود مثل حلیة المتقین مرحوم مجلسی، این را اخلاق می گیوند، اصطلاحا این طور بود، این مودب کلینی یعنی ادبیات را به کلینی یاد داده، یعنی داریم ما مودب زیاد داریم، مودب و چون ایشان مودب بوده و اهل ادبیات بوده از مشایخ ادب بوده در کتبی که در دنیای اسلام راجع به ادبا و شعرا و نحات نوشتند اسم این هم آمده مثل کتاب سیوطی، در آن جا هم محمد ابن جعفر مودب تمیمی اسم ایشان آمده، من اجمالا عرض می کنم ایشان توثیقی پیش ما به لحاظ رجالی ندارد، از مشایخ منفرد نجاشی است ، شیخ طوسی ایشان را درک نکرده، ایشان را ندیده شیخ طوسی لذا شیخ از ایشان نقل نمی کند، منفردا نجاشی از ایشان نقل می کند و تمام نقل های ایشان هم از ابن عقده است، منفردا از ابن عقده، یکی از رواتی است که از ابن عقده برای مرحوم نجاشی نقل کرده، من سابقا عرض کردم ابن عقده که از بزرگان زیدیه است وفاتش در 333 است، آمدن مرحوم شیخ طوسی 408 است به بغداد یعنی بین وفات ابن عقده و آمدن ایشان 75 سال فاصله است، طبیعتا کسانی که شاگردان ابن عقده بودند خیلی قبل از 75 سال فوت کردند، از شاگرد های کمی شیخ، یک شاگرد، آنی که رسما نقل می کند یکی ابن صلت اهوازی، احمد ابن محمد ابن صلت، این را هم چون یا اصلا رسیده به شیخ و إلا نکته خاصی نداشته، اگر حالا چون می ترسم وقت خارج بشود و من می خواهم مطالب دیگه، شیخ طوسی در احوالات ابن عقده، این مطلب را نجاشی ندارد، یکی از مواردی است که از منفردات شیخ است، وقتی ابن عقده را می آورد اسم همین ابن الصلت را می برد می گوید ایشان اجازه از ابن عقده به جمیع کتبش و روایاتش داشت و به من داد، من دیدم، اجازه را به خط خود ابن عقده، خیلی عجیب است، آن وقت اگر ما حرف چون در علمای ما نیامده، در مصادر ما که ایشان متولد چند است، ابن صلت اهوازی لکن در کتاب تاریخ بغداد ایشان را متولد 324 ذکر کرده، ولادت ابن صلت را، این معنایش این است که در وقتی که مثل ابن عقده با آن جلالت شانش حالا فرض کنید در سال وفاتش هم به ایشان اجازه داده باشد عمرش نه سال بوده، عمر ابن الصلت نه سال بوده چون 324 است آن آقا هم 333 است، خیلی عجیب است چون شیخ می گوید من اجازه ابن عقده را به خط خودش دیدم، خیلی عجیب است که ابن عقده به خط خودش، احتمالا عرض کردم گاهی آقازاده ها این طور بودند، اگر شخصیتی بود از کوچکی یک ساله هم بهش اجازه می دادند، دیگه حالا من نمی دانم این ابن الصلت در سن، این کودکی است دیگه، نه سال، و ابن عقده به خط خودش هم اجازه داده، این تا زمان شیخ زنده بوده، بعید هم نیست چون مثلا زمانی که شیخ به بغداد آمده ایشان چیزی در حدود 84 سالش بوده.
این نکته اش را می خواستم عرض بکنم اما مرحوم نجاشی بچه بغداد است، متولد 372 است و پدر ایشان جز مشایخ شیخ الشیعه است در زمان خودش در بغداد، خود ایشان می گوید من از ابوالمفضل شنیدم، ابوالمفضل شیبانی و سمعت منه شی کثیر، آن وقت ابوالمفضل وفاتش با تولد نجاشی سیزده فاصله است یعنی نجاشی شخصیت علمی بوده که از سیزده سالگی مثل
لذا نجاشی در شرح حال ابن عقده می گوید من زیاد از شاگردان ایشان، از ابن عقده دیدم، از شیعه و سنی و زیدی، یعنی یک استاد معینی را اسم نمی برد، روشن شد؟ فرق شیخ طوسی و شیخ نجاشی این است، شیخ نجاشی چیزی در حدود مثلا 41 سال بعد از وفات ابن عقده در بغداد به دنیا آمده، در بغداد بوده، پدرش جز شخصیت های علمی بوده و خودش هم مرد نابغه ای باید باشد که سیزده سالگی بگوید از ابوالمفضل زیاد شنیدم و لذا مرحوم نجاشی عادتا عدد بیشتری را از شاگردان ابن عقده نقل می کند منفردا، این کلمه منفردا را برای این توضیح دادم نه این که اشکالی باشد در بین، عمر مساعد نبوده، طبیعت قصه این بوده نه این که مثلا مرحوم شیخ طوسی از مودب نقل نکرده که ایشان چون ثقه نیست، و فکر می کنم یک وقتی به یک کسی گفتیم حساب کرد گفت پنجاه مورد این سند وجود دارد، اما یک جای دیگه دیدم یک کسی استخراج کرده عملا چهل مورد شمرده با شماره، من نمی دانم بالاخره چهل تاست و از عجائب کار چون من این ها را چند دفعه توضیح دادم، دقت مرحوم نجاشی، واقعا بعضی وقت ها به حال خودمان غبطه می خوریم که چقدر عقبیم، در تمام این چهل موردی که آن آقا استخراج کرده، در تمام این ها دارد نجاشی اخبرنا مودب قال حدثنا ابن عقده، در تمامش، اولی اخبرنا است دومیش حدثنا است، در تمامش این طور است، خیلی دقت است، خیلی ظرافت و دقت است، از اول کتاب تا آخر کتاب ایشان کاملا مبنا را حفظ کرده. یکی را اخبرنا دارد و یکی را حدثنا، اصلا عوض نکرده، خیلی عجیب است واقعا وقتی من دیدم چون من این کلمات را با دقت نگاه می کنم، مخصوصا نجاشی را چون خیلی به ایشان معتقدم، خیلی با ظرافت، چهل مورد از اول کتاب، این چهل مورد را که این آقا استخراج کرده من دیدم، خودم خواندم، تمام این ها اولش اخبرنا است بعد حدثنا، یک مورد جابجا نکرده، یک مورد
پرسش: مبهم 30:50
آیت الله مددی: خب دیگه آن بحث دیگری است، فرقش دیگه خیلی به حد کافی زیاد صحبت کردیم، بقیه اش که نمی شود همه را این جا بگوییم
اخبرنا محمد ابن جعفر مودب، قال حدثنا احمد ابن محمد ابن سعید عن ابن عقده، البته ابن عقده واقعا مرد فوق العاده ای است، این که می گویند سیصد هزار حدیث با سند و متن حفظ کرده، خب این به لفظ آسان است، این کل وسائل نزدیک سی هزار حدیث است، حالا 35 هزار حدیث را با مکرراتش و تقطیعش و این ها، چیزی در حدود ده برابر کتاب وسائل، سندا و متنا و دارد که أذاکر بست مائة الف حدیث، ششصد هزار حدیث را آن جا مورد بحث و بررسی قرار بدهند، اعجوبه دهر است دیگه، انصافا ابن عقده، نوشته یک کتابی حدود هفتاد جلد در فقه نوشته، روایات در فقه جلد کرده، هفتاد جلد یا بار هفتاد شتر، نوشته لم یستنسخ احدٌ، این قدر این زیاد و بزرگ بود هیچ کس موفق به استنساخش هم نشد از بس که این روایات را جمع کرد.
علی ای حال میراث سنگینی دارد و خوب دقت بکنید متاسفانه خود یمنی ها فعلا خیلی میراث ایشان را ندارند چون من می گویم شاید 35، 333، 34 سال پیش به همین بدرالدین حوثی پدر این آقا که الان هست نامه ای نوشتم که آثار ابن عقده را آن جا دارید ایشان نوشت ما هیچی نداریم، شاید نامه اش هم هنوز پیش من باشد، البته پدرش فوت کرده، چند سالی است که فوت کرده، از علمای معروف یمن بود.
علی ای حال کیف ما کان و ما که داریم چرا، همین غیبت نعمانی، خیلی آثار ابن عقده دارد، چون واقعا اگر بشود کار رجالی و فهرستی روی آثار ابن عقده بشود خیلی موثر است، فوق العاده موثر است و در این کتاب اغانی مال ابوالفرج اصفهانی، این هم زیاد از ابن عقده نقل می کند، البته خود ابن فرج را هم گفتند زیدی است، این هم زیاد از ابن عقده نقل می کند، این خیلی کار روی آثار ابن عقده خیلی مفید است، حالا من دیگه توضیح زیاد نمی دهم باشه جای خودش، قال حدثنا یحیی ابن زکریا ابن شیبان، این جز مشایخ ابن عقده است که از آن زیاد نقل می کند.
حالا بعد چون می خواهم یکمی رد بشوم باز بر می گردم روی این یحیی یک صحبتی بکنم
قال: حدثنا عليّ بن الحارث بن المغيرة النضريّ
به نظرم نصری باشد، نصر ابن قعین، الان تردید پیدا شد، در حاشیه ننوشتم، به نظرم با صاد باشد
پرسش: نصری است
آیت الله مددی: نصری است، همین باید درست باشد، به نظرم ایشان نصری است لکن چون شبهه داشتم باید مراجعه می کردم
حارثه ابن مغیرة جز اجلای اصحاب است، جز طبقه یک است یعنی درجه یک است مثل زراره، از بزرگان ماست.
خیلی عجیب است، از بعد از یحیی عین همین سند روایت است
قال: حدثنا بكّار بن أبي بكر الحضرميّ
ببینید این جا حضرمی را آوررده
قال عن محمد بن شريح.
حالا آن نکته ای را که می خواستم اول عرض بکنم عرض کردم عادتا در کتب ما این روایت را که الان در این جا آمده قبول نمی کنند به خاطر این که این علی پسر حارث و بکار هر دویشان توثیق نشدند، هر دویشان آقازاده هستند، پدرشان از اجلای، البته حارث از اجلاست، بکار حالا خودش هم ابوبکر خضرمی کلامی است درش، اما از چهره های معروف کوفه است در تشیع و این ها فوق العاده است. به هر حال توثیق نشدند، بعد یک بحثی را خود این حقیر سراپا تقصیر مطرح کردیم و خلاصه بحث این بود که اگر مرحوم نجاشی در یک موردی بگوید این شخص ثقه است و اثبات کتاب هم بر او بکند، بگوید کتاب داشت و ما احادیثی داشتیم که از آن کتاب بود می شود آن ها را قبول بکنیم ولو به حسب رجال توثیق نشدند، دقت کردید نکته را چی می خواهم؟ این علی ابن حارث این هم در کتاب تهذیب آمده، علی ابن حارث توثیق نشده، بکار هم توثیق نشده، نکته را دقت بکنید! لکن این ها از محمد ابن شریح نقل کردند.
و نجاشی خوب دقت بکنید محمد ابن شریح را توثیق کرده، دقت کردید؟ اسم همان دو نفر هم هست و اثبات کتاب هم برای ایشان کرده له کتابٌ و همان دو راوی ای که در اجازه ایشان هست چون من بین اجازات و اسانید فرق گذاشتم، در سند ما هم آمده یعنی اسناد ما عین این اجازه است، اجازه و سند مثل هم اند، یعنی به استثنای این دو نفر، سند که معتبر است، این ها واقفی اند البته خب ثقه هم هستند، آیا می شود این را قبول کرد؟ این خیلی مهم است، این مطلب اگر ثابت بشود عده زیادی از روایات شیعه که الان مجهول مجهول می گویند این ها قابل عمل می شود. این روایتی می شود.
نکته اش چیست؟ نکته اش این است که ما بگوییم وقتی نجاشی گفت له کتابٌ و گفت ثقةٌ یعنی اگر روایتی از کتابش باشد قابل اعتماد است، ثقةٌ نجاشی به این لحاظ نیست که بگوید پشت سرش نماز بخوانید مثلا شیعه عادل، به این لحاظ نیست که زن پیشش طلاق بدهید مثلا، آثار وثاقت فقط نقل حدیث است، چیز دیگری از آثار وثاقت نیست، روشن شد؟ وقتی می گوید ثقةٌ له کتاب، اثر این وثاقت عمل به کتابش است، هیچ اثر دیگری الان محمد ابن شریح ندارد، نه برای نجاشی دارد نه برای ما، تنها اثری که محمد ابن شریح دارد یعنی نجاشی وقتی می گوید ثقةٌ له کتاب هدفش از این عبارت چیست؟ یعنی به روایاتی که از کتاب محمد ابن شریح است عمل بکنید، هیچ اثری ندارد، آن وقت این کتاب را هم از طریق علی ابن حارث و بکار نقل کرده، چون از طریق علی ابن حارث و بکار نقل کرده روایت هم سند هم فعلا همین است پس بگوییم این معنایش این است که از کتاب محمد ابن شریح است و به شهادت نجاشی هم خودش ثقه است هم کتاب قابل اعتماد است.
پرسش: مبهم 37:15
آیت الله مددی: این خود اسماء مال نسخه است، اگر اسم دیگری بود نسخه عوض می شود اما اسماء که آمد عین نسخه است
روشن شد؟ این را ما در مواردی مطرح کردیم که اگر ثابت بشود نجاشی در، خوب دقت بکنید یعنی به اصطلاح شبیه این است که بگوییم ملازمات، ما با توثیق محمد ابن شریح دو نفر مجهول دیگر را در این اسانید زنده بکنیم، هدف این است نه این که بگوییم علی ابن حارث مطلقا ثقه است، اشتباه نشود. نه بگوییم علی ابن حارث دائما مطلقا ثقه است، نه بگوییم بکار مطلقا ثقه است، نه، این روایتی که علی ابن حارث عن بکار این معتبر است چون از کتاب محمد ابن شریح است، یک چون عرض کردیم در مباحث فهرستی اولا باید کتاب ثابت بشود، این آقا کتاب دارد مثلا زراره ثابت بشود کتاب دارد که زراره کتاب هم ندارد.
دو آن شخص ثقه باشد، سه این نسخه ای که هست قابل اعتماد باشد، ما در باب بحث های فهرستی این جوری کار می کنیم، کتاب ثابت بشود، وثاقت و جلالت یعنی قابل قبول بودن مولف ثابت بشود و نسخه، ما بگوییم با این کلام نجاشی هر سه را اثبات می کنیم. پرسش: نسخه ای که هست همان است که دست ما رسیده؟
آیت الله مددی: بله از کتاب ابن سماعه است، ایشان از کتاب، چون سند عین همان است، علی ابن حارث و بکار ابن ابی بکر.
پرسش: چرا خود نجاشی توثیق را می کند توثیق خاص در این کتاب
آیت الله مددی: چون آن ها کتاب نداشتند، علی ابن حارث کتاب نداشت.
پرسش: در بحث علی ابن ابراهیم بگوییم آن هایی که از شریح نقل کرده توثیق
آیت الله مددی: نمی خواهد توثیق، همین که گفت ثقةٌ، له کتاب خودش، توثیق نیست، می گوید اگر چیزی آمد اصحاب از این نسخه نقل کردند قابل قبول است، یعنی روشن شد؟ چون ثقةٌ له کتاب معنای دیگری ندارد، این خیلی مهم است، این می تواند خیلی از مشکلات در احادیث را، عرض کردم اخباری های ما آمدند گیر کردند با این کاری که علامه کرد، از زمان علامه به بعد مثلا این احادیث را می گفتند ضعیف است چون علی ابن حارث و بکار مثلا مجهول اند، آمدند مثلا اخباری ها گفتند کل روایت را قبول بکنیم، ما آمدیم گفتیم داعی نداریم که بگوییم کل روایت را قبول بکنیم، داعی هم نداریم که حتما بگوییم آن جور که علامه فرمودند یا دیگران که بعد از ایشان درست است، راه های دیگری هم هست برای قبول روایت، منحصر نکنیم به این دو تا روایت که یا همه را قبول بکنیم یا بگوییم نه اینها، نه این روایت دیگر هم هست علمی هم هست، مشکل خاصی ندارد، نجاشی گفت له کتابٌ ثقةٌ این قابل اعتماد باشد
پرسش: وقتی سکوت می کند چطور؟
آیت الله مددی: خب آن نه دیگه، آن مشکل می شود.
این یک مطلب بود که امروز عرض کردیم، یک مطلب دیگه هم امروز بگوییم، یک مطلب خیلی مهم اساسی که ما هی می گوییم ما از نجاشی عبور می کنیم این را باید فردا توضیح بدهیم برای عبور از نجاشی ان شا الله فردا.
اما مطلب دیگری که هست در یحیی ابن زکریا ابن شیبان، که عرض کردم بعد عرض می کنم، این را نجاشی دارد که یحیی ابن زکریا فلان الکندی العلاف، بعد ایشان می گوید الشیخ الثقة الصدوق، من عرض کردم کرارا خدمتتان که مرحوم نجاشی در عباراتش فوق العاده دقیق است، حالا من طرح می کنم، چرا نجاشی در این جا در عنوان یحیی می گوید الثقة با الف لام؟ اما در همین محمد ابن شریح می گوید ثقةٌ، آیا بین این دو تا فرق است؟ چون کسی متعرض نشده، به ذهنش هم شاید نرسیده باشد، چطور گفت الشیخ و الثقة و الصدوق، دقت می کنید؟ این جا توثیق را با الف لام آورد اما در همین محمد ابن شریح دارد ثقةٌ، روی عن ابی عبدالله له کتابٌ، این آیا فرق می کند؟ سوال، که الثقة با الف لام بگوید یا ثقةٌ بدون الف لام بگوید؟ چون من عرض کردم مرحوم نجاشی این قدر دقیق است که هر کلمه ای را که می آورد روی نکته ای است، روی حسابی است، انصافا بینی و بین الله ایشان فوق العاده دقیق است، خب توضیحش را عرض بکنم:
من فکر می کنم، البته چون نجاشی آورده ایشان را جز شیعه نوشتند، فکر می کنم چون جز مشایخ ابن عقده زیدی است فکر می کنم ایشان زیدی بوده، چون یک بحثی را آقایان دارند، این را نوشتند، چون نوشتند دیگه نمی خواهد من الان توضیح بدهم، که وقتی نجاشی می گوید ثقةٌ توش چند تا معنا خوابیده، در ثقةٌ، یکی وثاقت است، یکی امامی بودن است، یکی عدالت است، یکی این که ضابط است، یکی این که کتاب، همین جور بحث کردند، دیگه چون اجمالا بحث را گفتند من تکرار نمی کنم. اما به نظر من می آید ایشان مرحوم نجاشی اولا گفت الشیخ، شیخ یعنی ایشان جز مشایخ حدیث است، ایشان فقط مولف نیست، افراد از او نقل می کنند، الان در این کتابی که مرحوم ابوغالب زراری نوشته از دائیش، دائی پدرش نقل می کند چند جا اسم یحیی ابن زکریا آمده، تو بعضی هایش لولوئی و در بعضی هایش یحیی ابن، واضح است، کتاب هایی را که ابوغالب نقل می کند توسط ایشان است، این شاید اشاره نجاشی به این باشد که این یحیی ابن زکریا ابن شیبان کسی است که اهل کوفه از او تلقی کتاب ها را هم کردند، خوب دقت می کنید؟ فقط وثاقت در نقل نبوده، این به اصطلاح شیخ بوده یعنی شیخ، مثل این که ما می گوییم فلانی مجتهد است، فلانی مرجع است، مرجع خب یک عنوان دیگر دارد، غیر از مجتهد است، این که ایشان می فرماید الشیخ حالا مثلا در عبدالله ابن حماد انصاری می گوید من شیوخ اصحابنا، من فکر می کنم مرحوم نجاشی وقتی گفته شیوخ اصحابنا یعنی ایشان هم استاد است، بزرگوار است، ازش تلقی حدیث شده لکن از اصحاب ماست اما الشیخ که در این جا آورده یعنی این در جامعه کوفه به عنوان یک استاد، به عنوان یک شیخ مطرح است نه این که از شیعه باشد. کلمه الثقة را هم، نگفته ثقةٌ، اگر توش الثقة می گفت تصور این بود که این امامی است، می خواهد بگوید ایشان به لحاظ وثاقت، جلالت، دقت در نقل، ضابطیت، این جهات را دارد. یعنی به عبارة اخری ایشان می خواهد با قطع نظر از مذهب و آن چه که مربوط به ماست صحبت بکند، چون من کرارا و مرارا عرض کردم کتاب مرحوم نجاشی یعنی فهرستی که مرحوم نجاشی و اصحاب دیگر ما نوشتند فهرست، خوب دقت بکنید، هدفشان نقل کتب یا بیان طرق تنها نیست، هدفشان نظر به کتب و روایات، نظر به فهرست یعنی ذکر کتب از زاویه حجیت، چون من چند دفعه گفتم که نجاشی یک جوری فهرست را نوشته که الان غربی ها این همه انواع فهرست نوشتند مثل ایشان نیست، بعضی ها شبهه برایشان پیدا شده که چطور می شود؟ راست است، غربی ها انواع فهارس، فهارس تطبیقی و تحقیقی و فلان، إلی آخر لکن غربی ها چون معتقد به حجیت نیستند، اصلا این زاویه در کله شان نیامده چون به هر حال غربی که نمی خواهد به روایت عمل بکند، به این کتاب ها عمل بکند پس رجال بررسی حال افراد است به لحاظ راوی بودن و به لحاظ حجیت، نکته حجیت است، فهرست هم بیان حال کتب است به لحاظ حجیت، خوق دقت کردید؟ لذا غربی ها از این زاویه اصلا وارد نشدند چون پیش آن ها حجیت اصلا مطرح نیست نه این که این ها مثلا، آن ها در آن مقداری که بشر می توانسته فکر بکند فکر های خودشان را کردند کار کردند، این کار را در کارشان نبوده، لذا مرحوم شیخ نجاشی می خواهد بگوید ایشان ثقه است اما نه آن وثاقتی که در مصادر ما هست، اگر در مصادر ما باشد می گوید ثقةٌ، اولا ایشان شیخ است، ثقه است، آن وقت چون صدوق را بعد آورده مراد ایشان باید این باشد که ایشان کاملا دقیق است، ضابط است، بیشتر از ثقه لفظ ضابط، چون در آن ثقه عادی هم گفتند ضابط مراد است و صدوق، می خواهد بگوید ایشان اصلا شهرت دارد، در کوفه به عنوان استاد بزرگ حدیث، اصلا شهرت دارد، دقت می کنید؟ این تعبیر ایشان الشیخ الثقة الصدوق، اما در محمد ابن شریح، حالا محمد ابن شریح معروف نیست، همین روایت را هم ما، چند تا روایت محدود از ایشان داریم، این درباره ایشان می خواهد بگوید هم امامی است، هم قابل اعتماد است، ثقة، این ثقةٌ این جا غیر از الثقه ای است که در یحیی ابن زکریا گفته
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین