معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج اصول فقه (جلسه16) چهارشنبه 1404/07/16

1404-1405، اصول فقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ وَاللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِينَ

اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا وَجَمِيعَ الْمُشْتَغِلِينَ وَارْحَمْنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

که مرحوم نائینی اینجا مطرح فرمودند این است که صورت شک، بین اینکه قید به ماده برگردد یا به هیئت. چون اصطلاحاً اگر قید به هیئت برگشت، هیئت مفادش وجوب است. وجوب مشروط می‌شود. اگر به ماده برگشت، هیئت مفادش واجب است. ممکن است قید به وجوب حج برگردد استطاعت، ممکن است از حج به واجب برگردد. این مطلبی است که ایشان به عنوان صورت شک و عرض کردم در مثال استطاعت ایشان، مثال‌های عرفی هم همینطور است فرقی نمی‌کند. اگر گفت اگر مهمان آمد نان بخر، با قطع نظر از قضیه‌ی شرطیه مثلاً بگوید روزی که مهمان می‌آید، حالا به صورت قضیه‌ی شرطی نباشد. روزی که مهمان می‌آید نان بخر. اینجا دوران امر بین این است که خریدن نان، آمدن مهمان، قید باشد برای وجوب که خریدن نان باشد یا قید باشد برای خود خریدن نان. وجوب خریدن نان یا خود به اصطلاح خریدن نان برمی‌گردد دوران امر بین تقیید ماده و تقیید هیئت. این اصطلاحاً. اگر شرط باشد خب تقیید هیئت به اصطلاح آقایان، برخلاف شیخ رحمه الله.

اما اگر مثلاً گفت زمانی که مهمان، به صورت قضیه‌ی شرطیه نباشد. زمانی که مهمان می‌آید نان بخر. این زمانی که مهمان می‌آید این قیدی که ذکر شده، قید هیئت است یعنی قید وجوب، یا قید ماده است یعنی نان خریدن. اصطلاحاً اینطور می‌شود اگر قید هیئت باشد، تا مهمان نیامده وجوبی نیست. اگر قید ماده باشد مهمان هم نیامده باشد، وجوب هست اما خود نان خریدن وقت مهمان آمدن است. ولو وجوب هست. مثل واجب معلقی که مرحوم صاحب فصول گفتند که در واجب معلق وجوب هست لکن زمان واجب استقبالی است. زمان وجوب فعلی است.

مضافاً یک فرقی‌اش این است که قید به ماده و هیئت برگردد. مضافاً یک فارق اساسی دیگر دارد و آن اینکه اگر قید به هیئت برگردد تحصیلش لازم نیست. یعنی لازم نیست که به مثل حج مستطیعاً تحصیل استطاعت اگر به هیئت برگردد واجب نیست. اگر استطاعت پیدا شد حج می‌رود پیدا نشد نمی‌رود. اما اگر قید به ماده برگردد مثل صلی متطهراً به تعبیر ایشان، یعنی وجوب هست اما ماده معدوم است. خب این قید را باید ایجاد بکند، یعنی طهارت ایجاد بکند تا نماز بخواند. فرق بین رجوع قید به ماده و هیئت از این جهت هم هست. در جایی که قید به هیئت برمی‌گردد، مفروض باید باشد. در جایی که قید به ماده برمی‌گردد مطلوب باید باشد. فرقش این است.

یکی تحصیلش لازم است یکی تحصیلش لازم نیست. پس فرق است بین اینکه قید به ماده برگردد یا قید به هیئت برگردد.

آن وقت مرحوم نائینی قدس الله نفسه، اینطور که مثلاً تقریباً معروف است این است که اگر دوران امر شد، اینطور گفته شده، ماده و هیئت هر دو اطلاق دارند. آن وقت یک قیدی آمده دوران امر این است که به اطلاق ماده بخورد یا به اطلاق هیئت. اینطور گفتند اگر به اطلاق هیئت بخورد کثرت تقیید است. اگر به ماده بخورد قلت تقیید. تقییدش زیادتر می‌شود. پس قدر متیقن این است که به ماده بخورد قلت تقیید. چرا؟ چون اگر قید به هیئت برگشت، این هم فرق سوم، ماده هم مقید می‌شود. وقتی وجوب مقید شد به استطاعت، خود حج هم مقید می‌شود به استطاعت. اما اگر ماده مقید شد وجوب مقید نمی‌شود. اگر ماده مقید شد، وجوب دیگر مقید نمی‌شود. پس دوران امر بین کثرت تقیید و قلت تقیید.

بعد مرحوم نائینی قدس الله سره، علی ما فی التقریب مطالبی دارد که چون این تقریباً مطالب ایشان به ذهن این حقیر قاصر تقصیر هم اجمال دارد و هم قابل قبول بنده نیست، برای احترام ایشان تمام مطلب ایشان را می‌خوانیم بعین الفاظ تا جایی که هست و بعد مناقشه‌ای که با ایشان داریم.

ایشان می‌فرماید و لکن لایخفی علیک ما فیه اشکال این مطلب که کثرت تقیید. لأن التقابل بین الاطلاق و التقیید، تقابل العدم و الملکة. این را توضیح دادیم دیروز هم توضیح دادیم. فعلاً بیشتر معروف است در حوزه‌های علمیه همین است که تقابل بین اطلاق و تقیید، تقابل عدم و ملکه است. لکن این را بیشتر در جایی می‌آورند که اگر تقیید ممکن نشد اطلاق ممکن نیست. اینطوری. اگر تقیید ممکن نشد،

مثلاً گفت آب بیار، ممکن است بگوید آب کره مریخ خب آب کره مریخ را چطور کسی بیاورد؟ پس اطلاق ندارد آب بیار شامل آب کره مریخ بشود. وقتی تقیید ممکن نشد، اطلاق هم ممکن نیست. لکن اینجا ظاهراً مرحوم نائینی عکسش را گرفته. اگر اطلاق ممکن نشد تقیید ممکن نیست. چون نشنیدیم عکسش را لذا گفتیم از خود عبارت می‌خوانیم. ایشان به عکس گرفته.

فإذا امتنع الاطلاق امتنع التقیید. آن که معروف است، عرض کردم آقای خویی مخالف است لکن خیلی مبنای آقای خویی در حوزه جا نیفتاد. آقای خویی تقابل عدم و ملکه نمی‌دانند. عرض کنم که بعد از بعد از آقای خویی هم در میان شاگردها عده‌ای فرق بین ثبوت و اثبات گذاشتند. نسبت بین اطلاق و تقیید در مقام ثبوت، نسبتش در مقام اثبات، یک شرح و صحبت‌های طولانی کردند. عرض کردم محصل ندارد این حرف‌ها. اطلاق و تقیید امر لفظی است. ثبوت ندارد اصلاً. این اشتباه ظاهراً از اینجا پیدا شده چون خودشان هم بحث می‌آید ان‌شاءالله در بحث اطلاق می‌گوییم اطلاق آیا افرادی است یا تصدیقی؟

یعنی آیا اطلاق به حسب مفرد است یا به حسب تصدیق جمله است؟ بعد ما عرض کردیم در حقیقت دو تا اطلاق است نه اینکه یا این است یا آن است. یک اطلاق لفظی است، به لفظ اطلاق دارد مثل آب بیاور. می‌گوییم آب بیاور آب اطلاق دارد همه آب‌ها را شامل می‌شود. حتی آب کره‌ی مریخ هم شامل می‌شود. لفظ آب بیاور. این اطلاق تصوری است. این اطلاق افرادی است.

اطلاق دوم اطلاق تصدیقی است. اطلاق تصدیقی مقدمات حکمت می‌خواهد. این اطلاق تصوری مقدمات حکمت نمی‌خواهد. آن مقدمات حکمت می‌خواهد. در مقام بیان باشد، چنین باشد، مقدماتی می‌خواهد و آنچه که ما در اصول بحث می‌کنیم آن اطلاق تصدیقی است. این اشتباهی شده بین اطلاق لفظی در کلمات اعلام

و عرض کردیم آقایان که قائل هستند مثلا الفاظ قرآن مثل احل الله البیع اطلاق دارد مراد جدی اخباری‌ها این است مراد جدی اخباری‌ها، در ست است اطلاق لفظی دارد احل الله البیع همه‌ی أنواع بیع را می‌گیرد بیع فارسی باشد ، عربی باشد ، بیع فضولی باشد ، همه‌ی انواع بیع را که شما فرض کنید می‌گیرد ، مجهول باشد ، معلوم باشد ، احل الله البیع . لکن تصدیقی آن مقدمات حکمت می‌خواهد که ایشان ، اما اگر آیه‌ی مبارکه فقط در این جهت نباشد فقط مقابله‌ی بین بیع و ربا ، احل الله البیع و حرم الربا دیگر این اطلاق تصدیقی ندارد که ، آن وقت روشن شد ؟

می‌گویم اخباری‌ها به این قشنگی نگفتند ما حرف اخباری‌ها را بهتر از خود اخباری‌ها عنوان کردیم مراد اخباری‌ها این است که اطلاق تصدیقی ندارد و عرض کردیم کراراً و مراراً اطلاق تصدیقی در قوانین به کار برده می‌شود. آن که در قوانین هست اطلاق تصدیقی، آن که در نصوص دینی به درد اصول می‌خورد، ما حالا می‌گوییم اصول، آن که به درد اصول و فقه می‌خورد اطلاق تصدیقی است نه اطلاق تصوری. آن احتیاج به مقدمات حکمت دارد. این اطلاق به درد اصول می‌خورد، اطلاق تصدیقی و اخباری‌ها حرفشان این است که ما در، عرض کردم دو سه چند بار عرض کردم که ارتکاز بشود، نسبت داده شده به اخباری‌ها که اطلاقات سنت را قبول داریم کتاب را قبول نداریم.

عرض کردم کلمات ملا محمد امین استرآبادی در کتاب فوائد المدنیه هر دو اطلاق را قبول نمی‌کند و مراد از سنت آن است که در لسان رسول الله آمده نه اطلاقات کتاب را قبول می‌کند نه اطلاقات سنت. نه عمومات کتاب را قبول می‌کند نه عمومات سنت. نه اینکه یکی را قبول می‌کند یکی را نمی‌کند و خلاصه‌ی حرف ملا محمد امین این است که ما تعبد داریم که اگر بخواهیم اطلاق قرآنی اخذ کنیم یا اطلاق سنت، باید به شرح اهل بیت باشد.

یکی از حضار: اطلاقات اهل بیت را قبول دارند؟

آیت الله مددی: بله.

ما باید این به شرح اهل بیت باشد. اهل بیت شرح بدهند که این عموم کتاب یا عموم سنت اراده شده، اهل بیت باید شرح بدهند که اینجا مطلق است و عرض کردیم فارق اساسی بین اطلاق و عموم این است، عموم اصولاً ناظر به افراد است. عام ناظر به افراد است. مطلق اصولاً ناظر به افراد نیست، ناظر به طبیعت است. فرقش این است، اساسش این است. مطلق ناظر به افراد نیست، ناظر به طبیعت است. اما عام ناظر به افراد است. اصلاً عام برای این وضع شده که افراد را بگیرد. نه اینکه افراد را نگیرد. افراد را شامل بشود. نظر عام روی افراد است، نظر مطلق روی طبیعت است که باز هم یک شرحی عرض می‌کنیم.

به هر حال از این ما کم کم یک بحث‌هایی در خود مفردات کلام نائینی عرض می‌کنیم، یک بحث‌هایی هم در کل کلام ایشان بدواً و ختماً.

و حیث نقول فی المقام، عرض کردم صحیح در مقام این است که اطلاق و تقیید مقام ثبوت ندارد. این اطلاق و تقیید یک امر لفظی است، این یک امر قانونی است. یک مقدمات حکمت می‌خواهد، این ربطی به مقام ثبوت و اثبات و این حرف‌ها ندارد.

إنه لو رجع القید الی الهیئة مثلاً و کان وجوب الحج مثلاً مشروطاً بالاستطاعة فلا یعقل، ما این‌ها را دیگر همه را یک به یک شرح دادیم. من البته اینجا «لو» فرموده، اما مسلم در کتب اصول ما وجوب را وجوب، چون این هم دقت کنید چیزهایی در کتب اصول ما رواج پیدا می‌کند اما در فقه که می‌آییم مشکل داریم. مثل همین حج، وجوب حج را وجوب مشروط می‌دانند. همین جا هم بحث مفصل ، مثلاً وجوب کفایی و وجوب عینی مثلاً در مثال‌های فقهی ما در اصول مثلاً تدفین میت را، وجوب احکام میت را وجوب کفایی گرفتند. لکن از روایت در می‌آید وجوب کفایی نیست، این اشتباه نشود، یک مصیبتی است. یک چیزی از روایات استفاده می‌شود، یک چیزی در اصول آقایان مسلم گرفتند مفروغ عنه گرفتند. نیست اینطور نیست این‌ها.

عرض کردیم کلمه استطاعت را ما داریم، اما این استطاعت را قدرت گرفتند. این هم درست نیست. عرض کردیم چند بار عرض کردیم.

یکی از حضار: پس عینی است؟

یکی از حضار : احکام کفن و دفن میت الان این فرمایش شما چیست ؟

آیت الله مددی : ظاهر روایت این است که اولویت دارد طریق دارد مثلاً وارثش باشد فلان. کفایی نیست نه. ظاهر روایات من دیگر حالا وارد روایت نمی‌خواهم بشوم. آدم وقتی به روایت برمی‌گردد چیز دیگری می‌فهمد. یک چیزهایی که در اصول گفتند آنجا در نمی‌آید. بله در می‌آید که ترتیب به ورثه است و واجب عینی است بر ورثه.

یکی از حضار: اولی الناس بمیراثه

آیت الله مددی: آن در خصوص نماز رسیده. یصلی عنه و یقضی عنه اولی الناس بمیراثه، آن در باب قضای نماز آمده.

علی ای حال حیث نقول فی المقام، لو رجع القید الی الهیئة، هیئت یعنی وجوب، وجوب الحج مثلاً مشروطاً بالاستطاعة که این معروف است بینشان و اشکال کردیم، فلا یعقل الاطلاق. ببینید فلا یعقل الاطلاق. اطلاق تصور نمی‌شود در طرف ماده. این لا یعقل یعنی لا یمکن. ایشان لا یمکن گرفته. به نظر ما مشکل ندارد هیچ مشکلی ندارد. اولویت به آن است نه اینکه این معقول نیست. اولی این است که به ماده برگردد چون هیئت دو تا قید، دو تا تقیید می‌آورد، ماده یکی. این اولویت، فلا یعقل نه. چون بعد هم ایشان می‌گوید لا یمکن، حیث لا یمکن. اینجا لا یعقل گفته صفحه بعد می‌گوید لا یمکن الاطلاق، چرا لا یمکن الاطلاق؟ این از قبیل دوران امر بین دو تا اطلاق است. الان این اطلاق به حال خودش محفوظ است. حالا ایشان لا یعقل گفته ما نفهمیدیم.

یکی از حضار: چرا از متمم جعل استفاده نمی‌کند اینجا؟

آیت الله مددی:  چرا بعد یک چیزی شبیه متمم جعل بعد می‌گوید. بعد می‌گوید نتیجه اطلاق هست. ما می‌گوییم خود اطلاق هست، بعد یک چیزی می‌گوید بعد می‌گوید نه نتیجة الاطلاق موجود است، برمی‌گردد.

یکی از حضار: ظاهراً این‌ها حکم را اصلاً محال می‌دانند قید بخورد. بحثی هست که تقسیمات اولیه و ثانویه داشتند که می‌گفتند اصلاً این که وجود

آیت الله مددی: این چه ربطی به تقسیمات اولیه دارد؟

یکی از حضار: به هر حال حکم

آیت الله مددی: نه می‌گوید چون این تعدد دارد این دو تا می‌شود آن یکی می‌شود پس این که یکی می‌شود اولی است. ایشان می‌گوید اگر تعدد پیدا کرد دیگر این تقیید نمی‌شود کرد. خب این لا یعقل نمی‌شود که.

یکی از حضار: مبنای شیخ انصاری این بود که اصلاً وجوب محال است قید بخورد. با متمم جعل نائینی درست کرد، در خطاب واحد نمی‌شود ولی با خطاب ثانویه می‌تواند.

آیت الله مددی : نه مبنای شیخ نبود، مبنای صاحب کفایه بود. آن مسئله متمم الجعلی که آنجا گفت صاحب کفایه بود.

فلا یعقل الاطلاق. یک متمم جعل هم ایشان در واجب معلق گفتند اشتباه نشود. یک واجب معلق، یک متمم جعل هم در باب قصد قربت گفتند. چون در قصد قربت داریم می‌گوییم. در امتثال قصد امتثال. چون صاحب کفایه می‌گوید به یک خطاب نمی‌شود به دو خطاب هم نمی‌شود. ایشان می‌گوید به خطاب دوم می‌شود مشکل ندارد. دیگر بعضی بحث‌های اصولی انصافاً نمی‌دانم اگر بگوییم ذهن را تقویت می‌کند به الا واقعیت علمی ندارد.

فلا یعقل الاطلاق. لا یعقل چه عرض کنیم. فی طرف المادة إذ بعد ما کان وجوب الحج بعد فرض وجوب الاستطاعة، عرض کردیم مرحوم نائینی یک بحثی دارند که اگر هیئت مقید شد، آن قید مفروض‌الوجود باید باشد، مفروض. لذا گفت بعد فرض، این فرض برای همین است. یعنی اول باید استطاعت بیاید تا وجوب بیاید مفروض به این معنا. اما اگر قید به طرف ماده خورد مطلوب است، فرقش در همین یک کلمه است. یکی مطلوب‌الحصول است یکی مفروض‌الوجود است.

مثلاً اگر گفت اکرم العالم در خود اکرام که ماده است، خود اکرام، خود اکرام مطلوب است که انسان ایجاد بکند. اما العالم مفروض است این دو تا، لذا نائینی اسم اکرام را گذاشته متعلق، اسم عالم را گذاشته متعلق المتعلق. علما غالباً می‌گویند حکم داریم و موضوع، موضوعش ماده است همان اکرام باشد. نائینی به ماده نمی‌گوید موضوع، روشن شد؟ چون می‌خواهد فرق بگذارد. روشن شد فرق؟ درست است این فرقش درست است، این معقول است، این حرف حسابی است.

اگر گفت اکرم العالم اکرام مطلوب است، مطلوب‌الوجود است. اما نسبت به عالم مفروض است. لازم نیست برود یک عالم درست بکند تا اکرامش بکند. اگر عالمی بود اکرامش می‌کند. اکرم العالم معنایش این است. اما اکرام را مطلوب است باید انجام بدهد. ایشان می‌گوید بعد فرض حصول الاستطاعة این فرض را زده به اینکه به اصطلاح قید برای هیئت باشد.

فکیف یکون الحج واجباً فی کلتا صورتی وجود الاستطاعة و عدمها الذی هو معنی الاطلاق؟ یعنی معنای اطلاق این، اطلاق ماده این واجب باشد. و هل هذا الا الخلف و التناقض؟ فإذا امتنع، ببینید آنجا گفت لا یعقل حالا آمد گفت امتنع. فإذا امتنع الاطلاق فی طرف المادة، اگر اطلاق نشد تقیید هم نمی‌شود، امتنع التقیید. و تقیید نمی‌خورد.

یعنی بنابراین باید بگوییم اطلاق تقیید فقط می‌خورد به هیئت. قید فقط می‌خورد، ولو تعدد می‌آورد، قید می‌خورد به هیئت.

ایضا لا محالة فإن تقیید المادة بالاستطاعة، نکته‌اش این است. اگر قید به هیئت ماده خورد، یقتضی لزوم تحصیلها چون عرض کردیم قید اگر ماده باشد، مطلوب است. اگر هیئت باشد مفروض است. یقتضی تحصیلها یعنی مطلوب است باید آن قید را انجام بدهد.

کما هو الشأن فی کل قید یرجع الی المادة. مثل صلی متطهراً. اگر می‌خواهد نماز بخواند طهارت را ایجاد کند نه اینکه اگر با طهارت بود نماز بخواند، با فرض طهارت نماز بخواند، مثل استطاعت نیست. نه با فرض طهارت نماز بخواند، طهارت را ایجاد بکند. طهارت را ایجاد بکند تا نماز بخواند. دقت کردید؟

و بعد فرض حصول الاستطاعة کما هو لازم اخذ، این دیگر عرض کردم چون مطالب ایشان را قبول نداریم عین عبارت ایشان را می‌خوانیم. اقلاً تطبیق عبارت بکنیم. لازم اخذها قیداً للهیئة. اما اگر فرض باشد، فرض کجاست؟ در جایی است که به هیئت برگردد.

کما هو لازم اخذها قیداً للهیئة لما عرفت من ان القیود الراجعة الی الحکم لابد، قیودی که به حکم می‌خورد که مفاد هیئت است، لابد ان یؤخذ، قیود گفت تؤخذ. لابد ان تؤخذ مفروضة الوجود. روشن شد؟ پس اگر به هیئت خورد مفروض است، اگر به ماده خورد مطلوب است.

لا معنی لتقیید المادة بالاستطاعة، معنی ندارد. بله الذی یقتضی تحصیلها که آن اقتضای، لأنه یکون من طلب الحاصل فدعوی ان تقیید الهیئة یستلزم تقیید المادة مما لا ترجع الی محصل. ایشان می‌خواهد بگوید نه تقیید هیئت به تقیید ماده برنمی‌گردد چون تقیید ماده که ممکن نیست، یعنی چون اطلاق ممکن نیست تقییدش هم ممکن نیست. اینجوری از این راه می‌گوید. ما الان سر در نیاوردیم از مطالب ایشان.

نعم النتیجة، ما اصولاً کراراً عرض کردیم، دیگر از مکررات بحث بنده است. بحث اطلاق را اصولاً من بحث نمی‌کنم چون اطلاق خیلی مشکل است. احتیاج به مقدمات حکمت و احراز مقدمات حکمت و شئون خاص خودش را دارد. اصولاً بحث اطلاق یک چیز مشکلی است. بحث عموم چون به وضع برمی‌گردد، ادعای وضع و این‌ها می‌شود کرد. اما وضع مطلق چون به فقط به دلالت لفظی نیست، علاوه بر دلالت لفظی یک شئون سیاقی هم می‌خواهد. آن شئون سیاقی ضبطش مشکل است، ضبط آن شئون سیاقی خیلی مشکل است. لذا بگوییم این اطلاق دارد شامل این‌ها می‌شود، در کتب اصولی ما بحث اطلاق خیلی راحت است. فقها هم همینطور صریحاً می‌آیند اطلاق دارد اطلاق دارد.

انصافاً به نظر ما اصلاً وجود دو تا اطلاق، مخصوصاً این‌هایی که دو تا اطلاق فرض می‌کنند، که بعداً باز می‌آیند دو جور دیگرش فرض می‌کنند، انصافاً خیلی بعید است یعنی خیلی امر سختی است. اثبات اینکه احل الله البیع مراد مطلق بیع است و تمام افراد بیع، بیع فارسی و عربی و بیع فضولی و فلان و همه این‌ها را شامل می‌شود انصافاً مشکل است، حقاً مشکل است. اثباتش خیلی مشکل است. چرا؟ چون یک مقدمات خارج از لفظ می‌خواهد و آن مقدمات خارج از لفظلإ احراز، مثلاً ممکن است در اینجا فقط ناظر باشد به مقابل با ربا، همانطور که گفته شده. خب دیگر قیدی اطلاقی نمی‌ماند. این سدر اصول حرف‌های خوبی زدند اما تطبیقش در فقه روشن نیست. انصافاً معنای روشنی ندارد.

من یک وقتی خدمت آقای بجنوردی عرض کردم، در بحث این بود که حجت اخبار کتب اربعه که مرحوم شیخ اوائل بحث حجت، نائینی هم دارند دیگران هم دارند. مثلاً گفتند نه اخباری‌ها گفتند کتب اربعه اخبارش حجت است. لکن اینطور نیست اخبارش هم حجت نیست. من خدمت آقای بجنوردی عرض کردم شما تو اصول این حرف‌ها را می‌نویسید اما عملاً تو فقه به اخبار کتب اربعه عمل می‌کنید. در فقه که می‌آیید می‌گویید این در کتاب کافی شریف وجود دارد. در اصول این حرف‌ها را می‌زنید و خود مرحوم نائینی که اینجا می‌گوید ما نه همه را عمل نمی‌کنیم، این عبارت ایشان معروف است المناقشة فی اسانید الکافی حرفة العاجز. خب از آن طرف در فقه که می‌آیید می‌گویید این حرفة العاجز است مناقشه، یعنی قبول بکنید. از این طرف می‌آیید در اصول. این یک چیز عجیبی است. مطالبی را در اصول می‌گویند اما عملاً در فقه وقتی صحبت می‌کنند، آن را مراعات نمی‌کنند .

و عرض کردم این مطلب را مرحوم آقای خویی قدس الله سره در مقدمات معجم نوشتند و من هم شفاهاً از آقای بجنوردی شنیدم هم عین عبارت، من هم به شفاهاً دو طریق پس شد. یکی هم بنده شنیدم از آقای بجنوردی از مرحوم نائینی، المناقشة فی اسانید الکافی حرفة العاجز رضوان الله علیهم اجمعین.

بعد می‌گوید نه شبیه مطلبی که شما گفتید اما اسمش را به اصطلاح متمم جعل نگذاشته. النتیجة المقصودة من تقیید المادة حاصلة. نتیجه‌اش حاصل است عند تقیید الهیئة، نتیجه‌اش حاصل است. حرف ما این است که نتیجه نیست، این خودش است. این‌ها فرض‌هایی که نوشتیم اصول ذهنی‌گرایی حالت ذهنی است. این خودش است راست است این مطلب.

لأن المقصود من تقیید الحج والاستطاعة لیس الا وقوع الحج بعد التلبس بالاستطاعة. این تقیید حج یعنی ماده اگر می‌گفت تقیید الوجوب یعنی هیئت ، کلمه‌ی حج را به کار برده یعنی ماده ،

لان المقصود من ، من گفتم عین عبارت ایشان را بخوانم شرح بدهم اقلا نگوییم از خودمان اضافه کردیم ، یکی اینجا جایی که با ایشان مشکل کلی داریم عین عبارت ایشان را بلفظه می‌آوردیم تا یکی یکی روشن بشود .

لیس الا وقوع الحج بعد التلبس بالاستطاعة در باب صلاة هم همینطور است. تقیید کرده صلاة را به طهارت. لکن علی ای حال صلاة وقتی خوانده می‌شود که طهارت باشد، حاصل باشد.

کما ان المقصود من تقیید الصلاة، خودشان هم نوشتند. من فکر کردم از خارج گفتم.

کما ان المقصود من تقیید الصلاة بالطهارة وقوع الصلاة فی حال تلبس بالطهارة. و هذا المعنی حاصل بعد تقیید الهیئة. وقتی تقیید هیئت شد این معنا هم در می‌آید.

لأنه لو تأخر وجوب الحج من الاستطاعة، عن الاستطاعة، «من» نوشته. عن الاستطاعة فالحج الواجب یقع بعد الاستطاعة لا محالة، فالنتیجة المطلوبة فی تقیید المادة، نتیجه نیست، این هم خودش تقیید است‌ها. حاصلة قهراً عند تقیید الهیئة. و لکن هذا غیر تقیید المادة. نه عین همان است.

بحیث یکون رجوع القید الی الهیئة موجباً لتعدد التقلید و یرجع الشک فی المقام الی الشک فی قلة التقیید و کثرته حتی یقال ان الاصل اللفظی یقتضی قلة التقیید. این نتیجه‌ی تقیید است. فظهر لذا ایشان می‌گوید فظهر انه عند دوران الامر بین تقیید المادة و تقیید الهیئة یکون من الدوران بین المتباینین لا الاقل و الاکثر. یعنی دو تا اطلاق داریم، یک قیدی هم داریم که برای هر دو صلاحیت دارد. ممکن است به این بخورد ممکن است به آن بخورد. اقل و اکثر نیست.

عرض کنم این خلاصه مطلبی بود که ایشان در اینجا فرمودند. این مطلب ایشان عرض کردیم قبولش مشکل است. اشکال اساسی اصولاً بحث مطلق مشکل است. تصور اینکه مقدمات حکمت هم در ماده جمع بشود هم در هیئت جمع بشود، آن وقت اینجا دوران امر، اصلاً این تصورش هم خیلی سخت است. حالا فرمودند آقایان اما انصافاً لفظی‌اش چرا معقول است، ساده است لفظی‌اش، اطلاق لفظی خیلی ساده لفظ است دیگر. اما آن اطلاق قانونی، اطلاق اصولی، آن محل کلام است. آن اطلاق قانونی بین اینکه به این برگردد یا به آن برگردد، این مقداری‌اش خالی از اشکال نیست. چون اطلاق قانونی متوقف است بر عده‌ای از مقدمات که آن‌ها دلالتشان لفظی نیست. آن‌ها دلالتشان سیاقی است. حالی است. حال متکلم است، فعل متکلم است.

یک عبارت مشهوری دارند، دلالت لفظ بر معنا واضح است، دلالت لفظ معنا فعل واضح نیست. لذا یک مشکلی که در سیره هست همیشه همین است. اگر چیزی ثابت شد سیره‌ی عملی رسول الله، نمی‌شود اثبات کرد واجب است یا مستحب است. ممکن است حتی مباح باشد. فعل همیشه طبیعتاً ابهام دارد برخلاف لفظ.

سر اینکه در معاملات هم معاطات را قبول نکردیم همین بود دیگر، چون معاطات یک نوع انشاء است. یکی از شئونی که در انشاء هست، آن لفظی که آن چیزی که مبرز این انشاء است باید کاملاً صریح و روشن باشد، کاملاً صریح و روشن باشد. اگر ابهام داشته باشد آن امر اعتباری واقع نمی‌شود. دقت کردید؟ چون ما این را مقدماتش را عرض کردیم. امر اعتباری امری است که نیست، ما با اعتبار هستش می‌کنیم. اگر می‌خواهیم هستش بکنیم باید آن مبرز یک چیزی باشد که کاملاً واضح باشد.

عرض کردیم در قوانین غربی هم، قوانین غربی‌شان جدیدشان را نمی‌دانم چون بعد از آمدن عهد کامپیوتر قوانین یک کمی عوض شده. در متعارف در کتب اصول ما در فقه ما و در قوانین غربی، مبرز را در باب عقود پنج تا می‌دانند: لفظ هست، فعل هست، اشاره هست، به اصطلاح کتابت هست، سکوت هم هست. مجموعاً می‌شود پنج تا.

مثلاً گفت شما کتابت را به من فروختی به این قدر، سکوت می‌کند. این بشود مبرز، سکوت هم هست. مجموعش می‌شود پنج تا. روشن شد؟ ببخشید. مجموع این امور بله می‌شود پنج تا. لفظ و فعل و کتابت و اشاره و سکوت. تقریباً اتفاقی است که سکوت کافی نیست. سکوت را قبول نکردند. الا در روایات ما سکوت بکر رضاها. که اگر به او گفتند چون خجالت می‌کشد، سکوت بکر رضاها. این تو روایات ما دارد حیا می‌کند. الان در زمان ما که نیست. سابقاً بوده حالا دیگر نیست.

یکی از حضار: الان می‌خوانند.

آیت الله مددی: بله.

یکی از حضار: الساکت اخ الراضی حالا فقط برای باکره که نیست. برای غیرش هم هست. الساکت اخ الراضی روایت می‌گوید

آیت الله مددی: نه مطلق نداریم، مطلق قبول نکردند.

علی ای حال عرض کردیم در دنیای در دنیای فقه اسلامی لفظ بر همه مقدم است، دقت کنید. در دنیای فقه اسلامی لفظ بر همه مقدم است. اصلاً متعین است. اما در دنیای جدید کتابت مقدم است، نوشتار را بیشتر ارزش برایش قائلند.

اما در دنیای اسلامی به طور کلی لفظ. خب بلاشکال لفظ راحت‌تر هم است از همه. صحبت می‌کنند، نوشتن همه نه بلدند بنویسند نه همه بلدند بخوانند. راحتی‌اش که راحت‌تر است. شاید هم یک مقداری‌اش به خاطر اینکه انتشار کتابت بین غربی‌ها در دنیای غربی کتابت را بیشتر رویش حساب می‌کنند، یعنی آن که بیشتر بله آقا ؟

یکی از حضار: در دنیای آنها باسوادی بیشتر است .

آیت الله مددی: آها باسوادی‌شان بیشتر است.

یکی از حضار: سندش هم می‌ماند کتابت.

آیت الله مددی: همین چون که سندش می‌ماند. به اصطلاح خودشان به اصطلاح خودشان جنبه دادگاهی دارد. بعضی به تعبیر عربی، مقبولیت پلیسی نوشتند، اصطلاح پلیسی. ما می‌گوییم دادگاهی. جنبه‌های دادگاهی‌اش محفوظ است. حالا غیر از بین طرفین، لفظ جنبه‌های دادگاهی‌اش محفوظ نیست، کتابت جنبه‌های دادگاهی‌اش هم محفوظ است که اگر اختلاف شد با رجوع به دادگاه حل بشود. جنبه‌های دادگاهی کتابت محفوظ‌تر است تا جنبه‌های لفظی.

یکی از حضار: امر کتابت دین هم برای همین دادگاهی شدن است.

آیت الله مددی: بله برای همین یادآوری شده. دقت کردید آقا چیست؟ این یک قاعده کلی که خدمتتان عرض کردیم.

اینکه ایشان فرمود لذا لفظ صریح است. مشکل اطلاق در کجاست؟ مثلاً همین دیروز ما مثال زدیم. آقایان گفتند اکرم العالم ، باز از مثال خارج شدیم چون این بحث فرداست بحثی است که امروز دیگر وقت تمام شد ، اکرم العالم مطلق شمولی است. اما اکرم عالماً مطلق بدلی است. اینطور مثال می‌زنند دیگر.

یکی از حضار: استاد کتابت در حقیقت تأکید لفظ است. هیچ با هم اختلافی ندارند. یک نوع تأکید بر لفظ است کتابت.

آیت الله مددی: خب می‌گویم دیگر. تأکیدیش اینطوری است. لفظ تأکید بر آن است یا آن تأکید بر این. آن اصل است این فرع است یا این برعکس. اشکالی که هست این است.

ببینید اکرم العالم، اکرم عالماً. اما خب ما در اصولیین عده‌ای داریم که اکرم العالم را عام می‌دانند، مطلق نمی‌دانند. الف لام بر سر اسم جنس بیاید عام است. دقت کردید؟ اصلاً مطلق نیست. که به همین آیه‌ی مبارکه هم تمسک می‌کنند، ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و این هم یک بحث دیگری دارد بحث اندر بحث، چون این بحث‌ها را در کتب اصولی ما نیاوردند. در بحث عام و خاص هم نیاوردند. من بعضی از ابحاث که در کتب اهل سنت آمده در اصول ما نیامده به مناسبت‌های مختلف عرض می‌کنیم. بحثی که در کتب اهل سنت آمده که «الذین» از الفاظ عموم است یا نه. یعنی چه از الفاظ عموم است؟ یعنی «الذین» ناظر به افراد است، می‌شود الفاظ عموم. ناظر به افراد نیست، می‌شود از الفاظ مطلق.

انصافاً شواهد این است که الفاظ عموم باشد، به الفاظ عموم اشبه است. آن وقت می‌آیند چون «الا الذین» عام است، استثنا کرده، پس باید «الانسان» هم عام باشد. روشن شد؟ این که در کتب آوردند که لفظ پس این اینکه این مطلق شمولی است، مطلق شمولی بودنش روشن نیست، دقت کردید ؟

و اما اکرم عالماً که مطلق بدلی گرفتند، آنجا به احتمال قوی به خاطر تنوین است، دلالت تنوین است. نه اینکه مطلق بدلی داریم. مطلق مطلق است دیگر، بدلی و شمولی نداریم. مطلق یعنی طبیعت، یعنی ماهیت. هیئت نه. ماهیت معذرت می‌خواهم. مطلق یعنی ماهیت، یعنی هیئت، یعنی به اصطلاح طبیعت. شمولی و بدلی ندارد. شمولی و بدلی در جایی است که ناظر به افراد باشد. اگر ناظر به افراد باشد شمولی و بدلی معنا دارد.

لذا در العالم را عام می‌دانند نه مطلق. اکرم عالماً هم مطلق می‌دانند، بدلی بودنش به خاطر تنوین است نه به خاطر اینکه اینجا مطلق مطلق بدلی است. الا مطلق بدلی نداریم.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD295KBدانلود
PDF128KBدانلود
MP310MBدانلود
برچسب ها: 1404-1405خارج اصول
قبلی خارج فقه (جلسه15) سه‌شنبه 1404/07/15
بعدی خارج فقه (جلسه16) چهارشنبه 1404/07/16

اصول فقه

فقه

حدیث