خارج فقه (جلسه14) دوشنبه 1404/07/14
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ وَاللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِينَ
اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا وَجَمِيعَ الْمُشْتَغِلِينَ وَارْحَمْنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
عرض کردیم کمی از بحث خارج شدیم لکن چون به بحث کتاب «اشعثیات» رسید، توضیحی را ما راجع به این جهت عرض کردیم که این کتاب چه تاریخچهای دارد. البته من دیروز بعضی مطالب را عرض کردم، مثلاً گفتیم شهید ندارد، نه، در مجموعهی خطی شهید هست، اشتباه بود. دیشب نگاه کردم، یعنی خواندند برای من از روی کامپیوتر، در مجموعهی خط شهید از «اشعثیات» نقل کرده است.
مثلاً خود علامه در «اجازه کبیره»، این «اجازه کبیره» بسیار اجازه لطیفی است. اصلاً مقداری از آن را هم بعضی از دوستان میآمدند جایی که من هستم، مینشستیم و برایشان شرح میدادیم، چند جلسه ضبط هم میکرد، راجع به «اجازه کبیره» علامه به بنی زهره رحمهمالله. ایشان یک اجازه هم به کتاب همین «اشعثیات» دارد که از طریق سهل دیباجی نیست و یعنی خود علامه هم به ایشان طریق دارد.
بحث ما این بود، من احتمال میدهم علامه مجرد اجازه است، خود کتاب را در اختیار نداشته، خود کتاب اشعثیات در اختیار ایشان نبوده است. بحث در این بود که این کتاب شهرت نقل پیدا نکرده است. مثلاً میبینیم که مرحوم شهید اول در بیان هم یک حدیث از آن نقل کرده، شهید ثانی، شهید اول هم در الذکری یک حدیث، با اینکه در مجموعهای که به خط، یک مجموعهای است، مجموعه خط جُباعی به آن میگویند. این آقا جد پدری شیخ بهایی است، جدش، شیخ بهایی. جد پدری شیخ بهایی است. یک مجموعهای دارد از خط شهید اول رضوان الله تعالی علیه، یک مجموعهی بسیار نفیسی است، فوقالعاده نفیس است. احتمالاً مجموعه، چون الان این کتاب، این مجموعه فعلاً به صورت مجموعی موجود نیست لکن پراکنده است. مقداری از آن بحار دارد، مقداری جای دیگر دارد. مجموعاً اگر جمع شود ظاهراً هشت جلد است، حدود هشت جلد است. تا حالا موفق شدهاند حدود پنج جلد آن را جمعآوری کنند که انشاءالله چاپ میشود. دوستان، عزیزان این کار را کردند و این بسیار مجموعه نفیسی است. یعنی روایات بسیار بسیار نفیسی دارد، این مجموعه خط جُباعی رحمهالله که جد پدری شیخ بهایی است. در آنجا روایات زیادی از اشعثیات دارد، اما در بیان و ذکری هر کدام یکی دارد.
و در کتب، چون این نسخهای را که من نقل کردم، مرحوم «مستدرک» از هند آورده، درست، آن نسخه درست بود، هزار و دویست و هفتاد و نه. من گفتم هفتاد و هشت، هفتاد و نه بود. درست بود. اما دیشب دو مرتبه نگاه کردیم، یعنی خواندند از روی کامپیوتر برای من، نسخهی سهل دیباجی نیست، اشتباه بنده بود. من گفتم نسخه سهل دیباجی است، این اشتباه را تصحیح میکنم.
همین نسخهای است که دیروز خواندند، این نسخه بازمیگردد عبدالله به اصطلاح عن محمد. این عبدالله، ابن السقا است، از علمای اهل سنت است. این ابن السقا است، ایشان نقل میکند از خود محمد، محمد یعنی خود ابن الاشعث است. عرض کردیم ایشان اصلش از کوفه بوده، میرود به دولت فاطمیها در مصر، ابوعلی محمد بن محمد بن اشعث الکوفی. ایشان اهل کوفه است لکن رفته ساکن مصر شده است. ایشان این را نقل میکند و بعد معلوم شد که طرق زیادی هست. همین طریقی هم که در این کتاب مرحوم مستدرک آورده از آن نسخهی هندی که در اول نسخه هندی هست، همهشان اهل سنت هستند. اصلاً مجموعه، آن خود ابن السقا هم از علمای اهل سنت است. گفتم ظاهراً ابن السقا استاد شیخ است، نه، وفاتش قبل از آمدن شیخ به بغداد است. آن هم اشتباه است. یک چیزی شبیه این دیده بودم در اول اسناد امالی شیخ، من به ابن السقا اشتباهش کردم. به طبقهی ابن السقا نمیخورد.
علی ای حال و طریق علامه هم رحمهالله میخورد باز از طریق اهل سنت، این خیلی عجیب است. و این، عرض کردم مرحوم سید راوندی نقل میکند، سید فضلالله راوندی، هم استاد خودش به قول خودش الامام الشهید رویانی، رویانی از بزرگان اهل سنت شافعی مسلک است. مرد ملایی هم هست. کتاب در اصول و فقه شافعی دارد، کتابهایش متعارف، یعنی مثل جواهر ما، یعنی کتابهایش مورد اعتناست. و انصافاً هم مرد ملایی است.
عرض کردیم سر شهادتش هم این شد، چون فاطمیها در مصر واقعاً خب یک حکومتی و اقتداری و مخصوصاً دست به ترور زدند، در ترور خیلی موفق بودند، انصافاً موفق بودند. دستگاه بغداد در سال چهارصد و سه که هنوز شیخ به بغداد نیامده بود، در سال چهارصد و سه یک محضری به اصطلاح خودشان درست میکند، یک نامهای را مینویسد که علمای بغداد امضا میکنند که این فاطمیها فاسقند، فاجرند، چنینند، چنانند و از اولاد حضرت زهرا نیستند، دروغ میگویند، این نسبشان دروغ است، این نسب جعلی است، اینکه خودشان اولاد اسماعیل و بعد امام صادق و بعد حضرت زهرا، فاطمیون، اینها دروغ میگویند، این نسب دروغ است. آن وقت و از علمای شیعه هم فقط سید مرتضی امضا میکند، بقیهشان سنی هستند. بقیه امضاکنندهها سنی هستند اما سید مرتضی امضا میکند.
سید رضی هم امضا نمیکند. پدرش هم به او میگوید، میگوید میترسم فاطمیها من را ترور کنند. أخاف من حیلة الفاطمیین. ابن ابی الحدید نقل میکند: میترسم اسماعیلیها من را ترور بکنند. که پدرش میگوید: آخر تو چه آدمی هستی؟ آن موقع مصر کجا؟ آن وقت اسماعیلیها ایران نبودند ها، این زمانی که ایشان میگوید، هنوز اسماعیلیهای ایران، حسن صباح نبود، اسماعیلیهای مصر بودند. تو از حاکم، تصادفا الحاکم بأمرالله هم بود، امام اسماعیلیها در مصر، تو از او میترسی، از این خلیفهای که در چند متری توست نمیترسی؟ تو اصلاً خلیفه را حساب نمیکنی که در بغداد نزدیک توست، از او که در مصر است، صدها کیلومتر با تو فاصله دارد، از او خوف داری و خودت از این یکی نداری؟» غرض ترور که حساب کتاب ندارد که. خب به هم ریخته بود، همه اوضاعشان به هم ریخته بود.
علی ای حال بعد این رویانی که از علمای بزرگ شافعی است، این اصلاً گفت اینها ملحد هستند. بحث فسق را مطرح نکنید. اینها ملحد هستند. از زمان او اصطلاح «ملاحده» تا زمان ما برای اسماعیلیها جعل شد. ملاحده در اصطلاح آن زمان یعنی اسماعیلیها. مبدع این اصطلاح هم همین رویانی است. اسماعیلیها هم خود همین را ترور کردند. خود اسماعیلیها، بیچاره رویانی را ترور کردند لذا شد «شهید رویانی». اینکه میگویند شهید رویانی، ایشان به دست اسماعیلیها شهید شد، نه در جنگ. اسماعیلیها را الحاد، حکم به الحاد اسماعیلیها کرد، آنها هم ترورش کردند. اما مرد ملایی است انصافاً.
مرحوم سید فضلالله راوندی از ایشان گرفته است، از یک سنی دیگر، از سهل دیباجی. ببینید، طرقی که ما داریم مثل نجاشی و شیخ و اینها، سهل دیباجی است. اهل سنت چندین طریق به این کتاب دارند. و عرض کردیم، البته این کسانی که دارند همه درجه دو و سه و چهار هستند، نه اینکه ائمهی شأن باشند. از ائمه شأن نیستند. یک نکتهی اساسیاش این بود، یکی اولاً در آن زمان یک دفعه طلب حدیث و رحله به آن میگفتند، سفر بکنند. یکی از امتیازات یک محدث این بود که سفر بکند در طلب حدیث، به شهرهای مختلف، به بصره، شام برود، یمن برود، به هند برود، همینطور شهرها، شهر، غرب، شمال، جنوب و ما در میان شیعه داریم، خیلی کم است، خیلی کم است.
مثلاً سعد به نظر دارد که رحل فی طلب الحدیث. حالا فرض کنید تا نیشابور و تا، نه اینکه حالا خیلی مثلاً، آن کسی که ما در شیعه داریم که خیلی رحله فی طلب حدیث داشته ابوالمفضل شیبانی است. به مصر رفته، به همه جا رفته است، یمن رفته، نمیدانم به ایران آمده است، خیلی، بعد هم آمده ساکن بغداد شده و نجاشی او را دیده، از او هم حدیث شنیده است. لکن میگوید رایت اصحابنا یضعفونه. اهل سنت هم بالاتفاق او را تضعیف میکنند، ابوالمفضل شیبانی را. میگوید لذا از او نقل نمیکنم، من از ابوالمفضل نقل نمیکنم.
یکی از حضار: شیخ صدوق رحله داشته؟
آیت الله مددی: رحله داشته به طرف خراسان مصر و شام و این قسمتها نرفته است . تا خراسان و تا خوارزم و این قسمتها رفته است تا بلخ و مرورود و خوارزم هم به نظرم نرفته که الان به آن میگویند ازبکستان ،
یکی از حضار : سمرقند رفته
آیت الله مددی : نه فکر نمیکنم سمرقند نرفته است .
یکی از حضار : ایلام را که خودش میگوید
آیت الله مددی : روستای ایلام مگر از ماوراء النهر رفته اصطلاح ماوراء النهر همین است که الان ازبکستان میگویند. نهر جیحون دیگر، نهر جیحون فاصله بود. ما، پشتش را به اصطلاح که اصل ترک هم از آنجاست، این به اصطلاح ماوراءالنهر میگفتند، الان ازبکستان است اسمش. شمالش را ماوراءالنهر، جنوبش هم خراسان بود که الان افغانستان است. پایین جیحون الان افغانستان است، سابقاً خراسان میگفتند.
علی ای حال ایشان این قسمتها را دیده، چرا شیخ صدوق داشته است. و این رحله در طلب حدیث هم اصلاً متعلق به سنیهاست. لذا از مشایخ اهل سنت را دیده است در آنجاها، از مشایخ اهل سنت نقل میکند. به هر حال ابوالمفضل هم هست. از جمله روات این کتاب، ابوالمفضل را هم قرار دادهاند. بعید هم نیست. به نظر من ابوالمفضل سیصد و هشتاد و هفت وفات او باشد، یا پنج یا هفت، پنج یا هفت، هشتاد و پنج. و ابن الاشعث سیصد و پنجاه و سه است. در مصر رفته، ابن اشعث را دیده قطعاً. ابن اشعث را ملاقات کرده است.
غرض مرحوم حاجی نوری در خاتمه یک شرحی داده از مجموعهی کسانی که این کتاب را نقل کردهاند. لکن مرحوم حاجی نوری توجه نکردهاند، این شرحی که ایشان داده است، نکتهی فنیاش این است: آن قسمتی که شیعه نقل کرده، سهل دیباجی است که در بغداد بوده است. البته مرحوم به اصطلاح تلعکبری، هارون موسی تلعکبری هم نقل میکند. لکن هارون موسی تلعکبری در نقل شیخ به دو جور نقل میکند. یک دفعه میگوید پدر من از ابن الاشعث اجازه برای من گرفت. خودش به مصر نرفته است. پدرش رفته، گفته است که من پسری هم دارم، گفته است اجازهای هم به او میدهم. اجازهی پسرش به نحو به اصطلاح آن روزیها مراسله بوده، به نحو نامه نگاری بوده است. به نحو کتابت هم که،
و یکی دیگر هم نقل میکند محمد بن محمد بن سلیمان، شیخ در رجال، محمد بن سلیمان کاتب. آن هم میگوید که من از او اجازه گرفتم که از کتاب، آن هم به نحو مراسله از ابن الاشعث است والا خود هارون موسی تلعکبری از ابن الاشعث نقل نمیکند اما زنده بوده، در زمانش زنده بوده است. و این هارون موسی یکی از شخصیتهای بسیار بسیار بزرگ دنیای شیعه است، هارون موسی تلعکبری. فوقالعاده بزرگوار است. شیخ طوسی در حقش میگوید: روی جمیع الاصول و المصنفات. خیلی جلیلالقدر است. ما یک عکبرا داریم که شیخ مفید برای عکبرا است. آن طرفترش تلعکبرا است. ایشان برای تلعکبری است. تل، دامنه تپه. تلعکبری، ایشان از اجلای طایفه است، فوقالعاده جلیلالقدر است، فوقالعاده بزرگوار است. ایشان هم نقل کرده مرحوم صدوق، از جمله کسانی که از او نقل کردهاند.
لکن او را زمانش بوده، از او نگرفته است، برایش اجازه را پدرش گرفته. به مصر رفته، گفته این اجازه هم برای پسرم بنویس. اجازه را نوشته برای پسرش آورده است. دقت میکنید؟ غرض این لیستی را که مرحوم حاجی نوری داده، انصافاً زحمت کشیده حاجی نوری، لیست خوبی تهیه کرده است. لکن توجه نکرده، معظمش اهل سنت هستند.
و اینها رسم داشتند در طلب حدیث میرفتند، مینوشتند. یعنی دیگر نوشتن حدیث از مشایخ متعدد، یکی از علامات بزرگواری این محدث بود. عرض کردم کراراً به ابوحنیفه نسبت داده شده هفده یا نوزده تا حدیث صحیح داریم، این در قرن دوم است. به احمد بن حنبل گفتند یک میلیون و هفتصد هزار حدیث نوشته بود. که این مسند را نزدیک بیست و نه هزار حدیث است، از آن استخراج کرده است. این یک متعارف بود. یک نکتهاش این بود، یک نکتهی کار این بود، یک نکتهی کار این بود، بعضیهایشان هم نوشتهاند از اهل سنت، ابن جزری نوشته است، نوشته این حدیث را نقل میکنم چون از اهل بیت الطیبین الطاهرین است، چون موسی پسر اسماعیل، اسماعیل پسر موسی بن جعفر، ایشان پسر امام صادق، ایشان پسر امام باقر، از امام سجاد، از امام حسین، از امیرالمؤمنین، ببینید؟ سلسله سند کلاً همین اهل بیت هستند. دقت کردید؟
اینها یک مقداریاش هم، خود محمد بن الاشعث هم که نجاشی توثیق کرده، آن خودش بحثی در آن نبوده، اینها را هم به خاطر اهل بیت بودن، یعنی یک مقداری غیر از آن رحلهها، چون در این کتاب یک قداست خاصی دارد که از اولش از اهل بیت شروع میشود. پسر از پدر، پدر از، همینطور پدر تا میرسد به امیرالمؤمنین، الی رسول الله. دقت کردید؟ یعنی سرّ اِکثار اهل سنت این بود. اهل سنت زیاد طریق دارند به آن. ما آنقدر زیاد طریق نداریم. ما الان طریقی که به ایشان داریم از شیعه یکی سهل دیباجی است که این مسلماً رفته مصر و از او گرفته است. یکی هم مرحوم تلعکبری است که اجازه برایش گرفتهاند. خودش او را ندیده است، اجازهاش را به دستش رساندهاند، اجازهی کتبیاش را این آقا پدرش گرفته برای ایشان. دقت میکنید؟ این دو نفر از شیعه هستند.
اما الان در ذهن من از این نسخه تلعکبری خبری نداریم، نسخهای به نام ایشان مطرح نیست، اجازه بوده، نه اینکه نسخه خاصی را مطرح کند. اما نسخه شیعه همین نسخه سهل دیباجی است. این را چون حاجی نوری توضیح نداده، من توضیحاً عرض بکنم. دیروز در خلال چون بعضی از تدارکات را ما بکنیم و تدریجاً هم راجع به این کتاب مطالب خوبی نوشته شده است. همین نسخهای که آقای بروجردی چاپ کردند، اولش انصافاً یک مقدمه خوبی نوشته شده است. این به اصطلاح نوادر مرحوم راوندی را که چاپ تحقیقی کردند، محقق کتاب اولش شواهد خوبی، معلومات خوبی راجع به کتاب ارائه داده است.
خود کولبرگ در کتابخانه، چون ابن طاووس هم در دو سه کتابش از آن یک حدیث نقل میکند. به این مناسبت در همین کتاب «کتابخانه ابن طاووس» یک راجع به او نوشته، حتی نوشته که مادلونگ مقالهای اصلاً دارد راجع به. مادلونگ تازگی فوت کرد، دو سه سال است. این آلمانی بود اما خب با اسماعیلیها کار میکرد. اطلاعاتش خوب است مادلونگ. انصافاً اطلاعات خوبی دارد. ایشان مقالهای اصلاً راجع به اشعثیات یعنی، غرضم این است که در بر اثر گذشت زمان اهتمامی هم رویش شده، یعنی اینطور نیست که مهمل باشد. لکن گفتم مرحوم شفتی در کتابی که در اقامه حدود نوشته، این به اصطلاح روایت «اشعثیات» که میگوید: «اقامة الحدود الی الامام» را نیاورده است. چون کتاب جوامع ایشان نیامده است. ایشان هزار و دویست و پنجاه و نه وفاتش است. کتاب هفتاد و نه رسیده است. یعنی سی سال بعد. یا چهل سال، سی سال بعد کتاب رسیده است.
یکی از حضار: بیست سال.
آیت الله مددی: بله. هزار و دویست و پنجاه و نه.
اما عجیب این است که مرحوم صاحب جواهر بحث کرده است. با اینکه صاحب جواهر هزار و دویست و شصت و شش است، هفت سال بعد از مرحوم شفتی است. نمیدانم معروف است که میگویند به شفتی گفتند که صاحب جواهر مجتهد است یا نه، گفت نه، چون به علم رجال مسلط نیست، مجتهد نیست اینطور معروف است، من جایی ثبت ندیدم لکن در السنه اینطور گفته شده است، نفی اجتهاد از ایشان کرده است که ایشان به علم رجال مسلط نیست. خب، این سخن صحیح هم هست. رجال مرحوم صاحب جواهر نسبت به شفتی تسلط کمتری دارد. شفتی در علم رجال کار کرده است، مستقلاً کار کرده، خیلی زحمت کشیده انصافاً. رضوان الله تعالی علیه.
و عرض کنم خدمت بزرگواران، عجیب این است که صاحب جواهر با اینکه نسخه نیامده، من فکر میکنم یک مقداری ایشان به اصطلاح چیز نوشته و اطلاع بر نسخه نداشته است والا بیشتر از این طعن میزد و تند هم شده نسبت به کتاب، مرحوم صاحب جواهر. در این کتاب «امر به معروف و نهی از منکر» نگاه بکنید، روایت «اقامة الحدود الی الامام»، صاحب جواهر بحث دارد. در آنجا این روایت را آورده، میگوید بعضی از افاضل نقل کردهاند، ایشان که معلوم نشد حالا دقیقاً ازچه کسی، اشاره نمیکند من از اشعثیات نقل میکنم. مصدرش را نمیگوید، اما همین روایت اشعثیات است. این روایت اشعثیات میگوید أقامهی حدود به امام است که آقای خویی هم جواب دادند. عجیبی است، ایشان جواب میدهد، یک بعضی جاها شاید یک مقدار شبیه جواب مرحوم آقای خویی باشد، از همان روایت. چون آن روایت را آقای خویی آوردند و جواب دادند.
علی ای حال و حاجی نوری هم ناراحت میشود، میگوید غریب ما صدر من جواهر. چون حاجی نوری خیلی تأیید میکند کتاب را، میگوید چرا جواهر این حرف را زده است؟ بخوانید عبارت ایشان را، عبارت جواهر را بخوانید. انصافاً هم چون ارزشمند است، میگویم خوانده شود، چون در کتب استدلالی مبسوط ما، من دیدهام اولین کسی که راجع به اشعثیات نوشته، قبل از آمدن نسخه بوده است. هنوز نسخه به ایران نیامده بود.
یکی از حضار: چطور استاد در آن زمان…
آیت الله مددی: ما هم متوجه نشدیم. هر چه دقت کردم… پسرم عبارتش را میخواند. هر چه میخواند، متوجه نشدم از کجا آورده است. متوجه نشدیم ایشان از کجا آورده است. خیلی عجیب است. این هم چیزهای عجیبی است. به هر حال سر در نیاوردیم. خلاصه من که سر در نیاوردم ایشان از کجا این حدیث، فقط یک بعض الافاضل یک اسمی میبرد، آن هم معلوم نیست کیست و چطور به دست مرحوم صاحب جواهر رسیده است. اما بحث نسبتاً مفصلی دارد، خیلی عجیب است. بخوانید، میخواهید بخوانید. با نرسیدن کتاب، چون من دیروز گفتم آقایان متعرض نشدهاند،
یکی از حضار: نزدیکتر هستند صدایش بهتر است. اینطرفتر، بهتر. صدایش بهتر است.
آیت الله مددی: خیلی خب، میخواهید میگویند ایشان بخوانند. شما بخوانید.
بله، غرض این، چون گفتم، به هر حال تمام این، و مطالبی که حاجی نوری تأیید کردند و شواهد، کتاب جا نیافتاده، نمیشود انکار کرد. اینکه در بیان یک حدیث بیاورد، در ذکری یک حدیث، جا افتادن نیست که. علامه طریق دارد به ایشان، خب در هیچ کتابش نقل نکرده است. اینکه خب، دقت میکنید؟ حاجی نوری خیلی اخباریمسلک برخورد کرده است. مجرد آوردن در اجازهی کبیره این دلالت بر، بحثی که من کردم این کتاب جا نیافتاد. دقت کردید؟ الان این کتاب جا افتاده است. چون حوزههای ما میخوانند اشعثیات را، رویش بحث میکنند. این کتاب جا نیافتاد.
الان در مسائل مختلفی که ایشان دارد، نه فقط توی روایت واحده، تو مسائل مختلفش بحث میکنند. لکن این اولین کتابی که، انصافاً خوشم آمد، دیدم انصافاً توجه عجیبی صاحب جواهر کرده، این عنایت الهی است به نظر من. حالا حاجی نوری میگوید من الغریب، نه غریب نیست. انصافاً باید حاجی نوری بگوید واقعاً این نعمت الهی است که این فقهای ما با آن زحمات زیاد
عرض کردم به شما نقل میکنند یک شبی، یک روزی صاحب جواهر در درس، شاگردها اشکال نکردند. ایشان گفت: چه عجب، امروز ساکتید؟ گفتند: آقا دیشب خیلی هوا گرم بود، اصلاً نمیتوانستیم بخوابیم استراحت بکنیم، پشه و هوای گرم نجف و لذا مطالعه نکردیم. میگویند صاحب جواهر گفت: من هم همینطور بودم. من توی زیرزمینم یک حوضی داشتم، رفتم تو حوض، سرم بیرون از آب بود، کتاب را آنجا مطالعه کردم. برای اینکه شدت گرما را… اینطور نقل میکنند. واقعاً با یک حالات عجیبهای .
مرحوم آقای بجنوردی میفرمودند در درس مرحوم نائینی، چون پنکه وجود نداشت. اصلاً این وسایل تبرید. اتفاقاً اول شب بود درس ایشان، درسهای نجف یا اول صبح بود یا اول شب، از گرمای هوا فرار بکنند، از سرمای طبیعی هوا استفاده کنند. ایشان میفرمود یک لحافی آویزان کرده بود که یکی از طلبهها این لحاف را میکشید، مثل پنکه. لحاف را میکشیدند برای خنک کردن فضای درس. این از آقای بجنوردی شنیدم رضوان الله علیهم اجمعین. بخوانید عبارت، غرضم من برعکس مرحوم، من میخواهم بگویم برداشت من، تحلیل من، برعکس مرحوم شیخ نوری است که میگوید من الغریب، خیر، من الغریب نیست. این از الطاف الهی است که این شخص با اینکه کتاب را ندیده است، خیلی عجیب است، مفصلاً راجع به آن بحث کرده است. یعنی اکنون که ما یک یا دو روز است صحبت میکنیم، ایشان پنج یا شش سطر بیشتر راجع به این کتاب و در آخر هم کتاب را قبول نکرده است. عبارت ایشان را بخوانید.
یکی از حضار: و بالجملة فالمسألة من الواضحات التی لا تحتاج الی ادلة، بعد جلوتر میفرمایند که: و أغرب من ذلک کله استدلال بعض من حلت الوسوسة فی قلبه بعد حکم اساطین المذهب بالاصل المقطوع و اجماع ابن زهرة و
آیت الله مددی : ایشان دارد مرحوم صاحب جواهر از این تعابیر دارد که این وسوسه است و فلان است که میگوید کسانی که اهل وسوسه هستند به این حدیث اشعثیات ، بعد از اینکه بزرگان مذهب یک چیزی را گفتند دیگر کلام اشعثیات در مقابل کلام بزرگان نمیشود آورد بفرمایید .
یکی از حضار : غیره الذین قد عرفت حالهم و به بعض النصوص الدالة علی ان الحد للامام علیه السلام خصوصاً المروی عن کتاب الاشعثیات
آیت الله مددی: با اینکه «اشعثیات» را ندیده، خیلی عجیب است، خیلی عجیب است. خیلی عجیب است انصافاً.
یکی از حضار: میگوید روایت شده، جای دیگر خوانده است.
آیت الله مددی: بله، بعد میگویم بخوانید، اصلاً من هر چه گوش کردم که ایشان چطور از این کتاب، چون کتاب عرض کردم مرحوم صاحب جواهر هزار و دویست و شصت و شش وفاتش است. اشعثیات هزار و دویست و هفتاد و نه به نجف رسیده است، از هند به اصطلاح، نسخه هند که حاجی نوری، در معاصران ما اولین کسی که در کتب حدیث آورده، حاجی نوری است. اصلاً بحار و اینها هم نیاورده است. بحار، بحثی راجع به اشعثیات دارد، اما حاجی نوری مفصل آورده، بعدش هم آقای بروجردی چاپ کردهاند این کتاب را. این کم کم الان در حوزههای ما متعارف شده است. ایشان چطور در آن زمان که کتاب نبوده، این مطلب را نقل میکند؟ اسم کتاب بوده، اشعثیات بوده.
یکی از حضار: مرحله قبلش بوده، تو سه مرحله آمده. از مرحله دوم یک چیزی مانده بوده.
آیت الله مددی: همین است. ایشان مثلاً میگوید از کتاب فلان گرفتم، از، مصدر نمیگوید. اسم کتاب را میبرد. اما کتاب که ندیده ایشان.
یکی از حضار: این همه چیز، میدانم کتاب را ندیده. اما آن مرحلههای قبلی یک چیزی مانده بوده.
آیت الله مددی: معلوم میشود یک کسی قبلاً نقل کرده. بخوانید آقا.
یکی از حضار: المروی عن کتاب الاشعثیات لمحمد بن محمد بن اشعث باسناده عن الصادق علیه السلام عن ابیه عن آبائه
آیت الله مددی: عجیب هم هست که آنجا باسناده عن الصادق ننوشته، نوشته عن موسی عن اسماعیل عن موسی بن جعفر، خیلی عجیب است، شاید آن کسی که نقل کرده، همینجور نقل کرده است. باسناده عن الصادق، درست است عن الصادق، سه تا را انداخته یعنی. دقت میکنید؟ این هم از عجایب کار است. بله بفرمایید.
یکی از حضار: که لایصلح الحکم و الحدود و الجمعة الا بامام ضعیف سنداً، بل الکتاب المزبور علی ما حکی عن بعض الافاضل لیس من الاصول المشهورة
آیت الله مددی: خب ما هم همین را میخواستیم بگوییم که راست است، این مطلب ایشان درست است خب. از کتابهایی که انتشار داشته بین شیعه، با اینکه سال سیصد و چهارده میگویند آمده، انصافاً نیست دیگر خب. مثل هارون موسی تلعکبری نقل بکند، اجازه داشته باشد. و بعد هم مرحوم ابن غضائری به سهل دیباجی حمله میکند، میگوید ضعیفٌ یضع الحدیث.
میگوید: بله، این کتاب اشعثیاتی که نقل کرده قابل اعتماد است. خیلی عجیب است. ابن غضائری هم اسم میبرد از اشعثیات. میگوید چون غیر از او هم نقل کردهاند، اگر چیزی را غیر از او هم نقل کردهاند ما قبول میکنیم. همان حرفی که ما میزنیم در بحث فهرستی. ایشان را تضعیف میکند، بحث فهرستیاش را قبول میکند. اشعثیات چون کس دیگری هم نقل کرده، خب قابل قبول است. دقت کردید؟ همان حرفی که ما زدیم. بفرمایید.
یکی از حضار: لیس من الاصول المشهورة بل و لا المعتبرة و لم یحکم احد بصحته من اصحابنا بل لم تتواتر نسبته الی مصنفه، بل و لم تصح نسبته الی مصنفه علی وجه تطمئن النفس بها
آیت الله مددی: نه، تواتر که ندارد خب. پیش ایشان، البته ایشان چون ندیده صاحب جواهر. اهل سنت زیاد دارند اما خب ایشان به اهل سنت اعتماد نمیکند. طرق زیاد دارند. اما اونی که از شیعه است، سهل دیباجی است و مرحوم تلعکبری به نحو اجازه است. کتاب را هم ندیده به نحو اجازه است. بفرمایید.
یکی از حضار: و لذا لم ینقل عنه الحر فی الوسائل و لا المجلسی فی البحار مع شدة حرصهما خصوصاً الثانی علی کتب الحدیث و من البعید عدم وصولهما الیه
آیت الله مددی: قطعاً دیدهاند، قطعاً دیدهاند، نه اینکه احتمالاً. لااقل کتاب نوادر راوندی را دیدهاند خب، در اسناد آمده است. البته من خیال میکردم کتاب نوادر راوندی تماماً اشعثیات است. این محقق کتاب نوشته نه، چهارصد و خوردهای حدیث است. چون آنهایی که اشعثیات را توصیف کردهاند، چند نفر هستند، نوشتهاند ألف حدیث. این چهارصد تا تلخیص دارد. بعد نوشته یک سوم، یک ششم کتاب نوادر، حدیث نقل میکند، تو اشعثیات موجود هم نیست. پس معلوم میشود نسخه او هم خصوص من وجه است. هم زیادی دارد هم نقیصه دارد، با آن اشعثیات اصلی. بفرمایید.
یکی از حضار: و الشیخ و النجاشی و ان ذکرا ان مصنفه من اصحاب الکتب الا انهما لم یذکرا الکتاب المزبور بعبارة تشعر بتعینه
آیت الله مددی: تشعر بتعینه.
یکی از حضار: و مع ذلک فان تتبع کتب الاصول یعطیان انه لیس جاریاً علی منوالها فان اکثره بخلافها
آیت الله مددی : بخلافه یعنی شیعه این نکتهی ایشان چون میگویم کتاب را ندیده این نکته درست است چون اکثرش مطابق با سکونی است سکونی هم روایتش با سنیها مصادف است ، دقت کردید ؟ این عبارت لا یصلح الحکم بعضی از اهل سنت هم دارند دیگر این را صاحب جواهر ندیده این قسمتهای احاطه به اهل سنت نبوده متعارفشان نبوده أصلا این کتب در نجف نبوده است متعارف اینها نبوده است این مطلب ایشان درست است ، تصادفا این مطلب روایت سکونی ما هم نداریم حالا عجیبش این است حالا اگر ما از سکونی هم داشتیم صاحب جواهر اینقدر تند نمیشد عرض کردم اشعثیات با سکونی یکی است اما دارد مواردی دارد که سکونی هم ندارد .و لذا من عرض کردم
یکی از حضار : ما از کجا بدانیم سکونی از کجا نقل کرده ؟
آیت الله مددی : نیست الان .
یکی از حضار : کتاب سکونی هست ؟
آیت الله مددی : نه
یکی از حضار : پس نقل نشده
آیت الله مددی : نقل نشده ، نقل نشده است .
لذا یک نکتهای را من عرض بکنم چون نکاتی است که اینجا باید این نکات عرض بشود گاهی أوقات این جوری میشود که مثلا اشعثیات دارد اما ما الان از سکونی نداریم مثل همین روایت ، ما چطور بتوانیم بفهمیم این در نسخهی اصل سکونی چون من ادعایم این است که در نسخهی اصلی سکونی بوده است ، چیز نیاورده أصحاب ما نیاوردند ، به نظر ما اگر در اشعثیات باشد در سکونی بوده اما أصحاب ما نیاوردند ، یک راه رسیدن به این مطلب این است این نکته را دقت کنید اینها را ننوشتند این از چیزهایی است که ننوشتند این همه صاحب مستدرک صحبت کرده ما چیزهای خاص .
این کتاب دعائم هم چیز خوبی است چون دعائم سکونی هم در اختیارش بوده است چون نقلهایی میکند عین سکونی ، اشعثیات هم در اختیارش بوده است ، با اشعثیات معاصر است اشعثیات 353 است ایشان ده سال بعد هشت سال بعد 361- 363 ، صاحب دعائم هر دو هم در مصر هستند دعائم این کتاب در اختیارش بوده است گاهی أوقات دعائم که نقل میکند با متن سکونی که ما داریم مطابق است گاهی أوقات با متن اشعثیات مطابق است .
برای تشخیص اینکه این واقعا در اشعثیات چون این در سکونی الان موجود نیست یکی از راههای بسیار خوبش همین است در دعائم باشد یا نباشد این حاکم خوبی است چون بحث متن شناسی من چند بار مطرح کردم برای شناخت یک حدیث و متن حدیث و یک خصوصیات بین سکونی و بین اشعثیات، دعائم خیلی خوب است این حدیث در دعائم هم هست ،
یکی از حضار : …
آیت الله مددی : الا این یک کمی فرق میکند این
یکی از حضار : عبارت هست عن علی علیه السلام
آیت الله مددی : ببینید عن علی ، همین اشعثیات است که عن علی است و عن علی در دعائم بعد بخوانید .
یکی از حضار: لا یستوی الحکم و لا ال… و لا الجمعة الا بامام .
آیت الله مددی : نه به امام نیست یک چیز دیگری داشت .
یکی از حضار : الا بامام
آیت الله مددی : الا بامام ها پس عین همین است ، من خیال میکردم یکی با دیگری یک کمی فرق میکند ، شاید در نسخهی اشعثیات یک جور دیگر است نسخهی اشعثیات را بیاورید .
یکی از حضار : دعائم پا ورقی زده او لمن یقیمه الامام ، در پاورقی نوشته
آیت الله مددی : ها این را در اشعثیات دارد او لمن یقیمه الامام میخواستم ببینم متنش یک چیزی دارد ، در اشعثیات او لمن یقیمه الامام اضافه دارد ، میگویم دیشب دیدم خیلی هم حافظهی ما خراب نشده است ، یک اضافهای دارد در جواهر این را ندارد در جواهر این او لمن یقیمه الامام ندارد ، دقت کردید ؟ این من دقتها را میگویم برای اینکه خیلی عادت بکنید روی ظرافت الفاظ و این ظرافتها کاملا حفظ بشود .
علی ای حال این هم یک نکته بعد هم ادامه میدهد ایشان خیلی تند میشود بعد چه میگوید آقا ؟
یکی از حضار : مع ذلک فقط تتبعه بحصول یعطیانه انه لیس جاریا علی منواله فان اکثره بخلافها و انما تطابق روایته فی الاکثر روایة العامة الی آخره کل ذلک مع اشتمال الخبر المزبور علی الحکم الذی یرجع الیه فیه بالضرورة من المذهب .
آیت الله مددی: عرض کردم این چون عبارت عدهای از اهل سنت دارد.
علی ای حال من چون تعجبآور بود که مرحوم صاحب جواهردر فقههای استدلالی ما تقریباً به نظر من اولین نفری است که ایشان متصدی این کتاب اشعثیات به این صورت میشوند، قبل از ایشان نداریم. آقای خویی اشکالش، حالا اینجا این مطلب را هم من سریع رد بشوم، دیگر نمیدانم میرسیم یا نمیرسیم، توضیح، توضیحش را شاید فردا.
آقای خویی میفرمایند این در کتاب اشعثیات، اینی که از نقل شده، در کتاب اشعثیات، یک نکته هم قبل از این بگویم، کتاب را که چاپ کردهاند، آقای بروجردی کتاب الجعفریات او الاشعثیات. در ایضاح، ایضاح برای صاحب دعائم است، اسم کتاب را دو جور آورده: کتب الجعفریه و الکتب الجعفریه. هم توصیفاً هم اضافتاً. به نظر من اضافتاً بهتر است: کتب الجعفریه. چرا؟ چون این کتاب، کتاب کتاب است. کتاب فلان، کتاب فلان، کتاب جهاد اینطوری است، کتاب کتاب است.
یکی از حضار: چرا جعفریه؟
آیت الله مددی: چون به امام صادق بازمیگردد.
یکی از حضار: امام موسی کاظم هم نیست؟
آیت الله مددی: میدانم، به امام صادق گرفته است. دقت کردید؟
الان ما اسمش را میگذاریم کتاب الجعفریات. به نظر من همان تعبیر معاصر ایشان، ایشان معاصرش است دیگر، هم، در یک شهر هم بودند، در مصر بودند، در دوران فاطمیها. به نظر من اگر بخواهیم چاپ بشود، بخواهیم احتیاط بکنیم، همان کُتب الجعفریه که ایشان گفته چاپ بشود. کُتب الجعفریه.
لذا یکی از، حالا این دیگر فردا میگویم. آقای خویی اشکالش این است که این حدیث، این حدیثی که الان هست، در اشعثیات، در کتاب تفسیر آمده است. یک کتابی به نام کتاب التفسیر دارد، در آنجا آمده است. و نجاشی که کتب اشعثیات را آورده، کتاب التفسیر را نیاورده است. پس ما این کتاب را قبول داریم اما این معلوم نیست مال کتاب باشد. چون تو کتاب تفسیر نیست. اصلاً کتاب التفسیر در کتاب نجاشی نیامده است. ابواب کتاب جعفریات را آورده، کتابی به نام کتاب التفسیر درش نیست. روشن شد چه عرض میکنم؟ این اشکال مرحوم آقای خویی.
مرحوم آقای خوانساری با اینکه سناً از آقای خویی بزرگتر بودند، خیلی هم تأدب، بعض اعاظم العصر از ایشان تعبیر کردند، در جلد هفتم جامع المدارک که بعد نوشتهاند، تقریباً بعد از آقای خویی، ایشان کلام آقای خویی را آورده اجمالاً و گفته که اینطور بعضی از اعاظم عصر، بعد ایشان میگوید ممکن است خب حالا نجاشی همه کتب را درست ننوشته باشد، بعضی کتابها را ننوشته. یعنی با امکان و اینها. این نکته را هم من توضیحاً عرض بکنم. یک چیز خیلی عجیبی که ما هنوز، من هنوز نتوانستم برایش تفسیری بگویم و خود نجاشی، نجاشی در ترجمهی اسماعیل، پسر موسی بن جعفر، همین اشعثیات، جعفریات برای اسماعیل است و تفسیر هم به ایشان نسبت نداده، درست است. یک عنوانی هم موسی دارد، موسی بن اسماعیل، چند تا کتاب به ایشان نسبت داده، این هم خیلی عجیب است.
یکی از حضار: تفسیر درش هست؟
آیت الله مددی: تفسیر تو آن است.
یعنی این موسی راوی اشعثیات هم هست، از پدرش نقل میکند دیگر. در این تفسیر هم از پدرش نقل میکند. این هنوز برای ما، من همیشه گاهی اوقات نقاط جهل را میگویم که اگر رویش فکر کردید، ببینیم چه کار میخواهیم بکنیم. چرا موسی بن اسماعیل را ایشان جداگانه آورده، ما نفهمیدیم،
یکی از حضار : به چند تا جلد، چند تا چیز هم این اضافه کرده به آن کتب، داده به…
آیت الله مددی: آها، این الان کتابی که الان دست ما رسیده، دو تاست. یکی برای اسماعیل، یکی برای موسی، پسرش. کتاب التفسیر برای پسر است.
یکی از حضار: که الان هر دو را دارد.
آیت الله مددی: ها، این موجود هر دو را دارد.
عرض کردم بحثهای مرحوم آقای خوانساری، شاید، شاید، به درد بحث علمی، شاید که معنا ندارد که. الحمدلله خداوند متعال این توفیق را به من داد. من تعجب هم میکنم. یک دفعه میبینید آقا موسی هم نوشته است و کتاب موسی هم از پدرش اسماعیل است، همان سند است، عین همان سند است. کتاب اسماعیل هم موسی نقل کرده است، همان محمد بن اشعث، همهی سند یکی است، قبلش و بعدش. چرا مرحوم نجاشی ایشان را جدا کرده، من هم نمیدانم. جواب آقای خویی هم روشن شد؟ این که اشکال کردهاند که در کتاب جعفریات نیست، درست است. آن جعفریاتی که ایشان در ضمن اسماعیل آورده است. اما موسی را هم اضافه کرده نجاشی، اضافه کرده است. تفسیر جزو کتابهای آن آقا است.
یکی از حضار: مشکل اضافه میکند دیگر، اصلاً معلوم نیست یک کتاب باشد، هر دو صاحب…
آیت الله مددی: نمیدانم آقا، ببینید شما میگویید ممکن، ممکن را ما الان نمیدانیم. من همیشه میگویم نمیدانم. یکی از نقاط ابهامی که من دارم که چرا اینجوری شده، من هم نمیفهمم، خبر ندارم.
گفت چرا اینجوری، گفت من هم مثل شما نمیدانم، خبر ندارم آقا. اما یک چیز عجیبی است. به هر حال یک نکته عجیبی است در اینجا. و این نسخه موجودی که از هند آمده، ظاهراً هر دو را مندمج کرده، چون سند یکی است، راوی هم یکی است. روشن شد چه میخواهم بگویم؟ پس این اشکال ایشان مندفع میشود.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین