معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج اصول فقه (جلسه65) شنبه 1395/11/09

1395-1396، اصول فقه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض شد که راجع به روایاتی که در باب استصحاب بود حدیث تقریبا آخرین حدیثی که محل کلام است یک حدیث را نخواندیم چون خیلی واضح نبود کلام ابهام داشت تقریبا دیگر آخرین حدیث این حدیثی است که مکاتبه است. عرض کردیم این مکاتبه فعلا در کتاب شیخ طوسی قرار دارد و جای دیگر نیامده است و منحصرات و منفردات شیخ طوسی است و عرض شد که این منفردات شیخ طوسی یکی از اقایان گفتند قبول نداریم نه در منفردات شیخ طوسی توقف می کنیم نه اینکه قبول نداریم بحث بله توقف در چون انفراد است مخصوصا بعد معلوم شد که مرحوم شیخ طوسی در این مقام سه تا مطلب را سه تا روایت را از کتاب در بحث صوم از کتاب صفار نقل کرده است و انصافا هم مجموعه شواهدش کاملا نشان می دهد که قابل تأیید است و بعد هم فتوای اصحاب روی این شد یعنی بنای اصحاب به این فتوا شد و لذا چون در بعضی از روایات سابقین ممکن بود تصوری بشود اما ظاهرا از زمان حضرت هادی سلام الله علیه ایشان دیگر مطلب را جزمی کردند که بنا بر مسئله باید بنا بر یقین شود و بدون یقین ولو از قول منجمین باشد دیگر قابل اعتماد نیست.

عرض کردیم بحث صحیح در آن مسئله بحث محاسبات یا علم نجوم و رؤیت است. البته محاسبات ممکن است از جهات مختلف مورد بحث باشد. آنچه که در آن زمان بیشتر بود برای دخول ماه با محاسبات حساب می کردند. و عرض کردیم که انسان بدوی انسانی که در صحرا بود به جای محاسبات با رؤیت بود. وقتی ماه را در یک شکل ضعیفش می دید، تا دیدن دوباره را این فاصله مابین رؤیتین را ماه می گفتند. یک ماه عبارت از این است. فاصله مابین رؤیتین. طبعا تدریجا خب مشکلاتی پیدا شد و گاهی وسط ماه شد قضایای دیگری پیش آمد یک ماه دیگری هم به آن اضافه شد که شد ماه عددی. ماه عددی اصطلاحا سی روز است دائما. ما بین الرؤیتین بیست و نه روز و سی روز می شود اما ماه عددی دائما سی روز است. حالا کجاها ماه رؤیتی است کجاها ماه عددی است فعلا نمی خواهیم اینجا وارد بحثش شویم.

پس مسئله رؤیت یک حساب بود و مسئله محاسبات اصولا حساب دیگری بود. عرض کردیم قبل از اسلام هزاران سال قبل حدود 3500 سال قبل از اسلام در چین و الآن هم الی الآن در چین ماه قمری هست و روی محاسبات است. البته معیار محاسبات با اینکه یک امر تکوینی است، محاسبات روی حساب تکوینی خودش است لکن یک قسمت محاسبات باز اعتباری است. یعنی بالأخره ماه یک جنبه اعتباری در آن هست. این که خیال کنیم الآن با پیشرفت علم و با پیشرفت مثلا همین به اصطلاح علم نجوم و محاسبات و حساب های هندسی و فضایی و غیره، ما دیگر شکی در مسئله ماه نداریم این درست نیست. چون ماه یک قسمتش بهرحال اعتباری است. چون فرض کنید بامحاسبات معین کردند که ماه از لحظه تقارن یا تساوی در این لحظه بود بعد جدا شد. و باز یک مدت زمانی هم با عنوان تحت الشعاع است. اشاره ای کردیم نکته ای دارد. بعد از تحت الشعاع یک زمانی باید بگذرد که قابل رؤیت شود. پس محاسبات زمان تحت الشعاع را برایتان دقیقا تشخیص می دهد روی حساب های مختلف ماه کاملا نشان می دهد چون روی برج ها فرق می کند. ماه شمالی با جنوبی هم فرق می کند الی آخر. این در محاسبات اینها هست.

اما باز یک قسمتکار خواهی نخواهی می شود اعتباری. چون همان لحظه محاق یا خروج از محاق یا خروج از تحت الشعاع ممکن است وقتی باشد که در چین مثلا وقتی محل کلام بود دو ساعت به غروب باشد. ممکن است دو ساعت به نیمه شب باشد ممکن است دو ساعت به طلوع آفتاب باشد. این مشکل دیگرش این بود که اعتبار ماه چیست. یعنی ما الآن اگر با دقیق ترین تلسکوپ ها، دقیق که نه با تلسکوپهای عادی ماه تشخیص می دهند کجا هست مثلا در افق و در این ساعت معینی که اول شب هست مثلا رسیده است به فلان نقطه. کا ملا قابل تشخیص است هیچ مشکل ندارد. تشخیص داده شد انما الکلام رؤیت است و الا تشخیص مکانش که خیلی روشن است. عرض کردم ماه نزدیکترین جرم سماوی به کره زمین است. از او نزدیکتر نداریم. لذا بشر اطلاعاتش نسبت به او کاملا فوق العاده پیشرفته تر از این حرفها است. لکن این حل مشکل نمی کند. خیال نکنید مثلا از محاق در آمد دیگر مشکل حل شد و اول ماه شد. چون مهمش این است که خروج از محاق یا خروج از تحت الشعاع ممکن است نسبت به نقاط کره زمین فرق کند. چون سرّش این است که مسئله محاق را با مرکز ماه و خطی که ماه دور کره زمین می چرخد و هر دو دور خورشید. یعنی یک بحثی نیست که حساب مثلا چیز باشد یک حساب خاص خودش د ارد یک حساب فلکی دارد. به خاص خودش. آن حساب خاص خودش نسبت به کره زمین مثلا ممکن است آن طرف باشد ما این طرف هستیم. یا قبل از غروب باشد.

بحث دیگری که هست که در رؤیت هم بوده است لکن به شکل دیگری نه به این شکل چون این شکل معقول نیست. چون عده ای خیال می کنند که ما برده ایم روی محاسبات و مثلا اینکه ماه کجا هست و اینها دیگر مشکل حل می شود. نه مشکل حل نمی شود. مشکل اینکه مخصوصا دنیای اسلام در یک شب بشود اول ماه حل نمی شود. بله دقیق باشند سه شب نمی شود اما یک شب هم نمی شود. چون یک مشکل دیگری که الآن هست این خروج ماه از محاق قبل از غروب باشد این اعتبار امشب اول ماه است. قبل از نیمه شب خب الآن هم هست نقل شده است در سعودی البته بعضی وقت ها ما خلافش را هم دیده ایم. سعودی اعتبار را به قبل از نیمه شب دارد. که در افق سعودی از محاق خارج شده باشد. می گویند نمی دانم.

یا قبل از فجر باشد یا قبل از طلوع آفتاب باشد یا قبل از اذان ظهر باشد زوال باشد. مثلا قبل از زوال از اینجا از محاق خارج شد امروز اول ماه است. پس یک قسمت ماه چون اینها خیلی بحث کرده اند و نوشته اند که اگر ما بحث علمی کنیم دیگر اختلاف حل می شود. این به خاطر عدم توجه است. جای دیگر رفته است اصلا کلا بحث ها را به هم ریخته اند. محاسبات هم بگیریم تکوینی دقیق هم بگیریم باز حل مشکل نمی کند. چرا یعنی حل اینکه خیال کنیم اختلاف را بر می دارد نمی کند. ممکن است مثلا در پاکستان فرض کنید به مثلا در مصر بشود یا در ایران بشود بعد از غروب اما در پاکستان قبل از غروب باشد.

آن نکته اساسی این است که باز معیار ماه چیست. حالا فرض کنید خروج از محاق هم به نحو دقیق و ثانیه ای حساب کردیم یا خروج از تحت الشعاع را که غالبا دو ساعت طول می کشد. به نحو دقیق حساب کردیم انما الکلام خروج تحت الشعاع قبل از غروب آفتاب باید باشد آن وقت می شود اول ماه. قبل از نیمه شب قبل از فجر قبل از طلوع آفتاب و قبل از زوال آن روز. اگر قبل از زوال خروج از محاق شد کافی است که آن روز اول ماه باشد. این خب اختلافی است الآن مشهور بین علمای اسلام قبل از غروب است. بعضی از کشورها نقل شده است که همچین عقل درستی ندارند که تا قبل از طلوع آفتاب. این هم نقل شده است اسم نمی برم. بعضی از کشورهای اسلامی نقل شده است قبل از نیمه شب. پس بنابراین این محاسبات هم مشکل را حل نمی کند. یا تلسکوپ به قول آقایان که خیال کرده اند مشکل را حل می کند. اینها هیچ کدام مشکل را حل نمی کند. چون ماه یک قسمتش اعتباری است. تا پای اعتبار آمد در کار دیگر حل نمی شود.

پس محاسبات اساسش آن حرکت ماه و معیارش حساب آن خطی که در به حساب ماه فرض می شود آن خط وهمی با آن خطی که حرکت دا رد با خطی که زمین در دور کره ماه خورشید حرکت می کند روی آن محاسبات درستش میک نند یعنی معیار را آن می گیرند. اما در روایات که معیار رؤیت آمده است رؤیت اصلا تابع آن نیست رؤیت چیز دیگری است اصلا. و این رؤیت قطعا به مناطق زمین قطعا خصوصا چون جرم ماه از کره زمین کوچکتر است قطعا به مناطق مختلف زمین فرق می کند. یک جایی نوشته است رؤیت می شود بالایش نوشته است سخت است بالایش نوشته است نمی دانم فقط با تلسگوپ و کذا و بالایش نوشته است اصلا امکان ندارد. یعنی نحوه ماه جوری است که اگر قوی ترین تلسکوپ هم بگذارند هیچی از نور ماه دیده نمی شود. قسمت نورانی ماه دیده نمی شود.

اینکه اصلا یعنی این دو تا را از یک باب فرض کردند باب محاسبات و باب رؤیت یا بیاییم محاسبات را بزنیم به رؤیت یا تلسکوپ را بزنیم به رؤیت، خیلی خنده دار است اصلا. من عرض کردم دیروز نمی خواستیم وارد این بحث شویم متأسفانه در حوزه های ما یک چیزهای رواج پیدا کرده است خب این خیلی زشت است برای حوزه خیلی خوب نیست برای حوزه. آن هم وقتی که ما نسبت به ائمه علیهم السلام می دهیم.

پس نسبت محاسباتی یک مسئله است مسئله رؤیت اصلا مسئله دیگری است. روی نقاط کره زمین قطعا فرق دارد. روی حالات ماه قطعا فرق دارد. مثلا ما ها که شمالی هستیم ماه شمالی یا جنوبی باشد قطعا فرق می کند. قسمت هایی که از ماه می رود بالا مثل اروپا و اینها در یک شب واحد در یک وقت واحد قطعا فرق می کند هیچ جای شبهه نیست. جزء مسلمات علم است اینها شبهه بر نمی دارد.

لذا این که عده ای حتی از اهل سنت آمدند زدند به محاسبات، داریم دیده ام من از معاصرین تصریح می کنند که ما روی بیاوریم به محاسبات چون پیغمبر فرمودند ….12

حالا ایشان در آن زمان. باز محاسبات حل نمی کند مشکل را. اولا روایت رؤیت پیش آنها هم هست. وقتی رؤیت مطرح شد دیگر محاسبات مطرح نیست. این دو تا است. دیروز هم ما روایتش را خواندیم یک مسئله رؤیت و محاسبات یک مسئله جوهری است اصلا دو سنخ برداشت است. دو سنخه برخورد است با حرکت ماه و نسبت ماه با زمین. یک مسئله دیگر این است که از محاسبات استفاده کنیم که الآن هم شده است برای اینکه رؤیت می شود مثلا در سابق می گفتند نادرا ده ساعت بعد از خروج از تحت الشعاع و احتمالا از دوازده ساعت بعد از خروج قابل رؤیت است. الآن قبول نمی کنند. الآن بالای بیست ساعت. بعضی وقت ها هم بیست و چهار ساعت آن هم خودم رفته ام رؤیت نکردم. بیست و چهار ساعت بعد از خروج از تحت الشعاع.

آن یک بحث دیگری است غیر از بحث اول است. این دو تا نباید با هم خلط شوند. دیگر وارد این بحث نمی شوم چون دیگر خیلی اصلا این دو تا را با هم خلط کردن کار درستی نیست. یکدفعه محاسبات را به عنوان مبنای سیر ماه و محاسبه ماه قمری قرار می دهیم یک دفعه محاسبات را به عنوان مثلا بگوییم طبق این محاسبات در آن منطقه قابل رؤیت است. که عرض کردم آن روز در بحث عرض کردم خا رج بحث همین الآن چندین مراکز رصد مهم جهانیا ست برای این مطلب. چیزی نیست غیر از اینکه چین با آن جمیع میلیاردی و خورده ای به محاسبات قمری روی آورده اند در قدیم هم داشته اند، الآن مراکز رصد هست دقیقا وضع ماه را روی کره زمین روی نقاط مختلف کره زمین به لحاظ امکان رؤیت و درجه رؤیت و درجه وسط یا با تلسکوپ های معین خب اینها همه نوشته شده است ضبط شده است کاملا. خواهی نخواهی اختلاف هم دارند با تمام این حرفها اختلاف دارند. این یکیش یک کمی فرق دارد یعنی مشکل دارد. نه مشکل آن جهت اول. مشکل دیگری دارد در مسائل رؤیت و اصولا مراد از رؤیت در روایات چیست؟ این بحث دیگری است که باز هم متأسفانه آن طور که باید مطرح نشده است. غرض دو سه تا بحث اساسی دارد که درست هم هستند این اختلاف آفاق و اختلاف آفاق و این بحث هایی که الآن مطرح کرده اند و تلسکوپ و اینها ارزش علمی آن طور ندارد.

بهرحال از امام سلام الله علیه از امام هادی سه روایت در این جهت آمده است هر سه هم از منفردات شیخ طوسی است لکن هممتن روایت بسیار عالی است مخصوصا این روایت علی بن محمد قاسانی که اگر راست باشد ایشان 231 از حضرت مکاتبه داشته است یعنی عمر حضرت 17 سال بوده است. تقریبا مشهور در روایت. اما بنا بر مشهور به تلقی اصحاب، 19 سال. اینکه متولد 214 بودند یا 212. یا هفده ساله بده اند حضرت یا 19 ساله. انصافا خیلی عجیب است غیر از نور الهی که حضرت فکتب علیه السلام الیقین لا یدخل فیه الشک خیلی مثل جوامع کلم است. الیقین لا یدخل فیه الشک ثم للرؤیه و افطر للرؤیه. این جواب حضرت که خیلی واقعا جهات مختلف را بررسی کرده است. حضرت هادی سلام الله علیه در این مسئله رؤیت زیاد دارند و حضرت اضافه بر این خب زیارت جامعه که واقعا یکی از اعجوبه های فن است به ایشان منسوب است همین زیارت ناحیه مقدسه شاید اولین زیارتی است که این طور اسمای شهدا را کامل برده است. سال 252 دو سال قبل از شهادت ایشان علی تقدیر صحت روایت.

کیف ما کان انصافش شواهد تأیید می کند صدور را حالا علی بن محمد قاسانی را بشناسیم نشناسیم صحیح باشد ضعیف باشد آنها خیلی نیست. آیا ایشان هم مال کاشان است یا همین طور که عرض کردیم از ماوراء النهر آمده است احتمال دارد از آنجا آمده باشد اینجا ساکن شده باشد. حالا بهرحال لفظ قاسان غیر از کاشانی است غیر از کاشانی است.

کیف ما کان و عرض کردیم عمده که در این جور مکاتبات هست خود شخص خیلی مطرح نظر نیست. بیشتر آن شخصی است که نقل کرده است و صفار چون شخصیت بسیار بزرگی است و همین تازگی ها هم توضیح دادیم بسیار شخصیت بزرگی است لذا روایت قابل اعتماد است. عرض کردم صفار سه توقیع از امام هادی از جاهای مختلف در این جهت نقل کرده است که هر سه هم به هم می خورند و هر سه هم مورد عمل اصحاب هستند و اصلا به نظر من قول فصل را همین روایت امام هادی صادر کرده است. که مسئله اعتبار به رؤیت است نه به محاسبات. که مسئله درست هم همین است. آن که در پیغمبر آمده است انا امه امیه لا نکتب و لا نحسب. یعنی محاسبات نداریم. فصوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته دقیقا همان است که پیغمبر شرح داده اند و توضیح کافی هم از طرف امام به اینکه الیقین لا یدخل فیه الشک خیلی تعبیر زیبایی است.

حالا چون آقایان عرض کردم دویست سیصد سالی است روی استصحاب بحث های طولانی کرده اند اینجا هم در این روایت هم نصیبی از این بحث آقایان دارد. مرحوم شیخ می فرماید اظهر ما فی الباب من اخبار الاستصحاب من فعلا به خاطر اینکه جمع و جور شود نسبتا آقای خویی بهتر از بقیه جمع و جور کرده اند تقریبا عبارت آقای خویی را می خوانیم حالا یکی دو تا چند سطرش را بیاندازیم معظمش حرف آقای خویی در این جلدی که هست صفحه 67. ذکر الشیخ ان هذه الروایه اظهر ما فی الباب. و استشکل علیه فی الکفایه بان المراد من الیقین فی هذه الروایه لیس هو الیقین السابق. مراد یقین سابق نیست که استصحاب باشد. بلکه مراد یقین به دخول شهر رمضان است و انه لا یجب الصوم الا مع الیقین. و لا یدخل المشکوک فیه روز مشکوک در متیقن داخل نمی شود. بعد فرمودند یک کمی از آن را حذف کردیم خود آقایان ببینند. و ذکر محقق النائینی رحمهم الله تأییدا لصاحب الکفایه ان قوله یقین لا یدخله الشک عرض کردم در ذهن من الیقین لا یدخله الشک حالا نمی دانم در کتب اصول چرا آمده است. آن که در روایت است لا یدخل فیه الشک. ظاهر فی عدم دخول الیوم المشکوک کونه من رمضان فیه و حمله علی استصحاب بدعوا ان المراد منه ان الیقین لا ینقض بالشک بعید لقرابه هذا الاستعمال. عرض کردیم ما توضیحات کافی را چند بار عرض کردیم اگر بنا بشود این تعبیر ناظر به استصحاب باشد همین طور که کرارا عرض کردیم چون این آقایان این مطلب را ننوشته اند این مطلب را این حقیر سراپاتقصیر چند بار عرض کردم یک نوع استعمال کنایی باشد. الیقین لا یدخل فیه الشک یعنی شک کاری نمی کند که یقین از بین برود. یعنی الیقین باق اگر بخواهد استصحاب باشد حقیقتش این است. بهترین راه برای مناقشه این است. اگر بنا است این حدیث در باب استصحاب باشد امام باید بفرمایند الیقین باق. این لا یدخل فیه الشک یعنی شک آن را از بین نمی برد یعنی هست. از بین نمی برد یعنی هست. پس آن که مرحوم نائینی می فرماید این استعمال قرابت دارد راست است اما عرض کردم چون توضیح ند اده اند بزرگان این راهی را که من عرض کردم نفرمودند، اگر بنا باشد حدیث استصحاب بخورد باید این طوری معنا شود. بگوییم یک کلامی است به عنوان کلام کنایی تعبیر کنایی است و مراد جدی الیقین لا یدخل فیه یعنی شک آن یقین را بر نمی دارد. یعنی یقین هست. خب تکوینا که نیست پس تعبدا هست. اگر یقین تعبدا باشد می شود استصحاب. بقاء یقین تعبدا اسمش استصحاب است. پس مراد از این حدیث مبارک بنا بر این وقتی استصحاب می شود خود آقای خویی هم قبول کرده اند استصحاب است اما از این راه نیامده اند.

و التحقیق هو ما ذکره الشیخ من ظهور روایت فی الاستصحاب لانه لو کان المراد عدم ادخال الیوم المشکوک فیه فی الرمضان لما کانت تفریع بالنسبه الی قوله و افطر للرؤیه صحیحا چونه حضرت هم صوم را فرموده اند هم افطار را. آقای خویی از این راه وارد شده اند چون حضرت فقط صوم را نگفته اند. عن الذی یصام فیه یشک فیه م نرمضان هل یصام ام لا؟ ظا هرش مال اول ماه است اما اگر استصحاب باشد به درد آخر ماه هم می خورد. الیصام یعنی اگر استصحاب گرفتیم اما اگر مراد اول ماه باشد، که یعنی قاعده یقین در باب صوم باشد قاعده یقین در باب صوم فقط در اول ماه رمضان می آید آخر ماه رمضان که نداریم با استصحاب است. آن وقت امام دو تا آورده است هم صوم للرؤیه و هم افطر للرؤیه. اگر بنا باشد صوم و افطار باشد با استصحاب می خورد. اگر مراد یقین باشد که در روایت شهر رمضان فریضه الله لا تعدی باتظنی. اگر مراد این باشد که در فریضه الهی ظن کافی نیست باید یقین مال اول ماه است. چون آخر ماه استصحاب می کنیم. و ظاهر روایت مال اول ماه است. اما از آن طرف امام یک مطلبی فرمودند که راجع به آخر ماه هم هست. راجع به افطار هم هست. فان الصوم فی یوم الشک فی آخر شهر رمضان واجب لقوله علیه السلام و افطر للرؤیه مع انه یوم مشکوک فی کونه من رمضان. با اینکه یوم مشکوک است اگر مراد یقین باشد باید روزه نگیریم. چون شک است. فکیف یصح قوله و افطر للرؤیه الدال علی وجوب صوم یوم الشک فی آخر شهر رمضان علی قوله الیقین لا یدخله لا یدخل فیه. بناء علی ان المراد منه عدم دخول الیوم المشکوک فیه فی رمضان. اگر مراد این باشد یعنی شما حدیث را به اول بزنید وب است ان وقت بخواهید بگویید روز مشکوک را داخل رمضان نکن. خوب است اما ماه را چه می گویی آنجا هم مشکوک است. با اینکه می گوید روزه بگیر. آخر ماه روضه بگیر. چون گفت افطر للرؤیه. چون شما می گویید مشکوک را داخل ماه رمضان نکن. اگر مراد این باشد انسجام با ذیل روایت پیدا نمی کند. فالصحیح ان المراد من قوله الیقین لا یدخله الشک به تعبیر ایشان لا یدخله فیه. ان الیقین لا ینقض بالشک این دخل به معنای نقض و از بین

فلا یجب الصوم فی یوم الشک فی آخر شعبان و یجب الصوم فی یوم الشک فی آخر شهر رمضان للیقین بعدم الوجوب للصوم الاول و الیقین بوجوبه فی الثانی. و الیقین لا ینقض بالشک. عرض کردیم بهترین تعبیر این بود که متأسفانه ایشان نفرمودند. و الیقین باق مع الشک. این مراد از یقین لا ینقض یعنی الیقین باق.

لکن چون شک هست که تکوینا که باقی نیست پس در مقام ا عتبار می خواهد بگوید در مقام اعتبار این شک تأثیر در یقین نمی کند. یعنی چه تأثیر نمی کند یعنی یقین هست. من یقین را باقی می بینم. این راه را ایشان می فرمودند بهتر بود حالا ایشان از راه خودشان رفته اند. للیقین بعدم وجوب و الیقین لا ینقض و یصح التفریع بالنسبه الی قوله صم للرؤیه بالنسبه الی قوله افطر للرؤیه البته یک بحثی دیگر مطرح می شود حالا تأثیرگذار باشد یا خیر که اصولا سؤال خود این کاسانی قاسانی چه بوده است مال اول ماه رمضان بوده است یا آخر ماه رمضان. ظاهرش ابتدائا به ذهن می آید که مال اول باشد. سألته کتبت الیه و انا بالمدینه عن الیوم الذی یشک فیه بالرمضان یشک فیه هل یصام ام لا؟ شاید ابتدائا به ذهن انسان اول بیاید. اگر اول بیاید خب آن احتمالا مراد یقین باشد معقول است. اما ممکن است آخر باشد. هیچ دلیل ندارد. روزی که شک می شود چه در اول ماه رمضان شک می شود چه اخر ماه رمضان. چه فرق می کند ؟

هل یصام ام لا؟ ظاهرا مرحوم اقای خویی می خواهند این حرف را بزنند و لذا بعدش هم صم للرؤیه و افطر للرؤیه آمده است. هم اول ماه رمضان هم آخر ماه رمضان. این با استصحاب جور در می آید.

اما ما استشهد به صاحب الکفایه من الروایات الداله علی عدم صحت الصوم فی یوم الشک به عنوان انه من رمضان فمرفوع. البته در روایات دارد که رمضان را تنها نگویید من اسماء الله است شهر رمضان بگویید. به عنوان انمن رمضان نوشته است. فمدفوع ان هذه الروایه و ان کانت صحیحه معمولا بها فی موردها الا انه لا تکون قرینه علی کون هذه الروایه ایضا وارده لبیان هذا المعنا. مع ظهور روایه فی الاستصحاب. من نمی فهمم ظهور روایت در استصحاب البته این آقایان چون برنامه شان است و الا اگر ظهور در استصحاب بخواهد باشد باید این طور معنا شود. الیقین باق. لا یدخل فیه الشک شک او را بر نمی د ارد. یعنی باقی است. یعنی تنزیلا اعتبارا. و اما ما ذکره المحقق النائینی من قرابت هذا الاستعمال فیدفعه وقوع هذا الاستعمال بعینه فصحیح الثالثه المتقدمه فی قوله و لا یدخل الشک فی الیقین.

البته ایشان لا یدخل خوانده است به نظرم لا یُدخل الشک باید باشد. و لا یخلط احدهما بالآخر. و وقع هذا الاستعمال فی کلمات العلماء ایضا فی قوله دلیله مدخول أی منقوض. این سابقا هم چند بار شاید گفته باشم در تصور عربی چون عرض کردم معانی معقول را از معانی محسوس می گرفتند، برای اینکه بگویند یک چیزی در معرض تزلزل است، تصورشان این بود که هر چیزی که خودش خالص باشد از بین نمی رود. چیز دیگری بر او وارد شود از بین می رود. مثلا آب اگر خالص آب باشد می ماند. یک وقتی عرض کردم می گویند حسن صباح باشد می ماند. وقتی عرض کردم می گویند حسن صباح که در علم الموت رففت آنجا یک حوزه ای بود از سنگی بود اتاق هایش هم سنگی بود داخل کوه بود آب های ریخته بود که خب آب های آنجا چون کوه هست و آب خالص است بعد تا بعد از سقوط این قلا به دست هلاکو171 سال طول کشید. می گویند این آب ها بو نکرده بود. این مدت 171 سال. اینها تصورشان این است که هر شیئی که سالم باشد طبیعی باشد، اگر یادتان باشد آقایان که دیده اند مثلا سابقا گچ کاری که می کردند یک مقدار می پرید گچ ها می گفتند خاک دارد. گچ خالص باشد پرش ندارد اما عنصر دیگری اگر در آن باشد لذا اینها یک اصطلاحی بود هم یهودی ها دارند هم در اسلام و آن مسئله سلامت. سلامت مرادشان این است که در شیء غیرش نباشد. آن غیر که می آمد به آن دخیل می آمد. کلمه دخیلا از اینجا منقوض أی منقوض مدخول چون اینها اعتقادشان بود یک چیز دیگری که داخل شد آن خرابش می کند در خود قرآن هم روی کلمه سلامت تأکید دا رد الا من اطل الله بقلب سلیم. در روایت دارد لیس فیه غیر الله. و یکی هم از اوصاف شب قدر همین سلامت است. سلام هی و هل من جری موارد دیگری که در قرآن روی سلامت هست. عرض کردم اصل تفکر در خط انبیاء الهی بوده است یهودی ها هم روی این جهت نظر دارند. شرح معروف بیت المقدس عربی ترجمه کرده اند خانه قداست. لکن خود یهودی ها از آن تعبیر کرده اند اورشلیم. شلیم هم سلیم دیگر. چون خط عبری با عربی خیلی به هم نزدیک هستند. آن شین است مثل موشه موشه آب گرفتگی که موسا شده است. اورشلیم یعنی شهر سلامت یعنی شهری که در هوای آن هیچ عنصر غیرمطلوب نیست. هوا مثلا صددرصد هوا است. اگر بنا است اکسیژن و اینها باشد چیز دیگری در آن نیست. این است که ایشان می فرمایند الیقین یقال هذا الدلیل مدخول این کلمه دخول راست است در کلمات عرب به کار برده شده است تصورشان این بود که هر شیئی اگر خودش خالص باشد فرض کنید آهن خالص باشد دارای عمر طبیعی خودش است. فرض کنید مس خالص باشد اما اگر عنصر دیگری واردش شد از او تعبیر به دخیل می کردند. مثل اصطلاح امروزمان مثلا می گوییم میکروب و ویروس دا خلش شد. اگر میکربی ویروسی چیزی غیر از آن داخل نمی شد مثلا می گفتند عمر طبیعی اش صد سال است باید صد سال عمر کند. این آب اگر صاف باشد ممکن است صدها سال بماند. که عرض کردم نمونه خارجی اش هم هست.

و یکی از عجایب در شب قدر هم همین است که سلام هی. این شب یکی از خصایص عجیبش حالا تنزیل فیها باذن ربهم من کل امر یکی از تمام مراحل امر در این شب تنزل ملائکه است یکیش هم همین که شب سالمی است شبی است که در آن غیر شبی چیزی نیست. و وقع فی قولهم دلیل مدخول ای منقوض. و اللغه ایضا تساعده فان دخول شیئ فی شیء یوجب تفکیک نه این تفکیک بین اجزاء نیست. اینها اعتقادشان بود که اگر چیزی غیر از آن بیاید این ناخالصی ایجاد می کند و لذا آن از بین می رود. الا من اطل الله بقلب سلیم یک چیزی غیر از خدا داخل قلب شود دیگر قلب سالم نمی ماند. نمی خواهد تفکیک بین اجزاء ایشان تعبیر به تفکیک کرده است آن اصطلاحشان تفکرشان و لذا می آمدند از اجزائی که غیر از آن شیء باشد تعبیر به دخیل می کردند. فیکون موجبا لنقضه و قطع هیئته الاتصالیه. نه خودش را از بین می برد. بحث هیئت اتصالیه نیست که فرمودند. ویروس که می آید میکروب که می آید اصلا بدن را از بین می برد. نه اینکه هیئت اتصالی اش را از بین می برد. کلا بدن را از بین می برد. این نیست که هیئت اتصالی ایشان کم لطفی کرده است.

این مطلب ایشان درست است الیقین لا یدخل فیه الشک اش درست است. اما عرض کردم نکته استصحاب این نیست.

پس بنا شد دو معنا، مرحوم شیخ که می فرمایند استصحاب آقای خویی با ایشان موافق هستند. کفایه مرحوم نائینی و این دفعه نشد نگاه کنم به نظرم مرحوم اقا ضیاء هم عقیده شان این طور است. به نظرم در ذهنم این طور است از دوره سابق هفده هجده سال قبل. به نظرم مرحوم آقا ضیا هم عقیده اش همین است که ناظر به قاعده یقین در باب استصحاب. این بحثی است که الآن در متأخرین اصولیین ما در این حدیث مبارک شده است. به ذهن این حقیر سراپا تقصیر که خود ما فکر می کنیم چون با آشنایی که در روایت داریم نه مربوط به اولی است نه دوموی است. اصلا مربوط به هیچ کدام نیست. نه مربوط به استصحاب است که اقایان تصور فرموده اند نه مربوط به قاعده یقین در باب ماه رمضان. آنچه که من فکر می کنم امام سلام الله علیه بسیار واقعا با یک حکمت الهی باید گفت درایت خاصی جواب مطلب را داده اند. سؤالش اول این بوده است ان الیوم اللذی یشک فیه سؤال این است دیگر. روزی که مشکوک است. کونه من رمضان. مشکوک است از رمضان هست یا خیر. حضرت اولا یک قاعده کلی عقلی می فرمایند که در عقل نظری است و ربطی به عقل عملی ند ارد. به ذهن ما این طور است. به قور امروزی ها کبری. آن کبری این است که اصلا یقین چیست؟ سؤال.

حضرت می فرمایند الیقین لا یدخل فیه الشک این در بعضی از این منطقه هایی که درست شده است می گویند قضیه های تکراری در منطق قدیم چیز دیگر می گفتند. حالا اسمش یادم رفته است. قضایایی هستند که محمول عین موضوع هستند. احتمالا در منطق پوزیتیسم به آن می گویند قضایای تکراری. این الیقین لا یدخل فیه الشک فی الواقع این است امام می فرمایند یقین یعنی چه. یقین یک حالت نف سانی است که در آن شک نیست. شک مثل ویروس و میکروب است. این بیاید در نفسانی یقین را از بین می برد. اصلا معنای یقین یک بحث کبروی است ربطی هم نه به قاعده صوم دارد نه قاعده استصحاب دارد. امام می خواهند بفرمایند یقین این خاصیت را دا رد. اگر شما شک کردید بفهمید شک با یقین نمی سازد. بلکه شک می آید یقین را از بین می برد. اگر جایی شک آمد، یقین از بین می رود. پس این در حقیقت یک نوع قضیه است به مستوای عقل نظری و ربطی هم به این مسائل استصحاب که عقل عملی است و تعبد شرعی است و به یک معنایی بر می گردد به عقل عملی ربطی به آن ندارد. این تفسیر یقین است. امام می خواهند بفرمایند که یقین ما لا یدخل فیه الشک. شک آمد دیگر یقین نیست. هر جایی که شک پیدا شد، معنایش این است که آنجا یقین نیست. این کبری.

بعد امام سنت پیغمبر را نقل می کنند. می فرمایند پیغمبر فرمود صم للرؤیه و افطر للرؤیه. رؤیت که جزء مبصرات است از اقوی درجات یقین است. وقتی چیزی می بیند یقین است دیگر خب. به قول معروف فرق بین گفت که واقع چیز و مثلا دروغ و کذب چهار انگشت است. مابین چشم و گوش. اینها برنامه شان بر این است من اگر می بینم این ساعت هست این تلفن هست میز هست این دیگر جزء یقینیات مبصرات من که جزء یقینیات من است. امام در حقیقت با یک کلمه فوق العاده دقیق و لطیف جواب آن را د اده اند که جواب اهل سنت هم بشود. پیغمبر می فرماید صم للرؤیه رؤیه هم یعنی یقین. یقیین هم لا یدخل فیه الشک. یقین چیست چه حالتی است؟ یقین با شک قابل جمع نیست. لا یدخل فیه الشک. پس شما وقتی می گویید ان الیوم الذی یشک فیه کونه فی الرمضان یصام جوابت واضح شد. یقین آن چیزی است که شک در آن نیست. در حدیث هم رؤیت است. رؤیت هم اقوی درجات یقین است. پس چطور می گویی یوم الشک را روزه بگیریم؟ به چه احتمال؟ اصلا ربطی نه به استصحاب دارد امام دارند با یک بیان بسیار لطیف سنت پیغمبر را توضیح می دهند. یک مطلبی از عقل نظری با یک مطلبی از سنت پیغمبر. این دو را با هم ضمیمه کنی جواب تو روشن می شود.

می گویی من امروز یوم الشک است نمی دانم ماه رمضان آمده است یا خیر. پیغمبر فرمود صم للرؤیه. رؤیت هم یعنی یقین. یقین که بالاتر از رؤیت نیست. پیغمبر فرمود یقین. می گوید امروز یوم الشک است خب یوم الشک باشد خب روزه نگیر. فرمود صم للرؤیه. تکلیف به رؤیت شما یوم الشک نیست. یقین است رؤیت است یعنی یقین. افطارت هم همین طور. هر دو. خوب دقت کنید این است که آقای خویی فرموده اند اگر یوم الشک را به اول بزنیم به قاعده یقین افطار نمی سازد. نه این تعبیری که امام کرد با هر دو یعنی امام می خواهند بفرمایند پیغمبر فرمودند هم صوم برای رویت باشد هم افطار برای رؤیت. خوب دقت کنید یعنی هم صوم شما به دیدن ماه باشد هم افطار شما به دیدن ماه شوال باشد. رؤیت یعنی دیدن دیگر. دیدن هم بالاترین مرتبه یقین است. جزء مبصرات است آن هم دیدن هلال. معلوم است اینجا مراد هلال است. دیگر از این یقین بالاتر نداریم. شما می گویید من شک دارم یک عده می گویند شد یک عده می گویند نشد. خب شک داری پیغمبر فرمود صوم للرؤیه. خودت داری می گویی عن الیوم اللذی یشک فیه من رمضان. حالا که یوم الشک است قاعدتا وظیفه اش واضح است اگر می خواهی افطار روزه بگیری روزه نگیر. اگر می خواهی افطار کنی افطار هم نکن. پس این حدیث همچنان که آقای خویی گفته اند ناظر به هر دو قسمت است. هم به روزه است هم به افطار است. و هیچ ربطی هم به استصحاب ندارد. چون من سابقا اشاره کردم ما در بعضی از موارد حتی در روایاتی که داریم ممکن است مورد استصحاب باشد یا اصولیین استصحاب گفته اند لکن ممکن است نکته حمک چیز دیگری باشد استصحاب نباشد. مثل همان مثالی که در باب ظن که بعد از انقطاع دم می گویند استصحاب حرمت کنیم.

خب شما ممکن است بگویید بعد از انقطاع دم باز هم حرام باشد نه به خاطر استصحاب حرمت. به خاطر اینکه بگوییم فرق است مابین خون حیض و بول مثلا. بول حالت نیست. اما حیض حالت است. یعنی حیض دایر مدار خروج دم نیست. ولو دم خارج نشود. اما در حالت حیض است. حیض حالت باشد. اما بول نه. خروج همان مایع خاص.

و لذا شما اگر وضو گرفتید نماز خواندید 5 دقیقه بعد از نماز هم دومرتبه بول آمد. آن نمازتان درست است وضویتان هم درست است. نگویید اقا فاصله کم شد ین این دو بول مثلا 5 دقیقه فاصله شد پس شما هنوز در حالت بول بودید چون بقیه اش بعد در آمد. بول حالت نیست. بلکه منی هم حالت نیست. اگر یقینا مقداری از منی در مجرا بود مقداریش در آمد غسل کرد نمازش را خواند بقیه اش در آمد آن هم درست است. لذا اگر دقت فرمایید در عبارتش دارد خروج المنی. اینکه خروج المنی می گویند برای اینکه بگویند حالت نیست اما در باب حیض حالت است. خروج دم نیست. ولو الآن دم خارج نمی شود لکن در حال حیض است. خب ممکن است بگوییم شارع مقدس زن تا خون دید حالت حیض را بر آن می بیند تا وقتی که غسل کند از حالت حیض در بیاید. این ربطی هم به استصحاب ندارد. این نحوه اعتبار است. نتیجه اش با استصحاب یکی است. باز هم می گوید حرمت ظن. لکن نه به خاطر استصحاب به خاطر اینکه آن حالت حیضی هنوز محفوظ است. این حالت کی برداشته می شود؟ با غسل. با انقطاع دم برداشته نمی شود. اما در باب جنابت فتوا بر همین است. اگر جنابتی پیدا کرد و قطع دارد یک مقداری منی آمده است بیرون و یک مقداری مانده است. غسل کرد و نمازش را هم خواند آن مقدار دیگر آمد بیرون. هم غسل درست است هم نماز درست است. دو مرتبه باید غسل کند. خروج منی معیار جنابت است. نه آن حالت. حالت مع یارش نیست. بلکه خروج منی معیار جنابت است. در باب حیض ممکن است شما بگویید خروج دم معیار حیض نیست. یسئلونک عن المحیض قل هو عدم فاعتزلوا النساء فی المحیض محیض مراد حالت است. این حالت با خروج خون حیض شروع می شود با غسل ختم می شود. دقت کنید. وقتی غسل کرد این حالت برداشته می شود. بله با انقطاع خون منقطع می شود مسئله نماز با تیمم وارد نماز شد آب در اثنای نماز پیدا کرد خب گفتند استصحاب کند. آنجا هم عرض کردیم ممکن است کسی بگوید به خاطر استصحاب نیست به خاطر حرمت قطع نماز است چون جایز نیست قطع نماز. لذا اگر در نماز نافله بود آب پیدا کرد نماز را قطع کند وضو بگیرد. این فرقش. فرق اینکه استصحاب باشد یا حرمت قطع باشد.

اگر حرمت قطع باشد در نافله قطع کند وضو بگیرد. اگر استصحاب باشد در نافله هم استصحاب کند نمازش را ادامه دهد. فرق این دو تا با هم دیگر خواستم برایتان روشن شود. پس دقت کنید ممکن است در یک جا نتیجه اش روشن باشد اما استصحاب

این تصویری که ما می کنیم مراد این است امام واقعا یک کلمه حکیمانه عجیبی است مخصوصا اگر عمر امام هفده سال بوده است جزء عجایب است.

علی ای حال حضرت می فرمایند الیقین لا یدخل فیه الشک. یقین یک حالتی است که شک بر نمی دارد. اگر بر نمی دارد پیغمبر می فرمایند صم للرؤیه رؤیت یعنی یقین. افطر للرؤیه. یعنی وقتی تو یقین به ماه رمضان ماه را دیدی هلال را دیدی روزه بگیر ندیدی روزه نگیر. نمی خواهد بگویی استصحاب. نه اولی اش استصحاب است نه دومی اش. روشن شد؟ نه قاعده یقینی است که صاحب کفایه و دیگران گفته اند چون ذهن آقایان به دو طایفه روایات بوده است هیچ کدام از این دو تا نیست. یک استدلال بسیار متین و قشنگ و طبق سؤال است چون در سؤال آمده بود عن الیوم الذی یشک فیه. خود امام اصطلاحا عرب ها می گویند من فمک دینک یعنی از دهان خودت به تو رد می کنم. کأنما حضرت می خواهند جوابش را جوری بدهند که خودش بفهمد.

یک، امر عقلی مسلّم الیقین لا یدخل فیه الشک. دو، صم للرؤیه و افطر للرؤیه. این دو را پهلوی هم. پس نه افطار بکن نه روزه بگیر. یوم الشک را نه افطار بکن روشن شد؟ اگر روایت سؤال از یوم الشک اول ماه رمضان باشد آخر ماه رمضان باشد خود امام به نحوی که خود سائل به نتیجه برسد احتیاج به سؤال ندارد. تو داری فرض می کنی یوم الشک. پیغمبر فرمود رؤیت. رؤیت که با شک نمی سازد. آن که من میفهمم این است. نه استصحاب در آن هست نه قاعده یقینی که آقایان فرموده اند. به ذهن من که این طور می آید و یک مطلب کاملا دقیق و عقلانی و صحیح و تفسیر سنت رسول الله خیلی نکته مهم این است. آن رؤیت در کلام رسول الله یقین است. آن یقین با شک نمی سازد. پس شما یوم الشک را به عنوان ماه رمضان روزه نگیرید. شما تکلیف ندارید.

یوم الشک را هم افطار نکنید عنوان عید قرار ندهید. من به نظرم می آید که خیلی معنا لطیف است و خیلی معنای بالایی هم هست و هیچ ربطی به دو تا کلمات بزرگان اجلا ندارد اصلا مطلب دیگری است و یک جوری هم فرمودند که خود طرف هم بفهمد یعنی هر انسانی یعنی شما به یک انسان دهاتی هم بگویید پیغمبر فرود رؤیت یعنی یقین. شک دارم پس این یقین نیست. خیلی واضح است خیلی مطلب دقیقی است که می شود روی مسئله فلسفه شناخت خیلی روی آن مانور د اد یعنی یقین و شک را هم یک مسئله لطیفی است که سنت پیغمب ررا شرح داده اند. پس آن که من به ذهنم می رسد امام یک قاعده عقلی از احکام عقل نظری را بیان فرمودند و شرح سنت رسول الله را داده اند و آن شرح سنت این است که شما در روز شک نه افطار کنید نه روزه بگیرید. چون یقین در روایت اخذ شده است. و یقین در روایت یعنی رؤیت. شما اگر گفتید یوم الشک دیگر یقین نیست. و لذا هم عرض کردیم دو روایت دیگر را خواندیم از امام هادی که هدف امام این است که هرچیزی غیر از رؤیت نفی شود ولو محاسبات. آن روایت را دیروز برای همین می گویم. روشن شد؟

پس مجموعه سه روایت امام یک انسجام خیلی قشنگی هم با هم پیدا کرد و لذا بعدش هم فتوا هم بر همین شد.

و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD287KBدانلود
PDF128KBدانلود
MP314MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج اصول
قبلی خارج اصول فقه (جلسه64) چهارشنبه 1395/11/06
بعدی خارج اصول فقه (جلسه66) یکشنبه 1395/11/10

اصول فقه

فقه

حدیث