خارج اصول فقه (جلسه41) چهارشنبه 1395/09/24
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد راجع به حجیت استصحاب اولین تمسکی که اینجا بزرگان معاصر ما کرده اند به سیره عقلا و مردم است و عرض کردیم این استدلال برای مثل مرحوم نائینی که سیره را قبول می کند و می گوید این سیره هم نهی از آن نشده است امضا شده است خوب است. در بحث روایت زراره صحاح زراره هم فانه لا ینقض مطلب ایشان با آنجا منسجم در می آید. چون آنجا هم می فرماید این تعلیل یک تعلیل ارتکازی است این منسجم است. بله در نظر مرحوم استاد که اینجا قبول نمی کند اما آنجا می خواهند تعلیل را ارتکازی قرار دهند مشکل می شود که دیروز عبارت ایشان را خواندیم و آنچه که به ذهن می آمد توضیح عرض شد. این راجع به طرح مسئله.
البته این مسئله عادت و عرف و این خصوصیات را من عرض کنم در بعضی از کتب اهل سنت در اصول نیامده است به این صورت. در بعضی هایش آمده است در بعضی هایش نیامده است. احتمال سرّش این باشد که بر فرض چنین سیره ای ثابت شود این در موضوعات است. استصحابی که ما الآن در اصول از آن بحث می کنیم در شبهات حکمیه است. و آنچه که در موضوعات و جزئیات است بر می گردد به اشباه و النظائر. قواعد فقهیه. این را باید دقت کرد و لذا این یک شبهه دیگری دارد که بر فرض چنین چیزی ثابت شود چون مخصوصا سیره هست باید اخذ به قدر متیقنش کرد و قدر متیقنش همین موضوعات خارجی تقریبا می شود گفت پیش پا افتاده مثل حیات زید و ملکیت زید و حالا بعد هم شارع مقدس حدث و مثلا فرض کنید طهارت و نجاست و این جور چیزها اما اگر بخواهیم سریانش بدهیم تا اثبات احکام شرعیه، حکم الهی را با آن اثبات کنیم این دیگر باز با این سیره نمی شود تمسک کرد. غرضم می خواستم بگویم که بعضی از اصولیین اهل سنت روی این سیره خیلی مانور نداده اند. خب بعضی هایشان چرا روی این سیره مانور داده اند و قبول کرده اند و خواسته اند با همین سیره مثل کاری که اصحاب ما کرده اند حتی استصحاب را در شبهات حکمیه کلیه جاری کنند. لکن انصافا علی تقدیر ثبوت سیره برای آن قسمتش خالی از اشکال نیست.
بهرحال برای روشن شدن مطلب و کیفیت تمسک به این سیره در کلمات آقایان اهل سنت در این مسئله آن است که به اصطلاح عبارتی را در اینجا از کتاب محصول فخر رازی نقل کنیم که خب انصافا هم خیلی. ایشان طبق همان قا عده ای که من عرض کردم بحث استصحاب را مثل خیلی اصولی های دیگرشان در آخر ادله آورده اند. یک بابی را باز کرده اند البته نکات دیگر هم دارد که حالا ما انشاء الله به عنوان الکلام فی مختلف فیه المجتهدون من ادله الشرع. یا الادله مختلف فیها. آخرین باب است این دیگر آخرین باب اصول است. به این اصول تمام می شود. عده ای شان این را در اینجا آورده اند. حتی بعد از اجتهاد و تقلید. عده ای دیگر در آخر آورده اند اما قبل از اجتهاد و تقلید. این را یک چیزی به نام اصول عملیه مثل ما قرار نداده اند.
ایشان در آنجا عده ای از مسائل را متعرض می شود که مسئله دومش استصحاب است. این کتابی که الآن می خوانیم مال نفائس الاصول است البته شرح محصول است. متن محصول را آورده است که از کتب معروف اهل سنت هم شده است ایشان شافعی است و اشعری. ایشان مفصل متعرض استصحاب شده است عبارت ایشان هم چند بار اشاره کردیم نخواندیم خیلی آن بحث اینکه علت محدثه علت مبقیه است و دیگر مؤثر احتیاج ندارد و الی خیلی مفصل آن بحث کلامی را در اینجا با همان منهج خاص خودش و تشکیکاتش و وضعی که خود ایشان دارد. دیگر آقایان چون آن خیلی چیز نبود دیگر متعرضش نشدیم.
بعد ایشان بعد از اینکه متعرض آن شدند می فرمایند به اینکه و اعلم ان القول باستصحاب الحال امر لا بد منه فی الدین و الشرع و العرف. هم در دین ثابت است هم در بعد راجع به دین. دین مرادش این است که راجع به کلیات شریعت و اینها بعدش هم فی الشرع که موارد را آورده است که اینها را حالا ما بع ضی هایش را خواندیم بعضی هایش را هم خواهیم گفت و ایضا الفقهاء و عصرهم علی کثرت اختلافهم اتفقوا علی انا متی تیقنا حصول شیء و شککنا فی حدوث المضی اخذنا بالمتیقن. همان یقین لا یزول بالشک. این را هم آورده است این را من الآن عمدا خواندم چون بعد از این وجهی که گفتیم وجه دیگر مثل مرحوم آقای نائینی و آقای خویی تمسک به اجماع کرده اند. ببینید ایشان تمسک به اجماع کرده است. این خب من این را برای بحث آینده خواندم چون دیگر کتاب را نمی خواهیم غرضم بحث تمسک به اجماع روشن شد و ریشه هایش در میان و هذا عین الاستصحاب البته حصول شیء و شککنا فی حدوث المضی این به قاعده مقتضی هم می خورد به همان معنایی که عرض کردیم. بهرحال ایشان می گویند که این استصحاب است حالا ممکن است کسی بگوید این استصحاب نیست فرق می کند.
این راجع به این مطلب. البته این که ایشان گفته است فالفقهاء بعصرهم علی کثرت اختلاف این درست نیست این خواهد آمد که پیش ما هم ادعای اجما ع درست نیست. اصولا در این مسئله یکی از مشکلات اصلا تفسیرشان هم مختلف است. مثلا شافعی خودش قائل است به قبول استصحاب و دیدم در بعضی از موارد در کتاب البحر المحیط می گوید که نه مراد جدی شافعی این است. یعنی در تفسیر عبارات خودشان در بیان کلمات خودشان اینها کاملا با هم دیگر اختلاف دارند شدید هم دارند. اصلا یک جوری است که مثل همین مطلبی که ایشان می گوید عین استصحاب است. این معلوم نیست عین استصحاب باشد. اصلا در تفسیر استصحاب اختلاف دارند که به حجیتش است.
حالا آن که ما می خواستیم بخوانیم، و ان العرف فلان خرج من داره و ترک اولاده فیها علی حاله المخصوصه، مثلا بچه هایش سیر بودند. نمی رود بیرون می گوید می ترسم اینها گرسنه شدند بر گردم برایشان غذا ببرم مثلا. کان اعتقاده لبقائهم علی تلک الحال اللتی ترکهم علیها، عمل به حالت سابقه، راجحا علی اعتقاده لتغیر تلک الحاله. ببینید اینجا تمسک به همان دلیلی که ما کرارا عرض کردیم اسمش ظن است. حالا این ظن حالات مختلف تصویر شده است. تصویرش یکیش همان است که ما گفتیم. با استقراء دیدیم بیشتر چیزهایی که سابقا بودند ثابتند. مثلا هفتاد هشتاد درصد ثابتند. پس ظن پیدا می کنیم به حسب استقراء به بقاء آن چیز.
یکیش آن نکته ای بود که یقین به حدوث تبدیل به ظن می شود. شبیه این کلام ایشان اینجا است. می گوید ما وقتی یقین داشتیم آمدیم بیرون حالا دو تا احتمال هست باشند یا حالاتشان عوض شده است. این که باشند ارجح است از اینکه حالتشان عوض شده است. این تبدل یقین به ظن. اگر من دیدم بچه ها سیرند از خانه آمدم بیرون یک ساعت دیگر شک می کنم که گرسنه شدند برایشان غذا ببرم ایشان می گوید چون یقین داشتی که اول سیر هستند الآن این حالت که هنوز سیر هستند ارجح است از اینکه گرسنه شده باشند. این ارجحیت اسمش ظن است. و من کرارا عرض کردم اهل سنت ظن را به طور کلی در احکام حجت می دانند. اصولا همین دلیل که ما آوردیم به نام انسداد در باب حجیت ظن این از همین اصل کلام مال عامه است اصلا. لکن فرض کنید در زمان ما حالا نه در زمان ما بلکه تدریجا در اصول خود آنها از قدیم لکن ما هی تدریجا این را منظم و مرتب و شکل به آن دادیم به این صورت در آمد که ما احکام می دانیم یقین به احکام داریم علم و علمی کم هستند مجبوریم به یکی از راه ها عمل کنیم. آن وقت اینکه این چند راه مقابل ما هست حالا یکی 5 تا گفته است یکی 6 تا گفته است یکی 8 تا گفته است یکی 3 تا گفته است یکی 4 تا گفته است مثلا راه ها عبارت از به اصول مراجه کنیم. راه ها این است که به مظنونات عمل کنیم به موهومات و مشکوک. راه ها این است که قرعه بزنیم. راه ها این است که ترک کنیم کلا. راه ها این است که احتیاط کنیم. همین جوری راه یکی یکی حساب می کند.
تمام این راه ها را حساب می کند بعد همه را نفی میکند یکی می ماند. به ظن عمل کنیم. این شد انسداد. انسداد دلیلش خلاصه اش این است. وقتی می گوید ما یقین به احکام الهی داریم و علم و علمی ما کم است آن وقت راه ها مطرح می کند چه کار کنیم حالا؟ عرض کردم چند راه است فرض کنید یک کسی قرعه را ننوشته است حالا بنده گفتم من باب مثال. یکی اصاله البرائه را ننوشته است من باب مثال. اینها راه ها را می آیند فرض می کنند می گویند تمام راه ها مشکل دارد یک راه می ماند. عمل به ظن. این خلاصه انسداد. آن وقت این عمل به ظن، عمل به ظن هم یعنی راجح. روشن شد؟ می گوید اگر ما از این حالت جدا شدیم ارجح است بقای آن ارجح بر زوال است. روشن است دیگر. پس من تعبیر دیگری یاد مبارکتان باشد حتما یادتان است تعبیر من این بود که این یقین به حدوث تبدیل به ظن به بقاء می شود. این تعبیر را ایشان اینگونه گفت وقتی شما یقین به یک حالت داشتید و بعد شک کردید بقاء آن ارجح است از زوال. این بقاء ارجح از زوال همان است که بنده عرض کردم. شما ظن به بقاء دارید. از آن طرف هم ظن در احکام حجت است پس این استصحاب حجت است.
فکان اعتقاده لبقائهم علی تلک حاله راجحا علی اعتقاده لتغیر تلک الحاله. همین مسئله را ممکن بود از راه استقراء و آمارگیری بگوییم. ایشان از راه آمارگیری حساب نکرده است از این نکته. و من غاب ان بلده فانه یکتم علی احبابه و اصدقائه عادتا فی الامور اللتی کانت موجوده حال حضوره. یعنی مثلا در حال حضورش فلان اقا رفیقش زنده بود اینکه می رود در سفر نمی نویسد که این آقا فوت کرد. می گوید برو احوالش را بپرس سلام من را برسان. با او معامله حیّ می کند. مراد ایشان این است. با آن معامله میّت که نمی کند. با او معامله میّت می کند. سلام به او برسان این نامه را بده راهش اینگونه است. و ماذا لان اعتقاده فی بقاء تلک الامور راجح علی اعتقاده فی تغیرها. پس همین سیره عقلا که اینجا انصافا هم چند تا عبارت که من از اهل سنت دیدم این از همه شان قشنگ تر آمد به نظرم. این را خواندیم این از همه عبارت هایشان جمع و جور تر آمد.
لان اعتقاده فی بقاء تلک الامور راجح علی اعتقاده فی تغیرها. حالا محل شاهد من این بوده است تمام این چند سطر را خواندم برای این. این مؤید کلام نائینی چون سیره را ایشان قبول فرمودند. بل لو تأمّلنا لقطعنا بان اکثر مصالح العالم و معاملات الخلق مبنی علی القول بالاستصحاب. این دعوای تمام آن را خواندم برای این. خیلی قشنگ نوشته است این تعبیر برای نائینی چون آقای خویی می خواستند منکر شوند. بل لو تأملنا لقطعنا بان اکثر مصالح العالم و معاملات الخلق مبنی علی القول بالاستصحاب.
این مطلب البته بعد خود غرافی که این را شرح داده است یک توضیحی در آخرش یک مطلبی راجع به ایشان یک نق نقی بله زده است که حالا دیگر نمی خواهم من می خواستم این نکته را بگویم که انصافا هم حرف بدی نیست حالا خیلی دقیق دقیق نباشد اما انصافا حرف بدی نیست که اکثر مصالح العالم و معاملات الخلق. لکن چون نکته ای که مرحوم نائینی هم اشاره فرمودند آن نکته می آید و خود اصولیین اهل سنت هم دارند اینکه آیا این به درد شریعت می خورد یا خیر. یا این به درد موضوعات خارجی می خورد؟ این استصحابی که شما گفتید نهایتش برای موضوعات خارجی خوب باشد. تازه موضوعات خارجی هم معلوم نیست برای همه. همان طور که مرحوم نائینی فرموده است. این خلاصه اول بحث ما.
ما راجع به این بحث که گفتیم وارد شویم عرض کردیم نکاتی را اولا در نظر بگیریم تا روشن بشود این سیره چطوری است. نکته اولی که ما سابقا عرض کردیم این بود که باید در نظر گرفت که استصحاب یک مشکل اساسی دارد با خیلی از اصول. یعنی خیلی از اصول راحت می شود قبولش کرد یا حتی روی آن حساب باز کرد. آن به خاطر اینکه غالبا اصول در موضوع واحدی هستند. مثل قاعده ید در ملکیت است. خیلی می شود روی آن حساب باز کرد حتی به اصطلاح امروزی ها می شود با آن آمارگیری کرد. مثلا ما کسانی که در یک شیء تصرف می کنند را دیدیم نود و شش درصد مالک بودند. این خیلی راحت است مشکل ندارد. اینکه ید اماره ملکیت و علامت ملکیت باشد این را با یک جامعه آماری هم امروز می شود نشان داد. مشکلی ندارد. فرض کنید مسئله ید مسئله فراغ، مسئله تجاوز البته آن فراغ و تجاوز یک کمی مشکل د ارند. مسئله ید این طور است. اینها خیلی نسبتاجامعه آماری شان راحت است.
اما عده ای از مسائل مثل استصحاب چون نسبت به حالت سابقه است یا به قول آقایان بقاء به حالت سابقه است ، حالت سابقه فی نفسه مختلف است. در یک موارد مثلا در ملک اگر شک کنیم ممکن است 95% بقاء با شد. در مثل حیات اگر شک کنیم آن هم تازه حالات دارد. یک روز بعد از دیدنش دو روز یک ماه اینها مختلف است. یعنی یک مشکلی که در استصحاب وجود دارد این است که موارد مختلفی دارد حتی به لحاظ آماری نمی توانیم بگوییم نکته آماری معین بگوییم شاید در عده ای از موارد هشتاد درصد باقی باشند عده ای هشتاد و پنج درصد نود درصد پس یک مشکل این دارد که حالت سا بقه عنوان واحدی نیست و موارد اختلاف دارد.
مطلب دوم این بود که کسانی که می خواهند استصحاب حالت سابقه کنند خود این عاملین به حالت سابقه مختلفند. چون اینجا رجوع به عرف است یک عرض عریضی دارد. مثلا کسانی که خیلی وسواس دارند مرتب سؤال می کنند زائل شد یا نشد مثلا فلانی حالش خوب است یا نیست یا حتی اگر سفر رفت به تعبیر ایشان ممکن است هر نامه ای که می نویسد می گوید که من را از حال فلانی مطلع کنید. در چه حالی است و چه کار می کند. مخصوصا اگر کسبی داشته است هنوز روی کار کسبش است. ببینید اگر دقت کنید افراد مختلف هستند آن وقت باز همان طور که آن روز عرض کردم ما مواردی را داریم که کشیده می شود تا یقین به خلاف که عرض کردم مثالی که هست افرادی که در یک مثلا شهری بوده اند روستایی بوده اند محله ای بوده اند فرض کنید در سنین ده دوازده سالگی افراد را اذیت می کردند حالا برگردد دکتر هم بشود یا آیت الله شود هنوز اهل محل به همان چشم استصحابی به او نگاه می کنند. این این طور نیست که بزودی استصحاب از افراد برود. افراد مختلف هستند. این هم یک مشکل دیگری در باب استصحاب این است. لذا جمع کردن عرف در چنین عرفی خیلی مشکل است. در چنین عرفی که عامل های مختلفی دارد بسیار بسیار مشکل است.
مشکل سوم این مطلب سومی که در باب استصحاب در این مسئله عرفی وجود دارد این عرف را ما به لحاظ تحلیلی در اختیار اصولیین یا جامعه شناس ها یا انسان شناس ها چون ممکن است استصحاب در مباحث جامعه شناسی هم مطرح شود. ما الآن این را که در عرف بوده است خوب دقت کنید اینها بعضی هایش نکات بسیار ظریفی است. ما این را می آوریم در دست اصولیین می دهیم که تحلیل کنند. خب الآن این است ما می خواهیم عرف را بدهیم دست اصولیین که این را تحلیل کنند. مثلا شما می بینید که عده ای تحلیل کرده اند که نکته اش اخذ به حالت سابقه است. آقای خویی تحلیل فرمودند که بعضی هایش اطمینان است بعضی هایش غفلت است بعضی هایش احتیاط است اخذ به حالت سابقه ببینید پس شما در حقیقت میخواهید یک حالت عرفی را بدهید دست یک تحلیل اصولی. خوب دقت فرمودید؟ این چون الآن در این مسئله تحلیل اصولی هم شما مشکل دارید. یعنی تحلیل علمی حالا اصولی علمی اجتماعی جامعه شناسی مثلا این جامعه ای است که خیلی به اوهام قدیمی ها اعتقاد دارد. این جامعه ای است که اصلا کلا با قدیم خودش بریده است. خب این فرق نمی کند دیگر میخواهد اصول باشد یا علم دیگری باشد. حا ما بحث اصولی را مطرح می کنیم.
یک مشکل دیگر این است که چون توجه نشده است این را خوب دقت کنید وقتی این حالت عرفی را شما میخواهید بدهید به دست تحلیل اصولی، یک نکته ای در اینجا هست که باید دقت کرد و آن نکته این است یعنی چرا عده ای این را فقط اخذ به حالت سابقه می دانند و عده ای می گویند نکات مختلف دارد؟ این تحلیلش چیست چرا چطور شده است این مطلب؟ به ذهن من می آید که تحلیلش این باشد جامعه اصولی ما این آقایانی که اینها را نوشته اند مثل مرحوم نائینی و دیگران یا همین خود فخر رازی اینها چون با تفکر منطقی رایج ارسطویی مواجه هستند در آن تفکر منطقی روی صورت کار می کنند منطق صوری هم به آن می گویند. مثلا شکل اول دوم سوم یعنی تفکر آنها اساسا از اول شکل می گیرد بر اساس صورت. مخصوصا اینها ولو صنعات خمسه ذکر کرده اند اما چون نمی توانند جاهای معینی را معین کنند که جزء جدل است یا خطابه است یا برهان است یا مغالطه است این مشکل دارد اینها بیشتر تفکرشان تفکر صوری است. یعنی سعی می کنند که همه را در یک قالب، صوری یعنی قالب، در یک قالب معین بریزند. مثل قالب شکل اول. یعنی ناخودآگاه تفکر حوزه های دینی ما می خواهد اشعری باشد معتزلی باشد شیعی باشد هر کدام باشد، یک تفکر قالبی و صوری است. لذا اگر میخواهد تحلیل بدهد اگر بخواهد آن را به صورت شکل منظمی در بیاورد یعنی فکرش این است که این را به صورت یک شکل منظمی در بیاورد. این منشأ شده است که تحلیل به این اتجاح برود. آن شکلی را که منظم بخواهد در بیاورد قالب به آن بدهد اخذ به حالت سابقه است. آن سرّش این است. آن فکر می کند که چطور شکل اول یک قالب و صورت معینی است؟ اینجا هم اخذ به حالت سابقه. این می شود یک قالب معین.
پس تمام موارد استصحاب را که به قول فخر رازی اهل عالم کلا این کار را می کنند، تمام این موارد استصحاب را سعی میکند به یک قالب معین بدهد و آن قالب حالت سابقه. لکن به ذهن می آید مطلب آقای خویی هم اجمالا درست باشد. معلوم نیست اصلا این راه یعنی دادن یک قالب واحد دادن یک صورت واحده بتواند حل یک مشکل کند. بعید است عرف تمامش روی این باشد. خوب دقت کنید. عرض کردم مخصوصا عرف یک عرف وسیعی است. پیرزن پیرمرد بیسواد آدم دهاتی همه جور در آن هست عرف خیلی واسعی است. لذا هم ایشان گفت اهل عالم. معاملات الخلق عبارت غزالی را خواندیم.
این طبیعت این عرف به این واسعی نمی شود در قالب واحد دقت کردید در قالب واحد ریخت. اینها آمده اند در قالب واحد ریخته اند. تمام این موارد را گفته اند که شما اخذ به حالت سابق کردید. یعنی قالب واحد. اشکال مرحوم خویی این است که اینجا قالب واحد نیست. مثلا ایشان سه تا قالب ریختند برایش. یکی اطمینان یکی احتیاط یکی هم مسئله غفلت. اما در این تفکر مثل الآن شما نگاه کردید مرحوم نائینی یا خود فخر رازی اینها آمده اند تمام این حالات عرفی را در یک قالب واحدی ریخته اند و اسمش را گذاشته اند اخذ به حالت سابقه. آن تفسیری را که ارائه کرده اند آن تحلیلی را که ارائه کرده اند این به خاطر همان زیربناهای فکری معینشان در منطق بوده است که نحوه تفکر را و روش تفکر را بر اساس قالب ها و صورت دیده اند و در صورتی که انصافا هم همین طور است. یعنی حالا مطلبی را که آقای خویی فرمودند دقیقا باید تحلیل شود لکن بهرحال دقیقا مطلب این است یک مطلبی که در دست عرف می آید ریختنش به قالب واحد روشن نیست. اصلا خود این مطلب روشن نیست. ممکن است نکات مختلفی باشد. دلائل مختلف باشد. راست است این طور نیست که بگوییم تمامش روی قالب آن اخذ به حالت سابقه.
بله ممکن است آن را تحلیل کنیم و دسته بندی کنیم حساب و کتاب برای باز کنیم. علی ای حال این را پس دقت کنید مثلا مرحوم نائینی هم روی همین تفکر اخذ به حالت سابقه لکن گفت قدر متیقنش اگر شک در رافع با شد. در شک در مقتضی این هم باز قالب داده است. یعنی مرحوم نائینی هم سعی کرده است که یک قالب معینی را بدهد. که اگر شک در مقتضی بود دیگر به آن حالت سابقه عمل نمی کنیم. این هم انصافا مشکل دارد. یعنی ممکن است شک در مقتضی باشد و مع ذلک ما به حساب به حالت سابقه عمل کنیم یا شک در رافع باشد به حالت سابقه عمل نکنیم. همان مثالی که عرض کردم از خانه آمده است بیرون اتاق گرم بوده است بخاری روشن بوده است بچه هم بوده است حالا یک ساعت بعد شک می کند البته می داند که نفت بخاری کافی است تا 5 ساعت. این شک در رافع است دیگر. شک می کند که کسی آمده است بخاری را خاموش کرده است بچه سرما میخورد با اینکه موردش مورد استصحاب است می آید باز سرکشی می کند می بیند که بچه سالم است مثلا بخاری روشن است یا خیر. این این طور نیست که حتما یک قالب واحدی بگیرد. بله اجمالا چون عرض کردم یک عرض عریضی دارد اجمالا در موارد شک در مقتضی اعتنا می کند. به خلاف شک در رافع. اجمالا همین قالب است اما اینکه دقیقا ما این قالب را قبول کنیم این هم روشن نیست.
لذا همیشه ما این مطلب را عرض کردیم یک مشکلی که ما در اصول داریم اینها سعی کرده اند مطالب را به شکل قالب مثلا بگویند نهی دلالت بر حرمت می کند بعد گیر کرده اند که جاهایی نهی داریم که دلالت بر حرمت نمی کند. ما عرض کردیم فقط گیرش این طرف نیست. اصولا ما در شریعت مقدسه این قالب را ببندیم که هر جا حرمتی است با صیغه نهی آورده است. این الآن در قوانین فعلی ممکن است. ممکن است الآن در قوانین فعلی نهی ها با صیغه نهی باشد حرمت ها وجوب ها با صیغه فعل باشد. چون الآن این در شریعت مقدسه واقعیت ندارد. این طور نیست که این طور باشد. اینقدر حرمت هست که با صیغه نهی اینقدر نهی هست که حرمت نیست. اینقدر وجوب هست که با صیغه امر نیست. امر هست که مفید وجوب نیست. این اشاره این نکته را خوب دقت کنید این همان است که من گاه گاهی به عبارت دیگر می گویم که مسائل اصولی را شبیه قضایای حقیقیه نکنیم. به قضایای خارجیه اشبه است. استصحاب هم همین طور است. اینها مواردش فرق می کنند بله ما می توانیم یک حالت مثلا تحلیلی بدهیم خیلی از جاها روشن کنیم بعضی جاها هم خواهی نخواهی مبهم میماند. و تازه این سه مطلبی را هم که مرحوم استاد فرمودند خود اینها هم تحلیل می خواهد. این هم نکته چهارم.
نکته چهارمی که در اینجا مطرح می شود حتی این سه مطلب اینها تحلیل اصولی می خواهد. مثلا ببینید می گوید احتیاط یا اطمینان یا غفلت. اما اطمینان طبیعتا چون جنبه ادراکی دارد، اطمینان ممکن است از جنبه ادراکی اش لحاظ شود چون جنبه اضافی به خارج دارد و طریقیت به خارج دارد ممکن است جنبه واقع را نگاه کند. یعنی تاره همین اطمینان را می شود به این لحاظ گرفت که یک صفت نفسانی است اخری به لحاظ متیقن و به لحاظ خارج ببیند. مثلا اطمینان دارد که وضو هست یعنی نکته اش وجود وضو است. یعنی وضو را می بیند. دارد می بیند که وضو دارد. نکته آنجا روی متیقن است. پس در باب اطمینان می شود نکته ادراکی باشد می شود نکته متیقن باشد. در باب احتیاط قطعا نکته متیقن است. در باب احتیاط یعنی سعی می کند خودش را به واقع برساند. احتیاط یعنی این. وقتی سعی می کند خودش را به واقع برساند دنبال خارج است دنبال متیقن است.
اما مسئله غفلت به نظر من خودش نکته ای ندارد. هر چه فکر کردیم غفلت ظاهرا همان اطمینان است. اطمینان وقتی ارتکازی انسان شد دیگر غفلت می کند. وقتی آدم این اطمینان پیدا کرد که آن شیء باقی است ده بار بیست بار سی بار دیگر فیما بعد توجه به آن نمی کند. به ذهن من این طور می آید. یعنی ذهن من این طور می آید که غفلت یک چیز خاصی نیست که ایشان ذکر کرده اند. مثلا جاهایی که احتیاط بوده است حالت سابقه عمل کرده است به احتیاط دیگر این طبعاا رتکازش می شود. ارتکاز که شد توجه به آن ندارد می شود غفلت. یا جاهایی که اطمینان پیدا می کند این طبیعتا این طور می شود وقتی حالت روشن نفسی آمد در آنجا اصلا غفلت پیدا می کند که به خاطر این اطمینان. یعنی نمی داند به خاطر حالت سابقه است یااطمینان است. اینجا غفلت به نظر من شیء مستقلی نیست. این که موارد مختلف است همین طور که الآن عرض کردم این جای بحث نیست و این نکته هم باید در نظر گرفته شود که خود این نکات هم تحلیل دارند.
نکته پنجمی که در اینجا هست مطلبی بود که مرحوم نائینی فرمودند که چون سیره است و سیره ابهام و اجمال دارد ما باید به دنبال همین مقدار از سیره برویم آن مقدار مسلّم. این مطلب درست است یعنی اصل این مطلب درست است. البته عرض کردم ما یک مشکل کلی داریم و آن اینکه عده ای مثلا در این ادعای سیره می کنند عده ای ادعای سیره نمی کنند به شدت مخالفند. به ذهن می آید بهرحال این را اجمالا قبول کنیم که عمل به حالت سابقه حالا چه به خاطر عمل به حالت سابقه چه به خاطر اطمینان یا جهات دیگر، عمل به حالت سابقه هم در خود افراد مختلف است. پس ما می شود تقریبا این طور بگوییم من حیث المجموع مسائلی را که می واهیم از سیره عقلا بگیریم مسائلی که واضح باشد اکثریت عقلا قائلند. ده درصد دوازده درصد مخالفند اینها هم راه خلاف را گرفته اند بگوییم این به ظهور سیره ضررنمی زند. بله گاهی می شود سیره 55 یا 45 است. 40 و شصت است. اگر سیره 40 و 60 شد بله عده ای به این عمل می کنند عده هم آن طرف.
مثل سیره ای که آقای خویی در باب مثلا فرض کنید خبر ثقه قائلند. خب خیلی داریم از علمای ما قائل به این نیستند. چطور می شود سیره عقلا باشد خودشان قا ئل نباشند؟ لذا ما اگر بخواهیم منصفانه از خارج نگاه کنیم می گوییم مثلا سیره ای است که ممکن است 60% عقلا به خبر ثقه عمل کنند. اما 40% دیگر می گویند خیر. باید دقت شود زوایا روشن شد وثاقت راوی کافی نیست بلکه یکی از شواهد است. مثلا من باب مثال. لذا این را هم خوب دقت کنید همین طور که نائینی فرمودند ما تقریبا سعی کردیم مطلب ایشان را که یک مطلب کیفی بود تبدیل به یک مطلب کمی اش کنیم. حالا اگر موفق شده باشیم. چون جامعه آماری نداریم بهرحال این هم شبیه همان کیفی.
مرحوم نائینی و دیگران می گویند ما در سیره اخذ به قدر متیقن می کنیم. این مطلب معروف است. ما این را عوضش کردیم به آن جنبه کمی دادیم. این کیفی بود یک جنبه کمی به آن دادیم. که الآن هم که میدانید دنیای امروز خیلی روی آمار حساب خاصی دارد اصلا آمار و برنامه ریزی اساس خاصی دارد در دنیای امروز. بگوییم اگر سیره ای در حدود هشتاد، هشتاد و پنج درصد بود بهرحال یقین داریم نمی توانیم سیره ای پیدا کنیم که همه قبول داشته باشند. آن سیره فرض کنید همه غذا می خورند این که سیره هم نیست. حالا بماند بعیض مرتاض ها که سه ماه چهار ماه غذا نمی خورند این سیره نیست. این سیره های عملی هشتاد تا هشتاد و پنج درصد را قبول کند. این همان اخذ به قدی متیقن نائینی و دیگران است.
اما اگر بین چهل و شصت درصد بود. حالا بعضی ها بگویند بله آقا ما به خبر ثقه عمل می کنیم. بعضی ها می گویند که ما نمی کنیم. بگوییم اینگونه سیره ها دیگر حجیت پیدا نمی کنند. آن مقدار واضح واضح باید بشود. این نکته پنجم. نکته ششم این مطلب که سیر عقلائیه یک نقاط مبهم و کوری باشد که ما آنها را تعبدی قبول کنیم این هم روشن نیست معلوم نیست این طور باشد. بالأخره عقلا یک نکات اجتماعی دارند و نکات فردی دارند یک حالت اجتماعی و ادراکی دارند طبق آن نکات جلو می روند. لذا به نظر ما این سیره در باب استصحاب این عنوان مبهم اخذ به حالت سابقه یا این عنوان دیگر اطمینان و احتیاط به نظر ما اینها خیلی کارساز نباشد. این سیره قابل بررسی است. راجع به اطمینان عرض کردیم در باب اطمینان دو نکته است یکی اینکه خود صفت اطمینان و یقین و یکی مسئله متیقن و واقع. آیا در باب استصحاب که اطمینان به قول ایشان هست به بقاء آن شیء، این اطمینان را می توانیم تحلیل کنیم. نکته مهمش این است.
و خلاصه اش این است که این اطمینان ما به لحاظ ادراک واقع و واقع را دیدن درست شده است یا یک نوع سکون و آرامش نفس است به خاطر یک نوع مثلا ابداع نفس که مرحوم نائینی فرمود بالهام الهی. این الهام الهی اشاره به این است که اصولا در زندگی انسان این یک امر الهی قرار داده شده است. ما عرض کردیم در زندگی ما، ما هم دنبال واقع هستیم هم دنبال ابداعات. حالا صور خیالیه یا وهمیه. ما در بیداری به دنبال واقع استیم در خواب دنبال ابداعات نفس. ما وقتی درس می خوانیم یا منبر می رویم وقتی تاریخ می گوییم وا قعیات را می گوییم وقتی اساطیر می گوییم خیالات است. یعنی بشر همچنان که به دنبال تاریخ بوده است اساطیر هم داشته است. بیداری داشته است خواب هم داشته است. فرض کنید حقیقت داشته است مجاز هم داشته است.
پس این یک تکوین ذاتی انسان است. یکی از این ظهور تکوین هم در این است که امارات داشته است اصول هم داشته است. ادراکش انفعالی بوده است انفعال از واقع بوده است فعلی در مقابل انفعال ابداعی و فعلی درست کرده است خودش داشته است.
لذا اگر این طور شد ما اینجا می آییم می خواهیم این تحلیل را بدهیم که این اطمینان را که خویی فرمودند آیا یک ادراک انفعالی است؟ مثل اینکه من الآن این پنجره بسته است خب انفعال از خارج است. این امر خارجی است طریقیت به خارج دارد. یا این یک ادراک فعلی و ابداعی نفس است. از مقوله نفس است نه از مقوله انفعال است. این اطمینان را من خودم درست کردم. عرض کردیم سابقا ما می توانیم با شواهد تشخیص دهیم مثلا شما اگر کسی آمد به شما گفت آقا من دیشب از این کوچه رد می شدم خانه فلانی خراب بد. با بلدوزر خرابش کرده اند. یک کسی بیاید بعد شما اینجا اطمینان پیدا می کنید دیگر یعنی عرفا اگر ثقه باشد و اینها. این ادراک شما چه یعنی شما دارید می بینید که آن خانه خراب است. بعد کسی بیاید ببیند که من دیشب پیش زید بودم سالم بود و خوب بود و اینجا شما یک نوع تعارض می بینید. شما از ادراک اولتان سریعا دست بر نمی دارید. می گویید آن اقا گفت که خراب بود این آقا گفت که سالم بود نمی آییم بگوییم پس من آن ادراک اول را رفع ید کنم به ادراک دوم یک نسبت سنجی می کنیم ببینیم این اوثق است یا آن. این طوری است دیگر تعارض می بینیم. اما اگر شما دو شب پیش خانه این اقا بودید خانه سالم بود. یک کسی آمد خب بپرسند می گویید بله من دو شب پیش آنجا بودم خانه سالم بودم. یک کسی از شما پرسید که این خانه فلانی چطور است می گویید خوب است من دو شب پیش خانه خوبی بود. یکی گفت من دیشب رفتم این خراب شده است. آیا اینجا هم تعارض می بینید؟ می گویید من دو شب پیش خودم آنجا بودم خانه سالم و سرحال بود. خب این می گوید من دیشب رد شدم خراب شده است.
وقتی شما استصحاب به قول آقای خویی اطمینان الآن غالبا در مثل خانه حیات اطمینان است. شما یک هفته پیش خانه زید بودید از شما بپرسند می گویید بله دیدم خانه محکم و قرص بتون آرمه به قول امروزی ها سرحال سرپا، انصافش هم حق با آقای خویی است. خب انسان در مثل خا نه و شهر من دو ماه پیش از فلان شهر ردشدم چه شهر سرسبز و فلان می گوید ما رد شدیم رانش زمین شده است نصفش رفته است در زمین. خب غالبا در مثل خانه و شهر انسان اطمینان دارد. مواردیکه آقای خویی فرموده است اطمینان غالبا مثل خانه است دیگر غالبا اطمینان دارد. سؤال این است که این اطمینان چه سنخ اطمینانی است. اگر شخص ثقه ای آمد گفت ما دیشب رد شدیم خانه را با بلدوزر خرابش کرده اند مثال عرفی زدم مثال های بارز عرفی که در اطمینان است. که ایشان فرمودند. آیا شما همان تعارض می بینید؟ داشتید می گفتید که من پریشب آنجا بودم چه خانه خوبی بود اگر امروز بشود برویم و آن را بخریم من باب مثال یکی می آید می گوید من دیشب رد شدم با بلدوزر خرابش کرده اند دیگر نیست آن خانه. شما می گویید که بیخود می گویی من پریشب آنجا بودم. می گوید من دیروز دیدم که با بلدوزر خرابش کردند. با اینکه قطعا قبل از اینکه این خبر دهد شما اطمینان داشتید. راست می گوید آقای خویی اطمینان هست نمی شود انکار کرد. فقط اخذ به حالت سابقه نیست. این مطلب ایشان درست است. نمی شود انکار کرد.
صحبت ما این است اصل مطلب این است اینها را بیاییم تحلیل کنیم تمام اختلاف ما با آقایان اینجا است. این حالات را همین اطمینان را تحلیل کنیم. اخذ به حالت سابقه الآن روشن شد چرا اسمش را اخذ به حالت سابقه گذااشتیم؟ من ذهنم این است چون در حوزه های ما تفکر قیاسی مطرح است تفکر منطق سوری حاکم است. در منطق سوری سعی می کند که تحلیل و تفکیر را به قالب و صورت برگرداند. این هم آمد استصحاب را برگرداند به صورت. اخذ به حالت سابقه. یعنی این اخذ به حالت سابقه من غیر شعور در کلمات فرض کنید مثلا مرحوم نائینی در کلمات فخر رازی و دیگران این تحلیل ما بر این مطلب بود. تمام امروز وقت را گذاشتیم روی تحلیل. این اطمینان را هم داریم تحلیل می کنیم. بله خوب دقت کنید این تحلیلی که کردیم در احتیاط نمی آید. اصلا ما عرض کردیم خودش احتیاط ابداع نفس است. کما اینکه این احتیاط گاهی اوقات قطعا خلاف حالت سابقه است. اصلا احتیاط خودش ابداع نفس است. پس آیا این اطمینان هست غفلت را هم که ارجاع به اطمینان یا همان احتیاط دادیم. آن که چیزی نشد. آن که انشاء الله تا فردا فکر کنیم متعرضش بشویم آیا واقعا این یک، اطمینان قابل تفسیر و تحلیل است یا همین جور که بگوییم اطمینان حاصل شد تمام شد بحث که آقای خویی گفته است. خود این اطمینان را می شود که بررسی کنیم. خلاصه دقت فرمودید؟ یک تحلیل و بحثش این بود که جامعه آماری حساب کردیم آن مشکل دارد. لکن خود این اطمینان است بنشینیم فکر کنیم ما داریم خود ما اطمینان داریم پریشب خانه اش بودیم می گوییم خانه خوبی بوده است معامله کنیم از او بخریم متعارف ما است واقعا هم اطمینان به بقای خانه داریم. شهر و خانه و ماشین و اینها از چیزهایی هست که اطمینان به بقاء آن داریم. روز شنبه تتمه کلام بعد برویم دلیل بعدی.
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و اله الطاهرین