الذریعة (جلسه5) شنبه 1400/02/18
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد يک مقدار راجع به صحبت را متصلش کنيم به بحث قبلی راجع به عبارت مرحوم شيخ طوسی در کتاب عده بود البته انصافاً عبارت را مرحوم شيخ طوسی به زحمات سعی کرده با يک دقت خاصی بنويسد ليکن خب عرض کردم متأسفانه بعدها توجه نشد و از شيخ طوسی نقل کردند که علمای شيعه عمل کردند به اخبار مخالفين حالا چه از اهل سنت چه از فتحيه و واقفيه و اينها به خاطر اينکه به اصطلاح ثقات بودند عرض کرديم انصافاً اين نکته در کلام شيخ هست در اين چاپی که در دست من هست، در صفحه 350 نوشته مايروی هولاء يجوز العمل به اذا کانوا الثقات فی النقل در اينجا از اسماء بلی و هذه کانت الطريقة جماعة آثروا الائمه نحو عبدالله ابن بکير و سماعة ابن مهران و بنی فضال من المتأخرين و بنی سماعه و من شاکلهم، در اينجا اسم عامه را اصلاً ندارد صحبت عامه نيست در بخش بعدی يعنی فصل بعدی که فصل تعارض است آن فصل در بحث حجيت خبر بود در بحث تعارض صفحه در اين چاپ من 379 در اينجا اين عبارت را دارد که اگر مثلاً عامه مطلبی را نقل کردند بلی اينها به اصطلاح قابل قبول میشود به شرطی اينکه خبری از شيعه مخالف نباشد و لايعرف لهم قول فيه، که لايعرف را هم معنی کرديم يا به معنی لم يشتهر يا به معنی لايعلم گفتيم مرحوم آقای تستری لم يشتهر گرفته بعيد هم نيست لايعرف غير معروف باشد مرادش اين باشد نه اينکه مرادش لايعلم باشد آن وقت ايشان در آنجا میگويد لما روی عن الصادق عليلهالسلام نکته را اين گرفت در صفحه 381 دو مرتبه باز ايشان يعنی در صفحه 380 يعنی چند سطر بعد از اين دو مرتبه آن وقت اينجا اسم سکونی را برده غياث ابن کلدوب و نوح و سکونی و غيرهم من العامه عن ائمتنا عليهم السلام اينجا اسم سکونی را باز بعد از اين مباشرتاً و اما اذا کان الراوی من فرق الشيعه تصريح میکند به فرق شيعه تصريح میکند به فرق شيعه مثل فتحيه و واقفه و ناوسيه، فنظر فيمايرونه آن وقت نگاه کرده باز دو مرتبه اينجا فرق شيعه را آورده مخالفين از فرق شيعه بلی اينجا میگويد اذا کان متحرجاً فی روايته موثوقاً فی امانته و ان کان معتقداً فی الاصل الاعتقاد و لاجل ما قلنا علمت الطائفه باخبار الفتحيه مثل عبدالله ابن بکير و غيره و اخبار الواقفه مثل سماعة ابن مهران و علی ابن ابی حمزه و عثمان ابن عيسی و من بعد هولاء بما رووه بنی فضال بنوا سماعه تاتريون و غيرهم اين پس اين خيل دقت کار کرده شيخ يک دفعه فرق شيعه را اسم برده در بحث حجيت آنجا گفته چون ثقه است در بحث تعارض اول اسم عامه را به کار برده با آن دو قيد گفته لما روی عن الصادق عليهالسلام تعبد داريم بعد از او دو مرتبه باز اسم فرق شيعه را برده گفته لاجل الوثاقه پس شيخ خيلی چون عرض کردم آقای تستری حالا قبل از ايشان ظرافتی به کار برده اما آن نکته اصلی روشن نشده شيخ دو بار فرق شيعه دارد به عنوان وثاقت و يکبار عامه را دارد به عنوان تعبد که امام فرمودند مرحوم محقق هرسه را يکجور گرفته به عنوان وثاقت حالا من تا حالا تصورم اين بود که اين اشتباه شده مثلاً اين يک صفحه است چيزی فاصلهای ندارد عامه را اول آورده بعد فتحيه را آورده در فتحيه گفته به خاطر ثقات اند در نقل شايد محقق رحمه الله دقت نکرده گفته لما روی عن الصادق تعبد را نکرده مرحوم، در ذهن ما اصولاً تا حالا اين بود و شايد هم ايشان کلاً از عبارت شيخ اين معنی را فهميده نه اينکه دقت نکرده فهميده مراد شيخ در حقيقت وثاقت آنها ست گفته لما روی عن الصادق عليهالسلام لکن مراد وثاقت آنهاست شايد حالا نمیدانم الآن ما به مرحوم محقق چيزی را نمیتوانيم نسبت بدهيم اما بعد از محقق اين فهم عمومی اصحاب است، اصحاب اين جور فهميدند اين مطلب قابل انکار نيست اين يک مطلب.
مطلب دوم اينکه ما عرض کرديم مرحوم شيخ دارد: اذا انزلت بکم حادثه لاتجدون حکمها فيماروی عنا تنظروا الی مارووه عن علی عليهالسلام عرض کردم ديشب که اين البته اين روايت را بايد شرح کافی بدهيم اجمالاً مصدرش را بيان کرديم انشاءالله توضيحاتش را بعد جداگانه انشاءالله ما در مقدمات هستيم عرض کرديم ايشان هم اين مطلب هم تعجب آور است اين بايد توضيح داده بشود چون اينی که سکونی يا غياث ابن کلدوب رووا عن علی از طريق امام صادق است اين شرطش اين است که لاتجدون حکمها فيماروی عنا و شيخ هم گفته اصحاب عمل کردند جايي که روايتی از طريق اهل بيت نداشته باشيم خب اينجا که از خود اهل بيت است اين و لذا من يک احتمال میدهم که شايد محقق از خود اين روايت هم اين جور فهميده از مجموع عبارت شيخ اين طور برداشت کرده به خاطر اينکه اينها ثقه هستند و الا عبارت که اين است عبارت شيخ اين است در مورد عامه تعبد است در مورد فرق شيعه میگويد اينها ثقات فی النقل متحرج از کذب اند اينکه خب عبارتش هم واضح است و انصافاً هم دقت کرده مرحوم شيخ حالا دقت ايشان را قبول داريم يا نداريم اما به هر حال دقت عجيبی به کار برده چون بحث فرق شيعه را اول در بحث حجيت خبر آورد بعد عامه را آورد ذيل عامه هم باز دو مرتبه فرق شيعه را آورد و در فرق شيعه کلامش عوض نشد ثقات فی النقل يک کلمه گفت، در عامه نکته ديگری گفت که تعبد باشد لما روی عن الصادق عليهالسلام اين راجع به کلام شيخ و اما اينکه محقق رحمه الله احتمالاً اين معنی را فهميدند انصافاً کلام شيخ را که ما الآن نفهميديم يعنی انصافاً چون ايشان میگويد بلی و اين لم يکن هناک من، بلی بعد میگويد و اما العداله بعد الی ان يقول فاما اذا کان مخالفاً فی الاصل الاعتقاد لاصل المذهب، مخالفاً فی الاعتقاد لاصل المذهب يعنی اهل سنت، اذا کان و روی مع ذلک عن الائمه عليهمالسلام خيلی عبارت عجيبی است روی عن الائمه، تعبير ايشان روی عن الائمه اگر روی عن الائمه پس چطور اين روايت
28: 7
میگويد روی عن الائمه نظر فيمايروی فان کان هناک من طروق الموثوق بهم مايخالفه وجب اطراح خبره و ان لم يکن هناک مايوجب اطراح خبره و يکون هناک مايوافقه وجب العمل و ان لم يکن هناک من الفرقة المحقة خبر يوافق ذلک و لايخالفه و لايعرف لهم قول فيه وجب ايضاً العمل به لما روی عن الصادق عليهالسلام آن وقت عبارت حضرت صادق اين است اذا انزلت يا نزلت بکم حادثة لاتجدون حکمها فيما روی عنا اصلاً موضوعش روی عنا است،
س: آن هم در صدرش میگويد
ج: ما روی عنهم، اصلاً شايد محقق گفته خب اين عبارت را بايد میخواند آخر در صدرش میگويد فاذا کان و روی مع ذلک الائمه عليهمالسلام من اين را امروز فهميدم اتفاقاً خودم هم دقت نداشتم امروز برای شايد تا دهها بار اين عبارت را ديدم هر وقت که میبينيم جديدی گاهی امروز داشتم باز دو مرتبه نگاه میکردم عبارت را گفتم عجيب است باز خودش در صدرش دارد و روی مع ذلک عن الائمه عليهمالسلام چون اين نکته امروز برای من جديد بود چون اين نکته برای من جديد بود گفتم لذا عرض، خيلی تعجب است البته آن تحليلی که ما داريم به جاي خودش محفوظ است اما اين نکته خيلی عجيب است که ايشان میگويد روی مع ذلک عن الائمه عليهم السلام بعد میگويد لاتجدون حکمها فیما روی عنا خب روی عنهم سنیها روی عنهم لذا من فکر میکنم محقق فهميده لاتجدون حکمها فيما روی عنا اينجا هم روی پس اين ثقه بوده چون در شيعه هم ثقه پس اينها ثقات اند،
س: اين حديث هم که فرموديد غير از اينجا جاي ديگر نيست
ج: الآن اصلاً و ابداً کس ديگر هم نياورده غير از شيخ طوسی اينهم فقط در اين کتاب، اين هم برکت مصدر زيدی اگر نبود که اين را هم نمیدانستيم اصلاً تا حالا قبل از اينکه اين را ببينيم هميشه در بحثها میگفتم اين حديث در هيچجا پيدا نشد تا اينکه اين کتاب زيديه در امامت اين مال اين عالم زيدی ايشان نقل میکند البته نقل ايشان را من خود روايت مرسل است کتاب مصدر مشکل دارد اعراض اصحاب اشکالش را بيشتر میکند الی آخره اصلاً روايت معنای ديگری دارد اين نيست که اينها فهميدند که انشاءالله اين را بايد در همان بحث تفصيلش چون الآن در مقدمه هستيم در بحث تفصيلی عرض میکنم.
خب بازهم عجيب اين است باز صفحه 380 ولاجل ما قلنا علمت الطائفه بما رواه تعبير رواه دارد حفظ ابن غياث و غياث ابن کلدوب و نوح ابن دراج و سکونی و غيرهم من العامه رواه عن ائمتنا،
س: آنجا که بود لاتجدوه فيما روی عنا
ج: خيلی عجيب است مگر اينها در ذهنشان اين آمده بالاخره اين روايت را غياث ابن کلدوب عن علی نقل کرده يعنی به اصطلاح اين جوری حساب کردند میخواستند بگويند اين روايت مسنداً عن علی آمده ليکن فقط غياث ابن کلدوب ولو در اسناد امام صادق هست امام باقر هست زين العابدين هست اصلاً اسناد اسناد اهل بيت است مسند اهل بيت است مگر بگوييم اين جور فهميدند و الا اصلاً میگويم يا آن راه محقق محقق میگويد نه مراد اين است که اينها ثقه بودند اينکه ايشان میگويد دوتا قيد میزند اينها هيچ مهم نيست مهم وثاقت است آن وقت با عبارت بعدی که در فتحيه است میخورد با عبارتهای قبلی هم که در فتحيه و واقفيه است میخورد دقت فرموديد حالا اين ما هم،
س: نبايد فرقی داشته باشد يعنی اگر بناست روايت عامه را بپذيريم با اين فرق منحرف شيعه ملاکش فقط همان وثاقت باشد
ج: بايد همين باشد ظاهراً شايد محقق و الا ايشان که میگويد لما روی عن الصادق ايشان که تصريح دارد که يعنی کاملاً معلوم است شيخ مطلع است بر قصه يعنی کشی لم يجری القلم سهواً بعد دو مرتبه فتحيه دارد مثل سابق فتحيه را میگويد در اينجا هم میگويد و فلاجل ماقلناه عملت الطائفه، لاجل ماقلنا تصريح میکند آنجا هم میگويد لما روی عن الصادق تصريح به علت میکند اگر ما باشيم و ظاهر عبارت بايد بگوييم مرحوم شيخ دوتا نکته ديده يک نکته وثاقت در فرق شيعه يک نکته تعبد به روايت امام صادق در اهل سنت ظاهرش اين طور است اگر ما باشيم و ظاهر قضيه اين است آنکه ظاهر اقتضا میکند اين است اين نکته دوم اين نکتهای که الآن میخواستم تتميماً برای مطالب سابق.
و اما اينکه ما آنچه که ما الآن میفهميم خودما تحليل میدهيم ظاهراً شيخ ملتفت يک نکتهای است يعنی اين نکته را کاملاً درک کرده دارد اين نکته را بيان میکند آن نکته اين است مثلاً سکونی سکونی وقتی از امام صادق نقل میکند اولاً تعابير سکونی مختص خودش است يعنی تعابِيری که در روايات ايشان آمده خيلی کمش در روايات ديگران آمده از انفرادات خود سکونی است از سکونی هم تقريباً منفرداً نوفلی نقل میکند يعنی مثلاً علمای ما بزرگان ما مخصوصاً ما بزرگان حديث شناسی قوی داشتيم مثل ابن ابی عمير و يونس و مثل فرض کنيم مثلاً صفوان و مثل فرض کنيم بزنطی و اينها اجلاء اصحاب اند که ممکن بوده از سکونی وفات سکونی در مصادر ما نيامده در مصادر اهل سنت 180 آمده يعنی سه سال قبل از شهادت موسی ابن جعفر که سال هشتاد و سه است و اين بزرگان که اسم بردم به راحتی از ايشان میتوانند نقل بکنند ابن ابی عمير اينها که به راحتی،
س: کسی نقل نکردند
ج: هيچ ولو يک خبر واحد، بلی غير از نوفلی مرحوم عبدالله ابن مغيره که از اصحاب اجماع است نسبت به بقيه اصحاب بيشتر از سکونی البته نسبتش مثلاً عبدالله ابن مغيره شش درصد هفت درصد، نوفلی هشتاد، هشتاد و پنج درصد نسبتش خيلی فرقش زياد است اما داريم و نقلهاشان هم گاهی میخواهی بيار بابا، سبعة سته يتمون علی کل حال روايت سکونی در باب صلاة مسافر مثلاً اين روايت سته يا سبعة يتمون علی کل حال از منفردات سکونی است هيچ يک از اصحاب ما نقل نکرده اگر آن باب بود نظير آن را شبيه آن را به يک معنای مرحوم زراره نقل میکند به عنوان اربعة لايقصرون يا يتمون اربعة اما سته حالا نمیدانم حالا عبدالله ابن مغيره گفته سته يا نوفلی يکی گفته سته يکی گفت سبعه، يتمون و الامير الذی يدور فی امارته اين دارد و التاجر الذی يدور فی تجارته اينهم اين است البته قبول اين مطلب هم علمای ما ظاهراً خيلیهايشان توجه چون روی روايت سکونی خيلی کار نکردند اميرالذی يدور فی امارته معنايش اين است مثلاً اگر رئيس يک کشور داخل کشور سفر میکند اين نمازش را تمام بکند خيال میکند مالک کشور است امير اما رفت کشور خارج نمازش را قصر بخواند الاميرالذی يدور فی امارته، با اينکه فرق نمیکند خب داخل کشور اگر سفر کوتاه باشد بايد نمازش را قصر بخواند فرقی اگر عناوين مثل کثير السفر به آن معنای که بين قدماء يواش يواش راه افتاده بود به آن معنی بود نمازش را بايد تمام بکند نبود بايد قصر بخواند ليکن اينجا دارد و الامير الذی يدور فی امارته الامير الذی يدور فی امارته توجه نکردند که اين اصلاً بیمعنی است يعنی اين تصور اين است کانما اگر يک کسی شاه مملکت بود در آن مملکت سفر میکند ملک خودش است نماز را تمام میخواند اگر از آن کشور رفت خارج يک کشور ديگر رفت آنجا بايد نماز را، خيلی حرف عجيب و غريبی هم هست انصافاً خيلی حرف عجيب اين از انفرادات همين سکونی است الامير الذی يدور فی امارته، آوردی بابا؟ پيدايش کردی؟
س: بلی سبعه،
ج: يکش نه عبدالله ابن مغيره از سکونی است يکش نوفلی عن السکونی
س: بلی حالا وسائل را بخوانم که سند را پشت سرهم آورده يا از مصدرش بخوانم
ج: از جامع الاحاديث هم میتوانی از مصدرش هم میتوانی بخوانی
س: من از وسائل میخوانم وسائل
س: از مصدر بخوانيد وقت منبع اصلی هست
ج: چون جامع الاحاديث باز جمع و جورتر کرده از جامع الاحاديث هم میتوانی بخوانی بلی بابا،
س: بلی متن را بياورم از خود چيز، تهذيب
ج: ما هنوز خيلی حرف داريم که میخواهيم در بياوريم وقتمان نگذرد خيلی نه میخواهم اختلاف بين دو نسخه عبدالله ابن مغيره و نوفلی عمدهاش هدفم اين بود البته من سابقاً هميشه میگفتم نسخه عبدالله ابن مغيره اخيراً تفطن پيدا کردم که احتمالاً ايشان نسخه نداشته در کتاب خودش چندتا روايت سکونی معلوم نيست که نسخهای به اسم عبدالله ابن مغيره بود اين در اين مسأله تحليل فهرستی خيلی مؤثر است ما نسخهای به نام عبدالله ابن مغيره هنوز ثابت نسخه نوفلی ثابت است کاملاً،
س: در فقيه يک شروعی هر سند با روی اسماعيل ابن ابی زياد است اما در خصال همين متن هست که به اين صورت است که حدثنا جعفر ابن، جعفر ابن علی ابن حسن ابن علی ابن عبدالله ابن مغيره الکوفی قال حدثنی جدی
ج: اين عبدالله ابن مغيره است
س: عبدالله ابن مغَيره است
ج: عبدالله ابن مغيره نه ضبطش مغِيره است
س: مغِيره، اين در خصال است سندش اما در فقيه شروع با سکونی است
ج: اسماعيل اگر آمد از راه نوفلی است ايشان، مشيخه دارد ايشان در مشيخه از راه نوفلی است
س: بلی در استبصار هم باز از عبدالله ابن مغيره شروع شده و از استبصار بخوانم
ج: من چون ديدم مثل همين استبصار که از عبدالله احتمال دادم اين روايات طريق نيست عبدالله در کتاب خودش آورده،
س: بعيد عجيب ماجری اينکه يک چيزی هم هست در دعائم الاسلام عن علی است، شروعش است و عن علی انه قال سئلت رسول الله
ج: روايات سکونی همهاش عن علی است
س: نه در دعائم هست همين
ج: کتاب سکونی به پيشش بوده
س: سکونی همهاش عن جعفر عن ابيه تا برسد
ج: بلی بلی اين پيش دعائم بوده اشعثيات هم بوده اشعثيات هم با سکونی يکی است اگر اينجا از اشعثيات هم داده با سکونی يکی است، اين دوتا باهم فرق دارند يکش سته است يکش سبعه است متنش را میخواهم بگويم،
س: در هردوش سبعه است، سبعه لايقصرون الصلاة الجابی يدور فی جبايته و الامير الذی يدور فی امارته و التاجر الذی يدور فی تجارته من سوق الی سوق، و الراعی و البدوی الذی يتلوک مواضع القتل
ج: القتل
س: القتل و منبت الشجر و رجلاً
ج: اين میخواهی از جامع الاحاديث بيار دوتاست يکی هفتتاست يکی ششتاست نگاه بکن از اين چند مصدر که آوردی بخوان متنش را در بعضياش سته است در بعضياش سبعه است، شما آورديد آقای آل طاها عادت بکنيد بياوريد،
س: فی الخصال که سبعه است، مثل همان تهذيب، در فقيه هم سبعه است همين متن است،
ج: دعائم الاسلام هم همين سبعه است پس جامع الاحاديث بيارين به نظرم در،
س: بلی جامع الاحاديث را بيارين ببينم آنجا در حديث قبل و بعد سته
ج: نه دوتا آورده يکی سته يکی سبعه در جامع الاحاديث قبلش هم حديث زراره است که اربعه،
س: در تفسير علی ابن ابراهيم است حدثنی ابی عن النوفلی عن السکونی عن ابیعبدالله عليهالسلام قال قال اميرالمؤمنين عليهالصلاة و السلام،
ج: اينکه حافظه من ديگر حالا از کامپيوتر جلو زده باشد، غرض اينکه نه میگويد بعضیها غرور ما را میگيرد حجة الاربعه احاديث مسند الاصل به اصطلاح، نه عرض کردم سته داريم میدانم اين معلوم میشود در کتاب
س: فقيه معلوم میشود خب فقيه نوفلی بوده اما سبعه
ج: بلی معلوم میشود نسخ اما نسخ عبدالله ابن مغيره من چون نسخ نوفلی مختلف است آن وقت در اينجا يک نکته ديگر اين هم نکته را حالا نبايد الآن بگوييم انشاءالله بعد توضيح میدهم رواياتی که ما الآن از سکونی داريم مختلف است عن جعفر قال رسولالله، عن جعفر عن علی عن جعفر قال علی اين جوری عرض کرديم روايت سکونی داری يک سند واحدی است جعفر عن ابيه عن آبائه عن علی بعضيهايش قال رسولالله بعضياش قال علی اين سندش است آن وقت مقام نقل اينها تقطيع شده و لذا اگر کسی بخواهند الآن کتاب سکونی را بازسازی کند تمام اينها را بايد در حد واحد واحد تکرار بکند در بعضياش عن جعفر عن ابيه قال رسولالله عن جعفر عن ابيه قال علی اينها معلوم بشود آن متن واقعی اين است عن جعفر عن ابيه عن آبائه عن علی قال در بعضياش قال رسولالله بعضياش قال علی اين استاندارد کتاب سکونی است خب حالا میخواهيد باز پيدا بکنيد ببينيد کتاب سکونی انفراد در نقل دارد نوفلی انفراد دارد ابراهيم ابن هاشم انفراد دارد از نوفلی خيلی کم چون نوفلی بعد میآيد به ری احمد برقی هم ازش نقل میکند خيلی کم از بعد از ابراهيم ابن هاشم يک دفعه زياد میشود يعنی از قرن سوم حالا شما میتوانيد در کتابها نگاه بکنيد ابراهيم ابن هاشم عن النوفلی را بياوريد قبلیهاش سعد ابن عبدالله هست، محمد ابن احمد هست علی پسر زياد علی ابن ابراهيم هست يک دفعه از ابراهيم ابن هاشم يک دفعه در قم زياد میشود اين پديده را دقت کنيد تا وقتی در کوفه هست همه انفراد حالت يا ضعيف است يا انفراد است يا دو نفر ديگر باش هستند يک نفر ديگر باش هستند يک دفعه در قم که میآيد ناگهانی زياد میشود اگر بشود اين را بياوريد ابراهيم ابن هاشم علی ابن ابراهيم عن ابيه ابراهيم ابن هاشم عن نوفلی آن وقت قبل از ابراهيم قبل از ابراهيم البته ابراهيم ابن هاشم در روايات ما به عنوان ابواسحاق هم آمده، چيز به اين عنوان ازش نقل میکند محمد ابن احمد صاحب نوادر الحکمه عن ابی اسحاق ابوسحاق مرادش همين ابراهيم ابن هاشم است پس ما يک دفعه میبينيم علی که کلينی زياد از اين راه نقل میکند يک دفعه میبينيم محمد ابن احمد يک دفعه میبينيم سعد ابن عبدالله به نظرم صفوان يک دفعه میبينيم در قم مشهور شده من تحليل داريد دستگاهتان که نشان بدهد اين قسمت را،
س: نوفلی
0: 23
ج: اول میخواهی نوفلی را بياور قبلش قبلش الآن ابراهيم ابن هاشم است و احتمالاً احمدبرقی شايد يکی دوتا ديگر هم باشند زياد نيستند اين قبلیهاش راوی از ايشان اين را من میخواهم بگويم مرحوم شيخ به نظر من اين مطلب را از قمیها گرفته اين چون تا حالا اين تحليل نشده غير از اين مطلبی که آقای تستری آن تحليل اساسی اينجاست يعنی اينها نيامدند ريشه مطلب را نگاه بکنند سکونی که از امام صادق نقل میکند بعد خود سکونی انفراد دارد بعد از سکونی انفراد است بعد از آن هم انفراد است بعد يک دفعه منتشر میشود کجا منتشر میشود در قم چون ما انشاءالله بعد عرض خواهيم کرد اصلاً قم موطن فهرست است، هم موطن نقل حديث است هم فهرست است يک دفعه در قم منتشر میشود غير طبيعی در قم منتشر میشود بزرگان قم از ايشان نقل میکند آورديد بابا، میآورد نشان میدهد؟
س: بلی بلی من دارم میخوانم
ج: نه اشکال ندارد میخواهم ببينم روشن شد شما میخواهين يکی ديگر بياورين يا شما میتوانين بياورين غياث ابن کلدوب را بيارين در معجم آقای خويي غياث ابن کلدوب ببينيد غياث ابن کلدوب همين طور است اسحاق ابن عمار عن جعفر عن ابيه، اينها يک چيزهای منفردی است فقط غياث ابن کلدوب از ايشان نقل میکند اين شخصيت در کوفه کسی ديگر نقل نمیکند از غياث ابن کلدوب هم از بزرگان کوفه خشاب از ايشان نقل میکند حسن ابن موسی التبه يک روايت هم يعقوب ابن يزيد و الا خشاب يک دفعه از خشاب در قم منتشر میشود،
س: جلسه قبل هم فرموديد
ج: بلی نه عرض کردم میخواهيم اسم ببريم، اين دفعه بياوريد مال آقای خويي، نجاشی و شيخ را بيارين مطلبش را گفتم میخواهيم اسم بياوريم، تماماً بر میگرده به خشاب خيلی عجيب است،
س: مثلی که در کتب اربعه بدون تکرار استبصار و تهذيب يعنی فقط کافی و تهذيب و فقيه هفتصدتا ابراهيم ابن هاشم از حسين ابن يزيد نوفلی نقل کرده
ج: خب از ابراهيم چند نفر نقل کرده افراد را میخواهم نه عدد آن
س: بلی کسانی که از ابراهيم، از سندهای کافی
ج: علی يکی علی پسرش است يکی زياد است
س: علی خيلی زياد است،
ج: محمد ابن احمد ابن يحيي هم هست نسبتاً سعد هم هست، محمد ابن حسن صفار هم هست اينها همه يا از ابیاسحاق نقل میکنند يا از ابراهيم گاهی هم میگويند ابراهيم گاهی هم میگويند ابراهيم ابن هاشم، عباراتشان مختلف است نه میخواستم آن قسمت بعدی هدف من قسمت بعدی بود کسانی که از ابراهيم در يعنی میخواهيم ببينيم که منحصر به ابراهيم و پسرش علی نيست يک دفعه در قم از ايشان پخش میشود از ابراهيم ابن هاشم در قم پخش میشود،
س: من دارم سندها را نگاه میکنم اما اکثراً همين علی است
ج: علی است بيشتر چون کافی دارد ديگر؟ چون در کافی بيشتر علی است از علی است، حالا به آقای مختاری میفرمايد مشق شبانه روز است غياث ابن کلدوب را هم بياريد عبارت نجاشی را
س: بلی حاجآقا غياث ابن کلدوب
ج: نه حدثنا بلی بگوييد
س: له کتاب اخبرنا ابن شاذان
ج: اين،
س: عن عطار عن حميری عن حسن ابن موسی الخشاب
ج: يک حميری عبارت شيخ در فهرست بياريد،
س: غياث ابن کلدوب ابن قيس البجلی له کتاب اسحاق ابن عمار اخبرنا اخبرنا ابوعبدالله مفيد عن محمد علی ابن الحسين عن ابيه و محمد ابن الحسن عن سعد عن حسن ابن موسی الخشاب
ج: عن سعد
س: عن غياث ابن کلدوب
ج: عن سعد ببينيد و باز
س: و عدی فی الرجال
ج: نه بازهم اخبرنی دارد ندارد شيخ در فهرست
س: الآن معجم آقای خويي است
ج: پس دوتا قبل از سعد است،
س: شيخ فی العده انه من العامه
ج: الی آخره نه بعد در فهرست چيزش بياريد، میتوانيد بياريد
س: در رجال
ج: فهرست خشاب بايد گناه کنی نه در فهرست غياث ابن کلدوب
س: در رجالش فرموديد البجلی روی عنه الصفار که
2: 27
ج: صفار نقل میند بجلی آن صفار که اشتباه است بايد خشاب باشد يعنی ببينيد میخواهم يک نکتهای را عرض بکنم مرحوم شيخ در حقيقت خيلی به نظر من اين کلام ايشان از اين جهت دقيق است شيخ اين احساسی را که ما الآن مطرح میکنيم درک کرده، که اين کتاب فرض کن غياث منفرد بود حسن خشاب فقط از ايشان نقل کرده حسن ابن موسی يک دفعه از حسن ابن موسی در قم منتشر میشود کتاب سکونی هم عن جعفر عن ابيه نوفلی از ايشان منفرد است تقريباً ابراهيم ابن هاشم، يک دفعه از ابراهيم ابن هاشم در قم منتشر، دقت روشن شد چه میخواهم بگويم اين دوتا کتاب يک سرنوشت مشابه دارند در کوفه که هستند انفراد است يک دفعه میآيد در قم منتشر میشود
س: منشأش چه است؟
ج: منشألش را شيخ میگويد لما روی عن الصادق يعنی میگويد منشأش همان روايت کتاب نوادر الحکمه بوده روشن شد چه میخواهد شيخ بگويد؟ ليکن ما حرفمان اينکه اين دقيقه، بلی آقا روشن شد،
س: آنهم ضعيف است
ج: حالا ضعيفش اصلاً دقيق هم نيست معلوم میشود شيخ دارد اين مطلب را از قمیها نقل میکند چرا اين دو کتاب ناگهانی اين طور در قم روشن شد سر نوشتش يکی است مسير، اين بحثهای فهرستی ما يعنی اينها خيال میکند فهرستی يعنی از کتاب نقل بکند فهرست يعنی اين، يعنی تاريخ يک کتاب و نسخههای يک کتاب و شهرت را اينها تمام را حساب میکنيم اين مراد ما از بحثهای فهرستی است شيخ میگويد لما روی عن الصادق، اين کار کی شده؟ قرن سوم در قم شده سال دويست و بيست، دو يست و سی در قم شده مثلاً فرض کنيد ابن ابی عمير از خشاب از غياث ابن کلدوب نقل نمیکند در بغداد نرفته اين ابن ابی عمير از نوفلی يا از خود سکونی نقل نمیکند در بغداد نرفته اين اين کجا آمد در قم آمد احتمالاً شيخ از مشايخ شنيده که قمیها به خاطر اين روايت اين دوتا کتاب را بهش عمل کردند اذا نزلت بکم يا انزلت بکم حادثه، روشن شد يعنی ما غير از اين الآن پس معلوم میشود که به خلاف فتحی و واقفی او میگويد به خاطر وثاقت بوده برای همين گفتم بايد روی عبارت شيخ خيلی دقت بشود انصافاً اين مطلب ايشان اگر درست باشد يعنی اگر فهم بنده درست باشد يعنی فهم بنده درست باشد يک نکته تاريخی بسيار لطيفی را برای ما روشن میکند اصولاً شغل فهرستی در قم بوده اصلاً عرض کردم آن شب هم با همين آقايون خارجیها که صحبت کرديم گفتيم در کوفه تدوين آثار بوده در قم فهرست بوده در وراءالنهر هم رجال بوده مثل کشی و عياشی و اينها اين همين جور به ترتيب از کوفه بياييد کوفه نه فهرست نه رجال رجال و فهرستشان پيش واقفیها و فتحیها و به اصطلاح اينهاست اصلاً عبدالله ابن جبل واقفی و ابن فضال پسر فتحی و حميد ابن زياد واقفی و بعد ابن عقده زيدی و رجال و فهرست و اينها پيش اينهاست اين در کوفه است در قم ما با فهارس آشنا میشويم در ماوراء النقر ثمرقند و کش اينها با رجال آشنا میشويم البته اينها خيال میکنند فقط رجال کشی نه عياشی معرفة الناقلين دارد به اصطلاح جبرئيل ابن احمد فاريابی مفاخر اهل بصره و الکوفه دارد نصر ابن صباح به اصطلاح همان ماوراء النهر معرفة الناقلين چندين کتاب رجالی ما در آنجا داريم پس در، يعنی بحث سر اين است که ما حس میکنيم که مرحوم شيخ قدس الله نفسه در اين عبارت عده دارد سر يک مطلبی را که در قرن سوم واقع شده دارد بيان میکند آن مطلب هم الآن حدودش روشن شد کتاب سکونی عن الصادق عن ابيه عن آبائه اين سکونی خودش انفراد تعبيری دارد غير از سکونی آن تعابير خيلی کم دارد نوفی انفراد دارد غيرش خيلی کم اند و بعد هم ابراهيم ابن هاشم از نوفلی غيرش غير ابراهيم يک دفعه از ابراهيم ابن هاشم در قم در قرن سوم پخش میشود يک دفعه انتشار در قرن سوم است کذالک کتاب غياث ابن کلدوب ايشان از اسحاق ابن عمار نقل میکند اسحاق ابن عمار ماشاءالله عشرات مآت روايت از امام صادق دارد يک روايات مخصوص دارد اسحاق عن جعفر عن ابيه عن آبائه عن علی اينها را فقط غياث ابن کلدوب نقل میکند از غياث ابن کلدوب هم فقط خشاب نقل میکند حسن ابن موسی خشاب در کوفه از حسن ابن موسی خشاب يک دفعه در قم منتشر میشود سعد نقل میکند همين به اصطلاح که اول اسمش است حميری از ايشان نقل میکند يک دفعه اين کتاب در قم میآيد يعنی سعد و يکديگر هم که مرحوم نجاشی اسم برد که از حميری صفار هست يکی ديگر هم هست اينها يک دفعه در قم اين کتاب پخش میشود من فکر میکنم شيخ آمده اين مطلب را چون تا حالا کسی گفته نشده مرحوم آقای تستری مطلب را فرمودند اما نتوانستند خوب باز بکند، من فکر میکنم مرحوم شيخ دارد میگويد که اين مطلب که شد که اين کتاب مشهور شد لما روی عن الصادق سلامالله عليه اذا انزلت بکم اينجا انزلت چاپ کرده آنی که در ذهن من است نزلت بکم حادثه بکم لاتجدون حکمها فيما روی عنا فانظروا الی مارووه عن علی اين روايت را هم عرض کردم که همين الآنش هم عرض کردم چون آقای موسوی تشريف آوردند تکرار بکنم اجمالاً الآن کلاً در اختيار ما نيست اخيراً که بعضی از کتب زيديه پيدا شده در يکی از کتب زيديه اين را از نوادر الحکمه نقل میکند مرسله عبدالله ابن بکير هشتتا روايت حالا به استثنای دوتايش در باب تعارض الحديثين در کتاب نوادر الحکمه بوده کلاً نيست اين زيديه نقل میکند به يک مناسبت، اين برای شايد مثلاً بيست سال است پيدا شده تا الآن کسی نمیدانست اصلاً خبر نداشتيم که اين روايت اصلش کجاست؟ اصلش در آنجاست کلاً احتمالی که الآن ما میدهيم شيخ دارد نظر قمیها را نقل میکند که اين سر اين عمل به اين دوتا روايات اين بوده چون اينها به اصطلاح در کوفه
7: 34
شده در کوفه منتشر نشده مثلاً اسحاق ابن عمار عن جعفر عن ابيه منحصر به اين است غياث ابن کلدوب از غياث ابن کلدوب هم فقط حسن ابن موسی خشاب از حسن ابن موسی خشاب طبقه بعدی کوفی نيستند قمی اند در قمیها پخش میشود حالا اگر اين مطلب درست شد آن وقت معلوم میشود که اين منشأ اشتباه آن وقت بلا فاصله بعدش فرق شيعه را آورده در فرق شيعه میگويد چون ثقات اند اين دوتا مطلب باهم خلط شده سکونی با فرق الشيعه خلط شده گفتيم منشأ اين خلط هم در بين علمای متأسفانه محقق حلی در رساله عزيه است اولين کسی که اين عبارت از شيخ نقل میکند محقق حلی در رساله عزيه که شيخ گفته طائفه عملت برواية سکونی لانه ثقه متحرز اين را شيخ در سکونی نگفته اصلاً و اين نشان میدهد عظمت شيخ را چون شيخ در بحث حجيت خبر بحث فرق شيعه را آورده گفته به خاطر وثاقت در بحث تعارض اول بحث سکونی را آورده گفته لاجل ما روی عن الصادق بلا فاصله بحث فرق شيعه را گفته لاجل وثاقت، پس در حقيقت مرحوم شيخ دو نوع تعبير دارد يکی راجع به خصوص سکونی و غياث ابن کلدوب يکی هم راجع به فتحيه و واقفيی و اينها در آنها گفته لاجل الوثاقه اما در اينها گفته لتعبد لما روی عن الصادق عليهالسلام، و عرض کرديم قبل از اين مفصل گفتيم که انصافاً عبارت شيخ در اينجا خيلی ابهام دارد خيلی اجمال دارد روايت هم اصلاً مشکلات فنی فراوان دارد ليکن نکته اساسی به ذهن ما اين است که شيخ يک ارتکاز دويست سال قبل از خودش را بيان کرده خلاصه بحث، شيخی که متوفای چهار صد و شصت است حس کرده در شيعه از سالهای دويست و سی دويست و بيست، دويست و دويست و بيست به روايات سکونی عمل شده به روايت غياث ابن کلدوب عمل شده در کجا در قم و الا همين روايت باز در کوفه ما نداريم آمده در قم آن وقت شيخ میخواهد اين نکته را بگويد اين هم احتمالاً من احتمال میدهم و العلم عندالله شيخ از مشايخ شنيده که علمای قم به خاطر اين روايتی که در کتاب نوادر الحکمه شايد روايت ديگر هم بوده به ما نرسيده اين روايت هم در کتاب ما نرسيده الآن اين روايت ايشان هيچ جايي موجود نيست غير از عده شيخ هيچجا اين روايت موجود نيست اين هم اگر اين زيديه هم نبود نمیدانستيم در کتاب نوادر الحکمه آمده اين هم از برکت اين زيدی ديدين شما هشتتا روايت است آقای عليزاده برايتان بعد در میآورد اين را يک کسی استخراج کرده هر هشتتا آورده درش غياث هم دارد در ذيل همين غياث هم دارد شيخ غياثش را حذف کرده بلی خيلی عجيب است اين روايت خيلی عجيب است علی ای حال مرسله عبدالله ابن بکير است اين برای اولين بار میگويم شايد ده سال است چند سال است؟ شايد ده سال، هفت هشت ده سال است از همان اولش اين آقای انصاری بود حسن انصاری در ميراثهای زيديه که در يمن نگاه کرده نقل میکند بعد اين حاج شيخ از ايشان گرفته بلی غرضم اين است چاپ کردند در کتاب شيعه ايشان چاپ شده در شماره، دو شماره قبل؟
س: کدام مقاله
ج: اين مقالهای که راجع به همين عقيقيه من خوانديم ايشان خواند اين شيخ نوشته که
س: بلی عرض شود بلی همين
ج: يا يک شماره قبل است يا دو شماره قبل در کتاب الشيعه همان شيخ مقالهای نوشته هر هشتتا را آورده هر هشتتا حديث را آورده اينجا هم هست
س: شماره قبلی است
ج: بلی به نظرم اينجا شماره قبلی است، من خواندم همانجا هم خواندم ايشان شاگرد ما بود مدتها درس ما میآمد شيخ خوبی هم هست شيخ فعالی است خدا حفظش کند انشاءالله پس بنابراين آن وقت اين مطلب را من فکر میکنم فکر میکنم شيخ دارد علم شيعه را که چرا از قرن سوم اين دوتا کتاب شهرت پيدا کرد اين نکتهاش اين است نکتهاش اين تعبد به کلام امام صادق است آيا اين مطلب درست چون ما الآن در مقدمه هستيم هنوز وارد بحث نشديم انشاءالله میگذاريم در بحث اما با قطع نظر ما يک نکته ديگر هم ما خودمان اضافه کنيم من فکر نمیکنم اين باشد که شيخ حالا به شيخ هم شايد گفتهاند، مشايخ مثلاً بغداد به شيخ گفته يا شيخ در راهش مشايخ قم به ايشان گفتند شيخ بعيده است از خودش اين حرف را در بياورد مع ذلک من فکر میکنم نکته اين نيست نه اين نيست که ايشان گفته اولاً ايشان مورد بحث را جايي گرفته که شيعه خبر نداشته باشد شيعه قول معروف به خلاف اين خبر سکونی نداشته باشد موردش اين گرفته در اينجا به خبر سکونی عمل شده و به نظر ما اين مطلبی را که شيخ گفته با اين قيد اين درسته اين مطلب درست است چون به نظر ما کتاب اشعثيات همان کتاب سکونی است خوب دقت کنيد فقطس اين استثناها درش مراعات نشده يعنی در اشعثيات تقريباً متن کتاب سکونی است لذا اشعثيات هم وقتی به بغداد میآيد چون اشعثيات يک دفعه در زمان مثل کلينی به بغداد میآيد که قبول نمیشود بين شيعه من بيسترش را هم عرض کردم چون کتاب سکونی مینويسد کتاب سکونی را قبول مطلق نکرده بودند يک دفعه در زمان سيدفضل الله راوندی میآيد در همين کتاب نوادر به اسم نوادر چاپ کرده نوادر همين کتاب اشعثيات است به اسم نوادر چاپ شده يک وقت در زمان ايشان میآيد به اسم نوادر چاپ میکند ايشان از يک نسخه سنی گرفته مال همين که است؟ اسمش را هم زياد میبريم شهيد چه؟ رودباری مال رودبار است، شافعی مسلک است از بزرگان ائمه، از از بزرگان شافعیهاست خيلی معروف است،
س: مازيانی
ج: رويانی شهيد رويانی، اين کسی است اولين کسی که ادعا کرد اسماعيلیها اصلاً دين ندارند ملحد اند اين است رويانیها ادعا کرد اينی که اينها میگويند ما شيعه هستيم جعفری هستيم بر میگرديم به امام صادق دروغ میگويند اينها ملحد اند از عجايب اين است که تا همين لحظه لقب ملاحده اطراف قائنی ما هنوز اسماعيلیها آقاخانیها هنوز هم اطرافشان ملاحده میگويند اين تعبير ملاحده را اين رويانی برايشان درآورد که اينها ملحد اند بعد هم آنها ترورش کردند لذا بهش میگويند شهيدرويانی اين شهيد شايد دست همان ملاحده دست اسماعيلیها دست خود آنها و مرد ملای است انصافاً يک سفر علمای کردستان اينجا بودند خيلی تعجب کردند من خيلی ازش تعريف واقعاً مردی هم در فقه کتاب خوب دارد هم در اصول دارد آرائش در اصول مینويسند اين نسخه مرحوم راوندی را رويانی نقل میکند شهيد رويانی به قول خودشان اين نسخه را ايشان نقل میکند بازهم اين کتاب جا نيفتاد.
دفعه سوم قبل از حاجی نوری به نظرم هزار و دويست و هشتاد و نه، هشتاد نوشتند پشت نسخه از هند يک نسخه آوردند حاجی نوری در مستدرک اين را آورد جا افتاد اين سومی جا افتاد آقای بروجردی هم چاپش فرمودند با چاپ آقای بروجردی و با نقل حاجی نوری در مستدرک اشعثيات جا افتاد و الا اشعثيات دوبار در عالم شيعه آمد جا نيفتاد بار اولش به خاطر اين بود حس میکردند همان کتاب سکونی است استثناها را نداشت اين کتاب سکونی در اول آمد، به اصطلاح امروزیها سانسور شد استثناء پذيرفت اينش نباشد اين يکش نباشد چون مخالف دارد اين استنثاء هم منشأ اختلاف بين شيعيان در قرن سوم به بعد شد مثلاً يک روايتی را کلينی نقل میآورد صدوق نمیآورد يک روايت را کلينی میآورد صدوق نمیآورد اين سرش اين بود که کتاب مطلقاً مورد قبول نبود کتاب را با دو قيد قبول کردند نظر خود من اين نيست که اين به خاطر اين روايت که ايشان مرحوم شيخ میگويد نظر من هم اين نيست که مرحوم محقق فهميده به خاطر وثاقت، ايشان ورداشته گفته علمت الطائفه به روايت سکونی به خاطر وثاقت خوانديم عبارتش را از رساله عزيه آنهم نيست نظر من اين است که شيعه چون معتقد بود که اما اگر بخواهيم به روايات عمل نکنيم عمل به قياس است و اين منهی است تا جايي که امکان داشت به روايت چون مأثور بعد ديدند در اين مسأله از خودشان قول معروفی ندارند يک روايت هم ندارند بالاخره سکونی از امام صادق نقل کرده ديدند عمل به خبر سکونی بهتر است از اينکه به قياس، اگر بخواهند به خبر عمل نکنند میگويند شما را دنبال قياس و رأس و استحسان نظر خود من اين است و از نظر اصولی اين حالا ذوق تاريخی که من حس میکنم از نظر اصولی به نظر من علمای شيعه با سکونی کتاب سکونی معامله اصل عملی کردند يعنی وقتی روايت شيعه نبود، وقتی اقوال شيعه نبود حجت نبود ديگر اين اصل عملی است ديگر رتبهاش رتبه اصل عملی است يعنی روايت سکونی، و لذا اين قيد را آوردند اصلاً باش معامله حجت نکردند باش معامله اصل عملی کردند و چون در آن زمان بين شيعه عمل به اصل عملی مردود بود به شدت مردود، يعنی اگر به روايت سکونی اين روايت سکونی رتبهاش رتبه اصل عملی است اگر به روايت سکونی عمل نمیکردند به اصل عمل مراجعه میکردند ديگر بعد که گذشت مخصوصاً ابن ادريس آمد زياد اصالة البرائه تمسک کرد، يواش يواش قبح عمل به اصل عملی بين شيعه از بين رفت اين آقايونی که مثل علامه و ديگران روايت سکونی را طرح کردند خب در مقابلش به اصل عملی مراجعه کردند مشکل خاصی نبود ديگر لذا روايت سکونی يک بعد تاريخی معينی دارد يک روش معينی دارد عدهای از علمای ما بهش عمل نکردند روی اين جهت از زمان محقق چون محقق اعتقادش اين بود اصلاً در خبر کل خبر عمل به الاصحاب، از آن ور هم ايشان ديد که عمل الاصحاب برواية سکونی و از عبارت شيخ اين جوری فهميد به خاطر وثاقت سکونی اين عبارت شيخ که اصلاً دلالت ندارد انصافاً به هيچ وجه نه آن طور آقای که تستری گفته آقای تستری هم ناقص نوشته ما توضيحاتش کاملش را عرض کرديم عبارت شيخ لذا بعدها که به روايت سکونی عمل نشد هيچ مشکلی ايجاد نکرد تا حالا اينجای کار بقيهاش را تفاصيلش را میگذارم برای بعد حالا تا اينجا کار.
دنباله کار اين است ايشان اضافه بر اين دو نفر حفص ابن غياث را هم اسم برده که اينهم شايد مؤيد محقق بشود، حالا شما حفظ ابن غياث را بياريد حفص ابن غياث از کتاب کلينی نجاشی بياريد يک کتابی داشته صد و هفتاد حديث و آن هم از امام صادق اصلاً روايت نيست عن ابيه عن آبائه نيست، يعنی اصولاً حفص ابن غياث اصلاً ذاتاً و ماهيتاً کتابش با کتاب غياث ابن کلدوب و سکونی فرق میکند، ملتفت شديد چه میخواهم بگويم چون آن روايت لما روی عن الصادق فانظروا ما رواه عن علی عليهالسلام ديگر حفص ابن غياث که عن علی نيست، سئلت جعفر ابن محمد فقال کذا اينکه ديگر عن علی نيست غياث ابن کلدوب و سکونی همين طور است اين دوتا عن جعفر عن ابيه عن آبائه عن علی يا قال يا قال رسولالهل اين درست در غياث ابن کلدوب و در سکونی اين مطلب درست در حفص ابن غياث درست است، حالا شما روايت حفظ ابن غياث، اصلاً روايت حفص ابن غياث را اگر بتوانيد يک مکتب شامله باشد کل شيعه و سنی بياوريد چون حفص ابن غياث از کسانی است که صحاح سته ازش نقل میکنند چون حفص ابن غياث خيلی مرد فوق العادهای است اصلاً فقيه بزرگی در کوفه بوده و هارون او را میآورد برای قضاوت خيلی هم باش مخالفت میکند میگويند چرا اين کار کردی؟ شأن تو نبود، گفت خيلی قرض من زياد شد، رکبت الديون، مفلس شديم گير کرديم رفتيم دارد وکيئ وکيئ خب جزء ائمه شأن است اصلاً وکيئ باش قهر، خيلی رفيقش بود اصلاً باش صحبت نکرد تا مرد گفت اصلاً با تو صحبت نمیکنم چون در تاريخ بغداد هم دارد که هارون سه نفر از بزرگان کوفه را آورد برای قضاوت يکش شروع کرد خودش را مثل کور اين دست من چه فلان؟ هارون گفت اين کوره را برای چه آورديد؟ اين را بيندازنش بيرون يکی را هم در حال رعشه وارد کرد که اينهم چه است اين مرض خاص برای رعشه؟ هارون گفت اين مردک لرزان را هم بيندازيد بيرون حفص ابن غياث را قبول کرد ديگر اينها اين هم به خاطر شدت گرفتاری مالی آن وقت حفص ابن غياث در بخاری هم هست اصلاً من روی عنه السته يعنی متفق عليه است، خيلی فوق العاده است حفص ابن غياث حفص ابن غياث جزو قضاوت به اصطلاح فوق العاده به اصطلاح زمان هارون است آن وقت ايشان عن جعفر به نظرم شايد در تهذيب الکمال اسم جعفر را هم ندارد اصلاً يکی از اينهای که گفتند از امام صادق در تهذيب الکمال اگر داريد نگاه کنيد در تهذيب الکمال مال کتاب حفص ابن غياث را میخوانم عبارت نجاشی جای خودش اگر بشود رواياتش را ولو از کتب اهل سنت،
س: بخاری غالبش عمر ابن حفص است
ج: خب عن ابيه ديگر ما هم عن عمر نقل میکنيم،
س: بلی
ج: آن وقت لذا خوب دقت کنيد، حرف مرحوم محقق در حفص ابن غياث خوب است چون به خاطر وثاقتش است نه لما رووه عن علی روشن شد شايد محقق اين نکته را فهميده اگر بگوييم محقق نفهميده عبارت را که خيلی بعيد است، اين عبارت را الآن برای شما خواندم کاملاً واضح است بين عامه و فرق شيعه شيخ فرق گذاشته، حفص ابن غياث از آنهای نيست که عن جعفر عن ابيه عن آبائه يعنی آن نکتهای را که من الآن مفصلاً در سکونی و در غياث ابن کلدوب گفتم درحفص ابن غياث اصلاً نمیآيد،
س: بخاری قاعدتاً بعد از ابی که همان حفص ابن غياث باشد از اعمش نقل کرده
ج: سليمان ابن مهران،
س: بعد میرود بعدی
ج: اصلاً من فکر میکنم عن جعفر در صحاح سته نباشد نگاه کن تهذيب الکمال نداريد شما نداريد هيچ کدامتان تهذيب الکمال را بيار، چون تهذيب الکمال راوی و مروی در کتب اصلاً در ذهن من الآن اين طور است در کتب سته عن جعفر ندارد در صحاح ست از جعفر نياورده، صحاح ست ازش دارند میگويند خب خيلی جليل القدر است حفص ابن غياث در جلالت قدرش بحثی نيست، میگويم وکيئ که خيلی رفيقش بود طرح الکلام معه الی الموت گفت لا اکلم معک چرا رفتی قاضی شدی؟ غرض اين بعضیها میفرمايند شيعه بوده هميشه اباء از قبول قضاء داشتند خود اهل سنت هم آن بزرگانشان اين تاريخ بغداد خيلی قشنگ شرح حالش را نوشته لولا، چون ما هنوز هم در مقدمات هستيم نمیخواهيم طولانی صحبت بشود تهذيب الکمال را بيار،
س: بلی حفص ابن غياث در تهذيب الکمال،
ج: عين نوشته جميع يعنی؟
س: تحقيق دکتر بشار معروف
ج: اولش عين است، عين يعنی جميع يعنی کل صحاج ست ازش نقل کردند اين رمز تهذيب الکمال است
س: شماره 1415 جلد هفت،
ج: اين چون ضبط میشود میخوانم آدرس دقيق را میخوانم
س: جلد هفت صفحه 56، حالا آن که نسبش تا
ج: نه روی عنه همان عناش را بگويد
س: میگويد و ولی القضاء بغداد ايضاً قاضی کوفه بوده در بغداد هم قاضی بوده روی عنه اسماعيل ابن
ج: آن وقت به ترتيب حروف بعد جيم بياوريد تا جيم خوبش اين است به ترتيب اين تهذيب الکمال از اين جهت خيلی خوب است يعنی اسماعيل ابراهيم يکی يکی به ترتيب میآورد
س: و جعفر ابن محمد الصادق
ج: بعدش رمز نگذاشته؟
س: رمزها را گذاشته چرا، ميم، دال، قاف،
ج: ميم گذاشته
س: بلی
ج: يعنی مسلم، دال هم يعنی ابوداود، قاف هم آن قزوينی ابن ماجه ابن ماجه قزوينی، من خيال میکردم از جعفر نقل کرده پس آن نقلهای ليکن آن نقلهای عن جعفر هم در کتب ما نيست، عن جعفر ابن محمد ابن علی نوشته ميم، ميم مسلم است که
س: بلی
ج: ميم، قاف، دال پس سهتا از صحاح ست هست، من خيال میکردم نيست اسم اين در صحاح ست نيست حافظه من اينجا يک کمی خراب شده خب حالا بياريد در کتب ما بياريد از جعفر در کتب اله سنت در کتب ما داريم که سند را کامل بيارد عن جعفر عن ابيه عن آبائه اين طوری دارد
س: بلی
ج: آنی که الآن من در روايت دارم همه عن جعفر عن ابیعبدالله قال سئلت همينی که الآن در ذهن من حفص ابن غياث است آنی که الآن در ذهن من است و اين کتابی که از امام صادق داشته صد و هفتادتا حديث است، نجاشی نوشته حالا نجاشی همراهتان است نگاه کنيد نوشته روی کتاب فيه مأة و سبعون حديثاً ايشان صد و هفتادتا حديث از امام صادق است در حفص ابن غياث در کتابهای مثل سکونی نيست میخواهم اين را بگويم شايد هم محقق روی اين نکته گفته به خاطر وثاقت است اين لما روی عن الصادق صدق نمیکند من تمام بحثم سر اين است اينکه ايشان میگويد لما روی عن الصادق اذا انزلت اين در سکونی و غياث ابن کلدوب صدق میکند اين درست است الآن شرحش را هم داديم و کلام شيخ هم کاملاً دقيق است با واقعيت خارج هم میسازد،
س: الآن در کافی بيست و چهارتا مورد اول را که نگاه کردم همهاش سمعت اباعبدالله يا عن ابی عبدالله قال
ج: عرض کردم نه من يادم نمیآيد الآن در کتابهای ما يک روايت واحد عن جعفر عن ابيه عن آبائه باشد الآن در ذهنم نيست
س: عن ابيه دارد عن آبائه نه
ج: ابيه يعنی امام باقر ديگر عن ابيه، خب فيما رووا عن علی دارد آخر، فانظروا الی ما رووه عن علی البته انشاءالله در توضيحات مفصل حالا چون مختصر گفتيم من معتقدم اصلاً شيخ اين عبارت را بد فهميده يعنی نه شيخ قمیها اگر فهميدند بد، اين رووه يعنی اهل کوفه بالخصوص نه مطلقاً نه مطلق ما رواه سنه چون فقه کوفه معروف بود فقه عبدالله ابن مسعود و فقه علی ابن ابی طالب است يعنی سنیهای کوفه هم از علی ابن ابی طالب نقل کردند امام صادق میخواسته بفرمايد اگر شما مسألهای برايتان پيش آمد که هنوز رأی ما به شما نرسيده ببينيد در کوفه عن علی چه نقل میکنند رووه يعنی روی اهل کوفه اينها زدند به مطلق کوفه شيخ زده اين غلط است اين مطلب خودش غلط است يعنی غلطش هم اينجاست اين رووه بايد برگرده به اهل کوفه دو سهتا غلط ديگر هم دارد که حالا بعد عرض میکنم،
س: آن دوتای که در مسلم است همان خبر جابر است و برای قصهای
ج: حج است
س: بلی، اين هم حدثنی ابی است، يعنی که
ج: آن عن علی نيست،
س: امام صادق از پدرشان،
ج: از پدرشان و از جابر اين مفصل ترين حديث اهل سنت در حج است از اين ديگر مفصلتر ندارند چند صفحه است
س: عن حفص ابن غياث عن جعفر عن ابيه عن علی عليهالسلام داريم
ج: نه در روايات ما عملت الطائفه را میخواهم بگويم
س: از
2: 53
مرحوم مجلسی داريم
س: بلی کجا مصدرش کجا؟
ج: مصدرش چه است؟ آن روايت اين قصه را
س: علامه
ج: شايد علامه از مصادر عامه گرفته، ما در روايات خودمان میخواهم بگويم مثل سکونی،
س: ما ابلی أ بول اصابنی او ماء
36: 53
از سکونی نقل میکند
ج: نه سکونی که زياد است
س: سکونی مشخص است
س: حفص ابن غياث
ج: حفص از امام صادق است بلی آن وقت من فکر میکنم محقق از اينجا احتمال داده که بحث وثاقت است، چون اين عبارت چون چهارتا را نوشته حفص ابن غياث و غياث ابن کلدوب و نوح ابن دراج و سکونی، دوتاش را حرف ايشان دوتاش حرف شيخ کاملاً دقيق است از قرن سوم يک دفعه در قم مشهور میشود عمل میکنند اين کاملاً دقيق است و واضح است
س: اين هست عن حفص ابن غياث، اين استبصار جلد يک صفحه 180
ج: از مصدرش از اول بخوان
س: باب 109 باب رجل
20: 54
فی ثوب فيه نجاسة قبل ان يعلم، حديث اول اخبرنی الحسين ابن عبيدالله
ج: يعنی با سند کامل نقل کرده استادش است ابن غضائری پدر
س: عن احمد ابن محمد
ج: عن احمد ابن محمد پسر ابن الوليد مرادش است از ابن الوليد قاعدتاً میرساند به حسين ابن سعيد مثلاً عن حسين ابن سعيد از کتاب حسين ابن سعيد شايد نقل کرده
س: بلی عن محمد ابن احمد ابن يحیی
ج: نوادر از نوادر نقل میکند از به اصطلاح معلوم میشود که به حساب بقيه اصحاب ما از نوادر نقل نمیکند کلينی مثلاً از نوادر نگرفته نوادر الحکمه خودش يک کتاب ضعيفی است نوادر الحکمه، برگشت به نوادر الحکمه محمد ابن احمد ابن يحيي صاحب نوادر الحکمه اين اجازه شيخ با سند است اجازه شيخ تا کتاب نوادر الحکمه يعنی اخبرنی حسين ابن عبدالله غضائری ابن غضائری پدر از پسر ابن الوليد عرض کردم پسر ابن الوليد نمیدانم در يک سالی به بغداد آمده شيخ مفيد هم از ايشان نقل میکند يکی از راههای مرحوم شيخ مفيد و نجاشی چون بحثهای فهرستی ما اين جوری است از مرحوم شيخ مفيد از پسر ابن الوليد از خود ابن الوليد يکی از راههايشان به ابن الوليد اين است البته نجاشی و شيخ غالباً سعی میکنند ابن ابی جيد عن ابن وليد چون قرب الاسناد دارد اين يک واسطه است آن دو واسطه اينها را مرحوم نجاشی و شيخ گاهی با دو واسطه از ابن الوليد نقل میکند،
46: 55
مفيد پسر ابن الوليد، ابن الوليد، مفيد صدوق ابن الوليد اين دوتا واسطه است اما يک واسطه ابن ابی جيد عن ابن الوليد ابن ابی جيد قمی علی ابن احمد ابن ابی لقب جدش است طاهر در اجدادش از اشاعره قم است حالا يا گردنش بلند بوده يا کلفت بوده يک چيزی ابوجيد بهش گفتند به هر حال اين طاهر اسمش ابوجيد است کنيه ابوجيد ايشان نوه اين ابوجيد است علی ابن احمد ابن اوبالحسن است غرض اينکه يا به يک واسطه از ابن الوليد نقل میکند يا به واسطه اين جزو دو واسطههاست ابن غضائری است ليکن اين طريق مشهور به کتاب نوادر الحکمه نيست طريق مشهور کتابهای ديگر طريق ديگر است،
س: عن ابی جعفر عن ابيه عن حفص ابن غياث عن جعفر،
ج: خب يواش عن ابی جعفر اگر باشد عن ابيه اگر باشد عادتاً ابی جعفر بايد احمدبرقی باشد البته احمد اشعری هم در اين همين طبقه است آنهم اسمش ابی جعفر است هردو ابوجعفر اند لذا تشخيص اين دوتا مشکل است ليکن عادتاً آنی که از پدرش بيشتر نقل میکند برقی است ابوجعفر اشعری هم از پدرش محمد ابن عيسی نقل میکند اما زياد نيست متعارف آن است پس آنی که متعارف است اين بايد باشد مرحوم شيخ در کتاب استبصار و منفرد هم بايد باشد کسی ديگر هم اين را نقل نکرده باشد نيست در حاشيه ندارد،
س: تهذيب که هست منتهی اين را بدون اين سند در فقيه هم آمده با اين شروع و قال علی عليهالسلام
ج: اين بدون سند از همان کتاب نوادر الحکمه گرفته چون اين معلوم میشود در قم مشهور بوده اين حديث در قم بوده منشأ شهرتش در قم کتاب نوادر الحکمه است دو صدوق شاگرد ابن الوليد است اصلاً ما عقيدهمان اين است که اگر صدوق در فقيه چيزی نقل کرده روايت اين همان روايتی است که ابن الوليد انتخاب کرده يعنی ابن الوليد انتخاباتش در صدوق آمده کلينی هم در کافی آمده اين دوتا معاصر اند تقريباً باهم در انتخاب احاديث در تنقيح خيلی نقش داشتند يکی ابن الوليد يکی مرحوم کلينی و به ذهن ما میآيد که اين را از همان نوادر الحکمه گرفته آن وقت نوادر الحکمه که خودش مشکلات دارد عن البرقی عن ابيه بعدش
س: عن حفص ابن غياث عن جعفر عن ابيه عن علی
ج: بلی نسخه حفص ابن غياث نسخه بغدادی است يا کوفی است چون محمد ابن خالد بغداد هم بوده يعنی عراق بوده از کوفه آمده به قم نسخه توسط ايشان آمده اما اين نسخه خيلی معروف نيست ببينيد حفص ابن غياث را بياريد رواتی از ايشان که محمد ابن خالد باشد زياد معروف نيست خيلی توسط پسرش عمر ابن حفص است، عن عمر ابن حفص عن ابيه خود حفص ابن غياث را در معجم آقای خويي بياريد، تفکيک سند هم دارد
س: همان میخواهم تفکيک سند را بياورم از خود کتب اربعه
ج: از کتب اربعه بياريد غير از آقای خويي مقداری که محمد ابن خالد يا البرقی به عناوين حفص را بياريد راوی از ايشان که است؟
س: راويها را میخواهم بياورم
ج: راویها که اند؟ الآن در ذهنم روايت برقی از ايشان کم است برقی پدر،
س: در کتب اربعه بدون لحاظ استبصار تهذيب و فقيه سليمان ابن داود ده تاست
ج: آن منقری است که؟
س: بلی
ج: اصلاً سليمان ابن داود مقدار زيادی کتاب حفص را او آورد در اصفهان آورد پخش کرد در قم هم نيست اين علی ابن محمد قاسانی از قم رفتند آنجا اين حديث را از او گرفتند آوردند در قم مستقيم ايشان به قم نيامده، ايشان آخر عمرش آمد در اصفهان ساکن شد
س: بلی به اسمهای مختلف اينجا ضبط کرده که در کل هفتاد و هفتتا نقلها برای ايشان است، نود و چهارتا روايت حفص ابن غياث
ج: پس عمدهاش توسط حسين ابن داود منقری نقل شده منقری بصری آنهم تضعيف هم شده بلی
س: از نود و چهار تا هفتاد و هفتتاش از
ج: ماشاءالله بلی کتاب آن ظاهراً کتاب است اگر زياد باشد کتاب است پس معلوم میشود از صد و هفتادتا حديث کلاً نود و چهارتا، نود و سه، نود و هفتتا،
س: نود و چهارتا که بدون تکرار در کافی و تهذيب و فقيه آمده
ج: يعنی فرض کن کلاً از کتاب است برگرده به کتاب حفص نجاشی هم به اين کتاب صد و هفتاد تا حديث است از صد و هفتاد تا نود و خردهاش به ما رسيده بقيهاش حذف شده،
س: هفتاد و هفتتا که ايشان بود محمد ابن خالد هفتتاست
ج: همين اين هم محمد ابن خالد ابوجعفر عن ابيه است ديگر
س: الآن اينجا عمر ابن حفص را ندارد با اينکه همهاش عمر بوده
ج: نه به نظرم در اجازات هم عمر است نجاشی را بخوانيد نجاشی را بخوانيد به نظرم نجاشی هم عمر دارد به نظرم در اجازات عمر است نه در اسانيد
س: عمر هست بلی
ج: به نظرم اين طور میآيد من ديدم اسمش را در کتب خود ما ديديم فهرست را هم بياريد.
س: تحت غياث آقای خويي نوشته و روی عنه ابن فضال و ابن مغيره و ابان و
ج: آن غياث ابن ابراهيم است
س: خب بعدش دوباره حفص ابن غياث را میآورد بعد توضيحات آن را میآورد
ج: خب حفص ابن غياث غير از آن اصلاً از زمين تا آسمان فرق میکند
س: اسم همين محمد ابن خالد و محمد ابن يحیی اينها را هم ورداشته
ج: حالا آن شايد نمیدانم بخوانيد آقا اجازه را آقای مختاری يا آقای موسوی بخوانيد
س: بلی صفحه 135 نجاشی شماره 346 له کتاب اخبرنا عدة من اصحابنا
ج: مشايخ بغداد
س: بلی عن احمد ابن محمد ابن سعيد
ج: ايشان رفته به کوفه يک دفعه ديگر به قم نيامده مستقيم رفته به کوفه ابن عقده ديگر
س: قال سمعت عبدالله ابن اسامة الکلبی
ج: از مشايخ اينها يا زيدی اند يا به هر حال از اهل کوفه اند که خيلی ما آشنايي نداريم با ايشان
س: يقول سمعت عمر ابن حفص
31: 1: 1
يقول
ج: سمعت ابی
س: و ذکر کتاب ابيه عن جعفر ابن محمد و هو سبعون و مأه حديث او نحوها و روی حفص عن ابی الحسن موسی عليهالسلام اخبرنا علی ابن احمد قال حدثنا
ج: علی ابن احمد همين ابن ابی جيد است
س: قال حدثنا محمد ابن الحسن
ج: همان ابن الوليد است،
س: قال حدثنا محمد ابن الحسن الصفار
ج: صفار
س: قال حدثنا محمد ابن الوليد عن عمر ابن حفص عن ابيه
ج: محمد ابن وليد اين نبايد شباب صيرفی باشد محمد ابن وليد خزاز بايد باشد که ثقه است آن شباب صيرفی ضعيف است تضعيف شده احتمالاً اين مشايخ قم اين در قم به اين وسيله پس ايشان يک کتاب مشهورش را از راه کوفه نقل کرده يکش را هم از راه قم نقل کرده
س: اين فهرست طوسی هم محمد است از ابيه است
ج: چه جوری
س: محمد ابن حفص عن ابيه است
ج: مثلی که محمد هم دارد حسن حسين يک چيز ديگر هم حفص دارد اين در کتب اهل سنت نگاه کند چندتا بچهاش برش بردند فقط عمر نيست به نظرم در همين تهذيب الکمال چندتا بچهاش را و روی عنه ابنائه يک چيزی اين جوری دارد ابنائه فلان وفلان چند نفر برايش اولاد نقل کردند حالا مال طريق طوسی را هم بخوانيد،
س: بلی شماره 242 عامی المذهب له کتاب معتمد اخبرنا به عدة من اصحابنا عن محمد ابن علی ابن الحسين
ج: عدة من اصحابنا عرض کردم اين در کتاب فهرست شيخ آمده اين توضيح مرادش هم بد نيست مرادش ابن غضائری پدر است مرادش ابن عُبدون و مرادش شيخ مفيد اين سهتا مشايخ بغداد اين که میگويد عدة من اصحابنا مرحوم شيخ در فهرستش اشتباه با جاي ديگر نشود اگر در فهرست میگويد عدة من اصحابنا اينها کسانی هستند که شيخ مفيد را درک کردند ابن عبدون و ابن غضائری پدر اينها همه در سفر شيخ صدوق به بغداد دو سفر داشته خدمت شيخ رسيدند ايشان اجازه گرفتند، از شيخ صدوق 352 و 4، 53 و 54، 55 اين دو بار ايشان به بغداد آمده شيخ مفيد و ابن عبدون شايد يک استاد ديگر هم دارد که اينها سه چهار نفر اند از ايشان اجازه گرفته اين مراد از مشايخ اين هم مرحوم سيد فوائد رجالی
2: 4: 1
از انفرادات بنده نيست
4: 4: 1
من اگر گاهی مطلب را نقل میکنم اين نه معنايش اين که هرچه میخواهم بگويم مال خودم است ديگر نمیخواهم بگويم هی بگويم يکی مال خودم يکی مال ديگران فقط اين را توضيح میخواستم بدهم، بفرماييد
س: بلی عن محمد ابن علی ابن الحسين عن ابيه و محمد ابن الحسن
ج: ابن الوليد به دو واسطه از ابن الوليد، اينجا ابن ابی جيد با يک واسطه از ابن الوليد
س: و الحميری عن محمد ابن وليد عن محمد ابن حفص عن ابيه
ج: نه آن عن محمد ابن حسن اگر باشد عن محمد آن محمد ابن حسن صفار است دومی آنی که از محمد ابن الوليد نقل میکند صفار است نه محمد ابن حسن وليد ابن وليد از صفار از محمد ابن وليد خزاز نقل میکند بخوانيد سند را يا من بد شنيدم يا شما تند خوانديد دو مرتبه بخوانيد عن الصدوق عن ابيه اين به فهرست ابن الوليد بر نمیگرده عن ابيه و محمد ابن الحسن
س: عن ابيه و محمد ابن الحسن عن سعد ابن عبدالله
ج: سعد انداختی میگويم سعد را نشنيدم اصلاً محمد ابن الحسن از ابن الوليد خزاز نقل نمیکند واسطه دارد روشن شد ايشان هم از پدرش نقل میکند هم از ابن الوليد دوتای از سعد از محمد ابن وليد اين میشود اين محمد ابن وليد خزاز است اين غير از آن است و اين از اجلاء است از ثقات است محمد ابن وليد خزاز اين از عمر ابن سيف يا محمد ابن سيف،
س: عن سعد ابن محمد،
33: 5: 1
و الحميری عن محمد ابن وليد عن محمد ابن حفص عن ابيه حفص ابن غياث
ج: نسخه عمر نيست ايشان نسخه عمر را نقل کرده میخواهی باز تهذيب الکمال را بيار
س: تهذيب الکمال در حفص ابن غياث که عرض شد آدرسش در روايهای حفص دو نفر از پسرهايش را اسم میبرد، و ابنه عمر ابن حفص ابن غياث و ابنه غنام ابن حفص ابن غياث
ج: غنّام قاعدتاً
س: حالا میگويد اين اين غنّام يا غنام اين والد عبيد ابن غنام است که عبيدالله ابن غنام در اسانيدشان هست،
ج: اما من بيش از نه نوشته له اولاد بيش از نه بيش از غنام اسم محمد و يک اسم ديگر هم به نظرم ديدم در اولاد حفص ابن غياث
س: آقای خويي میگويد دوتا پسر دارد يکیشان عمر است يکیشان محمد است
ج: عمر نه عُمر
س: اين جا عَمر نوشته،
ج: بلی اشتباه کرده يک شب يکی از اين داعی مال اسماعيلیها مال بهره اينجا آمده بود آن مال علوی بهره فرقه قليلی اند از بهره آن رئيسشان داعیشان بعد ديدم مثلاً میگويد به جاي جابر ابن يزيد جعفی میگويد جابر ابن يزيد، اصلاً يزيد را نمیخواست ببرد، مفضل ابن عمر را میگفت مفضل ابن عمر حاضر نبود اسم عمر و يزيد و اينها را ببرد اينها را عوض میکرد خيلی خندهام گرفته بود حالا ايشان هم عُمر نه بابا عُمر است عمر
س:
2: 7: 1
منتهی الآمال من
5: 7: 1
ج: يک جور ديگر نوشته، خدا رحمت کند آقای بجنوردی میفرمود يک حديث است کل شئ فيه حلال و حرام مال عمر ابن شمر عن جابر، میگفت آقاضياء در درس میخواند عُمَر ابن شمر حالا او باز عَمر و عُمر، میگفت آقای بجنوردی میگفت آقاضياء میگفت اين چه آدمی است خودش عمر است پدرش هم شمر است، اين افاضات رجالی علمای ما بفرماييد اما ثقه برای من نقل کرد نمیخواهم اسم ببرم میگفت درس يک آقايي خيلی هم حالا معروفه نگويم بهتر است، میگفت يک روز داشت درس اين عن بريد ابن معاويه هست که جزو همان اربعه است ديگر اين را خواند يزيد ابن معاويه بريد را خواند،
س: معالم خط عبد الرحيم هم يزيد ابن معاويه
ج: نه لطيفش اين بود گفت بلافاصله هم گفت اين يزيد ابن معاويه آن نيست که امام حسين را کشت شهيد کرد، حالا بريد ابن معاويه عن الصادق عليهالسلام حالا اين توضيح هم نه اسم را نقل میکند نه اسم آن منقول عنه بلی خود ايشان به من گفت که در درس بعد گفت که اين يزيد ابن معاويه آن يزيد ابن معاويهای نيست که امام حسين را شهيد کرد از امام صادق دارد نقل میکند اين آن نيست که امام حسين را شهيد کرد،
س: در معالم خط عبدالرحيم همين يزيد ابن معاويه نوشته
ج: چه است اولاد حفص را پيدا نکردی نه، مگر در تاريخ بغداد باشد احتمالاً ابناء دارد نه ابناء دارد ديدم من بيش از،
س: ولی خب در چيز دارد مال ذهبی سير اعلام النبلاء
ج: آن هم امکان دارد سير دارد
س: آنجا خيلی مفصل است آخر
ج: يک
55: 8: 1
له اولاد ثلاثه اربعه حالا خيلی خوب ديگر حالا از بحث خودمان پس يک مطلب راجع به اين که اين مطلبی را که مرحوم شيخ فرمودند راجع به حفص ابن غياث قابل انطباق نيست اصلاً حفص ابن غياث فوقش يک حديث داشته باشد عن جعفر عن ابيه عن علی يکی است و رواياتی که ما الآن از حفص ابن غياث داريم الی ماشاءالله و اصلاً ربطی به اين سند ندارد يا بايد حرف محقق را بگوييم شايد محقق میگويد شيخ اينجا اشتباه کرده لما روی عن الصادق معنی ندارد به خاطر وثاقت است و از او بدتر نوح ابن دراج بعد اسم نوح ابن دراج را هم برده که اصلاً اين صحبت است که ايشان شيعه است اصلاً اصلاً جزو سنیها نيست پدرش پسرش از بزرگان طائفه کان من صالحی هذه الطائفه ايوب ابن نوح ايوب ابن نوح ديگر که معروف، اهل سنت هم نوح ابن دراج را دارند قاضی بوده میگويند آدم دروغ پرداز و خيلی حقه باز و اينها بوده حالا کار به آن حرفهايش حالا کل روايت نوح ابن دراج اصلاً در روايت نوح عن جعفر عن ابيه عن آبائه دارد يا ندارد؟ اصلاً روايت نوح ابن دراج هم پيش کم است ايوب ابن نوح بيشتر است نوح ابن دراج خيلی کم است حالا ايشان چرا ايشان اينجا اسم اين را اين چهارتا اسمی را که ايشان برده اين چهارتا اسمی را که متأسفانه ايشان در اينجا برده دوتاش خيلی دقيق است سکونی و غياث ابن کلدوب انصافاً خيلی با دقت است حفص ابن غياثش دقيق نيست نوح ابن دراجش که اصلاً اينجا هم در حاشيه نوشته که نوح ابن دراج فی الخلاصه کان من الشيعه اصلاً حاشيه مرحوم آن قزوينی ميرزا خليل قزوينی ملا خليل قزوينی که حاشيه زده که اصلاً ايشان از شيعه بوده از سنیها نبوده حالا با قطع نظر از اين اصلاً رواياتش اين سنخ نيست حالا نوح ابن دراج را بياورين در کتاب معجم آقای خويي اينجا به نظرم احتمالاً نداشته باشد نجاشی
س: ندارد نجاشی ندارد
ج: ايوب را دارد
س: بلی
ج: ايوب را نگاه بکنيد ايوب را دارد
س:
43: 10: 1
ندارد برايش ولی در ذيل يک چيز در ايوب گفته که و ابوه نوح ابن دراج کان قاضياً بالکوفه و کان صحيح الاعتقاد
ج: قاضی کوفه میگويند بوده در کتب اهل سنت نوشته دو سال آخر عمرش کور شده اما از بس اين حقه باز بوده نشان میداده که من چشم دارم يعنی دو سال میآمده در مسند قضاء خيلی چيزی فکر میکنم چون شيعه بوده میخواستند برايش نوشتند خيلی آدم کان رجل خبيث به اينکه دو سال ايشان کور بوده و ليکن میآمده قضاوت هم میکرده که من چشم دارم خيال میکرده مردم اين هنوز کور نيست اصلاً خودش را نشان میداده که کور نيست اين در کتب اهل سنت من نگاه کردم در روايتش ما اصلاً نداريم مثلی که نه،
س: چه نداريم ازش؟
ج: روايت اصلاً
س: روايت
ج: مگر ايوب ابن نوح يک روايت باشد عن ابيه مثلاً فکر نمیکنم
س: نوح ابن دراج عن جعفر ابن محمد داريم
ج: داريم
س: بلی
ج: چندتا داريم
س: حالا يکی که اينجا آقای تبريزی در مسائل الرجاليهاش آورده عبدالله
س: اين ضبطی که آقای
51: 11: 1
سه تا روايت در کافی، دوتا در تهذيب در کافی
ج: سند کامل
س: علی ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابی عمير عن محمد ابن سکين
ج: سُکَين حالا
س: سکين عن نوح ابن دراج عن عبدالله ابن ابی يعفور قال سمعت اباعبدالله
ج: کسی ربطی ندارد اينکه اصلاً ربطی ندارد، ديگر غرض ما که هنوز عبارت شيخ را نفهميديم چه میخواهد بگويد در اين عده
س:
27: 12: 1
در رفته
ج: بلی ظاهراً اشتباهی و اين اشتباه باز با فهم مرحوم محقق شده دوتا و بعد از زمان محقق قرن هفتم تا زمان ما اين ادامه پيدا کرده آقای تستری هم سعی کرده يک توضيحی بدهد، که متأسفانه توضيح ايشان هم معلوم شد کافی نيست و جای تأمل دارد و اما اينکه اصلاً اين مطالب را ما چه کار بکنيم ديگر باشد فردا واقعاً خسته شدم .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين
دیدگاهتان را بنویسید