معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه20) دوشنبه 1394/08/18

1395-1394، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض شد که محور اول بحث بر اخذ اجرت بر واجبات نقل اقوال بود که چون اجمالاً متعرض شدیم که مرحوم استاد و دیگران عده‌ای اقوال را ذکر کردند که دیگر نخواندیم چون گفتیم این نحوی که نقل شده خیلی فواید علمی ندارد.

و به طور کلی سابقاً هم من تعرض کردم به این مسئله، نظر خود ما اجمالاً این است که در هر مسئله‌ای به جای اینکه ابتدائاً به دنبال اقوال رفته بشود، به ذهن ما می‌آید بهتر این باشد که خود مسئله به قول آقایان مقام ثبوت، خود مسئله مورد بررسی و تحلیل واقعی قرار بگیرد و مثلاً زوایایی که در مسئله دارد، متعرض بشویم. مثلاً بگوییم طبیعتاً اینجا مثلاً علما از اینجا منشأ اختلاف این است. مثلاً منشأ اختلاف سند است لذا دو گروه پیدا شدند. منشأ اختلاف مثلاً دلالت است، دو گروه یا سه گروه پیدا شدند. یعنی در حقیقت به جای اینکه اقوال را اول بررسی کنیم، و بعد استدلال، خود مسئله را بررسی کنیم و چطور این مسئله به اقوال رسید.

به قول شبیه تعبیر آقایان فلاسفه یا منطقیون برهان لمی باشد نه انی باشد. بیاییم ما ذات مسئله را بررسی کنیم به جای اینکه اقوال را بررسی کنیم.

به ذهن ما می‌آید این راه شاید بهتر باشد. این می‌تواند آن منظومه فکری را بیشتر و بهتر تأسیس بکند. به جای اینکه بگوییم قول اول و دوم و سوم، طبیعت مسئله روشن بشود.

به هر حال این محور اول بحث بود که ما فقط به نحو اشاره اجمالی، و فواید عامه‌ای راجع به این…

محور دوم بحث در اینجا بود که نحوه ورود به این مسئله که کیفیت اقوال، خب طبیعتاً مسئله اخذ اجرت بر واجبات یک مسئله عمومی است. مسئله خاص به دنیای اسلام نیست. عده‌ای از واجبات حتی عبادی مثل کاهن‌ها، راهب‌ها، اینها مثلاً اموالی دریافت می‌کردند یا جادوگر و ساحر و الی آخره… و نسبت به بعضی از قضایای اجتماعی مثل فرض کنید سلطان، سلطان که حالا خودش را مالک همه چیز می‌داند، یا قاضی یا به تعبیر روایت قاسم، حاسب، این کسانی هستند که مناصب اجتماعی دارند، خب این قبل از اسلام هم بود که برای اینها مبالغی تعیین شده بود.

عرض کردم که کرارا یک نکته‌ای که در دنیای اسلام بود، ربط خیلی از این مظاهر اجتماعی، مظاهر طبیعی که در زندگی ما هست، این را سعی می‌کردند ربط به دین هم بدهند. این اصولاً در بین ما هست. یعنی این را مثلاً فرض کنید ما الان تقسیم می‌کنیم شهر را مثلاً روستا یا بخش، آنوقت برای تقسیم شهر، بیشتر از این، یا شهرستان مثلاً که از عنوان نماز جمعه، مثلاً در دهات نماز جمعه اقامه نمی‌شد. یک فتوایی هم دارد ابو حنیفه گفت باید چهل نفر باشد اقل حضور، ما داریم پنج نفر یا هفت نفر، این نکته‌اش این بود. مثلاً وقتی می‌خواستند بگویند شهر بزرگی است، به امر خلیفه از بغداد یا حالا جای دیگر سلطان با یک تشکیلاتی با یک مراسمی منبر نماز جمعه را می‌بردند آنجا، این علامت رمز شهریت بود. یعنی با همدیگر. یا مثلاً امروزه ما مثلاً در 15 کیلومتری شهرها غالباً نوشته خروج تاکسی ممنوع مثلاً تعبیر. این در حد مسافر به عنوان حد ترخص شناخته شد در اصطلاح ما. یعنی حومه شهر که یک اصطلاح عرفی است، این حومه شهر در یک اصطلاح شرعی آمد و به عنوان حد ترخص و آمیخته شد با یک اصطلاح شرعی. مثلاً حومه شهر شد حدی که اذان آن شهر شنیده بشود. هر جا که اذان شهر حد اذان شهر شنیده می‌شد، الان ما این را حساب نمی‌کنیم دیگر، الان در دنیای امروز هم حومه شهر داریم، شهر و حومه.

بحثش هم این بود، اگر انسان مثلاً سوار اسبی می‌شد یا شتری، می‌خواست تا اطراف شهر برود، ده کیلومتر پنج کیلومتر برود، این را می‌گفتند مسافر نیست، از حومه شهر که خارج می‌شد، عنوان مسافر. حالا این ببینید ما الان روی مقدارهای کیلومتر و حساب‌های خاص خودش، مثلاً می‌گوییم پانزده کیلومتر، الان متعارف پانزده کیلومتر است، خروج تاکسی ممنوع است. اما آنجا می‌آمدند حد ترخص را قرار می‌دادند برای اینکه نماز قصر می‌شود یا نماز قصر نمی‌شود، حکم مسافر پیدا می‌کند یا نمی‌کند؟ آن وقت معیار را چه قرار دادند؟ با یک وسیله شرعی که حد اذان باشد. اذا خفی الاذان فقصر، این خفی الاذان کنایه از همان اصطلاح امروز ما حومه شهر است. یعنی این اصولاً در تمدن اسلامی یک کاری که شد، سعی شد مظاهری که در اجتماع بود، در جامعه بود، اینها رنگ و بوی شرعی بگیرند. مثلاً فرض کنید قاضی، آیا ما به قاضی پول بدهیم یا پول ندهیم؟ خب این دستگاه قضایی سابقاً بود، خب طبیعتاً هم پول می‌گرفتند، طبیعتاً یعنی، اما یا فرض کنید در دوران ایران قبل از اسلام مثلاً روحانیت، خب روحانیت خودش یک دستگاه بود، مثلاً در دوران ساسانی‌ها روحانیت طبقه بود، اصطلاحاً الان می‌گویند روحانیت صنف‌اند طبقه نیستند، یک اصطلاح اجتماعی است، درست هم هست تا حدی، حالا وارد شرح این مطلب نمی‌شوم.

علی ای حال این که ما یک طبقات اجتماعی داریم، مناصب اجتماعی داریم، جامعه باید به وسیله آنها اداره بشود، این هست. حالا ما در آخر همین بحث، اواخر بحث همین اخذ اجرت بر واجبات، بحث واجبات نظامیه را مطرح می‌کنیم، مثل واجباتی که اداره جامعه به آنها است، مثل طب، و شاید پنج شش وجه انشاء الله، لااقل اشارةً نقل می‌کنیم که تصویری کردند برای گرفتن مزد و اجرت بر طبابت، لکن خب عده زیادی هم هنوز مخالف هستند می‌گویند طبابت باید مجانی باشد، چون جان افراد به آن بستگی دارد، باید، خب این را ما اینجا نوشتیم که مثلاً یعنی آقایان فقهای ما در این بحث اخذ اجرت آوردند بحث، لکن خب شما می‌دانید الان در کشورهایی مثل اروپا خیلی از جاها دیگر طب واقعاً مجانی شده، یعنی آن که ما تا حالا نوشتیم و بحث کردیم و عملاً گفت لا یسبقنکم الله الله فی القرآن، لا یسبقنکم به، فی العمل به خیرکم، واقعاً این بحثی را که اینجا و فقهای ما و فقهای اسلام به طور کلی مطرح کردند، این معلوم شد که یک ریشه‌های انسانی دارد. خب الان عملاً رسیدند دیگر. طب را برداشتند مجانی کردند. یعنی همین بحثی که ما اخذ اجرت داریم، و آقایان سعی کردند به یک نحوی توجیه بکنند اخذ اجرت را برای طبیب، اینها دیدند با همان وجدان خودشان که نه این قسمت را ما باید مجانی بکنیم برای اداره جامعه برای سلامت جامعه، این بخش‌های ضروری جامعه است، اینها را باید مجانی قرار بدهیم تا جامعه آرامش پیدا بکند الی آخر بحث‌هایی که بعد عرض خواهیم کرد.

لذا خوب دقت بکنید این بحث یک ریشه‌های انسانی دارد، من می‌خواهم قبل از اینکه وارد بحث شویم، یک ریشه‌های دینی دنبالش بودند. خوب دقت می‌کنید؟

خب می‌دانید در مسائل دینی به طور کلی من الان وارد بحث نمی‌شوم چون بحث مناسبش در بحث ولایت فقیه است، در مباحث دینی به طور کلی یک بحث کلی هست که دین اصلا کلا ناظر به اداره جامعه نیست. در این معاصرین ما یک کسی هست علی فلان، یک کتابی هم نوشته که سر و صدا هم کرد، بعد از الاظهر بیرونش کردند محکومش کردند. او ادعا دارد که اصلاً این نبوده، در زمان رسول الله(ص) حتی مثلا اولی و دومی و اینها مسئله اداره نبود، مقابلش خب تفکر عام مسلمین است که نه دین برای اداره جامعه است.

پس یک بحث کبروی اول بوده که این مباحث را از یک زاویه فردی بررسی کرده نه یک زاویه اجتماعی. خوب دقت می‌کنید؟ علی چیست، نوشته یک کتابی، کتابش را هم دیدم من، نظام الحکم فی الاسلام فلان، او منکر است..

س: علی عبدالرزاق

ج: بله آقا؟

س: علی عبد الرزاق.

علی عبد الرزاق، البته خیلی هم بر او رد نوشتند، خودش را هم محکوم کردند دادگاه کردند، زمان پادشاهی مصر بود، قبل از جمهوری، کتاب در آن زمان نوشته، و در اظهر هم محکوم شد، لکن به هر حال می‌خواهم بگویم که این بحث مطرح شده، خب در نوشته‌های ما هم هست دیگر. حالا در همین نوشته‌های دنیای شیعه هم عده‌ای چیزهایی شبیه به آن.

پس یک بحث این است که حتی فرض کنید منصب قضاوت را می‌آیند از یک دید فردی نگاه می‌کنند. حتی منصب عمارت، منصب حالا مناصبی که اینجا الان مطرح است، منصب شهادت، بعدها ما مسائل فردی هم داریم خب، اینها که مسائل جمعی نیستند، مثل فرض کنید غسل میت، مثل کفن میت، البته الان شاید نمی‌دانم مطلعید یا نه، در خیلی از کشورهای اسلامی حتی به حسب ظاهر مثلاً کوچک مثل کشورهای خلیج مثلاً، کل این امور را دولت انجام می‌دهد و مجانی است. همین تغسیل و کفن و دفن و اصلاً کلیه این امور در اختیار دولت است و دولت قیام به این… دفنش هم همین طور. زمین خاصی قرار دادند برای دفن میت، پول برای دفن نمی‌گیرند، برای جای قبر نمی‌گیرند، کلیه این امور مجانی است.

س: خیلی هم راحت می‌میرند.

ج: راحت می‌میرند به قول شما.

دقت می‌کنید؟ البته این هست. این امور طبیعتاً فردی هستند، این امور، مثل قضاوت نیست، قضاوت یک مشکله اجتماعی است دیگر، واقعاً بین این دو تا فرق گذاشت. غسل میت و دفن میت، طبیعتاً یک امور فردی هستند، مثل طبابت نیست، مثل قضاوت نیست. ببینید طبیعتاً این تصویر یواش یواش روشن می‌شود که طبیت اعمالی که اینجا محل بحث است، مثلاً مرحوم صاحب شرایع نوشته و یحرم اخذ الاجره علی ما یجبک تغسیل الموتی، ایشان مثال تغسیل موتی زده، بعد هم بحث قضاوت دارد. ما بحث قضاوت را الان دیروز و امروز عبارت خواندیم و الان مطرح می‌کنیم، هدف من طرح زمینه بحث است نه خود قضاوت می‌خواهم وارد بشوم. چون شیخ وارد شده و استاد هم وارد شدند، بحث قضاوت را بعد وارد می‌شوم. الان زمینه بحث. پس دقت بکنید ما زمینه بحث ما یک امور اجتماعی است که دیروز این شرح عبارتی بود که دیروز در کتاب جعفریات بود، لابد من امارة و رزق للامیر، لابد من حاسب و رزق للحاسب، لابد من قاض و رزق للقاضی، اینها مناصب اجتماعی هستند. این باز با مسئله تغسیل میت فرق می‌کند.

پس خوب دقت بکنید یک ذهنیتی همیشه بوده که این مسائلی حتی مثل قضاوت را اینها را یک بعد شخصی به آن بدهیم. یک ذهنیتی بوده که نه اینها بعد شخصی ندارند، بعد اجتماعی دارند. اصلاً بعد شخصی معنا ندارد. در قضاوت در قاسم، در حاسب، اداره مثلاً وزارت دارایی، دارایی همان حاسب است تقریباً، اینها را ما باید لابد من آن کیست که آن روز گفتیم عریف، عریف تقریباً مثل ثبت احوال، سازمان ثبت احوال، تقریبا شبیه به آن. خب درجامعه باید ثبت احوال باشد، ثبت احوال یک پدیده فردی نیست، این باید از همان بیت المال تأمین بشود.

عرض کردم عریف این بود، هر شخصی مسئول یک عشیره‌ای بود، وقتی که بنا بود که پولی داده بشود به عشایر، اینها می‌آمدند آمار نهایی را اعلام می‌کردند که در این مدت مثلاً فرض کنید دفعه قبلی دو ماه پیش پول گرفتند، در این دو ماه چند نفر مردند، چند نفر اضافه شدند، اینها را جمع می‌کردند مخصوصاً باز یک مسئله‌ای هم به نام ولاء در میان عرب مطرح بود، مثلاً چند نفر هم پیمان ما شدند، موالی ما شدند، با ما مولی شدند، تمام این خصوصیات باید ثبت می‌شد، کاری است که الان تقریباً ثبت احوال می‌کند دیگر. خب الان هم در جامعه ما همین طور است، اداره‌ای به نام ثبت احوال داریم بودجه‌اش هم از دولت است. اداره‌ای به نام دارایی داریم بودجه‌اش هم از دولت است.

احتمالی که ما می‌دهیم، من این مقدمات را عرض کردم، شاید مراد امیر المومنین سلام الله علیه اگر این عبارت ثابت باشد، شاید مراد حضرت سلام الله علیه این باشدکه این امور یعنی وجود ثبت احوال، وجوب دستگاه قضایی، وجود مثلاً اداره دارایی و مالیه این امور صحیح است در اسلام ما برایش چاره‌ای اندیشیدیم، اما این دینی صرف نیست، این همان عقلی است. دین آن را رشد می‌دهد. که مثلاً متعادل باشد، درست باشد، حساب شده باشد. واقعاً انصافاً برای من تصورش خیلی مشکل بود اگر راست باشد که مثلاً برای ابوبکر روزی دو درهم قرار دادند، اگر این مطلب راست باشد، یا برای شریح، شریح یکی از قضات بزرگ دنیای اسلام است خب، عجایب است، قضا هم دارد خب یک چیز شخصیت فوق العاده‌ای است شریح، نمی‌شود، حالا ما با او خوب نیستیم اما خب واقعاً یک مغز بزرگی است در دستگاه قضایی شریح قاضی. واقعاً اگر راست باشد که شهریه او روزی یک درهم و نیم بوده، یعنی سالی پانصد درهم، اگر این مطلب راست باشد، خیلی پایین است، انصافا، یک شهریه‌های خیلی پایینی است، حقوق خیلی پایینی است. اگر راست باشد که حقوق ابوبکر در سال 710 درهم بوده، این 710 درهم درست است، اما خب برای یک سال انسان با چند تا، خب ابوبکر هم چند تا عیال داشته، یکی که نبوده، یکی اسماء بن عمیس بوده، مثلاً، این با کثرت عیال و اولاد واینها، واقعاً یک چیز عجیبی است، یعنی این مقدارهایی که نقل شده، برای عتاب بن اوسید که پیغبمر(ص) اگر راست باشد که عتاب بن اوسید را که پیغمبر(ص) والی امیر مکه قرار دادند بعد از فتح مکه در سال هشتم، پیغمبر(ص) عتاب بن اوسید را دو سال در زمان پیغمبر(ص) ایشان والی مکه بود. جوان هم بود بیست ساله نوشتند، ولی مکه و هو ابن عشرین سنه، این را قرار دادند، در یک روایت دارد که روزی برای این یک درهم و نیم قرار دادند. یعنی در سال حدود 500 درهم. برای شریح هم از عمر نقل شده و هم از علی بن ابیطالب(ع) که برای او پول، حالا من امروز یک مقدار ارقام و آمار را می‌خوانم نمی‌دانم صحت و سقم این ارقام را هم فعلاً نمی‌توانم تأیید بکنم، لکن احتمال دارد که حالا من چون داشتیم روایت جعفریات را می‌خواندیم، احتمال دارد که مراد امیر المومنین(ع) لابد من امارة و رزق، یعنی امام می‌فرمایند که ما اگر در دنیای اسلام این کار را انجام بدهیم، این حکم عقلی است که انبیاء آن را تأیید می‌کنند. لکن در آن تعدیلی می‌شود که ظلم نباشد، کارهای بد نباشد، رزق‌های غیر متعارف نباشد، شهریه‌های غیر متعارف نباشد، و حد کار هم در یک روایت دیگر چون بیان شده، بعد در آنجا متعرض می‌شویم، احتمال این است، چون در نهج البلاغه هم دارد، 15:38 یعنی آنچه که در وجدان انسانی است، به تعبیری دفینه شده، این را انبیاء الهی رو می‌آورند، روشن می‌کنند. احتمال دارد که حضرت امیر سلام الله علیه اگر این عبارت مال حضرت باشد، که این یک امر عقلی است، یک امر وجدانی است، ما اداره جامعه را احتیاج داریم، اداره جامعه هم متوقف است بر این ارکان، ثبت احوال می‌خواهد، دستگاه قضایی می‌خواهد، دستگاه دارایی می‌خواهد، این دستگاه‌ها هم باید از همان بیت المال، یعنی بعبارة اخری متناسب است که در این قضایا شخصی نباشد. در این قضایا حالت اجتماعی و جمعی در نظر گرفته بشود.

و این یک مطلب عقلی است، این لابد حضرت این است. اگر ما کاری کردیم، اگر فرض کنیم پیغمبر اکرم(ص) هم راست باشد، اینهایی که چون عرض می‌کنم من امروز مخصوصاً این کتاب زاد المعاد ابن قیم جوزی را نگاه کردم، کتاب بسیار نافعی است زاد المعادش، این بخش را نداشت حالا اگر جای دیگر به مناسبت، این بخش که آیا پیغمبر(ص) برای قضات یا برای ولات چقدر پول قرار داده، در این کتاب نبود. من هر چهار جلد فهرستش را نگاه کردم، نبود. این زاد المعاد سیره رسول الله(ص) در همه امور شرح داده است. بسیار کتاب نافعی است. البته خب شاگرد ابن تیمیه است به اصطلاح جزو ارکان وهابی فعلی حساب می‌شود، یعنی وهابی‌ها، فقط فرقش این است که مرد ملا و دقیقی است مثل ابن تیمیه پرت و پلا کمتر صحبت می‌کند. انصافاً هم مرد ملایی است. کتاب‌هایی که نوشته از کتاب‌های ابن تیمیه خیلی نافع‌تر و خیلی علمی‌تر دقیق‌تر، این زاد المعادش بسیار کتاب خوبی است. اگر یک انسان شبیه این کار مثل اینکه مرحوم فیض قدس الله نفسه مهجة البیضاء را به تطبیق به طریق احیاء العلوم غزالی نوشته، شبیه این را انسان مثلاً در روایات اهل بیت بیاورد، در سیره مجموعه ائمه علیهم السلام بیاورد کار بسیار خوبی است.

بحث عملی هم کرده نه اینکه فقط مثلاً بیاید بگوید که سیره حضرت فرض کنید در خوابیدن این بود یا در نوافل این بود. بعد در نوافل که می‌رسد مثلاً بحث علمی می‌کند و امام فی الشأن، جزو ائمه شأن است، انصافاً در حدیث، در رجال، در اسانید، در فقه، در اصول، خیلی هم مرد متفکری است انصافاً، البته مثل استادش ابن تیمیه هم با شیعه خیلی بد است. همین امروز نگاه می‌کردم در این احکام حج و اینها به مناسبتی نوشته و اما اعداء الله الرافضه، تعبیر به اعداء الله می‌کند از شیعه. علی ای حال با شیعه بد است، سر قصه برائت ابوبکر و پیغمبر(ص) فرستادن امیر المومنین برای سوره برائت، می‌گوید اینها سوء استفاده کردند این اعداء الله از این قصه برائت و سوره برائت و طعنه بستند بر ابوبکر ملخص کلام.

علی ای حال با شیعه بد است اما انصافش خب بحث علمی‌اش، من در بحث علمی مدعی انصاف هستم روی همان مبانی خودشان. انصافاً بحث‌های خوبی دارد. روش کتاب قشنگ است. تمام هدی رسول الله(ص) را سعی کرده بیاورد، سنن النبی را بیاورد، خب عرض کردم در میان ما مرحوم آقای طباطبایی هم یک سنن النبی نوشتند علامه قدس الله، خیلی مجمل است آن سنن النبی ایشان، مجمل است. با ترجمه چاپ شده سنن النبی. ایشان خیلی مفصل آورده، روایات را آورده بحث علمی کرده، اگر ما یک مجموعه حالا من نمی‌دانم چرا مرحوم علامه سنن النبی اسم کتاب را گذاشتند، ما یک سنن النبی و الائمه بنویسیم خیلی خوب است. مجموعه سنت پیغمبر(ص) و ائمه علیهم السلام، البته این بیشتر سنن عملی است، در آن غیر عملی هم دارد. مثلاً یک فصل مشبعش راجع به طب است، در همین و بحث‌ها را با سند هم آورده است. مثلاً روایاتی که در لحم است، روایاتی که در ملح است، سندش صحیح است یانه، همین جور یکی یکی به حروف هجایی مثلاً مفردات را که آورده، برداشته یکی یکی روایات را هم بررسی کرده، و در عالم خودشان مرد ملایی است در عالم، و از استادش ابن تیمیه به نظر من خیلی روشن‌تر صحبت می‌کند، او پرت و پلایش بیشتر است، این کمتر است پرت و پلایش.

علی ای حال کیف ما کان ایشان این بحث را نداشت نمی‌دانم چرا؟ حتی همین بحث عتاب ابن اوسید را نگاه کردم، رزق او را ننوشته که پیغمبر(ص) برای او چقدر قرار داده است.

به هر حال این محور بحث ما فعلاً این است که آیا با مجموعه شواهدی که داریم آیا می‌توانیم این بحث را الان من هدفم این است، برسیم به رسول الله(ص) که اولین جعل رزق و شهریه توسط ایشان شده است. چون توسط صحابه ظاهراً واضح است، هیچ نمی‌شود اشکال کرد. توسط صحابه کاملاً واضح است. چون بعد می‌خواهیم بگوییم که به ذهن ما می‌آید یک تغییری در فتوا در بین اهل سنت پیدا شده، تا یک مدتی هم روی شیعه تأثیرگذار بود، بعد رفت تأثیرش. ما می‌خواهیم دنبال این سیر قصه هستیم. محور دوم چون آقایان ندارند، ما این محور را اضافه کردیم. فعلاً دنبال سیر قصه هستیم. نمی‌خواهیم در قضاوت، بحث قضاوت را بعد متعرض می‌شویم. ما فعلاً اگر روایت قضا را خواندیم، دنبال سیر قصه هستیم.

در این سیر قصه هم هدف ما الان این است، آیا ثابت است که رسول الله(ص) اول این کار را کردند؟ مثلاً بأس رسول الله(ص) علی قاضی الی الیمن، تا آنجایی که من دیدم، ندیدم پولی تعیین کرده باشند. یا معاذ بن جبل را باز به یمن فرستادند، در عتاب بن اوسید دارد، دقت می‌کنید، اما یک درهم و نیم، فکر می‌کنم یک درهم و نیم، حالا من یک مقداری را که الان خدمت آقایان، من به این مناسبت می‌گویم تا برگردیم چون عبارت جعفریات را هنوز شرح ندادم.

در این کتابی که الان من نقل می‌کنم کتابی است به نام البحر الذخار، الجامع لمذاهب علماء الانصار به قول ایشان، مال به اصطلاح معروف به الامام المهدی به اصطلاح خودشان از علمای زیدیه که در قرن نهم بوده، کتاب بسیار خوبی است. من به بعضی از زیدی‌ها گفتم حیف از بس این رموز دارد آدم متحیر رموزش می‌شود متأسفانه، این چاپ خوبی هم هست، این چاپی که الان دست من هست، جزو چاپ‌های خوب کتاب است. به نظرم یکی‌شان به من گفت که چاپ کردیم این رموز را باز کردیم. خیلی رموز دارد و رموز ناجوری هم دارد نه اینکه خیلی آدم را مشوه می‌کند ذهن انسان را.

حالا یک بحثی که هست چون من می‌خواهم بعد بخوانم، یک چیزی که بین اهل سنت بیشتر رایج است، فصل این در صفحه 174 در جلد شش این چاپ از البحر الذخار، این را من الان می‌خوانم، نمی‌خواهم الان رویش، فقط می‌خواهم بخوانم، چیزی که بین اهل سنت زیاد رایج شده این است: و من تعین علیه حرمة علیه الاجره حیث له کفایة، در فتوای اهل سنت این جور معروف شده، قاضی اگر مال دیگری دارد اموال دارد، اگر مال، اگر کسی غیر از او نیست، فقط او باید قضاوت بکند، و متعین هست، و مال دارد، این حرام است برایش اخذ اجرت، تعبیرشان این است. فان لم تکن له کفایه، و کان ذا حرفة یشغله، اما اگر می‌تواند برود کار کند، کاسبی، اما دیگر نمی‌تواند قاضی بشود، حلت له، در این صورت، پس اگر پول ندارد، نیاز دارد، می‌تواند بگیرد، اگر پول دارد، و متعین است، مثلاً پنج شش تا مجتهد هستند و به ایشان متعین نیست، باز به اصطلاح پول هم دارد، او که نمی‌تواند بگیرد، آنجا می‌تواند بگیرد وقتی که متعین نبود، اما اگر واجب شد نمی‌تواند بگیرد.

این اصطلاح را اهل سنت آوردند. من می‌خواهم این ریشه‌ها را بعد انشاء الله عرض می‌کنم.

این تدریجاً به این صورت درآمد هر جا وجوب آمد اجرت نمی‌شود. این بعددر فقه ما هم آمد. لا یجوز اخذ الاجره بر واجب، آن وقت تعبیرشان این بود: لمنافات الوجوب لاخذ الاجره، یعنی اینها ذهنیتشان این شد که اگر قضاوت بر این متعین شد، یحرم اخذ الاجره، قضاوت متعین نشد، می‌گوید آقا برو نزد قاضی دیگر، من اگر بخواهم حکم کنم پول می‌گیرم، من انشاء الله بعد توضیح می‌دهم. این فتوا در بین اهل سنت آمده و توضیح می‌دهم در شیعه هم عده‌ای گفتند. لکن بعدها شیعه عوض کردند این فتوا عوض شد. این عبارت عوض شد. من یک توضیحی بعد عرض می‌کنم فعلاً ابتدائاً.

فکر می‌کنم این فتوا قضاوت را شخصی گرفته، پدیده اجتماعی نگرفته است. این فتوا، چون اگر پدیده اجتماعی شد، دستگاه یک قاضی قرار می‌دهد، می‌خواهد قاضی پول داشته باشد یا نداشته باشد. می‌خواهد متمکن باشد، املاک دارد یا نداشته باشد، اگر بحث اداره اجتماع شد، به حالات فرد نگاه نمی‌شود. این را من الان اجمالا عرض کردم بعد انشاء الله.

فقط چون بعد می‌خواهم بخوانم یعنی ببینید این با اینکه در قرن نهم است، هنوز این فتوا در بین زیدی‌ها مثلاً جا داشته که در باب قضاوت.

س: شما از ظاهر فتوا این احتمال را می‌دهید؟

ج: بله، ظاهرش این طور است دیگر. تفسیری که ما الان از نظر حقوقی می‌کنیم برای فتوا این است. پدیده فردی گرفته، می‌گوید آقا برو نزد قاضی دیگر مثلاً. این غیر از دستگاه اجتماعی است. این که امیر المومنین(ع) لابد من قاض، خوب دقت بکنید، حالا شما ممکن است در این استظهار با من مخالف باشید، اشکال ندارد حالا ما استظهارمان را می‌گوییم. من معتقدم که دو جور می‌شود نگاه کرد به قصه اخذ اجرت برای قاضی: یک نگاه فردی، من بروم نزد این قاضی، می‌گوید آقا قاضی دیگر هم هست برو نزد قاضی دیگر، مجتهد دیگر هم هست، برو نزد او، من که لازم نیست، من اگر بخواهم قضا کنم پول می‌گیرم. درست شد؟ من اگر بخواهم قضاوت کنم پول می‌گیرم.

یک دفعه نه، متعین هستم، غیر از این کسی نیست، می‌گوید آقا من پول می‌گیرم، می‌گوید نمی‌شود خب متعین بر شماست یعنی چه پول می‌گیری، لمنافات الوجوب لاخذ الاجره، بعد ایشان دارد که فان لم یتعین و له کفایة، خوب دقت بکنید، کره اخذ الاجره، ایشان نوشته اذ هو قربة، از جهت قربت، انشاء الله عرض خواهیم کرد. در کلمات متأخرین فقهای ما یعنی خیلی متأخر دیگر، زمان شیخ، مهم‌ترین بحثی را که ما کردیم یعنی آمده در اخذ اجرت بر واجبات، دو نکته است: یکی وجوب یکی قربت. دقت کردید؟ یواش یواش، روشن شد؟ آن که آمد بعد در دنیای ما الان این ریشه‌ها را من الان بگویم برایتان، آن بحث پیش آمد. یک: قربت منافی با اخذ اجرت است. دو: وجوب منافی با اخذ اجرت است.

لذا الان مثلاً مرحوم استاد یا مرحوم آقای آشیخ محمد حسین اصفهانی فصل مشبهی را اول قرار دادند، اصلاً وجوب منافی با اخذ اجرت هست یا نه؟ سوال، آقای خویی هم همین جور بحث کردند. بحث دوم: قربت کار به وجوب ندارد، مستحب، قربت منافی با اخذ اجرت هست یا نه؟

س: اتفاقاً شدیدترش هم می‌شود در قربت

ج: حالا بعضی‌ها نوشتند تشدیدش هم می‌کنیم مطلب ایشان.

روشن شد؟ من الان غرضم نقل اقوال نیست. غرضم زمینه‌ها است.

و یجوز، ایشان نوشته که اخذ اجرت جایز است. ایشان رزق بیت المال را اجرت گرفته است. من روزهای گذشته عرض کردم، اجرت اصطلاحاً پولی است که از طرفین گرفته می‌شود، رزق پولی است که از بیت المال داده می‌شود. و باز هم علمای ما بین این دو تا فرق گذاشتند. گفتند اجرت هم از بیت المال جایز نیست برای قاضی. یعنی فقیهی است بیت المال، مثلاً حاکم به او می‌گوید بیا در این قصه قضاوت کن، می‌گوید من در این قصه قضاوت کنم پول می‌گیرم، پول هم از بیت المال، گفتند اگر اجرت باشد ولو از بیت المال جایز نیست. اما ماهانه برایش قرار بدهند جایز است، رزق، رزق با اجرت.

بعد ایشان دارد که: یجوز لفعل الصحابه، می‌گویم این خیلی رمز دارد، نوشته مع دو و سه، دو یعنی خلیفه دوم، سه هم سوم عثمان، بله، حالا یکی والقضاء کالخلافه و لفعل الدوم مع عمار، دو، مرادش دومی است. و أو، أو مرادش ابن مسعود است، عرض می‌کنم خیلی بد نوشته، رمزهای بدی گذاشته است. حالا من کمی خواندم برای اینکه آشنا بشوید. و الشریح، از این مطلب معلوم می‌شود، حالا ببینید دقت بکنید، ما دنبال این الان دنبال بحث تاریخی و رساندن ریشه‌های آن به زمان رسول الله(ص) یا به زمان صحابه…

س: رموز را به خاطر تقیه آورده یا …

ج: نه اختصار، ایجاز.

من به آن آقا گفتم یکی از علمای زیدیه، من گفتم بابا جان اگر بشود این کتاب، کتاب مفیدی است، انصافاً هم کتاب مفیدی است، بحر الذخار جزو کتاب‌های بسیار خوب زیدی‌ها است. بحر الذخار خیلی خوب است، شرح الاسرار آن هم خیلی رموز دارد، شرح الاسرار هم همین طور است، این قدر رموز دارد که انسان را گیج می‌کند. این هم خیلی رموزش انسان را گیج می‌کند. بله، حالا در حاشیه‌اش این حواشی که دارد، نوشته حکی فی الشفا ان ابابکر لما ولی خرج برزمة السیاب، چون ابوبکر کارش بزازی بود، یک مقدار پارچه با خودش درآورد، فسئل ما هذا، فقال انا الکاسب، می‌خواهم زندگی بچه‌هایم را اداره کنم، فاجر له کل یوم درهمین، این روزانه شد دو درهم. خیلی عجیب است واقعاً مبلغ کمی است نسبتاً به…

س: مثل همان شهریه طلبه‌ها می‌شود دیگر…

ج: بله، درهمین، لکن، نه، حالا درهم دو تا، اگر درهم را به اصطلاح یعنی شش گرم نقره، الان نمی‌دانم نقره چند است؟ اگر آقایان نگاه کنند در این کامپیوترها امروزه نقره چند است نمی‌دانم؟ این دو درهم تقریباً البته درهم خیلی تفاوت زمانی داشته، و درهم اصولاً هم پول بوده و هم وزن بوده، حالا شرح‌هایش را یک وقتی گفتیم.

س: یک زمانی یک گوسفند می‌دادند حاج آقا با یک درهم.

ج: نه هفت درهم، گوسفند به طور طبیعی هشت درهم بود.

س: نه آن دینار است، درهم نیست.

نه بعضی روایات دارد 30:14

ج: نه ندارد. هشت درهم، نه رسمی هشت درهم بود، گوسفند هشت درهم هفت درهم.

و لذا هم زکات پنج تا شتر را پیغمبر(ص) یک گوسفند قرار داد. روی زکات دو و نیم درصد است دیگر. چون اصل زکات دو و نیم درصد است. پنج تا شتر یک گوسفند، چون پنج تا شتر، پنج تا هشت درهم، چهل درهم، به چهل درهم که می‌رسید یک گوسفند، یعنی به اصطلاح یک به اصطلاح به حساب هر پنج تا شتر چهل گوسفند می‌شد، از چهل تا گوسفند یک گوسفند.

چون عرض کردیم نظام زکات دو و نیم درصد است. به طور کلی نظام دو و نیم درصد است. فقط در بعضی از محصولات زراعی پنج است، در بعضی ها هم ده، در بعضی از حیوانات هم تا یک درصد است، مثل گوسفند دویست سیصد تا، سیصد تا به بالا.

علی ای حال این که دارد پنج تا شتر یک گوسفند، چون از شتر نمی‌توانستند بدهند، پنج تا شتر چهل تا گوسفند می‌شد، این استانداردش بود، نوشتند اصلاً نه اینکه حالا من دارم می‌گویم. آن وقت در چهل تا یکی، یک در چهل دو و نیم درصد است. یا قدیمی‌ها ربع العشر می‌گفتند، این ربع العشر یعنی دو و نیم درصد. متعارف زکات دو و نیم درصد است به طور طبیعی. بعضی از موارد پنج درصد، بعضی از موارد هم ده درصد، فقط در زراعت است. در نقدین و در حیوان، ما نداریم پنج درصد و ده درصد نداریم. در حیوان تا یک درصد هم داریم. در نقدین کمتر از دو و نیم درصد نداریم می‌رود روی حساب دو و نیم درصد. در شتر هم تا بیست و پنج تا دو و نیم درصد است. یعنی هر پنج تا شتر یک گوسفند. چون پنج تا شتر می‌شد چهل تا گوسفند، از چهل تا گوسفند یک گوسفند، همان نظام دو و نیم درصد، دقت فرمودید؟ چون اینها را الان که ما می‌خوانیم خیال می‌کنیم تعبد صرف است. اینها یک تحلیل تاریخی دارند.

نظام حاکم مالیاتی قبل از اسلام عشر بود. به طور کلی عشر بود. پیغمبر(ص) در سال هفتم عشر را الغاء کردند. در سال هشتم که زکات آمد دو و نیم درصد شد. به جای عشر شد توضیحاتش را یک وقت دیگر عرض کردیم.

بعد مفصل آورده یک چند متن دیگر نقل کرده چون مربوط به بحث ما نمی‌شود، بله، از اینجا دارد که روا البیهقی باز عن عمر انه قال نزلت نفسی من ما لله منزلة ولی الیتیم، از این عبارت معلوم می‌شود که احتمالا به اصطلاح همان تفکری که من عرض کردم به عنوان تفکر فردی، یعنی سر اینکه آمدند گفتند قاضی اگر پول دارد و متعین شد نگیرد، حق ندارد بگیرد، اگر پول دارد امکانات، از این کلام عمر، البته این بحث هم باز خودش بحث دارد، حالا اینجا شاید فتوای عمر، خودش هم خیلی آنچنان اهل علم نبوده است. به هر حال یک افکار خاص خودش، مثلاً ذهنیت خاص خودش، این در این ذهنیتش می‌گوید نزلت، این یک بحث کبروی دارد، یعنی بحث دیگری در فقه داریم، که انصافاً جزو بحث‌های لطیف فقهی است. چون (لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن)، آنجا این بحث را دارند. کسی که متولی می‌شود مثلاً وصی می‌شود متولی می‌شود برای نگهداری اموال یتیم، مراد از یتیم دون بالغ است، کسی که بالغ نیست، به حد بلوغ نرسیده است. آن وقت این بحث دارند که مثلاً صلاح مال یتیم را در تجارت می‌بینند یا صلاح مال یتیم را در اینکه فرض کنید ببرند مثلاً طلا از اینجا ببرند فلان کشور نگه دارند، فرض کنید من باب مثال، بحثی که کردند این کسی که این کار را انجام می‌دهد حق اخذ اجرت دارد یا نه؟ دقت می‌کنید؟ آنجا هم این بحث آمده است که چون در اموال یتیم نمی‌شود تصرف کرد، حق گرفتن از آن اموال نداریم. آنجا هم عده‌ای گفتند تفصیل قائلیم، کفایت دارد، مال دارد یا ندارد؟ اگر نیاز دارد می‌گوید اگر من بخواهم مواظب اموال یتیم و تجارت باشم از زندگیم می‌مانم، اگر از زندگی می‌مانم آن وقت من حق دارم از بیت المال بردارم، نه از آن پول یتیم بردارم. اما اگر نه احتیاج ندارد حق ندارد از پول یتیم بردارد. این عبارت عمر روشن شد؟ نزلت نفسی من ما لله منزلة ولی الیتیم، روشن شد؟

س: احترام عمل مومن چه می‌شود؟

ج: نه می‌گوید چون من الان ولی امر هستم، مردم من را قبول کردند نمی‌شود دیگر این کار را بکنم، آن دیگر حساب نمی‌شود.

نزلت نفسی من ما لله، حالا الان من نگاه کردم، این عبارت را دقت کردم، قبلاً به این دقت نخوانده بودم. احتمالاً مبنای این فتوا که له کفایة همین کلام عمر باشد. چون عرض کردم یک فتوایی هست بین اهل سنت، که له کفایة لیست له کفایة که در همین کتاب زیدی هم آمده، نزلت نفسی من ما لله یعنی با اینکه بیت المال هست، چون اولین کسی هم که بیت المال قرار داده عمر است، می‌دانید دیگر، اصلاً اصولاً در اسلام، چون زمان ابوبکر هم فتوحات کم بود، زمان پیغمبر(ص) هم به عنوان بیت الصدقه بود، چون از سال هشتم در ماه رمضان سال هشتم، پیغمبر(ص) دستور زکات داد، خذ من اموالهم صدقه، و اولین زکات هم زکات فطریه ماه رمضان سال هشتم است. تا سال بعد چون زکات سالیانه بود. یعنی دو سال مجموعاً زکات گرفته شد، غیر از زکات فطره، سال نهم و سال دهم، سال یازدهم هم که پیغمبر(ص) در ماه صفر رحلت کردند، به ماه رمضان نکشید به یک سال نکشید. دقت می‌فرمایید؟ اما خب بعدها گرفتند، عرض کردم یک متنی است در کتاب ابن شبه هم آمده، به نظرم یک جای دیگر هم بود، قبل از رحلت رسول الله(ص) هشتصد هزار درهم از بحرین برای رسول الله(ص) رسید. دارد که پیغمبر(ص) در فکر بودند که یک بیت المالی قرار بدهند، لکن ایشان فوت کردند. و من توضیح دادم یکی از جهات خیلی عجیب تاریخ اسلام، این هشتصد هزار درهم کلاً گم شده است. ظاهراً صرف بیعت ثقیفه شده است، ظاهراً. اصلاً کلاً این مال، چون بعضی شواهد هم نشان می‌دهد که رشوه بوده در قصه ثقیفه، اگر رشوه‌ای بوده این است. این که در ذهنیت شیعه آمده پول فدک، پول فدک، اولاً فدک این طور نبوده که روز بعد فرستادند و فدک را گرفتند، این اشتباه است، اصلاً فدک پنج روز فاصله با مدینه داشته است، پنج روز راه داشته، اصلاً نمی‌شده روز بعد اموال فدک، بعد هم اموال فدک نخل بوده، یعنی خرما بوده، سالانه است، این طور نیست در هر وقتی آماده باشد که بتوانند بگیرند.

علی ای حال کیف ما کان ظاهراً این پول است. به هر حال عمر بیت المال را قرار داد. این مسلم است. بعد از او نقل شده نزلت نفسی من ما لله منزلة ولی الیتیم ان استغنیت استئخفت و ان افتقرت اکلت بالمعروف، روشن شد؟ این معنایش این است که احتمالاً آن فتوایی که بعدها، چون واقعاً برای من حالا این کمی شبهه را حل کرد، این فتوای عام کفایة و غیر کفایة با شواهد نمی‌خورد، آن وقت اگر این باشد، در حقیقت امیر المومنین سلام الله علیه، می‌خواهند بفرمایند که نه، این با ولی یتیم فرق می‌کند. مسئله ولی یتیم مسئله شخصی است، فردی است، مثل غسل میت است. مسئله اداره جامعه، مسئله ثبت احوال، مسئله دادگستری، مسئله قضاوت، مسئله دارایی، روشن شد؟ این یک مسئله‌ای است که شخصی نیست، این مسئله جامعه است، اجتماع است. لابد من قاض و رزق للقاضی، لابد من امارة، بله،…

و بعد ایشان یک عبارت دیگری هم دارد از عمر راجع به اینکه مقداری که من از بیت المال بر می‌دارم، بیشتر حالت تصرف فردی است. الی کلام عمر، که حالا من دیگر وارد این بحث نمی‌شوم، چون نقل کردند آقایان مراجعه کنند. من فعلاً نکته اساسی آن بحث فقهی و آن تحلیل‌های فقهی است که داریم.

بعد ایشان دارد که روی ان عمر بأس الی الکوفه عمار بن یاسر والی و عبد الله بن مسعود قاضی و عثمان بن حنیف ماسحا؛ ماسح در اصطلاح ما مهندس راه و ساختمان به اصطلاح. این اصطلاح ماسح الان هم عرب‌ها می‌گویند مساح، یا به حساب ماسح، مساح کسی بود که ارزیابی زمین می‌کرد. چون من این توضیحاتش را مفصل چند بار عرض کردم، دیگر تکرار نمی‌کنیم. بعد از این که عراق گرفته شد، چون عراق خب واقعاً زمین بزرگی بود، سبز و آب فراوان، دجله و فرات، چنین چیزهایی در مکه و مدینه اصلاً امکان نداشت، الان هم در حجاز که چند برابر، خود حجاز به اصطلاح عربستان سعودی به قول ما، دو برابر ایران است، کل عراق با اینکه عراق در اصطلاح قدیم تا قبل از تکریت است، تکریت جزء عراق نبود، تکریت جزء جزیره بود. من توضیحاتش را چند بار عرض کردم، از شمال عراق تا جنوب عراق، این دو رود بزرگ دجله وفرات جریان دارند. از اول مرز عراق که شروع می‌شود تا حدود تکریت را جزیره می‌گفتند یعنی ما بین دو تا نهرین، از تکریت به پایین از بالای بغداد، حدود سامرا به پایین را هم بین النهرین یا عراق می‌گفتند. عراقش هم در لغت عرب به معنای دامنه کوه، یعنی کوه زاگرس را اعتبار می‌کردند، آن طرف دامنه کوه که می‌رفت پایین می‌شد همین قسمت‌ها از همین قصر شیرین و اینها و الان منظریه یک طرف، این طرف هم که می‌آمد همین طرف قم و اصفهان و اینها، این زاگرس که جبلی بود در وسط، این معیار بود. این عراق این منطقه است. یعنی از حدود ابو الخسیب و فاو و اینها حساب بکنید تا حدود نزدیک‌های تکریت، تا قبل از تکریت این عراق بود. که خب این عربستان سعودی فعلی چند برابر عراق است. اما عربستان الی الان یک رود ندارد، تمام این عربستان یک نهر ندارد. عراق با این کوچکی دو تا نهر قوی از شمال تا جنوب دارد. بعد برای اینکه این مطلب را بررسی بکنند، عثمان بن حنیف که مرد واردی بود در این قسمت را فرستادند، و اینها در آن زمان با شتر از همین بصره و ابو الخسیب و فاو از همین جنوب عراق، جاهایی که شط العرب به خلیج فارس می‌ریزد، از اینجا حساب کردند زمین را اندازه گیری کردند به جریب، البته جریب شاید صد و سی متر مربع باشد، هنوز برای ما جریب آن زمان خیلی واضح واضح نیست. به جریب حساب کردند، از جنوب آمدند تا شمال بغداد، بالای بغداد، تا قبل از تکریت، اینجایی که نخلستان بود، کل این مساحت، غرب هم از حدود همین قصر شیرین و منظریه، حلوان و منظریه حساب کردند تا حدود وادی سماوه که الان تقریباً همین مناطقی است که دست این خبیث‌ها هست، رمادی و ممادی تا این قسمت‌ها را اینها را حساب کردند، سی و شش میلیون جریب ضبط کردند. آن وقت مناطق مرتفع را حذف کردند، مناطقی هم که به اصطلاح ما الان می‌گوییم حور یا مستنقعات یا مرداب، مناطقی که آب بود که قابل زراعت نبود، آن را هم حذف کردند، دقت می‌کنید؟ یعنی از ابو الخسیب و فاو را تا شمال بغداد، با حذف مواردی که صلاحیت کشاورزی ندارد، آب به آنها یا فراوان هست مثل مرداب‌ها، یا آب به آنها نمی‌رسد در لغت عرب به اینهایی که پایین بود نقیع می‌گفتند، آن که مرتفع بود بقیع می‌گفتند. فرقشان با ب بود، بالا و پایین. در مدینه هم بقیع بود که در خود مدینه بود، نقیع بود که حدود تقریباً چهل کیلومتر با مدینه فاصله داشت، نقیع مدینه، نقیع هم اسمش را نشنیدید به خاطر این است، بقیع چون وسط مدینه بود، مرتفع بود، وسط مدینه بود، بقیع می‌گفتند آن را هم نقیع.

خیلی عجیب است با آن امکانات آن زمان این واقعاً مرد فوق العاده‌ای است انصافاً. با شتر و از ابوالخسیب تا آنجا را اندازه‌گیری کردند، بعد مثلاً این آقا باغی دارد، شما مثلاً ده جریب، او بیست جریب، اینها را تمام ثبت کردند، دیوان درست کردند، مالیات همه را طبق این قرار دادند. سی و شش میلیون، سته و ثلاثین الف الف جریب، در آن زمان میلیون نمی‌گفتند. این الف الف یعنی میلیون، سی و شش میلیون جریب را ضبط کردند طبق آن مالیات می‌گرفتند. عرض کردم مالیات سال اول هم هجده میلیون درهم بود از خصوص عراق.

انصافاً اگر هجده میلیون درهم را نگاه کنیم، مثلاً فرض کنید سالانه ابوبکر 710 درهم خیلی تفاوت زیاد است انصافاً با درآمد فقط عراق حالا. جای دیگر را حساب نکردیم، فقط عراق را حساب بکنیم یک ذهنیتی، بعد سال بعد بیست و چهار میلیون، بعد سی و شش میلیون، نوشتند، حالا من وارد این بحث‌ها نمی‌شوم.

غرض دارد که بأس عمار بن یاسر والیا و عبد الله بن مسعود قاضیا و عثمان بن حنیف ماسحا، ماسح به این معنا. روشن شد؟

سه تا منصب را معین کرد، و فرض لهم کل یوم شاةً، اینجا پول ننوشته، یک گوسفند بین سه نفر، نصفها و اطرافها لعمار، نصفش و این مثلاً قلوه گاه به اصطلاح امروزی‌ها برای عمار، و نصف الاخر بین عبدالله و عثمان، عمار را سهم عمار بن یاسر را بیشتر قرار داد چون امیر بود به اصطلاح والی بود. و روی ان علی علیه السلام نصب شریح للقضا و کان یرزقه فی کل سنة خمسمأة درهم و حکی بله، و روی ان النبی، من تمام این بحث‌ها را خواندم برای همین اخیر بود، ان النبی لما والله عتاب بن اوسید مکة فرض له کل یوم درهم، من گفتم یک درهم و نیم مثل اینکه، اشتباه کردم، کل یوم درهما.

پس بنابراین تا اینجا روشن شد اجمالاً این بحث از زمان رسول الله(ص) اما مشهور نیست این قسمت عتاب بن اوسید الان مشهور نیست. اصل این مطلب و وجود رزق از بیت المال اجمالاً سابقه داشته است. انشاء الله فردا تفصیل بحث.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD284KBدانلود
PDF157KBدانلود
MP314MBدانلود
برچسب ها: 1394-1395خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه19) چهارشنبه 1394/08/13
بعدی خارج فقه (جلسه21) سه‌شنبه 1394/08/19

اصول فقه

فقه

حدیث