خارج اصول فقه (جلسه88) دوشنبه 1395/01/30
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
در بحث لا ضرر عرض کردیم روی جهاتی عبارت مرحوم شیخ الشریعه را تقریبا چون به این معنا اولین شخصی است که رساله ای را با این وضع نوشته اند چون قبلا این بحث ها در ضمن کتب اهل سنت در بحث های اشباه و النظائر گفته می شد. در کتب شیعه هم به عنوان همین مثل عناوین و قواعد فقهیه و این کتب به مناسبتی هم چون شیخ انصاری در ذیل به اصطلاح در ذیل بحث برائت و اشتغال در ذیل ان بحث آورده اند دیگر بعد از مرحوم شیخ غالبا این مطلب در ذیل مثل مرحوم استاد البته مرحوم آقای نائینی هم مستقلا دارند در حاشیه آخر چیز یعنی مال مرحوم اقا شیخ موسی خوانساری حاشیه بر مکاسبشان آخرین جلد آن چاپ شده است. بعد عرض کنم که ایشان بعد از اینکه یک مقداری صحبت فرمودند راجع به این حدیث در فصل هشتم نوشته اند که «حدیث ضرر محتمل عند القوم معان»، اول همان معنایی که خودش ایشان فرمودند نهی باشد مراد. آن وقت ایشان از آیات مبارکه مثل لا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج فان لک فی الحیوه ان تقول ….
از مجمع البیان نقل کرده اند ….
تا آخر کلمات ایشان که من دیگر. بعد مقداری هم از روایات نقل کرده اند. …
الی آخر اگر بخواهیم اینها را شرح دهیم و اینکه آیا واقعا در اینها نهی اراده شده است یا نفی یا هر دو دیگر طول می کشد. بعد ایشان فرمودند «هذا كلّه ممّا في الكتاب و السنّة النبويّة، و لو ذهبنا لنستقصي ما وقع من نظائرها في الروايات و استعمالات الفصحاء»، خیلی طولانی می شود. بعد ایشان می فرمایند که همین مقدار از اینها کافی است برای اینکه این ترکیب لایی که نفی جنس است برای نهی است. یا کسانی گفته اند که نفی به معنای نهی می آید اما در این تعبیر نمی آید. معلوم شد که نه هست. این خلاصه نظر مبارکشان عرض کردم سابقا چون بنا است که این مطالبی که ایشان فرمودند بعد از مرحوم شیخ الشریعه آقایانی که مخصوصا مستقل سعی کردند مفصل بنویسند امثله و روایات و شواهد را بیش از این مقدار ایشان آورده اند. البته بعضی هایشان هم در عده ای از این مثال ها بحث کرده اند.
معنای دوم ان المنفی هو الضرر غیر المتدارک الغیر المجبور. عرض کردیم ما سابقا خواندیم اجمالا از کلمات مرحوم چون آوردیم عبارت مرحوم استاد ایشان معنای سوم قرار دادند که مراد از لا ضرر معنایش این است که من تدارک می کنم اگر ضرری آمد. چون اگر تدارک نکرد ضرر پیدا می شود. مثلا اگر بیع غرری بود من تدارک می کنم به جعل خیار. این لا ضرر معنایش این است.
بعد اینکه البته آقای خویی نقل کردیم ایشان ابعد الاحتمالات است و متعرض شدند دیگر ما در اینجا فعلا به همین مقدار بعد توضیحش را انشاء الله بعد. فقط به همین مقداری که مرحوم شیخ الشریعه فرموده است. عرض کردیم این در اصطلاح علمای ما آمده است که ضرر غیر متدارک. و این لا ضرر به معنای تدارک ضرر است. عرض کردیم این در اصطلاحات اهل سنت آمده است که الضرر یزال. آن الضرر یزال همین است. یعنی شارع مقدس با لا ضرر می گوید که من ضرر را بر میدارم. لذا بنده کرارا عرض کردم در مفاد لا ضرر دو رأی کلی وجود دارد یکی اینکه مفادش فقط نفی باشد یکی اینکه مفادش اثبات هم باشد. هم نفی هم اثبات. اینکه مفادش اثبات باشد یا الضرر یزال این در عبارات اصحاب ما اینطور آمده است. ان المنفی هو الضرر غیر المتدارک. لکن دقیق ترش همان است. یعنی آیا مفادش فقط نفی است یا مفادش اثبات هم هست. اینها را هم ما توضیح دادیم.
لکن الآن در عبارات اصحاب ما همین مشهور است. ضرر غیرمتدارک. لکن صحیحش همان است که عرض کردم. «ثالثها: أنّ المراد من الحديث نفي الحكم الضرري
و ما يستلزم تشريعه ضررا في التكليفيات و الوضعيّات، فكلّ حكم يؤدّي إلى الضرر و يصير سببا و علّة له ليس من شرع الإسلام، فوجوب الوضوء و الصوم و الحجّ الموجبة للضرر، و لزوم البيع الموجب»، و کذا تا قاعده سلطنت. البته اینجا نوشته است و سلطنت السمره علی الدخول الی عذقه. دخول نمی گویند وصول بعذقه. چون زمین مال مردم بود مال خودش نبود. حالا نمی دانم تعبیر به دخول چرا کرده اند. یک جای دیگر هم همین تعبیر را کرده اند. شاید خیال کرده اند عذق عبارت از یک قطعه زمین است. عذق شاخه درخت خرما است. سمره می خواست برود از همان عذقش خرمایی بچیند یا درخت را اصلاح کند دخول الی عذقه فکر نمی کنم. چون ایشان مرد ملایی هم هست در ادبیات و اینها مرحوم شیخ الشریعه. یک جای دیگر هم همین تعبیر را کرده است حالا ما خواندیم غرض این تعبیر ایشان کرده است کلها من الاحکام الضرریه منفیٌ. ما به جای این تعبیر این را گفتیم لا ضرر حاکم باشد بر تمام احکام اولیه کتاب و سنت. به جای این حرفهایی که ایشان طولانی فرمودند ما یک کلمه اش کردیم. این معنای سومی که ایشان فرمودند این را یک کلمه دیگر نمی خواهد بگوییم وجوب الحج و الصوم و الکذا. این همان معنایی است که عرض کردم بین اهل سنت کاملا شایع است و حتی غیر اهل سنت.
«و هذه الوجوه الثلاثة هي المتعارف»، راست هم می گوید «رابعها: ما كنت وجّهت في بعض أبحاثي من أن يكون وزانه وزان رفع الخطأ و النسيان،
بأن يراد أنّ الأحكام المجعولة للعناوين العامّة منتفية في حصول الضرر، كما أنّه يقع نفى الأحكام عن بعض أصناف الموضوعات»، تعبیر ایشان خیلی روشن نیست. مراد ایشان همان است که در کفایه است. حالا نمی دانم چرا این طور فرمودند. مثل لا سهو فی سهو. صاحب کفایه معنا کرده است لا ضرر را نفی حکم به لسان نفی موضوع. ظاهرش نفی موضوع است که ضرر باشد این تا به حال ما چون در معنای اول که نهی بوده است صحبت کردیم انشاء الله این بحث رساله که تمام شد فردا شرح عبارت کفایه و شرّاح ایشان را فردا عرض می کنم. مثل لا سهو فی سهو، لا سهو فی الامام مع حفظ المأموم، لا شک للکثیر الشک، لا فلان. «كذلك يقع نفيها من بعض الموضوعات العامّة»، به نظرم حالا شاید ذهن مبارکشان یک جور خاصی بوده است مرادشان این است که نفی موضوع شده است مراد نفی حکم است. این همان است که در کفایه الآن هست و در حوزه ها خوانده می شود. مثل رفع عن امتی تسعه الخطأ و النسیان، که وقتی خواندیم از عبارت استاد، استاد هم در تأیید عبارت کفایه همین حدیث رفع را آوردند.
س: فرق شما در حکومت و سایر ادله چه می شود؟
ج: خب این فرقش را فردا می گویم. همه چیز را بگوییم خیلی طولانی می شود.
بعد ایشان مثال می زند البته این را ایشان می گوید وجهت فی بعض ابحاثه، ایشان وفاتش ده سال بعد از صاحب کفایه است. مرحوم شیخ الشریعه. ایشان 1329 است صاحب کفایه ایشان 1339. ده سال بعد است. نمی دانم وجّهت فی بعض ابحاثه چطور شده است حالا ظاهرا که در کفایه است فعلا و متعارف هم هست در معنای لا ضرر به کفایه نسبت می دهند. شاید مثلا در مجالس مباحثه با آخوند با هم دیگر اتفاق نظر پیدا کرده اند.
بعد ایشان می فرماید روشن شد این هم معنای چهارم که عرض کردیم اقای خویی این را معنای دوم قرار داده است. خواندیم عبارت آقای خویی را لکن ناقص خواندیم چون ایشان سؤال می فرماید فرقش چیست باید آنجا عرض کنیم. این شد معنای چهارم. بعد می گوید «و الظاهر الراجح عندي بين المعاني الأربعة هو الأوّل»، که نهی باشد. «و هو الّذي لا تسبق الأذهان الفارغة عن الشبهات العلميّة إلّا إليه»، سابقا دیروز عبارتش را خواندیم که خیلی بله بعد دو مرتبه شروع می کند که «و من المعلوم فی المعنی الثانی»، اشکال به معنای دوم می کند که مقام اثبات باشد بله بعد می گوید معنای سوم که مرحوم شیخ فرمودند این برای مثل لا سافر جار المسجد می آید جای دیگر نمی آید. بعد معنای رابع را که در کفایه هست «و المعنى الرابع و إن كان معهودا في هذا التركيب- كما سمعت- إلّا أنّه فيما إذا ثبت حكم لموضوع عامّ»، دیگر توضیح «و أريد نفيه عن بعض أصنافه و من الواضح: أنّه لم يجعل لنفس الضرر حكم»، این اشکال را آقای خویی هم کرده اند. می خوانیم عرض کردم فعلا داریم یک مروری به کلام این اشکالی را که الآن عرض کردیم به کفایه آقای خویی هم کرده اند. «و منه تبیّن»، دیگر نمی خوانیم اشکالات ایشان را چون بعد هم می خواهیم اشکالات آقای خویی را بخوانیم همان جا عرض می کنیم.
«و منه تبيّن: أنّ ما اشتهر من أنّ «حديث نفي الضرر» نفي للحكم بلسان نفي الموضوع- و هو أمر ذائع»، معلوم می شود از زمان کفایه خیلی مشکوک شده است. تعبیر به ما اشتهر «مغالطة»، این را ما اصلا قبول نداریم. شروع می کنند به رد صاحب کفایه. بعد ایشان باز دو مرتبه بر می گردند که «إلى الأذهان الخالية من أهل المحاورات»، حکم تکلیفی می فهمند. «مضافا إلى ما عرفت: من أنّ الثابت من صدور هذا الحديث الشريف إنّما هو في قضية «سمرة بن جندب» و أنّه ثبت فيها «لا ضرر و لا ضرار على مؤمن»»، چون علی مؤمن دارد. ما توضیحات را عرض کردیم شواهد کاملا مؤید است که کلمه علی مؤمن زیادی است. و عرض کردیم این یک تفکری بود که خیال می کردند اگر ضرر و ضرار بر سنی ها باشد اشکال ندارد. این علی مؤمن برای این درست شد. لکن این اساس ندارد. این دیگر همین تعلیقات را می گوییم و توضیحاتی که سابقا عرض کردیم. «على أنّ قوله لسمرة: إنّك رجل مضارّ»، عرض کردیم انی تعبیر در تمام متون نیست. حالا ایشان فرمود منزله الصغری و کبری، اینکه حدیث لا ضرر قضیه سمره کدام قصه لا ضرر تطبیق شود این تنبیه اول است. چون بعد می خوانیم دیگر وارد این نمی شویم. وارد این بحث نمی شویم چون بعد خواهد آمد. بعد ایشان می گوید «و قد اختار شيخنا الأنصاري (قدّس سرّه) المعنى الثالث»، که همان معنای حکومت باشد.
عرض کردیم این معنا هو الشایع بین اهل سنت و بعد از شیخ انصاری و مرحوم نائینی و اینها مبنایشان همین است استاد هم مرحوم آقای خویی مبنایشان همین است. «المعنى الثالث، قال: و الأظهر»، آن وقت عبارت شیخ را اجمالا آورده است. تحلیل کرده است قشنگ تحلیل کرده است. شیخ چهار نکته در مسئله حکومت ذکر می کند. «و الأظهر بملاحظة نفس الفقرة و نظائرها»، یک، خود فقره لا ضرر. دو، «و موارد ذكرها في الروايات»،
ببخشید، اول نفس فقره دوم نظائرها سوم موارد ذکر این فقره در روایات چهارم فهم العلما. چهار نکته را مرحوم شیخ برای توضیح عبارت رسائل. مرحوم شیخ چهار نکته را ذکر می کند. یکی خود لا ضرر یکی نظائر لا ضرر یکی موارد ذکر لا ضرر در روایات و یکی هم فهم العلما. هو المعنی الاول که همین حکومت باشد. لذا مرحوم شیخ الرشیعه می فرماید «أقول: و الشواهد الأربعة كلّها منظورة فيها»، این مراد من از شواهد اربعه من شماره گذاری کردم که این شواهد اربعه در کلام ایشان روشن بشود مراد از شواهد اربعه چیست. نفس فقره، نظائر فقره، موارد ذکرش در روایات، و فهم علما. این چهار شاهد. اما نفس الفقره اشکال ایشان «فقد عرفت ظهورها في الحكم التكليفي.»، این هم خودش یک مشکلی است آن می گوید ظاهر است در حکومت این می گوید ظاهر در نهی است. اگر بنا باشد هر دوی آن ظاهر باشد خب سقوط پیدا می کند روایت از حجیت ساقط می شود. «و أمّا نظائرها: فقد»،
س: حاج آقا اینها که تشخیص این ظهورات
ج: نمی دانم از خود اینها بپرسید. یکی از مشکلات علم اصول همین است. این می گوید که ظاهر در آن است آن می گوید ظاهر در آن است. ما هم که خارج هستیم می گوییم هیچ کدام ظاهر نمی شود. نمی شود دو تا عالم بزرگوار بگویند که یکی ظاهر در این است یکی ظاهر در آن است.
س: نه می خواهم بگویم فهم عرب ملاک است
ج: خب اجازه فرمایید چون ما راه خاص خودمان را داریم چون الآن نخواندیم حرفهای خودمان را هنوز نگفتیم. راهی را که خودمان می رویم بعد عرض می کنیم.
«و أمّا نظائرها: فقد قدّمنا عدم النظير لهذا المعنى في هذا التركيب»، خیلی بعید است از ایشان آن لا حمی الا حمی الله و رسوله، این احتمال بسیار قوی ظاهر در نفی است. عرض کردم حمی یک نکته ای بوده است که در جوامع الآن هم هست. مثلا حاکم می آمده و یک منطقه ای را به خاطر یک خصوصیت به اصطلاح ایرانی قرق گاه اعلام می کرد. کسی حق ندارد آنجا برود. یا شکارگاه سلطنتی بود یا مثلا الآن کنار دریای مازندران یک تکه ای را مثلا فرض کنید قوه فلان می گیرد. وزارت فلان می گیرد برای خودش می سازد. این را می گویند حمی چون ساحل دریا مال همه است. اینکه بیاید یک کسی یک قسمتش را بگیرد یک چیز متعارف در سلاطین بوده است. در اسلام توسط رسول الله ما یک حمی ظاهرا بیشتر نداریم و آن نقیع است. نه بقیع. بقیع در خود مدینه بود. بقیع یعنی تپه مانند مرتفع. بقاع، مرتفع. همین جوری که الآن هست این چون مرتفع بود از سطح مدینه. کوه نبود مرتفع بود به آن بقیع می گفتند و چون خار غرقه، حالا این باز بحث گیاه شناسی اش غرغه چیست حالا خار است یا نیست چه بوته ای است آن بحثش جای دیگر است. چون در اینجا خار قرقد بود به آن بقیع القرقد می گفتند. عرض کردیم این زمین آزاد بود اصلا برای اهل مدینه نبود. اصلا بقیع مقبره نبود. لذا وقتی پیغمبر آمدند عده ای از صحابه همین در بقیع را برای خودشان گرفتند ساختمان ساختند. چون زمین آزادی بود. مثلا فرض کنید زبیر و عبد الله بن زبیر، یک تکه اش را گرفت همین جایی که الآن به اسم امّ البنین معروف است در بقیع است یک جایی اگر رفته باشید. این جلوی خانه زبیر است. زبیر اینجا را ساخت. من جمله عقیل، پسر ابی طالب عقیل بن ابی طالب ایشان هم یک تکه از زمین را گرفته بود برای خودش خانه ساخت. آن خانه همان جایی است که قبول ائمه علیهم السلام. این قبور ائمه در اصل زیرزمین و سرداب خانه عقیل بوده است. برای همین هم این چهار امام پهلوی هم هستند. خب اگر قبرستان بود چند نفر دیگر دفن می شدند. فاصله بین وفات اینها زیاد نیست یکی دو روز که نیست. اینکه این چهار تا پهلوی هم هستند و عباس و فاطمه بنت اسد هم آنجا است این نکته اش این بوده است که زیرزمین خانه عقیل بوده است بعدها این آزاد شد و شد جزء قبرستان بقیع. اصلا قبرستان نبود بقیع. اولین کسی هم که آنجا دفن شد عثمان بن مظعون بود.
بعد پیغمبر فرمود ادفنوا موتاکم بجنب الرجل الصالح عثمان بن مظعون بعد تدریجا مراره شد. زمین آزاد. این راجع به بقیع.
این را پیغمبر کاری نکردند تصرفی چیزی نکردند همین جوری زمین آزادی بود. این در خود مدینه بود عرض کردم سابقا مدینه حالت محله محله داشت مثل این شهر قم ما نبود. عالیه همین آخر بقیع بروید تا قباد که الآن عوالی می گویند. این عالیه بوده است. به قول امروزی های ما شمال شهر. منطقه بالای شهر. آن وقت در مقابل سافله بود که پشت مسجد پیغمبر از مسجد پیغمبر که تمام می شود یک خیابان عریضی است که می خورد مستقیم به احد. چند خیابان پایین تر بنی صاعبه بودند ثقیفه هم آنجا است. ثقیفه و بنی صاعبه آنجا بود. اینها محله بود. مثلا بین بقیع و بین مسجد محله بنی هاشم بود. ما هم که سفر اول حج مشرف شدیم می گفتند جعفر بن محمد بعدها خراب کردند آنجا را.
خانه های کوچک کوچکی بود به نام محله بنی هاشم. مدینه این حالت را د اشت. این مثلا خود این تپه خود بقیع خالی بود هیچی نبود در آن. و اینها یواش یواش عرض کردم چند خانه اش را هم برای شما مشخص کردیم جاهای آن خانه ها را هم الآن برای شما مشخص کردیم. خانه گرفتند اصحاب صحابه پیغمبر در آنجا خارج از مدینه به مسافت حدود بیست مایل به اصطلاح عرب ها میل، انگیلسی ها می گویند مایل، به فاصله بیست میلی، میل تقریبا دو کیلومتر است. یک چیزی کمتر. شبیه همین مایلی که انگلیسی ها و آمریکایی ها دارند. آنها هم با هم دیگر فرق دارند. یک چیزی حدود سی و هفت هشت کیلومتر با مدینه فاصله داشت یک منطقه ای بود نقیع به آن می گفتند. نقیع الآن عرب ها مستنقع می گویند مرداب را که ما می گوییم آنها مستنقع می گویند. همین الآن هم می گویند. اما در آنجا نقیع. بقیع و نقیع معاکس هم هستند. بقیع جایی است که از زمین آمده است بالا تپه مانند است. نقیع جایی است که آمده پایین. بقیع و نقیع الآن هم مثل همین منطقه حرّ در بین عراق و ایران. اینها را می گویند مستنقعات یا مردابی که می گویند روی این جهت.
این منطقه چون زمینش پست تر بود آب داشت لذا سرسبز بود. به خلاف بقیع که خار بود اینجا علف خوبی داشت پیغمبر این نقیع را برداشتند محصول کردند برای اسب های مجاهدین. خاص اسب های مجاهدین و کسی دیگر حق نداشت آنجا بچراند. این همان است که الآن می گوییم قرقگاه. این دولت ها دارند یک منطقه را محدود می کنند برای وزارت فلان. این بحث حمی. حمی مراد این است. آن وقت لا حمی الا ما حمی الله و رسوله این حدیث حالا من وارد بحث حدیث و سندهایش نمی خواهم بشوم این حدیث مفادش این است عرض کردم در کتبی که ما از اواخر قرن دوم در مسائل مالی دولت اسلامی مطرح شده است مثل کتاب الاموال ابو عبید ایشان معاصر حضرت جواد 219 و 220 یا 222 وفاتش است. یکی از بحث هایی که همیشه در مباحث اموال دولت اسلامی مطرح بود همین مسئله حمی بود. الآن هم مطرح است. دولت حق دارد یک منطقه از کوهستان را بگیرد کسی آنجا نرود. دولت حق دارد یک منطقه از ساحل را بگیرد. خب یک منطقه را می گویند خاص وزارت فلان هست دیگر الآن متعارف هم هست. این چیز تازه ای نیست که امروز مطرح شده باشد. در کتابی مثل الاموال همین بحث را دارند. در کتاب اموال متعرض شده است بحث حمی. و من عرض کردم در بحث ولایت فقیه که چهار سال طول کشید در دوره اول به نسبت بحث های اصول آنجا حدود یک سال، حالا یکی دو ماه کمتر، یک سال درسی را ما در بحث اموال دولت اسلامی گذراندیم. یکی از بحث ها همین حمی است. آیا دولت اسلامی حق دارد حمی کند یا خیر؟ حق دارد دولت اسلامی بگوید این منطقه خاص دولت است. خاص وزارت فلان است. همین کاری که الآن هم متعارف است. پس یک بحث تازه ای نیست. بحثی است که از قدیم بوده است پادشاهان داشته اند رؤسای عشایر داشته اند این یکی از مسائل اموال در دولت اسلامی است. آنها می گفتند پیغمبر فرمود لا حمی الا ما حمی الله و لذا اینها می خواستند بگویند هیچ پادشاهی هیچ سلطنتی هیچ حالا فرض کنید زمان ما رییس جمهوری هیچ دولتی حق ندارد حمی انجام دهد. این است که ایشان می فرمایند لا حمی ظاهر در نهی است برعکس لا حمی که ظاهر در نفی است. حق با شیخ انصاری است. انصافا در لا حمی که ظاهرش این طور است. یکی دیگر هم داریم که لا حمی فی العراق. لا حمی فی الاسلام و لا مناجشه. من نمی دانم ایشان چطور از لا حمی نهی فهمیده اند. ظاهرش که ابتدائا نفی است.
س: اینکه می فرمایید حق ندارد به معنی نهی نمی شود؟
ج: آن نهی به این معنا چون نیست پس شما انجام ندهید. حمی نکنید.
س: آخرش نهی شد دیگر
ج: این نکته اش در اینجا نیست. در کل این ترکیبات همین است. بعد توضیح میدهم. این را توضیح می دهم که این سه تا معنا اراده می شده است و اختصاص به این هم ندارد. مثل لا تبع الخمر. در مثل لا تبع الخمر قدمای اصولیین و قدمای فقها می فهمیدند نهی را. یعنی حرام است بیع خمر. آن وقت می گفتند بالملازمه باطل است یا خیر. این بحث ملازمه. نهی در عبادت دلالت در فساد می کند لذا مرحوم استاد آقای خویی اصرار دارند که بحث نهی در معامله جزء بحث ملازمات است. الآن هم در ملازمات که مرحوم آقای اصفهانی قرار دادند چهار بحث است. بحث مقدمه است بحث ضد است بحث اجتماع امر و نهی است و بحث عبادات و معاملات. این بحث اینکه نهی در عبادات و معاملات جزء ملازمات است روی این تصور است. خوب دقت کنید. بعد حالا من توضیح کافی کلام رسید به اینجا آن تصور قدما این بود که وقتی میگفتند لا تبع الخمر یعنی می گفتند یحرم بیع الخمر. می گفتند حالا که این یحرم را از نهی می فهمیدند. لذا مرحوم شیخ الشریعه هم منشأ اشتباهشان اینجا شده است.
ان وقت از این می فهمیدند لذا یا مثلا لا تصلی الا فی وزر ما لا یأکل لحمه. می گفتند یحرم الصلاه ما لا یکلف. آن وقت می آمدند بحث می کردند که حرمت ملازمه با فساد دارد یا خیر. عرض کردیم آقای خویی هم اصرار دارد که این بحث جزء ملازمات است. بحث دومی که الآن بین علمای شیعه متأخر ما پیدا شده است دقیقا عکس این است. لا تصلی فی ما لا یأکل لحمه اصلا نهی نمی گیرند. حکم ارشادی به مانعیت و قاطعیت و شرطیت و جزئیت می گیرند. اصلا در لا تصلی نهی نیست. لا تصلی معنایش این است که اگر نماز خواندی نماز تو باطل است. نه اینکه نخوان. و لذا شما اگر در اول وقت فرض کنید در وقت در ما لا یأکل لحمه در پوست گربه مثلا نماز خواندید و دو مرتبه یک نماز درست خواندید. اولی حرام نیست. باطل است. این مبنا دقیقا دیدم بعضی از معاصرین هم گیر کرده اند که قدما چه گفته اند حالا ما این را ارشاد می گیریم. توجه نشده است. برداشت قدما این بود که این نهی است. نه اینکه لا. لا هم نباشد مثل لا تصلی. و لذا داشتند یحرم الصلاه فی وقع. بعد در اصول بحث ملازمه مطرح شد که این حرمت ملازمه با بطلان دارد یا خیر. در زمان ما غالبا اینها را اصلا ارشاد می گیرد. لا حمی یعنی اگر شما آمدید حمی کردید باطل است.
شما آمدید دولت گفت اینجا خاص وزارت فلان. این باطل است. لا تصلی فی ما لا یأکل لحمه چیز ندارد حرمت ندارد. شما اگر در وبر ما لا یأکل لحمه فرض کنید در وبر یا موی مثلا گربه نماز خواندید کار حرام انجام نداده اید. نمازتان باطل است. حالا دو مرتبه درست خواندید. درست است. شما روز قیامت عقابی بر شما نیست. نماز باطل بود نماز را درست خواندید. این لا تصلی فی وبر ما لا یأکل لحمه روشن شد؟ الآن ما جور دیگر می فهمند. این دو تا سوم آن است که به ذهن ما آمده است که هر دو باشد. تلازم هم نیست. اصلا این لا تصلی فی وبر ما لا یأکل لحمه هم حرمت در آن باشد که قدما فهمیده اند هم بطلان در آن باشد. حالا تفسیر این مطلب را بگذاریم بعد که خودمان مبنا را می خواهیم توضیح دهیم انشاء الله آنجا عرض می کنیم. غرضم فقط در حد عبارت مرحوم شیخ الشریعه است. بعد ایشان می گوید و اما نظائرها فقد قدمنا، ما می گوییم لا حمی به معنای نفی است. ممکن در عین حال نهی هم هست. یعنی در عین حالی که می گوید حمی محقق نمی شود حاکم اسلامی هم حق ندارد حمی قرار دهد. این را ما می گوییم نه اینکه این آقایان. هم نفی است هم نهی است لکن هر دو اعتبارا. چرا فرق بین نفی و نهی را به اینکه یکیش انشاء است یکیش اخبار است یکیش جمله خبریه است یکیش جمله طلبیه انشائیه است این دو تا با هم جمع نمی شود. این جمع نشدن این دو تا در امور واقعی است. اما در وعای اعتبار جمع می شود مشکل ندارد.
هم گفته باشد پیغمبر اکرم که اگر شما حمی کردید باطل است. این حمی باطل است. شما می روید منطقه برای خاص حوزه علمیه این باطل است. اماکن عامه را حق ندارید. یکی اینکه باطل است یکی اینکه این کار را نکنید. هر دو اش باشد. چه مشکل دارد؟ اصولا حاکم اسلامی این کار را نکند. این نهی که مرحوم آقای شیخ الشریعه فرموده اند لذا عبارت نهایه ابن اثیر گفته است ای لا یضرّ رجل اخاه. آن نکته ای است که ما می گوییم مثلا من خواندم برای شما از عبارت فتح الباری، لا یمنع فضل ماء تصریح می کند فتح الباری می گوید هذا نفی ارید به النهی. لا یمنع فضل ماءٍ. لکن در حقیقت این هم نیست. هم نفی اراده شده است هم نهی. لکن در وعای اعتبار و تشریع. توضیحش انشاء الله بعد. چون بنا است صحبت کنیم دیگر الان صحبت نمی کنیم.
«و أمّا موارد ذكرها في الروايات: ففيه أنّه قد اتضح عدم ذكرها في شيء من الروايات»، البته مراد شیخ انصاری شاید این باشد که در همان قصه شفعه و منع فضل ماء آمده است. ظاهرا هم همین طور است. اما قضیه سمره انصافا احتمالا مال احکام سلطانی باشد. من یک نکته ای را عرض کردم چون در کلمات اصحاب ما نیامده است گفتم بعضی از آقایان این را زده اند به احکام سلطانی. بعضی از آقایان گفته اند هر دو فقره احکام سلطانی است لا ضرر و لا ضرار و بعضی از مشایخ ما آقای سیستانی می فرمایند که لا ضرر به معنای حکومت است لا ضرار به معنای حکم سلطانی است. من یک توضیحی را سابقا عرض کردم که مثل ابن حزم حدیث لا ضرر را قبول نمی کند اما وقتی می رسد به مثل این مواردی که مثل همان قصه عمر که در کتاب موطع مالک آمده است. می گوید این درست است در مسائل اجرایی باید ضرر برداشته شود. این خیلی نکته لطیفی است. اصحاب ما آمده اند حکومت را در مقابل حکم سلطانی که ما از این روایت حکم سلطانی در می آوریم من عرض کردم چند بار انصافا تنبّه ابن حزم خیلی قشنگ است. می گوید اگر حکم سلطانی در می آید لا ضرر هم در می آید. ما به لا ضرر نمی خواهیم که. بالأخره اگر حکومت در جایی در خارج مشکل پیدا کرد ضرر بود باید بردارد. می خواهد لا ضرر باشد یا نباشد. این خیلی نکته لطیفی است. چون بعضی از آقایان می خواهند اصرار کنند مرحوم آقای خمینی اصرار می کنند که این روایت در احکام سلطانی است. مثل آقای سیستانی نصفش سلطانی نصفش حکومت.
این تعبیر انصافا حدود هزار سال قبل که ابن حزم معاصر شیخ طوسی است. انصافا نکته فقاهتی بسیار لطیفی گفته است. یعنی ابن حزم می خواهد بگوید که شما اگر می خواهید لا ضرر تعبد کنید باید به همان حکومت بزنید. دقت کنید اما اگر بخواهید به حکم سلطانی بزنید به لا ضرر احتیاج ندارید. این امر طبیعی است. اگر دو تا همسایه اختلافشان شد این خانه اش را برده است بالا ضرر زده است. شما بر می دارید آن را. می خواهد لا ضرر باشد می خواهد نباشد. این یک نکته لطیفی چون در کلمات کل اقایان که من تا حالا دیدم کسانی که مفسّرا نوشته اند اصلا تنبّه به این نکته نشده است. اگر حدیث لا ضرر بزنیم به حکم سلطانی در حقیقت حدیث لا ضرر هیچ نکته ای ندارد. فاقد نکته است. اگر حدیث لا ضرر را بزنیم به حکم سلطانی فاقد فایده می شود. حدیث لا ضرر وقتی حالا غیر از اثبات، همان نفی اش، وقتی به درد می خورد که حکومت باشد. این تعبد است. چرا؟ چون شارع دارد می گوید که من هر حکمی که گفتم چه در قرآن چه در سنت اینها با ضرر برداشته می شود. این تعبد است.
اما اینکه حکومت بیاید بین دو نفر همسایه دعوایشان شده است ضرر را بردارد این طبیعی است این روایت نمی خواهد اصلا این مطلب. این چند مرتبه این مطلب را گفته ام چون خیلی لطیف است. خیلی از این حرفهایی که آقایان برداشته اند و نوشته اند و چاپ کرده اند خیلی از حرفها را خود به خود منتفی می کند. حق با ایشان است انصافا بسیار نکته تنبّه فقاهتی لطیفی ایشان پیدا کرده است. حکم سلطانی دلیل نمی خواهد تعبد نمی خواهد. طبیعت جامعه است. مگر اینکه بگویند حکومت باطل است. حکومت نمی خواهیم داشته باشیم. طبیعت هر حکومتی باید در مواردی که اختلاف است ضرر را بردارد. این طبیعی است نکته خاصی ندارد.
س:
ج: نه حکم عقل اجتماعی عقل عملی. چون سیاست مدن را سه قسم می کنند اخلاق، و سیاست مدن و تدبیر منزل. بر می گردد به سیاست مدن. حکم عقل به این. آن وقت اینکه لا ضرر ارشاد به حکم عقل باشد خلاف ظاهر است. اگر لا ضرر ثابت شود قاعده اش این است که باید به حکومت برسد. لذا مرحوم نائینی هم از این راه پیش می آید. می گوید وقتی لا ضرر از لسان مشرّع می آید یعنی در شریعت من نیست. اگر شما رفتید یک بقالی نوشت لا ضرر یعنی من چیزی که به شما می فروشم در حد لا ضرر، بقال بگوید لا ضرر یک معنا در می آید مشرّع که بگوید لا ضرر چیز دیگر در می آید. این حرف نائینی هم خیلی شیرین و درست است در بحث لا ضرر. لذا این مطلبی که مرحوم شیخ الشریعه اصرار دارد در حقیقت بهترین نکته اش غیر از چهار نکته ای که شیخ انصاری فرمود این نکته نائینی هم انصافا مطلب درستی است. وقتی مشرّع، کسی که حق تشریع دارد یا اخبار می دهد از تشریع الهی، ببینید این مقام را در نظر بگیرید. این می فرماید لا ضرر و لا ضرار یعنی در شریعت من. آنچه که من از وحی الهی گفتم. آنچه که من تشریع کردم. معنایش این است غیر از این معنا نمی دهد. نمی خواهد این چهار شاهدی را که مرحوم شیخ انصاری فرمود که ایشان مناقشه فرمودند بعد ایشان می فرماید که بله پس مرحوم شیخ خوب دقت کنید
س: نتیجه اش می شود که فی الاسلام هم در آن خوابیده بوده است
ج: احسنت لذا ما عرض کردیم که فی الاسلام از قرن دوم اضافه شد برای توضیحش. آنها هم نمی گفتند فی الاسلام در می آمد. فقط فی الاسلام واضح ترش کرد. حرف نائینی این است و درست هم هست اگر لا ضرر به این معنا ثابت شود.
اما چون روایت صحیح السند فقط قصه سمره است و قصه سمره هم امر تنفیذی و اجرایی است این مشکل دارد. حدیث لا ضرر پیش ما مشکل از این جهت پیدا می کند. اما اینکه ایشان بله مرحوم شیخ ظاهرا لا ضرر را ذکر کرده اند به خاطر قرینه همان حدیث شفعه و منع ماء. و مرحوم شیخ الشریعه هم قبول دارد. ایشان هم قبول دارد. که اگر حدیث شفعه با لا ضرر باشد حکومت است. نهی در آنجا معنا ندارد. ایشان فقط می گوید این نیست. این و قال را راوی گفته است. عقبه بن خالد گفته است. و قال رسول الله این نه کلام رسول الله نه کلام امام است. توضیحاتش را دیروز عرض کردیم دیگر تکرار نمی کنم.
پس شیخ الشریعه با شیخ انصاری متفقند که اگر ذیل قصه شفعه لا ضرر باشد حکومت است. هر دو متفق هستند. اشکال شیخ الشریعه که نیست. طبعا شیخ عقیده اش این است که هست. مثل اختلاف این دو بزرگوار در این نکته است که این قال یا رسول الله است یا امام صادق. پس این ذیل هست. شیخ الشریعه هم در روایات اهل سنت اصلا شیخ انصاری اهل مراجعه به روایات اهل سنت نبوده است. شیخ الشریعه هم به مراجعه به روایت مسند احمد به قول خودشان که در مسند احمد هم نیست عرض کردیم در زیادات عبد الله است به استناد او می گوید این نیست. خب طبعا شیخ انصاری می گوید که ما به استناد مسند احمد عمل می کنیم روایت شیعه است در کافی هست به این عمل می کنیم. این طور که ایشان وارد شده اند مرحوم شیخ الشریعه انقدر سفت نیست که بتوانند به شیخ انصاری اشکال کنند.
«و أمّا فهم العلماء: فهو أيضا ممنوع، و لم نجد للمتقدّمين و المتأخّرين ما يعيّن أنّهم فهموا هذا المعنى»، این مطلبی که ایشان گفته است در متقدمین درست است. راست است. اصلا نیامده است این حدیث به عنوان لا ضرر مطلق نیامده است. بله در بعضی از موارد مبسوط و خلاف شیخ است. اما انصافا از متأخرین یعنی از علامه به بعد انصاف ما این است که لا ضرر را آورده است و همین حکومت فهمیده است. حق با شیخ است. انصافش و سنی ها هم حکومت فهمیده اند. بلکه بالاتر اثبات هم فهمیده اند. نه فقط نفی. و عرض کردم برای شما خواندیم عبارت را اشاره کردیم اگر آقایان خواستند می توانند با کامپیوتر. حتی در کتاب یحیی بن الحسین که قرن سوم است ایشان لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام می آورد و از آن این معنا را می فهمد. عرض کردیم از قرن دوم شروع شد و از قرن سوم در فقه جا افتاد. در بین اهل سنت.
در شیعه نبوده است. می گویم مرحوم شیخ الشریعه هم دقیق ننوشته است شیخ انصاری هم همه اجمالا گفت اند فهم العلما آن گفت لم یفهم العلما. ضبطش این است. اگر بخواهیم با دقت نگاه کنیم متقدمین ما ندارند. اصلا متن لا ضرر به تنهایی در هیچ روایات ما نیامده است که بفهمند یا نفهمند. عرض کردیم در کتاب شفعه و خیارات در خلاف و تهذیب و در مبسوط بعضی جاها آمده است و بعدها احساس ما اینها را می خواهم دست بگذارم دقیقا بگویم فلان مثلا شهید اول شهید ثانی لکن احساس اینها از زمان علامه به بعد این است. این را باید قبول کنیم بیشتر همین حکومت را فهمیده اند. حق با شیخ است. همان طور که نائینی و مرحوم اقای خویی بعدها فهمیده اند. انصافا اهل سنت از قرن دوم علمای ما از قرن هشتم. انصافا انسان در میان مبانی فقهی شان که نگاه می کند کاملا واضح است که به لا ضرر تمسک می کنند و فهمشان هم حکومت است. بله شاید بعضی هایشان فهمشان اثبات هم هست. اما قدر متیقن نفی است. تقریبا از زمان شیخ به این طرف بیشتر مبنا بر اینکه فهم نفی است. نه اثبات. و ما این را در بحث برائت و اشتغال باز مفصل توضیح دادیم اختصاص به لا ضرر هم ندارد. همین خلاف بعینه رفع عن امتی نسیان هم امده است. مثلا می گفتند اگر کسی در نماز یادش رفت حمد را بخواند. نمازش درست است رفع عن امتی النسیان. سنی ها هم دارند. یشعه هم داشتند. شیعه را هم توضیح دادیم حدیث رفع را تصادفا در کلمات شیخ نیامده است. لذا دیر به حدیث رفع تمسک شد. چون شیخ اصلا حدیث رفع را کلا ندارد. الا همان رفع ثلاثه باز در کتاب خلاف و مبسوط همان متنی که سنی ها گفته اند.
حدیث رفع شش تایی و نه تایی که ما داریم شیخ اصلا نمی آورد. این هم از عجایب کار است. خیلی هم امر غریبی است انصافا و توضیحاتش را هم دادیم که چرا شیخ نمی آورد. مبادی علمی شیخ را هم توضیح دادیم. آنجا بعینه همین بحث مطرح است. عده ای از علمای اهل سنت و طبعا فی ما بعد شیعه با رفع النسیان اثبات فهمیده اند. خوب دقت کنید یعنی چه؟ می گفتند شما حمد و قل هو الله را فراموش کردید پس مکلّف به بقیه اجزاء هستید. رفع عن امتی النسیان.
وجوب حمد و سوره برداشته شد بقیه نماز را انجام دهید. اشکالی هم که از زمان شیخ الآن مطرح است رفع النسیان مفادش نفی است اثبات نیست. یعنی شما با رفع النسیان می گویید وجوب سوره برداشته شد. اما شما مکلفید به نه جزء. گفتند این را رفع النسیان اثبات نمی کند.
عین این بحث در لا ضرر است. من برای توسعه ذهن عرض می کنم. چون آنجا اشکال این بود شما مکلّف به نماز ده جزئی هستید. یک جزء آن را فراموش کردید خب رفع النسیان می گوید که برداشته شد. شما چرا مکلّف باشید به نماز 9 جزئی؟ و لذا کرارا عرض کردیم علمای اهل سنت اختصاص به لا ضرر ندارد خب این مبانی علمی را خوب دقت کنید تکرار می کنم علمای اهل سنت از رفع النسیان می گفتند مفاد این عبارت که نسیان برداشته شده است تو نماز بدون حمد درست نیست. علمای ما مثل مرحوم نائینی و آقای خویی اشکال می کنند. رفع النسیان یعنی این جزء برداشته شد. اما مکلفید به نماز 9 جزئی. این از کجا؟
مفاد رفع النسیان این نیست. دقت کنید این اشکالی که آقای خویی یا نائینی و دیگران دارند این در حقیقت در کل دنیای اسلام مطرح است. آنها همچنان که از حدیث لا ضرر فهمیدند یعنی شارع تدارک می کنند از رفع النسیان هم فهمیدند که شارع امر به بقیه می کند. حالا شما قبول نمی کنید بحث دیگری است. اصلا این متعارف شد.
سرّ اینکه حدیث رفع عرض کردم کرارا حدیث رفع پیش اهل سنت سه تا است. یک سند ضعیف شاید چهار داشته باشد. و الا سندش سه تا است و کرارا عرض کردم ائمه شأن هم قبول ندارند مثل بخاری و مسلم حدیث رفع را قبول ندارند. با همان متن ثلاثی اش. لکن وقتی در فقه اهل سنت امده است عده از بزرگانشان قبول دارند امثال ابن حزم خودش امام فی شأن به قول خودشان ایشان قبول دارد. دیگر وارد بحث نمی خواهم بشوم.
آن هایی هم که قبول کرده اند خیلی هایشان همین اثبات را گرفته اند. در دنیای ما هم همین طور بود. شیعه وقتی آمد عرض کردم ما در کافی داریم کافی در اصول آورده است در فروع نیاورده است. شیخ هم نیاورده است به همین جهت. چون ظاهرا شیخ فروع پیشش بوده است. اصول را ندیده است. چون اینها چیزهایی هست که منحصرا ُ کافی در فروع آورده است شیخ نقل نکرده است. یکیش همین حدیث رفع. صدوق هم آورده است چون شیخ طوسی خیلی به آثار صدوق چیز نمی کند آثار مرحوم شیخ صدوق این هم اعتنا نکرده است اصلا شیخ طوسی حدیث رفع ما شش تایی و نه تایی را ندارد. کلا ندارد. حدیث رفع سه تایی اهل سنت را دارد آن هم در خلاف و مبسوط. آن هم سه تایی اهل سنت که من توضیحاتش را عرض کردم.
این هست پس روشن شد این که آقای خویی در اینجا سعی می کنند در حدیث رفع را بیاورند لا ضرر این در حقیقت یک نکته ای بوده است کل دنیای اسلام بوده است. آن نکته این بوده است آنها از حدیث رفع اثبات می فهمیدند از لا ضرر هم اثبات می فهمیدند. مطلب روشن شد؟ اثبات یعنی این. یعنی اگر شما گفتید نسیان سوره کردید بقیه نماز را بخوان. این اثبات. آنها آمدند اشکال کردند که این در آن در نمی آید. این بحث در لا حرج هم هست فرق نمی کند. آنها گفتند اگر یک جزء نماز یک جزء وضو حرجی شد بقیه را انجام بده. ما جعل علیکم فی الدین من حرج. روایتی که ما داریم مال بعد الاعلی مولا آل صام آن هم همین را می گوید. می گوید افتادم ناخنم فلان شد روی ناخنم دوا گذاشتم. امام می فرماید هذا و اشباهه و نظائر این یعرف من کتاب الله. خیلی نکته لطیفی است. ما جعل علیکم فی الدین من حرج امسح علی المراره. این هم اثبات است. و الا خب ممکن است این انگشت مریض است مسح روی آن نکن. ساقط می شود. ما جعل علیکم فی الدین من حرج اگر مفادش نفی باشد حالا مسح این انگشت حرجی است مسح نکن. بقیه وضو را انجام بده. امام اینجا نکته عجیب این است که هم می گوید امسح علی المراره هم می گوید هذا و اشباهه یعرف من کتاب الله. این همان تفکر اهل سنت است.
پس روشن شد اصل مطلب؟ می گویند این اقایان از مطلب کمی خارج شدند. آن محیط علمی ای که در دنیای اهل سنت بوده است توجه نشده است. این حدیث عبد الاعلی مولا آل صام خیلی می خورد به تفکر اهل سنت. و آن این که ما جعل علیکم فی الدین من حرج اثبات مفاد است. لا ضرر مفادش اثبات است. رفع عن امتی الخطأ مفادش اثبات است. انشاء الله روشن شد بقیه کلام ایشان خیال می کردیم امروز تمام می شود اما فردا انشاء الله.
و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین