خارج فقه (جلسه15) یکشنبه 1402/07/30
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد بحثی را که مرحوم شیخ مطرح فرمودند در مطلب اختیار متعرض حقیقت اکراه شدند چون این حقیقت اکراه غیر از حالا جهت بحثهای قانونی و حقوقی خودش یک روایتی هم داریم که فرق بین جبر و اکراه را گذاشته، الجبر من السلطان والاکراه من الزوجة وامثالها چون قبل از اینکه حالا آن روایت را هم بخوانیم متعرض یک مقدار مباحثی که در حد قانونی یا غیر قانونی راجع به اکراه و حقیقت اکراه به اصطلاح بحث شده است.
عرض کردیم در روز گذشته یک مقداری از کتاب سنهوری مصادر الحق خواندیم البته بحثهای ایشان خیلی مفصل است، ایشان یک مطلبی را گفت که این خیلی جالب است و جای توجه دارد ایشان اولا بحثی که دارند که در باب عقود در باب التزامات اراده نقش اساسی دارد شما باید اراده داشته باشید بدون اراده که نمیشود اراده نقش اساسی دارد آن وقت چیزهایی که منافی با اراده است بیان کرده است.
چیزهایی است که جلوی اراده را میگیرد یکی غلط ، مثلا میخواست بگوید کتابم را فروختم گفت دفترم را فروختم. یکی اکراه این جلوی اراده این چیزهایی که مخالف با اراده است یعنی مانع اراده است در باب عقود بعد خود ایشان نوشت که مشکلات اکراه بیش از غلط است راست هم میگوید نکات فنی که در اکراه هست در مخالفت با اراده خیلی بیشتر از غلط است غلط اصلا بحثهایش کم است اما بحث اکراه یک بحث سنگینی است تصادفا، این یک نکتهای بود که ایشان به آن تنبه پیدا کرد و درست هم هست تاثیر بحث اکراه فوق العاده زیاد است مخصوصا در دنیای فقه اسلامی .
چون عرض کردم حالا ان شاء الله اگر مایی باشید باز هم از عبارات اهل سنت بخوانیم کمی وقتی اقوال را نگاه میکنیم در طلاق مکره اقوال صحابه و اوائل غالبا میگویند باطل است، اقوال بعدیهای غالبا میگویند صحیح است خوب، و یک قصهای را هم دیروز نقل میکرد این قصه در همین کتاب مبسوط است امروز از کتاب خود مبسوط گفتم بخوانم ، چون بالاخره یک متن فقهی است البته ایشان حنفی است اما انصافا مرد ملایی است میگویند چاه بوده در زندان بوده املاء کرده این جا هم دارد که قال الشیخ الامام الاجل زاهد املائا الاکراه، میگویند گفته و نوشتند خودش در حالی نبوده که بتواند بنویسد اگر این مطلب راست باشد خیلی خوب انصافا حضور ذهن قوی داشته است. در آن حالت هم بتواند روایات در ذهنش باشد، البته راویات را با اسناد نقل نمیکند بحثهای سندی ندارد اما بحثهایش لطیف است به هر حال ما برای اینکه یک مقداری روشن بشود.
ایشان اصولا مبحث اکراه را که به اصطلاح متعرض شده از صفحهی این جلد 24 مبسوط ، چاپ 30 جلدی و 32 جلدی از صفحهی 38 متعرض شده یا 151 یعنی 113 صفحه ایشان راجع به بحث اکراه نوشته است. خیلی مبحث طولانی راجع به اکراه دارد و قصهی شیبانی را هم نقل کرد آن کتاب اکراهش را ، قصه هم این قصه حالا به لحاظ قصه گفتن جای خودش اما یک نکتهای که در آن روایت هست معلوم میشود همان طوری که خود سنهوری گفت بحث اکراه و منافاتش با اراده در عقود خیلی قوی است معلوم میشود اصلا این بحث اکراه مشکل اجتماعی هم داشته است. که کار به خلیفه و کتاب بگیرد و بعد ببرد طرف زندان بخواهد بکند و غرض اینکه این طرف بترسد کتابی در بارهی اکراه بنویسد معلوم میشود از نظر تاریخی هم این قصه غیر از مشکلات حقوقی خودش که سنهوری به آن اشاره میکند یک مشکلات تاریخی دارد. اصلا معلوم میشود مسالهی اکراه یک مشکل اجتماعی بوده که یک کتابی را در یک .
الان ما خوب بحث مکاسب در اکراه راحت میخوانیم هیچ احساس مشکل اجتماعی و سیاسی نمیکنیم اما معلوم میشود در آن زمان دقت کردید، از اینکه بفرستد و کتاب را بگیرد و بعد زندانش بکنند و بازداشتش بکنند و الی آخره
یکی از حضار : تطبیق داشته
آیت الله مددی : چون سلطان به خلیفه گفته که دزدی که آمده دستبرد بزند ، به اصطلاح متجاوز، دزد متجاوز به این تعبیر حالا چون.
به هرحال به خاطر یک کلمه بعید است یک کتاب را بخواهند مشخص کنند.
یکی از حضار : استاد یعنی خلیفه دائم این کارها را میکرده هی اکراه میکرده هی کتاب
آیت الله مددی : خوب اکراه میکرده خانه را بفروشد ، اکراه میکرده زنش را طلاق بدهد، بوده این مطلب و لازم هم نیست خلیفه باشد اصلا این مساله یک روایتی را اهل سنت از رسول الله نقل میکنند که یک زنی با شوهرش ناراحت بوده هر چه میگفت طلاقم بده نمیداد، یک وقتی که خواب بود چاقو برداشت زیرگلویش گذاشت گفت یا من را طلاق میدی یا میکشمت، مجبور شد طلاق بدهد آن وقت رفته بود نزد رسول الله ، یعنی یک مشکل اجتماعی بیش از حدی است که الان ما داریم تصور میکنیم.
آن وقت در آنجا میگویند که پیغمبر فرمود این طلاق درست است. چون این جا یک مقداری هم یک نکات ادبی هم دارد نکات لفظی هم دارد یک مقدار عبارت ایشان را میخوانیم ، غرض بحث اکراه، این را ما هم داریم تصادفا ما هم داریم، در روایت ما ، روایت عبدالله بن سنان نوشته والاکراه من الزوجة آن که از سلطان است اکراه نیست آن جبر است .
ایشان در اواخر بحث اکراهش کتاب اکراه یک فصلی هم دارد التلجئة ، دیروز هم ، دیروز درسی از عبارت سنهوری خواندیم عرض کردیم تلجئة باب تفعیل است از الجاء است، الجاء باب افعالش است تلجئة مثل تبصره مثل تذکره اینها باب تفعیل هستند، مصدر دوم باب تفعیل ، تفعله به اصطلاح، تلجئة تعبیر دارند حتی خود سنهوری هم نمیگوییم حالا متون جدید من ندیدم حالا کم نگاه کردم متون جدید عربی را به نظرم بیشتر الجاء است تلجئة کمتر دیدم علی ای ایشان کلمهی تلجئة را هم به کار برده که به معنای الجاء است و فرق گذاشتند بین اکراه که در اکراه ارادهی شخص محفوظ است اما در الجاء هیچ ارادهای ندارد مثل اینکه دهانش را باز بکند در دهانش آب بریزد در حال روزه .
الجاء یک دفعه مثلا هفت تیر میگیرد میگوید روزه را بخور و الا این اسمش اکراه است اما این که دهانش را باز میکند آب میریزد این اسمش الجاء است ، اصطلاحا این طور حالا چون کم کم معانیاش بخواهد روشن بشود ما یک مقداری .
ایشان چون بحث فقهی دارد من عرض کردم در بحث اول ما یک لفظی را که میگوییم در مسائل فقهی لفظ نیست دارای آثار است این نکته را خوب دقت کنید .
ایشان اینطور میگوید : الْإِكْرَاهُ: اسْمٌ لِفِعْلٍ يَفْعَلُهُ الْمَرْءُ بِغَيْرِهِ، به خاطر غیرش فَيَنْتَفِي بِهِ رِضَاهُ، مثل مرحوم شیخ که اینجا اختیار را در مقابل رضا گرفت و طیب نفس أَوْ يَفْسُدُ بِهِ اخْتِيَارُهُ اگر یادتان باشد خیلی عجیب است این نجم الائمهی سرخسی به نظرم 483 است یا 85 سرخسی
یکی از حضار : 83 است .
آیت الله مددی : 83 ؟
بله یعنی یک بیست سال بعد از شیخ طوسی و این تعبیر را ، بله به نظرم حالا این جا ننوشتم یا دیدم هشتاد و سه یا هشتاد و پنج، این تعبیر را دیدیم در عبارت سنهوری هم بود که اکراه گاهی اوقات معدم اراده است و گاهی مفسد اراده است. خیلی عجیب است. ایشان میگوید که ینتفی به رضا یعنی معدم است او یفسد به اختیاره یعنی مفسد است. حالا نکته را دقت کنید میخواهد تعریف حقوقی بدهد مِنْ غَيْرِ أَنْ تَنْعَدِمَ بِهِ الْأَهْلِيَّةُ فِي حَقِّ الْمُكْرَهِ اما تا حدی نرسد که اهلیت از او برداشته بشود دقت میکنید ؟ مثل آدم خواب، میخواهد بین خواب و اکراه از نظر حقوقی و قانونی فرق بگذارد مثل آدم مجنون دقت کردید چه شد ؟
چه آن اکراه معدم باشد چه آن اکراه مفسد باشد حتی اگر معدم بود خیلی لطیف است این دقت ، چون میگوید ما در باب مکره خطاب داریم اگر اهلیت از او برداشته شد دیگر ارزش خطاب هم پیدا نمیکند، من غیر ان تنعدم به الاهلیة فی حق المکره اهلیتش از بین نرود اهلیتش محفوظ است أَوْ يَسْقُطُ عَنْهُ الْخِطَابُ؛ یا در حدی برسد که خطاب مثل مجنون مثل رفع القلم در باب مکره رفع قلم نیست در باب مکره این نیست که خطاب برداشته میشود خیلی تعبیر لطیفی دارد انصافا این نکتهاش قشنگ است اهلیتش برای خطاب و خطاب بالعفل از او برداشته نمیشود.
لِأَنَّ الْمُكْرَهَ مُبْتَلًى، یعنی یک حادثهای برایش پیش آمده مورد حادثهای قرار گرفته وَالِابْتِلَاءُ يُقَرِّرُ الْخِطَابَ، وَلَا شَكَّ أَنَّهُ مُخَاطَبٌ فِي غَيْرِ مَا أُكْرِهَ عَلَيْهِ، در حدی نیست مکره مثل مجنون نیست مثل خواب نیست، وَكَذَلِكَ فِيمَا أُكْرِهَ عَلَيْهِ حَتَّى يَتَنَوَّعَ الْأَمْرُ عَلَيْهِ چون دو سه جور امر میآید یک جا میگویند تو مکره بودی این عمل درست است یک جا میگویند باطل است یک جا میگویند اگر راضی شدی درست است فَتَارَةً يَلْزَمُهُ الْإِقْدَامُ عَلَى مَا طُلِبَ مِنْهُ، تارةً به او میگویند آقا حالا که مکره شدی گفتند آقا میکشیمت انجام بده تارةً میگویند نه انجام نده تارةً میگویند مخیر هستید انجام بدهید.
ببینید پس در باب مکره اهلیت خطاب هست میخواهد این را بگوید چرا چون خطابات متعدد به او تعلق پیدا میکند، تعدد خطاب کاشف از این است که مثل دیوانه نیست دیوانه اصلا خطاب ندارد. دقت کردید نکته را شاید همین سر این بوده که عدهای آمدند در باب مکره گفتند چون اهلیت هست درست است صحتش.
وَتَارَةً يُبَاحُ لَهُ ذَلِكَ، وَتَارَةً يُرَخَّصُ لَهُ فِي ذَلِكَ، مثل قصهی عمار که فرمود وان عادوا فعد، وَتَارَةً يَحْرُمُ عَلَيْهِ ذَلِكَ، فَذَلِكَ آيَةُ الْخِطَابِ، یعنی مثل دیوانه حسابش نکنید مثل بچهی غیر ممیز هم حسابش نکنید، خواب حسابش نکنید.
وَلِذَلِكَ لَا يَنْعَدِمُ أَصْلُ الْقَصْدِ، وَالِاخْتِيَارِ بِالْإِكْرَاهِ، این تعبیر ایشان
یکی از حضار : خوب مخالف حدیث رفع میشود که ، رفع برداشته شده بود
آیت الله مددی : حدیث رفع را ما زدیم به مقام احکام جزایی فقط
وَلِذَلِكَ لَا يَنْعَدِمُ أَصْلُ الْقَصْدِ، وَالِاخْتِيَارِ بِالْإِكْرَاهِ، كَيْفَ يَنْعَدِمُ ذَلِكَ، وَإِنَّمَا طُلِبَ مِنْهُ ببینید طلب به او، أَنْ يَخْتَارَ أَهْوَنَ الْأَمْرَيْنِ عَلَيْهِ، راست هم هست در اکراه در حدی نیست و لذا مرحوم شهید اول و اینها میگفتند غیر قاصد لمدلوله ، قاصد لفظ هست اما مدلولش، وَزَعَمَ بَعْضُ مَشَايِخِنَا : أَنَّ أَثَرَ الْإِكْرَاهِ التَّامِّ فِي الْأَفْعَالِ فِي نَقْلِ الْفِعْلِ مِنْ الْمُكْرَهِ إلَى الْمُكْرِهِ، یک معنای دیگر اکراه این است که اصولا نقل عمل را کانما این عمل از مکرِه صادر شده مثلا فرض کنید یک شخصی هفت تیر گرفت روی سر یک رانندهای که از چراغ قرمز رد شو، الان راننده از چراغ قرمز رد شد لکن این کار را به آن مکرِه نسبت میدهند.
فرض کنید رد شدن از چراغ قرمز جزایش دویست هزار تومان باشد من باب مثال این دویست هزار تومان از مکرِه، چون فعل فعل مکرِه میشود، دقت کردید ؟ این فعلی که فعل مکرَه بود منتقل میشود به فعل مکرِه ، این جور تعریف کردند، تعریف اثر فعل، لکن این واقعیت ندارد بعد خود ایشان رد میکند حالا چون نمیخواهم دیگر وارد کل کلام ایشان بشویم بله.
بعد ایشان میگوید : وَهَذَا لَيْسَ بِصَحِيحِ، فَإِنَّهُ لَا يُتَصَوَّرُ نَقْلُ الْفِعْلِ الْمَوْجُودِ مِنْ شَخْصٍ إلَى غَيْرِهِ، چرا یتصور مشکل ندارد، فقط عرض کردیم این نقل فعل به دیگری یک نوع التزام است، یک نوع اعتبار است، دقت می کنید، یک نوع تنزیل است. شما میروید حرم حضرت معصومه زیارت میکنید میخواهید برای پدرتان قرار بدهید این یک نوع تنزیل است میشود فعل را به فعل دیگری
ولذا التزام عرض کردیم الان هم در همین بحث اول در امور اعتباری اولا باید صلاحیت یعنی نکتهای در این التزام باشد ثانیا التزامات شخصی کلا امضاء قانونی میخواهد این به طور کلی، شخص بما هو شخص، مکلف بما هو مکلف، امروزیها شهروند میگویند، شهروند، سیتی زن، مواطن عربها مواطن میگویند، تمام این اسمها این حق جعل ندارد اگر گفت نماز شب بر من واجب این حق ندارد این کار را بکند مگر قانون بیاید امضاء میکند. ما کان من نذر لله ففی به ، اگر نذر خدایی بود انجام بده و الا فلا ، نذر غیر خدایی نه، دقت کردید.
پس بنابراین اسناد فعل به فعل دیگر و لذا هم عرض کردیم چطور میشود فعل را به شخص دیگر نسبت داد هزاران جور میشود امور اعتباری حدی ندارد، مثلا بعضیها آمدند گفتند در نیابت حقیقت نیابت تنزیل بدن نائم منزلهی ، گفتیم اشکالی ندارد ممکن است لکن این اثرش این است که مثلا من باب مثال مرد نتواند مثلا نائب از زن بشود چون نمیتواند همان حجابی را که زن ، همان خصائصی را کهزن دارد، یا زن نائب از مرد بشود، تنزیل بدن منزلهی ، روشن شد این مشکل ندارد در باب اعتبارات بحث از امکان نکنید بحث از مقبولیت بکنید بحث از عقلائی بودن بکنید در باب نیابت نمیآیند تنزیل را، ممکن است تنزیل بدن بشود، اشکال ندارد هیچ مشکل خاصی ندارد اما نیست، عملا تنزیل بدن نیست.
چون عرض کردیم در امور اعتباری اثر را در نگاه میکنند، شما اثر را نگاه نکنید چه اعتبار میخواهید بکنید. امکان دارد بله شما میخواهید بگویید بدن این شخص بدن منوب عنه خوب باید نکتهای در نظر بگیرید لذا عرض کردیم در باب نیابت سه تا تصور اساسی وجود دارد دهها هزار تصور وجود دارد سه تایش اساسی است که صاحب اثر است.
یک : تنزیل بدن نائب منزلهی بدن منوب عنه دو: تنزیل عمل نائب منزلهی عمل منوب عنه.
شما الان مثلا نماز میخوانید نماز از طرف میت حالا به استیجار یا غیره میخواهید بگویید این نماز شما نماز منوب عنه تنزیل عمل نه تنزیل بدن .
سه : تنزیل ثواب، چون این عمل ثواب دارد شما این کار را میکنید که ثواب بر شما بار بشود من خیلی ، چون این بحث خیلی اثر دارد و در عروه و حواشی خیلی واضح نشده برای همین این بحث را انجام میدهیم ، روشن بشود.
عرض کردیم آن که الان معقول است در باب نیابت این سه تاست، تنزیل بدن، تنزیل عمل، تنزیل ثواب و عرض کردیم آن که مستفاد میشود از ادله اگر در واجبات است تنزیل عمل است. اگر در مستحبات است تنزیل ثواب است. یعنی اگر رفتید حرم حضرت معصومه زیارت کردید بدن، بدن شماست، عمل، عمل شماست، لکن ثوابش را به منوب عنه میدهند، و لذا دارد که هم خودش اجر میبرد و هم آن کسی را که طرف حساب بوده چون عمل، عمل اوست. روشن شد؟ عمل را جابجا نمیکند، اینکه ایشان نوشته لا یتصور نقل الفعل الموجود من شخص الی غیره، درست است اصل اولی همین است که ایشان گفت لکن این مطلب اشکال ندارد و واقع هم شده در باب نیابات در باب عبادت البته اهل سنت عدهایشان نماز میت که الان میخوانند برای استیجاری را قبول نمیکنند. میگویند به او نمیرسد بالاخره وقتی فوت کرد تکلیف از او ساقط است و شخص دیگری نمیتواند انجام بدهد، لا تزر وازرة وزر اخری، علی ای حال لَا يُتَصَوَّرُ نَقْلُ الْفِعْلِ الْمَوْجُودِ مِنْ شَخْصٍ إلَى غَيْرِهِ
یکی از حضار : این موضوع فقط در عبادات است ؟
آیت الله مددی : در معاملات چون انشاء است نکتهی دیگری دارد، ایقاع است. در معاملات میخواهد از طرف دیگری انجام بدهد آن غیر از اینکه حالا قابلبیت انتقال درش حساب میشود آن نکته ازش حساب میشود که اگر از غیر مالک غیر کسی که ماذون است یا مجاز است انجام بگیرد آن معامله انجام میشود یا نمیشود. نکات دیگری دارد.
ممکن است در باب معاملات بگوییم من قصد کردم این را از طرف زید بفروشم قصد اینجا اثر ندارد عرض کردم این که میگویند قصد فلان قصد در معاملات هیچ اثر ندارد در معاملات به خلاف آنکه در مجله خواندیم در بحث قبلی آن که اثر دارد لفظ است، بله قصد در عبادات تاثیر دارد همین ریا و عجب و این مسائلی که وجود دارد.
یکی از حضار : در خمس هم آیا کسی میتواند از طرف کسی پرداخت کند مثلا بگوید زنگ بزند از آمریکا بگوید اموالمان در قم است برو خمسش را پرداخت کن.
آیت الله مددی : این بلا اشکال است اشکال ندارد چون وکیل در اخراج خمس است، نه بحث دیگر این است که فرض کنید شما به ذمهی ما خمس هست من از طرف شما میدهم نه به اجازهی شما نه اینکه شما به من میگویید من میدانم مثلا شما بلا نسبت خمس نمیدهید رفیق ما هستید من خمس را میدهم آیا این اجزاء دارد این تابع نکتهی دیگری است که آیا در مثل خمس تکلیف صرف است چون تکلیف صرف را کسی دیگری نمیتواند انجام بدهد، حالا مثال بارزش کفارات است مثلا، رفیقتان حج رفته کاری کرده ، تضلیل کرده مثلا زیر سایه
یکی از حضار : زکات
آیت الله مددی : حالا زکات چون شبههاش ، زکات فطره هست و کفاره بیشتر مثالش که در مرحوم سید هم در عروه دارد کفارات مثال بهترش است.
فرض کنید در حج رفته کاری کرده تضلیل کرده او باید گوسفند بکشد شما خودتان نه این که او از شما بخواهد اجرا کنید آن وکالت در اجرا که اشکال ندارد که وکالت است.
اما اگر نه من خودم از مال خودم یک گوسفند به عنوان او بدهم دقت کردید .
یکی از حضار : نه اگر عبادت باشد معنا نیست که دیگر وکالت بگیریم تو پرداخت کن من میخواهم نیت کنم،
آیت الله مددی : نه اشکال ندارد عباداتی است که قابل ، نه مثل نماز نیست اخراج خمس است، او پرداخت کرده از مال خودش، تو از طرف من این کار را انجام بده نه این اشکال ندارد.
یکی از حضار : نیابت بردار نیست .
آیت الله مددی : نیابت غیر از این است ببینید، دو تا نیابت غیر از مثلا وکالت و اینهاست، نیابت به معنای عام است، نیابت در اینجا مثل همین کفاره، مثال، حالا کسی ماه رمضان روزه نگرفته شما میدانید این بیچاره گیر کرده و اینها شما از خودتان پول خودتان کفارهاش را میدهید اطعام ستین مسکین آیا مجزی هست یا نه، در عروه ظاهرش این است که هست عرض کردیم نه مجزی نیست. یعنی نکتهی فنی این است که آیا کفارات تکلیف صرف هستند یا تکلیف هستند و ذمه، اگر ذمه اثبات شد دادن غیر صحیح است ، مثل اینکه شما مدیون هستید من دین شما را میدهم. ذمه را میشود پرداخت کرد تکلیف را نه.
اگر کفارات را یعنی کسی را که این روزه را گرفت تکلیف باشد که اطعام ستین مسکین شخص دیگر نمیتواند اطعام بکند. اما اگر در ذمهی او باشد یعنی شارع در ذمهی او قرار داد، دقت فرمودید . آن وقت در باب خمس و زکات عرض کردیم در باب کفاره این احتمال نیست، حالا چون این مسائلی است که خیلی ابتلاء به آن میشود من گاهی اوقات از بحث خارج میشوم. در باب کفارات دو احتمال بیشتر نیست، یکی اینکه تکلیف صرف باشد و یکی اینکه تکلیف و ذمه باشد یعنی این گوسفندی که باید در کفارهی تضلیل هست به ذمهی او آمده اما در باب خمس و زکات سه احتمال است، تکلیف صرف باشد که شاید بعضی از اهل سنت قائلند، من در کتابی که بعضی از اعلام معاصر نوشتند دیدم خیلی اصرار میکنند به این مطلب که تکلیف صرف باشد، فکر نمیکنم فتوایش باشد شاید در بحث علمی میخواستند اثبات کنند. تکلیف صرف باشد.
دو : تکلیف و ذمه باشد ، سه : تکلیف و ذمه و عین باشد. یعنی اضافهی بر اینکه تکلیف است به عین مالش هم زکات. اما در باب کفارت احتمال عین مثلا فرض کنید کسی در مکه رفته عملی کرد که کفارهی مثلا گوسفند، در شهر خودشان هم یک گوسفند دارند فرض کنید مالک یک گوسفند هم هست، آیا آن گوسفند در ذمهی او آمد این گوسفند دیگر کفاره میشود از ملک او خارج میشد دقت کنید، در باب کفارات احتمال عین نیست لذا گفتیم مثال به کفارات بزنم اما در مثل خمس و زکات احتمال عین قوی است. خصوصا در باب خمس چون تعبیرش فان لله خمسه چون یک نسبت مشاع است. هم کلمهی لله آمده لام آمده هم یک نسبت مشاع است، نسبت مشاع با عینیت میسازد با ذمه نسبت مشاع نمیسازد . بفرمایید.
یکی از حضار : قصد تنزیل در مستحبات کجای عمل باید اتفاق بیافتد ؟ میخواهیم ثواب را هدیه بدهیم اول وسط آخر هر کجا میشود؟
آیت الله مددی : فرق نمیکند ظاهرش فرق نمیکند. اما ظاهرش این است که چون عمل یقع یعنی اگر ثواب بود، چون ثواب امر مختصری است حتی بعد از اینکه زیارت کرد ثوابش برود برای فلان، چون مختصر است، در واجبات باید قبلش باشد. چون در واجبات گفت نماز ظهر میخوانم برای خودش واقع شد، بعد از نماز بگوید این برای مثلا به جای پدرم که فوت کرده این دیگر نمیشود. چون عمل عوض نمیشود اما در باب ثواب چون تسامح دارد ثواب است دیگر ممکن است بعد از عمل هم قرار داده بشود. روشن شد آقا این مباحث را ما کمی خارج شدیم به خاطر کتاب ایشان اما مطالبی است که درست است یعنی مطالبی است که انصافا یعنی این مطلب را خوب دقت کنید تاثیر اکراه انصافا مخصوصا همین قضایا و عرض کردم چون این از زمان پیغمبر هم نقل شده حالا یک بحثهای دیگر هم دارد که اصلا این روایت درست است یا نه من بعضیهایش را میخوانم دیگر وارد آن بحثها نمیخوانیم.
ایشان میگوید: وَلَكِنَّ الْأَصَحَّ أَنَّ تَأْثِيرَ الْإِكْرَاهِ فِي جَعْلِ الْمُكْرَهِ آلَةً لِلْمُكْرِهِ، فَيَصِيرُ الْفِعْلُ مَنْسُوبًا إلَى الْمُكْرِهِ بِهَذَا الطَّرِيقِ، یعنی مثل به اصطلاح مباشر و تسبیب، البته ایشان میخواهد ، شبیه مباشر و تسبیب هم نیست، مباشر و تسبیب مثل این است که انسان در راه چاهی بکند حالا رویش هم نپوشاند کسی رد شد افتاد در چاه این را تسبیب میگویند، مباشر این که کسی را در چاه هل بدهد، آن مباشر است.
آن وقت بنایشان به این است یعنی بنایی که در فقه مشکل دارد تسبیب است چه مقدار من تاثیر گذار بودم در سببیت این عمل برای این شخص، چه مقدار من تاثیر داشتم در این زخمی که به این شخص وارد شده، چه مقدار تاثیر داشتم در این تلفی که واقع شده، بحث مباشرت و تسبیب را در باب دیات و در باب ضمان و اروش به طور کلی در آنجا یک بحث سنگینی است، ایشان میخواهد این را از آن قبیل قرار بدهد مکره را، لکن ظاهرا آن هم نباشد حالا بعد متعرض میشویم.
بله، وَجَعْلُ الْمُكْرَهِ آلَةً لَا بِاعْتِبَارِ أَنَّ بِالْإِكْرَاهِ يَنْعَدِمُ الِاخْتِيَارُ ، أنّ درست نیست أنه مثلا بالاکراه چون ینعدم بعد فعل آورده است. لَا بِاعْتِبَارِ أَنَّ یعنی زبان عوامانه صحبت کرده ، لَا بِاعْتِبَارِ أَنَّ بِالْإِكْرَاهِ يَنْعَدِمُ الِاخْتِيَارُ مِنْهُ أَصْلًا، حالا مرحوم شهید گفت اختیار به لفظ دارد نه آن هم نیست وَلَكِنْ؛ لِأَنَّهُ يَفْسُدُ اخْتِيَارُهُ بِهِ لِتَحَقُّقِ الْإِلْجَاءِ اینها خیلی دقیق نیستند ظاهرا الجاء جایی است که هیچ نحو قصدی ازش نیست بین اکراه و الجاء فرق بگذارید.
اکراه مثل اینکه هفت تیر بگذارید بگویید آقا این آب را بخور و الا میکشمت این اکراه است، اما اگر دهانش را باز کرد آب در دهانش ریخت این الجاء است. اصلا در اینجا هیچ نحو قصدی نیست حالا ایشان الجاء را با، در عبارتی هم که از سنهوری خواندیم تلجئة و اکراه را شبیه هم گرفت.
فَالْمَرْءُ مَجْبُولٌ عَلَى حُبِّ حَيَاتِهِ، یعنی حب ذات دارد وَذَا يَحْمِلُهُ عَلَى الْإِقْدَامِ عَلَى مَا أُكْرِهَ عَلَيْهِ فَيَفْسُدَ بِهِ اخْتِيَارُهُ منعدم نمیشود اختیار فاسد میشود مِنْ هَذَا الْوَجْهِ، وَالْفَاسِدُ فِي مُعَارَضَةِ الصَّحِيحِ كَالْمَعْدُومِ چون عرض کردم ایشان حنفی است حنفیها بین فاسد و بین باطل فرق میگذارند دقت کردید ؟
این عبارت را شاید تعجب کنید والفاسد کالمعدوم چون آنها معدوم را باطل میگویند، اینها یک عقد فاسد میگویند یک عقد باطل میگویند، عقد باطل مثل آن است که از بچه باشد یا دیوانه، آن باطل است. اما عقد فاسد از فضولی، فضولی را فاسد میگویند، یعنی عقدی است که هست اما فاسد است میشود فسادش را برداشت آن وقت صحیح میشود، این را اصطلاحا میگویند عقد فاسد دقت کردید این عبارت را مبسوطی روی مبنای حنفیهاست چون عرض کردیم نزد ما الان فاسد و باطل یکی است اشتباه نشود. این اصطلاحات جابجا نشود من گاهی میخوانم وَالْفَاسِدُ فِي مُعَارَضَةِ الصَّحِيحِ ، وقتی فاسد در مقابل صحیح میگوییم کالمعدوم آنها چون یک معدوم میگویند یک فاسد، معدوم باطل میگویند.
فَيَصِيرُ الْفِعْلُ مَنْسُوبًا إلَى الْمُكْرِهِ لِوُجُودِ الِاخْتِيَارِ الصَّحِيحِ مِنْهُ، یعنی بعبارة اخری در آنجا باطل نمیگویند بی اثر باشد اثر دارد. وَالْمُكْرَهُ يَصِيرُ كَالْآلَةِ لِلْمُكْرِهِ لِانْعِدَامِ اخْتِيَارِهِ حُكْمًا فِي مُعَارَضَةِ الِاخْتِيَارِ الصَّحِيحِ، و میرود دنبال مطلبی که ایشان دارد.
یکی از حضار : اولی مکره نیست استاد ، فَيَصِيرُ الْفِعْلُ مَنْسُوبًا إلَى الْمُكْرِهِ چون این مجبورش کرده این منسوب میشود به مکرِه اما مکرَه آلت هست.
آیت الله مددی : یعنی مثل مباشر و تسبیب است ایشان از قبیل مباشر و تسبیب گرفت نه نیست از آن قبیل هم نیست .
بعد ایشان دارد که وَشَبَّهَهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا بِالْهَزْلِ، گفته شبیه به شوخی ، مکره شبیه شوخی فَإِنَّ الْهَزْلَ عَدَمُ الرِّضَا بِحُكْمِ السَّبَبِ مَعَ وُجُودِ الْقَصْدِ، وَالِاخْتِيَارِ فِي نَفْسِ السَّبَبِ، عرض کنم که عرض کردیم مرحوم نائینی در همین بحثی که در اول به اصطلاح اختیار بود یا غصب بود در آنجا ایشان بحث هزل را آوردند اتفاقا ما نخواندیم ای کاش خوانده میشد حالا اگر خواستید بعد میخوانیم ایشان بحث اینکه بعضیها مثلا کذب را در اخبار مثل هزل در انشاء گرفتند به این مناسبت آنجا ، سرخسی میگوید این هم درست نیست، تشبیهش به هزل و شوخی هم درست نیست. ایشان میگوید این هم درست نیست.
إلَّا أَنَّ الْهَازِلَ غَيْرُ مَحْمُولٍ عَلَى التَّكَلُّمِ، او را وادار نکردند صحبت بکند، وَالْمُكْرَهَ مَحْمُولٌ عَلَى ذَلِكَ، یعنی همان طور که شهید گفت لا اقل مکره که لفظ را گفته وَبِذَلِكَ لَا يَنْعَدِمُ اخْتِيَارُهُ كَمَا بَيَّنَّا، این را دقت کنید این نکتهی دقیقی است ها من عرض کردم همان بحث اولم روز این تشبیهها و مقابله کردنها برای بیان آثار خیلی مهم است. خوب یکیاش هم به هزل تشبیه کرد . وَشَبَّهَهُ بَعْضُهُمْ بِاشْتِرَاطِ الْخِيَارِ، این شرط خیار که مثلا اگر گفت من این کتاب را فروختم و شرط گذاشت که اگر خواستم تا دو ساعت دیگر برگردم فسخ کنم این شرط خیار میگویند.
ایشان میگویند بعضیها گفتند مکره مثل شرط خیار است، عرض کردم آنها شرط خیار را از قبیل عقد به اصطلاح
یکی از حضار : فاسد
آیت الله مددی : فاسد نه فضولی را فاسد میدانند.
این شرط خیار، ایشان میگوید وَشَبَّهَهُ بَعْضُهُمْ بِاشْتِرَاطِ الْخِيَارِ، فَإِنَّ شَرْطَ الْخِيَارِ يُعْدِمُ الرِّضَا بِحُكْمِ السَّبَبِ دُونَ نَفْسِ السَّبَبِ، ایشان میگوید این طور نیست فَإِنَّ شَرْطَ الْخِيَارِ يُعْدِمُ الرِّضَا بِحُكْمِ السَّبَبِ رضا که میآید میگوید من فروختم اما این فروش من دائمی نیست میتوانم به هم بزنم اما در باب اکراه اصل سبب مکره است دقت میکنید نه حکم و سبب انصافا لطیف است یعنی در باب اکراه اصلا فروشی به کار نیست وقتی میگویم میفروشم ، آن جا میگوید میفروشم سبب را دارد اما این سبب دوام ندارد دقت کنید، میگوید در باب شرط خیار سبب هست گفت فروختم تا دو ساعت حق دارم برگردم، دقت کردید، پس فروخت دیگر مطلب را فروخت ، تا دو ساعت، اما در مکره فروختمش درست نیست آن را مجبور کردند بگوید فروختم، پس شبیه به هزل هم نیست، شبیه به شوخی هم نیست، شبیه به شرط خیار هم نیست. این نکاتی بود که
بعد ایشان وارد بحث میشوند مثل همان بحثهایی که سنهوری داشتند بحث میشوند چون عرض کردم ما بیشتر نظرمان روی آشنایی اجمالی است چون این خصلتهایی را که ایشان دارد، حالا من عنوانش را میخوانم دیگر معنونش را نمیخوانم بعد ایشان میگوید که ثُمَّ فِي الْإِكْرَاهِ يُعْتَبَرُ مَعْنًى فِي الْمُكْرِهِ، وَمَعْنًى فِي الْمُكْرَهِ، وَمَعْنًى فِيمَا أُكْرِهَ عَلَيْهِ، وَمَعْنًى فِيمَا أُكْرِهَ بِهِ، چهار بحث میآید، خوب ما هم چون مکاسب شیخ چون بعد از این میخواهیم بخوانیم چون این مطلب نزد ما هم خواهد آمد من فقط میخواستم بگویم که از همان زمان این تقسیم بندی مکرِه کیست مکرَه چه شرایطی مکره هست مثلا مکرِه زوجهی انسان مکرِه میشود یا نمیشود یا سلطان باید باشد، مکرِه کیست، مکرَه کیست، ما اکره به ، مثلا به چه چیزی اکراه شده ، که میکشمت، میزنمت، اموالت را میگیرم، خانهات را خراب میکند و ما اکره علیه، اکره علیه طلاق ، اکره علی الطلاق، اکره علی البیع، اکره علی النکاح ، دقت کردید ؟
ایشان میگوید در بحث اکراه ما چهار جهت را باید در نظر بگیریم درست هم هست معنای ایشان میخواهم بگویم این سنخ مباحث را از همان اول مطرح شده و با دقتهای زیاد .
بعد ایشان در این صفحهی 40 در جلد 24 قصهی شیبانی را نقل میکند دیروز خواندیم از کتاب سنهوری ، این را بله خواندیم.
بعد میگوید در کتاب شیبانی بَدَأَ الْكِتَابَ بِحَدِيثٍ رَوَاهُ عَنْ إبْرَاهِيمَ این ابراهیم ، ابراهیم نخعی است که از چهرههای بسیار موثر در فقه کوفه است البته موثر در قیاس نیست اما از موثر در فقه کوفه، فقه کوفیها چون بعد ابوحنیفه چهرهی مشهور شد و فقه احناف، ابراهیم نخعی ایشان به حسب ظاهر از امیرالمؤمنین جزو تابعین است بسیار چهرهی مؤثر در کتابهای ما هم زیاد مثل خلاف شیخ وقال ابراهیم مراد همین ابراهیم نخعی است.
قَالَ فِي الرَّجُلِ يُجْبِرُهُ السُّلْطَانُ عَلَى الطَّلَاقِ، وَالْعَتَاقِ، فَيُطَلِّقُ، أَوْ يُعْتِقُ، وَهُوَ كَارِهٌ إنَّهُ جَائِزٌ وَاقِعٌ، جائز یعنی عبور میکند وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَابْتَلَاهُ بِأَشَدَّ مِنْ هَذَا، وَهُوَ يَقَعُ كَيْفَمَا كَانَ، این ولو شاء الله یعنی این برایش مشکل پیدا شد دیگر حالا بالاخره این آمد دیگر اما نه اینکه طلاق باطل است دقت کردید؟ این نمیخواست چنین چیزی را این یک ابتلاء الهی است حالا ایشان یعنی میخواهد این اصطلاحی است که میخواهند بگویند تقدیر الهی بود ، همین آقایانی بودند که در منی شهید شدند در آن قصهی منی خوب آنها اصرار داشتند که تقدیر الهی بود دیگر دیه هم ندادند و همین طور، ابتلاء الهی پیش آمد که اینها مثلا فوت بکنند این یک اصطلاحی است وربما ابتلاه الله باشد منه، این اصطلاح معلوم شد ؟
یکی از حضار : یعنی برو خدا رو شکر کن که
آیت الله مددی : ها خدا رو شکر کن که بدتر نشد، باز خدا رو شکر کن.
یکی از حضار : اشعری مسلک بودند دیگر ؟
آیت الله مددی : بله اشعری مسلکند .
بعد ایشان دارد که عرض کردم من به شما که ایشان تاثر دارد ادعایشان این است این نزد ما نیامده ایشان بعد بلافاصله نقل میکند که ، بعد میگوید عدهای از علما موافق هستند بعد میگوید : قَوْلِهِ: وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَابْتَلَاهُ بِأَشَدَّ مِنْ هَذَا إشَارَةٌ إلَى مَا ذَكَرْنَا مِنْ بَقَاءِ الْأَهْلِيَّةِ، وَالْخِطَابِ این هنوز اهلیت دارد، مَعَ الْإِكْرَاهِ، وَإِنَّهُ غَيْرُ رَاضٍ فِي ذَلِكَ، وَلَكِنَّ عَدَمَ الرِّضَا بِحُكْمِ الطَّلَاقِ لَا يَمْنَعُ الْوُقُوعَ، وَلِهَذَا وَقَعَ مَعَ اشْتِرَاطِ الْخِيَارِ عِنْدَ الْإِيقَاعِ، وَمَعَ الْهَزْلِ مِنْ الْمُوقِعِ، وَإِنْ كَانَ مَعْلُومًا، وَكَأَنَّهُ حالا آن جای بحثش کنار .
حالا لطیفش این است که وَكَأَنَّهُ أَخَذَ هَذَا اللَّفْظَ مِمَّا ذَكَرَهُ عَلِيٌّ حالا به تعبیرشان رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، سلام الله علیه عرض کردم کوفیها دارای یک بحث مفصلی دارد که وقت هم تمام شده اصولا یکی از مشکلات بزرگ دنیای اسلام کلا میراثهایی که از امیرالمؤمنین نقل شده خیلی مختلف است، اهل کوفه یک جور، زیدیها یک جور، اسماعیلیها یک جور، ما ها یک جور این خودش خیلی بحث علمی میخواهد، یعنی ، اگر بناست یک نهج البلاغهی جدیدی نوشته بشود و جمع کلمات بشود به مجرد جمع کلمات کافی نیست، این اگر دسته بندی بشود خیلی مهم است و اینها هر کدام یک شرحی دارد که طبعا الان جایش اینجا نیست اما خیلی نکتهی لطیفی است چون در مجموعا در دنیای اسلام که الان به شما اشاره کردم روایات و اقوال مختلفی از امیرالمؤمنین نقل شده اینها هر کدام ، ایشان میگوید این مطلب مما ذکره علی رضی الله عنه فی امرائة المفقود ، این را دارند اهل سنت هم دارند .
مردی که رفته و برنگشته و اثرش معلوم نیست بعضی از اهل سنت گفتند اصلا نباید ازدواج کند همین طور بماند، از احناف نقل کردند صد و بیست سال صبر بکند، صد و بیست سال چه، و لذا در خود مصر شاید دیده باشید وقتی قوانین مصر را مینوشتند متحیر شدند که چه کار بکنند، مختلف هم شد یکیشان گفت آقا در شیعه این چهار سال است، گفتند همین رأی شیعه، ائمهی اهلبیت را میپذیریم اصلا رأی را گذاشتند روی رأی ائمهی اهلبیت که چهار سال باشد نه اینکه ابدا و نه اینکه صد و بیست سال آوردند رأی را روی چهار سال ایشان دارد که از امیرالمؤمنین امرائة المفقود حضرت فرمودند إنَّهَا اُبْتُلِيَتْ فَلْتَصْبِرْ، وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَابْتَلَاهَا بِأَشَدَّ مِنْ هَذَا، که این دروغ است.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
دیدگاهتان را بنویسید