معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج اصول فقه (جلسه37) شنبه 1395/09/20

1395-1396، اصول فقه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض شد که مرحوم نائینی در این مقدمه ای که به نظرم شماره 4 بود فرموده اند متعرض اساسا دو نکته شده اند. نکته اول به تعبیر خودشان فرمودند در استصحاب سه تا مطلب معتبر است. و مطلب دومی که باز نسبتا مشهور هم فرمودند در همین تنبیه در همین مقدمه این است که شک در باب استصحاب باید فعلی باشد. شک تقدیری استصحاب جاری نمی شود. این خلاصه دو مطلبی بود که ایشان در این مقدمه فرمودند.

عرض کردیم آن مطلب اول ایشان معروف هم هست در جهات مختلف در خلال بحث ها هم سه شرط استصحاب خواهد آمد و این که شک باید فعلی باشد اصحاب ما طبعا للشیخ در تنبیهات متعرض شده اند. من جمله مرحوم آقای خویی در تنبیه دوم استصحاب متعرض شده اند. دیگر مثل مرحوم نائینی در مقدمات نیاورده اند.

و توضیحاتی را که عرض کردیم سه چهار روز خلاصه اش این شد چون تصویرهای مختلف از استصحاب است یک تصویر واحد از استصحاب نیست لذا اینکه بگوییم در استصحاب این سه شرط یا دو شرط یا یک شرط معتبر است به طور کلی به نظر صحیح نمی  آید. باید طبق آن تصویر ها ملاحظه شود این خلاصه بحث ایشان. بله چون مخصوصا بعد از اینکه اخباری ها اعتراض کردند روی استصحاب که مرادشان استصحاب در شبهات حکمیه کلیه بود و اصولی ها بنا شد جواب دهند از زمان وحید بهبهانی البته قبلا هم هست نه اینکه قبلا نبوده است در عبارات قبلی اصحاب هم هست لکن این نحو که به این روایات تمسک شود برای حجیت استصحاب مطلقا این تقریبا از زمان مثل وحید شروع شد و مرحوم شیخ انصاری هم آن را تقویت کرد در حوزه های شیعه تقریبا از زمان شیخ انصاری متعارف این شد که برای حجیت استصحاب به روایات تمسک شود. یعنی استصحاب را از باب تعبد و از باب روایات حجت بداند. به قول امروزی ها پروسه و تشکیلات تاریخی بوده است وضع تاریخی خاص بوده است تا به اینجا منتهی شده است. طبعا بنا بر این مبنا این تصویر از اس تصحاب این چون در روایت دارد لانه کان علی یقین من وضوئک و لا ینقض الیقین بالشک خب انه کان گفته اند زمان متیقن سابق باشد این شرط دوم نائینی و لا تنقض الیقین بالشک، یقین و شک هر دو فعلی باشند شرط سوم نائینی. ظاهرش این است که در زمان واحد باشند. شرط اول نائینی. پس مرحوم نائینی در حقیقت این سه شرط را از لسان دلیل استفاده کرده است. چون دلیلش در باب استصحاب روایات است و کسانی که غیر از مرحوم نائینی هم در این مقام آمده اند از این راه  وارد شده اند.

البته ایشان در بحث شرط سوم غیر از ظهور لفظی تمسک به وجه قانونی هم کردند. حالا آن وجه اجمالا بد نیست که ما توضیحش را دادیم. بنابراین خوب دقت شود اینکه استصحاب سه شرط دارد به این ترتیب که مرحوم نائینی فرمودند این در حقیقت روی این مبانی است که الآن در حوزه های شیعه این 200 یا 300 سال اخیر رایج شده است.

اما آنچه که به عنوان استصحاب در تاریخ تفکر دینی حالا چه سنی چه شیعه چه دیگران چه در کتب فقه چه در کتب اصول و به مناسبت هایی هم در کتب حدیث چون دو تا حدیث هست خب تفسیرهای مختلف و تصویرهای مختلف است. طبعا وقتی تصویر مختلف شد شرایطش هم مختلف می شود طبیعی است دیگر. وقتی تصویر مختلفی شما از استصحاب دارید به عبارت دیگر استصحاب یک امر وحدانی بین جمیع علما نبوده است. که ما بگوییم یعتبر فی الاستصحاب امور ثلاثه. امر واحدی نبوده است. عرض کردیم در روایات اهل سنت و شیعه هیچ کدامش کلمه استصحاب نیامده است. در روایات اهل سنت دو مورد مثال آمده است یکی کسی که در اثنای نماز است خیال می کند حدثی صادر شده است پیغمبر فرمود اعتنا نکن و نماز را ادامه بده. یکی هم در مورد شک در رکعات. آنجا دارد و الیبنی علی ما استیقن. این فقط در این یکی هم ندارد در آن یکی دارد.

و در روایات ما کلمه لا ینقض الیقین بالشک و لا یدفع الیقین بالشک یا لا ینقض الیقین این آمده است به سند صحیح. یکی در مورد همان شک در رکعات است این آمده است تطبیق شده است. یکی در باب وضو و شک در حدث. لکن در روایات ما قبل از نماز است. در روایات اهل سنت اثنای نماز است. این هم در روایات ما آمده است با همین کلمه لا ینقض و یکی دیگر هم اگر شک در نجاست کند و بعد پیدا کند این هم آمده است. این اگر شک کرد یعنی استصحاب در حق او جاری می شود. این در روایت اهل سنت نیامده است. پس در روایات ما هم مثل اهل سنت کلمه استصحاب نیامده است. کلمه لا ینقض الیقین بالشک آمده است که بعدها هم اهل سنت در کتب اصولی و کتب قواعد فقهی تعبیر الیقین حتی در کتب فقهی شان مثل همین کتاب المجله الاحکام العدلیه که قانون مدنی در دولت عثمانی بود راجع به مکاسب. انشاء الله شاید بعد از این بیشتر از آن کتاب بخوانیم در بحث های مکاسب که کتاب خوبی هم هست. فقه حنفیه نوشته شده است. آنجا هم دارد الیقین لا یزول بالشک یعنی هم در بعضی از متون فقهی شان هم در اشباه و النظائر و هم در کتب اصول تعبیر به الیقین لا یزول بالشک کرده اند. تعبیر به استصحاب در حقیقت در کتب اصول اهل سنت ابتدائا شروع می شود بعد هم به ما رسیده است.

اما وقتی این اصطلاح در کتب اصول آمد دیگر مقید به آن دو مورد یا سه مورد روایت نشده اند. کلمه لا تنقض الیقین بالشک هم که آنها نداشتند. خودشان در آورده اند. خودشان به حسب ظاهر استنتاج کرده اند. و از همان اول هم در بحث های اصولی این که حقیقتا استصحاب چیست حتی اینکه جایش کجاست در اصول اختلاف داشتند. پس بنابراین تصویرهای گوناگونی از استصحاب هست. طبعا شرایطش طبق همان تصویرها است. نکته خاصی ندارد. این تصویر را که مرحوم نائینی فرموند یک تصویر خاص ایشان است و خاص شیعه است این تعبیر و طبعا شرایط را ایشان در حقیقت از همین دلیل لفظی در آورده اند. حالا تصویرهای دیگری که گفته شده است مثلا استصحاب را از این باب که حیثیات، حیثیات تعلیلی هستند نه تقییدی یعنی اگر گفت فاعتزلوا النساء فی المحیض ذات زن یجب الاجتناب عنه. ذات نه با وصف حیض نه با وصف وجود خون. خب اگر ذات بود بعد از انقطاع دم همان ذات باقی است خب یجب الاجتناب عنها. تا یقینا جایز شود که غسل است این دیگر زمان یقین و شک و این حرفها نمی خواهد. این نکته اش این است که استظهار کرده است حکم رفته است روی ذات. اگر آبی بود که کرّ هم بود لکن ده تا کرّ صد تا کرّ لکن در آن گوسفند سر بریدند قرمز شد رنگ این آب کلا قرمز شد. بعد از یک روز هم رنگش پریدو سفید شد. و المتغیر الذی زال تغیره من قبل نفسه، خب آنها که استصحاب قائل هستند می گویند تا به حال این آب ولو ده تا کرّ است تا به حال این اب نجس بوده است حالا هم نجس است. آنها هم که قائل هستند به طهارت اذا بلغ الماء قدر کرّ لم یجسه شیء. این آب طاهر است متغیر که نیست ده تا کرّ هم هست پس پاک است. ان هایی که در مقابل پاکی حالا بر فرض ده تا کرّ هم هست شک کنیم اصاله الطهاره حالا یا به اصطلاح عنوان حدیث یا اصاله الطهاره.

اما آنها که می گفتند این آب نجس است می گفتند سابقا نجس بوده است. خب این شبهه از اول در استصحاب مطرح بوده است. سابقا این آب نجس بود چون تغیّر داشت رنگش نجس بود حالا رنگ نیست. آن وقت جوابش این بود این نجاست عارض نشده است بر آب به وصف قرمزی. این عارض شده است به ذات آب. این وصف قرمزی علت عروض این نجاست است. حیثیت تعلیلی است. عرض کردیم اگر این حیثیت تغیر را حیثیت تعلیلی بگیریم، خب فیما بعد هم حکم وجود دارد. اگر حیثیت را حیثیت تقییدی بگیریم دیگر وجود ندارد. چرا چون می گوید آبی که متغیر است خب این متغیر نیست. بعباره اخری اگر حکم روی ذات موضوع رفته است حیثیت علت عروض و تحقق حکم است عارض شدن حکم بر ان در اینجا آن ذات محفوظ است خب حکم هم محفوظ است. اگر روی ذات آب رفته است لکن با وصف تغیّر با رنگ قرمز الآن رنگ قرمز نیست. حیثیت تقییدی شد نیست. بنابراین باید طاهر باشد یا به اطلاقات اذا بلغ الماء قدر کرّ یا به اصاله الطهاره. دیگر جای استصحاب نیست.

س: در این مثال حیث لا دلیل اصلا…. استصحاب بحثش مطرح شود. الماء اذا بلغ قدر کر خودش می آید دیگر نوبت به استصحاب نمی رسد.

ج: خب از آن طرف هم گفت الماء کله طاهر الا اذا تغیر لونه أو طعمه. اینجا تغیّر

س: پس تعارض بین دو دلیل لفظی است نه استصحاب

ج: تعارض نیست. دومی اش استصحاب است خب تغیر که بود رفت تغیر الآن. الآن تغیر رفت. پس در حقیقت خب روشن شد این که نائینی می فرماید یعتبر فی الاستصحاب نه اجتماع یقین و شک شد نه مسئله سبق هیچی از اینها نیست. آن نکته اش این است که این حکم روی ذات آب رفته است. این استظهار است. استظهار کرده است که حکم روی ذات آب رفته است. ذات آب بعد از تغیر هم موجود است. پس بنابراین نجس است. استظهار دیگر اینکه نه حکم روی ذات آب رفته است به وصف تغیر. خب تغیر رفت حکم برداشته می شود. پس یدور الامر بین اینکه حیثیت تعلیلی باشد مراد از حیثیت تعلیلی این است که موضوع حکم واقعا ذات متحیض باشد. حیثیت در موضوع حکم دخیل نباشد. این را می گویند حیثیت تعلیلی. حیثیت تقییدی این است که ذات، یعنی متحیض و آن حیثیت هر دو موضوع باشند. ذات متحیض در اینجا آب است. حیثیتش تغیر است. اگر حکم فقط روی ذات آب رفته است خب نجس است. آن آب هست دیگر. اگر حکم رفته است روی آب به قید تغیر خب تغیر رفته است حکم هم می رود. پس این دائر مدار دقت کردید این دائر مدار این نکته است که حیثیت تعلیلی است اخذ به حالت سابقه حالا آن استصحاب را این جور معنا کرده است عرض کردم در استصحاب یک جامعی است حالت سابقه. این این جور معنا کرده است این ربطی به اجتماع زمان یقین و شک و نمی دانم شک فعلی و این چیزها ندارد. چرا چون آن دلیلش لا تنقض الیقین بالشک بود. پس بنابراین تصویری را که شما چون لفظ استصحاب در روایت که نبود. این بحث علمی در اصول آمد. در اصول هم که آمد مختلف تصویر شد.

س: ببخشید باید یک لفظ جامعی باشد که آدم قبول کند. شما قشنگ هم گفتید …

ج: لذا الآن هم می گوییم درست نیست. نمی خواهیم باید بگوییم استصحاب دارای تصویرهای مختلف است یکی یکی حساب کنیم. یک، حیثیت تعلیلی است نه تقییدی. جواب نخیر قبول نداریم. حیثیت تقییدی است. این دیگر نمی خواهد بگوییم به اخبار استصحاب تمسک می کند. این نکته اش هر کدام هر تصویر دو گفته اندما استقراء کردیم در اکثر از موارد بالای نود درصد مواردی که حالت سابقه بوده است بوده است. پس ظن می آورد. این ظن هم حجت است. معلوم نیست نود درصد بوده باشد ظن که به حجت است. هر استصحابی یک تصویر دارد یک دلیل خاص خودش را دارد. حرف بنده این است این که شما بیایید مثلا من باب مثال یک تصویر برای کل بیاورید این درست نیست. استصحاب چون می گویم لفظ در روایت نبوده است. یک اصطلاحی بوده است فقها در آورده اند و از راه های مختلف دیده اند. استصحاب در حقیقت یک نکته اش جامع بود. یک حکم سابق می خواستند بکشند. این مقدارش جامع بود. حکمی بوده است می خواهند ادامه اش بدهند. اما نکاتش فرق می کند. روشن شد؟ پس اینکه نائینی الآن البته غیر از نائینی در عبارت اصحاب دیگر هم هست چون کتاب نائینی را مصدر قرار دادیم برای مراجعه شما. این درست نیست. چون تصویرها مختلف است. طبق تصویرها شرط ها عوض می شود. خب یک تصویر به شما گفتیم. یک تصویر هست چون استصحاب مفید ظن است. الآن وجهش را عرض کردیم. این مفید ظن هم عرض کردم دو تقریب دارد. تقریب های دیگر هم دارد دو تا از آنها در ذهن من هست. یکی از آنها اینکه شما اگر یقین به حدوث داشتی در مرحله بقاء یقین ضعیف می شود می شود ظن به بقا. ظن هم حجت است. این یک تقریب است. این ربطی به اجتماع زمان یقین و شک و این مطالب که ایشان فرمود ندارد. یکی هم ما استقراء کردیم نود درصد زمانی که حالتی بود آن حالت باقی است. پس ما ظن به بقاء داریم این ظن هم حجت است. این هم یک تصویر از استصحاب.

یک تصویر دیگری از استصحاب علت محدثه علت مبقیه است. خب طبعا طبق هر تصویری که شما بخواهید از استصحاب بدهید طبق همان تصویر شما وارد شرایط استصحاب می شوید. این خلاصه بحث ما و این بحث البته غیر از بحث استصحاب ما خودمان تصویر دیگری کردیم و آن اینکه توسعه یقین بقاء. خب این دنبال یقین است و توسعه اش بقاء است اصلا این شک هم در اینجا التفاتی نیست. اندکاکی است. ارتکازی است. نه اینکه به التفات باشد. توضیحاتش گذشت. این موارد فرق می کند حساب هایش فرق می کند مواردش فرق می کند لذا به ذهن ما میآید این تعبیری را که مرحوم نائینی و دیگران در خلال کلمات د ارند ایشان در مقدمه آورده است این به نظر ما خیلی تام و تمام نباشد. این راجع به این مطلب.

ببینید ما برای اینکه یک نوع توسعه ذهن بدهیم که همیشه اسمش را گذاشتیم منظومه فکری. ما برای اینکه یک منظومه فکری روشن برای شما ارائه کنیم این را می گوییم در مورد دیگر در اصول شبیه این آمده است. من خود استصحاب را مثال می زنم بعد دو مورد شبیه این. الآن هم مورد سومی به ذهنم نمی آید. دو تا شبیهش به ذهنم می آید فعلا.

یکی استصحاب مثال اینکه استصحاب کاملا روشن شود فرض کنید من الآن می خواهم نماز بخوانم شک دارم طهارت دارم یا خیر یک ساعت قبل یقین به طهارت داشتم نماز هم خواندم یقین داشتم یک ساعت قبل از آن هم نماز خواندم شک داشتم الآن شک دارم متطهر بودم یا خیر. یک ساعت قبل از این. یعنی دو ساعت قبل نسبت به زمان ما. پس من در حقیقت سه تا زمان دارم. یکی الآن که شک دارم و می خواهم نماز بخوانم. یکی یک ساعت قبل که نماز خواندم و یقین داشتم. یکی یک ساعت قبل از آن یعنی دو ساعت قبل از آن که نماز خواندم و شک داشتم الآن شک دارم که آیا متطهر بودم یا خیر. پس یک یقین هست یک شک قبلش است یک شک بعدش است. ما مثلا می گوییم استصحاب تنزیل است یعنی چه؟ یعنی این یقین که داشتی نماز با یقین خواندی آن نمازت درست است. بعد از این یقین اگر با شک بود، اگر این شک بود چون آن یقین بود این یقین توسعه پیدا می کند این یقین باقی است هنوز. پس شما وارد نماز شوید و نمازتان هم درست است. سوم آن نمازی که قبل از یک ساعت قبل از یقین خواندید. آیا این یقین یک ساعت قبل به دو ساعت قبل هم سرایت می کند تنزیلش می دهید؟ این اسمش استصحاب قهقرایی است می گویند نه سرایت نمی دهیم. بعد ما در استصحاب سه حالت داریم. یک حالت یقین داریم یک شک قبلش و یک شک بعدش. ادعا این است که اگر تنزیلی هست این یقین را به قبلش تنزیل می دهیم به بعدش تنزیل نمی دهیم. قبلش را اسمش را گذاشتیم استصحاب قهقرایی.

و این هم که می گویند استصحاب قهقرایی حجت نیست طبق تصویر ما روشن شد. یعنی تنزیل نمی کنیم. نه اینکه تنزیل می کنیم و حجت نیست. استصحاب همان تنزیل است. ما نمی آییم یقین یک ساعت قبل را به شک دو ساعت قبل تنزیل کنیم. اما یقین یک ساعت قبل را به شک دو ساعت بعد تنزیل می کنیم. توسعه اش می دهیم. از آن طرف توسعه اش نمی دهیم از این طرف توسعه اش می دهیم. این تصویر را روشن شد؟ حالا دو نظیر دیگر. فرض کنید ما می دانیم در زبان عربی و فارسی اشیائی که حقیقت واحده دارند در حالات مختلف اسم های مختلف پیدا می کنند. مثلا درخت همان چوبی است که دارای حالت خاصی است. اگر بریده شود می شود هیزم. اگر به این شکل خاص در بیاید می شود درب. ماده یکی است با کیفیت حالات اسما آن فرق می کند. البته حالات مختلف هم دارد مجرد اسم نیست. حالا ببینید شما یک میوه ای دارید اسمش انگور است یا عنب. قبل از اینکه انگور شود قوره است. بعد خشک می شود آبش می شود کشمش. عین این استصحاب خودمان که سه حالت دارد. یکی انگور، یکی غوره و یک حالت بعدش که کشمش است. حالا اگر یک حکم آمد گفت آب انگور اگر جوشید حرام و نجس می شود طبق مشهور. چون ما  میدانیم اسماء روی مراحل حساب است.و حکمی که برای انگور آمده است. نسبت به قبل یعنی وقت غوره است شاملش نمی شود. اب اغوره اگر جوشید نجس نمی شود. به حال انگور نجس می شود و حرام می شود. نسبت به بعد مشکوک است. کشمش اگر جوشید عین همان مثال است. این کار هم به استصحاب تعلیقی ندارد نمی خواهم از باب استصحاب تعلیقی. خیلی واضح شد به نظرم برای شما. شما وقتی می گویید که یک حکمی آمد روی عنب، ببینید برای عنب اگر جوشید آن نجس و حرام می شود. برای غوره خیر. خوب دقت کنید اینجا نکته انگور و اغوره بودن است. نکته زمان قبل نیست. زمان مندکا لحاظ می شود. عنوان غوره مهم است. این که ما در باب استصحاب می گوییم وقتی تنزیل می کنیم زمان را نمی بینیم به این معنا. این مثال برای شما روشن کند.

اما کشمش که شد، اینجا اختلاف است. بعضی ها می گویند چون قبلا انگور بود حالا هم همان حکم را دارد. آن آب کشمش مثل آب انگور اگر جوشید نجس است. پس ما الآن در اینجا کار هم به استصحاب نداریم می گوید چون حالا آنجا خواهد آمد اصلا بدون استصحاب تعلیقی. چرا می گویند این حرف را؟ اینها می خواهند این حرف را بگویند که وقتی که ذات این میوه هنوز به صفت انگوری نبود این حکم را قطعا ندارد. اما وقتی صفت انگوری پیدا کرد این معنایش این است که این ذات یک حکمی پیدا کرد. و آن اینکه اگر چوشید حرام و نجس می شود. خب همین ذات در حال کشمشی هم هست. شما هم همان بحثی که در استصحاب گفتیم ذات در هر دو حالت هست. عین همان

س: کشمشی اول نیست دیگر

ج: مشکوک است اما این ذات انگور شد. غوره که هست هنوز انگور نشده است. اگر این حکم آمد روی ذات. حالا آبش خشک شده است و شده است کشمش. این حکم به حال خودش محفوظ است. این مثال دوم شبیه استصحاب ما. دقیقا سه تا حالت. یک حالت قطعا نیست. یک حالت قطعا هست یک حالت هم عرض کردیم در حالت استصحاب حجت نمی دانیم یک حالتش هم اینکه الآن محل کلام ما است. مثال دومی که می شود برای این مثال زد در باب مشتق. فرض کنید یک شخصی مثلا فرض کنید هنوز کاری قبول نکرده است بعد بقال شد بعد از یک سال بقالی را ول کرده است معلم شده است اصلا بقال نیست کلا. اینجا هم سه حالت است. یکی اینکه قبل از اینکه بقال باشد. خب به لحاظ آن حالت صدق مشتق نمی کند. نمی شود بگوییم بقال هنوز بقالی نکرده است. یکی به لحاظ حال اینکه متلبس به بقالی است می گوییم بقال. می گوییم پارسال بقال بود. این درست است. یکی الآن که این الآن معلم است بقالی را ول کرده است. این همان بحث مشتق. در اینجا آ مده اند گفته اند که الآن می شود به آن گفت بقال. چرا؟ چون در یک زمانی بقال شد. الآن هم می شود به آن گفت بقال. اما قبل از اینکه بقال برود چون نشده است نمی شود به آن گفت بقال. این که می گویند در باب مشتق، خوب دقت کنید آیا اگر متلبّس نشده باشد گفته اند قطعا مجاز است. قطعا به نحو حقیقت نمی شود گفت. به لحاظ تلبّس قطعا حقیقت است. به لحاظ حال انقضاء مختلف فیه است. حال سوم. این مثالها را اگر سه مثال را دقت کنید تقریبا متقارب هستند. و حتی عرض کردم ممکن است کسی وجه واحد در هر سه قرار دهد. هر سه مثال را از یک وجه واحدی تفسیر کند. مثال مشتق بگوید اصلا این عنوان بقال برای ذات می آید. چون هنوز اتصاف پیدا نکرده است این ذات نمی شود به آن گفت بقال مگر مجازا. اماح الا که اتصاف پیدا کرد ذات بقال است خوب دقت کنید. ذات صفت حرفه بقالی اش خود بقالی د ارد. این ذات است حالا که منقضی شد بعد از یک سال حالا معلم هم شده است می گوییم آن ذات هنوز بقال است.

یعنی ما در نظر عرف فرق می بینیم بین کسی که هنوز بقال نشده است اگر بخواهیم به آن بگوییم بقال حتما باید مجاز باشد. بین کسی که یک سا ل بقال شده است اما حالا دیگر نیست. اینها گفته اند چون یک سال بقال شد، الآن حقیقتا می شود به آن گفت بقال. یک تصویرش هم یعنی یک تفسیرش هم روشن شد اینجا هم آمده است حکم را یعنی صدق مشتق را برده است روی ذات. در مثال انگور هم برده است روی ذات. می گوید وقتی قوره شد، این ذات هنوز انگور نیست. همان ذات است. این حکم را برده است روی انگور. انگور اگر جوشید پس اینجا یعنی حکم نیامد. انگور که شد آن حکم می آید. بعد کشمش که شد این حکم روی ذات آمده است. این حکم روی ذات آمده است. چون روی ذات آمده است وقتی هم کشمش شد باز هم آن حکم هست. اگر جوشید نجس و حرام است. به نظرم روشن شد برای شما.

استصحاب هم گفتیم برده است روی ذات. گفته است ذات این آب قبل از تغیر پاک بوده است بعد از تغیر آن ذات نجس شده است. بعد از اینکه زوال تغیر کرد و شک کردیم خود آن ذات هنوز نجس است. پس می شود یک نکته ای را فرض کرد که در هر سه مورد قابل انطباق است. یعنی نکته هر سه، سه تا مسئله است دیگر عرض کردم به شما خیلی هم تشابه آن هم واضح است. منظومه فکری مراد ما این است که یک مجموعه را نگاه می کنیم نه خصوص استصحاب. به نظر ما اینها هر کدام فرق می کند یک نواخت نیست می شود این تفسیر را گفت اما مسئله انگور مال اسماء جوامد است یعنی مال حالات مختلفی است که یک شیء اصول احالا ماده اسمش را بگذاریم هیولا فلان صورت های مختلف می گیرد طبق صورت های مختلف اسماء مختلف پیدا می کند. آن نکته اش این است اگر عنوان رفت روی عنوان عنب انگور، عنوان قوره اصلا انگور نیست. عنوان انگور که محفوظ است کشمش هم که می شود خب همان مشکل دارد. آنجا این مشکل را دارد که آیا هنوز به آن مثلا می گویند انگور خشک انگور است عرفا یا خیر. آن نکته اش بود. در باب مشتق نکته اش تلبّس است یعنی نکته اش انتساب است.

چون در باب حقیقت مشتق، ذاتی است که به او مبدأ ای از مبادی را به نحوی از انحاء، ذات هم به یک معنای عام که شامل اعتبارات هم می شود. مبدأ ای از مبادی به یک نحوی از تلبس به او نسبت می دهیم. شما نسبت بقال به کسی که هنوز بقالی نکرده است نمی شود بدهید چون ذات هنوز تلبّس پیدا نکرده است. نسبت در حال تلبس هم اشکال ندارد. بعد از انقضا نکته اش این است می گوید همین که یک سال بقال شد ما می توانیم برایش صدق بقال بگوییم. آن محل ذات نیست یعنی آن نکته این است نکته ای که در باب مشتق است این است به نظر ما که آن می آید می گوید اگر تلبس نبود نمی شود به آن گفت بقال. تلبّس که آمد می شود به آن گفت بقال ولو فعلا زوال پیدا کرده است. فرق است بین نبودن و بودن. اگر نبود نمی گوییم اگر هم بگوییم مجازی است. اگر بود به آن می گوییم حقیقی ولو زوال پیدا کند. پس به نظر ما نکته در باب مشتق این است. و اما نکته در باب استصحاب به نظر ما تنزیل است. این ذات نیست مسئله ذات و تعلق حکم به ذات. تنزیل است. یک ساعت قبل قطعا باط هارت بود نماز با طهارت قطعی خوانده است پاک است. نمازش درست است. یک ساعت قبل از او نماز خوانده است شک دارد اینجا تنزیل نکرده اند. یقین به طهارت یک ساعت قبل بزنند به دو ساعت قبل. این را عقلا تنزیل نکرده اند. تنزیل که نکردند حجت نیست. نه اینکه استصحاب قهقرایی حجت نیست. نیست. اصلا تنزیل نیامده است. اما اگر یک ساعت قبل طاهر بود الآن تنزیل هست این اسمش تنزیل است. یعنی ببینید تفسیرهای مختلفی از این سه مثال می شود ارائه داد. مخصوصا استصحاب. الآن من برای شما سه مثال زدم. به آن سه مثال که فکر کنید کاملا مطلب واضح است. این سه مورد نه اینکه سه مثال.

س: … همه شان یک حالت سابقه دارند یک مشکوک لاحق د ارند اگر این تقدم نباشد…

ج: خب حالت سابقه عنوان عنبیتش است. ما الآن می خواهیم مثلا بگوییم آن ذات. نمی خواهیم بگوییم عنبٌ. بگوییم آن ذات محفوظ است. عنب که عنب نیست کشمش است. چون ذات یکی است. این حالت سابقه را چون ذات یکی است. انشاء الله روشن شد چطور میخواهم عرض کنم چطور تصویر مسائل شد؟ پس ما یک منظومه فکری داریم و لذا ما هم معتقدیم در مثل استصحاب این تنزیل هست در مثل عنب نیست چون عنب یک چیز است کشمش چیز دیگری است. در مثل مشتق هم نیست. چون وقتی می خواهد اسناد دهد وقتی می خواهد این صفت را به آن بگوید تلبّس را نگاه می کند. اگر تلبّس نبود اگر الآن صفت بقال ندارد بخواهد به او بگوید مجاز است. هیچ فرقی نمی کند. آن اگر اتصاف به این مبدأ بود به آن می گویند. به لحاظ اتصاف مبدأ صدق مشتق می کند. اگر تلبّس به مبدأ نبود به نحوی از مبادی باشد آن دیگر صدق مشتق نمی کند.

پس بنابراین تا اینجا روشن شود مطلب اولی که ایشان فرمود مرحوم میرزای نائینی روی مبنای ایشان درست است. اما اینکه بگوییم در کل استصحاب که در دنیای اسلام تا اینجا مطرح شده است در تمام اینها مطلب این طور است نه این درست نیست. چون تصویرهای مختلفی است طبق آن تصویر شرایطش هم فرق می کند. این خلاصه بحث اول ایشان.

بحث دوم ایشان که شک باید فعلی باشد ما توضیحش را عرض کردیم حق با ایشان است ایشان خب هم نکته لفظی فرمودند هم نکته قانونی. نکته ق انونی شان حالا با قطع نظر از چون حکم ظاهری اش را در اصول قبول کردیم. اجمالا حرف خوبی است تکمیل می خواست که قبول کردیم. اصولا عرض کردیم چون ما تنزیل می دانیم تنزیل اصولا شرط اساسی اش این است که یک نوع تصرف در واقع می خواهد بکند. به این معنا که می خواهد غیر از واقع را فرض کند. این باید یک حیثیتی لحاظ شود که فرض کند. اگر حیثیت و لحاظی نشود اصلا معنا ندارد که فرض کند. تنزیل کند. شما عرض کردم در این بحث استصحاب و اصول عملیه هر جا گیر کردید تنزیلات ادبی را فرض بفرمایید این تنزیل قانونی است فرقش فقط همین است. مثلا کسی به شما می گوید که زید دیشب خانه شما بود. می گوییم حاتم دیشب خانه شما بوده است. می گوید کاش قبلا می فهمیدیم که حاتم است. چهار تا گرفتاری بیچاره ها را حل می کرد.

ببینید وقتی می خواهد بگوید تنزیل بکنید که بگوید این حاتم است چون حاتم که نیست. به لحاظ اینکه تأثیر در رفتار و کردار و احساسات و عواطف طرف مقابل بگذاریم این جایی است که الآن لحاظ باید بکنید. اما عمل اگر سابق بود چه تأثیری دارد؟ تأثیری ندارد. یعنی این تنزیل حاتم به لحاظ تأثیر است. وقتی تأثیر ند ارد تنزیلش فایده ندارد. هیچ فایده ندارد. حالا اگر فایده اش این باشد که برود به مردم بگوید که فلانی که حاتم زمان است خانه من بود. لااقل یک فایده ای داشته باشد معقول است هیچ فایده ای نداشته باشد تنزیل فایده ندارد. این طور که شما در تنزیل ادبی تصور، در تنزیل قانونی هم همین طور است. من یک ساعت قبل نماز خواندم الآن شک دارم اول مثلا سه ساعت قبل با وضو بودم آیا وضو از بین رفته است یا خیر. چون با قاعده اصاله الفراغ هم می خورد. با شک یقین به حدث داشتم آنجا اگر بخواهد استصحاب حدث کند هیچ تأثیری ند ارد. چون چیزی به شما نگفت شما کار خود را انجام دادید. تنزیلش در آنجا بی اثر است. و لذا این تنزیل را باید لحاظ کند. می خواهد الآ« شما نماز بخوانید به او می گوید بله بخوان یا نخوان. یا تنزیل می کنند طهارت را یا تنزیل می کند حدث را می گوید بخوان یا نخوان. پس این مطلبی که اینها فرموند درست است.

لکن ما گفتیم که نکته اش این نیست که حالا شک فعلی باشد. عرض کردیم ما چند تصویر در استصحاب داریم بعضی از تصاویر نتیجه اش این است که وا قع نگاه به واقع می کند. اگر نگاه به واقع کرد انصافا استصحاب جاری است ولو در سابق. بعضی از این تفسیرها مرجع اش این است که در یقین شما تصرف می کند. می خواهد یک تنزیل درست کند. یعنیک ار ادراکی می کند. در ادراک شما در صورت نفسی ای که شما دارید میخواهد تصرف کند. اگر تصرف در صورت نفسی سابق به درد می خورد.

به نظر ما نکته مهمتر آن این است مثلا بعضی ها می گویند که استصاب منشأ اش این است که من ظن به بقاء دارم. خب از صبح که ایشان حدث داشته است تا الآن که دو ساعت گذشته است یک ساعت قبل هم نمازخوانده است این ظن به بقاء در همه اش است چه فرق می کند؟ از صبح که ظن به حدث داشته است همین جور ظن به بقاء هست تا همین الآن. یعنی حدث است پس آن نمازی که قبلا خوانده است با حدث بوده است. اگر قائل به ظن به بقاء شدیم اگر قائل به مسئله ذات شدیم یعنی بگوییم کسی که خوابید این ذات دیگر نمی تواند نماز بخواند. تا یقین به وضو داشته باشیم. خب یک ساعت قبل نماز خوانده است. آن ذات نماز خوانده است خب نمی تواند بخواند باطل است نمازش. روشن شد؟ این مسئله این دومی هم بر می گردد به تصویرهای استصحاب. خلاصه نظری که به ذهن بنده رسیده است این است خلافا للشیخ یعنی این خلاف آن است که ما علیه شیخ. اگر ما در تصویرهایمان در استصحاب روی واقع کار کنیم بلکه در کلیه اصول روی واقع نظر حتی اصاله البراه چون گفتیم یکی از معانی اصاله البرائه که در واقع واقع این حلال است. حکم واقعی الهی دارد اصلا این حلیت. اگر این جور معنا کنیم یک نتیجه گرفته می شود اگر مرحله ادراکی بگیریم مثلا اینها اصاله البرائه راا صل می دانند چون یک مرحله ادراکی است. می گویند عقاب مثلا نداریم حالا که عقاب نداریم ظاهرا تکلیف نداریم. ظاهرا. این ظاهرا تکلیف نداریم یک حساب است در واقع و در متن واقع این حلال واقعی است حساب دیگری است.

پس بنابراین این مطلب دومی که ایشان فرمودند مطلقا یا آقای خویی یا مرحوم شیخ الی زمان هذا و قبل از شیخ هم در ذهنم نیست الآن نسبت نمی دهم این مطلبی که فرمودند هم درست است لکن به نظر ما نکته اساسی اش این است باید ببینیم ادله استصحاب یا معنایی که از استصحاب می کنیم تصرف در واقع می کند یا خیر. فرق نمی کند واقع از زمان حدث بوده است تا به حال. من علم نداشتم نداشته باشم. یا تصرف در ادراک شما می کند برای تأثیرگذاری. اگر تصرف در ادراک شما کرد انصافا مال سابق را نمی گیرد. چون عمل انجام شده است دیگر فایده ندارد نسبت به آن و چون حق این است حق این است که باید شک فعلی باشد همین طور که آقایان فرمودند. مطلب بعدی که مرحوم نائینی در مقدمات آورده اند تقسیمات استصحاب است. استصحاب تاره به لحاظ اینکه حکم از کتاب فهمیده شود از سنت از اجماع از عقل الی آخر. تاره حاکمش شک در مقتضی است در مانع است در شبهات حکمیه است در شبهات حکمیه جزئیه است در شبهات موضوعیه است الی آخر. نمی خواهد یکی یکی. یک تقسیماتی را مرحوم نائینی و شیخ هم دارد. نه اینکه فقط مرحوم نائینی. یک تقسیماتی را در استصحاب به لحاظ های مختلف کرده اند. بعد مرحوم نائینی در این امر پنجم به نظرم یک تقسیم را چون شیخ دو مورد را گفته است استصحاب جاری نمی شود که اگر که آن حکمی که میخواهیم استصحابش کنیم جزء شبهات عقلیه باشد.

دیگر هم شک در مقتضی. شک در مقتضی را هم مرحوم شیخ استصحاب جاری نمی دانند. مرحوم نائینی تفصیل اول را در این مقدمه پنجم می گویند. تفصیل بعدی را در مقدمه ششم می گویند. مرحوم نائینی اگر خواستند آقایان مراجعه کنند. شک در مقتضی و مانع.

مرحوم آقای خویی این بحث تقسیم را آورده اند اما این دو بحث این دو تفصیل را در بعد از روایات لا تنقض آورده اند. شما نگاه می کنید اینجا نیست خیال نکنید چون نیاورده اند. همین تفصیل نائینی شک در مقتضی مسئله حکم حکم عقلی باشد یا شرعی باشد بعد از روایات راره آن جا آورده اند. به حسب نسخه ای که در اختیار من است. چون عرض کردم یک نسخه دیگری چاپ جدید شده است که به نحو سریال است به نحو سری است من آنجا را نمی دانم در نسخه ای که من دارم صفحه 31 به بعد. ایشان در بحث تقسیمات فرموده اند بله این تقسیمات هست اما اینکه استصحاب در کدام یکی حجت هست نیست باید ادله را نگاه کنیم. ببینیم از دلیل کدام یکی در می آید. لذا ایشان فقط تقسیمات را ذکر کرده اند وارد این نکات نشده اند.

البته نائینی هم بعد از اینکه دو تفصیل را نقل کرد از شیخ آخرش قبل از اینکه وارد ادله شود می گوید این این طور است لکن باید به لسان ادله نگاه کنیم. و من فکر می کنم حق با استاد باشد این را باید در خود بحث می گذاشتند نه در مقدمات.

علی ای حال یک نکته دیگر هم در خلال بحث های ما روشن شد که یک چیزهایی را در مقدمات گذاشتند یک چیزهایی را در خود بحث و یک چیزهایی هم در تنبیهات. یک کمی خلط در این مسائل هست جابه جایی هست که این یکی اینجا باشد یا آنجا باشد. و علی کل حتی ما صنعه الاستاد باز هم هنوز در این مسئله خلط هست. خود من هم خب معتقدم این باید عوض شود لکن فعلا عوض نمی کنیم چون مصدر کار کتاب مرحوم نائینی است. حالا خود نائینی این بحث ها را اینجا می کند آقای خویی جای دیگر می کنند. خودش این تشویش ایجاد می کند.

چون مبنای ما این است که این دو کتاب مصدر مراجعه باشد، فعلا قالب بحث را این گذاشتیم و الا انصافا بحث اگر بخواهد ریشه های عوض شود قالبش هم باید عوض شود. این جور نیست که محتوا عوض شود قالب عوض نشود. لکن الآن سعی ما این است که قالب را حفظ کردیم سعی کردیم در محتوا نظراتمان را بگوییم و الا قاعدتا محتوا هم باید چون عوض شده است قالب هم باید عوض شود. علی ای حال معلوم شد که اینها در قالب هم با هم مشکل دارند. درست هم هست قالب باید به درد زمان خودش می خورد منقضی شده است باید با محتوا این را آورد.

این راجع به اینجا فردا دیگر شروع می کنیم به ادله استصحاب باذن الله تعالی.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD286KBدانلود
PDF126KBدانلود
MP315MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج اصول
قبلی خارج اصول فقه (جلسه36) چهارشنبه 1395/09/17
بعدی خارج اصول فقه (جلسه38) یکشنبه 1395/09/21

اصول فقه

فقه

حدیث