خارج فقه (جلسه13) دوشنبه 1395/07/05
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
دیگر به یک مناسبتی که بحث راجع به جوایز السلطان بود، رفتیم توی روایات
س: خیلی هم طول کشیده آقا
ج: بله خیلی هم طول کشید
خب اگر مباحث فقهی که در اینجا در کتب اصحاب آمده نگاه بفرمایید خب فوایدی است که به این زودیها شاید پیدا نشود.
عرض کنم خدمتتان که این روایت را متعرض شدیم. انصافا روایت طولانی است واصولا ما معتقدیم که در مسائل مثل خمس و ابتلاء عمومی مردم به آنها، حالا یک روایت بیاید که در جایزه یا در حقوقی را که از دولت میگیرد، دولت ظالم، یا این که در این روایت آمده، به ذهن ما میآید اگر مثلا نادر باشد، تک باشد، این باید یک توجیهی بشود. به مجرد اینکه بگوییم مثلا سندش فیه فلان، کذا، اینها فکر نمیکنم بتواند جواب بدهد.
به هر حال یک روایت بود که از عمار ساباطی بود، منفرد بود در حقوق از دستگاه ظلمه. باز روایت دیگر داشتیم از حقوق دستگاه ظلمه که فرمودند کله لک، یعنی برای خودت باشد. یک روایت بود که آن هم به صورت مکاتبه بود که جایزه مطلقا فیه خمس. و منفردا در کتاب کافی بود در جای دیگری وارد نشده است.
یک روایت طولانی بود که مرحوم شیخ طوسی منفردا نقل کرده است که مواردی را حضرت از خمس قرار دادند که اول روایت هم دارد که فی سنتی هذه فقط، به نظر من آن هم مکاتبه است. آن هم به اصطلاح به ذهن من میآید که اینها کلا جنبه احکام ولایی داشته باشند. البته در احکام ولایی این هست که لازم نیست احکام ولایی برای عامه شیعه باشد. ممکن است برای عامه باشد، ممکن است برای فرد خاصی باشد. مثلا امام(ع) به علی بن یقطین فرمودند برای تو که امکانات فراوانی خدا قرار داده، تو مثلا متعه را انجام نده. این معلوم نیست برای عامه شیعه باشد. این هم یک نحو حکم ولایی است. در اصطلاح ما حکم ولایی شامل حکم ولایی شخصی هم میشود. این طور نیست که حتما باید عمومی باشد.
آن وقت با تأمل در خود متن روایت و تلقی اصحاب، میشود این مطلب را به درست آورد. از این مقوله که یک روایت دیگر هم هست. اینها همه را، این یکی را نخوانده بودیم، بنا هم نبود بخوانیم. این هم بخوانیم چون یکی از مشکلات شده. یک چند تا روایت هست که ظاهرش این است که مال ناصب را بگیر و خمسش را به ما بده که این هم خب آقایان بحث کردند.
مرحوم در کتاب جامع الاحادیث باب سه را اصلا به عنوان مال ناصب قرار دادند. در این جهت یک روایتی هست که به اصطلاح آقایان صحیحه هست، صحیحه حفص بن بختری، لکن از منفردات تهذیب است. یعنی در کافی و در کتاب فقیه نیامده است. و تهذیب هم از کتاب احمد بن محمد ابتدا کرده به اسم احمد بن محمد، صفحه 12 از این جلد 10 که دست من است. که اینجا احمد بن محمد مراد اشعری قمی است که از بزرگان است. آن روایت جایزه هم توش احمد بن محمد بود. احمد بن محمد بن عیسی. شاید مثلا ایشان هم قائل بوده تا یک مدتی. حالا بعدها اصحاب رفع ید کردند.
عن الحسین بن سعید، که خب نقل میکند از ایشان. احتمالا شاید در آن وقت در اهواز بوده، چون حسین بن سعید اواخر عمر قم آمدند. عدهای از قمیها هم ایشان، یعنی بعضی که نقل شده در قم از ایشان نقل کردند.
عن ابن ابی عمیر که جلیل القدر و بزرگواریاش دیگر احتیاج به بحث ندارد. عن حفص بن البختری، ایشان هم اصحاب مثل مرحوم نجاشی صراحتا،
س: حسین بن سعید مستقیما از ابن ابی عمیر نقل میکند؟
ج: بله بله
عن حفص بن البختری که اصحاب مثل مرحوم نجاشی توثیقش کردند. من دیدم بعضی از رجالیهای متأخر تأمل دارند. خود من شخصا توی روایت این شخص تأمل دارم. نمیدانم جور عجیبی است. به هر حال فعلا وارد بحث رجالیاش نشویم. گیر دارد به نظر من روایت ایشان.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال خذ مال الناس حیث ما وجدته وادفع علینا الخمس؛ این به اصطلاح صحیحه به اصطلاح حفص بن البختری. آن وقت در کتاب محمد بن علی بن محبوب، عرض کردیم ایشان از اشاعره قم است، مرد بزرگواری است در قم بوده و مرحوم کلینی از ایشان به واسطه واحده نقل میکند. شاگرد ایشان نیست، و در کل کتاب کافی یعنی اصولا و فقها و روضتا وفروعا و روضةً یک حدیث فقط از ایشان نقل میکند آن هم در اصول. کلا در فقه از ایشان هیچی نقل نکرده است. آنچه که ما الان داریم، از کتاب مرحوم شیخ طوسی است. در بعضی از ابواب مثل حدود و دیات صدوق هم دارد. اما این قسمتها فقط شیخ طوسی.
این روایت را حتی شیخ طوسی هم نقل نکرده است. این روایتی که الان از کتاب محمد بن علی بن محبوب میخواهیم بخوانیم حتی خود مرحوم شیخ طوسی هم نقل نکرده است. سرائر در اواخر کتاب آخر کتاب سرائر یک فصلی دارد به اسم نوادر یا مستطرفات، ایشان در آنجا آورده است. و این طور میگوید که این نسخهای که من از کتاب محمدبن علی بن محبوب دارم، به خط جدی الشیخ ابی جعفر، معلوم میشود مرحوم شیخ طوسی به خط مبارک ایشان این کتاب را استنساخ کردند.
به هر حال ما الان این روایت چون نظیرش هست، مشکل ندارد. جاهای دیگری ما داریم بله که ایشان از کتاب محمد بن علی بن محبوب، شاید امروز هم بخوانیم، وشیخ طوسی نقل نکرده است. این هم خیلی عجیب است. خیلی جزو عجایب کار است که خود شیخ با اینکه کتاب را، مگر بگوییم کتاب را با خط خودش نوشته، خودش نقل نکرده است. آن وقت یک شبههای که اخیرا برای ما حالا سابقا توجه نکرده بودم، یک احتمالی برای ما پیدا شده که مرحوم جناب مستطاب محمدبن علی بن محبوب اسم کتاب را نوادر المصنف یا مصنفین، چون دو جور آمده، نامیده، احتمالا نوادر در اینجا به معنای شاذ باشد واقعا. یعنی واقعا ایشان اینها را روایات شاذی دیده است. شاید مرحوم کلینی هم روی این جهت نقل نکرده است.
علی ای حال توش روایات شاذ دارد انصافا نسبت شاذش بد نیست. در این کتابی که الان مرحوم، من نمیدانم این سرائر چاپ جدیدی که شده که در آخرش مستطرفات هست، دارم نشد نگاه بکنم، این جا الان نوشته احمد بن الحسن عن ابیه، اینجا این طور نوشته است. عادتا احمد بن الحسن میخورد به ابن فضال دیگر عادتا. لکن بعید است ابن فضال اینجا مراد باشد.
در حاشیهاش نوشته فی نسخة احمد بن الحسین، اگر این کتاب سرائر هست، بله، چاپ جدیدش در این دستگاه هست، ببینید احمد بن الحسین نوشته یا احمد بن… به نظر من همین نسخه باید درست باشد، احمدبن الحسین، قاعدتا این طور است.
س: حسین دارد
ج: جلد هشتم است؟
س: محمد بن الحسین عن ابیه عن ابن ابی عمیر، جلد سه
ج: جلد سه؟ هان جلد سه این چاپ قم به اصطلاح. نه یک چاپ موسوعه ابن ادریس است طولانیتر است. نمیدانم جلد چندش است.
علی ای حال به ذهن من میآید همین نسخه درست باشد. احمد بن الحسین باید باشد. و این احمد بن الحسین سابقا هم البته کم متعرضش میشویم، انصافا روایاتش کم است. هست اما این پسر حسین بن سعید است. همین حسین بن سعید معروف پسری دارد به نام احمد و ظاهرا همان قم بوده است. یعنی احتمالا همراه پدرش قم آمده است. مرد با استعدادی هم هست، جوان با استعدادی است. حالا احتمالا پدرش یا به احترام پدرش یا همراه پدرش، مرحوم نجاشی میگوید یروی عن جمیع شیوخ ابیه الا فلان، یک نفر را فقط، خیلی این شخصیت پسر را میرساند که از جمیع شیوخ پدرش، حتما به احترام ایشان اجازه به او دادند. بله، از تمام شیوخ پدرش ایشان نقل میکند الا یک نفر. و این احمد بن الحسین حالا نمیدانم چرا در قم الملقب دندان. حالا دندان چرا گفتند نفهمیدیم.
علی ای حال ایشان مردی است حدیث شناس، یعنی مردی است که در حدیث قوی است انصافا. لکن ایشان مشکلش این است که ینسب الیه مذاهب فاسده. احتمالا غلو بوده احتمالا. حتی احتمال میدهیم شاید با این غلات سیاسی آن زمان که حالا در رابطه بوده، مثلا یکی در مثل فرض کنید همینهایی که در مثلا نصیریها، یا اسماعیلیها، اینها، علی ای حال روایاتش در کتب اربعه خیلی کم است احمد بن الحسین کم است، اما در غیر کتب اربعه هست. اینجا یکیاش است.
به هر حال چون خوشنام نبوده به لحاظ مذهب، حالا حقیقت مذهبش یک جای دیگر باید صحبت بکنیم. ایشان تقریبا مطرود است لکن از عبارت نجاشی معلوم میشود مرد بزرگواری است از نظر علمی که روا عن جمیع شیوخ ابیه الا یک نفر. این احمد بن حسین بن سعید را بیاورید. عن ابیه، آن وقت اینجا با سند مرحوم جناب آقای شیخ طوسی یکی میشود. یعنی از حسین بن سعید عن ابن ابی عمیر مثله سندا و متنا. پس تا اینجا دو تا مصدر پیدا شد. هر دو هم برگشت به کتاب ابن ابی عمیر.
عرض کردیم شواهد ما قطعی است که مرحوم ابن ابی عمیر کتاب حفص را نقل کرده است. یعنی این که میگوید عن حفص، در حقیقت کتاب حفص است. باز سند دیگری در یک جای دیگر تهذیب، احمد بن محمد که مراد همان اشعری است، عن علی بن الحکم، عرض کردیم مرحوم احمد مسلما از قم درآمدند به وهله حدیث به بغداد، از مشایخ بغداد،کوفه، اینها نقل کردند. علی بن حکم از مشایخ انبار است.
عن فضاله، عن سیف، فضاله، فضالة بن ایوب، علی بن حکم هم جزو اجلا اصحاب است. این علی بن حکم در مثل ابن ابی عمیر یعنی جزو بزرگانی هستند که در مرحله بعدی که اصطلاحا ما اسمش را میگذاریم مکتب اول بغداد. مکتب اول ما عرض کردیم حدیث شیعه ابتدائا در کوفه تدوین شده، بصره هم مختصری و اینها، از سال حدود 80 تا 150. از 150 عدهای از بزرگان اصحاب رفتند بغداد، بغداد تازه تأسیس بود، یک مکتب میشود گفت متمایزی از کوفه، اینها بزرگانی هستند احادیث را تنقیح کردند، تصحیح کردند، گاهی هم خودشان از امام(ع) مباشرتاً، ما اینها را که تنقیح و تصحیح است یک مرحله میدانیم. خودشان شنیده باشند اصطلاحا تولید علم میگوییم. یک مرحله دیگر.
و این مکتب اول بغداد خیلی با برکت است. علمای بزرگی دارد، افرادی هستند هم حدیث را زیاد دیدند هم حدیث میشناسند، هم معقول هستند یعنی مثل این به قول قدمای ما حشویه و اخباریه و این که هر حدیث شاذ و نادری را هم قبول بکنند، این طور نبوده است. یکی از آنها همین علی بن حکم است، یکی ابن ابی عمیر است، صفوان است، این را اصطلاحا ما ولو بعضیشان شاید کوفه هم بودند، اما اصطلاحا مکتب اول بغداد اسمشان را …
فضاله، فضالة بن ایوب است، از بزرگان اصحاب است. و رابط، عن سیف،
س: چه سالهایی؟
ج: 150 تا 300 تقریبا. 310 مثلا. یعنی ما معتقدیم مکتب بغداد منتهی میشود به همین فقه الرضا. این آخر مکتب بغداد است.
بعد هم مکتب دوم بغداد آمدن کلینی به بغداد تا زمان شیخ طوسی. حدود 122 ـ 123،بعد از 120 که کلینی میآید به بغداد، ظاهرا بعد از 120، تا 150 که شیخ از بغداد خارج میشود. این مکتب دوم بغداد است.
س: استاد از نجاشی میخواستید احمد بن حسین بن سعید را
300، 150 فرمودید
ج: نه 150 تا 300 اول، 320 تا 450 چیز دیگر گفتم تصحیح میکنم. 450 اگر 150 که مکتب اول بغداد است. تا 310. از 320 به بعد تا 450 هم دوم بغداداست.
احمد بن حسین بن سعید را بخوانید
س: احمد بن الحسین بن سعید بن حماد بن سعید بن
ج: الی آخره
س: ابو جعفر الاهوازی الملقب دندان روا عن جمیع شیوخ ابیه الا حماد بن عیسی فی ما زعم اصحابنا القمیون و ضعفوه و قالوا هو غال حدیثه یعرف و ینکر. له کتاب الاحتجاج اخبرنا به ابن شاذان قال حدثنا احمد بن محمد بن یحیی
ج: یک جا هم دارد مذاهب فاسده، حالا یکی دیگر شاید گفته. ندارد ایشان؟
س: نجاشی ندارد
ج: یک جایی مذاهب فاسده هم به اونسبت داده شده است.
و زعم القمیون انه
س: فی ما زعم اصحابنا القمیون و ضعفوه و قالوا هو غال وحدیثه
ج: هان، غال، عرض کردم مذاهب فاسده. این غلو احتمالا غلو سیاسی است نه عقایدی. و حدیثه یعرف و ینکر یعنی درست است ایشان از مشایخ پدرش نقل کرده، لکن نسخش خیلی نقی نیست. نسخش مشکل دارد. انشاء الله بعد از این یک جای دیگر هم متعرض میشویم.
س: 15:16
ج: نه نوشتند یروی ما مثلا احادیث معروفه و منکره، نه این نیست مراد.
عن فضاله، فضالة ابن ایوب، عن سیف، سیف بن عمیره یا عَمیره، ضبط هر دوش درست است. عن ابی بکر، ابی بکر حضرمی است. عن معلی بن خنیس عن ابی عبدالله قال قال ابو…حالا این روایت از این راه هم توسط معلی بن خنیس آمده است. البته ابی بکر حضرمی ظاهرش معلی را درک کرده است. اما ظاهرش همین مگر اینکه اوایل کار معلی بوده است. اصلا معلی مدینه بوده در خدمت امام(ع) بوده، حالا چرا ابی بکر از خود امام(ع) نقل نکرده، خیلی عجیب است. قال قال ابا عبدالله علیه السلام.
این دو تا شد. یکی حفص یکی هم معلی. البته خود معلی هم اشکال دارد. باز بار سوم خیلی عجیب است الحسین بن سعید باز تهذیب، یعنی تهذیب دو بار از احمد اشعری که با دو طریق میشود، و به دو نفر منتهی میشود.
س: خود معلی جزو خط لغو نیست؟
ج: چرا دیگر، اصلا در این جهت هم شهید شد بیچاره کشته شد. غلو سیاسی البته
الحسین بن سعید باز شیخ طوسی منفردا، عن ابن ابی عمیر، ببینید این دو تا علی بن حکم با ابن ابی عمیر هر دو گفتم از بزرگان خط بغداد هستند. ابن ابی عمیر هم این را نقل کرده عن سیف بن عمیره عن ابی بکر حضرمی عن المعلی قال اینجا در نقل مرحوم ابن ابی عمیر قال ابو عبدالله ندارد. المعلی قال خذ مال الناس حیث ما وجدته؛ بنای اصحاب بیشتر به این بوده کتاب ابن ابی عمیر مشکل داشته، چون سقط داشته، مراجعه دقت کردید؟ مقایسه، ببینید این کتاب روایت معلی در کتاب علی بن حکم این طور آمده، عن معلی قال قال ابو عبدالله خذ مال الناس. در نسخه ابن ابی عمیر همان سند، سیف و ابی بکر حضرمی، قال خذ مال الناس، قال ابو عبدالله افتاده است. یعنی الان به اصطلاح اهل سنت در این بحثها زیاد وارد شدند که این مثلا کلام خود معلی است. وقتی کلام خود صحابی باشد، اصطلاحا میگویند به اصطلاح موقوف. این اهل سنت دارند. حدیثی که میآید مثلا فرض کنید حسن بصری عن رسول الله(ص). اگر یا حسن بصری قال. اگر کلام تابعین مثل حسن بصری باشد، اصطلاحش را میگویند مقطوع. اگر نقل کرده فرض کنید من باب مثال از ابن عباس، لکن کلام خود ابن عباس است، میگویند موقوف. اگر ابن عباس عن رسول الله(ص) نقل کرده میگویند مرفوع. اگر با حذف واسطه از رسول الله(ص) نقل کرده میگویند مرسل. این اصطلاحات دیگر ما بین یعنی حدیث حسن بصری مثلا که جزو تابعین است برایتان مثال زدم، صحابه هم همین طور است.
اگر کلامی مال خود عبدالله بن عباس است، میگویند موقوفا. این طور میگویند: روی قال ابن عباس موقوفا، یا روی فلان عن ابن عباس موقوفا. این اصطلاح موقوفا کلام خود ابن عباس. اصطلاحش این است.
یا روی فلان عن ابن عباس مرفوعا؛ یعنی قال رسول الله(ص). یا روی ابن عباس عن رسول الله(ص) مرسلا؛ یعنی از یک صحابی دیگر از رسول الله(ص) نقل میکند. پس اگر کلام مال خود ابن عباس باشد موقوف است. کلام رسول الله(ص) باشد ایشان از رسول الله(ص) نقل کرده مستقیم، این مرفوع است. واسطه بوده، واسطه حذف شده، این مرسل است. این اصطلاحات، اصطلاح است دیگر حالا خیلی هم ما ها اهل این اصطلاحات نیستیم. حالا اینجا اگر ما باشیم طبق اصطلاح اهل سنت را عرض میکنم. فرق این دو تا میگویندآنجا مرفوع است، رفعه الی ابی عبدالله ، اینجا نه. لذا احتمال دارد که کلام، کلام معلی باشد نه کلام امام صادق(ع). لکن چون کتاب من از آن نکتهاش را بررسی نکردم. آن که در نکته ما در مصادر ما بررسی میشود این است؛ فرق بین دو نسخه علی بن حکم و نسخه ابن ابی عمیر.
البته علی بن حکم از فضاله هم نقل کرده، حالا میگوییم ابن ابی عمیر مستقیم از سیف، بعید میدانم. احتمالا آن هم از فضاله، فضاله در سند هم افتاده. آنجا دارد عن المعلی قال علی بن حکم داردعن المعلی قال قال ابو عبدالله. ظاهرا چون عرض کردم کتابهای ابن ابی عمیر را چون ایشان را زندان کردند زمان مأمون و اینها، کتابهایش را خواهرش یا مادرش زیر زمین اینها دفن کرده بود، یک مقداری خاک وآب و اینها به آن رسیده بود، سقط ایجاد کرده بود. احتمالا این مال سقط نسخه است؛ یعنی قال ابو عبداللهاش حذف شده است.
قال خذ مال الناس بحیث ما وجدته وابعث علینا بالخمس؛ آن در آن نسخه حفص بود وادفع علینا الخمس، وابعث علینا بالخمس. خب به لحاظ سندی اشکالش سر معلی است. حالا من نمیخواهم بحثهای رجالی را زیاد انجام بدهم.
باز در کتاب سرائر مال ابن ادریس بله، از کتاب محمد بن علی بن محبوب، شیخ از آن کتاب نقل، با اینکه به خط خودش نوشته. احمد بن محمد دقت میکنید؟ احمد اشعری از حسین بن سعید. مرحوم اشعری مرحوم محمد بن علی به این طریق. عن ابن ابی عمیر. اینجا بین نسخه محمد بن علی بن محبوب با نسخه شیخ طوسی اختلاف است. این را ما چون چند بار، چون اینجور چیزها را کمتر میبینید. اینها را اگر دفتر خاصی بگذارید برای یادداشت، چطور یک حدیث واحد یک مقداری به خاطر اختلاف نسخه مشکل پیدا میکند. بعضی آمدند این را انداختند روی شیخ طوسی که این کار را شیخ طوسی کرده. نه بیچاره شیخ طوسی اهل این حرفها نبوده، خیلی هم دقیق بوده است. این مشکلاتی که پیدا شده کار شیخ طوسی نیست. مثلا ببینید در کتاب محمد بن علی بن محبوب هست ابن ابی عمیر عن سیف بن عمیره عن معلی، ابی بکر حضرمی اینجا افتاده. اینجا الان ابی بکر حضرمی افتاده. این در کتاب محمد بن علی بن محبوب. دقت کردید چطور شد؟ در یک نسخه، اصلا در این نسخه کلا در نسخه ابن ابی عمیر قال ابو عبدالله افتاده است. این نسخه تأیید شد نسخهای که شیخ طوسی از حسین بن سعید نقل میکند تأیید شد به کتاب محمد بن علی بن محبوب. لکن در کتاب محمد بن علی بن محبوب عن سیف بن عمیره عن معلی بن خنیس مستقیم آمده است. در صورتی که یک نسخه دیگر کتاب حسین بن سعید که شیخ مستقیم از آن نقل کرده، عن سیف بن عمیره عن ابی بکر الحضرمی. و شواهد هم مؤید ثبوت ابی بکر است؛ چون در نسخه علی بن حکم هم بود. شواهد مؤیدش است.
س: مشکل کجاست؟
ج: مشکل اختلاف نسخه است دیگر. مشکل این است که مرحوم شیخ طوسی که مبنای حجیت خبر را اجمالا قبول کردند خیلی دنبال این اختلافها نیافتادند. اگر افتاده بودند خیلی موثر بود. نجاشی بود اما خب نجاشی کتاب فهرست به ما رسیده است. بعد قال محمد بن ادریس الناصب المعنی فی هذین خبرین اهل الحرب، مراد از ناصب کفار حربی را گرفتند نه ناصب اهل بیت(ع). لانهم ینصبون الحرب للمسلمین و الا فلا یجوز اخذ مال المسلم و لا ذمی، حتی ذمی، علی وجه، میگوید برو اموال ناصب را بگیر. این حالا این هم یک جور معنا برای ناصب. دو معنای دیگر هم برای ناصب شده حالا غیر از این. حالا این که ایشان ابن ادریس. یک معنایش در کتاب ثواب الاعمال صدوق آمده، در علل هم آمده، این روایت این طور است.حالا سندش را بخوانیم. ثواب الاعمال ابی رحمه الله قال حدثنی احمد بن ادریس که از بزرگان است، عن محمد بن احمد. این همان کتاب نوادر الحکمه که گاهی ما به شوخی قمیها در آن زمان دبه شبیب، از دبه شبیب، عن ابراهیم بن اسحاق، ایشان جزو مستثناها هم هست ابراهیم بن اسحاق. تضعیف هم شده، کان ضعیف فی الحدیث. ابراهیم بن اسحاق نهاوندی، الاحمر، ابراهیم بن اسحاق الاحمر النهاوندی.
عن عبدالله بن حماد، که خیلی از عبدالله نقل میکنند. عبدالله توثیق صریح ندارد اما نجاشی گفته کان من شیوخ اصحابنا. حالا بد نیست اجمالا. عن عبدالله بن سنان، البته این که حالا ایشان عبدالله بن سنان دقیقا باشد الان نمیدانیم. عن ابی عبدالله لیس الناصب من نصب لنا اهل البیت لانک لا تجد رجل یقول انا ابغض محمد و آل محمد سلام الله علیهم اجمعین. و لکن الناصب من نصب لکم؛ همین گروههایی هستند که الان با شیعه بد هستند. ولو میگویند ما به اهل بیت(ع) چیزی نمیگوییم. همین که نصب لکم این ناصب است. و هو یعلم انکم تتولونا و انکم من شیعتنا. این ناصب، این هم معنای دوم. چون گیر کردند در حدیث که ناصب یعنی چه، ابن ابی عمیر گفت اینها کافر حربی هستند یعنی فرض کنید مثل اسرائیلیها مثلا، یهودیهای اسرائیل، فلسطین اشغالی به قول آقایان. وایشان میگوید نه همینهایی که با شیعه بد هستند اینها ناصب هستند. این معنای دوم.
در کتاب سرائر ابن ادریس حالا معنای سومش را هم میگویم بعد بقیه اسناد را میخوانم. نقلا من کتاب مسائل الرجال مسائل محمد بن علی بن عیسی، این کتاب شرح احتیاج دارد، الان وقتش نیست، طولانی است، سابقا هم توضیح دادیم. که بله، بعضی از بزرگان قم مجموعه استفتائاتی که از حضرت هادی(ع) بوده جمع کردند. ابن ادریس یک نسخه در اختیارش بوده، حالا حقیقت آن نسخه چیست، احتیاج به شرح دارد، جایش اینجا نیست. از شخصی به نام محمد بن علی بن عیسی. ایشان شخص ظاهرا سنی بوده خودش، آمده قم بر اهل قم به عنوان به اصطلاح ریاست و عمارت و امیر بوده. و ایشان میگوید من مسائلی نوشتم به حضرت هادی(ع)، این آقایی که این کتاب را جمع آوری کرده استفتائات ایشان را هم آورده است.
لکن ایشان در استفتائاتش این طور آورده و دو نفر این کتاب را نقل کردند. کتاب مسائل و استفتائات محمد بن علی بن عیسی که نمیشناسیم. یکی شخصی به نام احمد بن محمد بن زیاد که ایشان را هم نمیشناسیم. یکی پسر خود ایشان. موسی بن محمد بن علی بن عیسی. این دو نفر این استفتائات پدرشان را که از حضرت هادی(ع)… اسم کتاب هم مسائل الرجال و مکاتباتهم ابا الحسن الثالث و اجوبتها، خطاب به حضرت هادی(ع) است با جوابهایش.
این قال، قال یعنی محمد بن علی بن عیسی. کتبت الی الشیخ موسی الکاظم اعزه الله و ایده، به تعبیر سنیها میخورد، نمیفهمم. بعدش هم موسی الکاظم نیست، ظاهر، بعید میدانم موسی الکاظم باشد اصلا.
کتبت الی الشیخ موسی الکاظم احتمالا ابی الحسن الثالث بوده خیلی اطلاع نداشته اباالحسن الاول گرفته است.
س: 27:27
ج: اباالحسن ندارد، موسی الکاظم ایده الله دارد، در سرائر چاپ شده، الی الشیخ موسی الکاظم. هست در سرائر
س: 27:39
ج: آن هم هست، نه، اسئله عن الناصب هل احتاج فی امتحانه، آیا ناصبی کسی است که الی اکثر من تقدیمه جبت و طاغوت. جبت و طاغوت اولی و دومی. و اعتقاد امامتهما فرجع الجواب من کان علی هذا فهو الناصب. اینها در این حدیث گیر کردند، حالا ناصب یعنی کلیه سنیها. طبق این حدیث همین که قائل به امامت اولی و دومی باشد، ناصبی است. پس بنابراین میشود اموال کلیه سنیها را گرفت و خمسش را برای اهل بیت(ع) فرستاد. و دیدید که مرحوم ابن ادریس در قرن ششم، خب میگوید این معنا ندارد. ناصب یعنی در اینجا یعنی کفار حربی. اصلا ایشان معنا را…
س: 28:27
ج: به نظر من، به نظر من میآید این خودش آن جوری بوده، این سوال و جوابها را آورده که بگوید من آدم شیعه هستم مخلص هستم. به نظرم یک جوری است این شخص به هرحال. خیلی اعتقاد به او نداریم.
علی ای حال کیف ما کان این هم راجع به این. پس سه تا معنا برای حدیث هم شد. یکی را ابن ادریس گفت که مراد از ناصب یعنی کافر حربی. یکی در روایتی بود که در ثواب الاعمال آمده ودر کتاب شیخ صدوق، ناصبی کسانی که با شیعه بد هستند نه با اهل بیت(ع).
س: استاد همان را در معانی الاخبار از معلی دارد
ج: میخوانم الان. نخواندم، میخوانم.
یکی هم ناصبی یعنی عامه اهل سنت. هر کسی که قائل به امامت اولی و دومی باشد این میشود ناصبی. این هم یک تفسیر دیگری از ناصب وناصبی.
و انشاء الله روشن شد که اصولا خب خیلی این روایت که خیلی بعید است. آن یکی هم مشکل سندی دارد. آن وقت آن روایت را ما همه اسانیدش را نخواندیم. آن را هم الان بخوانیم. یکی در ثواب الاعمال بود که خواندیم. ببینید وقتی خود صدوق روایت را در فقیه نیاورده یا در کتابهای دیگرش معلوم میشود گیر داشته خود ایشان.
در علل این طور آمده: حدثنا محمدبن الحسن مراد ابن الولید استاد ایشان است. حدثنا محمد بن یحیی عطار قمی استاد شیخ کلینی و مرد بزرگوار، ایشان هم راوی کتاب محمد بن احمد است، نوادر الحکمه. پس تا اینجا کل حدیث برگشت به جناب آقای نوادر الحکمه. و جزو استثنائات ابن الولید هم هست. خیلی صدوق دقیق است بینی و بین الله آنجاهایی که ابن الولید استثنا کرده در کتاب فتواییاش نمیآورد اما در این مصنفات میآورد مثل ثواب الاعمال و علل الشرایع. خیلی مواظب کار استادش است.
در کتاب وسائل الصفات الشیعه نقل کرده، محمد بن علی بن الحسین یعنی صدوق در صفات الشیعه عن محمد بن علی ماجیلویه استاد ایشان، عن عمه، این عرض کردم یکی از مغلقات روایاتی که باید چه کار کرد، چون آن کسی را که به عنوان عم ایشان نام میبرد، جد ایشان است. حالا چطور شده جد و عم را با همدیگر، از آن طرف هم بگوییم تمام این موارد اشتباه است… عرض کردم یک وقتی همین تازگی هم عرض کردم انصاف قصه ما راجع به مشایخ قم در مصادرمان کمبود داریم. من جمله
س: شاید یک اسم داشتند، همان اسم را گذاشتند روی عمشان. یک اسم داشتند
ج: احتمال هست چرا، اما خب خلاف ظاهر است.
عن محمد بن علی، این محمد بن علی همان سیرفی کذاب معروف است. محمد بن علی کوفی که معروف بوده به ابو سمینه عن معلی بن خنیس، این که ایشان معلی بن خنیس را درک کرده باشد خیلی بعید است؛ چون عرض کردم کسی که از معلی بن خنیس نقل، عرض کردم یا در ذهنم بوده، نمیدانم حالا عرض کردم سابقا اگر گفتم، اصولا کسانی که بخواهند از معلی بن خنیس نقل بکنند، کسانی باید باشند که جزو اصحاب امام صادق(ع) هستند. عادتا این است. اولا معلی بن خنیس در حین شهادت در مدینه بود. چون امام(ع) رفته بودند اطراف مدینه، آن حاکم مدینه که داود بن علی است کیست، ببینید شهادت ایشان حدود سالهای 331 یا 332 است. چون بنی امیه سال
س: 132
ج: بله، 132 بنی عباس آمدند و بنی امیه را از بین بردند. در این حاکم اولی که از طرف، به نظرم اسمش داود بن علی است. این حاکم اول، این حاکم اولی که به نظرم 132 یا 33 مثلا، 32 گفتم نه، 33، 133، چون داود بن علی در همان زمانها است. این حاکم اول مدینه از طرف بنی عباس است. این حالا ابن غضائری اعتقاد دارد که ایشان کان یدعو الی محمد نفس زکیه. نمیدانم مگر بگوییم محمد نفس زکیه از همان وقت دعوای امامت داشته است. چون این زمان صفاح است. این شخص زمان یعنی این حاکم اول زمان صفاح است. صفاح عرض کردم چهار سال خلافت کرد، در این چهار سال از مخالفین داخلی کسی را نکشت. بیشتر از بنی امیه کشت. این که به او خونخوار یا خونریز گفتند، خونریزیاش از بنی امیه است. به یک نحو وحشتناکی حالا بعضی چیزهای تاریخی هم هست، آدم گاهی احتمال میدهد که مثلا شوخی باشد یا مثلا مبالغه باشد.
دارد که یک عدهای از بزرگان حتی، به قول اجلای بنی امیه، بنی امیه حالت عشایری داشتند، خیلی اهل سواد و علم نبودند. بزرگانشان و رئوسشان امان از او گرفتند و در مجلسی نشسته بودند که این هم نشسته بود صفاح. بعد شاعری میآید نوشته ابن غضائری این شعرش را نقل میکند. حمله میکند به بنی امیه که اینها بودند که سید الشهدا(ع) را حضرت سید الشهدا(ع) را شهید کردند. اینها بودند که زید تو چطور با اینها نشستی؟ میگوید مظالم بنی امیه را. بعد هم جناب صفاح دستور میدهد همان جا همه را سر میبرند، همه بزرگانی که به آنها امان داده بود، بعد هم دستور میدهد سفره میآورند و روی همین جسدها که دست و پا میزدند سفره پهن میکنند و غذا میخوردند و هنوز آنها آن زیر دست و پا میزدند. میگویم یک حالات خیلی همچین عجیب و غریب یعنی در انتقام از بنی امیه و صحبتهای دیگری که حالا جایش اینجا نیست.
علی ای حال کیف ما کان این زمان بعید است. به هر حال ما هم این را جای دیگری ندیدیم که معلی کان یدعو الی محمد نفس زکیه. این هم خیلی عجیب است به هر حال چون قیام محمد نفس زکیه قطعا زمان منصور است. قطعا یعنی هیچ در آن شبههای نیست. و منصور هم قطعا بعد از 136 است. چهار سال صفاح بود. و این در همان سال اول است. 133، 134 اوایل، یعنی قطعا زمان صفاح و توسط حاکم اول بنی عباس که در مدینه بود، به پلیس دستور میدهد میرود میکشد معلی را، شهید میکند. بعد که حضرت صادق(ع) میرسند خیلی اعتراض میکنند، آن حاکم مدینه میگوید کار من نبوده، کار این پلیس بوده است. اسماعیل شمشیرش را میکشد و آن پلیس را میکشد. آن پلیس هم سر و صدا میکند که آقا شرطه که خودت دستور دادید این را بکشید، حالا من را میکشید، خب به دستور شما من این را کشتم. به هر حال این قاتلش هم سریعا به قول امروزیها قصاص میشود وکشته میشود. این نمیخورد به زمان محمد نفس زکیه. عادتا اگر کسی در مدینه از معلی بن خنیس یا حتی اگر فرض کنید ایشان چون اصلش کوفه بوده بعد آمده معلی. بزاز هم هست ایشان، شغل چیزی ندارد. یکی از بزازها بوده، اما خب به هرحال جزو کسانی است که حرکت اجتماعی داشته، غلو سیاسیاش کاملا واضح است. حالا آن کتابش و حدیثش و آنها هم بحثهای فهرستی و رجالی دارد که بحثهای خاص خودش است.
به هر حال لکن محمد بن علی اهل نقل از معلی نیست. فکر نمیکنم، اشتباه کرده است.
س: در معانی الاخبار عن ابن فضال عن
ج: معلی بن خنیس
عرض کنم که این در صفات الشیعه این سند که گیر دارد خیلی گیر خرابی دارد. بعد در وسائل دارد و فی معنا احادیث کثیره فی تفسیر ناصب، ندیدیم حالا فعلا. بعد خود ایشان مرحوم آقای چیز دارند به اینکه تقدم عن المعانی،ببینید در کتاب معانی الاخبار که ایشان آدرس هم داده، این جلد 10 است که دست من است. در جلد 9 آقایان مراجعه کنند، نوشته روایت 101. نه روایت 90 است این بد چاپ شده، شاید این چاپهای جدید جامع الاحادیث غلطش را اصلاح کرده باشند. روایت 101 نیست، روایت 90 است. در معانی این طور است؛ محمد بن علی ماجیلویه رضی الله عنه عن عمی قال حدثنی بله، محمد بن ابی القاسم
س: این همان بندار است دیگر
ج: بله
محمد بن ابی القاسم، بندار، این جد ایشان است. اینجا دارد عن عمه اما این قطعا جد ایشان است. عن محمد بن علی کوفی این هم همان ابو سمینه است. و عن ابن فضال. در اینجا یک ابن فضال را اضافه کرده که عادتا ابن فضال پدر است عادتا، بعید است پسر باشد. ابن فضال پدر هم از حضرت صادق(ع) نقل نمیکند. زمان امام صادق(ع) نبوده است.
غرض غیر از حالا خود معلی، غیر از محمد بن علی کوفی ابو سمینه، اصلا به هم پاشیده هست این سند خیلی به هم ریخته است. قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول الی آخره…
پس بنابراین این حدیثی که تفسیر اول و دوم برای ناصب هست، که تفسیر اول من نصب العدا لشیعه این ناصبی باشد. این فعلا سند روشنی ندارد. خیلی مشوه است. و تفسیر دوم که ناصبی من اعتقد امامتهما، این هم روشن نیست.
خب ببینید حدیث را الان خواندیم. حدیث ناصبی الان در کتابهایی که پیش ما آمده، مستطرفات ابن ادریس در قرن پنجم، ششم، و شیخ در تهذیب در قرن چهارم، پنجم. نه مرحوم آن وقت هم از کتاب احمد نقل کرده هم از کتاب حسین. یکی هم منتهی به حضرمی میشود، یکی هم منتهی به حفص بن بختری. خب ببینید همین تصور مخصوصا اگر گفتیم ناصبی یعنی هر کسی که سنی باشد، قائل به امامتش هم باشد. خب این تصور اینکه چنین حکمی داشته باشیم که اموال اینها را بگیریم خمسش را به اهل بیت(ع) بدهیم، خب قطعا این طور نقل نمیشود دیگر.
لکن چون مشکل اصحاب ما چیست؟ مشکل اصحاب میگویند صحیحه حفص بن بختری. دلیل هم ندارد که از این صحیحه رفع ید بکنیم. یا آنهایی که معلی بن خنیس را قبول دارند، صحیحه معلی بن خنیس. چون به استثنای معلی بقیه سند هم توش ابی بکر حضرمی هم دارد، آن هم میشود اثبات …
این ابی بکر حضرمی برادر آن علقمه است که دعای عاشورا به او معروف است. دو تا برادر هستند، از همین حدود یمن، حضرموت. علقمة بن محمد حضرمی و عبدالله بن محمد حضرمی.
علی ای حال کیف ما کان من معتقدم علی تقدیر اولا این ناصب که مراد ناصب اهل بیت(ع) است. بعید است مراد حالا سنی باشد. اینها مجموعه روایاتی بود که ما خواندیم. به نظر من میآید که اینها چون زمان امام صادق(ع) مسئله خمس را حضرت مطرح فرمودند. هنوز مثلا یک مقدار احکام ولایی توش بوده است. زمان موسی بن جعفر(ع)، حضرت رضا(ع) و زمان حضرت جواد صلوات الله و سلامه علیه، چون ایشان داماد خلیفه بودند. حضرت رضا(ع) هم که ولیعهد بودند. به نظر من یک مقداری مواردی بوده که یک روایت مفصلی است که حضرت رضا(ع) میگوید نامه است که باز حضرت رضا(ع) توسط آن زید طبری، محمد بن زید طبری، همچین اسمی، محمد طبری، که حضرت نامهای نوشتند به شیعیان که خمس را از ما نکنید، ما مصارف داریم، گرفتاری داریم، باید صرف مصارف ما بکنیم. من فکر میکنم اینها یک نوع روایات به اصطلاح ولایی بوده، به مناسبتهای مختلف، و الا به حسب صناعت، مثلا میراث، چون این روایت مبارکه حضرت جواد(ع) در تفسیر غنیمت است. یعنی در موضوع است. عادتا ما در باب غنیمت چند تا تفسیر داریم. یکی مثلا غنیمت هر مالی که در مال انسان داخل میشود. یکی غنیمت هر مالی که انسان به اصطلاح با عقد آن را تملک پیدا میکند. با یک نحوه عقدی با یک مثلا ولو آن به اصطلاح مقابل ما به الازاء زحمتی نباشد. یک تفسیر معروف غنیمت آن مالی است که انسان بذل جهد میکند، از آن بذل جهد زیاد میآید. این را اصطلاحا غنیمت میگویند.
آن وقت در این روایت آمده که میراث مالایحتسب، خب اگر میراث غنیمت باشد، فرق بین یحتسب و ما لا یحتسب ندارد. میراث، میراث است دیگر. چون میراث مالی است که طبق حکم شرعی به ورثه منتقل میشود.
س: فائدة صدق نمیکند
ج: خب میگوید افاده، گیرش آمد
س: افاده نمیگویند پدرش را از دست داده باشد
ج: خب حالا فرض کنید لا یحتسب باشد فایده
س: آره پسر عموی پسر عمو
ج: هان، پس باید بگوییم فایده یعنی مال ناگهانی، باید این جور معنا بکنیم.
س: بله دیگر
ج: یعنی مال ناگهانی. مثلا الجائزه، طبیعت جایزه که هدیه است، اگر این طبیعتش مستلزم خمس باشد، فرقی بین لها خطر ندارد.
پس بنابراین ممکن است بگوییم یا مثلا امام(ع) میفرماید اموال خرمیه شنیدم به شیعه رسیده، اموال عظام. اگر این اموالی که از خرمیه رسیده، عنوان حالا عظام باشد یا عظام نباشد، فرض کنید چون خرمیه حرکت قیام مسلحانه هم داشتند، و غیر از مبنای خودشان، حالا فرض کنید یک هفت تیر از خرمیه یا همین زمان ما از این داعش و این حرفهایی که هست، گیرش آمد. خب باید خمسش را بدهد، چه فرقی میکند؟ اموال عظام وغیر عظام ندارد. من فکر میکنم امام صلوات الله و سلامه علیه یک نوع تصرف ولایی در معرفة الموضوع هم فرمودند. و آن اینکه مثلا غنیمت این مطلق میراث نیست. و الا ما الان خب مطلق حساب میکنیم دیگر. ما الان بحثی که در باب خمس داریم، آیا غنیمت بطبعه میراث هست یا نه؟ میراث غنیمت هست یا نه؟ هدیه غنیمت هست یانه؟ اگر ما بذل جهد را در صدق غنیمت داخل بدانیم، خب اینها غنیمت نیستند؛ چون بذل جهد نشده است. در هدیه بذل جهد نشده است. در جایزه
س: فهم عرفی دیگر در واقع از غنیمت یا از آن فایده چه چیزی استفاده بشود
ج: خیلی خب ما هم که نگفتیم غیر فهم عرفی
س: میخواهم بگویم یعنی امام(ع) تصرف در موضوع نکرده،
ج: ببینید اگر فهم عرفی باشد، فرض کنید پولی را که دشمن آمدو اموالی گذاشت و رفت، کم یا زیاد، اگر این غنیمت باشد، همهاش صدق میکند. اموالا عظاما، اموال زیاد، میراث که بر اثر حکم شرعی من مالک شدم،
س: اگر لها خطر باشد بله
ج: جایزه، جایزه چه فرقی میکند؟
س: نه 43:29 عرفی ندارد جایزه مثلا آن مقدار خطری نیست
ج: و لذا الان آقایانی که قائلند در هدیه، طبیعت هدیه، فرق نمیکند خطر باشد یا نباشد. هدیه را مطلقا میگویند خمس دارد. آن روایت دیگر هم داشت جایزه. او جایزة، آن هم مطلق بود. آن روایت هم داشت ما تحصل من اموال السلطان، نگفت زیاد باشد یا کم باشد.
لذا به ذهن من میآید که این روایت، روایت حضرت جواد(ع) بیان چون حضرت احاطه دارند غیر از احکام الهی، احاطه به تمام جهات موضوعی دارند، شاید مثلا میفرمایند الان در این زمان فی سنتی هذه، این اموالی که دارای این اوصاف است، یعنی ما میآییم غنیمت را آنهایی که میدانیم که به اصطلاح غیر طبیعی است، اموال زیادی که غیر طبیعی. یا اموالی که زحمت کشیدی به دست آوردی، خب آن خودش هست. یا اگر هم زحمت نکشیدی، به عنوان یک مال غیر طبیعی؛ چون دارد والغنائم و الفوائد یرحمک الله فهی الغنیمه یغنمه المرء و الفایده یفیدها؛ یعنی درآمدی که هست، این درآمد را کم و زیاد نفرمودند.
بعد والجایزه من الانسان للانسان التی لها خطر عظیم و المیراث، یعنی میراث فی نفسه خمس ندارد. لذا هم مشهور بین اصحاب ما خمس ندارد. این الذی لا یحتسب، یا لا یَحتسب، این نه به عنوان اینکه این تأثیرگذار است. این را امام سلام الله علیه در این شرایط خاص میفرمایند این مال زیادی که به اصطلاح ما بادآورده است و بدون زحمت هم این یکی خمس گذاشتیم. این را ما الان غنیمت میدانیم. این اموال را. اگر از اموال خرمیه مال زیادی گیرتان آمد، اموال عظام، این خمسش را بدهید. مال کم بود نه نمیخواهد بدهید.
خب یک احتمال دارد که امام(ع) بخشیده باشد، در آن خمس هست. در میراث خمس هست، بخشیده باشد. یک احتمال هست به عکس، درش میراث خمس نیست، امام(ع) برای این قسم این طور جعل فرمودند. این جعلی است که امام برای این قسم فرمودند.
لذا بعد هم قسمت ذیل روایت را از امام هادی(ع) سوال کردند، امام هادی(ع) رد کردند. فرمودند نصف الثلث نیست، خمس هست و بعد هم وضع مؤونه را هم به آن ترتیب توضیح دادند. این به ذهن من میآید روایت ناصب را دیدید، تمام منفرد شیخ طوسی است. روایت جایزه یعنی روایت حضرت جواد(ع) منفرد شیخ طوسی است. روایت فرض کنیدجایزه مطلق، منفرد شیخ کلینی است در اصول. روایتی که میگوید که به اصطلاح مال ناصب، منفرد شیخ طوسی. روایتی که میگوید حقوق سلطان، منفرد شیخ طوسی. این به نظر من اصلا اینها را همه را به هم میریزد و بعد هم میبیند فتوا بر آن نیست، خب اینها میگویند یا به شذوذ رد میکنند یا میگویند توش عمار بن موسی مثلا فطحی است. نه خب مشکل ندارد بگوییم اول کار بوده، ائمه علیهم السلام یک به اصطلاح حیثیاتی را بعضی از اموال را فرض کنید مثلا همین الان زمان ما، این شأن برای فقیه هم شاید ثابت باشد. میگوید آقا اگر سودی از بانکهای دولتی میگیری نمیخواهد خمسش را بدهد، اما بانکهای شخصی خمسش را بدهید. من باب مثال. چرا؟ چون میداند مثلا بانکهای دولتی در این کشور من باب مثال، یک بودجه خاصی از نفت دارد. من باب مثال میخواهم بگویم. یا به عکس میگوید از آن رابدهید از این یکی را ندهید. مثلا این از باب معدن چون نفت است، از باب معدن میگوید خمس… این به ذهن من میآید یا حکم فردی باشد، یا حکم ولایی کلی باشد، به ذهن این حقیر سراپا تقصیر چون بعد هم اینها عمل نمیشود، فقط شیخ طوسی میماند، شیخ طوسی هم روی مبنای حجیت خبر، خود آن هم الان من در ذهنم فتوای شیخ در نهایه نیست. توی ذهنم هست که ایشان هدیه را قبول نمیکند اما حالا الان دقیقا نسبت نمیتوانم بدهم.
غرضم این است که با مجموعه این حرفها به ذهن انسان اینجور میآید که روایات را حمل بر احکام ولایی بکنیم. همهاش یک مشکلاتی دارد. به استثنای یک حدیث، همهاش از انفرادات شیخ طوسی است. یکی انفراد کلینی است.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین