معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج اصول فقه (جلسه51) دوشنبه 1395/10/13

1395-1396، اصول فقه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض شد راجع به روایت دوم زراره که تمسک شده است به استصحاب، یک مشکل کلی آن روایت دارد و آن اینکه ظاهرا امام تعبیر به این قاعده عدم نقض یقین به شک را تعلیل برای عدم اعاده آورده اند.

خب ما عرض کردیم در باب اصول توضیحاتش را دادیم. آن نکته اساسی در باب اصول لحاظ است. یعنی اگر لحاظ را از اصول قطع کنیم اصلا اصل بی معنا است. آن نکته اساسی اش لحاظ است.

و لذا عرض کردیم کرارا و مرارا و تکرارا ممکن است در یک مورد واحد، سه جور اصل جاری شود. و به حسب لحاظش فرق می کند. در همین قاعده تجاوز که شما فرض کنید در حال سجده شک می کنید که رکوع انجام داده اید یا خیر، ممکن است استصحاب عدم رکوع بکند. خب نماز باطل است شما رکوع انجام نده. ممکن است جعل انجام دهد که شما رکوع انجام ندادید که اصطلاحا قاعده تجاوز است. آن وقت نماز درست می شود.

آن وقت این را از اینجا می شود فهمید که عرض کردیم در لسان دلیل خیلی دقت کنید. آن لسان دلیل اساس کار است. مثلا گفت آقا من در سجده شک می کنم که رکوع انجام داده ام یا خیر. می گوید تو بعد از قیام یعنی تو وقتی قرائت کردی رکوعت را کردی یعنی نظرش را بگذار روی قرائت. تو بعد از قرائت چه کار کردی. تا نظرش رفت روی قرائت معنایش این است که اصالت عدم رکوع. یعنی حالت قبل از رکوع را در نظر گرفته است. اگر آمد گفت بلا قد رکعت، یعنی حالت قرائت را در نظر نگرفته است خود حالت رکوع را در نظر گرفته است. در یک روایتش هم دارد بلا قد رکعت. اگر آمد گفت و امضی فی صلاتک یعنی هیچ کدام را در نظر نگرفته است. نه حالت قیام را در نظر گرفته است نه حالت رکوع را. قوام اصول عملیه به این است. لذا آن اولی که استصحاب باشد اصل محرز است. استصحاب عدم رکوع. دومی که حکم به تحقق رکوع باشد آن هم محرز است قاعده تجاوز هم محرز است. سومی که می گوید فامضی فی صلاتک این دیگر محرز نیست. این اصل عملی صرف است. عرض کردیم اصل عملی محرز تنقیح می کند موضوع را. یعنی روشن می کند که وظیفه شما نسبت به رکوع چیست. اصل عملی غیرمحرز فقط وظیفه عملی است. در فرق هایش هم گفته ایم چند بار گفته ایم. این توضیحات گذشت این خیلی مسئله به نظر ما مهمی است. در بیان نسبت سنجی بین اصول یک، در بیان این عبارتی که شیخ دارد امروز و مع حالت السابقه یا لوحظت مع حالت السابقه عرض کردیم لحاظ در باب اصول اساس کار است. فقط در استصحاب نیست. در تمام اصول لحاظ می شود.

اگر لحاظ نیامد و تنزیل نیامد اصلا اصل نیست. اصلا قوام اصل به لحاظ است. می آید یک نکته ای را در نظر می گیرد طبق آن جعل می کند. و لذا ما یک اصطلاحی را کرارا به کار بردیم. اصول عملی فرقش با امارات این است در امارات عمل شما به مقدار صورت ادراکی ذهنی شما است. این می شود اماره. اگر عمل شما غیر از صورت ادراکی شد می شود اصل. این به طور کلی البته عرض کردیم این تعابیر را دیگران ندارند بعضی هایش را هم انشاء الله بعد در تعارض اصول عرض می کنیم. لذا عرض کردیم چون اصول ربطش به نکته اش لحاظ است، اصول عرض کردیم تقریبا بلکه تحقیقا، اصول مثل معانی حرفی هستند. چطور معانی حرفی مندک در غیر هستند؟ اصول هم همین طور است. یعنی چون لحاظ می کند مندک در غیر است. به خلاف امارات. امارات مثل معنی اسمی هستند. این فوارقی است که این حقیر سراپاتقصیر گفته ایم که در عبارات آقایان نیامده است. پس نکته اصلی در باب اصول لحاظ است. اگر لحاظ شد، این که گفته اند شک باید فعلی باشد. این جا مشکل این است که ایشان نماز را خوانده است بعد از نماز است. می گوید چرا من اعاده نکنم این بعد از نماز اگر بعد از نماز شد، این یعنی چه؟ یعنی حالت قبل از نمازی را لحاظ نکرده است.

استصحاب اگر می خواهد باشد باید قبل از نماز لحاظ کند. چون می خواهد بگوید لا تنقض الیقین بالشک. حالا من که یقین به نجاست دارم. نقض یقین بالشک نیست که نقض یقین به یقین است. یعنی اشکال اساسی البته آقایان ننوشته اند اشکال اساسی به نظر ما این است اصلا. یکی آن نکته ای که عرض کردیم که بخواهد به خود استصحاب این مطلب را اثبات کند. تحدید را البته اینجا تحدید نیست همین تنجیز را. یکی هم البته این تحدید اگر باشد چرا مشکل د ارد. اما اگر تنجیز باشد مشکل ندارد. یک مشکلش این است که الآن این سؤالش مال بعد از نماز است. چرا می گوید اعاده نکند؟ خب وقتی می خواهد سؤال بعد از نماز کند باید حالت بعد از نمازی را ببیند. اگر بخواهد حالت بعد از نمازی را ببیند یقین دارد شک که ندارد.

بله اگر این جور می فرمود که چرا این نماز خواند. بله قبلا یقین به طهارت داشت حین نماز شک داشت. استصحاب می کرد نماز می خواند. این مشکل ندارد. مشکلش آن طرف است. از آن طرف هم چون اقایان گفته اند شک تقدیری به درد نمی خورد و لذا عده ای از علما در اینجا گفته اند که در حقیقت هم تمسک به استصحاب است هم قاعده اجزا. که نه تو نمازت را با اجزا خواندی و این عمل به استصحاب مجزی است.

من توضیحاتش را دیروز عرض کردم دیگر تکرار نمی کنیم. ظاهرش این است که ما باید در عبارت یک تصرف مایی بکنیم. یعنی فعلا حدیث را همین طور نقل کنیم چون گفت کم ترک الاول و الآخر. برای اینکه بعد می آید لکن احتمال می دهیم حالا مثلا چون کلام امام به نحو شفاهی بوده است زراره هم شاید به نحو شفاهی گفته است حریز که آن را ضبط کرده است احتمالا کم و زیادی شده باشد. یا مثلا بگوییم این عبارت در آن زمان مصطلح بود بین فقها. بهرحال آنچه که به ذهن ما می آید این است که مراد جدی این است که می گوید چرا اعاده نمی کند؟ امام می خواهند بفرمایند این حینی که در نماز داخل شد این در حین دخول در نماز با استصحاب، استصحاب کرد طهارت را و استصحاب هم کافی است برای تنجیز. برای لا صلاه الا بطهور. استصحاب نجاست مانع است استصحاب طهارت هم محقق شرط است. مورد حدیث را به تنجیز بزنید به تحدید مقام جعل نزنید که مشکلی که سابقا عرض کردیم.

خلاصه حدیث یعنی خلاصه این سؤالات زراره این است. سؤال این است که لا صلاه الا بطهور در چه حالاتی تنجز پیدا می کند. یا نجاست در چه حالاتی مانع است؟ یکی حالت علم اول سؤال کرد. دومی یک سؤال دیگر هم راجع به علم بود فقط مطابَق علم را نمی توانست تشخیص دهد. باید عادتا طبق قانون سومی اش بینه باشد. عرض کردیم در اعتبارات اینگونه است چه در مقام احکام کلیه و چه در مقام موضوعات خارجی. اول علم است بعد اماره است بعد اصول محرزه است بعد اصول غیرمحرزه. این یک ترتیب طبیعی دارد. این ترتیب باید مراعات شود. سؤال می خواهد بکند که آیا در باب لا صلاه الا بطهور کدام یکی از اینها منجز هستند و کدام نیستند. یک علم امام می فرماید که منجز است. دو، بیّنه که اینجا سؤال نکرده اند آن وقت قاعدتا وقتی بیاید بگوید استصحاب منجز است به طریق اولا بیّنه منجز است. مسلّم بینه منجز است هیچ شبهه ای ندارد. دو تا شاهد عادل بگویند این لباس پاک است در آن نماز بخوان. یا بگویند این لباس نجس است ممنوع است در آن نماز بخوانی.

سوم، اصول محرزه. اصول محرزه در ما نحن فیه عبارت از استصحاب است. البته قاعده یقین هم شاید به یک معنایی اصل محرز احتمال دارد. اما ظاهرا سؤال از استصحاب است. یعنی لباس سابقا پاک بود و بگوییم اینجا در حقیقت راوی در سؤال خودش استصحاب را گفته است. چون دارد فنظرت فلم اری شیئا فصلیتُ. این بر می گردد به فهم ظهور. یعنی من نگاه کردم چیزی ندیدم بعدش نماز خواندم. خب بگوییم اینجا این آ قای راوی یعنی سائل اگر زراره باشد روی ارتکاز خودش گفته است من در این نماز با استصاب وارد شدم. امام می گوید اشکال ندارد. می خواهد امام در حقیقت با این تعلیل مال آن حالت دخول با استصحابی نه بعد از نماز. عرض کردم در اصول عملیه خیلی دقت کنید خیلی ظرافت دارد. اینکه خدایی نکرده دقت کنید این ظرافت ها در نظر امام مورد نظر نبوده است اینکه قطعا خلاف ظاهر است. و به ذهن من این طور می آید که روایت ناظر به استصحاب باشد فقط و لیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک که دیروز شرح مفصل دادیم. ممکن است تعلیل ارتکازی باشد که توضیحاتش گذشت ممکن است تعلیل تعبدی باشد. لکن با یک تصرف در سنت پیغمبر. این تصرف در سنت پیغمبر در دنیای فقه در آن روز مجاز بود. لکن اهل سنت به عنوان قیاس آن را می دانستند. ما شیعیان هم به عنوان اینکه امام شارح کتاب و سنت است می دانستیم. چون شأن ائمه در قیاس نبود. به شدت هم مخالف قیاس بود.

عرض کردیم سنی ها هم دارند. لکن سنی ها تعبیرشان این است پیغمبر فرمود در اثنای نماز اگر احتمال دادی اعتنا نکن. لا ینصرف حتی یسمع صوتا أو یجد ریحا. بعد نوشته اند و هذا الحدیث و ان کان مورده خاص لکن معناه عام. این معناه عام یعنی قیاس. موردش حدث در اثنای نماز است. لکن معنایش عام است شما هر جایی شک کردی ادامه اش بده. موردش خاص است معنایش عام است. این اسمش شد قیاس. اینجا هم امام فرمود و لیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک ابدا. این ابدا یعنی معنا عام. آنها در عبارتشان آورده اند معنا عام است اینجا در حقیقت امام می خواهند بفرمایند که درست است که در حقیقت امام در نماز گفتند در اثنای نماز. لکن هیچ وقت اختصاص به نماز ندارد. عرض کردم این عبارت در جو فقهایی اگر داده می شد هیچ مشکل خاصی نداشت. لکن جو فقهایی اهل سنت چون امام باقر اوایل انتشار فقه است و خیلی اهل مدینه اهل سنت هیچ مشکلی هیچ کدام از اهل سنت روی امام باقر ندارند. بعضی ها در مقام حدیثی امام صادق دارند اما روی امام باقر کسی ندارد.

کیف ما کان به نظر ما هم شرح یکی از شئون ائمه علیهم السلام تحدید و شرح بیان آیات و سنن پیغمبر است. فرائض الهی و سنن نبوی. ایشان دارند آن سنت پیغمبر را شرح می دهند و آن اینکه این اختصاص به اثنای نماز ندارد. عرض کردیم بعضی از اهل سنت هم قبول ندارند این را خواندیم. اصلا گفتند اگر خارج در نماز شک در وضو کرد باید وضو بگیرد نماز بخواند. استصحاب نمی تواند بکند. این هست در مدینه هم مطرح بوده است. این توضیحاتش سابقا گذشت.

پس بنابراین به ذهن ما می آید که روایت استصحاب باشد. از لحاظ تعبیری یک کمی مشکل دارد. هیچ مشکل خاصی در استصحاب ندارد.

س: … و لم اری را شما به معنای شک می گیرید؟

ج: یعنی وقتی گفت ظننته انه اصابه. فنظرت فلم اری شیئا فصلیت. ظاهرا یعنی هنوز همان شک بوده است. ظن بوده است. یعنی فنظرت فلم اری شیئا آخر فرض سؤالش اول این است قال ظننت انه ببینید ظننت. بعد فنظرت فلم اری شیئا یعنی این ظن تبدیل به یقین شد؟ سؤال این است. یا نه باز هم ندیدم هنوز هم آن ظن و احتمال هست.

س: از جواب امام فهمید؟

ج: از جواب امام فهمید لا تعید. یعنی استصحاب. بگوییم مثلا در اینجا مثل زراره البته شأن زراره این است. این نکته را دقت کنید من سابقا کرارا عرض کردم در مورد این روایات زراره ما از غیر زراره هم داریم. در آن روایت خفقه و خفقتان که اصلا گفتیم معارض دارد. آن که هیچی. در همین روایت که می گوید من خیال کردم نماز خواندم بعد از نماز دیدم. ما از غیر زراره داریم معتبر هم هست. اصلا در آن لا تنقض الیقین بالشک ندارد. لذا عرض کردیم یک شبهه ای همیشه برای ما پیش می آید که اینها نقل به مضمون باشد. یعنی خیلی بعید می دانیم که امام سلام الله علیه یک مطلبی را به زراره فرموده باشد به هیچ کس دیگر نگفته باشد. خیلی بعید است. همین سؤال بعینه هست از راوی دیگر در همان باب نگاه کنید در جامع الاحادیث. مثلا در باب همین نماز، ایاک ان تحدث وضوئا. روایت بکیر. خیلی هم شدید است. ایاک ان تحدث وضوئا حتی تسمع صوتا أو تجد ریحا. یعنی این یک مشکل کلی دارد که مثلا این تعبیر را فقط زراره آورده است. حکم آمده است عین همین سؤال و جواب جای دیگر است. غیر از زراره هم لا تنقض الیقین بالشک ندارد. خیلی برای ما این نکته تعجب آور است.

پس بنابراین به ذهن ما می آید که روایت در استصحاب باشد. مشکل ندارد. البته بحث دیگر پیش می آید آیا این مثلا مورد این روایت شامل شک در شبهات حکمیه هم می شود یا خیر؟ شامل در شک در مانع می شود خب آن بحث دیگری است که خلاف ظاهر است. یعنی از روایت ما اطلاقی عمومی که شامل حتی شبهات حکمیه هم بشود نداریم.

س: می گوید من نگاه نکردم ندیدم امام می فرماید که وسواس نداشته باش نمی خواهد اعاده کنی

ج: این را از خود من شنیدید چون آقایان دیگر نگفته اند حالا تکرار می کنم می گویم. اجازه فرمایید این را تمام کنم بعد اگر اشکالی بود در خدمتم.

سؤآل چهارم، بعد می گوید علم انه اصاب الصوم در یک ناحیه. نگاه کرد پیدا نکرد. این علم اجمالی است. امام می فرماید بله نماز نخواند. یعنی بعباره اخری در باب شرطیت طهارت و مانعیت نجاست هر چهار تا منجز هستند. خلاصه اش. هم علم منجز است هم بیّنه منجّز است که ذکر نشده است در روایت هم اصل محرز منجز است مثلا سابقا منجّز بود شک کرده است که این منجّز است نمی تواند نمازبخواند. یا سابقا طاهر بود شک کرده است می تواند نماز بخواند. استصحاب منجز است. هم اصاله الاحتیاط منجز است. علم اجمالی اصاله الاحتیاط است دیگر. یعنی امام در حقیقت می خواهند روشن شد؟ حدیث را اگر این طور معنا کنیم خیلی واضح و روشن است. در حقیقت اگر این سؤال و جواب ها یا از زراره است از امام یا از حریز است با زراره. این در حقیقت چهار مرتبه تنجیز را در باب شرطیت و مانعیت نجاست فرمودند. به نظرم روشن شد. امام می خواهند بفرمایند که در باب طهارت لا صلاه الا بطهور یا مانعیت نجاست هر چهار تا منجز هستند. هم علم منجّز است برای علم دو صورت فرض کرده است. هم بیّنه. بیّنه نیامده است یعنی ظن معتبر. این در سؤال نیامده است. هم اصل محرز منجّز است که پیش ما در این ما نحن فیه استصحاب بوده است. البته ممکن است بعضی از قواعد فقهی را هم ما اصل محرز قرار دهیم. مثلا در جاهایی که آن گوسفند است که قطیع و حالا گفت که قرعه بزند. حالا قرعه افتاد بالأخره که این حیوان مثلا حرام است و آن گوشتش یا پوستش پاک نمی شود. در آن هم بخواهد نماز بخواند می شود اصل محرز. بنا بر اینکه قرعه هم اصل محرز باشد. در ان هم نمی تواند نماز بخواند.

یا قاعده من ملک شیئا ملک اغرار به. یک قاعده ای است که هر کسی مالک چیزی بود من عبایم دست من است. می گویم این عبا نجس است. این هم بگوییم قاعده من ملک این هم حدّش اصل محرز است. این اماره نیست لکن اصل محرز است. و معیار اصل محرز را هم عرض کردیم اصول را هم عرض کردیم پس بنابراین اگر کسی گفت نجس است اگر از امام سؤال کرد که نه نماز نخوان در آن. این منجز است وقتی آن قاعده را قبول کردیم من ملک شیئا ملک الاغرار به روشن شد؟ پس ببینید اگر ما با قرعه قبول کردیم که تعیین نجاست کردیم در اینجا. یا تعیین طهارت کردیم. با قرعه هم می شود عمل کرد. سؤال در استصحاب است. لکن اصول محرز دیگر هم داریم. قاعده سوق مسلم داریم اینها اصول محرزه هستند دیگر، قاعده سوق مسلم داریم، من ملکا ظاهرا اصل محرز باشد. قرعه هم هست. پس بنابراین ما اگر نجاست را یا طهارت را احراز کنیم با اصول محرز نماز درست است نجاست هم نماز باطل است.

چهارم، اصل غیر محرز. اصل غیرمحرز فقط وظیفه صرف است عمل صرف است. اگر وظیفه شما بود که در این دو لباس نماز نخوانید احراز هم نداریم وظیفه بود. این هم محرز نجاست است. اگر شما در این لباس نماز خواندی باز هم نمازتان باطل است. پس در حقیقت خیلی لطیف است انصافا هم روایت خیلی ظریف است. من هم هنوز شک دارم که روایت بین زراره و امام است یا بین حریز و زراره است. خیلی لطیف است چهار تا از محرزها را به استثنای بیّنه فرموده اند. علم و اصل محرز و مسئله اصل غیرمحرز. اگر وظیفه عملی هم بوده است اجتناب این هم کافی است برای اینکه نماز در نجاست صدق کند. صدق می کند نمازش باطل است. این آن که ما از روایت می فهمیم. حالا اگر بخواهیم جمع و جور نهایی کنیم چون بحث دیگری هم راجع به کلیه روایت است که عرض می کنیم.

ذیل روایت هم در باب اثنای نماز است ما جای دیگر هم این روایت را داریم معارض هم دارد فعلا وارد بحث نمی شویم آن هم یک کمی تعویل می خواهد. حالا دیگر من نگفتم امروز حالم خیلی مساعد هم نیست. آن هم باید یک کمی در عبارت دستکاری شود. یک کمی آنجا هم گیر دارد ذیل عبارت. آن هم ظاهرا استصحاب باشد حالا آقای خویی گفته است ظاهر فلان نه آن قدر ظاهر نیست. آن هم کمی دستکاری می خواهد با این تأویلاتی که ما گفتیم. آن وقت حالا جمع نهایی، در لانک کنت علی یقین من وضوئک به عنوان تعلیل بر عدم اعاده، احتمالاتی که داده شده است یک، استصحاب باشد. استصحاب بودن این روایت هم باز همان دو نکته ای است که سابق گفتم یعنی منحل به دو احتمال می شود. یک، مرادش بقاء طهارت است. بگوییم حقیقت استصحاب بقاء متیقن است. کنت علی یقین من طهارتک. دو، بگوییم استصحاب تصرف در یقین است نه متیقن. این دو احتمال است که سابقا کرارا عرض کردیم.

احتمال دوم یعنی احتمال غیر از استصحاب البته احتمال استصحاب دو تا شد. احتمال دوم قاعده یقین باشد، یعین آن یقینی که سابق داشتی به هم نزن. شک برایت پیدا شد به آن یقین اعتماد کن. لکن انصافا عرض کردیم قاعده یقین ولو بعضی ها احتمال دادند اصلا با ظاهر عبارت نمی سازد. چون یک یقین اول هست که قبل از ظن اصابه است. این دومی اش هم معلوم نیست هنوز واضح نیست. اگر واقعا ظن بوده است که اصلا یقین نبوده است که در آن بحث کنیم. فنظرت فلم اری شیئا. یک یقین سومی هم هست. این به قاعده یقین انطباق ندارد. ولو بعضی ها احتمال داده اند اما انصافا کاملا اجنبی از قاعده یقین است. احتمال سوم، بگوییم این روایت ناظر باشد به قاعده مقتضی و مانع که سابقا عرض کردیم. قاعده مقتضی یک قاعده دیگری است و عرض کردیم مرحوم آقا شیخ هادی تهرانی به عنوان اینکه مبدع این نظریه است که استصحاب ثابت نیست اما این قاعده مقتضی و مانع ثا بت است. آن قاعده مقتضی و مانع را چند بار شرح دادیم باز هم می گویم چون ایشان تعبیر کرده است قاعده شریفه که آن قاعده این است که اگر ما یقین به یک مقتضی یا به اصطلاح بنده ما در دوره سابق سبب، حالا به اصطلاح ایشان در دوره سابق که بحث استصحاب بود تعبیر به سبب می کردیم. اگر سببی، مقتضی ای برای چیزی آمد ما همین جور آثار را باز می کنیم تا یقین به مزیل آن بیاید. دقت کنید. مثلا من وضو گرفتم هر چه احتمال بیاید که من مثلا خواب پیدا کردم چرت زدم یا شک در ریحی میحی هر شکی پیدا شد ما همین طور آثار وضو را بار می کنیم تا یقینا ناقض بیاید. تا یقینا حدث بیاید. هر چه احتمال و شک و اینها در اثنا می آید آن هست و آن آثار هست.

و لذ ایشان هم معتقدند که استصحاب جاری می شود ولو شک فعلی نباشد. چون این کاری به یقین ندارد این می گوید شما در فلان ساعت پاک بودید. الآن دارید شک می کنید. از آن ساعت تا الآن هم پاک هستید. این قاعده مقتضی این است. این غیر از آن مقتضی و مانعی است که مرحوم نائینی و آقای خویی در اینجا به مناسبت اقسام استصحاب که بعد هم ما متعرض می شویم

س: به حکم عقل است یا عقلا است

ج: ایشان می گوید از روایات در می آید حالا دقیقا نمی دانم حکم عقلا را هم می گوید اما از روایات در می آید. عرض کردیم این مطلبی که ایشان می گوید این همان عباره اخری استصحاب حال اجماعی است که در کلمات اهل سنت آمده است. چون در کلمات علمای ما هم استصحاب حال اجماع آمده است اما مراد از حال اجماع را این طور فهمیدیم هر حکمی که به اجماع ثابت شود از او رفع ید نکنیم استصحاب کنیم. مثلا خیال می کنیم استصحاب عادی است. لکن در کلمات اهل سنت تصریح می کنند که هر حکمی که اتفاقا ثابت است واقعا آن حکم ثابت است تا اتفاق بر خلافش بیاید. بالاتفاق و بالیقین آن برداشته شود. آن حتی در شبهات حکمیه. در همان مثال نماز، کسی که با تیمم نماز خواند آب نداشت و در اثنای نماز آب پیدا کرد آنها استدلالشان همین است. این بالاجماع می توانست با تیمم وارد نماز شود. حالا شک می کند چون آب دیده است در اثنای نماز. چون شک است، ادامه بدهد تا خارج نماز. نماز بعدی بالاجماع وضو می خواهد. نماز بعدی. این نماز محل اشکال است. البته من خودم در عبارت مرحوم آقا شیخ هادی ندیدم شنیدم کسی دیده بود گفت که ایشان هم می گوید که استصحاب اهل اجماع مرادش همین است. اگر این مطلب را گفته باشد این قاعده مقتضی چون همان استصحاب حال اجماع است که اهل سنت گفته اند.

طبعا این هم اثبات می خواهد این مطلب خودش هم اثبات می خواهد. این چیزی نیست که خودش جزء مسلّمات باشد. این هم مثل استصحاب دو جور می شود. یا به لحاظ خود آن عمل به لحاظ طهارت است. تاره به لحاظ یقین است. اگر یقین به طهارت آمد این یقینتان را ادامه دهید تا یقین به حدث بیاید. استمرار یقین باشد. این هم احتمال سوم در استظهار از این حدیث.

احتمال چهارم که ایشان هم فرمودند که من هم خودم سابقا عرض کردم که منشأ احتمال هم عرض کردیم بعضی از کتب اهل سنت است که عبارت الیقین لا یزول بالشک را این طور معنا کرده اند. گفته اند مراد الیقین لا یزول بالشک یعنی به وسواس اعتنا نکن. این نفی وسواس است اصلا. اینجا هم دارد لا تنقض الیقین. انصافش هم اگر بخواهیم با آن تعلیل عدم اعاده به نظر من این از همه اش ظاهر تر است. حالا علمای ما اصلا ذکر نکرده اند علمای ما چرا؟ چون مفروض کلام این است که ایشان روی طهارت بوده است. ظن اصابه کرده است فحص کرده است نگاه کرده است چیزی ندیده است. یعنی روی همان طبیعت خودش گفته است که چیزی که نیست ما خیال کردیم نماز را هم خوانده است. خوب دقت کنید. در حقیقت امام می گوید تو الآن اگر بخواهی اعاده کنی، شکت وسواست کارهایت را انجام داده ای رفته است پی کارش دیگر وسواس نکن.و لیس ینبغی لک اصلا شما به شکی که بعد از یقین، تو این کارهایت را انجام دادی نمازت را خوانده ای حالا داری شک می کنی که آیا من این نمازم چون بعد نجاست را دیدم امام می خواهد بفرماید اصلا به این وسواس اعتنا نکن. چون آقایان نگفته اند من این را اضافه کردم.

پس بنابراین مجموعه احتمالات استصحاب هست، قاعده یقین هست قاعده مقتضی و مانع هست و مسئله عدم اعتنای وسواسی به شکش. و لذا من همان روز اول هم عرض کردم انصافا سه تا روایت صحیحه زراره دارد که در هر سه روایت زراره این احتمال است. احتمال اینکه نفی وسواس باشد اصلا. عرفی هم هست یعنی این به عدم اعاده بهتر می خورد. گفت لا تعید قلت لم قال لانک کنت علی یقین. تو نمازت را انجام دادی رفت پی کارش. اول پاک بودی احتمال اصابه دادی نگاه کردی هیچی هم ندیدی خیال راحتی خودت نماز را خواندی. تمام شد دیگر عمل. حالا چرا شک می کنی؟ بیخود شک نکن وسواس نکن. می گوید خب نجاست را دیدم. می گوید شاید نجاست بعد پیدا شده است. وسواس نکن چرا در عملی که شما مرادتان همین بود دیگر. این را خود من هم گفته بودم. این احتمالش به ذهن من می آید که اگر تعلیل عدم اعاده باشد که آن مشکلات استصاحب و قاعده یقین در آن مشکل داشته باشد این به وسواس به نظر من از همه بهتر می خورد که هدف امام نفی وسواس و لیس ینبغی لک اصولا کاری را که تو با خیال راحت انجام دادی هیچ وقت با وسواس، و ارتکازی هم هست یعنی امری است که به اصطلاح بیشتر عقل ابداعی است که می خواهد زندگی انسان را تعیین کند. در زندگی ات این کار را نکن. کاری را با یقین با راه روشن انجام دادی بعد شک می کنی. عرض کردم در این جامع الشتات مرحوم میرزای قمی یک نامه ای است خیلی مفصل است از مرحوم آخوند ملا علی نوری اصفهانی ایشان در اواخر عمل چون ایشان عمر طولانی دارد 102 ساله است خیلی عجیب است این اواخر شک در نمازهای سابقش داشته است. به میرزای قمی نامه می نویسد که می خواهم احتیاط کنم و نمازهایم را اعاده کنم. خیلی تعجب است. میرزای قمی هم اصرار می کند که این کار را نکن. وسواس نکن. خیلی لطیف است آن فیلسوف می خواهد اعاده کند این فقیه می گوید که نه احتیاط نکن. و یک بحثی که اصلا این احتیاط معلوم نیست درست باشد بحث مرحوم میرزای قمی. خیلی نامه لطیفی است.

بهرحال من فکر می کنم این بهتر از همه شان می خورد. اصحاب ما هم نفهمیده اند. انصافا اگر ما باشیم این که لم لا تعید قال لم این نه به استصحاب مربوط است نه به قاعده مقتضی مربوط است نه به قاعده یقین و شک ساری مربوط است این بهتر از همه است. کارت را انجام داده ای وسواس نکن. این هم راجع به حدیث دوم لکن انصافا احتمال استصحاب با قطع نظر از این احتمال وسواس لکن برای استصحاب باید در روایت یک دخل و تصرفی بشود. و این دخل و تصرف را یا باید بگوییم در مقام نقل حدیث مشکل پیش آمده است یا اصلا اصطلاح فقهایی بوده است. اصولا وقتی انسان عبارت فقهای قرن اول و دوم را می بیند این جور کارها را می بیند. یعنی می بیند که یک مقدار ابهامی در تعبیر است. احتمال جزء تعبیرهای شایع آن زمان بوده است. این هم راجع به روایت دوم. دلالتش به نظر ما بر استصحاب بد نیست. احتمالش قوی است لکن اینکه اطلاق داشته باشد آن اطلاقی که آقایان گفته اند آن دیگر روشن نیست.

بحث روایت سومی است از زراره. روایت سوم زراره در باب صلاه است. در باب صلاه فرقش با این ابواب سابق این است که اهل سنت انها هم از رسول الله در باب شک در رکعات حدیث دارند. یعنی آنها دارند که اگر شک بین ثلاث و چهار کرد، یک رکعت دیگر اضافه کند. آن وقت مشکلش این است در آن مسئله که در باب شک در رکعات تعبیری دارند که مشعر است به استصحاب یعنی استصحاب عدم رکعت چهارم، یک نکته ای که دارد در آنجا نکته لطیفی که در آنجا دارد پیغمبر فرمودند و الیبنی علی ما استیقن. این را آنجا دارد. دقت می کنید؟ و الیبنی علی ما استیقن. این و الیبنی علی ما استیقن یکی از مناشی مهمی شده است که بعدها زیربنای همین قاعده الیقین لا یزول بالشک را درست کرده اند و استصحاب. عرض کردیم اهل سنت دو مورد دارند. یکی شک در حدث است آنجا ندارد این تعبیر را. قال لا ینصرف. آنجا تعلیل ندارد. یعنی تعلیل مشعر به تعبیر ندارد. یکی این روایت ابوهریره هم هست یکی هم در شک بین سه و چهار است. پیغمبر صلوات الله و سلامه علیه می فرمایند به اینکه و الیبنی علی ما استیقن. در روایات ما هم شبیه این ت عبیر آمده است. و الیبنی علی ما استیقن نیست اما شبیه این تعبیر در روایات ما هم وارد شده است.

عرض کنم که در این مسئله در این کتاب جامع الاحادیث اگر خدمتتان باشد همین ابواب خلل در نماز، از باب 19 هم بعضی روایات دارد مربوط است تا چهار پنج باب بعد از آن این مربوط به ما نحن فیه است. آن که مربوط به اول ما است می خوانیم بعد برویم ببینیم که بقیه روایات را چه کار کنیم. ما در میان روایاتی که ما داریم، یک روایت از زراره داریم که در آنجا شبیه این تعبیر است یعنی آن روایتش به استصحاب خورده است. البته این روایت زراره در باب رکعات فرقش با آن روایت این است که این در کافی هم آمده است. تهذیب و استبصار هم مرحوم شیخ هم از کافی نقل کرده است. خودش مصدر مستقلی نیاورده است لکن باز فقیه این را نیاورده است. مرحوم صدوق این را نیاورده است. این روایت در چاپی که دست من است صفحه 335 از جلد 6 به نظرم از جامع الاحادیث از کتاب کلینی نقل شده است و مرحوم شیخ هم در تهذیب و استبصار از ایشان گرفته اند. سند اینگونه است حالا من بخوانم تا فردا توضیحاتش را می دهیم. علی بن ابراهیم عن أبیه و محمد بن اسماعیل، این را به رفع بخوانید، عن فضل بن شازان جمیعا عن حماد کرارا عرض کردیم این اشاره به دو نسخه از این کتاب حماد یا کتاب حریز است. یکی نسخه قمی است که علی بن ابراهیم از پدرش نقل می کند و یکی هم نسخه خراسانی یا نیشابوری است که شاگرد فضل از فضل نقل می کند. فضل بن شازان رحمهم الله .و توضیحاتش را هم کرارا داده ایم. میراث های کوفه یا میراث های عراق که به قم آمده است انحاء مختلف دارد. یکیش اینگونه است یعنی به نحو این است که کوفی بوده است به قم آورده اند که ابراهیم ساکن کوفه بوده است این کتاب حماد یا حریز به قم. یکیش هم به این نحو بوده است که از مثلا ایران رفته اند آنجا برداشته اند و آورده اند. فضل بن شازان نیشابوری است به کوفه آورده است. و هر دو تعبیر خوب است طبعا طریق فضل اگر ثابت شود مال فضل است بهتر از ابراهیم است. جلالت مقام فضل بالاتر است. لکن فقط مشکلش این است که آن محمد بن اسماعیل را هنوز درست نمی شناسیم. عرض کردم کرارا مرحوم کلینی به یک واسطه آثار فضل را نقل می کند خب خوب هم هست. یعنی تقریبا می شود گفت به یک معنایی علو اسناد است. فضل متوفای 260 است کلینی متوفای ت قریبا 328، 329، حالا فرض کن 330. هفتاد سال فاصله وفاتی با هم دارند. با یک واسطه. لکن مرحوم صدوق با دو واسطه از آثار فضل نقل می کند.

صدوق هم طریقش مشکل دارد کلینی هم مشکل دارد. مرحوم صاحب کتاب رجال کشی هم با یک واسطه آن هم مشکل دارد. اصولا آنچه که ما الآن از آثار فضل داریم مشکل دارد. یعنی واسطه هایشان مشکل دارد و نمی دانیم چرا. یعنی هنوز برای ما حل نشده است که مقام و جلالتی که فضل در خراسان داشته است در نیشابور داشته است چطور شده است که علمای قم نرفته اند از ایشان تحمل حدیث کنند. چون خیلی مهم است مثلا علما می رفتند از ایشان که مرد بسیار بزرگواری است و فوق العاده ما از این چهره ها که در مصطلحات حدیث و مبانی حدیث شناختی ای که استاندارد اهل سنت بوده است فوق العاده است نظیر ندارد. معاصر بخاری هم هست. فضل 260 است وفاتش بخاری 256 است. شاید واقعا برای شما تعجب آور باشد که در شناخت حدیث اهل سنت و مناقشاتش گاهی بر بخاری مقدم است. در عالم خود آنها. دیگر من چون در یک جایی شرح این مطلب را گفته ام آدرسش را داده ام فعلا وارد نمی شوم. خیلی عجیب است استاد مشترک هم دارد محمد بن یحیی ذهری نیشابوری، ایشان استاد بخاری هم هست استاد فضل هم هست. فضل بن شازان خیلی فوق العاده است. اضافه بر این اطلاع واسع که ما واقعا چهره ای مثل ایشان در حدیث، می گویم گاه گاهی شانه به شانه بخاری می زند بلکه بر او مقدم است. این خیلی مهم است. این کلمه کمی نیست. روی مبانی شان نه روی مبانی ما. یکدفعه ما می گوییم حدیث بخاری را قبول نداریم. یکدفعه روی مبانی خودشان و دقیقا همان راهی که مبانی خودشان است می آید با بخاری شانه به شانه می زند و مقدم بر بخاری است. خیلی جلالت قدر دارد و خیلی هم کتاب دارد ایشان. حتی کتابی هم در علم دارد.  احتمالا مسائلی که امروز فلسفه شناخت می گویند شبیه چیزی که ایشان نقل کرده است.

فضل در اینها هم کتاب دارد. خیلی عجیب است یک شخصیت فوق العاده است. هم معقولا هم منقولا فضل بن شازان یک شخصیت فوق العاده است. تعجب است. روایت دارد که امام عسکری فرمود انی اقطبت اهل خراسان بمکان الفضل فیهم. من قبطه می خورم. مثل امام معصوم همچین مطلبی را بفرمایند. و عجیب است قمی ها نیامده اند از ایشان اخذ علم کنند. خیلی عجیب است انصافا.

و از طرف دیگر در شیعه. حالا آن که در سنی ها بود. در شیعه هم چون ایشان عراق رفته است بهترین میراث های حدیث شیعه را در عراق ایشان به خراسان آورده است. لذا عرض کردیم کرارا مرارا که اصولا فضل راوی از امام نیست. ایشان مسلّم است امام هادی و امام عسکری را درک کرده اند هیچ روایت ندارند. امام رضا این علل و اینها ظاهرا جعلی و ساختگی است اساس ندارد. این را مرحوم شیخ صدوق با خط اخباری گری ترویج کرده اند و الا حتی نجاشی اشاره هم ندارد. شیخ هم ایشان در اصحاب حضرت رضا ننوشته است.

کیف ما کان آن روایتش را هم شیخ طوسی حتی یک قطعه اش را هم نیاورده است. و حق هم با ان آقایان است. علی ای حال اما نسبت به ما حالا آن که مال سنی ها که گفتیم، چیز عجیبی که در فضل است ارتباطش با بزرگان درجه یک اصحاب است. مثل ابن ابی عمیر مثل صفوان مثل ابن فضال پدر همین جا مثل حماد بن عیسی. آنچه که فضل دارد البته در کتاب ما فعلا که پیدا نکردیم در کتاب کشی مشایخ فضل را که آورده است به اصطلاح خودشان من روی عنه یکی هم محمد بن سنان است. به استثنای محمد بن سنان که محل کلام است، بقیه همه مشایخ درجه یک هستند. یعنی ما دیگر از اینها بالاتر نداریم. و یک وجود مغتنمی هست انصافا فضل چطور این آقایان کم لطفی کرده اند. بهرحال مرحوم کلینی توسط شخصی به نام محمد بن اسماعیل که الآن نمی شناسیم ظاهرا نیشابوری بوده است شاگرد فضل است میراث های فضل را برای کلینی آورده است. بهرحال شواهد تأیید به خاطر اعتماد کلینی است و الا چیزی نداریم. البته در گذشت زمان عده ای خیلی دیگر این کتاب سماوی مرحوم میرداماد خدا رحمتش کند خیلی من المشایخ فلان یک چیزهای عجیب و غریب راجع به محمد بن اسماعیل. ظاهرا دیگر تماما استنباطات فردی خود ایشان است.

عن حماد بن عیسی عن حریز عن زراره. سندش مثل سند ما است اما نکته این این است که کافی هم دارد.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD286KBدانلود
PDF122KBدانلود
MP312MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج اصول
قبلی خارج اصول فقه (جلسه50) یکشنبه 1395/10/12
بعدی خارج اصول فقه (جلسه52) سه‌شنبه 1395/10/14

اصول فقه

فقه

حدیث