معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج اصول فقه (جلسه19) دوشنبه 1404/07/21

1404-1405، اصول فقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ وَاللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِينَ

اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا وَجَمِيعَ الْمُشْتَغِلِينَ وَارْحَمْنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

عرض شد گاهی اوقات مطلب یک کمی پیچیده و دقیق است و خیلی هم متعارف است مثلاً در حوزه‌ی نجف الآن. این‌جور موارد را ما از متن کتاب می‌خوانیم. چون مطلبی است که خیلی آنجا متعارف است و بخواهیم خلاصه‌اش را از خارج بگوییم، خیلی لطیف نیست. لذا اینجاها را ما از متن کتاب می‌خوانیم که حالا یک انتقادات جزئی هست، آن را می‌گذاریم آخر یا این وسط می‌گوییم. یک انتقاد کلی هست روی کل مبحث، آن را می‌گذاریم آخر.

عرض کردیم مرحوم نائینی در بعد از اینکه آن مقدمات را فرمودند، فرمودند در جایی که دوران امر بین دو اطلاق بشود، اگر متصل باشد یک حکمی دارد، منفصل باشد یک حکم دیگری دارد.

حکم متصل را گفتند کلام اجمال پیدا می‌کند، دو تا اطلاق با همدیگر، یک قرینه هم آمده، تصلح برای هر دو. نمی‌دانیم به هیئت می‌خورد که حکم را تقیید بکند یا به ماده می‌خورد. و توضیحاتی که دادند. عرض کردیم دو تا اطلاق را ما اصلاً تصور نمی‌کنیم، یعنی انعقاد دو تا اطلاق با وجود قرینه قابل تصور ما نیست.

این اجمال بحث، حالا آخر بحث هم یک توضیحی می‌دهیم. و اینکه کلام، اینکه کلام مجمل بشود حرف درستی است اما این مطالب، عرض کردم یک مشکلی که ما در اصول داریم، مطالبی که می‌گویند انطباقش در فقه خیلی مشکل است.

من یادم می‌آید در دوره دوم بود که یا اول بود، دوم بود، اشکال کردیم در امر هی گفتند امر از بس در مستحب و اباحه به کار رفته، به ذهنمان آمد که آقا این مباحثی که اینها قرارداد کردند مثل مباحث فلسفی، کل انسان حیوان ناطق، این با کل امر للوجوب مثل آن شده و این واقعیت علمی در فقه ما ندارد.

آنجا اشکال کردیم که باید به شواهد و قرائن مراجعه کرد. اجمال قصه در اینکه در عرف عام، نمی‌خواهد عرف به اصطلاح مولا و عبد و اینها، به حسابش می‌گویند حکمت‌الوضع اصطلاحاً. خود الزام یکی از مطالبی است که بشر احتیاج به بیان دارد، این هست. این هست، در همه‌ی لغات هست. و به طور متعارف در لغت عرب با صیغه‌ی اِفعل به کار می‌برند. به طور متعارف.

این هم توضیح عرض کردیم که خصلت این لغت این است که با هیئات، معنا را افاده می‌کند. معانی مختلف را با هیئت‌های مختلف. و لذا اینکه می‌گویند لغت عربی خیلی صلاحیت کشش دارد، خیلی صلاحیت توسعه دارد، یک نکته‌اش همین است، استفاده از هیئات.

در زبان فارسی، نه فارسی، حتی هندواروپایی به طور کلی، انگلیسی، اینها ما هیئات را به کار نمی‌بریم. و لذا این لغت‌ها خیلی آن قابلیت لازم را ندارند. اما لغت عربی خیلی قابلیت لازم دارد. و توضیحاً عرض کردیم، آنچه که ما در اصول داریم، حتی در یک مدتی در اصول، حتی اصول شیعه، حالا غیر از اصول اهل سنت، حتی بعضی از مواد را که حالا مثلاً نسبتاً کاربرد زیادی در فقه داشت، این را هم در اصول آوردند. همین تهذیب علامه را اگر نگاه بفرمایید، یک فصلی در لغات دارد که «واو» به چه معناست، «فاء» به چه معناست. دیگر الحمدلله فعلاً آنها را حذف کردند از اصول فعلی. این مطالب را اگر جلد، باب اول مغنی می‌خواندیم،

چون این در کتب اصول اهل سنت هست این مطلب. چون «واو» زیاد به کار برده شده که برای مطلق ترتیب است، برای ترتیب است یا مطلق عطف است. مثل آیه‌ی مبارکه «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ…». لذا بعضی از اهل سنت گفتند ترتیب لازم نیست، چون «واو» برای مطلق عطف است. می‌شود دست را اول شست، بعد صورت را شست و توضیحاً عرض کردیم که این‌جور مسائل، اصولاً فقه یک خصلتی دارد، با مباحث لغوی و این به چه معناست حل نمی‌شود.

نکته، از دقت فرمودید؟ این بحث سر «واو» نیست. «واو» ما هم به نظرمان می‌آید مطلق عطف است، راست است، حرفش درست است. اما مع ذلک، این وجه مقدم است. چون امام صادق فرمودند این سنت رسول الله است. یعنی این مسئله از راه دیگری حل شده. از راه «واو» حل نشد که «واو» برای عطف است، برای ترتیب است. دقت کردید؟ مسئله‌ای که در پیش آمده، مسئله این است که این سنن رسول است. در روایت دارد که امام صادق فرمودند آب بیاورید تا من وضوی رسول الله را به شما نشان بدهم.

عرض کردیم این روایت کیفیت وضوی رسول الله در روایات ما آمده از امام صادق. اما این معقول است، چون در قرن دوم واقعاً اختلاف بود بین علما، بین فقها در کیفیت وضو معقول بود. اما در بخاری دارد که عثمان گفت که بیایید وضوی رسول الله را نشان بدهیم. توی پشت، از مسجد مدینه، از مسجد پیغمبر خارج شدند، همین جایی که الآن پشت مسجد است، الآن پشت قبر می‌شود. این فضا اسمش «مصلی» است.هنوز هم نساختند. قصد بنده این است که شما از مسجد می‌آیید بیرون، از طرف بالای قبر می‌آیید بیرون، قبر شریف، حجره مبارکه، این فضا مصلی است. چون روزهای جمعه و عید که می‌شد، منبر را می‌آوردند اینجا، نماز جمعه را اینجا می‌خواندند. این مصلی به این اسم است، اصطلاح مصلی در مدینه منوره اصطلاحش روی این جهت است.

این نشست در آنجا، گفت آب بیاورید من وضوی پیغمبر را به شما نشان بدهم. خب بابا این خیلی نامربوط است. چون عثمان ۲۵ سال کل دوران بعد از پیغمبر است، دو سال اولی بود و ۱۰ سال هم دومی، ۱۲ سال و فرض کنید ۱۵ سال، ۱۶ سال از رحلت پیغمبر گذشته. در و دیوار مدینه بلد بودند، بچه‌های مدینه هم می‌دانستند پیغمبر چطور وضو گرفته. اینها برداشتند شبیه این را به عثمان نسبت دادند که پایش را شست، شستن پا را آنها به عثمان، عرض کردیم، روایاتشان مختلف است، بعضی‌ها به حمران، پسر، شاگرد، نوکر ایشان، غلام ایشان. عرض کردیم کار مال حمران است اساساً. حالا یهودی بوده، مجوسی بوده، نمی‌دانم چه دینی داشته این، فرد خبیثی بوده، این کار او بوده، برداشتند به عثمان نسبت دادند.

علی ای حال، در آن وضویی که امام صادق نشان دادند، این وضو مجموعه‌ای است از، ترکیبی است از فریضه و سنت. یعنی بحث سنت مطرح است، نه بحث لغت. مسئله‌ی لغت تنها مطرح نیست. دقت کردید چه می‌خواهم بگویم؟ سنت در میان می‌آید.

چون اهل سنت، عرض کردیم مشکل اساسی‌شان این است، این مطالب که مثلاً امام مذهب، شافعی گفت اینجا «واو» برای ترتیب است. آن فقیه شافعی می‌گوید نه برای ترتیب نیست. مخالفتشان با امام مذهب مشکل نبود پیششان این را دقت کنید خیلی

یکی از حضار: لمکان الباء پس معنایش چیست حضرت فرمودند؟ لمکان الباء؟

آیت الله مددی: الباء آنجا نکته داشت چون. آن چون نکته داشت. امام، این هم امام باقر سلام الله علیه.

یکی از حضار: خوب واو هم نکته دارد بالاخره حرف…

آیت الله مددی: نه، «لمکان الباء» چون امام می‌خواهد، چون مثلاً همین «باء» در آیه تیمم هم آمده: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ». خب در باب تیمم، وجه لازم نیست کاملاً مسح بشود، یک قسمتی. یعنی «باء» یک خصلتی درست می‌کند، این را شرح دادیم. «لمکان الباء». «لمکان الباء» معنایش این است، چون «باء» آمده این، درست است، همچنان که در باب مسح وجه در باب تیمم «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ» آن هم «باء» آمده.

و لذا ما تا مثلاً پیشانی، تا ابرو می‌آوریم در باب تیمم. البته در باب تیمم هم بعضی از فقهای اهل سنت تمام صورت را گفتند، نادر است، خیلی نادر است. دارند در فقهای اهل سنت دارند تا تمام وجه را بگویند. اما نادر است. ما، یعنی امام می‌خواهند بفرمایند این یک استعمال قرآنی جای دیگر هم به کار برده شده. البته این به لغت هم رسید.

من یک نکته‌ای را عرض کردم خدمتتان، این آیات مبارکه که در قرن اول و زمان معین، این تصادفاً یکی از عجایب این است که سوره مائده در سال دهم نازل شد. حتی گفته شده یک مقداری‌اش در مکه و اینها نازل شده، یک مقداری‌اش هم در راه برگشت پیغمبر به مدینه که بعد از غدیر خم است. سال دهم، بعد از غدیر خم، یک مقداری از سوره مائده در آنجا نازل شد. خب ۱۰ سال از مدینه گذشته بود، حالا ۱۳ سال هم در مکه بودند. خیلی عجیب است که در این آیه مبارکه کیفیت وضو آمده در این سوره «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ…» این در سوره مائده است. خیلی عجیب است، بعد از ۱۰ سال که مسلمان‌ها قطعاً وضو می‌گرفتند، نماز می‌خواندند. این را توضیحاتش را عرض کردیم که این چطور شد که به یک دفعه در این آیه‌ی مبارکه، در سوره مبارکه مائده نازل شد، با اینکه من اواخر ما نزل من القرآن است.

و لذا وقتی آن مرد گفت که رأیت رسول الله غسل رجله، امیرالمؤمنین جوابشان دادند قبل المائده او بعد المائده؟. گفت یادم نیست. گفت خیلی خب. این نکته دارد قبل المائده، بعد المائده. علی ای حال، این چون جواب حضرتعالی. البته در قرن دوم لغت تدوین شد. دقت می‌کنید؟ این مذهب فقهی، این را من همیشه مثال زدم، مذهب فقهی و کلامی در این تدوین لغت تأثیر گذاشت. الآن مغنی را نگاه بکنید، نوشته الباء للتبعیض اثبته الکوفیون چون شیعه بودند کوفی‌ها. و الاخفش من البصریین.

عرض کردیم در اصطلاح اهل منطق، ۱۲ تا اخفش داریم. ولکن مشهورترینشان سه تا است. اخفش کبیر و متوسط و صغیر. این را اخفش متوسط دارد. اخفش متوسط در اینجا مراد وسط است. علی ابن فلان. و الاخفش من البصریین. حالا این هم شیعه است اصلاً. ببینید؟ یعنی درست، مطلب باء برای تبعیض، مسئله لغوی است، خورد به مذهب این ارتباط با مذهب پیدا کرد. کوفی‌ها شیعه بودند، اخفش وسط این هم شیعه بود. چون اهل بصره عادتاً سنی بودند. اهل کوفه هم عادتاً شیعه بودند. اما اخفش با اینکه از اهل بصره است، شیعه بود. دقت می‌کنید؟ مغنی می‌گوید اثبته الکوفیون و الاخفش من البصریین. خیلی عجیب است یعنی مذهب در این تأثیرگذار بود که معنای باء به چه معناست.

خب در روایات اهل بیت نیامده «باء» برای تبعیض است. این را بعدها لغویین درآوردند. حضرت می‌خواهند بگویند باء یک خصلتی، و توضیحاتش را عرض کردم، نمی‌خواهم اینجا عرض کنم، توضیحات فقهی‌اش را عرض کردیم. به هر حال آنجا هم توضیحات فقهی دارد. توضیحات فقهی‌اش را عرض کردیم. ما به ذهنمان رسید که این بحث اوامر این‌جور که اینها می‌گویند نیست.

عرض کردم، دیروز عرض کردم، خیلی متعارف است بین اهل سنت که ابوحنیفه این‌جور گفت، ابویوسف این‌جور گفت. این خلاف امامش صحبت می‌کند شاگردش هم هست، این را دقت کنید ما در شیعه این‌طور نداریم. چرا؟ چون ابوحنیفه، ابویوسف برای خودش اجتهاد می‌کند. اجتهاد پیش آنها کاملاً در این جهت راحت بود. برای خودش اجتهاد می‌کرد. گفت حالا امام من فهمیده وجوب، من می‌فهمم استحباب. این مشکل نداشت. این را ما نداشتیم که مثلاً بگوید قال الصادق کذا و قال زراره کذا، قال الصادق کذا و قال محمد بن مسلم کذا. اصلاً ما در شیعه چنین چیزی نداریم که. دقت می‌کنید؟

این که اینها آمدند اصولیین اهل سنت این قواعد را درست کردند، آقایان اخباری‌ها خیلی ریشه‌شناسی نداشتند. اخباری‌ها می‌خواستند به اصول حمله کنند، خیلی خب، حمله به اصول فی محله. لکن چون خیلی ریشه‌شناسی نمی‌توانستند بکنند، یعنی ریشه اصول را وقتی می‌خواستند بررسی کنند تا علامه می‌آمدند. بعضی از، خود واقعاً مرحوم ملا محمدامین مرد ملایی است، انصافاً مرد ملایی است. لکن خب به اندازه زمان خودش. آن هم در مدینه و در مکه که هر دو سنی و متعصب‌اند به شدت متعصب‌اند.

یک نامه‌ای هست یکی از علمای مدینه شیعه، در همان زمان صفویه است ایشان، به ایران نوشته. نوشته آقا شما این‌قدر به خلفا بد و بیراه نگویید. شما به خلفا بد و بیراه می‌گویید، اینجا در مدینه به ما فشار می‌آورند، شما در ایران بد و بیراه به آنها می‌گویید، به شیعه در مدینه فشار می‌آورند، خیلی نامه‌ی قشنگی است. در این کتاب زندگانی شاه عباس کبیر آنجا چاپ کرده این نامه را، متن نامه را. که این‌قدر شما در ایران فحش ندهید به اینها، بد و بیراه نگویید. اینها برمی‌دارند اینجا به شیعه فشار می‌آورند. به هر حال در یک شهری که محیط، محیط سنی است ایشان نوشته. اما مرد ملایی است خب طبیعتاً مصادری هم که در اختیارش بود محدود بود. اما احاطه خوبی دارد انصافاً نسبت به خودش.

فقط عرض کردیم، دو سه تا نکته مشکل ایشان، یکی مسئله‌ی تند رفتن ایشان و اهانت ایشان است. یک مقدار زیادی‌اش هم با خواب و این‌جور چیزها نقل می‌کند. یک مقدار اساسی‌اش هم خیلی احاطه‌ی تحلیلی و تفسیری ندارد. احاطه‌ی به قضایا. نمی‌تواند احاطه، چون اگر دقت کرده باشید در کلمات بنده از قرن اول شروع می‌کنم. ایشان از قرن اول شروع نمی‌کند. این‌طور نیست که مثلاً بگوییم علامه چه گفت. اصولاً ما در فقه کم می‌شود شرایع یا علامه را بخوانیم. در فقه می‌رویم تا زمان شیخ طوسی، شیخ مفید و شیخ طوسی. دیگر یا ابن ادریس هم مثلاً. دیگر از آنجا رد نمی‌شویم. به خلاف متعارف آقایان. خیلی خیلی بروند جلو تا علامه، بروند جلو تا محقق صاحب شرایع. ما اصولاً خیلی کم می‌شود به اینها برسیم. چون ریشه‌های کلمات بعدی اینجاست، در این، در این قرن اول.

ما مثلاً یک جلسات شب پنج‌شنبه داشتیم، میراث‌های شیعه در قرن اول و دوم که الآن چیزی درست و درمانی هم نداریم در اختیارمان نیست. اصولاً میراث را از اول، میراث‌های علمی را از همان عهد صحابه شروع کردیم. بعد هم عهد تابعین و بعد هم عهد فقها و تأثیری که اینها در روایات اهل بیت داشتند. این نکته را در نظر داشته باشید.

به هر حال، این مسئله‌ای بود که خیلی تأثیرگذار بود. خب این به ذهن ما رسید، گفتیم، مطرح کردیم. بعد که ادامه دادیم بحث را، در نواهی که رسیدیم مرحوم آقا ضیاء آخر، در مقالاتش البته، من نهایة الافکار ایشان را اینجا ندیدم. در مقالات، آخر برای صیغه نهی، در اینجور نوشته ولی انصاف این است که موارد استعمال صیغه نهی، ما قبلاً در بحث‌مان در اوامر گفتیم، ایشان در نواهی متذکر شده. حالا من در اوامر خودم گفته بودم به ذهن خودم آمده بود. دیدم مرحوم آقا ضیاء هم متذکر شده است.

ببینید، ما در شیعه، اجمالاً بگوییم، کتاب مطرح است، سنت رسول الله مطرح است، البته خب کم‌رنگ‌اند نسبتاً. طریقه اهل بیت و روایات اهل بیت مطرح است، تلقی اصحاب هم مطرح است. این کسانی که الآن دنبال سند رفتند روی تلقی اصحاب کار نمی‌کنند. ما در شیعه متأسفانه دو طریق تند داریم. یک طریقی که اصلاً روایت را کلاً قبول نمی‌کنند، فقط به تلقی روی آوردند، مثل سید مرتضی. سید مرتضی اگر ۱۰ تا حدیث صحیح هم باشد قبول نمی‌کند. اصلاً خبر را قبول نمی‌کنند. می‌رود روی تلقی. اسم تلقی را گذاشته اجماع. اجماعی که سید مرتضی می‌گوید. شما انتصار را نگاه کنید، یک جا به روایت تمسک نمی‌کند. دلیل آنها هر مسئله، گاهی در یک صفحه پنج تا مسئله دارد. دلیل آنها الاجماع المتکرر فی هذا الکتاب. حالا شما من لایحضره را نگاه کنید یا کتاب دیگر، دلیلنا علیه الاجماع ندارد. صدوق اجماع ندارد. فقط در امالی در مجلس ۴۵ یا ۵۴ املی علینا شیخنا ابوجعفر دین الامامیه، که این را آقایان بعدی، الآن آقایان بعدی، این را به عنوان اجماع از صدوق نقل می‌کنند. صدوق اجماع ندارد. این املی علینا دین الامامیه را دارد.

خب می‌دانید املی علینا دین الامامیه مثل آقای خویی منهاج الصالحین نوشته. این رأی فقیه است دیگر، اجماع نیست. یک فقیه شیعه خلاصه آراءش را جمع کرده. املی علینا الشیخ ابوجعفر دین الامامیه. این مجلس از خصائصش این است که مرحوم صدوق حدیث نقل نمی‌کند، فتوای شخصی خودش… عرض کردم، یک مشکلی که هست، یک عده‌ای وقتی مثلاً می‌خواهند مذهب شیعه را بنویسند، مثلاً تحریر الوسیله و منهاج الصالحین را نگاه می‌کنند می‌گویند رأی شیعه این است. این رأی دو تا فقیه شیعه است. رأی شیعه نیست، نه. من چند بار گفتم، این الفقه علی المذاهب الاربعه حالا کم شده، یک وقتی در قم مصدرشان در اهل سنت همین کتاب بود. نگاه می‌کردم الفقه علی المذاهب الاربعه این یک کتاب خیلی، به اصطلاح واقعاً باید گفت که پرت و پلا است، یعنی کتابی است که دور از آبادی است.

این خلاصه مذهب مالکی را نوشته. و قال المالکیون. مثل اینکه بگوید آقای خویی این‌جور گفت، آقای فلان این‌جور گفت. از مثلاً مرحوم سید، مرحوم جد ما اصلاً در وسیله این‌طور نوشته. این خلاصه آراء مالکی‌هاست، رأی مالک نیست. حالا الحمدلله کم می‌بینم توی حوزه دیگر به این الفقه علی المذاهب… حالا من دارم در خانه، شاید ۳۰ سال، ۳۵ سال بازش هم نکردم. کتابی است که ارزش علمی‌اش خیلی پایین است. یعنی ارزش علمی به این معنا، برای ما که می‌خواهیم به قرن اول، دوم برگردیم پایین است، نه اینکه پایین است. دقت می‌کنید؟ ارزش علمی‌اش تا زمانی که ایشان، چون ایشان ازهری است، شیخ، در ازهر درس خوانده. تا زمان ایشان خوب است، برای مذهب مالک. فقهای روی مذهب مالک. ارزش علمی‌اش به این جهت خوب است. اما اگر بخواهیم روی مذهب مالک فکر بکنیم، از آن اوایل کار، به درد نمی‌خورد. دقت بکنید، خیلی دقت کنید.

ارزیابی کتاب به زوایای مختلف است. من که می‌گویم به درد نمی‌خورد، یعنی به این کاری که ما می‌خواهیم نمی‌خورد. ما دنبال مالک و رأی مالک و زمینه‌های رأی مالک در مدینه و از کجا پیدا شد، دنبال اون هستیم. این کتاب به درد این کار نمی‌خورد. بله، برای فقهای مالکی‌ها از آن زمان تا زمان معاصر ما، تا حدود مثلاً عبدالرحمن جزری مثلاً ۶۰ سال قبل کتاب را چاپ کرد، ۷۰ سال قبل، تاریخش را ذهنم نیست. تا این زمان ایشان خوب است، برای فقهای مالکی. در این جهت خوب است. اما به درد کار علمی که ما تحلیل می‌خواهیم بکنیم، به درد کار علمی ما نمی‌خورد.

به هر حال، بعد مرحوم آقای نائینی کلماتی را از مرحوم شیخ انصاری نقل می‌کنند. ایشان فرمودند وجه اول، دار الامر بین تقیید اطلاق هیئت و تقیید اطلاق ماده، دوران امر. لان، آن وقت این مسئله تقیید منفصل و متصل، عرض کردیم، شاید در قوانین خیلی عرفی به این معنایی که الآن در اصول ما هست نیست. لکن این تصادفاً در فقه شیعه تأثیرگذار است.

چرا؟ چون ذهن اینها این است که اطلاقات در کلام رسول الله آمده، تقیید در زمان ائمه آمده. دقت کردید؟ عموم در زمان رسول الله آمده، روشن شد چه می‌خواهم بگویم؟ این متصل و منفصل در شیعه این‌طوری شد، سرش این‌طوری شد. عرض کردم دیروز مثال زدیم که نماز بر قبر امام… در توقیعات حضرت مهدی سلام الله علیه است. خب این خیلی متأخر است. شیعه می‌رفتند زیارت می‌کردند. از این، خب، قصه متوکل و خراب کردن حرم سیدالشهدا خیلی قبل از، زمان امام هادی است آن قصه. خیلی قبل از غیبت است، خیلی قبل از توقیعات است. این همه شیعه زیارت می‌رفتند. بله، زیارت امیرالمؤمنین از زمان امام صادق وضع شد، قبلاً اصلاً قبر امیرالمؤمنین را شناسایی نمی‌کردند. عمداً مجهول گذاشته بودند که خوارج اهانت به جسد مبارک ایشان نکنند.

که از زمان منصور دوانیقی کم کم قبر ایشان شناخته شد. اما قبر سیدالشهدا از همان اول شناخته شد. از همان اول عزاداری سیدالشهدا چون خیال می‌کنند که عزاداری سیدالشهدا مثلاً بعدها شد. من عرض کردم، جایی هم ندیدم، اگر آقایان دیدند واقعاً به من خبر بدهند. لویی ماسینیون در این کتاب خطط الکوفه این نکته عجیبی ایشان نقل می‌کند و شرح مخططاتها. این ترجمه عربی کتاب است. من به فارسی هم چاپ شده، برای من مترجمش هم فرستاده. اسمش نمی‌دانم چه ترجمه کرده. عربی این‌جور ترجمه شده. ایشان دو سفر به کوفه آمده از فرانسه. که این مناطق کوفه را شناسایی کند. خیلی کتاب قشنگی است انصافاً. این با ایجازش خیلی زحمت کشیده. تماماً تصویر کوفه را در قرن اول، این، البته من هم به ذهنم بود در نجف که می‌شود این کار را کرد. چون من تاریخ طبری می‌خواندم. ایشان خروج مختار را خیلی قشنگ نوشته، از کوچه فلان درآمد، به کوچه فلان رفت، از بازار درآمد، اینجا رفت. من همان جا در نجف به ذهنم رسید که با این تصویری که ایشان کرده، می‌توانیم یک تصویری از کوفه در قرن اول نشان بدهیم. خودش هم نوشته که من از آنجا گرفتم. و بعد هم آمده، دو سفر آمده، روی زمین بررسی کرده. نقشه‌های قشنگی کشیده که مثلاً کوفه در اول که خیمه بوده، خیمه‌های همدان اینجا بوده، خیمه فلان… خیلی قشنگ است از این جهت. عشیره‌ها و جاهاشان را معین کرده. برای آشنایی بسیار کتاب خوبی است این کتاب. خطط الکوفه و شرح مخططاتها، اخیراً به ترجمه شده فارسی، نمی‌دانم چرا نقشه‌ها را کشیده خیلی کوچک کشیده، آن کتابی که من دارم بزرگ است، یک کمی حجمش بزرگ است، نقشه‌هاش خیلی قشنگ است انصافاً. نقشه‌هایی که لویی ماسینیون کشیده خیلی قشنگ است. این، مترجم فارسی هم آورده، کوچکش کرده، آن لطفش را نمی‌فهمد. ما که نفهمیدیم لطفش را.

ایشان در آن کتاب نوشته که اولین مجلس عزاداری سیدالشهدا، بیستم محرم همان سال است. خیلی عجیب است، من جایی ندیدم. از هر کس هم پرسیدیم مصدر پیدا نکرد. نکته خیلی لطیفی است. بیستم محرم همان سال که دهم عاشورا بود، بیستم محرم همان سال، زن‌های عشیره همدان در کوفه گرفتند. چون اهل بیت که از همان روز اول بود دیگر، از روز یازدهم و اینها. اما از غیر اهل بیت، ایشان نوشته اولین مجلس عزاداری سیدالشهدا، زن‌های همدان در بیستم محرم همان سال در کوفه مجلس عزاداری گرفتند. می‌گویم تا حالا جایی هم من پیدا نکردم، انصافاً. حالا این فرانسوی از کجا پیدا کرده نمی‌دانم، از چه مصدری نقل می‌کند.

غرضم می‌خواستم بگویم این قصه یک چیزی نبود که مخفی باشد. از همان اوایل این کار بود. آن وقت این که بیاید الامام لا یتقدم علیه و لا یساوی که دیروز خواندیم، عرض کردم خود من، چون خب بچه مشهدیم به یک اعتبار، خب گاهگاهی بعضی از آقایان مراجع حتی در مشهد می‌آمدند، خب من پایشان می‌نشستم، اینها مساوی قبر نماز می‌خواندند. من الآن مساوی قبر نمی‌خوانم، اوایل می‌خواندیم. بعد که مراجعه به این توقیع مبارک شد، عرض کردم در توقیع مبارک، محاذی را هم قبول نمی‌کند.

این که الآن نوشتند اینجا محاذی قبر است و آقایون عقب می‌ایستند، محاذی قبر می‌ایستند، این هم مشکل است. اگر این روایت را قبول بکنیم، حالا عده‌ای می‌گویند این روایت را قبول نمی‌کنیم چون خیلی منفصل است. اصلاً این تقیید، این در حدود توقیعات مبارک سال‌های ۲۱۰، اوایل ۳۰۰ صادر شده. حالا نمی‌دانیم دقیقاً محمد بن عبدالله حمیری چه وقت نامه، تاریخش نوشته؟ این توقیع مبارک خیلی دیر است خب. این را نمی‌شود قبول کرد، چون خیلی تقییدش منفصل است بعید است. لکن به هر حال اگر قبول کنیم که فعلاً هم فتوای مشهور این است، حتی مساوی هم نمی‌شود. اینها فتوایشان در ذهنشان نیست. من در کربلا که دیدم، نماز جماعتشان از محاذی قبر شریف است. این هم مشکل است. باید بعد از قبر باشد. در این توقیع مبارک دارد لا یتقدم علیه و لا یساوی

یکی از حضار: روی مبنای تخصیص شاید مشکل باشد ولی فریضه و سنتی که مطرح کردید فاصله افتادن ظاهراً خیلی هم ضربه نزنه.

آیت الله مددی: بله، عرض کردم نکته ثانوی بود که من، نکته را من حلش کردم. معما چو حل گردد آسان شود این نکته را شما از من عرض کرده، از خود من گرفتید به خودم برگردانید. علی ای حال، اینها تخصیص منفصل، اینها ذهنشان روی تخصیص منفصل و معلوم شد چه می‌خواهم بگویم؟ اصطلاح اصولی شد.

عرض کردیم خدمتتان، در روایات دارد که در همان شب مبعث، در شبی که وحی به رسول الله شد، هم قرآن و حقایق قرآن جملة واحدة بر قلب مقدس نازل شد، و هم خداوند متعال به پیغمبر اجازه جعل و تشریع دادند. فوض الی رسول الله، و این، در بعضی روایات دارد که تا روز قیامت مصالح امت به رسول الله بیان شد.

یکی از حضار: کجا دارد؟ مصدرش کجاست؟

آیت الله مددی: همان‌هایی که خواندید در بصائر الدرجات و غیرش. خواندید در بحث تعارض خواندید. و پیغمبر جعل سنن کردند. خب دقت کنید، سنن رسول الله شرحش به ائمه واگذار شد. ممکن بود یک سنت در سال ۱۵۰ بیان بشود. قرآن در همان ۲۳ سال تمام شد. دقت کردید چه شد؟ حقیقت قرآن جملة واحدة بر قلب مبارک نازل شد. این از خصائص شب به اصطلاح مبعث است. اما سنت را خود پیغمبر بیان کردند عده‌ای‌اش را، عده‌ای‌اش موکول الی الائمه شد که خب و قد، و ان الله فوض الینا کما فوض الی رسوله. اصلاً عرض کردیم، در کتاب بصائر الدرجات دو باب دارد: تفویض الی النبی، یک باب هم تفویض الی الائمه. شرحش را مفصل گفتیم در بحث تعارض. ظاهراً تشریف داشتید شما، یادتان نیست. و اما در کافی یک باب دارد.

یکی از حضار : نه، قسمت قبلش را من عرض کردم.

آیت الله مددی: بله چرا .

یکی از حضار: حقیقت قرآن یکجا، بالجمله…

آیت الله مددی: چرا، جملة واحدة، چرا.

بعد دارد که، دارد در کتاب کافی باب التفویض الی النبی و الائمه. در کافی هر دو را جمع کرده. در کتاب شریف کافی، هر دو باب را با هم. آن وقت دارد ان الله فوض الینا کما فوض الی رسوله. این جزو عقاید ماست، عرض کردم دیدم بعضی از ما، چون اهل سنت می‌گویند سنت، احکام الهی است که در قرآن آمده لکن ما نمی‌فهمیم، رسول الله می‌فهمند. مثلاً نماز ظهر چهار رکعت باشد، عصر چهار رکعت باشد، این در قرآن هست، ما نمی‌فهمیم. اما در روایات ما آمده که این سنت مفوض الی رسول الله است.

نقل کردیم روایت دعوای بین زراره و حمران، دو تا برادر، در وقت آن. زراره می‌گفت این وقت مفوض الی رسول الله است. حمران می‌گفت نه، این جبرئیل آمد گفت. به امام صادق عرض کرد. امام گفت حق با زراره است، فوض الی رسول الله، جبرئیل نشان داد، اول وقت و آخر. پیغمبر اختیار کرد، این اصلاً روایت صریح دارد.

یک عده از آقایان من دیدم، دیدم این را واقعاً در همین قم چاپ شده، سنت را به همان معنایی که اهل سنت معنا کردند معنا کرده. این غلط است، باطل است. سنت جعل رسول الله است. و یکی از نقاط بسیار بسیار مهم در فقه اسلامی از زمان صحابه و تابعین، این تشخیص این مطلب بود. این خیلی کار کرد. این تأثیرگذار بود، خصوصاً که سنن رسول الله هم بر دو قسم شد: سنن دائميه و سنن موقته. سنن دائميه، مثلاً فرض کنید اینکه وقت این وقت باشد جزو سنن دائميه بود. اینکه مثلاً فرض کنید در جنگ خیبر پیغمبر فرمودند که الاغ‌ها را نخورید، اهل سنت حرمت گوشت الاغ قائلند، چون می‌گویند پیغمبر در جنگ خیبر این‌جور فرمود. درست است، امام می‌فرمایند درست است. اما این تحریم موقت بود. این تحریم موقت بود. تحریم موقت، این مشکل ندارد، ما گفتیم حتی بعید نیست فقیه هم بتواند انجام بدهد. نه فقط امام معصوم. و ما در روایت امام معصوم داریم که دو نفر اهل کوفه بودند آمدند مدینه، به اصطلاح می‌خواستند متعه بکنند. امام صادق فرمودند انی احرم علیکما المتعه ما دمتما فی المدینه. حالا کوفه این کار را می‌کردید اشکال نداشت. بروید مکه این کار را بکنید، چون اهل مکه قائل به متعه بودند. اصلاً اهل مکه، فتوای شایع در مکه متعه بود. ابن جریج، فقیه معروف اهل مکه، می‌گویند ۷۰ تا زن متعه گرفته بود. اصلاً خودشان، اصلاً معروف بود.

عرض کردم در این کتاب خلال که از بزرگان حنابله است، حتی نوشته لو ان احدا اخذ بقول اهل المدینه فی الغناء فی السماع… اهل مدینه قائل به غنا بودند. و بقول اهل الکوفه فی النبیذ، شراب خرمایی. کوفی‌ها شراب خرمایی را اجازه می‌دادند. می‌گفتند مست نشوید. از ابوحنیفه معروف است. خوردن شراب اشکال ندارد، یعنی ایشان عقیده‌اش این بود شرابی که از انگور است مطلقاً حرام است، غیر انگور حلال است. این شراب‌هایی که الآن متعارف در غرب، این حلال است مگر مست بکند آدم را. مست نشوید، اما خوردن، خوردنش اشکال ندارد. و بقول اهل الکوفه فی النبیذ. اصلاً در این عبارت دارد. و بقول اهل مکه فی المتعه لخرج عن رقة الاسلام. یک، اینها یک اصطلاحی بوده آن زمان که به همه رخص نمی‌شود اخذ کرد. یک اصطلاح این بود. یعنی ما نمی‌توانیم بگوییم اینها گفتند این حلال است، این مذهب گفته این حلال است، ما بیاییم بین همه مذاهب جمع بکنیم. حلال این را بگیریم، حلال آن را بگیریم، حلال آن را بگیریم. یکی یکی. سه تا حلال را مثال زده ایشان. لو ان احدا اخذ بقول اهل المدینه فی السماع و بقول اهل الکوفه فی النبیذ… یک کتاب قشنگی است این. متوفای ۳۱۰ است. از بزرگان احناف بغداد است، از حنابله بغداد است. و بقول اهل مکه فی المتعه لخرج عن ربقة الاسلام. علی ای حال، امام فرمودند ما دمتما فی المدینه. این سر فی المدینه را باید من توضیح بدهم. خب امام می‌تواند بگوید. این را فقیه هم می‌تواند انجام بدهد.

یکی از حضار: فقیه از کجا حضرت استاد، فقیه چنین قدرتی دارد؟

آیت الله مددی: بله. اما فرضش، فرقش این است: فقیه باید تمام مبانی علمی خودش را بگوید. همین‌جور بنشیند گوشه خانه مثل بنده زیرزمین یک چیزی صادر بکند، نه این به درد نمی‌خورد. باید دلیل، امام معصوم لازم نیست بیان بکند. چون امام معصوم همچنان که احاطه‌ی بر احکام دارد، احاطه‌ی بر موضوعات هم دارد. دقت کنید. فقیه اگر بخواهد مثل امام معصوم کاری بکند، احاطه‌ی بر موضوعات را با مشورت باید به دست بیاورد. با مشاوره با اهل فن، با متخصص. روشن شد؟

یکی از حضار: حرام موقت که می‌تواند بکنه، حلال هم می‌تواند بکنه؟

آیت الله مددی: نه، آن حلال مشکل است. آن حلال مشکل است.

و لذا، عرض کردم این مفصل ما شرح دادیم، حالا نمی‌خواهیم تکرار کنیم. مرحوم شیخ این‌طور که ایشان نقل می‌کند، یک کمی بحث لظهور الاطلاق لکل منهما حیث کان التقیید بالمنفصل. و لذلک خصصنا… خیلی خب. ایشان فرمودند مع الاتصال لا ینعقد ظهور اطلاقی.

عرض کردم، ایشان خیلی روشن نگفته. الآن کاملاً این روشن گفته می‌شود. مقید، مخصص متصل، مانع انعقاد ظهور است. مخصص منفصل، مانع انعقاد حجیت است. این دو تا فرقشان این است. یکی روی خود ظهور کلام تأثیر می‌گذارد، یکی روی حجیت کلام. ببینید، حیث لا ینعقد ظهور اطلاقی. این در به اصطلاح متصل. لکل منهما فلا معنی للدوران. بخلاف ما اذا کان بالمنفصل. ببینید، مرحوم نائینی، این عبارت را من اگر آورده بود خیلی راحت بود. دو تا کلمه گفتیم.

فان الظهور الاطلاقی قد انعقد لکل منهما. ببینید؟ ظهور آمد، حجیت می‌رود. لکل منهما بله. فیدور الامر بین تقیید اطلاق ماده و تقیید اطلاق هیئت. و لما کان اطلاق الهیئه شمولیا و کان اطلاق الماده بدلیا، کان اللازم تقیید اطلاق ماده. چون بدل مقدم. لاقوائیة الاطلاق الشمولی من الاطلاق البدلی. کما هو الشأن.

این بحث را در تعارض دارند که اگر دوران امر بین اطلاق شمولی و اطلاق بدلی شد، اطلاق شمولی مقدم است. این. لذا ایشان، لاقوائیة به اصطلاح، بله. کما هو الشأن فی کل ما دار الامر بین تقیید اطلاق شمولی و تقیید اطلاق بدلی. البته من گریه‌هایش را قبلاً کردم. دو سه روز قبل عرض کردم، اصلاً این شمولی و بدلی را ما قبول نکردیم در اطلاق. شمولی و بدلی ناظر به افرادند. دقت کنید. اطلاق ناظر به طبیعت و ماهیت است. عام ناظر به افراد است.

ببینید همین آیه مبارکه ان الانسان، حالا یک آیه هم مثال بزنیم. در کتب اصولی این آیه «ان الانسان لفی خسر» انسان را عام گرفتند، مطلق نگرفتند. الآن شاید اصول ما مطلق بگیرند. چرا؟ چون دارد «الا الذین آمنوا». آن وقت از آن‌ طرف هم گفتند «الذین» از الفاظ عموم است. یعنی «الا الذین» ناظر به افراد است. نمی‌شود «ان الانسان لفی خسر»، انسان ناظر به ماهیت باشد. پس «ان الانسان لفی خسر» هم ناظر به افراد است. خیلی شرح روشنی خدمتتان عرض کردیم. هر جا ناظر به افراد بود، می‌شود عام. ناظر به هیئت، ماده و هیئت و طبیعت بود، ماهیت بود، می‌شود مطلق. از اینکه «الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات». و لذا، این در کتب اصول اهل سنت هم دارند این را. الف لام بر اسم جنس، مفید عموم است. چون صفحه آینده خواهد آمد «اکرم العالم». ایشان اطلاق شمولی گرفته، «اکرم العالم». این این‌طور نیست، نه. اصلاً «اکرم العالم» را عام می‌دانند.

عرض کردم بین اصول ما با اصول آنها فاصله افتاده. خوب دقت کنید. این فاصله‌ها را حفظ کنید. گاهی شما یک مطلبی می‌گویید آنها می‌خندند. خنده‌شان می‌گیرد چون جور دیگر فهمیدند. روشن شد؟ اسم جنس با الف لام جزو الفاظ عموم است. «ان الانسان لفی خسر». «ان الانسان» الآن ما اگر باشیم، می‌گوییم این اطلاق است، اطلاق شمولی، طبیعت انسان را گفته. «ان الانسان». می‌آید صفحه آینده «اکرم العالم»، ایشان اطلاق شمولی گرفته. در همین صفحه بعدی. حالا که امروز می‌خوانیم، نخواندیم، مقدمه این طرف آن طرف رفتیم. دقت کردید؟ اما این در کتب اصول قدیم جزو الفاظ عموم است. به این آیه هم تمسک کردند. وجه تمسکش هم استثنا است، روشن شد؟ یعنی شما ممکن است بگویید آقا، حالا اینجا عموم آمده، اما «الانسان» مطلق است. اینها گفتند از این استثنا، «الا الذین آمنوا». «الذین آمنوا» عام است چون ناظر به افراد است. اگر عام باشد ناظر به افراد باشد، می‌شود عام. پس انسان هم عام است.

یکی از حضار: ما از استثنا می‌فهمیم این عام است؟

آیت الله مددی: چون استثنا نشان می‌دهد که عام است که استثنا کرده. روشن شد؟ چه می‌خواهم بگویم؟ چون شاید تعجب، من دیروز پریروز هم چند دفعه گفتم «ان الانسان لفی خسر». وجه ظهورش را عرض نکردم. حالا امروز وجه ظهورش. چون این استثنا نشان می‌دهد که این عام است. از استثنا نمی‌فهمیم که خاص، مطلق باشد.

یکی از حضار: مطلق هیچ موقع مستثنی نمی‌شود؟

آیت الله مددی: نه خب، مطلق، مستثنای شبیه، یک طبیعت دیگر، ماهیت دیگری خارج می‌شود. اگر بخواهد استثنا بکند، ماهیت دیگر، نه الفاظ عموم. مثلاً بگوید «ان الانسان لفی خسر الا الفساق». خب این الفاظ عموم است. روشن شد؟ پس اینجا عام است.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD316KBدانلود
PDF195KBدانلود
MP311MBدانلود
برچسب ها: 1404-1405خارج اصول
قبلی خارج اصول فقه (جلسه18) یکشنبه 1404/07/20
بعدی خارج فقه (جلسه17) یکشنبه 1404/07/20

اصول فقه

فقه

حدیث