معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه24) یکشنبه 1396/07/23

1396-1397، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بنا شد که بحث روایات را بخوانیم، دیدیم که اگر همه روایات اراضی را بخوانیم خیلی طول می کشد چند ماهی باید خودمان را طول بکشیم، احتمالا به همین اراضی خراجیه ختمش بکنیم، دیگه بقیه اراضی را بگذاریم به یک وقت مفصل برای خودش.

عرض کنم راجع به ارض خراجیه عده ای از روایات را خواندیم، عرض کردم در این کتاب جامع الاحادیث باز خدا رحمتش کند کار خوبی کرده روایات ارض خراجی را آخر کتاب جهاد آورده، آخر که تمام می شود، جهاد عدو به اصطلاح خودشان تمام می شود و قبل از جهاد نفس لذا مراجعه اش خیلی آسان است. آن وقت طبق قاعده ای هم که فرمودند چند تا هم آیه آوردند که طبعا ربطی به اراضی خراجیه ندارد، حالا به هر حال درباره ارض خراجیه مجموعه روایاتی را که ایشان اساسا آوردند بیست و سه تاست که خوب است آقایان نگاه بکنند، مجموعه احادیثی که در این جا آمد حالا دلالت بکند یا نکند معظمش از منفردات شیخ طوسی است، این هم جز عجائب است، بعضی هایش را مرحوم فقیه یا کافی آورده مثلا تا این چند تا حدیثی که تا حالا خواندیم این حدیثی که دیروز مال ابی الربیع شامی بود این را فقیه هم دارد، عن ابی الربیع الشامی عن ابی عبدالله لکن الان نمی دانم با رُوی گفته یا نه، اگر آقایان دارند کتاب فقیه این را در بیاورند مثلا لا تشتری من ارض سواد، کلمه ارض سواد را پیدا بکنند چون این جا بنا بود که در کتاب جامع الاحادیث مرحوم آقای بروجردی فرق بین رَوی یا رُوی این خصوصیات را بنویسند، این جا چون نوشته فقیه ابی الربیع الشامی، نمی دانم به چه تعبیر آورده است.

آن وقت خدمتتان عرض بکنم که با این که هم خالد ابن جریر توثیق واضحی ندارد و هم خود ابی الربیع شامی، خالد ابن اوفی یا خلید ابن اوفی یا اسم های دیگه چون نمی خواهم وارد بحث های رجالی بشوم، این دارد بقیه احادیث، دو تا احادیثی را که تا حالا خواندیم غیر از این از منفردات شیخ طوسی است، بعضی از احادیث کافی هم دارد که حالا می خوانیم، اگر نگاه بکنید منفردات شیخ زیاد است، بیش از آن مقداری است یعنی حالا نمی دانم چرا مرحوم کلینی مخصوصا آن حدیثی که خیلی مهم بود مال محمد حلبی که نه کلینی آوردند و نه مرحوم شیخ صدوق. پیدا کردید؟

یکی از حضار: فقیه ندارد

آیت الله مددی: این جا فقیه نوشته، نوشته جلد 3 صفحه 152، لا تشتر من ارض السواد شیئا

یکی از حضار: رُوی عن ابی الربیع الشامی

آیت الله مددی: همین، من گفتم شبهه دارم، رُوی عن ابی الربیع الشامی چون وقتی شیخ کلینی می آید یک مشکل دارد، این دیگه همان شمّ الفقاهة خودمان، این که یک مشکلی دارد، حالا امروز در درس فهمیدم نه این که، دیشب نگاه می کردم، احتمال دادم که رُوی باشد، حالا خوب است بنویسم.

علی ای حال کیف ما کان عرض کردم نشان می دهد که وقتی کلینی نمی آورد آن هم در قم مخصوصا احتمالا ابن ولید هم قبول نکرده عرض کردیم در باب رُوی و در باب فقیه مفصل صحبت کردیم که اگر بخواهیم وارد بشویم سه چهار روز باید صحبت بکنیم فرق بین رَوی و رُوی و عرض کردیم استظهار خود بنده هست، کرارا عرض کردم، چهار نکته برای رُوی ایشان پیدا کردیم، نه مشایخ فرمودند و نه کتابی آمده، یکیش این است، احتمال قوی که می دهیم مطلبی بوده که مرحوم شیخ صدوق خودش قبول داشته لکن مشایخ قم قبول نداشتند اما خودش می گفته مشکل ندارد، قبول می کنیم، خب ایشان تابع محض که نیست، آن وقت این جا برای این که بیان بکند می گوید رُوی، سرّ قبول ایشان هم وجودش در کتاب حسن ابن محبوب است، حرف بدی هم نیست چون کتاب حسن ابن محبوب جز کتب معروف است یعنی می خواهم بگویم قبول ایشان هم یک چیز خیلی تعجب آوری نیست، حالا مرحوم کلینی نظرش بوده که حدیث وضوح ندارد یا چیز دیگری دارد بحث دیگری است لذا خود ایشان قبول کردند خود مرحوم، لذا به نظر من، دقت کردید؟ من امروز اصلا ندیده بودم، این جوری خودم گفتم احتمالا رُوی باید باشد، چون با این ذوق مرحوم صدوق آشنا شدیم، از بس با این قمی ها کار کردیم دیگه تقریبا ذوق اهل قم دست ماست در این قصه.

علی ای حال نظر مبارک خود مرحوم صدوق این بوده که حدیث قابل اعتماد است و سرّش هم واضح است، این همان است که ما گفتیم فهرستی نه رجالی، و إلا نه خالد ابن جریر و نه خالد ابن اوفی هر دویشان توثیق رسمی ندارند.

اما از کتاب حسن ابن محبوب است که کتاب معروفی است و حرف بدی هم نیست، قابل قبول است، مرحوم شیخ طوسی هم قدس الله نفسه مستقیم از کتاب حسن نقل نکرده، از کتاب حسین ابن سعید نقل کرده، احتمال دارد صدوق هم از کتاب حسین نقل بکند، احتمالش هست.

این حدیث دوم بود، حدیث سوم حدیثی بود که.

یکی از حضار: سه تا احتمال دیگه

آیت الله مددی: دیگه طول می کشد، باید چون مقدماتش را بگوییم، نه دیگه طول می کشد، دیگه به حد کافی از بحث مکاسب خارج شدیم، دیگه خیلی خروج اندر خروج می شود. در کفایه اطراد در استطراد، استطراد یعنی خارج شدن، می گوید خوب خارج بشویم، دیگه اطراد در استطراد نکنیم.

عرض کنم که حدیث سوم حدیثی بود که دیروز خواندیم، باز هم از منفردات شیخ طوسی بود، این حدیث را مرحوم شیخ طوسی از کتاب حسن ابن محمد ابن سماعه نقل می کند، ایشان از فقهای اصحاب واقفیه ماست و عرض کردم البته یکی از آقایان هم آن روز به من اشکال کرد که مادام این شخص، حالا فقیه بوده، جلیل القدر بوده و فلان، اما کان یعاند فی الوقف، به تعبیر نجاشی، تعبیر نجاشی این است، عرض کردم این تعبیر یعاند فی الوقف بعضی از واقفیه بودند که به ائمه متاخر اهانت می کردند، الفاظ زشت بکار می بردند، دیگه من نمی خواهم بگویم، علی ای حال یعنی از حضرت رضا به بعد، تا امام عسگری و امام زمان

پرسش: مرحوم نجاشی وقف را شما قبول دارید در مورد غلات وقتی صحبت می کند مهم اعتقادشان است، کاری به مسلکشان ندارد که آیا ثقه است یا نه مثلا در مورد داود رقی وقتی صحبت می کند عمده در مورد آن چون غالی هست نفیش می کند نه این که آدم ثقه ای هست، این را شما قبول دارید؟

آیت الله مددی: نه ایشان در شیعه و غیر شیعه دائما بحث توثیق ندارد، چون کتاب ایشان آن مبنای اصلیش اصلا فهرست است، ایشان اگر دقت بکنید در عبارتی که در اول جزء دوم دارد، در جزء اول نجاشی نیست، در جزء دوم که وسط کتاب می شود در این چاپ جامعه مدرسین، اگر نگاه بکنید ایشان می خواهد بگوید که اگر من توثیقی کردم و بحث رجالی کردم این بین پرانتز است، جمله معترضه است، یعنی کتاب اساسا فهرست است، کتاب اساسا فهرست کتب است، می گوید گاهگاهی و ما قیل فی بعضهم من مدح أو ذم یعنی به اصطلاح من یک جمله معترضه می آورم، در جمله معترضه معترض و لذا هم خود ایشان در کتابش فرق می گذارد مثلا ذکره اصحاب الرجال، بعضی جاها می گوید ذکره اصحال الفهارس، بعضی وقت ها هم این تعبیر را نمی آورد پس این که ثقةٌ، ضعیفٌ، فلانٌ این ها تقریبا جنبه جمله معترضه دارد لذا این جملات معترضه هم در کتاب فهرست شیخ طوسی خیلی کم است، بله اگر گفت مسکونٌ إلی روایته این اضافه بر وثاقت ناظر به جنبه فهرستی هم هست یعنی کتاب های ایشان کاملا کتاب های قابل اعتمادی اند، خوب دقت بکنید چون ما گاهگاهی عبارات نجاشی را خواندیم آن مقداری که مربوط می شود به فهرست جدا کردیم از آن مقداری که مربوط به رجال می شود، رجال ایشان جمله معترضه است در حقیقت، اصل کتاب فهرست است، دقت کردید؟ آن وقت تحولی که در تفکرات شیعه پیدا شد این بود آن مباحث فهرستی ایشان که اصل بود بعد از زمان ایشان، حالا اگر متوفای 450 باشد مورد بررسی جداگانه قرار نگرفت روش کار نکردند، اصلا تدریجا همان کتاب ها حذف شد، کتاب ها استنساخ نشد از بین رفت تا به علامه رسید یعنی علامه که 726 یعنی اوائل قرن هشتم، 726 وفات ایشان است، در زمان علامه دیگه اصلا کتاب ها موجود نبود، اصلا بحث فهرستی کلا حذف شد یعنی در کتاب خلاصه علامه امر به عکس شد، آن چه رجالی بود از مرحوم نجاشی نقل کرده، فهرستی هایش را اصلا نقل نکرده، له کتاب هم نمی گوید، له کتب هم نمی گوید، حالا طریق هم که نمی آورد هیچی، روشن شد یک تحولی که پیدا شد چی بود؟ یعنی این تحولی که پیدا شد کار های فهرستی مرحوم نجاشی توسط علامه منحصر شد به رجال و رجال در کلمات نجاشی جمله معترضه است نه اساس کتاب است، رجال جمله معترضه است، این جمله های معترضه  شد اساس کتاب خلاصه، و لذا تدریجا بعد از خلاصه این بحث های فهرستی چند تا کتاب و فلان، مثلا الان مرحوم آقای تستری غالبا سعی می کند عبارات، چون تستری را می دانید مرحوم قاموس رد بر تنقیح المقال مرحوم آقای مامقانی است. هی قال قال مرادش از قال یعنی مرحوم آقای مامقانی، عبارات مرحوم آقای تستری عبارات تنقیح را می آورد، آن وقت مثلا می گوید و قال النجاشی، عبارت نجاشی را می آورد تا جایی که رجالی است، له کتاب إلی آخره، آن جایی که فهرستی می شود صاحب قاموس حذفش می کند، در تنقیح موجود است، در تنقیح مرحوم آقای مامقانی موجود است اما مرحوم قاموس حذفش می کند، آن جایی که به فهرست می رسد آن جا ها را حذف می کند. چرا؟ چون ایشان نظرش نظر رجالی است، چرا؟ چون ایشان نظرش نظر رجالی است، این کار را اولین بار.

پس آن چه که ما داریم یک: مرحوم نجاشی کار های فهرستی بسیار دقیقی کرده، دو: بعد از ایشان این کار ها پیگیری نشد، سه: علامه بخش های رجالی را استخراج کرده، چهار: بعد از علامه هم اصحاب افتادند تو رجال، دیگه فهرست نسی منسیا شد، این تحولی که در فکر شیعه.

حالا اگر ما داریم به یک زحمتی آن مباحث فهرستی را زنده می کنیم اگر بشود، البته خیلی وقت است، زمان زیادی گذشته دیگه، از قرن پنجم است، ما الان قرن پانزدهیم، ده قرن فاصله شده، صحبت یک روز و دو روز نیست، زنده کردن آن مباحثی که در طول این مدت تقریبا دیگه شاید بشود گفت پوسیده هم شده نه این که فقط فوت کرده خیلی مشکل است، به هر حال کار سختی که الان هست زنده کردن این مباحث هست، البته شواهدی هست که حالا ما بعضی از شواهدش را هم عرض می کنیم.

پرسش: نجاشی فرموده فقیهٌ ثقةٌ و کان یعاند فی الوقف،

آیت الله مددی: این جا یعاند فی الوقف که بحث تراجم است چون تراجم باز غیر از فهرست و رجال است، ثقةٌ فقیه و یعاند فی الوقف اما ثقةٌ بحث رجالی است، واقعش البته انصافا خود ما هستیم، انصافا یعاند فی الوقف یعنی اگر الان پیش ما بود زمان حسن ابن محمود چون فکر می کنید شما هم آن زمان هستید، یک کسی بخواهد به حضرت رضا به بعد اهانت بکند انصافا نقل از او خیلی مشکل است، انصافا بینی و بین الله خیلی مشکل است.

به هر حال ایشان به لحاظ فقاهت و وثاقتش محل کلام نیست بل کان یعاند فی الوقف، عرض کردم حالا نجاشی هم شاید خیلی احترام بکار برده، اصطلاح یعاند را عرض کردیم در این فصول مختاره هم دارد، کتابی است که مرحوم شیخ مفید که واقفی است دو جور بودند، یک عده ایشان البته در کتاب های حدیثی ما هم وارد است مثلا می گفتند حضرت رضا مرد فقیه، بزرگوار لکن اشتباه کرده، پدر ایشان فوت نکرده ایشان اشتباه کرده، می گوید پدر موسی ابن جعفر، این جوری می گفتند، یک عده نه دیگه حرف های زشت می زدند

پرسش: داود رقی را شیخ مفید و شیخ طوسی این ها با عظمت یاد می کنند و توثیقش می کنند اما ایشان کلا نفیش می کند.

آیت الله مددی: ببینید شما موردی بحث بکنید.

پرسش: این موارد هست در کتاب مرحوم نجاشی هست

آیت الله مددی: موارد دیگه هم هست، من نگفتم کل کتاب را

پرسش: شما یک ضابطه ای بدهید تا ما استفاده بکنیم

آیت الله مددی: ضابطه ندارد چون خود وقتی نسبت غلو می دادند چون کتاب فهرستی است هم رجالی هم فهرستی، این ها یک بحثی داشتند چون غلو را عرض کردم یک نکته اصلی دارد، دو تا نکته اصلی، یکی بحث غلو عقائدی است به این معنا که ائمه را خدا می دانستند یا صفات خدا یا إلی آخره، بر می گردد به عقائد یا غلو عملی است که مثلا ترک واجبات می کردند، اتیان محرمات می کردند، این هم جز شاخصه های اصلی غلو است، ما حدود هشت تا شاخصه برای غلو ذکر کردیم دو تاش اصلی اند، این دو تای اصلی این ها هستند، چیز های دیگه هم در غلو بوده یکیش این بوده که این ها مصادرشان و نوشته هایشان دقیق نبوده چون در عالم خاصی فکر می کردند مهم نبوده متن را این جور نقل بکنند، کم بشود، زیاد بشود، فإن باشد، لأن باشد، خیلی دنبال این ملانقطی های علمی نبودند، دنبال عالم دیگری بودند مخصوصا روایات یعنی یک دفعه به اصطلاح نظر در غلو یا حتی غیر ثقه بودن یا حتی ضعیف بودن در کتاب های رجالی ما هدفشان این نبوده که ایشان چون غالی فاسد است، فاسد عادل نیست، پشت سرش نماز نخوانیم، زن پیشش طلاق ندهیم، مرادشان این نبوده، زن طلاق ندهیم و نماز، مرادشان آن نکته رجالی بوده، آیا به روایات این ها اعتماد بکنیم؟، نکته رجالی.

دو: نکته فهرستی بوده، آیا نوشته های این ها دقیق است یا نه؟ این که شما می فرمایید گفته غلو، نجاشی می خواهد بگوید نوشته هایشان دقیق نیست یا روایاتشان دقیق نیست چون یک خط فکری بود، من عرض کردم، غلو فقط این نبود که بیایند بگویند، مثلا عبدالله ابن سباء اگر وجود خارجی داشته باشد، عبدالله ابن سباء قائل به الوهیت امیرالمومنین، فرض کنیم الوهیت، این خط غلوی نیست که ما الان توش بحث می کنیم چون عبدالله ابن سباء اصلا در زمان ایشان خط غلو به عنوان یک خط فکری که دارای میراث است و دقیقا این میراث در مقابل خط اعتدال بود، این زمان عبدالله ابن سباء نیست، زمان امیرالمومنین نیست، زمان امام حسن نیست، زمان امام حسین نیست، زمان امام باقر هم نیست، عرض کردیم این خط غلو که یک نوع غلو سیاسی هم توش بوده از زمان امام صادق است و بعد از قیام زید، تاریخش هم گفتیم دیگه، 121، این خط غلو که با یک نحوه خط غلو سیاسی همراه شد یعنی قیام مسلحانه بکنیم تشکیل حکومت بدهیم این طوری، این با این همراه شد یک مقداری متاسفانه ممزوج شد به افرادی که انحراف فکری هم داشتند مثل ابوالخطاب، الان مثلا سعی بر این است که مثلا بگویند مفضل ابن عمر هم ابوالخطاب است، عرض کردیم مفضل ابن عمر مثل ابوالخطاب نیست، ابوالخطاب فاسد است، منحرف است، اشکال عقائدی دارد، می گوید امام صادق خداست، من پیغمبرم، اشکال عقائدی دارد اما مفضل این طور نیست، این اشتباه نشود. بله مفضل خط اجتماعیش با ابوالخطاب می خورد. احتمالا از دعات ابوالخطاب برای چون با هفتاد نفر قیام مسلحانه کرد که همه شان کشته شدند، بعید نیست مفضل در این جهت دست داشته باشد، این را من قبول دارم پس دقت بکنید این ها گاهی که غلو می گویند نجاشی چون دقت نشده، مثلا سهل ابن زیاد شهد علیه ابوجعفر احمد بالغلو و الکذب، این غلو سیاسی است نه این که سهل ابن زیاد مثلا ائمه را خدا می دانسته یا نماز نمی خوانده، حالا این کلینی نزدیک هزار، نهصد و خرده ای روایت از ایشان نقل کرده، معقول نیست چنین کسی را کلینی ازش نقل بکند، اصلا چنین چیزی امکان ندارد، این مراد همان غلو سیاسی است یک، دو: این غلو سیاسی حالا کار به غلو سیاسیش نداریم این تاثیرگذار در میراث هم بوده این نکته ای ناست، آنی که الان برای مثل نجاشی مهم است این قسمت است، تاثیرگذاری غلو در میراث های علمی که ما قبول بکنیم یا نکنیم، این قسمتش مهم بوده، خوب دقت کردید چی شد؟ این که شما می فرمایید درباره آن آقا غلو گفته، بعد نگفته ثقةٌ، این خودش تا غلو می گوید توش این بوده، یعنی میراث های ایشان نقی نیست، داوود رقی میراث های ایشان نقی نیست، حالا کار نداریم به غلو سیاسیش، حالا آیا غلو عقائدی داشته یا نداشته غلو عملیش، ما این ها را دسته بندی کردیم حالا دیگه جاش این جا نیست، آقایان دیگه چون غلو را همه جا یک جور گرفتند لذا با این مشکل روبرو شدند، ما توضیحاتش را کرارا عرض کردیم، امروز هم توضیح ندادیم فقط به اندازه ای که اجمالا یک صحبتی بشود.

علی ای حال کیف ما کان

پرسش: اعتقادشان که مشکل ندارد، خود روایت این آقا مشکل نداشته باشد.

آیت الله مددی: یعنی به عبارت دیگر در حقیقت وقتی این ها روایت می کنند من همیشه عرض کردم، اولا ما خبر ثقه را هم که قبول نکردیم، این ها وقتی روایت نقل می کنند توقف می کنیم. مثلا اگر چون احمد با سهل در یک رتبه اند، احمد اشعری نقل می کند توقف نمی کنیم رد می کنیم، سهل بیاید توقف، رد نمی کنیم، نمی گوییم کذابٌ، شهد علیه احمد بالکذب را قبول نکردیم، معقول نیست کذاب باشد کلینی ازش نقل بکند.

پرسش: غلو سیاسی داوود رقی مثلا باعث شل شدن همان مسلک مرحوم نجاشی می شود؟

آیت الله مددی: نه شل نمی شود، درست است

پرسش: ظرافتی که شما از مرحوم نجاشی این مقدار تعریف و تمجید می کنید این دیگه این دقت را بکار نمی برد

آیت الله مددی: من از جا گفتم، از جیب خودم که در نیاوردم. مگر بگویید که بنده برای خودم اوهام بافتم. من معتقدم کلمات نجاشی

پرسش: شما گفتید هر کلمه مرحوم نجاشی حساب دارد

آیت الله مددی: همین طور است، هنوز هم معتقدم

الان شما داود رقی را از نجاشی بخوانید

یکی از حضار: قال أحمد بن عبد الواحد: قلّما رأيت له حديثاٌ سديداٌ

آیت الله مددی: ببینید غلو است، بعد می گوید، حالا خب فرض کنید غلو مال الوهیت باشد، چه به حدیث سدید دارد؟ من عرض کردم من مطلبی را که می گویم من حدود از همان اوائل طلبگی از سال های 1346 و قبلش که وارد همین جامع المقدمات شدیم از همان 46 که سیوطی هم می خواندیم خلاصه علامه را پیش یک آقایی در مشهد می خواندیم، آن هم حاشیه مرحوم شهید ثانی را می خواند، من چون ذوق رجالی داشتم پنجاه سال مستقیما در رجال کار می کنم، این مطالبی را که می گوییم این مطالب متعارفی نیست که در حوزه است، این ها چیز هایی است که ما هی لابلای عبارت از این جا و از آن جا جمع کردیم بببینید حالا گفت غلو، بعد می گوید قلما رایت له حدیثا سدیدا، این نکته همانی است که من دارم عرض می کنم. این ها می آمدند می گفتند این ها که خط، الان در زمان ما هم همین طور است، این هایی که خط و خطوط سیاسی دارند غالبا مجلاتشان و نوشته هایشان صادف در نمی آید، بالاخره علم را رنگ و بوی سیاسی بهش دادند، الان هم متعارف است، این آن زمان نبوده، الانش هم همین است، آن بحثی که داریم این است، این ها وقتی غلو می گویند یعنی مرحوم احمد اشعری بیرون کردن سهل نه به خاطر کذب ایشان، نه به خاطر این که ایشان قائل به الوهیت ائمه است یا نماز نمی خوانده، این نیست اصلا چنین چیزی معقول نیست کلینی این قدر از او حدیث نقل بکند. مراد ایشان این که یک آن کذبی که ایشان گفته می گوید سهل ابن زیاد می گوید عن الوشاء، می گوید من می دانم، هر دو کوفه رفتند، هر دو قمی هستند و به کوفه رفتند، می گوید این آقا کتاب های وشاء را از وشاء اجازه نگرفته، رفته از بازار خریده، حالا این در عبارت آمده یا نیامده، حالا ما این را با علم ایقوف در آوردیم، آن وقت مرحوم احمد عقیده اش این است که اگر به نحو وجاده است نباید بگویی عن الوشاء، سهل عقیده اش این بوده که به نحو وجاده می شود گفت عن الوشاء، عنعنه با عدم اتصال می سازد، عنعنه لا تساوق الاتصال، اصطلاح رجالی و حدیثی خودش، مرحوم احمد عقیده اش این است که عنعنه تساوق الاتصال، اگر گفتی عن الوشاء یعنی شنیدن و تو از بازار گرفتی، رفته از بازار خریده، حالا این در عبارت آمده؟ نیامده، حالا ما این را با علم ایقوف در آوردیم، آن وقت مرحوم احمد عقیده اش این است که اگر به نحو وجاده است نباید بگویی عن الوشاء، سهل عقیده اش این بوده که به نحو وجاده می شود گفت عن الوشاء، نگفتم حدثنی عن الوشاء گفتم عن الوشاء، عنعنه با عدم اتصال می سازد، عنعنه لا تساوق الاتصال، اصطلاح رجالی خودش، حدیثی خودش، مرحوم احمد عقیده اش این است که عنعنه تساوق الاتصال، اگر گفتی عن الوشاء یعنی شنیدم، و تو از بازار گرفتی، این در حقیقت کذب نیست، خوب دقت بکنید! این کذب نیست، این مبنای حدیثی است و این چیزی نیست که در سهل هست، در اهل سنت هم هست، اصلا یک مبنای حدیثی بوده که آیا العنعنة تساوق الاتصال؟ حالا اگر بخواهیم به اصطلاح فنی خودشان بگوییم یا العنعنة اعم من الاتصال، اگر گفتند حدثنا الوشاء اشکال بکنید لکن اگر گفتم عن الوشاء، احمد می گفت نه چون به نحو وجاده بوده باید بگوییم فی کتاب وشاء، مثلا الان شما می گویید فی الکافی، نمی گویید حدثنی محمد ابن یعقوب، از کافی نقل می کنید چون به نحو وجاده است دیگه، روشن شد؟ این کذب این است، البته این مطلب را آقایان دقت نکردند، اصلا در ترجمه سهل نگاه بکنید نجاشی از اول می گوید کان ضعیفا فی الحدیث و قد کان احمد شهد علیه بالکذب، نجاشی چون در عبارت نجاشی دقت نشده من باز هم می گویم، چند بار هم گفتم، نجاشی می خواهد بگوید آقا جناب احمد نگو کذب، بگو ضعیفٌ فی الحدیث، انصافا نجاشی خیلی لطیف این جا تعبیر کرده، ما هم اگر باشیم همین را می گوییم، می گوییم جناب احمد نگو این آقا دروغگو است، درست است که گفت عن الوشاء و به نظر شما اگر گفت عن الوشاء باید اتصال باشد، حالا فرض کنید اتصال ندارد، به نحو وجاده بوده، سماع نبوده، قرائت نبوده، آن هایی که اتصال، به نحو وجاده بوده، خیلی خب، نگو به این کذاب، این مبنای حدیثی است، بگو ضعیفٌ فی الحدیث، نجاشی خودش اول می گوید کان ضعیفا فی الحدیث، در عبارت نجاشی تصور نشده، خیال می کنند کان ضعیفا فی الحدیث یک مطلب است، شهد علیه ابوجعفر بالکذب مطلب دومی است، نه این ها به هم ممتصل اند و حق هم با نجاشی است به نظر من، اصلا معقول نیست کلینی از انسان کذاب نقل بکند، آدم یک چیزی بگوید که بگنجد آخه که نهصد تا حدیث از یک انسان کذاب بیاورند، آخه یک چیزی! حالا جز کتب اربعه هم نباشد، یک فرد عادی هم باشد، اصلا شما ها این کار را می کنید، کذاب مثلا، خدا رحمت کند یکی از فضلای ما می گفت به آقای خوئی گفتیم شما یک آدم غیر ثقه را می توانید وکیل خودتان بکنید؟ چون آقای خوئی وکالت را مستلزم با وثاقت نمی داند، فرمودند نه، گفت خب چطور امام وکیل قرار بدهد؟ شما حاضر نیستید غیر ثقه را وکیل خودتان قرار بدهد چطور وکیل امام مثلا ملازم با وثاقت نیست؟، واقعا هم مطالب را آدم باید یکمی فکری هم بکند، گفت حدث الشخص بما لا یعقل فإن صدقوه غیر عاقل، آدم یک چیزی هم بگوید که مناسب باشد، کلینی نهصد مورد، بیشتر از نهصد، در کافی از یک کذاب نقل بکند؟! آخه همچین چیزی معقول نیست، اصلا قابل تصور ماها نیست لذا من معتقدم حق با نجاشی است که ایشان می فرماید کان ضعیفا فی الحدیث، این مطلب درست است، به نظر احمد هم کذب است، بله قبول، قبول کردیم احمد می گوید دروغ است، چرا گفتی عن الوشاء دروغ است؟ الان شما ببینید در کافی هست، سهل ابن زیاد عن الوشاء، سهل ابن زیاد عن البزنطی، احتمالا مرحوم احمد اشعری در کوفه که رفته می گوید آقا از بازار رفته خریده، خیلی خب به نحو وجاده دیگه، مشکلش چیست؟ این یک بحث علمی است، یک عده معتقدند وجاده هم باشد حتی بعضی هایشان معتقد بودند حدثنی هم می شود گفت، اگر بدانیم کتاب مال اوست و درست است می توانیم بگوییم حدثنی، این دیگه درجه بالایش است، خیلی وضعش خراب است، اما از آن درجه پایین تر عنعنه بکن، به نحو عنعنه ازش نقل بکنید، بگوییم عن الوشاء، می دانیم کتاب مال اوست بگوییم عن الوشاء.

علی ای حال کیف ما کان دیروز یکمی راجع به این حدیث سوم که این هم از منفردات مرحوم شیخ طوسی است این را دیروز خواندیم بحث سندش را عرض کردم و نکته دیگر هم عرض کردم که مرحوم شیخ طوسی به طور متعارف آثار این حسن ابن محمد ابن سماعة را که واقفی بوده و یعاند، از طریق حمید نقل می کند، مرحوم کلینی هم از طریق حمید، اگر حمید در کلام شیخ طوسی آمده از طریق کلینی، لکن مرحوم شیخ طوسی اضافه بر طریق کلینی خود کتب حسن را هم داشته، لذا خوب دقت بکنید مقداری از روایات ابن سماعه در، این نوه آن سماعه معروف هم نیست، اشتباه نشود، مقداری از روایات ابن سماعه در کتاب شیخ طوسی منفردا آمده یعنی فقط شیخ طوسی نقل می کند در کتاب کافی نیامده و ایشان طریق هم دارد، خود مرحوم شیخ طوسی در مشیخه هم به حسن ابن محمد ابن سماعه طریق دارد، فکر می کنم دو تا طریق باشد، نگاه بکنید طریق ایشان در مشیخه به حسن ابن محمد ابن سماعه، به نظرم یکیش حمید است و یکیش هم یکی دیگه هست علی ما ببالی اجمالا، عن عبدالله ابن جبله، ایشان هم گفته شده واقفی است، ایشان از بزرگان اصحاب است و انصافا هم ثقةٌ، و عرض کردیم آنی که ما می توانیم الان رسما به عنوان کتاب رجال چون عده ای سعی کردند مثلا کتاب رجال هایی را که شیعه نوشتند در اصحاب امیرالمومنین و این ها نسبت بدهند، گفتم روشن نیست، آنی که الان می توانیم در رجال بگوییم رجال نوشته و روشن است همین عبدالله ابن جبله است، 219 است، ایشان متوفای 219 است، این البته عرض کردم مرحوم آقا بزرگ هم دیروز اشاره ای کردیم از مصفی المقال، از اصحاب امیرالمومنین هم کتاب رجال، به حسب محبوب کتاب رجال عن مشیخه لکن آن ها نیست، آن ها اشتباه است، آن ها کتاب رجال نیستند، تقریبا به ذهن من اولین کسی که می توانیم رجال به اصطلاح امروز به عنوان علمی بهش نسبت بدهیم ایشان است، نجاشی هم به ایشان کتاب رجال نسبت داده که عبدالله ابن جبله کنانی و ثقه است و ایشان دیگه قدیمی ترین، به نظر من قدیمی ترین شخصی است که در رجال کتاب نوشته، خودش هم جلیل القدر است اهل کوفه است، به هر حال.

پرسش: مبهم 28:5

آیت الله مددی: چرا رجال نوشتند، متعرض شدند، خود ائمه مثلا فلان ثقةٌ، فلان قبولٌ یا هو من اصحابه کذا، یک مقدار هم از رجالی ها مثل مرحوم کشی، مثل معرفة الناقلین حتی احتمالا عیاشی از روایات بوده در شرح حال افراد.

عن عبدالله ابن جبلة،

یکی از حضار: سه تا طریق

آیت الله مددی: عرض کردم به ذهن من هست که بیش از یک طریق است

یکی از حضار: دو تا طریق

آیت الله مددی: دو تا؟ پس همان که من اول گفتم درست است. خیلی وقت است، شاید سی سال پیش است

یکی از حضار: و ما ذكرته في هذا الكتاب عن الحسن بن محمّد بن سماعة فقد أخبرني به أحمد بن عبدون، عن أبي طالب الأنباريّ عن حميد بن زياد

آیت الله مددی: اصولا ابی طالب انباری اگر در سند شیخ در فهارس آمد می خواهد به کوفه برود چون این مباحث فهرستی درست توضیح داده نشده این هم تا یک مقداری فعلا ما ابداعش می کنیم، عرض کردیم چون شیخ و نجاشی هر دو در بغداد بودند این ها گاهی قم می آیند و گاهی کوفه می روند، گاهی هم در خود بغداد، از راه بغداد لذا خوب دقت بکنید که این ها کلیات طریق است، یکی از راه هایی را که مرحوم شیخ و نجاشی هر دوشان به طرف کوفه می رفتند توسط همین ابوطالب انباری است، می رود به حمید، می خورد به حمید و بعد هم به ابن سماعه می خورد.

یکی از حضار: و أخبرني أيضاٌ الشيخ أبو عبد الله

آیت الله مددی: ابوعبدالله مراد شخ مفید است و حسین ابن عبید الله ابن غضائری پدر است، چون یک ابن غضائری که رجال به ایشان منسوب است ابن غضائری پسر احمد و گاهی هم شیخ این قدر این مشهور است می گوید اخبرنی الحسین، حسین مراد حسین ابن عبید الله غضائری که از اجلای اصحاب است، در احمد کلام است، پسر ایشان، ابوعبدالله مرحوم شیخ مفید و ابن غضائری پدری

یکی از حضار: و أحمد بن عبدون

آیت الله مددی: احمد ابن عبدون معروف به ابن­الحاشر که از مشایخ بغداد است که ما بین شیخ و نجاشی مشترک است، این سه تا استادی که ایشان اسم بردند هر سه مشترکند بین نجاشی و شیخ. چون عرض کردم یکی دو تا استاد شیخ دارد که نجاشی ندارد، ده پانزده تا هم استاد نجاشی دارد که شیخ ندارد، این ها جز اساتید، این ها کلیات بحث فهرستی است بد نیست که در ذهنتان یادآوری باشد لذا هر سه شان جز مشترکات اند، هر سه این بزرگان، ابن الحاشر و مرحوم شیخ مفید و مرحوم حسین ابن عبید الله.

یکی از حضار: عن أبي عبد الله الحسين بن سفيان البزوفريّ

آیت الله مددی: از اجله بغداد است، ما در فهرست هم، البته در احادیث هم همین کار را می کنیم. اضافه­ی بر همین نکات فنی یک مسئله جغرافیا را هم مطرح می کنیم، اهل سنت هم دارند، منحصر به بنده نیست لکن اهل سنت در حد راوی مطرح می کنند، ما هم در حد راوی مطرح می کنیم در حد فهارس، مثلا این جور می گوییم مرحوم شیخ بغدادی است این سه تا استادی که ایشان اسم بردند بغدادی اند، بزوفری حسین ابن ابوعبدالله، حسین ابن علی ابن سفیان بزوفری، از مشایخ اجله بغداد.

یکی از حضار: عن حميد بن زياد

آیت الله مددی: به این توسط بعد می شود کوفی، حمید کوفی است، حسن ابن محمد ابن سماعة کوفی، این هم یک راهی است که ما همیشه عرض کردیم برای اضافه بر جهات تاریخی جهات جغرافی را هم بهش اضافه می کنیم برای شناخت مصدر چون این می تواند باز در صحت و سقم نسخه تاثیرگذار باشد، هر دو طریق به حمید منتهی شده است.

البته ابوطالب انباری اجمالا تضعیف شده، یک مشکلی دارد که حالا آن شرح خاص خودش را دارد اما این طریق دوم مشکل ندارد.

پرسش: عبدالله ابن جبله همان که در جنگ امیرالمومنین شرکت

آیت الله مددی: نه آن عبید الله ابن ابی رافع است، تازه آن هم معلوم نیست احتمالا محمد ابن عبید الله ابن ابی رافع باشد، بله آن را مرحوم در اصطلاح کتب ما به عنوان اولین کتاب رجالی چون جز اصحاب امیرالمومنین است پدرش ابورافع است، جز صحابه است، اولین کتاب آن است، تسمیة من شهد صفین، اصلا توجه نشده، این یک بحثی بود که بعدها مطرح شد، بعد ها هم داریم کسان دیگری هم از اهل سنت داریم که در این جهت کتاب نوشتند، یک بحثی بود که چرا علی ابن ابی طالب جنگ داخلی راه انداخت چون هر سه جنگ امیرالمومنین چه جمل، چه صفین چه نهروان داخلی است، یعنی طرفین به حسب ظاهر این طرف امیرالمومنین که واقعش، آن طرف هم به حسب ظاهر مسلمان اند و نماز می خوانند لذا یک بحثی مطرح شد اثبات بکنند که این جنگ ها مشروع بود ولو این که داخلی بود، یکیش این بود که پیغمبر اصولا خبر، إنک ستقاتل الناکثین و القاسطین، یکی این که این از طرف پیغمبر امضا شده بود، یکی از راه های دیگرش این بود که می گفتند مثلا بدری ها در جنگ با علی ابن ابی طالب بودند چون اهل بدر هم می گفتند مغفور هستند و شُهد لهم بالجنة پس این علامت صحت است، این اصطلاحاتی است که فراموش، و لذا به نظرم ابان ابن تغلب است که می پرسند که چند تا بدری در صفین بودند؟ ابان بر می گردد می گوید شما می خواهید اثبات صحت آن جنگ را به بدری ها بکنید؟ یعنی اثبات تصرف امیرالمومنین را به بدری ها بکنید، به عکس است، آن هایی که بودند علامت خوبیشان است، آن هایی که در جنگ صفین بودند علامت این که آدم های خوبی اند نه چون بدری بودند علامت این است که جنگ امیرالمومنین درست بود، مطلب به عکس است، شما اگر می خواهید اثبات صحت حال آن ها را بکنید به شرکت در جنگ صفین، چون در جنگ صفین شرکت کردند آدم های خوبی اند، آن وقت این کتاب عبید الله از اولین نوشته ها در این جهت است، اصلا عنوانش این است تسمیة من شهد صفین و جمل من وجوه چی؟ یک اسم قشنگی هم دارد، من وجوه فلان، آن وقت این کتاب فقط اسم بردن است، اصلا رجال نیست، چون این کتاب الان چاپ شده، یک شرح الاخباری دارد قاضی نعمان صاحب دعائم الاسلام، این شرح الاخبار در قم چاپ شده، خود اسماعیلی ها چاپ نکردند، قاضی نعمان در کتاب شرح الاخبار این کتاب را آورده، رساله است سه چهار صفحه است، همه را آورده، این اصلا چاپ شده، چیزی نیست که حالا رجال، اصلا رجال نیست، رجال نکته فنیش راوی حدیث، این فقط کسانی که اهل اصلا عبارتش را بخوانید من اهل الوجوه فی العرب، اصلا عنوانش چنین چیزی است، اصلا بحث رجال و راوی ندارد، این عنوان این کتاب را بخوانید، تسمیة من شهد صفین، اصلا عنوانش بزرگان یعنی مفادش این است بزرگانی که در جنگ حاضر شدند، اسم برده فلان و فلان و فلان این ها مثلا از وجوه عرب بودند، از وجوه قبائل بودند، این ها در جنگ صفین حاضر شدند، روشن شد؟ که هدف هم اثبات صحت فعل امیرالمومنین سلام الله علیه است که به قول آن آقا گفت به عکس است، آن شرکتشان در صفین علامت بزرگواری آن هاست، روشن شد؟ این چه ربطی دارد؟ من نمی فهمم چرا ایشان را برداشتند، شاید کتاب را ندیدند

یکی از حضار: مبهم 35:20

آیت الله مددی: نه یکی دیگه هم دارد، شاید آن مال یکی دیگه است، در تاریخ بغداد دیدم، برای یکی دیگه هم در تاریخ بغداد دارد، من شهد صفین، دقت کردید عنوان چیست، من الصحابة، این چه ربطی به رجال دارد، رجال را عرض کردم اصلا مشکل کار، رجال شان اساسیش کسانی که راوی حدیثند، مثلا الان در کتب رجال متاخر ما مثل همین معجم مرحوم آقای خوئی، کسانی که در این زیارت ناحیه مقدسه نام این ها در شهدای کربلا آمده، ایشان بردند، وقع علیه التسلیم فی زیارة ناحیة المقدسة، خب این چه ربطی به رجال دارد، در روز کربلا و در روز عاشورا بودند، این شرف را خدا بهشان داد که در خدمت سیدالشهدا شهید شدند، این چه ربطی به؟ اصلا راوی نیستند، چه ربطی دارد؟ اصلا رجال نیستند، یک مشکلی که ما داریم رجال و تراجم و سیره و فهرست را باهمدیگر قر و قاتی کردند لذا یک مقدار مشکل درست شده.

پرسش: از این متن می شود استفاده کرد؟

آیت الله مددی: متن تاریخی است، این رجال نیست، در تراجم آن ها می شود آورد، در مباحث تاریخی هم می شود آورد، چه ربطی دارد، اصلا این ها راوی نیستند، اصلا چه ربطی دارد؟ هیچ ربطی ندارد، ایشان اصلا کتاب را برای آن راوی ننوشته، این تسمیه که آمده این ها خیال کردند این شد رجال، کتاب های دیگه هم گفته شده، من دیگه حالا اگر بخواهیم بگوییم خیلی طول می کشد، این ها چون مصیبت هایی است که ما هی درست می گوییم، آخه چون ما وقتی میراث هایمان نقی مطرح نشود دیگران واقعا به عقل ما می خندند مخصوصا شما می دانید که کرارا و مرارا عرض کردم الان عده ای از غربی ها، هم یهودی و هم مسیحی، خیلی عجیب هم این است که ملحدند، یک وضع عجیبی روی میراث های زیدیه، میراث های اباضیه، میراث های شیعه، کار های عجیبی انجام می دهند، خب این در درجه اول خود ما، خب این کتابخانه سید ابن طاووس را ما باید می نوشتیم، نباید آن مرد یهودی بنویسد، البته اشکال به خود ماها بیشتر است، به خود بنده البته.

عن عبدالله ابن جبله که توضیحش دادم، من می خواستم فقط این نکته را عرض بکنم ظاهرا اولین شخصی که ما در بحث رجال می دانیم ایشان است، حسب علم من، بعد از ایشان برقی و ابن فضال پسر است، این رجال برقی، رجال ابن فضال پسر هم به عنوان این کتاب به ما نرسیده اما در کتاب کشی مرحوم کشی مقدار زیادی بحث های رجالی را از عیاشی از ایشان نقل می کند، آن نقل ها صحیح است، آیا سماع از ایشان است، از کتاب ایشان دیده؟ دارد، اگر آن را هم حال کردید با کامپیوتر جمع بکنید جمع کردنش آسان است، این مجموعه رجال ابن فضال پسر می شود، الان هست در کشی، قال عیاشی سالت علی ابن الحسن عن فلان فقال کذا، ثقة مثلا، بعضی هایش هم خود من اشکال دارد، قبول نکردم توثیقات ایشان را، دیگه وارد بحث صغریاتش نشویم لکن در شیعه اولین کسی که رسما ما رجال داریم ایشان است، عبدالله ابن جبله، این را گفتیم.

تا آن جایی که من خبر دارم، اگر آقایان پیدا کردند بعد به من بگویند، هنوز در این مراجعات مستقیم، مراجعات من متفرقه است نه این که روی آن کار کردم، در مراجعات متفرقه یک مورد ندیدم که از ایشان نقل شده باشد، یک مورد که مثلا قال عبدالله ابن جبل فلان ثقة، اصلا این جوری، هنوز من ندیدم در مجموعه کتب رجالی و فهرستی ای که من دیدم در این خلال پنجاه سالی که عرض کردم حتی یک مورد واحد هم ندیدم که نقل قول از عبدالله ابن جبله شده باشد. حالا چی هم هست نمی دانم، چرا؟ چون ایشان وقفی بوده گفتند قبول نکنیم مثلا، به هر حال یک کتابی هم در رجال واقفی، نه آن بحث دیگری است.

پرسش: شاید مثل برقی کتابش توثیقات نداشته

آیت الله مددی: به هر حال هر چه هست به شاید است، من هم اهل شاید نیستم

آن چه که من عینا برایتان خبر می دهم، اگر پیدا کردید واقعا به من خبر بدهید، در این کتاب هایی که من تا حالا دیدم البته مطالعات متفرقه، عرض می کنم مرکزا روی ایشان کار نکردیم، با ترکیز بر ایشان، یک مورد واحد از رجال ایشان ندیدم، یک مورد واحد. اما از مباحث ابن فضال داریم، برقی هم که الحمدلله موجود است

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD98KBدانلود
PDF285KBدانلود
MP312MBدانلود
برچسب ها: 1396-1397خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه23) شنبه 1396/07/22
بعدی خارج فقه (جلسه25) سه‌شنبه 1396/07/25

اصول فقه

فقه

حدیث