معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج اصول فقه (جلسه75) یکشنبه 1396/11/01

1396-1397، اصول فقه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض شد بحثی که در این جا مطرح شده این که ادله حجیت در هر دو مخصوصا چیزی که شانش کشف است مخصوصا بنا بر مبنائی که آقایان دارند که شان حجیت تتمیم کشف است این که من دیروز عرض کردم حجیت مجعول نیست یعنی مراد من کشف بود یعنی حجیت قابل جعل است یعنی تصویر می شود لکن به موضوعیت که حالا عرض می کنم، این بحثی که مطرح شد این بود، عرض کردم این ها نکات فنی ای است که اصولا در اصول یا در فقه در زوایای مختلف مطرح می شود، یکیش همین بحثی بود که به مناسبت اخیرا هم در شبهه عبائیه و قبلش مطرح شد، مثلا می گویند در باب احتیاط اگر ملاقی با احد اطراف باشد نجس نمی شود، می داند که این قطره خون یا در این اناء افتاده یا در آن اناء افتاده، عبایش به یکی بخورد. خب می گویند این جا به حکم اصل عملی که وجوب احتیاط باشد باید احتیاط کرد، از هر دو باید اجتناب کرد اما اگر عبایی بود که به یکی از این ها بخورد نجس نمی شود، ملاقی احد الاطراف نجس نمی شود.

از آن ور می گویند اگر چیزی مستصحب النجاسة بود بهش ملاقات کرد نجس می شود، خب چه فرق دارد؟ این هم اصل عملی است و آن هم اصل عملی است، احتیاط هم اصل عملی است و استصحاب هم اصل عملی است، مثلا این اناء سابقا نجس بود شک می کنیم تطهیر شده یا نه، استصحاب نجاست می کنیم، در باب مستصحب النجاسة می گویند اگر ملاقات باهاش کرد نجس می شود، دقت فرمودید؟ چرا ملاقی با مستصحب النجاسة نجس می شود ملاقی با احد اطراف در شبهه­ی علم اجمالی

پرسش: مبهم 2:20

آیت الله مددی: آن هم اصل است دیگه، فرق نمی کند، هر دو اصل اند

این مباحثی است که اصولا در اصول می آید که آن جا نکته چی بود و این جا نکته چیست؟ ملاقی است با این که آن هم اصل عملی است مخصوصا بنای آقای اصولیین متاخر که حجیت استصحاب را هم از اصل عملی اخبار ثابت کردند نه از سیره عقلا و آن یکی هم احتیاط است، البته آن روایت هم دارد در باب اطراف علم اجمالی روایت هم دارد اما بیشتر آن جا با همان قواعد کلی علم اجمالی، آن جا اگر ملاقی احد اطراف بود نجس نمی شود یعنی ملاقی مورد اصل، مجرای اصل اما در باب استصحاب ملاقی مجرای اصل، ملاقی مستصحب النجاسة نجس می شود، این فرقش با آن چیست؟ و هلم جرا در این مسئله ای که الان آقایان مطرح کردند مسئله این که در باب امارات هم جعل هست، در باب اصول من جمله استصحاب که یک جنبه کشفی اجمالا دارد آن جا هم جعل هست، چرا در یکی مثبتاتش حجت است و در یکی نیست، این را عرض کردم این نکات فنی ای است که حضرات و این اختصاص به این اصول هم ندارد مثلا در باب تعاقب ( مبهم 3:50) در باب غصب کسی کتاب شما را گرفت داد به یک کس دیگه، پنج تا شش ید، آقایان می گویند شما می توانید در باب ضمان به هر کدام از ایادی مراجعه بکنید لکن یستقرّ الضمان علی من تلف عنده، کسی که مال پیش او تلف شده این دیگه یستقر الضمان، بقیه مراجعه می کنند، این به آن مراجعه می کند، تا برسد به آن کسی که تلف کرده، خب دلیل هم در تمام این ها یکی است، علی الید ما اخذت، این بحث را مطرح می کنند که چطور می شود دلیل واحد در ایادی متوسطه یک حکم دارد در ید اخیره حکم دیگری دارد با این که دلیل یکی است، فرق نمی کند، چه نکته ای دارد؟ این ید متوسط هم از دستش بگیریم ضامن، این دیگه به کسی مراجعه نمی کند، آن ید اخیره را کسی مراجعه نمی کند اما ایادی متوسطه مراجعه می کنند و دلیل هم فقط علی الید است و إلی آخره استصحاب سببی و مسببی که عرض کردم که دلیل واحد است چرا در سبب جاری می شود در مسبب جاری نمی شود؟ این ها به اصطلاح خودشان نکات فنی ای است که در علم اصول باید مورد بررسی قرار بگیرد یکیش هم همین و ان شا الله خواهد آمد، حالا ایشان که در این جا این مطلب را فرمودند بعد به نحو مفصل خواهد آمد در اخر استصحاب، خاتمة فی تعارض الاصول وجه تقدم امارات بر اصول، اصول محرزه بر غیر محرزه و اصول محرزه بعضها علی بعض، چطور می شود دلیل قاعده تجاوز بر دلیل قاعده استصحاب مقدم می شود با این که ظاهرا هر دو یک لسان دارند، دیگه ان شا الله مبانیش را در محل خودش عرض می کنیم.

حالا این جا این بحثی که ایشان فرمودند بخش مثبتات است، عرض کردم این هم مسلم نیست، الان در اصول ما مسلم شده و لذا هم سعی کردند وجوهی برای این مطلب گفته بشود که تا حالا وجه کلام نائینی ایشان را بحث می کنند که در باب امارات کاشفیت است، حجیت به معنای تتمیم کشف است، در باب اصول به معنای جری عملی است، آن وقت بنایشان به این است که اگر جری عملی باشد کل آثار بار نمی شود، به لحاظ همان مقدار که اگر بخواهیم شبیهش بکنیم به اعتبارات ادبی مثل این که می گوید زید شیر است، این شیر فقط در شجاعت است یعنی جری عملی به لحاظ شجاعت اما این که پوست بدنش مثل پوست شیر است، کله اش دم دارد، مثل شیر چهار پا راه می رود، روی این قسمت ها تنظیم نیست، جری عملی فقط روی شجاعت است، تعدی به بقیه جهات نمی کند.

بعد ایشان چون ما این را خواندیم دیروز هم یک توضیحی دادیم مرحوم آقای خوئی شروع می کنند مناقشه با مرحوم نائینی

و فيه (أولا) – عدم صحة المبنى ، فان المجعول في باب الاستصحاب أيضا هو الطريقية

ایشان نظرشان این است که در باب طریقیت است، عرض کردم این چون استصحاب غیر از مسئله تعبد یک ارتکاز عقلائی هم دارد، حالا باید برگردیم به ارتکازات عقلائی خودمان، ببینیم این هم مثل خبر واحد است، مثل لا عذر است، یعنی لا تنقض الیقین بالشک به نظر آقای خوئی مثل فاسمع له و اطعه فإنه الثقة الامین، این لا تنقض مثل آن است، مثل لا عذر لاحد من موالینا فی التشکیک فیما یرویه عنا ثقاتنا و لذا عرض کردم در فهم این مطلب در درجه اول به وجدان خودتان مراجعه بکنید، قبل از این که کلام زید و عمرو، اصلا وجدانا این دو تا یکی اند، لا تنقض الیقین بالشک مثل لا عذر است، مثل فاسمع له و اطعه فإنه الثقة الامین است، از این قبیل است، یا نه این فاسمع له و اطعه یک چیز است، لا تنقض چیز دیگری است، ایشان می فرمایند

و اعتبار غير العالم عالما بالتعبد، فإنه الظاهر من الامر بابقاء اليقين

خب این توضیحاتش البته گذشت دیگه، حالا ما حال تکرار نداریم.

و عدم نقضه بالشك

که این که وقتی می گوید نقض نکن یعنی یقین باقی است و وقتی یقین باقی است یعنی تو عالمی، تو متیقنی، این جوری

فلا فرق بين الامارة و الاستصحاب من هذه الجهة

هر دو طریقیت دارند، کاشفیت دارند، فرقی نمی کند

بل التحقيق أن الاستصحاب أيضا من الامارات

چون جهت کشف دارد

البته احتمالا آقای خوئی همه اصول محرزه را از امارات می دانند چون بالاخره تمام آن ها یک نوع کشف واقع هست دیگه، فرض کن قاعده سوق مسلم شما گوسفند را از دست قصاب مسلمان می گیرید خب اجمالا کاشف هست مثلا کشته دیگه مسلمان است، این تتمیم کشف باید داشته باشد، همه همین طور است، قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده ید، ظاهرا دیگه، چون به ید را ایشان می گوید بعد می گوید، حالا معروف، فکر نمی کنم، نمی دانم بشود، شهرت نسبت نمی دهم چون خود من واضح است پیش ما که جزء اصول محرزه است اما نمی دانم شاید عده دیگری هم اماره بدانند

فان الامارات الاخر أيضا بعضها مقدم على بعض، فان البينة مقدمة على اليد

در بحث گذشته نه دیروز، قبلیش عرض کردیم ید به نظر ما جز اصول محرزه است، بینه جز امارات است بلکه اماریت بینه از خبر واحد و این ها قطعا بیشتر است چون دو نفرند، در خبر واحد احتمال سهو و اشتباه می آید، آیه مبارکه دارد أن تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری، اگر یکیش اشتباه کرد دیگری یادآوری می کند

و حكم الحاكم مقدم على البينة

حکم حاکم چون یک مصلحت اجتماعی دارد، بینه مصلحت اجتماعی آن طور مهمی ندارد، حکم حاکم برای ایجاد رفع خلاف از جامعه، رفع نزاع از جامعه، رفت مناقشات اجتماعی، مضافا که اصولا این احتمال هست که اصلا حکم حاکم قانون باشد مثل این که در بحث مکاسب از بعضی غربی ها نقل کردیم که العقد شریعة المتعاقدین، اصلا حکم حاکم خودش قانون باشد یعنی بر فرض اگر طبق ضوابط قانونی این عبائی که من پوشیدم ملک من نباشد ملک آقای دیگری باشد و برویم پیش حاکم اختلاف بکنیم حاکم حکم کرد این مال من است اصلا این خودش قانون است، یعنی واقعا در وعای قانون واقعا ملک من شد نه این که در وعای قانون حاکم اشتباه کرد لذا تصویر اشتباه هم در حاکم نمی شود، این احتمال هست، البته خب خلاف ظواهر طائفه ای از روایات است که وارد بحثش نمی شویم.

و الاقرار مقدم على حكم الحاكم

اقرار جهت اماریت دارد اما چون ما ماموریم در آن جایی قبول بکنیم که ضد خودش است، لذا این جهت اصل پیدا می کند، اقرار مشترک است مابین اماریت و اصل، اقرار یعنی خبر بدهد، و لذا هم اگر گفت این کتاب مال زید است بلکه مال عمرو است می گویند به هر دو اخذ می شود با این که در واقع مال هر دو نیست دیگه، مال یکی است، اصلا ممکن است مال شخص ثالثی باشد لذا چند بار تا حالا عرض کردیم که مرحوم نائینی می گوید باب اقرار خودش یک مشکلاتی دارد، سرّ مشکلش این است که فی ذاته جنبه کشف دارد چون اخبار است اما چون علیه می خواهیم بگوییم، اگر اخبار باشد له و علیه فرق نمی کند دیگه، اگر کشف واقع، می خواهیم علیه بگیریم، اقرار علی انفسهم، اگر آن می گفت من مالک کتاب آقا هستم این که قبول نمی شود، اقرار عقلا لانفسهم که جائز نیست، علی انفسهم، چون محدود به علی می شود خواهی نخواهی محدودیت پیدا می کند، محدودیت که پیدا کرد اصل عملی می شود، روشن شد؟ پس اقرار یک مشکل دارد، طبیعتش کشف است، طبیعتش ادراک است لکن اگر ما خواستیم ادراک را قبول بکنیم له و علیه را باید قبول می کردیم، این که علیه را قبول می کنیم له را قبول نمی کنیم یعنی یک گیری پیدا می کند، گیر که پیدا کرد می شود اصل عملی، ضابطه کلیش روشن شد

پرسش: مبهم 12:30

آیت الله مددی: حالا بگذارید این مطلب ایشان روشن بشود بعد برسیم

ما عرض کردیم شارع در ادراک نمی تواند تصرف بکند، اشکال ما این بود، اگر شارع می آید تصرف می کند که می تواند بکند در جهت موضوعی است مثلا رفع خلاف بکند، نمی آید بگوید اگر حاکم حکم کرد به طور متوسط، فرض کنید حکم حاکم طبق معلومات حاکم هفتاد درصد برای شما ادراک آورد که این مطابق با واقع است، اگر شارع گفت حکم حاکم باید قبول بشود و رد نکنیم این را نمی گوییم می شود نود درصد، نائینی می گوید می شود نود درصد، اشکال ما به نائینی این است، مرحوم نائینی می گوید این نود درصد می شود، من می گویم نه این هفتاد درصد هفتاد درصد است، شارع هم بگوید حکمش را قبول بکنید الرادّ علیه کالراد علینا یا مثلا فمن ردّ علیه فقد ردّ علینا و علینا و علی الله رد، این مراد این نیست که ادراک شما نود درصد بشود، اشکال من این است، مراد این است که شما برای حفظ اجتماع و رفع نزاع هر کدام را قبول بکنید، جعل در باب حجیت تتمیم این ادراک نیست، به ادراک دست نمی زنید، ادراک خصلتی دارد که جعل بردارد، اگر هفتاد درصد است هفتاد درصد است، هشتاد درصد است هشتاد درصد، جعل کم و زیاد نمی کند، جعل نمی تواند کم و زیاد بکند، دقت فرمودید؟ ولو به قول مرحوم آقاضیا الغای احتمال خلاف، اصلا کار حجیت این نیست، روی این جهت نمی تواند کار بکند و لذا همیشه سابقا عرض کردیم، شاید اخیرا هم عرض کردیم، اول بحث قطع کرارا عرض کردیم حجیت به یک خصلت داخلیِ ادراک نمی خورد، به یک نکته خارجی می خورد که آن موضوعیت دارد، چون چیزی که ذاتا طریقیت دارد مثل خبر واحد، مثل حکم حاکم، مثل بینه، مثل قول اهل خبره، خب این ها ذاتا که طریقیت دارند، ذاتی، فرض کنید هفتاد درصد، شصت درصد، هشتاد درصد کاشفیت دارد، شارع می آید این را حجت می کند، این حجیت، خوب دقت بکنید، محور حجیت آن تقویت ادراک یا به قول آقاضیا نفی احتمال خلاف است؟ یا محور حجیت خارج از ادراک است، ادراک دیگه کم و زیاد نمی شود، همین هفتاد درصد هفتاد درصد است، فقط می گوید به این اعتماد بکن، همان کاری که با نود درصد می کردی با این بکن، نه این که این را نود درصد بکند، مرحوم نائینی می گوید این را نود درصد می کند، آقای خوئی می فرماید در باب استصحاب هم یک نوع طریقیت هست، آن جا هم می آید تتمیم کشف می کند، چه فرق می کند؟ آن جا هم می آید می گوید تو عالمی، تو نود درصدی، یک بحث این است که اصلا حجیت آیا دائر مدار ادراک است که اگر ادراک ناقص بود حجیت می آید ادراک را تمام می کند، این یک تصور، یک تصور دیگه اصلا حجیت دائر مدار ادراک نیست، از ادراک خارج است، ادراک تغییر پیدا نمی کند، واقعیت خودش محفوظ است، طریقیتی است صفات نفسانی شما، یک صفاتی هستند که گاهی اوقات طریقیت به واقع دارند، یا طریق صرف اند مثل بینه یا طریق اند با بعضی از اوصاف مثل خوف، خاف علی نفسه الرمد، در خاف علی نفسه مثلا طریق مخوف، در طریق مخوف هم ادراک هست هم حالت نفسانی که آدم ناراحت است می ترسد یک دفعه، این حالت و لذا در این ها هم بحث دیگری دارد اما خب گاهی اوقات ادراک صرف است، مثل قطع، مثل بینه، این ادراک صرف است، چیز دیگری همراهش نیست، این ها می گویند اگر حجیت آمد روی ادراک صرف این می آید ادراک را توسعه می دهد یعنی ادراک را تکمیل می کند، ما همیشه بحثمان این بود که حجیت به لحاظ خود ادراک نیست، به لحاظ یک نکته خارج از ادراک است مثلا تسهیل بر جامعه، رفع خلاف از جامعه، تقویت احتمال مثلا احتمال را بگوید مثلا بالا، این احتمالا در اهل خبره شاید این طور باشد، احتمالا در باب خبره باز همین نکته اجتماعی باشد که عرض کردیم.

و ( ثانيا ) – أنا ننقل الكلام إلى الامارات، فإنه لا دليل على حجية مثبَتاتها. و ما ذكره من أن العلم الوجداني بشيء يقتضي ترتب جميع الآثار حتى ما كان منها بتوسط اللوازم العقلية أو العادية، فكذا العلم التعبدي غير تام، لان العلم الوجداني إنما يقتضي ذلك.

البته ایشان مناقشه می کند لکن خب حرف مرحوم آقای نائینی این است که اگر شما در علم وجدانی قبول کردید این هم تنزیلا و اعتبارا همان طور است، حالا دیگه ایشان.

لأنه من العلم بالملزوم يتولد العلم باللازم بعد الالتفات إلى الملازمة، فترتب آثار اللازم ليس من جهة العلم بالملزوم، بل من جهة العلم بنفس اللازم المتولد من العلم بالملزوم

این را که شما قبول کردید، مرحوم آقای نائینی می خواهد بگوید همین در اعتباریات هم همین طور می شود، فقط آن واقعی است این جا اعتباری است، دیگه ایشان می گوید نمی شود.

حالا ایشان بعد یک بحثی را هم مطرح کردند:

و لذا يقولون: إن العلم بالنتيجة يتولد من العلم بالصغرى و العلم بالكبرى؛ فان العلم بالصغرى

مثلا زیدٌ انسان، این علم به صغری است

هو العلم بالملزوم، و العلم بالكبرى

علم به ملازمه است که می گوییم کل انسان فان مثلا، فانی است، هر انسانی فانی است، این ملازمه است بین انسان و فنا

فيتولد من هذين العلمين العلم الوجداني باللازم و هو العلم بالنتيجة

حالا دیگه این بحث منطقی است و آیا این مطلب درست است یا نه؟ اصولا این جا بحث ملازمه است یا نه وارد این بحث ها نمی شویم، این مطالبی که فرمودند محل کلام است

و هو العلم بالنتیجة

اصلا یک چیز دیگری را جای دیگری گفتند ایشان در این جا آورده.

 بخلاف العلم التعبدي المجعول؛

در علم تعبدی مجعول، خب نائینی هم همین را می گوید، می گوید اگر این تکوینا بود آن هم تعبدی است، تعجب است!

فإنه لا يتولد منه العلم الوجداني باللازم

علم وجدانی نیست، تعبدی است دیگه، ایشان حرفشان این است که اگر شما یک چیزی را در وجدان درست کردید یعنی در وجدان ثابت بود و تعبد کردید مثلا گفتید وقتی که روز است من باب مثال می خواهم بگویم، وقتی که روز است شما این کار ها را می کنید، مشغول نجاری می شوید، مشغول بنایی می شوید، بعد می آید می گوید شب من یک چراغی آوردم خیلی قوی، این را روز کرده، این تعبدی روزش کرده، وقتی روز شد همان آثار روز بار می شود یعنی بلند بشوید این کار را بکنید، بنایی بکنید، بسازید، اصلا معنای تعبد این است، شما وجدان را ببینید در وجدان چی بود عین همان اثر را در تعبد بگذارید، مرحوم نائینی مرادشان این است و آقای خوئی هم نمی دانم چطور اشکال کردند نفهمیدم.

لان العلم التعبدي تابع لدليل التعبد

صحیح است سیدنا لکن ایشان می گوید دلیل تعبد تتمیم کشف است نه دلیل تعبد جری عملی، در اصول جری عملی است، اگر تتمیم کشف شد یعنی من علم می بینم، علم به صغری و علم به کبری

و هو مختص بالملزوم دون لازمه، لما عرفت من أن المخبر إنما أخبر عنه لا عن لازمه

البته ایشان سابقا هم نوشتند که اخبار جز عناوین قصدیه است که مطلب درستی نبود و این مطلبی که ایشان گفتند، مخبر مرادشان ظاهرا معتبِر و شارع است، چون جعل است اخبار نیست، این که ایشان می فرمایند

فالذي تحصل – مما ذكرناه في المقام –

این اشکال دوم ایشان هم خیلی روشن نبود

أن الصحيح عدم الفرق بين الامارات و الاستصحاب ، و عدم حجية المثبتات في المقامين

نه در استصحاب حجت است و نه در امارات

فان الظن في تشخيص القبلة و ان كان من الامارات المعتبرة بمقتضى روايات خاصة واردة في الباب لكنه إذا ظن المكلف بكون القبلة في جهة و كان دخول الوقت لازما لكون القبلة في هذه الجهة لتجاوز الشمس عن سمت الرأس على تقدير كون القبلة في هذه الجهة، فلا ينبغي الشك في عدم صحة ترتيب هذا اللازم و هو دخول الوقت، و عدم جواز الدخول في الصلاة

ایشان یک مثالی زدند، در فقه یک بحثی است حالا من اجمالش را عرض می کنم تفصیلش در محل خودش، اولا یک بحثی از زمان صحابه که شروع شد اسمش شد حجیت ظن یا مظنه، مراد از این ها، من چند بار هم اخیرا عرض کردم مراد این ها از حجیت ظن که بعد یواش یواش اسمش شد رای و قیاس و این جور چیزها، مرادشان این بود که اگر ما موضوعی داشتیم که حکم نداشت آن وقت گشتیم که برای او شواهد در شریعت پیدا کردیم مثلا ده تا، پنج تا شاهد، یک شاهد بیشتر نزدیک بود تا شواهد دیگه، یک شاهد یعنی مثلا اگر ما شواهد دیگه یکی 45 درصد، یکی 48 درصد، مثلا فرض کنید همین مثال شرب خمر که مثال عرض کردم، خب این ها آمدند گفتند شرب خمر در قرآن حکم ندارد، خیلی خب، در قرآن کفاراتی که وارد شده، حدودی که وارد شده یکی مال زناست مثلا نستجیر بالله، خب ممکن است انسان شرب خمر بکند زنا بکند، لکن تلازم بین این دو تا 48 درصد است من باب مثال، ممکن است انسان شرب خمر بکند دزدی هم بکند، اموال مردم را بدزدد لکن تلازم بین این ها 25 درصد مثلا اما انسان شرب خمر بکند فحاشی هم بکند این تلازمش 65 درصد است، شرب خمر با فحاشی و قذف، چون معروف است این هایی که شرب خمر می کنند شروع می کنند به دهانشان را باز کردن و فحاشی کردن، این نزدیک تر است، ببینید، هیچ کدامش دلیل ندارد. وقتی نسبت سنجی می کنیم یکی می چربد، این چربیدن را بهش ظن می گفتند، ظن این است، راجح می شود یکی بر دیگری و لذا گفتند پس بیاییم شرب خمر را ملحق بکنیم به حد قذف که در قرآن نه به حد سرقت، نه به حد زنا، نه به حد محارب، إنما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله، روشن شد؟ این درجه اش بیشتر است، گاهی هم اسمش شد تحرّی، این تحری یعنی چی؟ یعنی اخذ به احرا، احرا یعنی چی؟ یعنی یک طرفی که احتمالش بیش از طرف دیگه است، این شد یتحری، تحری یعنی این، اسم این شد ایضا اجتهاد، اجتهاد یعنی چی؟ یعنی این جهد کرد، بذل وسعش کرد، وسعش را بکار برد ببیند این جایی که حکم ندارد با کدام مورد نزدیک تر است.

پرسش: مبهم 24:25

آیت الله مددی: ظاهرش این طور است، ننوشتند،

علی ای حال کیف ما کان این اسمش شد اجتهاد، اجتهاد یعنی زحمت بکشد، نیروی خودش را بکار ببرد ببیند در شریعت چند مورد هست که به این می خورد، این با کدام نزدیک تر است، گاهی اسمش را اجتهاد گذاشتند، گاهی اسمش را ظن گذاشتند، گاهی اسمش را تحری گذاشتند، تمام این ها مطلبش یکی است، ما مثلا در باب قبله داریم یتحری، یتحری یعنی یاخذ بالاحری یعنی بالاولی، آن وقت این بحث از همان وقت مطرح شد که آیا ظن در شریعت مقدسه حجت هست یا نه، در روایت اهل بیت اصرار شد که شریعت خاتم را نمی شود با ظن و تحری و اجتهاد به این معنا درست کرد، این ها باید ثابت بشود عن الله و عن رسوله، این راجع به آن .

آن وقت آمدند گفتند ما در عده ای از موارد این ظن حجت است، معروف است الان در فقه ما که سه مورد هست که ظن بنفسه حجت است یعنی اگر شما شک کردید و بررسی کردید یک طرف که راجح شد حجت است، آن سه مورد یکی قبله است، یکی دخول وقت است و یکی هم افعال صلوة، یتحری هم دارد، یتحری یعنی اگر فرض کنید مثلا الان ایستاده هر طرفی را که حساب بکند مثلا این طرف 45 درصد، این ور 25، این طرف 52 درصد، این از همه احتمالش بیشتر است، 52 درصد، می گویند به همین طرف نماز بخواند، این اسمش حجیة الظن فی باب القبة و فی باب الوقت و فی باب افعال الصلوة، اگر در افعال صلوة ذهنش رفت به این که رکعت سوم است یا چهار، در باب رکعات معذرت می خواهم، سوم است، چهارم است، طبق همان ظن خودش عمل بکند، این اسمش شد حجیت ظن در موارد خاصه، البته محل کلام هم هست و از عجائب این است از بس که این سنی ها دیدند شیعه ها روی کلمه اجتهاد حساسیت به خرج می دهند یک روایت دارد حضرت می فرماید ماذا یقولون؟ قال یقولون إذا غابت الشمس کنّا نحن و انتم سواء فی الاجتهاد، اجتهاد در این جا یعنی همین تحری، یعنی چطور اگر غابت الشمس، کرارا عرض کردم، این را سابقا در بحث های فقه و بعد هم در بحث های اصول توضیح دادیم، ببینید در روایات ما که غیبت شمس آمده یا سحاب آمده بعضی هایش نتیجه گرفته چون سحاب هست وقت تشخیص داده نشد، بعضی هایش دارد که چون سحاب هست قبله تشخیص داده نشد، وجود ابر برای این که تشخیص بدهند قبله این ور است یا قبله آن ور است وجود ابر مانع بود لذا دقت بکنید روایاتی که سحاب دارد بعضی هایش به وقت می خورد و بعضی هایش به قبله می خورد. آن وقت بنای اصحاب، این روایت را آوردید؟ کنّا نحن و انتم سواء فی الاجتهاد، معلوم شد سنّی ها خیلی دق دل از شیعه داشتند که شیعه به اجتهاد عمل نمی کند، به ظن عمل نمی کند، می گویند خب در این جا عمل می کند، خب این موضوع خارجی است چه ربطی به اجتهاد در دین دارد؟ این حرف خیلی عجیبی است، معلوم شد آن ها مردمان احمقی بودند، بحث این بوده که عمل به ظن در شریعت، در احکام الهی این بحث بوده، کنّا نحن و انتم سواء فی الاجتهاد که این بی مزه است، آن اگر می گوید إذا ( مبهم 29:10) الشمس یا سحاب کنّا نحن و انتم سواء فی الاجتهاد

یکی از حضار: : قلت له: جعلت فداك، ان هؤلاء المخالفين علينا يقولون

آیت الله مددی: سندش را هم بخوانید چون یادم رفته، به نظرم سندش مشکل دارد، در ذهنم فعلا این جور است

یکی از حضار: محمد بن علي بن محبوب

آیت الله مددی: می گویم یک اشکالی از سابق در ذهنم بود که سندش خیلی واضح هم نبود، قاعدتا شیخ طوسی

یکی از حضار: عن العباس

آیت الله مددی: عباس ابن معروف، ایشان بزرگان است

یکی از حضار: عن عبد الله بن المغيرة، عن إسماعيل بن عباد، عن خراش

آیت الله مددی: خود خراش هم مشکل دارد، خراش و حراش هست، می گویم در ذهنم بود که سند مشکل دارد، به هر حال چند تا مشکلات دارد، جور های مختلف

یکی از حضار: عن بعض أصحابنا

آیت الله مددی: اوه آخرش هم بعض اصحابنا دارد

آیت الله مددی: عن أبي عبد الله (ع)، قال: قلت له: جعلت فداك، ان هؤلاء المخالفين علينا يقولون: إذا أطبقت علينا أو أظلمت فلم نعرف السماء كنا و أنتم سواء في الاجتهاد

آیت الله مددی: ببینید سواء فی الاجتهاد، این حدیث روشن شد؟

یعنی می گوید شمای شیعه که این قدر مخالفید که اهل اجتهاد نیستیم، اهل ظن نیستیم خب اگر آسمان ابر بود و تاریک شد شما هم اجتهاد می کنید ما هم! چه ربطی دارد؟ این اجتهاد اشتباه نشود، یا مال وقت است یا مال قبله است، چون در روایاتش اگر دقت بکنید،

نمی خواهم وارد روایاتش بشوم در جایی که آسمان ابری هست یا اجتهاد یا تجری در قبله است یا تحری در وقت است

یکی از حضار: فقال: ليس كما يقولون. إذا كان ذلك فليصل لأربع وجوه

آیت الله مددی: بله این آمده که چهار جهت بخواند پس ما اجتهاد نمی کنیم، روایت قبول نشده عمل نمی کنیم، جز نوادر کتاب محمد ابن علی ابن محبوب است، عرض می کنم روایت یک مشکلی داشت، لکن این نکته اش روشن شد کلمه اجتهاد یعنی چی؟ کلمه تحری یعنی چی؟

پس این چهار مورد بود، سه مورد که اصحاب ما بنایشان به این بود که ظن بعنوانه حجت است

پرسش: استاد در وقت باید صبر بکند تا یقین به دخول وقت بشود

آیت الله مددی: مشهور این است که، البته این جا هم دیگه امارات عامه و امارات خاصه، درجات ظن، صحبت هایی کردند. عرض کردم خود بنده سراپا تقصیر عرض کردیم در عدد رکعات درست است، ظن حجت است، در قبله هم ظن حجت است، در وقت ظن پیش ما حجت نیست، باید یقین به دخول وقت بکند، ادله ای که اقامه کردند برای وقت وافی نیست.

پرسش: مبهم 30:42

آیت الله مددی: نه آقای خوئی نظرش به این است که اگر آمد گفت ظن حجت است این می شود اماره معتبره

پرسش: آخه نگفته که ظن حجت است

آیت الله مددی: همین، و لذا هم گفتیم سه مورد، ما معین کردیم سه مورد، وقت و قبله و رکعات، نگفتیم مطلقا در کل موضوعات، نگفتیم در طهارت و نجاست، گفتیم در این سه مورد ظن حجت است

آن وقت آقای خوئی این طور گفته

فان الظن في تشخيص القبلة و ان كان من الامارات المعتبرة

اشکال ایشان را دقت کردید؟

آن وقت اشکال آقای خوئی این است که ظن جز امارات معتبره است اگر ظن که جز امارات معتبره است، اگر ظن پیدا کردیم قبله این طرف است، مثلا 55 درصد شد که قبله این طرف است و اگر قبله این طرف باشد نتیجتا الان که نگاه می کنیم خورشید به این جا رسیده اگر خورشید به این نقطه رسید مثلا به این دیوار رسیده باشد ظهر است، اگر قبله این طرف باشد که من به این طرف و خورشید هم در این جهت باشد ظهر است، ظن به وقت هم پیدا می کنیم، دقت کردید مراد آقای خوئی چیست؟ اگر مثبتات امارات حجت باشد باید بگوییم این ظن هم حجت است با این که این ظن حجت نیست، روشن شد؟

دو مرتبه عبارت ایشان را می خوانم:

فان الظن في تشخيص القبلة و ان كان من الامارات المعتبرة بمقتضى روايات خاصة واردة في الباب، لكنه إذا ظن المكلف

به قول آقایان ضمیر شان است

بكون القبلة في جهة

مثلا می گوید قبله این طرف است، درست شد؟

و كان دخول الوقت

رو به جهت قبله می ایستد می گوید در قم اگر خورشید این جا رسید وقت نماز ظهر داخل شده

و کان دخول الوقت لازما لكون القبلة في هذه الجهة لتجاوز الشمس عن سمت الرأس على تقدير كون القبلة في هذه الجهة فلا ينبغي الشك في عدم صحة ترتيب هذا اللازم و هو دخول الوقت و عدم جواز الدخول في الصلاة

از ایشان خیلی عجیب است، اگر کسی قائل باشد که در باب وقت هم ظن معتبر است خب ظن برایش پیدا می شود که این نماز را بخواند، از ایشان تعجب است، بله شاید ایشان مثل بنده، حالا در ذهنم نیست فتوای ایشان، عده ای از اصحاب هستند که ظن در باب وقت را حجت نمی دانند، اگر شما ظن پیدا کردید که قبله در این وقت است شما ظن پیدا می کنید به دخول وقت، ما اشکالمان این است که این ظن حجت نیست، ظن به دخول وقت حجت نیست، عرض کردم مشهور بین اصحاب در خصوص ظن به وقت هم یک تفصیلاتی قائلند که اعضای آن عامه باشد، خاصه باشد مثلا کور باشد تشخیص نمی دهد یک حساب دارد، ابر باشد، یک چیز هایی نوشتند و مطالبی را فرمودند که حالا فعلا محل بحث نیست، خود ما عقیده مان این شد که در باب قبله ظن حجت است، در باب شک در رکعات هم ظن حجت است، در باب وقت ظن حجت نیست، باید صبر بکند تا یقین به دخول وقت پیدا بکند، بله در جاهایی که وقت یکمی نسبتا ضیق است اگر صبر کردن مستلزم این باشد که احتمال خروج وقت هم بدهد آن جا از آن جهت حکم عقلی باید اقدام بکند، آن هم به حکم عقل، حالا بعضی هایش هم معلوم شد درست و نادرستش را باید انجام بدهد، مثل این که شک می کند وقت اذان صبح شده یا نه تاخیر می اندازد، یک مقدار تاخیر انداخت شک می کند که اگر هم بوده الان خارج شده، هوا ابر است، کاملا ابر سفتی است، احتمال خروج وقت هم می دهد، یعنی نماز را عقب می اندازد تا دخول وقت بشود، از آن ور هم احتمال می دهد خروج وقت بدهد، در این جا نماز را بخواند اشکال ندارد لکن اگر پس و پیشی شد معلوم شد قبل یا بعد وقت بوده نماز را اعاده بکند.

علی ای حال برای این ظن تعبد نیست، به حکم عقل است، اگر تعبد باشد دیگه قضا و اعاده ندارد، اگر به حکم عقل باشد دارد. علی ای حال وارد بحث فقهی نشویم، روشن شد؟ این مورد را ایشان فرمودند.

پرسش: مبهم 34:56

آیت الله مددی: عقل نیست، تعبد است، بین سه و چهار بنای بر چهار بگذارد، بله عرض کردم تعبد است، من گفتم در قبله و رکعات تعبد است، در وقت تعبد نیست.

پرسش: فابن علی الاکثر؟

آیت الله مددی: نه اصلا غیر از فابن علی الاکثر، می گوید إذا ذهب وهمک فیتحری، می گوید شک بین سه و چهار دارد ذهنش بیشتر به چهار است، می گوید چهار است، ذهنش بیشتر به سه است به سه، در باب رکعات ظن معتبر است، یعنی در باب رکعات اگر یک طرف ارجح بر طرف دیگر بود به آن قرار بدهد و نمازش درست هم هست، آن قابن علی الاکثر در جایی است که مساوی باشد.

مطلب روشن شد؟ پس آقای خوئی یک اشکال کردند که این جا ظن جز امارات معتبره است به خاطر ادله خاصه، البته من که نفهمیدم حالا اصل مطلب ایشان را، چون آن ظن را، شاید ایشان نظر مبارکشان چیز دیگری باشد، آن ظنی که در باب قبله معتبر است نمی خواهد به حتی اصطلاح ما ها هشتاد درصد باشد، 52 درصد، مگر آقای خوئی نظرش به این باشد، ما در بحث قبله عرض کردیم متحصل از مجموعه روایات همین که یک جهت بر جهات دیگه ولو اندکی ترجیح باشد، این تعبد دارد، باب اماریت ندارد که، یعنی شما الان این جا در بیابان هستید تمام جهات، مثلا بعضی جهات که می بینید خیلی بعید است، مثلا ده درصد، این بیشترین جهتی که هست 48 درصد، یک جای دیگرش 52 درصد، مثلا 52 درصد، همین مقدار که زیادتر است این طرف نماز بخوان، تحری در باب قبله این است، نه ظنی که الان ما فکر می کنیم، روشن شد؟ این دیگه قطعا این جور تحری لوازم ندارد، این مثل اصل عملی می ماند، این ظن مثل اصل عملی است لذا طبیعتا این ظن لوازمش حجت نیست مگر آقای خوئی از کلمه ظن در آن جا هفتاد درصد، هشتاد درصد، آن که اماریت دارد، این چه اماریتی دارد؟ یعنی اگر تمام جهات را حساب بکنیم یک جهت واحده، دو درصد بیشتر است، این که اماریت نشد که، می گویم مگر ایشان مبنایشان چیز دیگری باشد. به هر حال چون مبنای فقهی است و مطلب فقهی است اولا یک اگر کسی قائل شد که ظن در دخول وقت کافی است خب ظن پیدا بشود، ظن هم کافی است، این که ایشان می گوید ملازمه این که ملازمه دارد، ثانیا این ظنی که ما تصور می کنیم، بنده سراپا تقصیر خودم را عرض می کنم، این ظنی را که بنده تصویر می کنم این اصلا اماریت ندارد، مراد این که این طرف نسبت به کل اطراف ولو دو درصد، این که اماریت ندارد، اصلا چه اماریتی دارد؟ لذا این ظن اگر مثبتاتش حجت نیست به خاطر آن مسئله این که در حکمِ اصل عملی است، این اصلا در حکم امارات حساب نمی شود، دو درصد که کاشفیتی ندارد، همین مقدار که یک جهت بچربد، همین که چربید به آن جهت نماز بخواند. البته یک رای هم هست که به چهار جهت، همین که روایت خراج را خواندم، یک رای هم عامه متاخرین زیاد رفتند سه جهت، چون گفتند کمتر از نود درجه نمی خواهد چهار جهت که روی نود درجه، کمتر هم بشود باز هم صدق یعنی سه جهت مابین المشرق و المغرب قبلةٌ، عده ای هم رفتند سه جهت بخواند، نمی خواهد چهار جهت بخواند، گفتند طبق قاعده سه جهت کافی است، احتیاج به.

و یک عده هم مثل تصور این حقیر سراپا تقصیر که ولو از مجموع ادله، آن وقت این بحثی را که الان مطرح کردند که اول علم است، بعد اماره است، بعد فلان است، بعد محراب معصوم است، بعد قبر معصوم است، بعد قبرستان مسلمین است، این یک تقسیماتی نوشتند در کتاب عروه و اینها، هی قبل و بعد نوشتند، ما عرض کردیم هیچ کدام از این ها ثابت نیست، قبر معصوم و قبله مسلمین، هیچ وقت، تا دائر مدار این نکته است که برای انسان ظن پیدا بشود یک طرف بچربد، بله اگر همه طرف ها نچربید و علی حد سواء شد باز هم ما معتقدیم به یک طرف نماز بخواند لکن مشهور گفتند چهار طرف، همین روایت خراش، مرسله خراش و عده ای هم گفتند سه جهت، پس این یک بحث فقهی است

پرسش: چطوری ؟

آیت الله مددی: خب دیگه تطبیق شده آیه أینما تولوا فثم وجه الله، حالا دیگه من در آوردی نبود، از روایات است، جمع بین روایات را این جوری کردیم

غرضم که خب این روایت که سندش خیلی ضعیف است، خیلی وضع خرابی دارد، دقت فرمودید؟ این خلاصه این بحث، این اشکالی که ایشان فرمودند این روشن نشد، اولا ملازمه را بعضی ها قائلند می گوید ظن در دخول وقت حجت است، ظن به قبله، ظن به وقت پیدا بکند آن هم حجت است، اشکال ندارد، می گوید این ظن حجت نیست، این مسلم نیست که این ظن حجت نباشد، خود این هم اول کلام است، می گوید ولو ظن پیدا بشود حجت است، علی ای حال این اشکال ایشان را نفهمیدیم، وقت هم تمام شد مطلب ایشان تمام نشد

و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین   

دانلود فایل‌ها

MP312MBدانلود
WORD143KBدانلود
PDF153KBدانلود
برچسب ها: 1396-1397خارج اصول
قبلی خارج اصول فقه (جلسه74) شنبه 1396/10/30
بعدی خارج اصول فقه (جلسه76) دوشنبه 1396/11/02

اصول فقه

فقه

حدیث