معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه22) چهارشنبه 1396/07/19

1396-1397، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

گفتیم احادیثی که در باب اراضی خراجیه وارد شده این ها را متعرض بشویم، اولین حدیث حالا غیر از آن مرسله حماد که ارزش های خاص خودش را داشت اولین حدیثش حدیث محمد حلبی بود که صحیحه هم هست بلکه حسب قواعدی که داریم صحیح اعلائی هم هست نه این که فقط صحیح، لکن خب مشکل در روایات یک مقداری صدر و ذیل روایت به همدیگه خیلی تطابق نداشت و انطباقش مشکل بود و یک بحثی هم راجع به کتاب های خود حسین ابن سعید عرض کردیم، عرض کردیم دیروز که چون کتب ایشان به مصنف تعبیر شده احتمالا شاید مثلا نظر ایشان به کل این نبوده که به کل روایات کتاب عمل بکند، این را دقت بفرمایید اولا راجع به مصنف که مثلا صدوق مصنفات دارد چون این مطلب را صدوق هم دارد، خب تصریح می کند، مرحوم صدوق در اول من لا یحضر می فرماید و لم یکنک قصدی قصد المصنفین فی ایراد جمیع ما رووه، حالا این را رَووه بخوانیم یا رُوّوه بخوانیم، عرض کردیم این جور کلمات سه جور قرائت شده مثل این که می گوید و ما فیه فقد رَوَیتُه عن فلان، فقد رُویته عن فلان، فقد رُوّیته عن فلان، سه جور قرائت شده که عرض کردیم طبق قواعدی که در باب علم حدیث بوده صحیحش رُوّیتُ است، با تشدید و به صیغه مجهول، بله الان چون روایت پیش ما حکایت است، الان پیش ما رَوی یعنی حکی، مرادف است، اگر روایت را حکایت بگیریم رَوَیتُ درست است اما رُوِّیتُ یعنی من این را از شیخی که قابل اعتماد بوده و استاد بوده شنیدم و به من اجازه روایت، جعلنی راویا، دقت کردید؟ چون ممکن است از یک استاد بشنود، بگوید اجازه می دهید من از شما نقل بکنم، می گوید نه، شما صلاحیت نقل ندارید پس اگر به این معنا باشد که من از استاد شنیدم لذا به صیغه تشدید نکته فنیش این است که رُوّیتُه یعنی جُعِلْتُ راویا، یعنی روایت را با اصول فنیش که عرض کردم این روایت یک نوع اجتهاد بوده.

پرسش در اهل سنت هم این اجازه بوده؟

آیت الله مددی: بله، اصلا می نشستند بسم الله می خواندند، بعد به قول معروف بعضی ها رو به قبله می نشستند، کلمه کلمه می گفتند مثلا می گفتند حدثنی فلان، قال، اصلا این قال باشد یا نباشد، یک ظرافت های عجیبی را، بعد هی تکرار می کردند تا طرف کاملا برایش روشن بشود یا اگر نوشته بود دو مرتبه می خواندند، بعد ببینند وضع طرف چجوری است، او حق دارد؟ آن وقت به او اجازه می دادند، این طور نبود که تا آمد گفت من حدیث شنیدم شما، دارند، در بینشان تسامح هم داریم، نمی خواهم بگویم نبود اما بعد ها که شدت عمل به خرج دادند، البته دیر هم شد، اهل سنت دیر شدت عمل به خرج دادند، یعنی شدت عملشان این طوری بود لذا صحیحش رُوّیتُ یعنی جُعِلتُ راویا،

پرسش: شاهد خاصی هست؟

آیت الله مددی: بله خب، مرحوم شرح خطبة المعالم، خیلی ها نوشتند در کتب حدیثی هم زیاد آمده، از کتب شیعه اخیرا این کتاب چاپ شده تحفة العالم مال مرحوم آقا سید جعفر بحرالعلوم، کتاب قشنگی هم هست، خطبه معالم را شرح کرده نه خود معالم، فی شرح خطبة، اخیرا در دو جلد چاپ شده، چون اولش رُوِّیت دارد به این مناسبت آن جا هم ایشان دارد

پرسش: رُویت به چه معناست؟

آیت الله مددی: رُویت به معنای این که برای من روایت شده، رُوّیتُ روایت شده و اجازه داده شده که من راوی باشم، جُعِلتُ راویا یعنی اجازه نقل اما اگر رَوَیتُ باشد حکایت کردم، دیدم یک حادثه ای بود نقل کردم، الان پیش ما وقتی روایت می گوییم یعنی حکایت، الان پیش ما این طور شده، این در سابق نبود، روایت یعنی اجتهاد، اصلا روایت مرادف با اجتهاد بود، با شرائط و خصوصیات و لذا عرض کردیم چون آقایان هم گیر کردند، این سرّش این است و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة احادیثنا این روات مبدا اشتقاقش روایت به این معناست نه به معنای حکایت حدیث و إلا یک یهودی هم می آید یک حدیث می گوید پس این ولی امر شیعه بشود! فرض کنید یک فرد عادی که یک مقدار سواد هم خوانده بیاید روایت یعنی حکایت بکند، نه یجعل صالحا لنقل الروایة با مصادر و خصوصیاتش، این خب یعنی فقاهت، خوب دقت کردید؟ این رواة احادیثنا، روات جمع راوی آن مهم مبدا اشتقاق است، مبدا اشتقاقش روایت به معنای حکایت نیست، مبدأ اشتقاقش روایت به معنای اجتهاد است، خوب دقت فرمودید؟ این که آقایان گیر کردند فارجعوا فیها إلی رواة احادیث، به هر راوی ما مراجعه بکنیم، ممکن است یک فرد عادی باشد، خیلی عادی باشد، چهار تا حدیث حفظ کرده باشد، راوی به معنای حاکی بله، به این معنا که می آید

پرسش: نقالی

آیت الله مددی: آهان، گفت النقال کالبقال، هر بقالی می شود نقال

اما مراد از روات احادیثنا این معنایی است که خدمتتان عرض کردم، لذا این معنا به معنای رویتُ است

به هر حال ایشان می فرماید و لم یکن قصدی قصد المصنفین فی ایراد جمیع ما رووه در روایات، از این معلوم می شود که خود مرحوم صدوق این اصطلاح را بلد بوده، مصنف یعنی آنی که ایراد جمیع ما رووه، حالا رووه بخوانیم یک معنا دارد، رُووه یک معنا و رُوّوه یک معنای دیگه اما این کتاب فقیه را ایشان نوشته حجت است، این مصنف نیست، کتاب فقیه من مصنف نیست، این حجت است، حجة بینی و بین ربی و اُفتی بجمیع ما فیه، این مطلب روشن شد؟

مرحوم صاحب حدائق، حالا من چون این جا این کلمه را بکار بردم این توضیح را هم بدهم، حالا مجبوریم یکمی از بحث خارج بشویم، یک رساله ای دارد در حرمت جمع بین فاطمیتین، چون عده ای از اخباری ها حتی مرحوم استاد آقای خوئی هم تا یک مدتی، بعد برگشتند، قائل به حرمت جمع بین ، یک روایت واحده هم این مطلب دارد، حرمت جمع بین فاطمیتین، این روایت واحده در کتاب علل الشرائع آمده، در خود کتاب فقیه نیامده، لذا عده ای از علما اشکال کرده بودند که این کتاب علل الشرائع جز مصنفات است این روایت ارزش ندارد، در فقیه نیامده، دقت فرمودید؟ مرحوم صاحب حدائق یک رساله ای دارد در حرمت جمع بین فاطمیتین، صاحب حدائق معروف به شیخ یوسف.

پرسش: فاطمیتین یعنی چی؟

آیت الله مددی: دو تا دختر علویه، دو تا زن علویه، دو تا زن علویه را نمی تواند بگیرد، آقای خوئی هم یک مدتی احتیاط وجوب، در حاشیه عروه اولشان احتیاط وجوبی کردند بعد برگشتند، حالا وارد بحث فقهیش نمی خواهم بشوم.

یکی از اشکالات این بوده که این روایت واحده، صحیحه هم نیست، مرحوم سید در عروه نوشته و الروایة و إن کانت صحیحة إلا أن الاصحاب اعرضوا عنه، مرحوم آقای خوئی در حاشیه اولشان نوشتند که نه اعراض اصحاب لا اثر له، فالاحوط وجوبا این که بین فاطمیتین جمع نکند، ایشان احتیاط وجوبی داشته، یا فتواست یا احتیاط وجوبی، الان برای من تردید پیدا شد، بعد برگشتند چون بنایشان به این شد که روایت صحیح نیست، به عمل به کلام عروه اعتماد نکردند خودشان مراجعه کردند فهمیدند روایت صحیح نیست و لذا در حاشیه بعدی نوشتند الحدیث لیس صحیحا، الروایت لیست و لذا از این حکم هم برگشتند، از آن فتوای قبلی برگشتند. حالا مرحوم صاحب حدائق یک بحثی را که مطرح کرده که آیا این مطلب درست است که مثلا مرحوم صدوق در خصال، در امالی، فرض کنید در علل الشرائع، معانی الاخبار اگر روایتی را آورد اعتقاد بهش ندارد، ایشان می گوید این مطلب درست نیست چون صدوق در عده ای از موارد مثلا در همین علل الشرائع یک حدیث می آورد بعد می گوید قال ابوجعفر محمد ابن علی ابن الحسین مصنف هذا الکتاب، این روایت را بهش عمل نمی کنند پس این مطلبی که من دیروز نقل کردم که مصنف یعنی روایاتی باشد که ولو بهش عمل نکند مجرد جمع باشد، نه این که عمل، دیروز مطلب را عرض کردم، درست هم هست، مطلب ایشان درست است، در علل الشرائع ذیل بعضی از روایات ایشان تعلیق دارد، حتی در یک روایت طولانی، یک چیزی را ایشان دارد به صورت روایت نقل می کند از فضل ابن شاذان، علل فضل ابن شاذان، این چاپی که من از علل الشرائع دارم حاشیه ندارد، صاف است، مثل قلب مومن صاف است که حدود پانزده صفحه یا شانزده صفحه حساب کردیم، خیلی طولانی است، بعضی از، فإن قیل این جوری است، در علل الشرائع چرا مثلا لفظ اذان دو بار است، جواب داده، همین طور، چرا دو رکعت است، چهار رکعت است، همین طور، بعضی از جاهایش بعد از این که کلام را نقل می کند می گوید قال ابوجعفر این مطلب درست نیست یعنی آن روایت پانزده شانزده صفحه ای، بعضی جاهایش را ایشان حاشیه می زند، خود مرحوم صدوق حاشیه، البته این روایت هم با طول و تفصیلش از منفردات ایشان است و این روایت بالخصوص را ایشان قبول دارد چون قطعاتش را در فقیه هم آورده، حالا این روایت البته ولو در علل الشرائع آمده لکن این را قبول کرد، در فقیه هم قطعه ای از این را آورده.

علی ای حال کیف ما کان مرحوم شیخ حر عاملی اعتقادش این است که این که بگوییم کتاب علل الشرائع روایاتی است اعم از این که مورد قبول باشد یا نباشد این را قبول نداریم، ظاهرا آن جاهایی که تعلیقه نزده ایشان آورده یعنی ایشان قبول کرده. این خلاصه مطلب ایشان

لکن خب این مطلبی را که ایشان استظهار فرمودند با ظاهر دیباجه فقیه نمی سازد.

و اما حل قضیه: یک مشکل اساسی که ما داریم یک اصطلاحاتی در همین زمان ها، قرن چهارم حتی سوم، سوم ابتدایش است اما چهارم دیگه کاملا جا افتاده، یک اصطلاحاتی بین اهل سنت هست، مثلا اهل سنت یک حدیث صحیح را حسن می دانند، نگاه بفرمایید حالا من وارد بحث نمی شوم چون اصلا کلا نه حال این بحث را داریم نه، چون ما کلا این اصطلاحات را قبول نداریم، در حسن اختلاف کردند چیست لکن من وقتی دقت می کنم مرادشان این است مثلا خود علامه اولین کسی در شیعه است که تعبیر حسن کرده. صحیح را در مقابل حسن آورده، البته ایشان تعریفش از حسن، این تعریف را اهل سنت ندارد، تعریف ایشان است، تعریف ایشان از حسن هر حدیثی است که یکی یا بیش از یکی از رواتش امامی باشد، ممدوح باشد، توثیق نشده باشد مثلا گفتند جلیل القدر، مثلا گفتند از شیعی معتقد است، اعتقاد به ولایت و امامتش کامل، ممدوح باشد مثل ابراهیم ابن هاشم چون توثیق صریح ندارد هر، اگر یک راوی یا بیش از یکی یا کل سند، امامی باشد و ممدوح باشد ایشان می گوید حسن، خب یک تعریفی است سنی ها هم این تعریف را ندارند، حالا فرض کنید در قرن هشتم این تعریف من در آوردی علامه است در حقیقت، حالا من تعبیر در آوردی مرادم این مفهوم عام عرفی اهانت نیست، یک تعریفی است ایشان پیدا کردند برای این که بگوییم، این ها در حقیقت دنبال یک چیز بودند، یک احادیثی است که در درجه حجیت در آن بالا نیست اما در آن حدی هم نیست که ولش بکنیم، می توانیم قبول بکنیم روش مانور بدهیم، و لذا فیما بعد در میان اهل سنت خیلی از احادیث را می گویند حسنٌ بالذات صحیحٌ لغیره، خودش را نگاه بکنید سندش حسن است اما با شواهد و مقویات و إلی آخر تعبیراتی که دارند با آن شواهد این قابل قبول است، صحیحٌ، غیر از موثوق به، کاری به وثوق ندارم، صحیحٌ لغیره.

علامه در حقیقت چرا بحث حسن؟ بحث اصطلاح نیست، علامه دید ما یک روایاتی داریم که مثلا ابراهیم ابن هاشم نقل کرده این ها ارزش دارند اما یک روایت هم داریم که احمد اشعری نقل کرده، در همان رتبه اند، احمد اشعری مرد فوق العاده بزرگواری است، کوفه رفته، مصادر اصحاب را از کوفه آورده، ابراهیم ابن هاشم کوفه بوده مصادر اصحاب را آورده، ایشان در حقیقت می خواسته بگوید بین این دو تا فرق می گذاریم. حالا فرق ایشان، الان چون آقایان دقت نکردند من عرض بکنم، فرق ایشان این است که اگر صحیح بود مطلقا حجت است، این اصطلاح خاص ایشان است، البته بعد از ایشان هم شاید بعضی ها داشتند، مطلقا یعنی چی؟ یعنی چه معارض داشته باشد و چه نداشته باشد حجت است اما اگر حسن بود حجت است ما لم یعارض، یک درجه وسط در حجیت تصور می کنند، یک دفعه یک حدیث کاملا حجت است، دائما حجت است، این همانی است که، مثلا حدیثی است که احمد اشعری نقل کرده، فرض کنید من باب مثال، یک حدیثی است که ابراهیم ابن هاشم نقل کرده، این هم حجت است لکن به شرطی که معارض نداشته باشد.

الان در حوزه های ما این اصطلاح متعارف نیست و لذا کرارا عرض کردیم این اواخری که ما درس آقای خوئی بودیم البته آخر درس آخر خوئی نبود، ایشان غالبا تعبیر می کرد معتبر و غیر معتبر، چون بالاخره ایشان می گفتند حدیث یا ادله حجیت خبر آن را شامل می شود که معتبر است، یا نمی شود غیر معتبر، دیگه درجات ندارد، حسن و صحیح و این ها لذا تعبیر بیشتر به معتبر و غیر معتبر می کردند، دیگه نیازی به این بحث نبود، چرا؟ چون الان در حوزه های ما، الان هم شاید من نشنیدم، این نحوه توسط در حجیت، توسط به این معنا نه به آن معنایی که در اصول آمده، این یک حجیت متوسط، یک حجیتی که گاهی حجت باشد و گاهی نباشد، الان در حوزه های ما هم متعارف نیست اما این در مختلف علامه هست، چند جا دارد، می فرماید به این که بما رواه فلان فی الحسن بعد می گوید و لا معارض له، فالحدیث حجة، این معارض ندارد، اگر در یاد مبارکتان باشد مرحوم شیخ انصاری در بحث رسائل در بحث ظن تاسیس اصل فرمودند که ظن حجت نیست، پنج تا ظن را خارج کردند، یکی راجع به حجیت خبر عدل یا ثقه بود یا موثوقٌ به، یکی ظواهر کتاب بود، یکی اجماع منقول به خبر واحد بود، یکی شهرت فتوائی بود اگر یادتان باشد، یکی هم حجیت قول اهل لغت، پنج تا ظن را از اصل اولی خارج کردند، البته در کتاب شیخ نگاه بکنید این پنج تایی را که من گفتم پنج تا نیامده اما شما می توانید شماره گذاری کنید، پنج مورد را ایشان خارج کردند، یکیش هم شهرت فتوائی است، خود شیخ هم قبول نمی کند شهرت فتوائی را، آقایانی که بعد از شیخ آمدند مثل مرحوم آقای نائینی، مرحوم آقای خوئی این ها شهرت فتوائی، شهرت فتوائی این است که یک فتوا بین علما مشهور بشود دلیل هم نداشته باشد، این قید دارد، غیر از این است که یک روایت ضعیف باشد مشهور بهش عمل کردند، آن شهرت عملی بهش می گویند، غیر از این که روایت در بیش از چند تا مصدر باشد، آن را شهرت روائی می گویند، یکی شد شهرت روائی، یکی شد شهرت عملی، یکی شد شهرت فتوائی، هر کدام هم یک ضابطه دارد، شهرت فتوائی یک فتوا بین اصحاب معروف باشد دلیل هم نداشته باشد، لکن خیلی بین اصحاب معروف است، این را بحث کردند که مرحوم شیخ این را هم بحث کرده که آیا این شهرت حجت است یا نه؟ اگر یاد مبارکتان باشد، خب این بحث را نیامده خود مرحوم شیخ و دیگران حتی مرحوم نائینی ریشه یابی بکنند، ما عرض کردیم اولین کسی که این بحث را مطرح نمود خود علامه است، و این نکته تاریخی دارد، حالا نمی خواهم تکرار بکنم چون چند بار عرض کردم لکن دقت بکنید خود علامه این طور می گوید، لنا، وقتی در مختلف استدلال می کند، لنا أنه مشهورٌ و لا معارض له، شهرت فتوائی را مطلقا حجت نمی داند، شهرت فتوائی را جایی حجت می داند که معارض ندارد، مثل حکم حسن گرفته، می گوید اگر یک فتوائی، روشن شد چی می خواهم بگویم؟ یک فتوائی بین اصحاب مشهور شد روایت معارضی هم ندارد، این را در این صورت ما قبول می کنیم اما در رسائل شیخ این جور ننوشته، مرحوم نائینی یا آقای خوئی این طور ننوشتند، عبارات علامه را اگر در مختلف ببینید ایشان شهرت را هم شهرت فتوائی را یک درجه متوسط در حجیت، روشن است؟ من عرض کردم کرارا و مرارا این اصطلاحات حفظ بشود، جابجا شده، در اهل سنت چون بحث حجیت تعبدی مطرح شد اصولا این ها رفتند روی ضوابط حجیت، آن وقت از آن طرف هم چون مخصوصا یواش یواش مثلا فرض کنید نقل شده ابوحنیفه گفته ما کلا هفده دانه حدیث صحیح داریم یا نوزده دانه، حالا مثلا از ابوحنیفه، البته احناف قبول ندارند، این را ابن خلدون در مقدمه اش از ابوحنیفه نقل می کند، خود احناف، چون ابن خلدون شافعی است، احناف می گویند اشتباه است، حالا بحث دعوای بین مذاهب را فعلا وارد نشویم، به قول حافظ جنگ هفتاد و دو ملت را عذر بنه، فعلا وارد جنگ هفتاد و دو ملت نشویم، به هر حال نقل هم شده که مثلا بین ابوحنیفه و احمد ابن حنبل صد سال است، ابوحنیفه 148 یا 150، احمد ابن حنبل 241 است، حدود صد سال فاصله بین موتشان هست، نود و یک سال به اصطلاح، از احمد ابن حنبل نقل شده که ایشان یک میلیون و هفتصد هزار حدیث دیده، خب تفاوت خیلی زیاد است، هفده تا حدیث کجا، یک میلیون و هفتصد هزار حدیث اصلا قابل نسبت نیست، چی شد؟ این شد که اهل سنت مخصوصا خود احمد، هزار تا، دو هزار تا خیلی نوشته، احمد یک چیز فوق العاده ای در نوشتن حدیث است و رحله می کردند، در شهر های مختلف می رفتند، این فاصله های طولانی، گاهی از این شهر تا آن شهر شش ماه در راه بودند، هزار تا دو هزار تا، آن وقت می آمدند این ها را مقارنه می کردند، آن وقت این جا که می آمدند این را دقت بکنید وقتی پیش استاد می نوشتند ما می گوییم الان چرکنویس اصطلاحا، این اصطلاح در بعضی اصطلاحات یونانی هم هست، نمی خواهم وارد تاریخش بشوم لکن در اصطلاح محدثین در دنیای اسلام اسمش چی شد؟ اصل شد، اصل یعنی این، آنی را که در خدمت استاد بوده نوشته اصل، مثلا می گفتند له اصول حسنه، حسان، کتاب هایی را که از مشایخ مستقیم نوشته خیلی مرتب است، خیلی جمع و جور است، بعد می آمدند این ها را تنظیم می کردند، فرض کنید از این استاد از استادش فرض کنید زهری از فلان، بعد می آمدند از یک استاد دیگه، باز از زهری، این ها را با هم مقارنه می کردند، هم سند هایشان را، هم متن هایشان را، هم مضمونشان را، هم فصیح بودن، بعد می آمدند مقارنه، مثلا ممکن است یک آقایی پنج هزار حدیث نوشته، بعد می آمدند نگاه می کردند می دیدند هیچ کدام از این احادیث اصل ندارد، همه اش جابجاست، داغون است، چی می گفتند؟ می گفتند خرّقت احادیث، اصلا پاره کردم، اصلا این احادیث را کلا دور ریختم، این را اهل سنت دارند لذا هی درجات پیدا شد، این درجات در بین اهل سنت مثلا فرض کنید بخاری آن ها بعضی هایشان می گویند اولین کسی است که صحیح نوشته، درست هم نیست، ایشان آمد صحیح را جدا کرد، فرض کنید در بین اصحاب ما اولین کسی که صحیح را جدا کرده مرحوم صاحب معالم است، بخاری 256 وفاتش است، صاحب معالم حدود هزار و خرده ای است، 963، 964 که شهادت پدرش است، نزدیک 999 است، 1000، 1005 وفات مرحوم صاحب معالم است، منتقی الجمان فی الاحادیث الصحیح، اولا ایشان صحیح را جدا کرده با حسان، اهل سنت نیامدند مثلا مثل بخاری حسن را هم اضافه بکنند، حالا این که اصطلاح حسن کی پیدا شد خودش هم اختلاف دارند، این ها آمدند درجه بندی کردند، خوب دقت بکنید، این درجه بندی و اصطلاح پیش ما با آن اصطلاح نیامده، چون ما با آن ها مانوس نبودیم، ممکن بود اصحاب ما بروند از آن ها گاهی حالا در مجلس استاد مشهورشان حاضر بشوند یا غیر مشهورشان اجازه حدیث بگیرند اما ما با اصطلاح آن ها نبودیم، این ها مثلا درجات داشتند، صحیح بود، حسن بود، مثلا درباره بعضی هایشان می نوشتند یکتب حدیثه و لا یحتج به، در بعضی ها می نوشتند لا یکتب حدیثه إلا للاعتبار که آدم عبرت بگیرد چقدر این مرد باطل بود، در بعضی ها می نوشتند لا یکتب حدیثه، در بعضی ها می گفتند خرقت احادیثه، این ها اصطلاحات مختلفی دارند، در حقیقت مراد ما از مصنف چون مرحوم صاحب حدائق، یکمی از بحث خارج شدیم، اصطلاح مصنف عبارت از حدیثی بوده که شیعه می گفته یکتب و لا یحتج به، اگر می خواهید مرادفش را در عالم اصطلاح حدیثی پیدا بکنید این بوده، احادیثی که یحتج به، احادیثی که یکتب و لا یحتج به، نه آن که اصلا لا یکتب حدیثه، این که می گوییم مرحوم صدوق آورده نه آن ساقط ها را آورده باشد، حتی ممکن است، الان در کتب صدوق در مثل امالی ما بعضی جاها از صدوق حدیث داریم که ایشان از استادش، محمد ابن علی، یکی دیگه هم چند تا، از مشایخی دارد مرحوم صدوق که از ایشان نقل می کند که سنی هم هستند، ما حتی اسم این ها را هم ندیدیم، نه در کتب سنی و نه در کتب شیعه، اسمشان هم نیست، با یک سند عجیب و غریب می رساند تا عن الصادق علیه السلام یعنی در تمام سند ما فقط صدوق و امام صادق را می شناسیم، از اول سند تا آخر سند نمی شناسیم، کلا یعنی این در صدوق دارد نه این که بخواهم بگویم ندارد، خیلی عجیب است

پرسش: نوشتن حدیث چه ثمره ای داشته؟

آیت الله مددی: خب این ها می خواستند میراث ها حفظ بشود، بعد هم این ها معتقد بودند این حدیث، نمی دانم آخرش به انس بر می گردد یا به ابوهریره، این که سه روز در ماه روزه بگیریم، سیزده، چهارده، پانزده، لیالی بیض، ایام البیض را روزه بگیریم، این ایام البیض را ایشان حدیث نقل می کند، اوائل سندش شاید در علل الشرائع نگاه بکنید، علل الشرائع ایام البیض، شاید اوائل سند یکی دو تا شیعه باشد، بعد سنی می شود، نمی دانم ابوهریره آخرش می شود یا انس می شود عن رسول الله، می گوید چون آدم توبه کرد خداوند بهش گفت روزه بگیر، سیزدهم را روزه گرفت، یک سوم بدنش سفید شد، چهاردهم روزه گرفت دو سومش، پانزدهم، مثلا علت این که این سه روز روزه گرفته بشود به خاطر توبه حضرت آدم است، هر روز یک سوم بدنش سفید شد چون سیاه شده بود.

یکی از حضار: ابن مسعود است

آیت الله مددی: اولش را بخوانید

یکی از حضار: حدّثنا أبو الحسن عليّ بن عبد الله بن أحمد الأسواريّ الفقيه

آیت الله مددی: این سنی است، اگر رضی الله عنه نگفت یعنی سنی است

یکی از حضار: قال: حدّثنا مكّيّ بن سعدويه البرذعيّ،

آیت الله مددی: بِرذعی، بله بفرمایید

یکی از حضار: قال: حدّثنا أبو محمّد نوح بن الحسن، قال: حدّثنا أبو سعيد جميل بن سعد، قال: أخبرنا أحمد بن عبد الواحد بن سليمان العسقلانيّ، قال: حدّثنا القاسم بن حُميد، قال: حدّثنا حمّاد بن سلمة

آیت الله مددی: این را می شناسیم، از این جا می شناسیم

یکی از حضار: عن عاصم بن أبي النجود

آیت الله مددی: این هم می شناسیم

یکی از حضار: عن زرّ بن حبيش

آیت الله مددی: زر ابن حبیش را هم می شناسیم

یکی از حضار: قال: سألت ابن مسعود عن أيّام البيض:

آیت الله مددی: این جا ابن مسعود است، خیال کردم انس، هیچ کدامش نبود

ببینید این حدیث کاملا به هم پاشیده است، بلافاصله قال ابوجعفر مصنف هذا الکتاب، هذا حدیث صحیحٌ، قال ابوجعفر را بخوانید

یکی از حضار: قال مصنف هذا الکتاب هذا الخبر صحیح

آیت الله مددی: از این ضعیف تر شاید پیدا نشود، این قدر درب و داغون می گوید هذا الخبر صحیحٌ، چرا؟ چون می گوید مضمونش لطیف است، امر مستحبی هم هست، این که انسان سه روزِ ماه را روزه بگیرد سیزده، چهارده و پانزده خوب است، حالا این سند به هم پاشیده ای دارد، دقت می کنید؟ این که شما فرمودید چرا نقل کرد؟ تسامح معلوم نیست، البته مرحوم آقای بحرانی یک بحث دیگر هم دارد، می گوید از این که چون حدیث من بلغ را صدوق دارد، می گویند گذشتگان مثل مرحوم صدوق به خاطر تسامح مطلب ایشان را نقل کردند، بعد ایشان رد می کند، حق با ایشان است، در این جا حق با ایشان است، چرا؟ درست هم هست حق با ایشان است، در من لا یحضر در بحث صلوة لیلة الغدیر می گوید روایتی هست در صلوة غدیر لکن شیخنا ابن الولید این را رد کرده، من هم آن را رد می کنم، لم یصححه شیخنا ابن الولید، معلوم می شود اگر بداند حدیث ضعیف است در مستحبش عمل نمی کند، این استظهار مرحوم بحر العلوم، این حرف ایشان به نظر من درست است

پرسش: مبهم 26:20

آیت الله مددی: نه بحث ضعیف نیست، ممکن است به اصطلاح ما ضعیف باشد، قبولش صحیحٌ به لحاظ مضمون، به لحاظ مجموع شواهد، این یک اصطلاح خاصی است، دقت فرخودید؟ ایشان می گوید مضمون قشنگی است که انسان سه روز ماه را، چون می دانید از شب سیزدهم دیگه ماه روشن است، سیزدهم، چهاردهم، پانزدهم ماه کاملا روشن است لذا هم بهش ایام البیض می گویند، ایام خودش سفید نیستند، به نحو اضافه است، ایام اللیالی البیض، ایامی که شب هایش نورانی اند نه خود روز، روز که دائما نورانی است، این ایام البیض روز سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم خب حرف بدی هم نیست، ما هم می گوییم اگر روزه بگیرید خیلی خوب است اما نه با این خبری که خیلی درب و داغون است، کاملا، حالا بدبختی کاش که فقط عمل می کرد، می گوید هذا خبر صحیحٌ، بقیه مطلب ایشان را بخوانید

یکی از حضار: هذا الخبر صحيح و لكن الله تبارك و تعالى فوض إلى نبيه محمد ص أمر دينه فقال ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فسن رسول الله ص مكان الأيام البيض خميسا في أول الشهر

آیت الله مددی: حالا آن بحث دیگری است که برای آدم ایام البیض بود لکن رسول الله چون در روایات ما دارد پنجشنبه اول ماه، چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ماه، در هر ماه سه روز روزه اش مستحب است به این ترتیبی که عرض کردم، پنجشنبه اول ماه، چهارشنبه وسط ماه مثل این چهارشنبه ای که الان هستیم و پنجشنبه آخر ماه، این سه روز مستحب است، ایشان می گوید مال آدم آن بود ولی پیغمبر هم این سه روز را قرار داد در مقابل جعلی که برای آدم بود.

یکی از حضار: و إنما ذكرت الحديث لما فيه من ذكر العلة و ليعلم السبب في ذلك

آیت الله مددی: با این که می گوید چون کلمه علت دارد، این اسمش مصنف است، من به شما گفتم مصنف یعنی هر حدیثی که توش علت دارد، ایشان می گوید و إنما ذکرت لمکان العلة، لکن کیف ما کان فقط اگر این بود هذا الخبر صحیحٌ چرا، من معتقدم که چون دیروز یک شرحی دادیم مصنف مرادش این نیست که حدیث ساقط بالمرة را بیاورد، الان این جا دیدید اصلا تعبیر به صحیح هم کرده است، مراد از مصنف آنی که من فهمیدم، چون می گویم ما اصطلاحاتمان با اصطلاحات اهل سنت به هم خورده، مراد حدیثی که یکتب و لا یحتج به، آن وقت این چی می شود؟ این بر می گردد به این که عده ای از علما قبول می کنند و عده ای هم نمی کنند، پس مراد صدوق هم ان شا الله روشن شد چون می گویم مرحوم بحرانی وارد این بحث شده بود، مراد صدوق به ذهن من، البته این استظهار خودم است، خوب دقت بکنید، نه از مشایخمان شنیدیم و نه در کتابی دیدیم، آنی هم که ما تامل کردیم در مجموع عبارات صدوق خوب دقت بکنید لذا ممکن است شما تامل بکنید چیز دیگری در بیاورید، آنی که ما در عبارات صدوق تامل کردیم این است که مراد ایشان از مصنف مجموعه احادیثی که حجت باشد یا لا اقل یکتب و لا یحتج به، یکتب، ارزش نوشتن دارد، نه آن حدیثی که لا یکتب اصلا، باز از آن بالاتر یا بدتر لا یکتب إلا علی جهة الاعتبار، این اعتبار اگر مراد این باشد که شاهد قرار بدهد این از آن رتبه اش بالاتر است، اعتبار بفهمیم این چقدر راوی بدی بوده، انسان عبرت بکند، اگر مراد این باشد که این رتبه اش پایین تر است، باز از آن پایین تر خرقنا کتبه، خرقنا روایاته، یعنی رفته این راه به این طولانی ده هزار حدیث از آن نوشته آمده در خانه خودش حساب کرده تمام این احادیثی که از مشایخش نقل کرده همه قر و قاتی است، همه را پاره کرده، کتبنا عن بعض، بعضی ها شاید ده هزار داشته باشد، ثم خرقت احادیثه، ثم خرقنا احادیثه، این در عبارات اهل سنت هست، در میان اهل سنت چون عرض کردم ضوابط این مطلب در میان اهل سنت تقریبا از قرن سوم است، اواخر قرن دوم ولی یواش یواش این حدیث شکل گرفت، یواش یواش توانستند در این احادیث مناقشه بکنند تا احادیث حسن و صحیح و صحیحٌ لغیره و صحیحٌ لذاته و از این حرف ها در بیاورند، دقت می کنید؟ در میان ما این ها اصلا نیامد، اولین باری که در میان ما آمد حسنٌ صحیح قرن هشتم است، علامه حلی، تفاوت ما با آن ها خیلی زیاد است، کتب صدوق در قرن چهارم است، ما در آن زمان این اصطلاحات را نداریم، من این را چند بار هی تکرار می کنم زیاد هم تکرار کردم به خاطر آشنائی چون باید یک حالتی برایتان پیدا بشود، مشرف باشید به میراث شیعه چون این میراث ها هی لایه های مختلف پیدا کرده فرض کنید زمان حضرت سجاد تا امام صادق که نوشتند یک مقدار لایه هایی که تالیفات اصحاب بوده، از این زمان تا سال مثلا فرض کنید سیصد که مقداری در بغداد، بعد تا سال 400 که مقداری در قم، این ها هی لایه بندی، صدوق یک مقدارش را انتخاب کرده، کلینی یک مقدار، در قرن پنجم توسط شیخ طوسی، این ها در یک حد معینی، در یک لایه های معینی، توسط علامه لایه کلا عوض شد، ایشان بحث حجیت خبر را مطرح کردند و صحیح و حسن و موثق را مطرح کردند، تا حدود سیصد سال یعنی اخباری ها، سیصد سال نه، یک چیزی کمتر، حدود سیصد سال، کمتر یک چیزی،

پرسش: یعنی تا زمان علامه به رجال

آیت الله مددی: نه

پرسش: شیخ طوسی

آیت الله مددی: ابدا، این ها بیشتر، شیخ طوسی از کسانی است که یک مجموعه ای است که هم رجال نگاه می کند هم فهرست نگاه می کند هم شواهد و هم عمل اصحاب، یک مجموعه ای با هم است

از زمان اخباری ها باز لایه جدیدی آمد که می دانید اصلا تفکر اخباری صحنه علمی شیعه را فرا گرفت، یک دو قرنی تقریبا مخصوصا مرادف شد با صفویه و وضع سیاسی و اجتماعی هم این مطلب را اقتضا می کرد، بعد مرحوم توسط وحید قدس الله سرّه از قرن دوازدهم، باز ما با یک لایه جدیدی که اصول و حتی قبول روایات و عدم قبول روایات رنگ و شکل دیگری گرفت، تقریبا توسط شیخ انصاری غیر بخش روائیش چون شیخ در بخش روایت خیلی کار نکرده است، بخش منقول ما را خیلی کار نکرده، بخش اصولی ما چرا، یک لایه معینی از فکر آمده، این که ما الان بخواهیم این لایه های متعدد و زمان های متعدد را بررسی بکنیم این یک نوع احاطه به این ها می خواهد و ریشه یابی و علمی و با شواهد علمی، این ها باید کاملا روشن بشود و واضح بشود. آنی که من از کلمه مرحوم صدوق در مصنف می فهمم و حتی این عبارت چون من فردا یک احتمال دیگری عرض می کنم، اگر مراد حسین ابن سعید، حسین ابن سعید روایات ضعیف را نیاورده، اگر مراد مصنف این معنا باشد، اگر مراد این معنا باشد، ایشان روایاتی را آورده که ممکن است عده ای از اصحاب هم بهش عمل می کردند، چون مرحوم نجاشی بعد از عبارت این که می گوید الکتب الثلاثین المصنفة بعد می گوید کتب حسین ابن سعید معروفة حسنة، معمول علیها، این عبارت را بعد دارد، این معمولٌ علیها این نیست که ایشان در کتابش روایاتی را آورده که اصلا حجت نیست، نه، مراد این است که روایاتی است که اصل دارد، حالا فرض کنید کتاب حریز بوده مثلا روایات استصحاب، اما دو تا از بزرگان قم قبول نکردند، بالاخره مرحوم کلینی یا مرحوم ابن الولید جز معصومین که نیستند، همین روایت نذر احرام قبل المیقات یکیش مال حسین ابن سعید است، در کتاب حسین ابن سعید بوده، شیخ هم از او نقل می کند، لکن نه کلینی روایت را آورده، نه صدوق روایت را آورده، نه صدوق فتوا بهش داده، نه شیخ مفید بهش فتوا داده نه در کتاب فقه الرضا آمده نذر قبل از میقات، در کتاب حسین ابن سعید هست که در قرن سوم است، رفته آمده در کتاب شیخ طوسی، اولین بار در کتاب شیخ طوسی است، غرضم به ذهن این طور می آید روایات به لحاظ صدورش مشکل نداشته، مصدرش این ها، لکن اصحاب قوم ما که آمدند تنقیح کردند قبول نکردند، سرّ مقداری از آن جریان این است نه این که خدای نکرده روایات ضعیف، یک توضیح مختصری مانده فردا می گوییم

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD94KBدانلود
PDF273KBدانلود
MP311MBدانلود
برچسب ها: 1396-1397خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه21) سه‌شنبه 1396/07/18
بعدی خارج فقه (جلسه23) شنبه 1396/07/22

اصول فقه

فقه

حدیث