معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج اصول فقه (جلسه68) سه‌شنبه 1395/11/12

1395-1396، اصول فقه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض شد که در مبحث استدلال به روایات، یک طایفه ای از روایاتی است که معروف به قاعده حل است یا اصاله الحل. و قاعده طهارت یا اصاله الطهارت و طهارت آب. به خصوص به اینها تمسک شده است به نحوی از انحاء برای استصحاب. عرض شد که مرحوم استاد سه طایفه آورده اند البته دیگران هم آورده اند ایشان مرتب تر و جمع و جورتر کرده اند. یکیش حلیت کل شیء ما لم تعلم الحرمه کقوله کل شیء حلال حتی تعرف انه حرام بعینه. بعینه اش را حذف فرمودند. عرض کردیم چنین متنی ما نداریم. و منها ما یدل علی طهارت کلی شیء ما لم تأکل قوله علیه السلام کل شیء نظیف حتی تعلم انه قذر. عرض کردیم این یک روایت واحده است مال عمار ساباطی کسی دیگر هم غیر از ایشان نقل نکرده است و در کتاب نوادر الحکمه است و یر از شیخ طوسی هم کسی نقل نکرده است.

و منها ما یدل علی طهارت خصوص الماء ما لم تعلم نجاسته کقوله الماء کله طاهر حتی یعلم، البته عرض کردیم این با دو متن آمده است روایت واحدی است مشکلات سندی د ارد باید از راههای دیگر درستش کرد فعلا وارد بحثش نمی شویم لکن کل ماء طاهر هم هست الماء کله طاهر هم هست. ایشان متن دوم را آورده اند. شاید هم به خاطر اینکه بعدها یعنی بعد از حالا به حسب روایت مرحوم شیخ انصاری یک فرقی اینجا گذاشته اند. نه اینکه گفته اند دو متن است. با این متن الماء کله طاهر یک مع نایی را استظهار کرده اند. که انشاء الله خواهد آمد. بعد فرموده اند احتمالات متصور پس این متون همه اش یعنی این روایات قبول شده است اما قابل اشکال قابل خدشه است همه آنها الاول یکون المراد منها الحکم بالطهاره الواقعیه للاشیاء بعناوینه الاولیه. عرض کردیم هفت احتمال است اولی اش اینکه حکم واقعی باشد. بان یکون منه علم المأخوذ غایه، علم طریقی صرف باشد. و الغایه فی الحقیقیه عروض النجاسه یعنی هر شیئی بعنوانه پاک است تا عروض نجاست. ایشان این طور مرقوم فرمودند و بعنوان وا قعی.

لکن خیلی عجیب است یا ما ملتفت است البته بعد در حلیت هم این مطلب را فرموده اند و فرموده اند که این مطالبی که گفتیم این در صفحه آینده و یجری جمیع ما ذکرناه فی قوله کل شیء حلال در قاعده حل هم می آید عرض کردیم مطلبی که ایشان فرموده اند خیلی غریب است حالا ما که سر در نیاوردیم و کار نداریم که این علم که آمده است آیا معنای واقع است یا معنای خود علم است بحث دیگری است اما اصلا تصویر بحث را هنوز از کلمات ایشان تصویر نکردیم. چون ایشان دارد عروض النجاسه که می خورد به موضوع خارجی. آن وقت در موضوع خارجی عناوین اولی اصلا معنا ند ارد. مثلا فرض کنید این میز آن کتاب این عینک پاک است. این دیگر عنوان ندارد. وقتی گفت عنوانه الاولی مثلا فرض کنید تریاک فی نفسه پاک است سیگار پاک است حتی مثلا الکل پاک است. مراد این است. فی عنوانه شبهه حکمیه یعنی مراد موارد حکم است. آن وقت در حکحم دیگر عروض نجاست نمی گویند در حکم می گویند مگر حکم به نجاست کند شارع. نه عروض. عروض که مال حکم خارجی است.

علی ای حال فعلا ما احتمال می دهم که شاید مقرر کم و زیاد کرده است. این مطلب که مراد احکام واقعی باشد درست است لکن تقریب ایشان درست نیست. یعنی تعبیری که ایشان آورده اند به ذهن این حقیر سراپا تقصیر می رسد که خالی از شبهه نباشد. حالا برای احترام ایشان خواندیم عبارت را و اما با قطع نظر از این مطلبی که ایشان فرمودند اینکه حالا مطلب را تقلید کنیم خلاصه اش این است که اینجا ناظر به حکم واقعی باشد که من عرض کردم جایی که ناظر به حکم واقعی باشد تعبیر به قاعده کنیم و جایی که ناظر به حکم ظاهری باشد تعبیر کنیم به اصل. بگوییم یکی قاعده حل داریم یکی اصاله الحل داریم. قاعده حل یعنی هر چیزی فی نفسه بعنوانه حلال است. هر چیزی فرض کنید تریاک حلال است سیگار حلال است بعنوانه. بعنوان تریاک.

اصاله الحل یعنی اگر شک کردیم که این حلال است یا خیر به عنوان مشکوک حلال است حکمش را نمی دانیم ظ اهرا حکم به حلیت می کنیم. اسم این را گذاشتیم اصاله الحل عرض کردم در کلمات علمای ما اینجا در کلمات خود اقای خوی در کلمات نائینی و مرحوم اقا ضیا اینهایی که کتاب هایی که الآن دست ما است این فرق را نگذاشته اند اصطلاح دیگری است. آنها هی می ویند قاعده الطهاره مرادشان اصاله الطهاره است یا می ویند قاعده الحل مرادشان اصاله الحل است. این فرق به ذهن بنده سراپاتقصیر رسید که اگر اینها بگذارند خیلی راحت تر می شود. پس احتمال اول این با شد که این روایات ناظر به قاعده حل یا قاعده طهارت باشد. نه اصاله الحل. این می گویند اشیاء بعناویننه الواقعیه. این اصطلاح این است. تریاک بعنوان تریاک سیگار به عنوان سیگار. فرض کنید اینها بگوییم حلال است. یا الکل بعنوان الکل پاک است. هر چیزی که انسان تولید می کند هر چیزی که در طبیعت تولید شده است انسان در کارخانه درست می کند هر چیزی که درست شد تولید کرد این پاک است و اقعا هم پاک است. مثلا شبهه این باشد که تخم مرغ وقتی از مرغج دا می شود نجس شده باشد. نه بگوییم پاک است. هر چه هم شک کنیم تخم مرغ بعنوان خودش پاک است.

این مراد از حکم واقعی این است. حالا ایشان چیز دیگر فرمودند بحث دیگری است. این یک. دو از این با قطع نظر از اینکه علم به معنای غایت و واقع است یا خیر غرض کردیم که ما یک کل شیء مطلق حتی یرد فیه نهی داریم این حالا فرض کنید کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام داریم آیا این دو تا مفادشان یکی است؟ عرض کردیم مرحوم خویی یکی می دانند هر دو را حکم ظاهری می دانند. کل شیء مطلق و عرض کردیم انصافش کل شیء مطلق حتی یرد ، غایت خورده است به نهی شارع. ورود نهی. تا شارع از او نهی کند. اگر به ورود شارع خورد حکم واقعی است اگر به علم خورد حکم ظاهری است. قاعده اش این است مقتضای قاعده فرق بین این دو تعبیر است. بله این روایت در کتاب صدوق مرسل آمده است در کتاب مرحوم امالی شیخ طوسی با سند آورده است سندش البته ضعیف است در آنجا دارد الاشیاء کلها مطلقه حتی یرد علیک. کلمه  علیک را دارد آنجا. فیها امر أو نهی. نمی دانم فیها اش است یا خیر. یک علیک دارد. اگر علیک باشد احتمالا حرف خویی درست باشد که مراد از علیک یعنی وصول یعنی علم. اما در متن صدوق علیک ند ارد حتی یرد فیه نهی آنجا دارد علیک فیها حالا فیها اش نمی دانم هست یا خیر. امر أو نهی.

پس در این دو تعبیر که پهلوی هم بگذاریم سه احتمال شد هر دو ناظر به حکم ظاهری باشند هر دو ناظر به حکم وا قعی باشند مثل اینکه اینجا قائل است. یکی ظاهری باشد یکی واقعی که این حقیر سراپاتقصیر قائلیم. حتی یرد به معنای واقعی است حتی ت علم حکم ظاهری است. یکی اصاله الحل است یکی قاعده حل است. حالا با قطع نظر این نکته دوم بود با قطع نظر از مقدمات و مؤخذرات آیا احتمال هست در این سه تعبیر همین حکم واقعی با قطع نظذر از اینکه این خلاف ظاهر است. آیا این بحث شده است یا خیر؟ قاعده حل را قائل داریم. عده ای داریم فرض کنید حرف بدی هم نیست که اصل اولی در هر شیئی حلیت باشد بعنوانه. همین جا مرحوم نائینی در این بحث امروز تمسک به آیه احل لکم ما فی الارض جمیعا در حاشیه اش دارد لم ترد هذه العباره فی القرآن خب این یک کمی برای مرحوم نائینی سبک است. عرض کردم در قرآن همچین آیه ای نداریم. خوب بود می نوشتند که استفاد هذا المعنا من قوله تعالی خلق لکم ما فی الارض. اشاره شود که آیه دو بار هم آورده است ایشان تصادفا هر دو بار هم آورده است لقوله تعالی. احل لکم ما فی الارض در همین بحث هم ایشان آورده اند. احل لکم ما فی الارض جمیعا. در یک موردش محشین نوشته اند. خوب نبود که برای مثلا فقیه بزرگ شیعه بنویسند آیه ای که در قرآن نیست خب خیلی سبک است.. ماست مالی اش می کردند باز بهتر بود. به نظر من بهتر بود می نوشتند استفاد هذا المعنا من قوله تعالی. خلق لکم ما فی الارض جمیعا.

کیف ما کان راجعبه حل همین طور است قولی داریم و قوی هم هست ما هم خودمان عقیده مان این است که قاعده حل جاری می شود همه اشیاء فی نفسه حلال است تمسک به آن آیه حالا بقیه آیات الی آخره. این راجع به این و اصاله الحل هم داریم. خب خود آ قایان قا ئل به اصاله الحل هستند. فقط عرض کردیم اصاله الحل در شبهات حکمیه معنا دارد و موضوعیه. آن قاعده حل که در شبهت موضوعیه معنا ندارد چون روی عناوین اولیه اینکه ایشان شبهه موضوعیه گرفته است عجیب و غریب است. پس قاعده حل داریم اصاله الحل هم داریم قائل هم به آن داریم هم در شبهات حکمیه قائل داریم هم در شبهات موضوعیه بلکه معروف است. لکن عرض کردیم انصافا در شبهات حکمیه روایت نداریم. معروف است من جمله این روایت کل شیء حلال این نیست کل شیء لک حلال یک لک دارد که معنا را عوض می کند. و کل شیئ فیه حلال و حرام فهو حلال. این هم داریم. لکن فیه حلال و حرام به شبهات موضوعیه می خورد به حکمیه نمی خورد. پس قاعده حل داریم که اشیاء فی نفسها بعناوینه الاولیه حلال هستند حکم وا قعی هم هست اصاله الحل د اریم قائل هم زیاد داریم در شیعه چه در شبهات حکمیه چه در شبهات موضوعیه لکن انصافا در شبهات حکمیه ثابت نیست احتیاجی هم نیست وقتی قاعده حل جاری شد دیگر جای اصاله الحل نیست نیازی به اصاله الحل نیست. این راجع به اصاله الحل. و قاعده حل.

اما نسبت به طهارت. قاعده طهارت قائل نداریم الآن نشنیدم کسی قائل شود. هر چیزی که موجود شد هر چیزی که پیدا کردیم هر چیزی که بود بعنوانه شارع آن را طاهر قرار دا ده است. همچین چیزی در ذهنم نمی آید. یعنی قائلی به ذهنم نمی آید. اینکه ایشان نوشته است حکم بطهاره الواقعیه نه فقط مجرد احتمال است. الآن به این معنا که ایشان گفته اند شاید چون این معنایی که ایشان می گوید می گوید هر چیزی که پاک است تا وقتی که نجس شود نجس است. مثل اخبار می ماند انشاء که نیست. هر چیزی که پاک است پاک است تا نجس شود. اینکه آ دم سر در نمی آورد. بهرحال مطلبی که ایشان فرمودند در قاعده حل درست است نه طها رت.

پس یک، قاعده طهارت د اریم نه ثابت نیست انصافا قاعده طهارت که هر چیزی فی نفسه بعنوانه پاک است ما همچین چیزی نداریم. دو، اصاله الطهاره در شبهات حکمیه و موضوعیه . در شبهات موضوعیه که قطعا داریم ولو دلیلش کل شیئ نظیف است. لکن عرض کردم در کتاب صدوق آمده است کل شیء تا در مقنعه و هدایه کل شیء طاهر آمده است. بهرحال در شبهات موضوعیه که قطعا داریم در شبهات حکمیه هم معروف همین است چون این روایت را به شبهات حکمیه هم زده اند. حدیث هم یکی بیشتر نیست. این را به شبهات حکمیه هم زده اند کل شیء نظیف.

عرض کردیم چون معروف گفته اند حرف بدی نیست ما هم فعلا تسلیمیم قبول کردیم لکن انصافا کلمه نظیف به شبهات حکمیه نمی خورد. تعبیرش به شبهات موضوعیه اشبه است. خوردنش به شبهات حکمیه کمی سنگین است حالا فعلا قائل هستند ما هم فعلا احترام می گذاریم.

پس در باب طهارت قاعده طهارت نداریم اصاله الطهاره نسبت به شبهات موضوعیه داریم قطعا چون دیگر فتوا هم بر این است و این روایت هم هست بهرحال. اصاله الطهاره هم در شبهات حکمیه معروف و مشهور است ولو تأملی در صدقش است. این راجع به آن.

بحث سوم راجع به ماء، کل ماء طاهر، همین سه احتمال. یک، بگوییم هر جور آب در هر جای دنیا بلکه در کرات آسمانی تولید می شود این آب ذاتا پاک است. به حکم شارع پاک است. واقعا پاک است. چون در آزمایشگاه هم مثلا جرقه و رعد و برق و بخار و اینها تبدیل به آب کنیم یا مثلا اکسیژن و هیدروژن را به ترکیب مخصوص همین که آب تولید شد پاک است. واقعا هم پاک است. این معنای قاعده طهارت در آب. واقعا هر آبی در هر جای دنیا باشد به هر نحوی تولید شود آن آب پاک است. حرف بدی نیست این را می شود اثبات کرد شاید قائل هم داشته باشد. حرف بدی هم نیست. آن روایت هم دارد خلق الله الماء طهورا. جعل الماء طهورا. الا ما غیّر لونه. ظاهرش این طور است. هر آبی در هر جای کره زمین و کرات آسمانی و بلا نسبت در عالم برزخ هم آب دیدید پاک است. این انصافش می شود قبول کرد. در خصوص آب قاعده طهارت در خصوص آب که آب طبیعتش این طور است. هر جور آب تولید شود در چاه در آوردید در بیابان بود هر آبی، طبیعتش خداوند واقعا او را پاک قرار داده است نه ظاهرا. قاعده طهارت در خصوص آب. انصافا می شود فهمید حالا از آن راویت انزلنا من السماء ماء طهورا می شود فهمید قاعده که از آن جعل الله الماء طهورا الا ما غیّر هم علی ای حال این را می شود فهمید. قاعده الطهاره در خصوص آب روشن شد؟ هر آبی به هر عنوانی ولو شما تولید کنید اصلا آب طبیعتش این است وقتی وجود پیدا میکند پاک است. واقعا هم پاک است. این به نظر ما از مجموعه ادله ثابت است نه قاعده طهارت به طور کلی. قاعده طهارت در خصوص آب. دوم، اصاله الطهاره در آب. اگر شک کردیم در یکی حالا اگر فرض کنید با قطع نظر از قاعده یکی از اقسام آب پاک است یا خیر مثل آب چاه یا آب دریا. چون این بحث بوده است که آب دریا پاک است یا نیست.

هو الطهور ماء الحل میتته. اگر شک کنیم به نحو شبهه حکمیه اشکال ندارد. هم اصاله الطهاره جاری می شود هم این کل ماء طاهر را هم شامل می شود. این هم مشکل ندارد. سوم اصاله الطهاره در آب لکن در مصادیق خارجی نمی دانیم آب پاک است یا نجس است و حالت سابقه نداشته باشد اصاله الطهاره در آب خارجی هم هم اصاله الطهاره به طور مطلق جاری می شود هم در خصوص آب خارجی. به خاطر این کل ماء طاهر الماء کلّه طاهر شاملش می شود. پس بنابراین ما سه تا عنوانی که ایشان فرمودند را یکی یکی از هم جدا کردیم. یکی حلّیت بود قاعده حلّ داریم و اصاله الحل در شبهات حکمیه قبول داریم یعنی احتیاج نیست چون قاعده حل هست. مشهور دارند اما دلیل ندارد. اصاله الحل در شبهات موضوعیه دلیل دارد و مشهور هم قائل هستند. در باب طهارت قاعده طهارت که هر چیزی واقعا پاک باشد قائل الآن در ذهنم نداریم. دلیل واضحی هم نداریم نه اینکه قائل نداریم. اصاله الطهاره به نحو شبهه حکمیه در اشیاء عرض کردم مشهور و معروف بین علما است دلیلش به نظر من شاید خالی از خدشه نباشد اما خب مشهور ما فعلا قائل است.

اصاله الطهاره به نحو شبهه موضوعیه این هم دلیل داریم هم قائل هستند فقهای ما همه قائل هستند. اصاله الطهاره به نحو شبهات موضوعیه. راجع به آب، قاعده طهارت ماء را د اریم انصافا می شود استفاده کرد که آب واقعا پاک است. اصاله الطهاره بنا بر شبهات حکمیه حالا با قطع نظر از قاعده آن هم ظاهرا داریم. هم روایت بعید نیست شامل شود هم ادعای یعنی متفق علیه هم اطلاقات کل شیء طاهر کل شیء نظیف. اصاله الطهاره در خصوص آب به نحو شبهه موضوعیه آن هم قطعا ثابت است. این چند صورت شد؟ 9 صورت شد. برای شما روشن کردیم که اینجا روشن بشود این بحثی که آقای خویی فرمودند المراد منها حکم واقعی این در کجاها درست است در کجاها محل اشکال است.

احتمال دوم، ان یکون المراد منها هو الحکم بطهاره الظاهریه لشیء المشکوک کما علیه المشهور. بله این ثابت است. لکن این لشیء مشکوک که ایشان می فرماید شیء که ظاهرا ظهور در چیز دارد شاید موضوع خارجی لکن مرادشان از شیء ولو عنوان انتزاعی باشد. یعنی مثلا تریاک نه اینکه تریاک خارجی. خود عنوان تریاک بگوییم پاک است. یعنی بعباره اخری این طهارت ظاهری بخورد به هم شبهه موضوعیه هم شبهه حکمیه. ما آمدیم اولی را که واقعی بود اسمش را گذاشتیم قاعده دومی را اسمش را گذاشتیم اصل. به نظر ما اگر حرف می زدند خوب بود یعنی به نظر خود ما چند بار هم گفتیم. ندیدم در مباحث های خودمان نشنیدم این تفصیل را. این به ذهن خود ما خورده است. البته ممکن است خیلی ها هم نوشته باشند. من ندیدم لا اقل. به ذهن من خطور کرده است که اولی را می گفتند قاعده دومی را می گفتند اصل. چون ظاهری است بگویند اصل. مثل اصاله البراءه اصاله الاحتیاط اصاله الاستصحاب.

اگر می گفتند این بهتر بود. پس این دومی اصاله الطهاره و اصاله الاباحه و اصاله الطهاره در ماء در جمیع اینها به نحو حکم ظاهری یعنی به نحو اینکه برای شیء مشکوک باشد بلا فرق فی ذلک بین شبهات حکمیه و موضوعیه. یعنی این دومی شش صورت را می گیرد. اولی سه صورت می گرفت واقعی این شش صورت را می گیرد. آن شش صورت یا شبهه حکمیه است یا موضوعیه است یا اصاله الطهاره مطلقا یا اصاله الحل مطلقا یا اصاله الطهاره در آب. این شش تا. این بنا بر احتمال دوم.

الثالث ان یکون المراد بها البته ایشان نوشته اند بان یکون العلم قیدا للموضوع دون المحمول. یعنی کل شیء نظیف حتی تعلم انه قذر این لک در آن ندارد. چون بعضی از این تقریرات نگاه می کنم مرحوم آقا ضیاء به نظرم تقریرات مرحوم نائینی بود در طهارت هم لک آورده بود. نه لک در اباحه هست در طهارت نیست. متون روایت دقت شود. این کل شیء ایشان فرموده اند که یکون العلم قیدا للموضوع یعنی کل شیء لم تعلم نجاسته. فهو لک طاهر. اینگونه. ایشان فرموده است. نه قید برای حکم هم اشکال ندارد محمول هم اشکال ندارد. یعنی ایشان بحث را این قرار داده اند که آیا این قید است برای موضوع یا قید است برای محمول. اگر قید باشد برای موضوع می شود اصالت می شود شیء به عنوان مشکوک. اگر قید برای محمول شد یعنی طاهر یا مباح حلال می شود قاعده. ناظر به واقع می شود و واقع را بیان می کند. یعنی ایشان فرق بین این دو را اینکه قید برای محمول باشد یا برای موضوع باشد. انشاء الله چون فکر کردم بهتر است فردا یعنی امروز فقط طرح بحث را از کتاب آقای خویی خواندیم. یک مقدار جولان بحث را از کتاب مرحوم آقای نائینی می خوانیم.

در آنجا حاشیه آقا ضیاء نقل می کنیم آقا ضیاء می گوید نه برای موضوع است نه برای محمول. برای نسبت حکمیه است. من بعضی از مطالب را زودتر مطرح می کنم که اگر خواستید شب رویش فکر کنیم مرحوم آقای خویی دو احتمال دارند یکی قید موضوع باشد می شود اصالت. چون می شود شیء مشکوک. یکی اینکه قید محمول باشد می شود قاعده. چون می گوید کل شیء حلال. این حلیت حلیتی است که تا وقت علم باشد. علم هم یعنی وصول به واقع باشد. مراد واقع باشد. اما مرحوم آقاضیاء می فرمایند نه موضوع است نه محمول است. برای نسبت حکمیه است. یعنی آن طهارتی را که ما بین موضوع و محمول حکم کرده است. وقتی می گوید کلی شیء طاهر یا کل ماء طاهر این نسبت حکمیه را که بین طاهر و ماء آمده است را محدود به زمان علم می کند. حتی تعلم. روشن شد؟ پس فعلا در ذهن مبارکتان سه تا احتمال را جولان دهید تا فردا ببینیم آیا واقعا سه احتمال است یا خیر. یکی اینکه حتی تعلم قید موضوع باشد یعنی کل شیء لم تعلموا طهاره و نجاسه. یا نه قیدی برای حکم باشد کل شیء طاهر حتی این طهارت هست حتی تعلم. یا نه برای موضوع باشد نه برای محمول باشد برای نسبت حکمیه باشد. کل شیء طاهر یعنی طهارت این طهارت این سه احتمال هم در ذهن مبارک باشد فردا یک جولانی هم روی این بحث دهیم ببینیم حق با آقا ضیا است یا بزرگان دیگر. الثالث یا هیچ کدام یعنی لازم نیست قید موضوع باشد. محمول هم باشد همین حکم ظاهری در می آید که حالا ایشان خیال فرموده اند که نه فرق می کند. الثالث ان یکون انشاء الله فردا توضیحاتش را آن که به ذهن خود این حقیر می آید. الثالث ان یکون المراد بها قاعده الاستصحاب یعنی اصلا نظر این را من کرارا عرض کردم یکی از نکات مهم در باب دلالت لفظی فهم سوق کلام است مساق کلام است. این خیلی مهم است که اصلا برای چه این مطلب ذکر شده است. اصلا اینکه این تعبیر شده است این بیشتر هم قرائن سیاقی و دلاله الحال است. این و فهم قرائن سیاقی خیلی مشکل است. چون قرائن لفظی گفته شده است دیگر خیلی راحت است. اما قرائن سیاقی. سیاق کلام یا مساق کلام یا سوق کلام این به نظر ما خیلی تأثیرگذار است. لذا ما در باب آیه مبارکه نبأ هم همین حرف را زدیم اگر دقت کنید گفتیم وقتی می فرمایند ان جاءکم فاسق بنبأ خوب دقت کنید مصب کلام و سوق کلام چیست. این خیلی به نظر ما تأثیرگذار در استظهار است از لسان دلیل. دو احتمال رئیسی هست مصب کلام و سوق کلام برای نبأ باشد. می خواهد نبد را دسته بندی کند اگر این باشد خب مفهوم دارد. نمی خواهد حالا مفهوم وصف و معتمد بر موضوع هست یا نیست این حرفها حرفهای درجه دو است اگر سوق کلام برای نکته نبأ است که ای مسلمان ها نبأ دو جور است یک دفعه فاسق می آید یک دفعه غیر فاسق. اگر سوق کلام این است خب این واضح است که حجیت خبر است اما اگر سوق کلام بیان حال فاسق است که این فا سق بعید من رحمه الله این فاسق و این فاسقی که اگر خبری هم گفت ولو خبر حسی است باید در آن فحص کند. سوق کلام این باشد. ان جاء کم فاسق بنبأ اصلا سوق کلام در احوال فاسق است. که این فاسق این همه بحث نوشته اند راجع به آیه نبأ بحث های طولانی کرده اند شما را خسته می کنند آن لطف یعنی آن نکته فنی و ظرافتش این است. و این اختصاص بدهیم تمام ادله شرعیه لذا حضرت فرمود انا لنقولک منا سبعون …27

این نکته اساسی این است. به سوق کلام چه می آید. این می خواهد بگوید که سوق کلام روی این حتی است. یعنی سوق کلام کل شیء حلال است سوق کلام کل شیء طاهر است؟ یا سوق کلام روی آ« حتی است؟ آن طهارت و نجاست و طهارت یا حلیت می ماند تا این حتی. دقت فرمودید؟ پس آن نکته اساسی این قائل که مراد استصحاب باشد حالا ایشان تقریب فرمودند. تقریب درستش همین است که من عرض کردم. سوق این کلام حالت استصحابی است. طبعا خب خیلی راحت می شود این استصحاب را محل خدشه قرار داد چون اگر حالت استصحابی شد فرقبی بین طهارت و نجاست ندارد. این که بیاید بگوید کل شیء طاهر حتی نباید سوق کلام روی استصحاب باشد. اگر استصحاب بود نجس هم همین طور است. اگر سوق کلام روی استمرار حالت بود و استصحاب بود حرام هم همین طور است. نه اینکه خصوصیت حلیت باشد. پس چرا می گوید کل شیء طاهر. البته بعد حالا رد می کنند آقای خویی اضافه بر رد آقای خویی ما نکته فنی را خدمتتان عرض کردیم. آن نکته فنی به این بر می گردد که ما از سوق کلام چنین می فهمیم نظر روی حتی است. اگر نظر روی حتی شد در این کلام در آنجا چه می گویند واژه کلید، آن واژه کلید مطلب روی حتی است. اگر حتی بود به استصحاب می خورد. اما ظاهرش کل شیء طاهر است. مصب کلام روی طاهر است نه روی حتی. اینکه هر شیء حکم به پاکی اش می کند. مصب کلام نظر به استمرار نیست. اگر بود باید بفرماید کل شیء طاهر أو نجس فباق حتی تعلم بخلاف. اینطور باید می گفت اگر نظر روی حتی بود خصوصیتی برای طهارت نبود. بهرحال ان یکون المراد بها قاعده الاستصحاب بان فلان. حالا بعد خود آقایان مراجعه کنند.

الرابع ان یکون المراد بها الاعم من الطهاره الواقعه و ظاهریه. بگوییم کل شیء شامل طهارت واقعی و ظاهری. چون در طهارت واقعی حکم می رود روی ذات شیء. مثلا تریاک خودش بعنوانه. یا طهارت است یا حلیت. حالا حلیت واقعی. در حلیت ظاهری حکم روی مشکوک می رود. آن وقت بگوییم شیئی به عنوان انتزاعی است. این عنوان انتزاعی هم روی شیء بعنوان ذاته صدق می کند هم به عنوان مشکوک. روشن شد؟ کل شیء حلال کل شیء طاهر شیء یک عنوان انتزاعی است. حالا مرحوم نائینی به عنوان اولی نوشته است مرسل. مرسل یعنی بدون قید. خودش فی نفسه. مراد از مرسل حالا چون گفتیم فردا هم عبارت ایشان را کمی می خوانیم انشاء الله تعالی. فعلا داریم جولان می دهیم بعد نتیجه گیری. چون بحث های علمی ما این طوری سه چهار روز جولان می دهیم حرفها را نقل می کنیم بعد یکدفعه می گوییم آقا مثلا اینها همه به هم ریخته است و سعی اش این طور است.

عرض کنم که پس بنابراین ما چون شیء عنوان انتزاعی دارد یک جایی مرحوم نائینی دارد حالا نمی دانم کجا است یادم رفته است. به نظرم جلد اول باشد در مباحث لفظی باشد. به نظرم حالا الآن چون یادم رفته است البته احتمالا باز از اغلاط مقرر مرحوم ایشان باشد. ایشانن وشته است که شیء جنس الاجناس است. شیء قطعا عنوان ذاتی نیست. حالا نمی دانیم چطور از قلم ایشان، یک جایی ایشان دا رد که مثل این آیه مبارکه که جور دیگر نقل فرموده اند یک جایی ایشان د ارد که شیء را جنس الاجناس گرفته است.

علی ای حال شیء عنوان انتزاعی است من مخصوصا این را می گوییم به خاطر نفی کلام ایشان. یک عنوان انتزاعی است و چون عنوان انتزاعی است قابل انطباق است به تعبیر ایشان. شیء مرسل یعنی ذاتش من دون غیر. شیء مشکوک یعنی با قید شک. کل شیء حلال آن وقت بگوییم که مراد شیء مطلق است چه فی نفسه، طبیعتا اگر فی نفسه شد حلال می شود واقعی. چه مشکوک طبیعتا حلیت می شود ظاهری. چون شیء عنوان انتزاعی است مثلا می گوید شما هر شیئی در این اتاق هست بعضی جاها نوشته اند در دکان ها هر شیئی در این جا هست مثلا صد تومان. یک قیمتی می گذارند. این شیء عنوان انتزاعی است ممکن است اشیاء مختلف باشد خوردنی باشد پوشیدنی باشد انواع مختلف یک بحثی دارند آقایان که چون عنوان انتزاعی است حتی امور معنوی را هم شامل می شود. مثلا ما ترک المیت من شیء فلورثه. حالا فرض کنید تعبیر این باشد. می گویند شیء حتی شامل حقوق هم می شود. مثلا حق شفعه داشته است این حق شفعه منتقل به ورثه می شود. حق خیار داشته است مثلا این حق خیار منتقل می شود. بله شامل تکلیف نمی شود. تکلیفش به ورثه منتقل نمی شود. یک بحثی دارند که شیء یک عنوان عامی است نه اینکه جنس الاجناس باشد. یک عنوان انتزاعی عامی است بر خیلی از حرفها و چیزهایی که اساس هم به هم نمی خورند. مثلا شیء به عنوان اولی یک چیز است شیء به عنوان مشکوک چیز دیگری است. لکن اشکال ندارد کلمه شیء شاملش می شود.

آن وقت چون یک عرض عریضی دارد و چون در مثل عام انحلالی است یعنی کل شیء یعنی هر کدام از اینها یک حکم پیدا می کند و چون این دو تا شد، یکی مرسل به تعبیر نائینی یکی مشکوک یکی شیء فی نفسه یکی مشکوک پس این حلیت هم تقسیم می شود. اگر گفت کل شیء فی نفسه یعنی طهارت واقعی. کل شیء مشکوک یعنی طهارت ظاهری. کل شیء حلال، کل شیء به عنوان فی نفسه یعنی حلیت واقعی. به عنوان مشکوک ظاهری. روشن شد؟ این کل شیء معلوم العنوان و مشکوک العنوان را ایشان معلوم العنوان نوشته اند. مراد علم به عنوان نیست شیء فی نفسه کاری به عنوان نداریم. أو مشکوکه طاهر بطهاره الواقعیه فی الاول و طهاره الظاهری فی الثانی الی زمان العلم بالنجاسه. البته حالا ایشان باز هم به نظر ما کمی کم لطفی فرمودند. زمان علم به نجاست در طهارت ظاهری خوب است. در طهارت واقعی الی زمان العلم حالا مثلا فرض کنید علم اگر باشد یا الی زمان الحکم شارع بنجاسته. واقعی آن طوری برداشته می شود. این هم راجع به احتمال چهارم.

احتمال پنجم ان یکون المراد منها الطهاره الظاهریه و الاستصحاب. البته انصافش اگر بخواهیم این دو سه روز ما شما را معطل می کنیم حرف های بیهوده ای هم هست انصافا بینی و بین الله. لکن چون گفته شده است ما هم می گوییم واضح واضح است که این حدیث ما ناظر به طهارت ظاهری است. هیچ چیزی از این احتمالات هفت گانه درست نیست جز این احتمال دوم. بقیه اش واضح است که باطل است. لکن چون به هر حال گفته شده است ما می خوانیم یک مقدار هم برای حالت مناقشه را باز می کند و الا به علم که نمی رسد. به واقع نمی رسد. فقط نکته اش این است که کیفیت وصول به واقع را توضیح بدهیم که یاد بگیریم جاهای دیگر هم همین طور برسد.

ان یکون المراد منها الطهاره الظاهریه و الاستصحاب شیء را به عنوان مشکوک گرفته اند که طهارت ظاهری بشود. بعد هم ادامه آن طهارت ظاهریه. کما علیه صاحب الفصول که صاحب فصول رحمه الله علیه اینط وری است. ببینید این احتمالات که بعد از این از پنجم به بعد بلکه از حالا پنجم که در آن استصحاب آمده است پنج و شش و هفت در آن استصحاب آمده است این احتمالات مبنی بر این است که کأنما خیال کردیم دو تا کلام است امام فرمود کل شیء طاهر بعد یک مدتی سکوت فرمودند. فرمودند حتی تعلم. این یک کلام دیگری است که دو مدلول میخواهند در بیاورند. هم حکم به طهارت هم هم استمرار این دو مدلول است یکی که نیست. از ظواهر عبارتشان این طور در می آید که وقتی فرمودند کل شیء طاهر یک حکم است. بعد که فرمودند حتی تعلم حکم دیگر در آمد. حالا اولی اش یا واقعی است یا ظاهری. اینجا که ظاهری گرفته اند. احتمال ششم و اقعی است. این احتمال فعلا ظاهری است. احتمال پنجم و استصحاب. انشاء الله عرض خواهیم کرد این یک تصور نادرستی است. کلام اینقدر طولانی نیست که اولش یکی باشد آخرش یکی باشد. این اصلاخودش یک تعبیر عرفی است اینها مشکلشان سر به نظر من روی لفظ بیش از اند ازه فکر کرده اند که عرف به طور کلی خارج شده اند. این خودش یک تعبیر عرفی است اینها مشکل چیست مشکل این است حالا من بعد عرض می کنم ما مثلا می گوییم در این شرریعت مقدسه طهارت ظاهری ثابت است. این هیچ اشکال ندارد. ا ین دیگر شش کلام که در آن در نیامد دو کلام که در نیا مد یکی است. این طهارت ظاهری ما الآن به آن می گوییم طهارت ظاهری در آن زمان طهارت ظاهری را با حتی تعلم بیان می کردند. اینها چون ملتفت نیستند که این اصطلاحات قانونی از یک زمان به زمان دیگر عوض می شود. این اصلا اصطلاح است توجه نشده است. این یک نوع اصطلاح قانونی است. دارند که حالا سابق ها شاید رفته باشند در دهات هم ما می رفتیم مثلا سؤال می کردند که دماغ شما چاق است؟ این دماغ به معنای قوه متفکره است. یکی از این غربی ها آمده بود دماغ خیال کرده بود بینی دماغ چاق هم یعنی گنده. می گفت ایرانی ها وقتی به هم می رسند می گویند دماغ شما گنده است یا خیر. خیال می کرد یک نوع احوال پرسی است. این اصلا مراد این بود که فکر شما سالم است؟ چاق است یعنی سرحا الست؟ مراد این بود هم دماغ را بد معنا کرده بود هم چاق را بد معنا کرده بود. نتیجه اش این شده بود خیال کرده بود که احوالپرسی در میان ایرانی ها این است که آیا بینی شما بزرگ است یا خیر.

کیف ما کان این مشکل را ما در تعبیر دا ریم این اصلا تعبیر است خودش. طاهر حتی تعلم این مثل طهارت ظاهری است. یعنی کل شیء محکوم به طهارت ظاهریه. دو احتمال می دادیم استصحاب هم در آن در می آوردیم این تصورات که کل شیء طاهر نصف کلام است حتی تعلم کلام دیگری است این یک مدلول دارد آن هم یک مدلول دارد. این که ایشان نوشته است دیگر خودتان بقیه اش را بخوانید. این احتمال پنجم که طهارت ظاهری با استصحاب باشد چون وقت هم دارد تمام می شود خیلی هم محصلی ندارد.

احتمال ششم ان یکون المراد بها الطهاره الواقعیه یعنی چون اشکال کرده است که شما میخ واهید دو تا در بیاورید اول شیء فی نفسه بگیرید نه مشکوک. آن حتی تعلم را که به شیء نمی زنید. پس دو مدلول داریم یکی کل شیء طاهر یکی بقاء طهارت. پس شد طهارت واقعی به استصحاب کما فی الکفایه. ایشان هم دو تا مدلول در آورده اند. احتمال هفتم دیگر خودتان مطالعه فرمایید خیلی حال خواندنش را نداریم.

احتمال هفتم ان یکون المراد منها الطهاره الواقعیه و الظاهریه و الاستصحاب. چون دیگر بیش از این هفت تا هم احتمال نبود. هر سه مراد باشد. هم طهارت واقعی هم ظاهری می گویند این اول مبنای صاحب کفایه بوده است اولش این بوده است بله اخطاره صاحب الکفایه فی حامش الرسائل. یک حاشیه دارند بر رسائل که دیروز یک شرحی هم دادیم. در اینجا این مطلب را ایشان اختیار فرموده اند. بعد مرحوم خویی می فرمایند که یجری جمیع ما ذکرنا من الصور و الاحتمالات فی قوله کل شیء حلال حتی تعرف انه حرام. خب تعجب است از ایشان خب کل ماء طاهر هم می آید فرق نمی کند. شاید ایشان چون می گوید در قاعده طهارت کلا گفتیم دیگر قاعده طهارت نگوییم. ما عرض کردیم سه تا روایت است در هر کدام سه تا احتمال است. مجموعا نه تا احتمالش که توضیحش در اینجا.

بعد ایشان دارند که و یقع الکلام اولا فی صحت هذا الوجه الاخیر یعنی کلام صاحب کفایه که سه تا احتمال. دیگر باز ایشان متعرض اشکالات مرحوم نائینی می شوند که ن  ائینی اشکال کرده اندو خودشان جواب می دهند. بحث و اضح است که خیلی منتج نتیجه نیست لکن چون لا به لای بحث بعضی نکاتی است که جاهای دیگر هم کاربرد دارد یک مقدار دیگر هم می خوانیم و فردا عبارت نائینی و اشکالاتی که آقا ضیاء دارند.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD285KBدانلود
PDF113KBدانلود
MP312MBدانلود
برچسب ها: خارج اصول
قبلی خارج اصول فقه (جلسه67) دوشنبه 1395/11/11
بعدی خارج اصول فقه (جلسه69) چهارشنبه 1395/11/13

اصول فقه

فقه

حدیث