معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه12) شنبه 1404/07/12

1404-1405، فقه، مکاسب بیع

عرض کردم شناور همان مبنای آقای خویی است که تعهد قائل هستند. این مبنای تعهد الان در علم منطق جدید هم خیلی‌ها قائل هستند که اصلاً برای لفظ… مرحوم آقای شیخ محمد رضا اصفهانی هم قائل به تعهد است. اصلش برای نهاوندی در «تشریع الاصول» است که اصلاً وضع معنا ندارد. ارتباط بین لغت و لفظ و معنا نیست، تعهد است؛ و لذا هر استعمالی خودش وضع است. ما توضیح دادیم، این مبنای تعهد را توضیح کامل‌تری دادیم. آقایان دیگر هم توضیح دادند به نظر من کامل نیست، دیگر این مبانی چون گذشت، دیگر من تکرار نمی‌کنم.

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ وَاللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِينَ

اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا وَجَمِيعَ الْمُشْتَغِلِينَ وَارْحَمْنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

بحث ما در این مسئله کلمه نصف‌الدار بود که خدا رحمت کند مرحوم شیخ انصاری خارج شد از نصف‌الدار و ما هم دیگر خارج‌الخارج شدیم، دیگر حسابی خارج شدیم. ایشان چون مسئله‌ای را که مطرح کردند، مسئله مهر بود که اگر در مهر، نصف مهر را بخشید، بعد زوج طلاقش داد، آن نصف دیگر را باید بدهد. حالا آقایان در من، کسی که نصف خانه مال او بود، گفت: «باع نصف‌الدار»، آیا نصف مشاع مراد است یا نصف مختص؟ آن وقت مرحوم شیخ می‌گوید بحث مهر هم همین‌طور است به این مناسبت. آن وقت اینجا بحث را علی‌القاعده آورده، خود مرحوم شیخ روی قاعده آورده، بعد گفته این مطلبی هم که گفتیم با کلمات علما نمی‌سازد، علما این‌طور تعلیل کردند. گذشت، این بحث‌ها گذشت و مرحوم نائینی هم تقریباً تقریب، حالا تقریب مشابه آن و بعدی‌ها باز تقریب‌های دیگر.

عرض کردم خیلی عجیب است از آقایان، در باب مهر روایت داریم و اصلاً برایتان خواندیم روایات انواع مختلف داریم، نه یکی. مثلاً اگر زن تمام مهر را بخشید، این باز روایت دارد. زن گفت: «آقا این هزار درهم مهر من بوده، برای من ارزش ندارد. می‌خواهم با تو زندگی کنم.» هزار درهم را بخشید. بعد شوهر قبل از دخول طلاقش داد. امام می‌فرماید که چیزی از هزار تا به او برنمی‌گردد. این پانصد تا را باید خودش بدهد. نصف المهر به حال خودش محفوظ است. چون مهر نزدش نیست، باید پانصد تا از خودش بدهد، این‌ها روایت داریم.

حالا بحث دیگر اینکه آیا این روایت را قبول بکنیم یا قبول نکنیم، آن بحث دیگری است. اما این روایت داریم. نمی‌خواهد، اینجا آقایان، این‌هایی که من دیدم، در این معاصرین ما، امثال شیخ و بعد از شیخ و این‌ها، همه‌شان رفتند روی قاعده این بحث را انجام دادند در باب مهر. این منشأ شد که ما خارج بشویم از بحث بیع مکاسب. رفتیم روی مهر، رفتیم روی روایات. چون روایاتش نکات فنی داشت، باز خارج‌الخارج شدیم. رفتیم روی مطالب رجالی و فهرستی و این‌ها که در حوزه گفته نشده. غرض حواس من هست که خیلی از بحث خارج شدیم، حسابی خارج شدیم، نه اینکه کم. لکن برای اینکه آقایان آشنا بشوند با مباحث به اصطلاح حدیث و سیر حدیث، چون مفید بود عرض کردیم.

عرض کردیم بحث ما در روایت، به مناسبتی در روایت عبید بن زراره رحمه الله بود که نسخه‌شناسی کردیم، کافی آن را آورده بود و یک مقداری بحث بردیم روی آن. در این بحث نسخه‌شناسی، در روایت عبید بن زراره، یک، در همین بحث حالا بحث عبید بن زراره که انجام دادیم، بله. عرض کردیم یک روایتی هم از کتاب علی بن جعفر هست. روی این یک مقداری ما، گفتیم حالا که اینجا رسیدیم، یک مقداری یک به قول امروزی‌ها یک دهان آوازی هم اینجا بخوانیم، اینجا هم یک، به اصطلاح گریزی به کربلا بکنیم.

عرض کردیم این روایتی که در باب اینجا آمده، این روایت را مرحوم کلینی از کتاب سکونی نقل کرده. البته صاحب وسائل طبق عادتی که دارد، بعد گفته: «و رواه الکلینی نحوه». بعد ثم ذکر نحوه الا انه قال فیکبر عنده فیزید یک مقدار مختصر گفته. نه، فرقش زیادتر است.

عرض کردم، من کراراً این را عرض کردم، این «نحوه» و «مثله» که در وسائل آمده، ۹۰ درصدش مطابق با واقع نیست. خدا رحمت کند مرحوم استادم آقای سید محمد علی ابطحی رحمة الله علیه رضوان الله تعالی علیه یکی از آقایان دوستان من می‌گفت خوب است اسم ایشان را می‌برید چون اسم ایشان منسی است در حوزه حالا من مخصوصاً اسم ایشان را می‌برم، روی اینکه یاد ایشان زنده بشود چون خیلی زحمات برای حدیث کشیدند.

یک وقتی ایشان می‌آمدند می‌فرمودند که مرحوم آقای بروجردی، چون آقای بروجردی یک اخلاق عجیبی داشتند، طلبه را خیلی تشویق می‌کردند. این نکته خیلی عجیبی در زندگی آقای بروجردی مرحوم بود. این تشویق خیلی مهم بود. می‌فرمودند که مرحوم شیخ طوسی اول تهذیب را نوشته، ۲۳ ساله بوده و این آقای ابطحی ما در سن ۲۰ سالگی از ۲۰ سالگی شیخ اعلم است. آقای بروجردی می‌فرمودند این آقای ابطحی ما در این سن ۲۰ سالگی از ۲۰ سالگی شیخ اعلم است، خب خیلی تشویق و تقدیر، رضوان الله تعالی علیه. بعد مرحوم آقای، عرض کردم، ابطحی رضوان الله علیه ایشان می‌فرمودند انصافاً فتوا دادن با اعتماد به وسائل مشکل است، راست هم می‌گوید، چون واقعاً گاه‌گاهی اختلافات خیلی زیاد است. یعنی اختلافات، اختلاف جزئی یکی دو تا نیست، انصافاً هم حرف متینی است.

عرض کردیم، باز در جواهر که نقل می‌کند از مصدر نقل می‌کند، با واسطه از وسائل، باز جواهر با وسائل اختلاف دارد، باز وسائل با مصدر اولیه اختلاف دارد. خیلی اینجا مشکلات پیدا شده. لذا مرحوم، عرض کردیم یکی از عللی که «جامع الاحادیث» نوشته شد، همین بود که مرحوم آقای بروجردی نظرش این بود که چون صاحب وسائل درست اختلافات را نقل نکرده و اشکال کرده ایشان. یک اشکال دیگر هم این بود که ایشان، صاحب وسائل، فقه را بر اساس، حدیث را بر اساس فقه جمع‌آوری کرده. حدیث بر اساس حدیث باید جمع‌آوری بشود، تنظیم بشود، تبویب بشود، نه بر اساس فقه.

لکن انصافش این است که اگر ایشان عنایت می‌فرمودند، هر دو اشکال یکی است، چون صاحب وسائل راست است، همین‌طور حدیث را بر اساس فقه آورده و لذا عرض کردم تقریباً سر پیشرفت وسائل هم همین‌طور است. شما اگر شرایع را بخوانید، دائما فروعی دارد، تقریباً مسائل، فروع شرایع است که یکی یکی حدیثش را آورده، تقریباً شبیه شرایع است.

کتاب وافی یا بحار یا بعدها مثلاً عوالم، این‌طور نیستند، اصلاً این‌طور نیستند، کلاً این‌طور نیستند. ایشان ناظر به فقه است. آن وقت اگر حدیث بر اساس فقه بشود، بیشتر مضمونش در نظر گرفته می‌شود، روی لفظش کار نمی‌شود. دقت کردید؟ و لذا علمای ما بحث‌های متن حدیث ندارند. چند دفعه من عرض کردم اصولاً متن حدیث ندارند. چون از همان اوایل، کارهای تحلیلی که شده، تحقیقی که شده، روی مضمون حدیث شده چون در فقه می‌خواستند استفاده کنند.

اما روی لفظ حدیث، حالا این لفظ ممکن است بعد در یک جا، عرض کردم بعضی از آقایان این حدیث حجب را نقل کردند: «ما حجب الله عن العباد فهو موضوع عنهم» یا «مرفوع موضوع عنهم». بعد در کتاب جامع‌الاحادیث نوشته نسخه بدل: «ما حجب الله علمه». این کلمه «علمه» را اضافه کردند.

لذا همان آقا می‌گوید اگر کلمه «علمه» باشد، این برای برائت به درد نمی‌خورد. اگر «ما حجب الله» باشد، این به درد برائت می‌خورد. به نظر ما هیچ‌کدامشان به درد نمی‌خورد. حالا خیلی خب، باشد به جای خودش، مصدر هم یکی است. توجه نکردند. اولاً توضیح دادیم نسخه بدل نیست. در کتاب کافی این حدیث را آورده: «ما حجب الله عن العباد». در کتاب صدوق، توحید، همین حدیث را آورده، از کافی نقل نکرده. اما حدیث آخرش، سندش با کافی یکی است. مصدر یکی است. این در کتاب توحید آمده: «ما حجب الله علمه». نسخه بدل نیست، دو نسخه است. روشن شد؟

اینکه جامع‌الاحادیث گفته نسخه بدل، اشتباه است. یکی کافی است، یکی توحید صدوق است. خب آقایان روی این بحث… بحث اصولی از توش دربیاید. اما روایات فقهی بیشتر بحث شده. دقت می‌کنید؟ اما اینکه اگر «ما حجب الله» باشد، برائت در درمی‌آید، «ما حجب الله علمه» باشد برائت درنمی‌آید، این‌چنین چیزی را اصلاً بحث نکردند آقایان. نه قدما، نه متأخرین، روایت یکی است.

البته یک نکته دیگری بود که این آقا توجه نکرده، یک مبنایی شده بین علمای ما که اگر دوران امر بین کافی و صدوق شد، کافی اثبت است، این معروف است دیگر. ما عرض کردیم مبنا روشن نیست، این صحیح نیست این مبنا. اگر حدیث واحد باشد، مصدر یکی باشد، کلینی یک جور بیاورد، صدوق یک جور بیاورد، ما صدوق را ترجیح می‌دهیم. به خلاف اینکه مشهور است. چرا؟ چون صدوق می‌خواهد اشاره بکند که آقا، چون صدوق، کلینی را دیده، کتاب کافی…

عرض کردیم در کتاب فقیه، جایی که صریحاً اسم کلینی را برده، پنج تا است یا شش تا، شش تا یا هفت تا. صریحاً ابوجعفر محمد بن یعقوب. آن هم جلد چهار است، جای دیگر نیست. دارد روایاتی را مثلاً نقل می‌کند مرسل، با کافی مطابق است اما اسم نبرده. آنجایی که اسم برده صراحتاً، شش تا یا هفت تا است. یکی‌اش هم گفته: «لا افتی به». گفته اینکه «ما رواه محمد بن یعقوب»، «لا افتی به». چون معارض دارد از امام عسکری. چون مرحوم صدوق قائل به اخذ به احدث است.

چون در توقیعات امام عسکری ضد این آمده، آن روایت کلینی را آورده اما قبول نکرده. چون از امام صادق است. امام عسکری را مقدم کرده. اخذ به احدث به اصطلاح. صدوق مبنای اخذ به احدث را دارد، این اشتباه نشود. در این مبانی‌ای که در باب ترجیح آقایان نوشتند، صدوق مبنای اخذ به احدث را دارد، این مبنا را مراعات می‌کند، خوب دقت کنید.

مثلاً صدوق حدیث معلل را بر غیر معلل ترجیح می‌دهد. این گفته شده اما خب آقایان، اصول‌های ما قبول… چون می‌گویند وقتی معلل شد، کأن دو بار حکم را گفته. یک بار به لسان معلول، یک بار به لسان علت، اگر علت نیاورد، یک بار گفته. پس اگر دو بار گفته، تأکید کرده. این مقدم است. دارد صدوق، «لأن الحدیث معلل»، این در صدوق است، حدیث معلل را،  یکی از مباحثی در ترجیح هست که حدیث معلل بر حدیث غیر معلل مقدم باشد. روشن شد نکته فنی‌اش چیست؟ خب خیلی‌ها هم قبول نکردند، گفتند نه. حالا علت بعد ذکر شده یا حکمت یا علت، نکته‌ای ندارد.

به هر حال این نکته را خوب دقت کنید. اگر متن، مصدر یکی باشد و صدوق بعد آورده باشد، به نظر ما صدوق مقدم است و جاهای دیگر هم اثر دارد، اینجا نیست. در فقه هم اثر دارد ما مفصل مواردش را توضیح دادم. چون آقایان ما، متن، بحث حدیث نکردند. چرا؟ چون دنبال متن نبودند، می‌خواستند یک فتوایی را بدهند. حالا این متنش «واو» باشد، «فاء» باشد، «مِن» باشد، «مَن» باشد، این‌ها برایشان خیلی فرق نمی‌کرد. عرض کردم، در میان اهل سنت، چون این مطلب را دقت بکنید. در میان اهل سنت، حدیث را روی متنش کار کردند. یعنی ممکن بود شافعی به یک حدیثی فتوا داده، یک فقیه شافعی باشد، آن فتوای دیگر بدهد. بگوید: «بابا این متنی که شافعی نقل کرده، در یک سند صحیح این متن آمده.» این عمل امامش را قبول نمی‌کند.

اصحاب ما این‌طور شد که اگر یک متنی آمد، فقها فتوا دادند، مشهور این شد، ما به آن متنی که فقها فتوا دادند عمل می‌کنیم، به فتوا عمل می‌کنیم، لذا به دنبال متن خیلی نبودند. خصوصاً که قدمای شیعه، عرض کردم در کتب اصول اهل سنت الان متعارف است، وقتی بحث خبر واحدی می‌کنند، می‌گویند خبر واحد حجت است، «و خالف فی ذلک الروافض و المعتزله»، اصلاً شیعه را به عنوان منکر حجت می‌دانستند.

آن وقت کسی که منکر حجت است مثل سید مرتضی، دقت کنید، مثل سید مرتضی، روی متن کار نمی‌کند. یعنی سید مرتضی در همین انتصارش نگاه بکنید، در هر صفحه ده، پانزده بار می‌گوید: «دلیلنا الاجماع، الاجماع المتکرر». ممکن است آن مسئله روایت هم داشته باشد، صحیح هم باشد، مکرر هم باشد. اصلاً به متن، به روایت کاری ندارد. کسانی که قائلند مثل مرحوم سید مرتضی، خبر حجت نیست، اشتباه نشود، خیال کردند بعضی‌ها، مثلاً ما، ما منکر حجت خبر هستیم، اما می‌گوییم با قرائن و وسایل و شواهد قبول می‌کنیم. سید مرتضی اصلاً خبر را قبول نمی‌کند. کسانی که بد کردند، با شواهد هم قبول نمی‌کنند.

سید مرتضی طریقه‌ی فهم فقه شیعه را تلقی اصحاب می‌داند. به خبر کاری ندارد، صحیح باشد، نباشد… اما اهل سنت روی این فکر کردند، به خبر نگاه کردند، گفتند این فقیه این‌جور بوده، این خبر این‌طور است، این در یک متن بعدی، چون این‌ها بعدها هی خبر اضافه شد. این صحیح بخاری تقریباً بعضی‌شان نوشتند اولین کتاب صحیح است. نه، اولین نیست، ظاهراً یکی قبلش هم یکی هست. حالا مسند احمد که قبلش است اما مسند جز صحاح نمی‌دانند، مشهورشان صحاح است. بعضی‌ها گفتند جز صحاح است. اگر جز صحاح باشد قبل از بخاری است. بخاری ۲۵۶ است، احمد ۲۴۱ است. دقت کردید؟

اما بعد، بعدها، خود احادیث بخاری هم محل تأمل قرار گرفت. با اینکه، چون این بدایت، این اول نوشته. بعدها دائما حدیث پیدا کردند، حدیث پیدا کردند، حدیث پیدا کردند، روی متن کار کردند، تعبد به یک متن خاص در فقه اهل سنت نیست. دقت کردید چی می‌خواهم بگویم؟ اما در فقه ما هست، تلقی اصحاب هست، مشکل کار این است. این تلقی اصحاب کار را خراب کرده است. آقای بروجردی عنایت نفرمودند. این یک مشکلی است که ما در شیعه داریم کلاً، کار هم به وسائل ندارد. راست است، وسائل روی فقه جمع‌آوری کرده. اگر کسی روی فقه جمع‌آوری کرد، روی متن کار نمی‌کند.

شما می‌گویید روی حدیث جمع‌آوری می‌کنیم، باید با متن نگاه بکنید. باز هم نگاه این‌ها به متن کامل نیست. من عرض کردم یک مباحثی که به نظرم ظاهراً کامل روی نمی‌دانم سایت رفته یا نرفته، ۸۳ جلسه است یا ۶۵ تا است، نمی‌دانم رفته. از یکی از دوستان من از خلیج آمد که از شاگردهای سابق من بود، گفت: «من گوش می‌کنم، به عربی ترجمه می‌کنم، دارم به حالت نوشتارش می‌کنم به صورت عربی.» گفت یکی‌یکی گوش می‌کنند. ما در آنجا ۸۳ جلسه راجع به متن حدیث. تازه گفتیم این خیلی مختصر است و الا متن حدیث باید تا روز قیامت همین‌جور ادامه پیدا کند. کل فقه باید ادامه پیدا کند.

علمای ما دو صفحه هم در متن ننوشتند. ما عبارت اهل سنت را از کفایه‌ی خطیب آوردیم. گفتم ده، دوازده صفحه راجع به متن نوشته. یک مختصری از ده صفحه یا بیست صفحه راجع به متن و انواع اختلاف متن و این‌ها دارند. آنها در درایه‌شان دارند، ما نداریم اصلاً. ما اصلاً درایه نداریم. این اختلاف را داشته باشیم. آنها بحث درایة‌الحدیث را دارند و از همان زمان قدیمشان هم شروع شده. رامهرمزی، «المحدث الفاصل». بعضی از آقایان شیعه نوشتند «المحدث الفاضل». این «فاصل» است، «فاضل» نیست. «المحدث الفاصل بین الراوی و الواعی». یعنی می‌گوید می‌خواهی فرق بگذاری بین کسی که فقیه است، بین کسی که محدث است. راوی یعنی حدیث نقل می‌کند. واعی یعنی فقیه. «المحدث الفاصل» دقت کردید؟

این کتاب چاپ نشده بود، شاید ۵۰ سال. من دارم نسخه‌اش را من دارم. نجف که بودم خریدم، شاید ۵۰ سال پیش چاپ شد. تا حالا چاپ نشده بود. نقل‌هایی از این کتاب به واسطه بود. من هم دیده بودم جایی هم به واسطه. بعد کتاب چاپ شد، برای رامهرمزی، سیصد و شصت و هفتاد، نمی‌دانم چند است.

یکی از حضار: ۳۶۰ است

آیت الله مددی: ۳۶۰. من سی چهل سال، پنجاه سال قبل، تازه شاید ۴۰ سال است نگاه نکردم، کتاب را باز نکردم. یادم نیست. از ۴۰، ۵۰ سال قبل هم.

غرض ایشان این‌ها 100 سالی، ۱۲۰ سالی بعد از بخاری هستند، این اولین کتاب به اصطلاح خودشان در درایة‌الحدیث است. اما کفایه برای خطیب بغداد بسیار کتاب خوبی است. بسیار بسیار خوب است. از «الکفایة فی علم الدرایة». بسیار کتاب خوبی است و مفصل هم هست. لکن مشهورترین کتابشان مال ابوصلاح، ابو صلاح شهرزوری است. آن چی اسم خوبی دارد، مختصر ابو الصلاح. که این درایه شهید از آن گرفته، بعضی جاها عین هم آن است.

ببینید ما درایه که نوشتیم، در قرن دهم نوشتیم. فرق زمانی‌اش را ببینید. آنها قرن چهارم نوشتند. ما قرن دهم نوشتیم. تازه آن را از کتاب ابو الصلاح گرفته. بعد جایی عین عبارت ابو الصلاح است. این چهار قسم است یا سه قسم است؟ سه قسم است. قسم اولش را من نجف بودم، آن محقق کتاب با من رفیق بود، از من خواست تعلیق. من تعلیقاتم آنجا چاپ شده. آن وقت بچه طلبه بودم هنوز در نجف، که جاهایی که کتاب متأثر به تفکر حدیثی اهل سنت است مرحوم شهید ثانی، آنجاها را من شرح دادم. حاشیه من برای آنجا است.

یکی از حضار: قدمای ما مثلاً این‌طور است یعنی می‌گفتند تلقی اصحاب…

آیت الله مددی: تلقی اصحاب. بیشتر دنبال تلقی، اصلاً تا مدتی دنبال تلقی، اینکه حجت خبر را مطرح کردیم، ما توضیح دادیم، این اول شیخ این کار را کرد.

یکی از حضار: خب چرا درایه ننوشت؟ شیخ حدیثی که نوشته بود…

آیت الله مددی: خب این اول کار بود. اول کار بود، جا نیفتاده بود.

و لذا عرض کردیم، تلقی حدیثی شیعه در قرن سوم و چهارم در قم است. کلینی یک مقداری از تلقی خارج است. صدوق خیلی در تلقی، اصلاً صدوق را مشایخ قم حساب می‌کند، این تلقی حدیثی است. این نکته‌ی اساسی است. شیخ طوسی جزو تلقی حدیثی نیست. شیخ طوسی اول تلقی فقهی شیعه است. یعنی فقه شیعه تلقی‌اش ابتدا از شیخ طوسی است. آن وقت لذا اینجایی که ادعای اجماع کرده، علمای بعدی، جایی که ایشان در مبسوط آورده، علمای بعدی قبول کردند. می‌گویند ۲۰۰ سال مقلد شیخ بودند. من عرض کردم الی‌الآن مقلد شیخند، نه ۲۰۰ سال، لکن ملتفت نیستند.

یکی از حضار: سید تلقی حدیثی رو می‌گه یا سید مرتضی یا تلقی…

آیت الله مددی: سید مرتضی روی تلقی حدیثی می‌گوید خبر واحد حجت نیست. راست هم می‌گوید خب، روی تلقی حدیثی حجت نیست خب.

این که سنی‌ها نسبت دادند، نظرشان نه فقط به سید مرتضی بوده، نسبت به آن روافض اولیه بوده. نسبت به روافض اولیه بله راست است، یعنی شیعه اولیه قرن سوم… عرض کردیم تولید علم در قرن اول، از زمان امام سجاد است، آن که ما داریم. امام باقر رشد می‌کند و اوجش هم امام صادق است. و لکن تولید علم در مجموعه‌ی این‌ها در کوفه است. مقدار کمش در بصره است.

فرق میراث بصره و کوفه را مفصل گفتیم. یک مقدار کمش هم، خیلی کمش هم به قم آمده. این مرحله‌ای که به قم آمده زمان امام صادق، به نظرم جنبه‌ی تقیه درش دارد، جد احمد اشعری به مدینه رفته، زمان امام شینده. یک مطلبی را از امام نقل می‌کند که اصحاب فتوا به آن نمی‌دهند. چون اشاعره از ۸۳ وارد قم شدند. قمی‌ها ایرانی بودند، فارس بودند، آن وقت زمان امام صادق آمدند مدینه، مستطیع بودند، آمدند حج، آمدند مدینه.

از اوایل است یعنی اوایلی که اشعریین با امام برخورد می‌کنند، از زمان امام صادق است. یکی دو نفر از اشعری‌ها هستند. یکی‌اش هم همین جد احمد اشعری است، احمد بن محمد بن عیسی بن عبدالله، ایشان آمده که از امام صادق راجع به صلاة نافله‌ی زوال که امام می‌فرماید اگر زوال بود، نماز بخوان، تصادفا اصحاب ما نافله‌ی زوال را قبول ندارند. سنی‌ها قبول دارند. اصحاب ما نافله‌ی زوال را قبول ندارند به اصطلاح، ایشان نقل می‌کند. بعد از اینکه نقل کرده، تقیه است دیگر. اصلاً فتوا بهش ندادند. دقت می‌کنید؟

این خیلی نقل کمی داریم. یک میراث خراسانی داریم، یک میراث آذربایجان. سمندری و فلان، این‌ها مال آذربایجانند. داریم، خیلی کمند. معظم میراث ما بالای ۹۰، حدود ۹۳ درصد میراث مکتوب ما برای کوفه است اصولاً. اصولاً برای کوفه است. آن وقت در کوفه این‌ها زیاد شد، نوشتارها پخش شد بین مردم. مضافاً خب زیاد هم می‌رفتند، نزدیک بود. خب زیاد برای حج و عمره می‌آمدند. بعد این آقا مثلاً شحام بود، قصاب بود، نمی‌دانم جمال بود، شتر، مثلاً، جمال اصطلاحاً در آن زمان مثل همین اصطلاح زمان ما، باربری به اصطلاح. کارشان نقل و انتقال، چی است؟

یکی از حضار: حمل و نقل.

آیت الله مددی: حمل و نقل بله، حمل و نقل بود.

جمال، شتربان شتر داشت، به اصطلاح می‌داد به افراد می‌بردند. کار جمالی این بود. همین قصه‌ی صفوان جمال هم برای همین جهت است. أنواع، یعنی خیلی‌هایشان تبحر علمی نداشتند. می‌رفتند از امام سؤال می‌کردند، امام یک جواب می‌داد. حالا خلاف آن جواب تو کوفه بود. در روایت از زراره بود، از محمد مسلم بود. دقت کردید؟ این مجموعه‌ی میراث، حالا با کم و زیادش، در قرن سوم، از سال ۲۰۰ تقریباً زمان حضرت رضا توسط ابراهیم بن هاشم، «اول من نشر حدیث الکوفیین بقم». نجاشی می‌گوید دیگر خب، ابراهیم بن هاشم به قم آورد. این حدیث به قم آمد. در قرن دوم در قم پخش شد، در قرن سوم. مثلاً کتاب احمد اشعری، حسین بن سعید، این‌ها همه در قرن سوم است. در قرن چهارم تنقیح شد، باز هم قم. کافی در اول قرن چهارم، مرحوم شیخ صدوق در آخر قرن چهارم.

شیخ صدوق بیشتر از ابن‌الولید گرفته که آن هم اول قرن چهارم است، معاصر کلینی است. ابن‌الولید معاصر کلینی است، پانزده سال، سیزده سال، چهار، چهارده سال وفاتش بعد از کلینی است. کلینی ۳۲۹ است، یا 328 است، مرحوم ابن‌الولید ۳۴۳ است وفاتش. ما این‌ها را همه را با آمار و مکان و زمان و خصوصیات، همه این‌ها را با دقت، این کار ما، کاری کردیم که کار از تعبد خارج بشود، تعقل باشد، علمی باشد. یک اصطلاح علمی این است، یعنی سند بدهیم. علم اصطلاحات مختلف دارد.

اول کشف الظنون علی خلاف‌القاعده، ۲۰، ۲۵، شش تا معنا برای علم می‌کند. کشف‌الظنون نگاه کنید. کارش این نیست. کشف‌الظنون مثل الذریعه آقا بزرگ است. آقا بزرگ چنین کاری نکرده، اما کشف‌الظنون دارد. علم، علمی در زمان، اصطلاح من، شما مصدر را نشان بدهید. حالا آن مصدر هم ممکن است باطل باشد، آن بحث دیگری است. ما سعی کردیم این‌ها را با مصدر، یکی‌یکی روشن بکنیم.

شیخ طوسی در قرن پنجم است، آن هم در بغداد. آن هم در بغدادی که حجت خبر استاندارد علمی است. اگر می‌گفت خبر حجت نیست، مثلاً چپ‌چپ به او نگاه می‌کردند، مثلاً عقلی ندارد. در بغداد دیگر اصلاً مسئله فرق کرد. آن در قم بود. آنجا یک محیط شیعی است. این دو تا اصلاً محیط و زمان و خصوصیات و،

لذا شیخ طوسی، الان عرض کردم کراراً عرض کردم، شما دقت کنید، کل فقه را، ایشان کل فقه را در، آغازاً در استبصار جمع کرده. بیشتر از استبصار هست. استبصار یک قسمتی از تهذیب است. یعنی یک قسمتی است که احادیث متعارض دارد. تهذیب غیر متعارض هم دارد. لذا تهذیب ده جلد است، استبصار چهار جلد است. این سرش این است. من فکر می‌کنم یکی یا دو تا حدیث تو استبصار دیدم که در تهذیب نیامده. مشهور در لسان علما این است که هر چه در استبصار است، در تهذیب هم هست. اما فکر می‌کنم من دیدم، حالا کجایش نمی‌دانم، حدیثی که در استبصار است، در تهذیب نیست. شاید حالا دو سه تا، سه تا چهار تا مثلاً باشه، معدود است، خیلی معدود است. دقت می‌کنید؟

این خودش، جمع‌آوری احادیث متعارضه، یک کار بسیار لطیفی است. مثلاً صد سال قبل از ایشان دعائم‌الاسلام این کار را کرده، الایضاح ، الایضاح هم همینطور است ، صد سال قبل از ایشان ابن قتیبه‌ی سنی هم تعبیر مختلف الحدیث ، یعنی این بحث که بیاییم تعارض اختلاف حدیث را برای کتاب ابن قتیبه با با آیات هم دیده که این حدیث با فلان آیه نمی‌سازد، ایشان در تأویل مختلف‌الحدیث و ابن‌قتیبه هم همین مبنای شیخ را دارد الجمع مهما امکن، خوب دقت بکنید. تصادفاً ایشان مبنای شیخ را دارد.

ایضاح هم مبنای شیخ را دارد، الجمع مهما امکن، شیخ هم مبنای جمع دارد، کلینی مبنای تخییر دارد، یونس بن عبدالرحمن مبنای طرح دارد، این ترجیح که الان بین ما معروف شده، از زمان علامه آمده، اشتباه نشود. یعنی مبنای ترجیح، بعد از حجیت تعبدی خبر است. چون علامه حجت خبر را، می‌گوید دسته‌بندی کرد، مرتب کرد. وقتی هر دو خبر حجت شدند، می‌شود تعارض. و الا اگر یک خبر حجت بود، یکی حجت نبود که تعارض ندارد که.

لذا من همیشه عرض کردم، اصلاً کلمه تعارض، جایی فرض می‌شود که هر دو خبر حجت باشند و چون ما حجت خبر قبول نداریم، اصلاً بحث تعارض ما قبول نداریم. اصلاً کلمه‌ی تعارض ما قبول نداریم، در روایات هم نداریم. در هیچ‌یک از این روایات، نگاه کنید، جامع‌الاحادیث جمع کرده، در هیچ‌یک از روایات باب اخبار علاجیه به قول آقایون، لفظ تعارض، متعارضین وارد نشده. این اصطلاح اهل سنت است آن هم در قرن سوم، چهارم به کار بردند، چهارم بلکه، سوم هم نه، آن شرحش هم داریم، لفظ شرح… خود لفظ را هم شرح دادیم که اصلاً چرا این لفظ به کار برده شده.

دقت کنید، ما روایاتمان در تعارض، سؤال از امام، از امام صادق است. از امام باقر هم نداریم، از امام سجاد هم نداریم. اهل سنت هم از رسول‌الله ندارند. لذا تعارض در نزد اهل سنت و حل کردنش، همه روی قاعده است. اشتباه نشود. تمام کلماتشان روی قاعده است. از امیرالمؤمنین در کتاب سلیم نقل شده، یک نقلی در باب تعارض امام اصلاً باب دیگری را وارد می‌شود. از این قواعدی که اهل سنت گفتند نیست که حالا چون در بحث تعارض نیست.

ما در قرن دوم، از زمان امام صادق، بحث اختلاف حدیث مطرح می‌شود. اواخر قرن دوم تألیف داریم، سؤالات از امام صادق است، تألیف در زمان موسی بن جعفر یا حضرت رضا است. چون یونس این‌ها را درک کرده، اولین کسی هم که نوشته یونس است. این کتابش، در یک، نمی‌دانم فهرست شیخ آمده، «اختلاف‌الحدیث»، در یک جا آمده «علل‌الحدیث». صحیحش همین «اختلاف‌الحدیث» است. یعنی ما الان برگشتیم به قرن دوم. اختلاف‌الحدیث، در خود روایت هم همین‌طور است «حدیثان مختلفان» کلمه‌ی مختلف در حدیث آمده. «یأتی عنکم حدیثان، احدهما یأمر و الآخر ینهی». این‌جوری آمده. «یأتی عنکم حدیثان متعارضان» اصلاً نداریم. فقط در روایت مرفوعه زراره که ابن‌ابی‌جمهور احسائی نقل کرده که یک غلط باطله، یعنی ایشان جزمی است، من دیدم بعضی از آقایان نسبت بین مرفوعه و مقبوله را شاید پانزده صفحه نوشتند، ده صفحه نوشتند. خب این‌ها همه بحث‌های لغوی است، چون مرفوعه اصلاً روایت نیست، غلط است. خود ابن‌ابی‌جمهور بعضی ناجوری دارد. این در کتاب همین غوالی‌اللئالی، عوالی‌اللئالی آورده ایشان.

و این درست هم هست یعنی انصافاً، چون الان یکی از امتیازات این است که کتاب عوالی‌اللئالی نسخه خط خود ایشان، ابن‌ابی‌جمهور، در مشهد است. من وقتی مرحوم آقای عزیز مسئول کتاب‌های خطی بودند در مشهد، به من گفت بیا این روز کتابخانه رفتم، اتفاقاً آستان قدس، بخش خطی، نشان داد، من دیدم نسخه ایشان را، نسخه بزرگی است، چاپ، به خط خود مرحوم صاحب، و راست هم هست، ایشان اسمش را نوشته «عوالی‌اللئالی». علمای بعدی گفتند: «آقا اسمش غلط است. لؤلؤ نمی‌گویند عالی، لؤلؤ می‌گویند غالی» لؤلؤ مروارید است. مروارید عالی که کسی نمی‌گوید. اسمش را گذاشتند «غوالی‌اللئالی» این را علما گذاشتند «غوالی‌اللئالی». خود، من نسخه ایشان به خط خود ایشان دیدم «عوالی‌اللئالی» است. راست است، درست است این مطلب.

ایشان برداشتند نقل کردند که این جعلی است. اصلاً این، یک ورقه پیدا کرده، ایشان اخلاقش این‌جوری است، یک ورقه پیدا کرده، برداشت گفته به همین اسنادی که من گفتم به علامه، در هیچ کتب علامه نیامده این حدیث. در هیچ کتاب دیگری نیامده. در هیچ جای دیگر نیامده. در کتب ضعاف هم نیامده. در قرن، به اصطلاح اوایل قرن دهم، این ابن‌ابی‌جمهور برداشت این را نقل کرد. آنجا متعارضین داد. کلمه تعارض را داده و الا ما کلمه تعارض، کلاً اصلاً،

و لذا ما در بحث تعارض، آن‌هایی که تشریف داشتند و از گذشته شده، اصلاً روایت مرفوعه را نخواندیم. کلاً نخواندیم. نه اینکه بیاییم بیان نسبت بکنیم. چون ارزش خواندن ندارد. آن اصلاً ارزش خواندن ندارد آن روایت. روایات ابن‌ابی‌جمهور از این‌قدر خلط و این‌قدر خرابی دارد که آدم اصلاً متحیر است که این تقریباً «کاد أن یکون عامیاً» اصلاً. اصلاً ربطی به عالم حدیث و محدثین ندارد این شخص. الی آخر مطالبی که در محلش گفته شده است.

لذا این نکات را خوب دقت بکنید که این تاریخ، همیشه من تکرار زیاد می‌کنم. می‌دانم تکرار می‌کنم. برای اینکه این در ذهن شما راسخ بشود. این حدیث در کتاب کلینی رحمه الله از کتاب سکونی نقل شده. عرض کردم کتاب سکونی در اول، مثلاً سکونی منفرد است. بعد نوفلی تقریباً منفرد است. تقریباً معذرت می‌خواهم، از نوفلی به بعد، نوفلی ببخشید، تقریباً چون یک مقدارش را عبدالله بن مغیره نقل کرده، بیشترین قسمت سکونی را بالای حدود ۹۳ درصد، ۹۴ درصدش را نوفلی نقل می‌کند، کس دیگر هم نقل نمی‌کند.

از نوفلی هم ابراهیم هاشم در قم آورده. بله، یک مقدارش هم احمد برقی آورده که آن هم حالا شرحش را اگر امروز برسم می‌دهم، نرسید، جلسه بعدی عرض می‌کنم. حالا که به اینجا رسیدیم، این مطلب را توضیح بدهیم. یک مقدارش هم احمد، ابراهیم هاشم که قم می‌آید، این کتاب در قم مشهور می‌شود. اینکه می‌گویند روایت سکونی چیست، این‌ها همه حرف است.

در قم این کتاب مشهور می‌شود انصافاً. خصوصاً علی بن ابراهیم، پسرش که از اجلای قم بوده، نقل کرده. کلینی از ایشان آورده. صدوق، بعد دیگران، سعد بن عبدالله دارد، عن النوادر… الی آخر. من نمی‌خواهم یکی‌یکی اسم ببرم. توسط ابراهیم بن هاشم مشهور می‌شود. می‌رسد تا شیخ طوسی. شیخ طوسی در کتاب عده، کتاب سکونی را این‌جوری می‌گوید: می‌گوید اصحاب ما به روایات سکونی عمل کردند به دو شرط: یک، روایت معارض از شیعه نداشته باشد، دو، قول مخالف نداشته باشد غیر از روایت. روشن شد؟

چون این دو نکته را دارد، در نقل اصحاب ما از کتاب سکونی اختلاف هست. مثلاً کلینی یکی را نقل می‌کند، صدوق نقل نمی‌کند. صدوق نقل می‌کند، کلینی نقل نمی‌کند، روشن شد؟ این سرش این است. چون نقل به کتاب سکونی مطلق نبوده، مشروط به این دو شرط است. آقایان توجه نکردند. من دارم برایتان توضیحات کافی را عرض می‌کنم.

مثلاً این حدیث را الان صدوق نیاورده. اما کلینی آورده، مشکل اینجا نیست، در کتابی که در قم بوده، یک کتاب دیگر هم در قم بوده که قبل از کلینی است با یک واسطه، کلینی با آن نقل دارد، کتاب «نوادر المصنف» برای محمد بن علی بن محبوب. ایشان هم آورده. مرحوم کلینی اصولاً از این کتاب نقل نمی‌کند. پنج جلد فقه که در کافی هست، اصلاً از محمد بن علی بن محبوب نقل نمی‌کند، ثقه است، جلیل‌القدر است.

چرا؟ چون محمد بن علی بن محبوب کتابش اصلاً موضوعش این است. «نوادر المصنف». یعنی احادیث شاذه، احادیث منفرده را نقل کرده. خودش دارد می‌گوید. شیخ طوسی از این کتاب نقل می‌کند. چرا؟ چون قائل به حجت خبر ثقه شده. گفته این آقا ثقه، آن ثقه، آن ثقه، پس ما نقل می‌کنیم. روشن شد؟ مبانی، اختلاف مبنا روشن شد؟

مثلاً همین‌جا، این حدیث را مرحوم شیخ طوسی باسناده عن محمد بن علی بن محبوب، روشن شد؟ عن محمد بن احمد علوی. این هم یک توثیق مائی دارد. این امرکی را بیاورید، امرکی نیشابوری را بیاورید. عن الامرکی ایشان کاملاً ثقه است. ایشان یکی از روات معروف کتاب علی بن جعفر است. خیلی معروف، نیشابوری است از قریه‌ای است به نام بوفک نمی‌دانم الان هست یا نه یا اسم فارسی‌اش شاید چیز دیگری باشد در عربی بوفک نوشته نمی‌دانم اسم فارسی‌اش چی است مراجعه تاریخی، جغرافیایی نکردم.

ایشان در مدینه از علی بن جعفر کتابش را نقل کرده. درست، تا اینجا درست. آن وقت علی بن جعفر، عن اخیه موسی، این هم داریم، موسی عن ابیه، امام صادق. عن علیّ. این را ما نداریم. تو کتاب‌های علی بن جعفر این نیست. آن کتاب علی بن جعفری که ما داریم، «سألت اخی». آن هم آن‌طوری است. مسائل علی بن جعفر است دیگر. امرکی که… دقت کردید؟

پس آقا خود محمد بن علی بن محبوب می‌خواهد بگوید: آقا این نادر است راست هم می‌گوید. من روز گفتم وقتی من این را خواندم، به ذهن من، من چون مراجعه یکی‌یکی در طول تاریخ که نکردم، همین‌جور مروری کردم. گفتم در طول این تاریخ ۴۰، ۵۰ سال که روی احادیث کار کردیم، یادم نمی‌آمد این سند را دیده باشم. چنین سندی دیده باشم. ایشان هم نگاه کردند، گفتند: فقط در تهذیب همین یک مورد هم هست هم حرف ما درست درآمد. گفت: در کل تهذیب همین یک مورد است که این‌جوری است. مرحوم کلینی، قبل از شیخ طوسی بوده، می‌دانسته که این کتاب در ارتکاز حدیثی شیعه جا، اصلاً خودش اسمش را گذاشته. لکن شیخ حجت خبر ثقه را قبول کرده، مشکل درست کرده است، خودش اسمش را گذاشته نوادر.

یعنی من، یعنی من از کتاب علی بن جعفر یک حدیثی نقل می‌کنم که در نسخ دیگر نیست. راست هم هست. اصلاً علی بن جعفر حدیثش این‌جوری نیست. و لکن قبل از شیخ، کلینی از کتاب سکونی نقل کرده. صدوق نه این را نقل کرده، نه آن را نقل کرده. هیچ‌کدام را نقل نکرده. چون عرض کردم کتاب سکونی مطلق قبول نشده، مشروط قبول شده. شاید آن شرط پیش صدوق متحقق نبوده. روشن شد؟

از کتاب محمد بن علی بن محبوب هم در همین بخشه‌ای که ما داریم، نقل نمی‌کند، توضیحاتش را دیروز عرض کردم. خب می‌گوید نوادر، نادر. و این آثار دارد. یعنی آثار، شما نمی‌دانید این اثر روی زندگی فعلی مردم، همین فتوایی که آقای خویی دادند که الان شنیدم مشهور است بین مراجع موجود، این است که در هدیه خمس هست یا نیست این منحصر به یک روایت است آن هم نوادر محمد بن علی بن محبوب، آن هم از احمد بن هلال کسی دیگر نقل نمی‌کند آن هم از ابن‌ابی‌عمیر، این‌قدر نسخ ابن‌ابی‌عمیر در قم موجود بوده، هیچ نسخه‌ای نبوده جز نسخه احمد بن هلال؟ خب این نادر است دیگر. شیخ طوسی هم، حتی عجیب این است که شیخ طوسی هم نقل نکرده. در قرن پنجم.

در قرن ششم، ابن‌ادریس از نسخه‌ی نوادر به خط جد شیخ طوسی، اصلاً به خط شیخ موجود بوده. خود شیخ که نسخه را به خط خودش نوشته، نقل نکرده. مرحوم ابن‌ادریس می‌گوید: من از آنجا نقل می‌کنم ببینید. حدیث در قرن سوم، چهارم نوشته شده، در قرن سوم. اواخر قرن سوم. قبل از، اواخر قرن چهارم. أواخر، ببخشید، اواخر دویست و هفتاد و این‌ها نوشته شده. در قرن چهارم نیامده، پنجم نیامده. در ششم از این کتاب نقل شده. خب این یعنی چه؟ این نادر است دیگر، این حدیث نادر است، فتوای اصحاب هم این نیست، این آقایانی که قبل از آقای خویی بودند، معاصرین ما، هیچ‌کدام فتوا به هدیه ندادند، آقای خویی فتوا دادند، اول احتیاط وجوبی می‌کردند چون فتوا نبو،  بعد هم کردند فتوا. الان هم بین آقایان فتوا شده.

خب این من می‌دانم به من مراجعه می‌کنند گاهی تلفن، واقعاً یک موردی بود یک، شخصی نمی‌خواهم خصوصیاتش را بگوییم واقعاً در حرج بود می‌خواست هدیه خمسش را بدهد. گفت: من چکار کنم؟ به او یک راهی گفتم، گفت: آقا نمی‌شود، راه بسته شده گفتم: خیلی خب، برو بده حالا که راه بسته شده.

اصلاً، این الان تأثیرگذار است. یعنی این سنخ فتواها خیلی تأثیرگذار است. شما ببینید این فتوا بر اساس یک کتاب، کتابی که آن هم با این حال است که الان توضیح دادم برایتان. بله، عده‌ای هم گفتند نه، هدیه خطیره. این چون یک روایت صحیح دارد، صحیح علی بن مهزیار که آن هم یک شرح خاص خودش را دارد. آن جایزه است، هدیه توش نیست. در روایت محمد بن علی بن محبوب هدیه است. هدایا. هدایا تو این روایت آمده. در هدایا، لفظ هدایا، این یک روایت است فقط. آن جایزه است، در جایزه روایت دیگر داریم، حدیث شاذ است، دیگر یک مقدار شرح دادیم، فردا ان‌شاءالله تکمیلش بکنیم، یک لطایفی دارد که باید این را تکمیلش بکنیم که حالا فعلاً تا اینجا رسیدیم، خب حالا فعلاً خیلی خارج شدیم، پس خب خارج بشویم دیگر.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD293KBدانلود
PDF147KBدانلود
MP310MBدانلود
برچسب ها: 1404-1405خارج فقهمکاسب بیع
قبلی خارج اصول فقه (جلسه12) شنبه 1404/07/12
بعدی خارج اصول فقه (جلسه13) یکشنبه 1404/07/13

اصول فقه

فقه

حدیث