الذریعة (جلسه20) چهارشنبه 1400/10/01
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
س: انفراد به لحاظ
ج: و شيخ طوسی يعنی انفراد کلينی از اين دو بزرگوار
س: بلی در محاسن از احمدبرقی از پدرش فکر میکنم از ابن محبوب از عبدالله ابن سنان از ابیعبدالله همين حديث
5: 0:
آمده همين شبيه عين لفظی که در کافی از عبدالله اسنان آمد بعد بدتر از اينها در مصنف ابن ابی شيبه خود ابن شيبه از حاتم ابن اسماعيل از امام با يک واسطه نقل کرده يعنی با واسطه حاتم ابن اسماعيل همين حديث را يعنی سهتا نقل کرده نقل حاتم ابن اسماعيل در ابن شيبه
ج: به نظرم يک غير از محاسن يک نقل ديگر هم به من گفتند
س: نقل عبدالله ابن سنان در کافی و در محاسن هست که در کافی از طريق در محاسن از طريق ابن محبوب حسن ابن محبوب است در کافی از طريق يحيي ابن علان هستش
ج: در طريق کلينی به نظرم محمد ابن زياد اسمش هست،
س: بلی عن عبدالله ابن سنان است
ج: بلی که اين بعضیها از معاصرين نوشتند محمد ابن زياد مجهول است ابن ابی عمير است مجهول نيست
س: بلی
ج: از طريق
س: به عنوان محمد ابن زياد ياد میشود
ج: زياد يعنی ما الآن در تراث واقفيه کم داريم که بگويند ابن ابی عمير بيشتر محمد ابن زياد است بيشترين نقلی که دارند محمد ابن زياد است محمد ابن زياد يعنی ابن ابی عمير است از عبدالله ابن سنان نقل میکند
س: بلی حالا نکتهای ما متذکر شديم در تحقيقی که
چ: اما يادم میآيد يک کسی برای من خواند با تلفن خواند، شايد غير از محاسن يکجای ديگر هم آمده غير از کافی و غير از محاسن يکجاي ديگر هم آمده ابن ابی شيبه نبود
س: ابن شيبه هم هست
ج: نه ابن ابی شيبه نبود
س: همين حديث را آورده با همين سند
ج: ابن ابی شيبه نبود ابن ابی شيبه از که نقل میکند؟
س: از حاتم ابن اسماعيل از امام صادق عن جعفر ابن محمد عن ابيه قال قال علی يا اهل العراق يا اهل يا اينکه در نقل ديگر يا اهل الکوفه لاتزوجوا حسناً فانه رجل مطلاق
ج: ليکن متعارف اين است که الحسن بگويند نه حسناً
س: بعد ادامهاش میگويد
ج: يعنی از جاهای است که در اعلام الف و لام داخل میشود الف و لام زائد، در لاتزوجوا الحسن بايد بگويد نه حسناً متعارف اين نيست در يک شرائط خاصی الف و لام را به کار نمیبرند اما اينجا جزو آن شرائط نيست يعنی با الف و لام اسم میبرد
س: بلی
ج: به نظرم در مصادر ما لاتزوجوا الحسن دارد با الف و لام است
س: لاتزوجوا الحسن است
ج: الف و لام دارد قاعدتاً بايد الف و لام باشد، لاتزوجوا الحسن فانه رجل مطلاق
س: بعد در نقل حديث بعدی همين در ابن ابی شيبه از امام علی نقل میکند مازال الحسن يتزوج ليطلق حتی خشيت ان يکون عداوة فی القبايل بعد اين را ذهبی در اعلام النبلاء از واقدی از حاتم ابن اسماعيل هم آورده يعنی دوتا طريق از حاتم دارد يک طريقش ابن شيبه است يک طريقش واقدی است که اين کتاب را واقدی نداشته ولی ذهبی از واقدی نقل میکند
ج: واقدی که مغازش هست دست ما قاعدتاً اين را ندارد اما حالا در کدام کتابش نقل کرده واقدی نمیدانم
س: بعد نکته جالش اين است که نقل حاتم ابن اسماعيل عين نقل عبدالله ابن سنان است چون در جفتش نقل عبدالله ابن سنان میگويد فقال رجل من همدان فقال بلی والله لنزوجنه، در نقل واقدی هم از حاتم ابن اسماعيل میگويد يا اهل الکوفه لاتزوجوا فانه مطلاق فقال رجل من همدان و الله لنزوجنه عين همان الفاظ است حالا نکتهای خيلی مهمی که حالا ما توجه کرديم در اين تحقيقمان بهش بپردازيم اين است که ما متوجه شديم که اين را ظاهراً قديمیتر از همه يحیی ابن علاء نقل کرده و احتمالاً عبدالله ابن سنان و حاتم ابن اسماعيل همان نقل يحيي را به صورت مرسل نقل کرده چرا؟ به خاطر اينکه چيزی که ما روش متوجه شديم يکی اينکه اين وسط آن فردی که خيلی از اين نقلهای عباسی ضد امام حسن يا ضد اهل بيت نقل میکرده يحيي ابن علاء است از اينها زياد بوده در نقليات خودش و از آن طرف هم عبدالله ابن سنان هم همان جوری که جلسه پيش هم خدمتتان عرض کردم خيلی نقلهايش مرسل است يعنی از واسطههای نقل میکند که اسم آن واسطهها را نياورده يا آراء فقهی خودش است يا مرسل است و شباهت نقلهای عبدالله ابن سنان با خيلی از نقلهای اهل سنت مثل همان موردی که من خدمتتان عرض کردم برای حد اقل قيمتی که قطع يد سارق هستش، بحث چيز مِجنه فانه ربع دينار که شبيه همان قاضی همان کسی که مسئول بيتالمال بود در بغداد همکار خودش بود عين همديگر نقل کرده بودند، از اين اتفاقها در نقلهای عبدالله ابن سنان زياد است من فکر میکنم چون اينجا الفاظ نقل عبدالله ابن سنان دقيقاً عين الفاظ نقل يحيي ابن علاء است
ج: که از يحيي ابن علاء نقل کرده
س: عبدالله ابن سنان از يحيي ابن علاء نقل کرده
ج: در مصادر ما که اسمش نيست يحيي ابن
س: اسمش نيست من حدس من اين است که عبدالله ابن سنان
ج: حدس آنی که اين حديث مطلاق را يحيي ابن علاء داريم الآن
س: بلی نقل داريم
ج: که است نقل میکند؟
س: يادم است در کافی هستش همان بابی که اسمش از عبدالله ابن سنان میآورد اولش
ج: دوتا حديث است در آن باب
س: نه پنجتاست حديث چهارم از عبدالله ابن سنان است حديث پنجم از يحيي ابن علاء است من الآن میخوانم دوتا مطلاق پشت سرهم است چهارمش از عبدالله ابن سنان پنجمش از يحيي ابن علاء است،
ج: من يادم میآيد دوتا بود در آن باب
س: شما اين کافی را داريد؟
ج: نه همانجا بخوان چه فرق میکند،
س: جلد 6 صفحه 56 عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد عن محمد ابن اسماعيل ابن بزی عن جعفر ابن بشير عن يحيي ابن ابی علاء عن ابی عبدالله قال ان الحسن ابن علی طلق خمسين فرداً
ج: میگويم همين شايد گفتم به شما غير از راه محاسن شايد همين بوده
س: بلی بلی يحيي ابن علاء
ج: يحيي ابن ابی العلاء
س: يحيي ابن ابی العلاء فقام علی بالکوفه فقال يا معاشر اهل الکوفه لاتنکحوا الحسن فانه رجل مطلاق،
ج: لاتُکحوا
س: لاتُنکحوا الحسن فانه رجل مطلاق فقام اليه رجل فقال بلا والله لننکحنه فانه ابن رسولالله و ابن فاطمه فان اعجبته امسک و ان کرهتها له
ج: فان اعجبها يا اعجبته فان اعجبته
س: اعجبته يعنی خوشش آمد امسک و ان کره طلق اين نقلی که دارد میآورد عين همين يعنی سهتا عبارت تکهای که به حسن زن نديد، لاتنکحوا الحسن، تکهای که يک مردی پا شد گفتش که ما او را حتماً زن میدهيم
ج: میگويم يک کسی نقل کرده از من سندی که درش ابن ابی عمير و حميد ابن زياد نيست شايد مراد همين بوده اين سند درش نيست نه،
س: اين نقل عين نقل عبدالله ابن سنان است يعنی همه دانه دانه جملاتش و عبارتهايش عين نقل عبدالله ابن سنان است فقط فرقش اين است که لاتزوجوا است آنجا
ج: لاتنکحوا
س: لاتنکحوا است بلی بعد نقل يحيي ابن العلاء هم يعنی هرسهتا نقل عيناً يک الفاظ دارد اينها اگر میخواستند از امام صادق شفاهی نوشتند نبايد عين همين الفاظ بوده قاعدتاً اينها داشتند همهشان يک نقل را نقل میکردند يعنی منبع مکتوب مشترک داشتند و من فکر میکنم عبدالله ابن سنان و حاتم ابن اسماعيل از يحيي ابن ابی العلاء به خاطر يک علتی که
52: 6
يک نقلهای زيادی از عبدالله ابن سنان عين مشايخ سنیاش است مثلاً عين نقلهای که با واسطه از سعيد ابن مسيب نقل کردند يا مثلاً نقلهای که از مثلاً حلبی آمده از ديگران آمده اينجا مثلاً نقلی که حاتم ابن اسماعيل آمده همين جور است حاتم ابن اسماعيل خيلی از نقلهای که ميآورد شبيه نقلهای است که مشايخ عامی مدينه از امام صادق نقل کردند الفاظش مو به مو کلمه به کلمه همان است، اينجا هم يک همچو، حالا ما تکهای خيلی مهمتر اين است که اين قاعدتاً اصلاً به تقيه نمیخورد يعنی اين به جعل عباسی میخورد بيشتر تا به اينکه بخواهد مثلاً يک تقيهای باشد علتش هم اين است که عباسیهای آن دوره خودتان بهتر از من میدانيد که خيلی با امام حسن و بنی الحسن و اينها مشکل پيدا کرده بودند هی دنبال تخريب و دنبال به نوع تنقيص امام حسن بودند و اين مسأله را هم
س: منصور هم که هست در هاشميه
س: ها! اولين کسی که آمده دقيقاً نکتهای خوبی شما اشاره کرديد اولين کسی که قبل از اصلاً اين نقلهای يحيي ابن علاء عليه امام حسن بحث مطلاق را مطرح کرده، همين منصور خليفهای عباسی است که در خطبهای که خوانده اين آمده که انساب الاشراف فکر میکنم ازش نقل کرده
س: مسعودی
س: مسعودی نقل کرده بلی از
س: از حضرت ابوطالب شروع میکند همين جور امام حسن و امام حسين و همه را
8: 8
ج: به نظرم همين منصور است که میگويد سهتا زن پشت جنازه ايشان
س: بلی بلی بعد اين وسط تنها کسی که اين عبارت را میآورد که اميرالمؤمنين هم بالای منبر میگويند به حسن به پسر من زن نديد که انه رجل مطلاق، برای کسی که تو نمیفهمی رضايت را میفهمی، اين تنها نقلی که از امام صادق نقل شده و اين خيلی بعيد است حضرت اين را گفته باشند حتی به تقيه يعنی به نظرم بيشتر به اين میخورد که يحيي ابن علاء اين را اين جعل کرده ولی ما کاری که کرديم يک کار ديگری که کرديم شروع کرديم احاديث يحيي ابن علاء در شيعه و اهل سنت مرور کردن و متوجه اين نکته شديم که احاديثش در زيديه در اهل سنت خيلی بيشتر از شيعه است يحيي ابن ابی العلاء و اين را اهل سنت کامل میشناختنش و معرفش کردند، چندتا تفاوت دارد شخصيت يحيي ابن العلاء در اهل سنت با شيعه که اين منجر به اين شده که برخی اصلاً فکر کردند حتی متحد هم نيست يعنی گفتند در اتحاش هم شک کرده يکش اين است که نجاشی اين را توثيق کرده، در اهل سنت همه بالاجماع تکذيبش کرده و تضعيفش کردند از ابن حبان و ابن عدی شما بگيريد تا حتی مثلاً افراد قديمیتر مثل يحيي ابن معين و اينها علتش اين نبوده که مثلاً گفته اين شيعه است هيچ کس به شيعه بودنش کاری نداشته همه گفتند که اين نقلهای منفردی خيلی عجيبی قصه گونه و داستانی نقل میکرده مثلاً يک نقل خيلی معروفش
س: خلع النعلين عند
س: خلع النعلين عند الطعام درسته است؟
س: بلی
س: که مثلاً رفتند سر سفره بنشينند بعد يحيي ابن علاء گفتند که در باره در آوردن
ج: پا، کفش
س: آری تو مثلاً حديثی نداری، همانجا فی المجلس چندتا حديث جعل کرده و اين در سابقهاش باقی ماند يعنی در بيوگرافش و اينها هميشه همه نقل کردند که يحيي ابن علاء همان کسی است که حديث خلح نعلين و مثلاً عند الطعام درجا ساخت و خودش و قبل از آن اصلاً به کسی خودش هم نگفته بود، ديگران هم نگفته بودند و مضامينی که نقل کرده خيلی هم مضامينش عباسی است يعنی مضامين بسيار به نفع عباسیها نقل کرده مثلاً حالا من چند. نکته خيلی مهم هم دايي يا عموش است شعيب ابن خالد که گفتند اصلاً برادر زاده يا خواهر زاده شعيب ابن خالد است يحيي ابن علاء که ايشان ابن خالد خودش جزو اولين قاضیهای عباسی بوده در ری، يعنی همان زمان منصور که داشتند قاضی میفرستادند برای ری شعيب ابن خالد را فرستادند اهل سنت هيچ کدام اشاره نکردند که يحيي ابن ابی العلاء هم قاضی ری بوده اما نجاشی میگويد قاضی ری بوده، ابونعيم اصفهانی هم میگويد اما اهل سنت مثل ابن ابی حاتم رازی که خودش هم رازی بوده درباره يحيي ابن علاء مداخل دارد و مفصل هم معرفش کرده، اما درباره قاضی بودنش چيزی نگفته اين هم تفاوت دومش است، اما نکتهای که وجود دارد اين است که احاديثی که در اهل سنت از يحيی ابن ابی علاء نقل شده و در زيديه را شما میبينيد ويژگی جالبش اين است که اينها يا احاديث عباسی است يا خيلی قصه پردازی و قصه گونه و خيلی مضامين خيلی خيلی میگويم تخيلی و عجيب و غريب منحصر به فرد دارد بعد برخش در شيعه هم حتی باقی مانده ولی در شيعه مثلاً به نوعی تنقيح شده احاديثش مثلاً آن احاديثی خيلی ضايع و خيلی مثلاً عجيبش را نياوردند احاديث يک ذره سالمترش را آوردند مثلاً ابان ابن عثمان نقلهای که از يحيي بن ابی علاء دارد يک ذره سالمتر است نقلهای تاريخیترش و اينها را ورداشته آورده يا مثلاً بعضاً فقهیتر اما در اهل سنت احاديث کاملاً عباسی ازش هست، مثلاً هم ابن سعد در طبقات خودش از واقدی از يحيي ابن علاء کل حديث میآورده درباره فضائل ابن عباس فضائل عباس مفصل آورده يا مثلاً عبدالرزاق در مصنف خودش باز مستقيم از يحيي ابن علاء باز احاديث اين جوری میآورد يا مثلاً يکی از نقلهای که دارد و خيلی نقل عجيبی است نقل ماجرای حضرت ازدواج حضرت زهراء اميرالمؤمنين و حضرت زهراست که اين را عبدالرزاق فکر کنم کاملش را آورده بود درسته؟ خيلی نقل مفصل ماجرای ازدواجشان را آورده شما هم ديديد حتماً اين نقلی مفصل ماجرای ازدواج را اين تنها راويش همين يحيي ابن علاء هيچ کس يعنی منفرداً يک قصهای بلندی ازدواج اميرالمؤمنين و حضرت زهراء را نقل میکند که خيلی درش تنقيص اميرالمؤمنين هست اين مرحوم آقای افغانی نمیدانم میشناختيد يا نه؟ يک کتابی دارد درباره مناقب جعلی حضرت فاطمه سه جلد کتاب نوشتند،
ج: آقايي؟
س: تيمور افغانی مؤسسه انتشارات دليل ما که دليل بود اول شد دليلما آقای تيمور افغانی ايشان
س: شما نمیشناختيد آقای
س: به رحمت خدا رفت يک نويسندهای بودند ايشان در يک کتاب دارد اين حديث ازدواج را آورده مفصل بررسی کرده و نشان داده درش خيلی مضامين عباسی دارد تنقيص اميرالمؤمنين و تنقيص امام حسن و امثال اينها هستش يعنی میخواهم بگويم نقلهای يحيي ابن علاء يک ويژگی که دارد اين است که در اهل سنت بخصوص وقتی شما پیگيری میکنيد يعنی قبل از تنقيحش میبينيد اين است که خيلی رويکرد عباسی خيلی پررنگی هست و رويکرد قاص گونه يعنی حالت انگار يک قاصی بوده اين آقای يحيي ابن ابی العلاء و اين ويژگیاش هم برخی قاضیهای ابتدای دوره عباسی هم میخورد که خيلی برای عباسیها میآمدند جعل میکردند قصه میگفتند میآمدند برای تحکيم مثلاً جايگاه بنی العباس که تازه آمده بودند خيلی تلاش میکردند دست و پا میزدند اين يحيي ابن ابی العلاء هم از اين کارها زياد کرده مثلاً يکدانه نقلی که باز در کافی از يحيی ابن ابی علاء آمده از ابان ابن عثمان از يحيي ابن ابی العلاء اين است که بعث اميرالمؤمنين عبدالله ابن عباس الی ابن الکواب و اصحابه
ج: اصحابِه
س: اصحابه و عليه قميص غليظ و حلة فلما نظروا
ج: حُلّه
س: انت خيرنا فی انفسنا
ج: حُله حُله يعنی لباس فاخر
س: بلی فلما نظروا اليه قالوا يابن عباس انت خيرنا فی انفسنا اين را مثلاً يک نمونهاش که در شيعه باقی مانده اين است يعنی در نقلهايش يک نخ تسبيحی هست آنهم اينکه هميشه ابن عباس و خود عباس و اينها خيلی جايگاه بزرگی پيدا کرده بعد کل هم نقل داده که مثلاً از خود
ج: البته اينها اشکال ندارد شايد نظر آن خوارج مثلاً نظرشان اين بوده
س: ولی اين به تنهايي يکدانه مثلاً آری ولی کنارهم که میگذاری
ج: معنايش اين نيست که حتماً مثلاً میخواهد تو از علی افضل هستی يک خارجی است ابن الکواء خبيث عقيدهاش اين است
س: بلی ولی در نقلهای آن يک ويژگی که به چشم میخورد اين است که خيلی به اين عباسیها بنی العباس و اينها خيلی پرداخته يعنی خيلی اينها را تلاش کرده بالا ببرد و نقلهای زيادی هم دارد از طريق خود ابن عباس يعنی حتی از مثلا خلفای عباسی هم دارد، فکر میکنم از منصور از يعنی يک نقل اين جوری هم که مثلاً از خلفای عباسی مثلاً از آبائهم مثلاً عن ابن عباس اينها را کنار هم بگذاريم من فکر میکنم اين حديث مطلاق يحيي ابن علاء برای همين جهت خودش ساخته علتش هم اين است که من خودم بشخصه نگاه میکنم خيلی بعيد است اميرالمؤمنين بروند بالای منبر بخواهند بگويند که مثلاً پسر من
ج: اصلاً قبول خارجیاش فوق العاده مشکل است آن وقت نجاشی به چه عنوان صاحب کتاب حالا اينجا ابان ازش نقل کرده اما خودش صاحب کتاب است اين نقل مطلاق که گفته اين جعفر ابن بشير است که خب خيلی فوق العاده است بجلی جعفر ابن بشير بجلی جزو اجلاء فوق العاده ماست روی عن الثقات و رووا عنه و عجيب است اين است که جعفر ابن بشير از او نقل بکند هم ملاست هم فاضل است هم فقيه است هم زاهد است هم عابد است همه جهات خير را دارد و اين تعجب در اين سند که به اصطلاح جعفر ابن بشير از او نقل کرده البته محمد ابن اسماعيل ابن که شما فرموديد ابن بزی که چون در دربار خلفای بنی عباس بوده احتمال دارد حالا به هر حال چون خاندان بزی اصلاً در خاندان در دربار عباسیها بوده حمزه هست محمد ابن اسماعيل هست اما جعفر چطور از ايشان نقل کرده برای ما خيلی تعجب آور است خب اين کتاب نجاشی را يحيي ابن ابی العلاء را بخوانيد چون همين طور که الآن شما فرموديد يحيي ابن ابی العلاء در شيعه موثق است يعنی توثيق شده
س: بلی بلی و اصلاً برای من سؤال است که چطور توثيق شده چون اين اجماع اهل سنت بر کذب اين است و هيچ کسی هم به تشيعش اعتناء نکرده
ج: ما غير از اين هم مشکل داريم ديگر اختصاص به اين نيست عمرو ابن خالد که راوی اهل کتاب مسند زيد است اتفاق اهل سنت که کذاب است يک نفر او را توثيق نکرده و ما در رجال کشی نقل میکند که از عياشی از ابن فضال پسر که گفته ثقه،
س: طلحة ابن زيد هم فکر کنم همين جوری است نه؟
ج: ها!
س: طلحة ابن زيد هم همين جوری نيست؟
ج: نه طلحه عامی الا انه کتابه معتمد
س: منقری شازکونی آنهم توثيق شده
ج: آنهم چرا، آنهم آن البته منقری شازکونی اين قدر داود ابن سليمان خيلی چيز نکردند به اصطلاح
س: کامل تکذيبش نکرده،
ج: عامه کامل نه،
س: يک سری را به خاطر تشيعش بوده مثلاً
ج: بلی آن حالا به هر حال منقری خيلی، منقری بعدش هم يک اعمال زشتی ازش نقل کردند در کتبشان مثل تاريخ الاسلام و اينها اعمال زشتی از منقری نقل شده اما در مصادر ما فعلاً اعمال زشت از يحيي ابن ابی العلاء نقل نشده
س: قطان هم هست يحيي ابن سعيد قطان را هم توثيق کرده نجاشی در حالی که خودش با امام صادق مشکل داشته يعنی امام صادق را تنها کسی که امام صادق را تضعيف کرده
ج: بلی به هر حال خودما نه توثيقات نجاشی نه توثيقات کشی اينها را مطلقاً قبول نمیکنيم بايد روش کار بکنيم، اما اين دوتا سند که خوانديد يکش جعفر ابن بشير بود که مرد بزرگواری است حالا آن روايت عبدالله ابن سنان که قبولش بسيار مشکل است آن که کنار آن به خاطر ابن ابی عمير و حميد ابن زياد و ابن سماعه به هر حال مشکل آنکه من اشکال کردم نسخه ابن ابی عمير ثابت نيست اين نسخه ثابت نيست يعنی نسخهای نبوده که قم آمده باشد اصولاً کلينی رفته کوفه تحمل نسخه کرده و نسخههای که در قم بوده فوق العاده مشهور بودند اسم برديم نسخه فلان فلان اين نسخه ابن سماعه جزو آن نسخی نيست که در قم معروف بوده کتاب نوادر ابن ابی عمير که شش جلد است، حالا يحيي ابن ابی العلاء را از نجاشی بخوانيد،
س: نجاشی صفحه 444
چ: معلوم میشود کتاب داشته از اينکه نجاشی متعرض شده اينهای که گفتيم حالا مثلاً ابان ابن عثمان شايد ابان ابن عثمان به اصطلاح احاديث را انتقاء کرده، انتقاء نه انتقاد يعنی برگزيده گزينش کرده احاديث را به اصطلاح انتخاب کرده احتمال دارد اختيار کرده انتخاب کرده، اما خود کتابش اين مشکل پيدا میکند بخوانيد ببينيم نجاشی چه گفته؟
س: نجاشی صفحه 444 يحيي ابن اينجا به جای ابی العلاء میگويد يحيي ابن علاء يعنی ابیاش را نگفته
ج: اما معروف در روايت ابیالعلاء است
س: بلی يحيي ابن العلاء البجلی الرازی ابوجعفر ثقه اصله کوفی له کتاب يرويه جماعة اخبرنا احمد ابن عبدالواحد
ج: ابن عبدون
س: بلی بلی حدثنا عبيدالله ابن احمد،
ج: عبيدالله ابن احمد؟
س: عبيدالله ابن احمد بلی،
ج: عبدالله ابن احمد که است؟
س: من هم پيداش نکردم
ج: احتمال دارد ابوطالب انباری باشد همان احتمال دارد شايد ابوطالب بعد حميد است
س: نه محمد ابن راح اينهم از واقفيه است خودش محمد ابن رباح، محمد ابن رباح از واقفيه است، عبيدالله ابن احمد ابوطالب انباری شايد باشد ابن عبدون
س: ببينيم چه پيدا میکنم از اين، بعدی محمد ابن راح قال حدثنا ابراهيم ابن سليمان قال حدثنا ذکريا ابن يحيي عن يحيي ابن علاء بکتابه
ج: نه طريقش که مسلم است طريق راستی نيست، اين طريق که الآن مشکل است
س: بعد يک مدخل ديگری نجاشی دارد برای پسرش جعفر ابن يحيي که آنجا درباره خود يحيي هم صحبت میکند، صفحه 126
ج: البته از اينکه گفته بجلی رازی همين که مؤيد اين میشود که آمده ری به اصطلاح قاضی ری شده
س: در همين مدخل پسرش میگويد قاضی ری، مدخل صفحه 126 مدخل پسرش جعفر ابن يحيي ابومحمد الرازی ثقه و ابوه ايضاً اينجا باز تأکيد میکند پدرش هم ثقه بوده روی ابوه عن ابیعبدالله و هو اخلط بنا من ابيه و ادخل فينا يعنی همين نشان میدهد که پدرش از ما نبود پدرش با ما نبود و کان ابوه يحيي ابن علاء قاضياً بالری اين قاضی بودنش به ری را هيچ کدام از اهل سنت نگفتند با اين که درباره يحيي ابن علاء مفصل مدخل آوردند حتی مثلاً اين ابوحاتم رازی در الجرح و التعديل هرکدام از قاضیهای ری رسيده مفصل معرفش کرده گفته اين قاضی است چون خودش رازی بوده قاضیهای ری را میشناخته برای يحيي ابن علاء نگفته قاضی ری عمويش يا دايش شعيب ابن خالد گفته که آن قاضی ری بود اينجا میگويد و کان ابوه يحيي ابن علاء قاضياً بالری، و کتابه يختلط بکتاب ابيه لانه يروی کتاب ابيه عنه و ربما نسب الی ابيه و ربما نسب اليه،
ج: عرض کردم کتاب مشکل دارد، تا شما خوانديد سند را اجازه را خوانديد مشکل دارد لذا احتمالاً نجاشی اين طريقی که الآن روشن نيست که به واقفيه و احتمالاً همهشان هم واقفی يکیشان به نظرم زيدی است بعد از محمد ابن رباح، اين ابراهيم ابن سليمان اين خودش بايد احتمالاً حميد باشد اين از مشايخ حميد است ابراهيم ابن سليمان را بياريد اين کسی است که روی حميد عنه اصولاً کثيره يکی قاسم ابن اسماعيل قرشی است يکی ابراهيم ابن سليمان يک چيز ديگر هم دارد ابراهيم ابن سليمانی؟ يادم رفته حافظه ما نکشيد ديگر اينجا نکشيد اين ابراهيم ابن سليمان يک دنباله هم دارد اينکه من عرض کردم محمد ابن رباح به نظرم حميد افتاده
س: المزنی نيست
ج: مُزنی نه يکی ديگر است
س: خب
17: 21
شما ببينيد عبيدالله نيست؟
ج: ابراهيم ابن سليمان نِهمی؟ نهمی؟
س: همين است شما درست گفتيد عبيدالله ابن احمد انباری است دقيقاً
ج: عرض کردم
س: بکر آورده
ج: ديگر حافظه ما پير شديم ديگر آلزايمر هم که اين آقای مامقانی با ما شوخی میکند بهش گفتم آلزايمر گفت نگو اگر بگويي بلند میشوم کتک میزنم، گفت بلند میشوم کتکت میزنم نگو آلزايمر گرفتم بلند میشوم کتکت میزنم
س: در مدخل اسماعيل ابن بکر میگويد که
ج: عبيدالله ابن احمد همين ابوطالب انباری است
س: بلی بلی میگويد اخبرنا احمد ابن عبدون حدثنا عبيدالله ابن احمد انباری حدثنا احمد ابن محمد ابن رباح حدثنا ابراهيم ابن سليمان عنه
ج: اين بايد وسط حميد افتاده باشد، يا احمد ابن محمد ابن رباح هم از ايشان اين ابراهيم ابن سليمان نهمی است به نظرم ابراهيم ابن سليمان اين يکی کسی است که حميد از اين زياد نقل میکند الآن شما در نجاشی بياريد غير نجاشی خيلی مخصوصاً فهرست شيخ حميد عن ابراهيم ابن سليمان يعنی حميد از دو نفر
س: بلی در مشايخ حميد ابن زياد است بلی
ج: عرض کردم ديگر حالا بلد هستيم اينها را حفظ هستيم ديگر اينها را ديگر آلزايمر نداريم درش و يکی هم قاسم ابن اسماعيل اين دو نفر زياد
س: اينها زيدی اند فرموديد؟
ج: نه روشن نيست ابراهيم ابن سليمان نهمی بعد يک مشکلی هم دارد قاسم ابن اسماعيل که اصلاً عبارتی دارد شيخ يا نجاشی که مشعر به ضعفش است آقای خويي هم اشکال کردند که اين معلوم میشود خيلی ضعيف است اما نيست آقای ملتفت عبارت نشده،
س: اينجا نوشته ابراهيم ابن سليمان خزاز
ج: نهمی ندارد بعدش؟
س: نه در مدخل عبدالله ابن سليمان صيرفی میگويد حدثنا حميد ابن زياد قال حدثنا ابراهيم ابن سليمان خزاز قال حدثنا جعفر ابن علی کان ينظر
0: 23
اسامه قال حدثنا عبدالله ابن سليمان بکتابه
ج: نه ببينيد در مثلاً کتب رجال يا
س: بلی نهمی دارد بلی
ج: نهمی است چرا،
س: عبادة ابن زياد اسدی آنجا میگويد ابراهيم ابن سليمان نهمی، و خيلی جالب
ج: ديگر حافظه ما خيلی خراب شد اما نه اين قدر ديگر حالا به قول بعضی از رفقاء میگفت در بعضی از مطالب اين قدر ساعتها فکر میکنم میآييم با تو دقيقه اول را مطالب را میگوييد
س: يک چيزی خيلی جالب الآن فهميدم اين ابراهيم ابن سليمان نَهمی که کتاب
ج: ضبطش نِهمی است،
س: بلی
ج: به کسر نون،
س: اين کتاب عبادة ابن زياد اسدی را که نقل کرده يا اَسدی يا اسَدی نمیدانم
ج: اگر با ذال است اذدی است اگر با سين است اسدی است
س: سين است، اسدی است
ج: اسدی است، اگر با زی است، ازدی است آن ازد از اشاعر معروف يمن است،
س: عبادة ابن زياد زيدی بوده از زيدیهای کذابی بوده که از يحيي ابن علاء بسيار نقل کرده يعنی شايد مثلاً پنجاتا نقل از يحيي ابن علاء دارد البته اين حالا چون شما توضيح نداديد اما چون سادات بنی حسن در مدينه قيام اساسی عليه منصور را انجام دادند احتمالاً ايشان مثلاً چيزهای در ذم امام حسن مجتبی جعل کرده باشد، چون مهمترين قيامهای که عليه منصور شد مال محمد نفس ذکيه بود که از سادات بنی حسن است پسر عبدالله محض است ديگر پسر عبدالله پسر حسن مثنی پسر به اصطلاح امام حسن مجتبی اين نوه امام مجتبی است و برادرش ابراهيم اصلاً ابراهيم چون آمد با خمراء با خمراء اطراف بصره است اشتباه نشود با خمراء غير از آن محمد است محمد در مدينه قيام کرد ابراهيم آمد مخفيانه بصری و آمادگی پيدا کرد لُو رفت تشکيلاتش لو رفت قبل از وقت قيام کرد و خود منصور هم شخصاً در جنگ شرکت کرد از جنگهای خيلی مهم،
س: معروف شده به قتيل باخمراء
ج: شهيد باخمراء آن است ابراهيم باخمراء قتيل باخمراء و شهيدی و دارد که ابراهيم تا نزديک خيمه منصور رسيد يعنی منصور واقعاً به جان خودش ترسيد چون ابراهيم خيلی شجاع بود رسيد تا نزديک خيمه منصور ديگر حالا خداوند مصلحت نديد که آن کشته بشود يعنی خطری را از ابراهيم ديد از کمتر کسی ديده بود ابراهيم قتيل باخمراء ابراهيم ابن عبدالله ابن حسن ابن حسن مثنی که به اصطلاح عبدالله محض احتمال میدهم عبدالله هم کربلا بوده عبدالله مثل امام باقر است نوه به اصطلاح دختری و پسری اميرالمؤمنين است ليکن عبدالله از امام باقر بزرگتر بود لذا عبدالله محض میگفتند و پدرش هم بود پدر عبدالله که حسن مثنی پسر امام مجتبی اين حسن داماد سيدالشهداء بود از نوادری کسانی که از جنگ کربلا سالم درآمدند يکی اين همين عبدالله است حسن است معذرت میخواهم پدرش حسن اين تصادفاً مجروح بود وقتی بردند پيش عمرو سعد بعد از فاميلهای مادرش آنجا بودند در لشکر عمرو سعد شفاعت کردند ايشان را ديگر ول کرد نکشتند از نوادری که در صحرای کربلا حاضر بود و با امام حسين بود و جان سالم به در برد يکش همين حسن مثنی است که داماد سيدالشهداء هم هست ايشان داماد سيدالشهداست و لذا عبدالله هم نوه سيدالشهداء و نوه امام مجتبی آن وقت محمد هم قيام کرد ابراهيم که خيلی که قيامش خطرناک بود محمد هم خطرناک بود طول کشيد يکسال و خردهای طول کشيد قيامش در مدينه طول کشيد تا منصور ازبينش برد، دقت میفرمايد لذا اين احتمال که در مقابل اينها بنی حسن منصور دوانيقی جعل حديث کرده باشد احتمالش خيلی قوی است احتمال اين مطلب خيلی قوی است يعنی دستگاه بنی عباس چون ولو زيد حسينی است، زيد حسنی نيست خود زيد، زيد فرزند حضرت سجاد است پسر امام حسين است خود زيد، ليکن زيدیها بعد از يحيي پسر زيد رفتند به طرف سادات حسنی لذا بعدها مهمترين چهرههای که در زيديه قيام کردند سادات حسنی اند نه حسينی، و از آن چهرههای اوليهای که قيام کردند اولاً خود عبدالله بود زيديه دور و برش بودند اما قيام مسلحانه نکردند قيام مسلحانه دوتا پسرش انجام داد بلکه يک پسر ديگر هم دارد يحيي يحيي ابن عبدالله محض آن فرار کرد از مدينه رفت طرف شمال ايران و مناطق آنجاها آنهم از شخصيتهاست آنهم بعدها کشته شد خود يحيي يا مرد نمیدانم حالا غرض اينکه اما اين دوتا قيام کردند اين دو پسر عبدالله محض و تدريجاً اصولاً بزرگان زيدیها حسنی شدند الآن هم زيدیهای يمن همين امام های حسنی اند اينها حسنی اند حوثی حسنی است خودش عبدالملک حوثی هم حسنی اند اصلاً بيت حوثی حسنی اند، الآن هم در يمن سادات حسنی هم زياد اند هم نسبهاشان درست است سادات حسينیشان خيلی کم اند موسوی هم دارند حسينی هم دارند از سادات جعفر کذاب هم دارند خيلی کم اند، از جعفر کذاب خيلی کم دارند اما بيشتر سادات يمنی حسنی اند بيشتر به اصطلاح آنهای که قيام کردند عليه دستگاه بنی عباس از سادات حسنی اند اين هست اينیکه حالا فرض کنيم بخواهد برای امام حسن طعنی درست بکند چرا اين معقول است،
س: حالا مشکل
ج: آن وقت اين خيلی عجيب است شيخ حتماً اين چيز، شيخ با اينکه از عبدون نقل میکند ليکن اين را از
س: شيخ يک طريق ديگر آورده کتابش را
ج: بخوانيد در فهرست بخوانيد
س: چشم در فهرست میگويد که بهذا الاسناد عن قاسم ابن اسماعيل عن يحيي ابن ابیالعلاء
ج: قاسم ابن اسماعيل آورده اين بايد حميد باشد
س: شيخ حميد است
ج: بلی شيخ حميد است بلی عرض کردم اين دو نفر شيخ حميد اند، يکی ابراهيم ابن سليمان نهمی يکی هم قاسم ابن اسماعيل قرشی
س: خود اينها هم واقفی بودند
ج: تعرضی نشده به واقفی و فتحیشان من نديدم اما اسماعيل ابن، قاسم ابن اسماعيل نجاشی يا شيخ عبارتی يک عبارتی دارد که ازش تضعيف فهميده شده آقای خويي هم میفرمايند به اينکه از اين عبارت ايشان کذاب بوده فلان ليکن نه مراد اين نيست چون نمیخواد وارد بحث بشوم و الا خيلی نکات فنی لطيفی دارد عبارت نجاشی نکات خوبی دارد يا عبارت شيخ يا نجاشی يکی از اين دو بزرگوار حالا در ذهنم نيست خيلی نکات فنی دارد يعنی آن قدر فنی است که مثل آقای خويي هم خويي هم به آن عمق مطالبش پینبرده علی ای حال حالا ضبط هم میشود ما احترام استاد را خيلی حفظ میکنم
29: 29
رضوان الله عليه خب چون ايشان در گذشته خيلی کار نکرده بودند اين اواخر فقط اين چندتا کتاب را جمع کرده بودند کار مستقلی در اين رشته نکردند تتبع خاصی نداشتند علی ای حال احتمالاً اين ابراهيم ابن سليمان حتی در سندش حميد باشد
س: بلی جفتش از طريق حميد است
ج: طريق حميد
س: بعد کتابها را قاطی کرده گفته
51: 29
کتاب پسرش شايد
ج: مال جعفر را نخوانديد را کتاب
س: الآن میخوانم جعفر ابن يحيي اولش گفتم، گفتم که میگويد ثقه و ابوه ايضاً روی ابوه عن ابیعبدالله و هو اخلط بنا من ابيه و ادخل فينا و کان ابوه يحيي ابن علاء قاضياً بالری و کتابه يختلط فی کتابه ابيه لانه يروی کتاب ابيه عنه فربما نسب الی ابيه و ربما نسب اليه اخبرنا محمد ابن محمد ابن نعمان شيخ مفيد ديگر درست است،
ج: بلی مراد مفيد است
س: قال حدثنی جعفر ابن محمد
ج: ابن قولويه
س: قال حدثنا محمد ابن احمد ابن سليم الصابونی بمصر
ج: محمد ابن احمد سليم جعفی اين معروف به جعفی است اين صابونی معروف به جعفی است ساکن مصر بوده حالا اين هم يکی از راههای است که حالا اين جاشی داری میخوانی ديگر بلی نجاشی يکی از چيزهای عجايب دارد که شيخ طوسی ندارد گاهی در اسانيدش مصر میرود اين ظاهراً ملاقاتی در مدينه يا مکه شده اين شخص خودش مصر نرفته اين کسی که از ايشان نقل میکند مصر نرفته بعض جاها دارد اخبرنی محمد ابن اسماعيل الصابونی بمصر فی مکه مثلاً فی المدينه اين جوری يک عبارتی اين جوری اين جعفی است صابونی است چرا صاحب کتاب الفاخر فی الفقه که آرائش را هم گاهی علامه نقل میکند
س: در ادامه میگويد قال حدثنا موسی ابن حسين ابن موسی، موسی ابن الحسين ابن موسی
ج: موسی ابن
س: الحسين ابن موسی،
ج: الحسين ابن موسی الآن نمیتوانيم تشخيص بدهيم
س: بعد قال حدثنا جعفر ابن يحيي ابن العلاء
ج: موسی ابن الحسين ابن موسی الآن تشخيص اين خيلی مشکل است البته اگر نزديک بود احتمالاً از خاندان بابويه باشد علی ابن الحسين ابن موسی ابن بابويه از اينها به اصطلاح از اين معلوم میشود موسی ابن الحسين ابن موسی اصطلاحی دارند در کتب قديم اينهم قاعدهاش است آن میرسند به يک شخص مشهور به آن سند را ختم میکند نسب را ختم میکند معلوم میشود آن موسی مشهور بوده اين طور معلوم میشود،
س: بالری بودند
ج: نه حالا اين غرضم مثلاً میگويد موسی ابن الحسين ابن، اگر میگفت موسی ابن الحسين يعنی حسين مشهور بوده يا اگر خودش مشهور بوده حدثنا موسی مثل حدثنا زراره وقتی خودش مشهور باشد اين يک اصطلاحی است يعنی اين يک ارتکازی است يک مطلبی را که من گفت ننوشتههای تاريخ است يکی از ننوشتههای تاريخ اين است وقتی میگويد موسی ابن الحسين ابن موسی اين موسی دوم مشهور بوده چون نسب را به آن که میرسانند تمام میکند از اينکه به آن تمام میکند معلوم میشود آن مشهور بوده شهرت را آن داشته و لذا به آن تمام میشود،
س: حاج اين صابونی که فرموديد جعفی است همان کسی است که میگويد وقتی نماز جمعه يک ساعت بعد از زوال هست يعنی اقوالش يعنی معروف بوده
ج: معروف نيست، اقوالش گاهی نقل، بلی آقا میفرموديد،
س: حاج آقا اينجا اين از جعفر ابن يحيي ابن علاء نقل میکند يک مشکلی که وجود دارد
ج: اما در روايات فکر میکنم اسمش نيست جعفر
س: برخی روايتها تک و توک هست که همه آنها طبقهاش يک جوری است که نمیخورد غير از يکدانه
ج: اسمش در روايات الآن در کتب روايات يادم نمیآيد شيخ جعفر را دارد
س: شيخ ندارد ولی يک مشکلی که وجود دارد اين است که در کافی جلد
ج: عرض کردم اينهای که میخورد به مصر حالا يا اين جعفی است در مصر يا يکی ديگر است در مصر که از خصائص نجاشی است يعنی آن دارد حالا يا جعفی است يا حالا شبهه برايم شد يکی ديگر است که از يک نفری که در مصر است نقل میکند و اين از اختصاصات نجاشی است شيخ آنها را ندارد اين سندها را ندارد
س: من فکر میکنم اينجا يک اتفاقی اشتباهی
ج: با اينکه شيخ شاگرد مفيد هم هست، آثار مفيد را نقل میکند البته احتمالاً چون مفيد شاگرد ابن قولويه است ابن قولويه فهرست دارد احتمالاً اساساً از فهرست ابن قولويه باشد اصلاً اين طريق از فهرست ابن قولويه باشد احتمالاً اين است آن وقت اين محمد ابن محمد اجازه است يعنی طريق به آن است چون ابن قولويه فهرست دارد شيخ مفيد فهرست ندارد ظاهراً اجازه داده به شيخ و شيخ طوسی اما خودش فهرست نزده اما ابن قولويه دارد ابن وليد دارد شيخ صدوق اينها فهرست دارند ابن قولويه داره احتمالاً از او باشد و اين صابونی به مصر مگر ابن قولويه به مصر رفته باشد الآن آشنايي نداريم ابن قولويه به مصر رفته باشد چون میگويد ابن قولويه عن محمد ابن احمد صفوانی سليم،
س: سليم صابونی
ج: صابونی اين به مصر به مصرش خيلی تعجب آور است آن وقت شايد ابن قولويه مثلاً در آن زمانها يک سفری به مصر کرده، چون اين ابن قولويه متوفای 337 است 337 چهل سال بعد از تأسيس دولت فاطمیها در مصر است آن 297 است احتمال دارد که ابن قولويه يک سفری چون آنجا به عنوان دولت شيعه و انقلاب مثل زمان انقلاب و فلان و يک کشوری انقلابی شيعه بوده ايشان به آنجا رفته و الا الآن يک نفر مصری هست ليکن میگويد اخبرنی به مدينه يا مکه يعنی معلوم است که آن اصل اهل مصر است اما در مکه و مدينه خبر داده يا زارنی بمکه يا زرته بمکه يک همچون چيزی دارد در خود نجاشی دارد کلمه مصر دارد راجع به افرادی فرد چندتا فرد که به مصر به يک نفر میخورد الآن برايم شبهه شد که صابونی جعفی است يا غيرش است اما اينها را شيخ ندارد اين چيزهای که به مصر میخورد شيخ ندارد خود يحيي ابن ابی علاء را شيخ فرموديد بهذا الاسناد همان ابوطالب انباری بود،
س: از حميد ابن زياد از
ج: نه از ابوطالب ديگر از حميد،
س: احتمالاً چون شيخ شيخ بيشتر وقتی میگويد هذا الاسناد از جماعة مشايخ از ابوالمفضل شيبانی از ابن بوته نقل میکند زياد
س: اين حميد ابن زياد
ج: بلی اينجا مال حميد است اين حميد هم از قاسم نقل میکند هم از ابراهيم ابن سليمان نهمی خود احمد ابن محمد ابن رباح هم فکر میکنم فکر میکنم از حميد نقل میکند خود احمد ابن محمد ابن رباح را بياريد
س: بلی من اين را يکجا آوردم الآن دوباره میآورم چشم،
ج: شما از نجاشی خوانديد محمد ابن رباح فکر میکنم اشتباه باشد صحيحش احمد ابن محمد ابن رباح آن ابن رباح البته رياح هم نوشتند رباح هم نوشتند اين به نظرم میآيد که صحيحش اولاً احمد است به نظرم از واقفيه است به نظرم فتحيه نه به نظرم واقفيه
س: خودش اينها مدخل بايد داشته باشد در نجاشی
ج: دارد نجاشی نمیدانم اما در کتب رجال دارد
س: در طروق هست،
ج: بلی نه در معجم مثل آقايي خويي هم هست
س:
17: 37
ولی خودش مدخل ندارد
ج: در روايت هم هست
س: يک برادر هم دارد علی ابن محمد ابن رباح و احمد ابن محمد ابن رباح
ج: اما احمد مشهورتر است
س: يک جعفر هم دارند جعفر ابن محمد ابن رباح در رجال طوسی آمده حاج آقا آن پسر يحيي جعفر ابن يحيي يک مشکلی دارد آنهم اينکه طبقهاش به باباش نمیخورد و کلاً هم چندتا حديث دارد که همهاش اسانيدش عجيب و غريب و بهم ريخته است میخواهيد من يکش را بخوانم در کافی و در معانی الاخبار صدوق يک حديثی دارد که محمد ابن يحيي از احمد ابن محمد فکر کنم اشعری باشد عن جعفر ابن يحيي الخزاعی عن ابيه يحيي ابن ابی العلاء عن اسحاق ابن عمار اينکه معلوم نيست آن باشد
س: همين دقيقاً من ولی مشکل اين است که میگويند جعفر ابن يحيي الخزاعی عن ابيه يحيي ابن ابی العلاء
ج: معلوم نيست بالاخره به هر حال آن بجلی است اين خزاعی است دوتا عشاير
س: بلی اينکه ابيه يحيي ابن ابی العلاء اين چه است قصهاش ؟
ج: شايد آنهم پدرش يحيي ابن ابی العلاء بوده، خزاعی با بجلی قابل اشتباه اسمی هم نيست کتابتی نيست املائی نيست
س: اينجا يک اشتباهی در سند شده احتمالاً احتمالاً کسی فکر کرده پدرش همان يحيي ابن ابی العلاء است اينجا آمده اين را اضافه کرده در يحيي ابن
ج: علی ای حال الآن عادتاً البته خود احمد ابن محمد بعيد است برقی باشد برقی باشد از اين تسامحات دارد اما اشعری از اين تسامحات ندارد
س: آخر اين را در معانی الاخبار از اين طريق آورده ببخشيد معانی الاخبار نيست اشتباه گفتم در علل الشرايع
ج: بخوانيد کامل از اول
س: از اول میگويم حدثنا محمد ابن حسن حدثنا محمد ابن حسن صفار يعنی ابن وليد از صفار عن احمد ابن محمد عن جعفر ابن
ج: اين هم احمد اشعری است
س: اشعری،
ج: صفار از آن اشعری
س: عن جعفر ابن يحيي الخزاعی عن يحيي ابن ابی العلاء عن اسحاق ابن عمار
ج: اين شايد درست باشد عن ابيه زيادی است،
س: ابيه زيادی است
ج: کلمه عن ابيه اين زيادی است در نسخه کافی زيادی است به هر حال احتمالاً کتاب احمداشعری دو نسخه داشته يک نسخه محمد ابن يحيي عن ابيه دارد يک نسخهای خود صفار آن عن ابيه را ندارد
س: پس اين جعفر ابن يحيي آن جعفر ابن يحيي
ج: نيست معلوم نيست آن باشد، جعفر ابن يحيي خزاعی البته احتمال دارد آن هم باشد چون احمداشعری مال قم است، آمده ری از او شنيده احتمال دارد
س: چون جعفر ابن يحيي خزاعی چندجای ديگر هم در اسانيد هست، مثلاً در کافی میگويد عنه عن احمد ابن محمد عن جعفر ابن يحيي الخزاعی عن حسين ابن الحسن عن عاصم ابن يونس، اين احتمالاً بوده حسين ابن حسن ابن عاصم عن يونس عن رجل عن ابی عبدالله
ج: اينهم الآن روشن نيست سند مبهمی است خيلی مبهم
س: سند مبهمی است بلی
ج: بلی مبهم است
س: يکی ديگر هم دارد باز دوباره محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد عن جعفر ابن يحيي الخزاعی عن بعض اصحابنا عن احدهما باز يکدانه، سهتا کلاً جعفر ابن يحيي الخزاعی دارد هرسهتاش جزء مشايخ احمداشعری است، کسی که احمداشعری باشد نمیخورد پسر يحيي ابن
ج: بلی بعيده الآن نمیتوانيم چيزی بگوييم اين سندهای مبهمی است خيلی مبهم،
س: بعد اصلاً
ج: آن کلمه عن ابيه ممکن است زيادی باشد
س: يکدانه ديگر هم دارد در توحيد صدوق اين را من از اولش میخوانم خدمتتان حدثنا غير واحد قالوا حدثنا محمد ابن حماد عن علی ابن حسين اين علی ابن حسين نمیدانم که است؟ نوشته که علی ابن حسن هم در بعضی از نسخهها است، قال حدثنی جعفر ابن يحيي الخزاعی عن ابيه قال دخلت مع ابی عبدالله علی بعض مواليه يعوده فرأيت الرجل يکثر من قول آه فقلت له يا اخی اذکر ربک و استغث به فقال ابوعبدالله ان آه اسم من اسماءالله فمن قال آخ فقد استغاث بالله
ج: خيلی حرف عجيبی است،
س: همان بعضیها گفتند اواه حليم اواه يعنی آه زياد
0: 41
بعضیها گفتند ان ابراهيم لاواه حليم گفته نه اواه يعنی آه زياد میکشيد
ج: بلی اما بعيده
س: انصافاً خيلی حرف عجيبيه
ج: البته در خود لغت به اصطلاح ثمود که احتمالاً اصل اين لغت عرب هم باشد لاه به معنای الله است، لاه لاه اين شايد
س: اين که میگويد جعفر ابن يحيي الخزاعی ابيه دخلت مع ابی عبدالله
ج: اين هم معلوم نيست که آن يحيي ابن ابی العلاء معروف باشد اين معلوم نيست و آن عی ابن الحسن محمد ابن حمام احتمالاً محمد ابن حمام بغدادی باشد احتمالش زياد است ابوعلی بغدادی ايشان احتمالاً از ابن فضال پسر عن علی ابن حسن ابن فضال پسر باشد
س: بعد اين جعفر ابن يحيي الخزاعی که است اما از اين که چند حديث احمداشعری از ايشان نقل کرده چهرهای مجهولی نيست الآن ما نمیتوانيم بشناسيم، اما چهرهای مجهولی نيست مثل احمداشعری نقل بکند مثل ابن فضال و معلوم میشود چون ابن فضال به اين ری و اينها نيامده کوفی است ايشان
س: آخر ببخشيد همين حديث صدوق نقل کرده بود را در معانی الاخبار سندش فرق دارد اين را هم من بخوانم چون با همان سند ولی واسطه بين جعفر ابن يحيي و پدرش اينجا يک واسطه دارد آنهم میگويد حدثنی ابوعبدالله حسين ابن احمدالعلوی قال حدثنا محمد ابن حمام عن علی ابن الحسين قال حدثنی جعفر ابن يحيي الخزاعی عن ابیاسحاق الخزاعی عن ابيه اينجا يک ابی اسحاق خزاعی اضافه شد اين وسط چون آنجا میگفت جعفر ابن يحيي الخزاعی عن ابيه اينجا میگويد جعفر ابن يحيي الخزاعی عن ابي اسحاق خزاعی عن ابيه قال دخلت مع عبدالله علی بعض مواليه يعوده فرأيت الرجل يکثر من قول آه فقلت له يا اخی اذکر ربک و استغث فقال ابوعبدالله ان آه اسم من اسماء الله،
س: کنيه پدرش بوده ابی اسحاق
ج: الآن نه،
س: کنيه خودش که ابومحمد است پدر ابواسحاق نيست پدر يحيي ابن ابی علاء ابواسحاق نيست چه بود کنيه يحيي ابن علاء
س: بخوانم
س: در مورد جعفر بخوانم
س: درباره خود يحيي ابن علاء ابوجعفر
س: ابوجعفر، ابواسحاق نيست يعنی اين نشان میدهد که اين ابواسحاق آن از پدرش نقل میکرده نه جعفر ابن، يعنی اينجا اشتباه شده باز دوباره، يعنی احتمالاً کسی داشته مینوشته فکر کرده که
ج: علی ای حال ابواسحاق به اصطلاح خزاعی بايد مثلاً ابواسحاق عادتاً شخصی باشد که اسمش ابراهيم است در ابراهيمها پيدا میشود،
س: دنبال ابراهيم خزاعی بايد بگرديم ببينيم چه است؟
ج: دنبال ابراهيم خزاعی گشت در الفاظی در الفاظی چون ابواسحاق به اصطلاح به حضرت ابراهيم چون بچهشان اسحاق بوده ابواسحاق میگفتند گاهی اوقات از راه کنيه ملاحظه میکنيم اسم را میشود پيدا بکنيم اين شايد مثلاً ابراهيم نامی بوده که خزاعی بوده،
س: بعد آن نقلی که اشعری جعفر ابن يحيي خزاعی عن يحيي ابن ابی العلاء عن اسحاق ابن عمار دارد اين طبقه يحيي ابن ابی العلاء به اسحاق ابن عمار نمیخورد من فکر میکنم يحيي ابن ابی العلاء نمیتواند از اسحاق ابن عمار نقل کند
ج: چرا؟ اسحاق خودش چون از اهل کوفه بوده اما
س: اسحاق متأخرتر نيست يعنی جوانتر نيست
ج: چرا ديگر اصحاب امام کاظم هم هست ايشان
س: ولی يحيي ابن ابی علاء سال 160 فوت کرده بوده صد و پنجا و خردهای
ج: بلی آن هم میخورد به امام کاظم آن هم به امام کاظم میخورد
س: بعد حديثش هم متنش هم ذره يک متن مشکلداری است يعنی
س: حاج آقا کلاً شما درباره يحيي ابن ابی علاء با آن يحيي ابن
ج: من الآن حضور ذهن ندارم نه، الآن آنی که حضور ذهن اين است که الآن يحيي ابن ابی العلاء پيش ما توثيق شده اين را من میدانستم يحيي ابن ابی العلاء توثيق شده ابوعلاء هم الآن اسمش چه است نمیدانم؟ الآن نمیتوانم در ذهنم نميآيد مثلاً يحيي ابن سليم بوده يحيي ابن چه بوده؟
س: ولی آن شيخ ابان ابن عثمان همين يحيي ابن ابی العلاء است درست؟ که ابان ابن عثمان عن يحيي نقل میکند،
ج: الآن نمیدانم آن يحيي ابن ابی العلاء با اينی که سنیها دارند بايد نگاه بکنيم اولاً همين طور که شما فرموديد خوب دقت بشود که آيا يحيي ابن العلاء است يا ابی العلاء الآن چيزی خاصی من کاری خاصی يادم نمیآيد رو اين کرده باشم در ذهن الآن اين است که يحيي ابن ابی العلاء ثقه است اما اينکه ايشان قاضی ری بوده الآن در ذهنم حضور ذهن نداشتم،
س: نجاشی در مدخل پسرش گفته قاضی ری بوده و اين را اهل سنت هم نگفتند که قاضی ری بوده، گفتند عمو
ج: علی ای حال نجاشی به هر حال اشارهای دارد البجلی الرازی معلوم میشود بجلی بوده اهل کوفه بوده بجيله به اصطلاح رفته ری و الا رازی بهش گفته نمیشد از اينکه ايشان البجلی الرازی معلوم میشود يک نسبتی با ری داشته
س: بعد اين در مداخل اهل سنت جالبی که مال ما يکی از درسهای شما ياد گرفتم اين است که اهل سنت وقتی کسی را تضعيف میکنند تکذيب میکنند اگر به تشيعش اشاره نکنند اين نشان میدهد که مشکل تشيع و محتوای
ج: ظاهر نبوده نه
س: اينها همه همين است يکپارچه همه تکذيبش کردند و گفتند که اين هم خيلی مبتذل جعل میکرده يعنی جاعلی بود که جعلهای سطح پايين داشت، يعنی خيلی پيشرفت نکرده
ج: میگويم الآن مشکل کار روايت مثل جعفر ابن بشير از ايشان و عبارت نجاشی است البته نجاشی به هر حال مثل ما بشر است محدوديت دارد اما اين،
س: من مدخل ابن حبان را بخوانم اما اين خيلی جالب است، ابن حبان در المجروحين میگويد يحيي ابن علاء اين هم جالب است اين ابی العلاء نگفته گفته علاء، ابن حبان
ج: بلی اين را میدانم
س: میگويد يحيي ابن علاء الرازی البجلی يروی عن شعيب ابن خالد و العلاء ابن عبدالرحمن روی عنه عبدالرزاق و محمد ابن ربيعه کان ممن ينفرد عن الثقات بالاشياء المغلوبات التی اذا سمعها من الحديث صناعته
ج: مَن الحديث صناعته
س: مَن الحديث صناعته يعنی کسی که حرفهاش حديث است، سبق الی قلبه انه کان المعتمد بذلک، انه کان
ج: متعمد
س: متعمد بذلک يعنی عمد خودش
ج: جعل کرده
س: بلی لايجوز الاحتجاج به کان الوکيء شديد الحمل عليه که وکيئ خودش گرايش شيعی بوده يعنی خيلی وکيء به شيعه نزديک بود
ج: وکئ ابن جراح
س: بلی بلی همينی که باباش با عبدالله ابن سنان با همديگر شريک بودند يعنی اين وکئ ابن جراج پسر جراحی است که شريک عبدالله ابن سنان است بعد میگويد کان وکيئ شديدالحمل عليه
ج: شديدَ الحمل عليه
س: شديدَ الحمل عليه بلی بعد چندتا نقلهاش را میگويد اتفاقاً اينها نقلهای عباسی است میگويد روی يحيي ابن علاء هذا يعنی اين يحيي ابن علاء عن صفوان ابن سليمان عن عطاء ابن يسار عن ابن عباس کان رسولالله اذا نظر فی المرآت قال الحمدلله الذی حسن خلقی و خُلقی و زان منی ما شان من غيری حالا بقيهاش يعنی کلاً خيلی از طريقهای امثال ابن عباس خيلی استفاده کرده مثلاً يک مدل ديگرش هم من اينجا آوردم مثلاً از ابن ابی ليلی قاضی عباسیها از داود ابن عدی عن ابيه عن ابن عباس، عدی همين دايي منصور است، عن ابيه عن ابن عباس باز حديث نقل میکن يا مثلاً که اين حديث هم خيلی حديث عجيبی است میگويد قال رسولالله علقوا الصوت حيث يراه اهل البيت
ج: اين هم معروف است،
س: اين حديث عباسیها بوده میگويد پيامبر گفتش که اين تازيانه را يکجا
ج: خب آقای رندههاری خيلی محبت فرمود من حالم ديگر گيج میشوم اوضاع من دارد بهم میخورد
س: حالا شما اگر فرصت کرديد در طول هفته يک نگاهی به يحيي ابن علاء بيندازيد
ج: چشم البته هفته آينده چون درسی است ديگر الآن قول نمیدهم اما سعی میکنم در وسط اثناء مراجعات
س: میخواهيد من پرنت مدخلهای اهل سنت درباره يحيي را خدمتتان برسانم
ج: برسانيد بده به علی رضا بياورد نگاهش بکنم
س: مدخلهای اهل سنت را شما ببينيد
ج: چون الآن بيشتر احتمال دارد آنها يحيي ابن علاء داشته باشند بعد هم بايد طبقهاش را نگاه کنيم به اين طبقه میخورد يا نه؟
س: ابی علاء هم دارد
ج: علاء است اينی که خوانديد الآن علاء بود احتمالاً بعد نکته ديگر بايد ببينيم ابوالعلاء اسمش چه است اين جای ديگر به آن اسم پدرش آمده مثلاً اسمش محمد است يحيي ابن محمد آمده يا نيامده؟ در مصادر ما الآن در ذهن من در حديث شيعه و رجال شيعه يحيي ابن ابی علاء است،
س: ابان چون بيشتر به عنوان ابی العلاء ازش نقل میکرده
ج: ابان ابن عثمان بلی
س: ولی در فهارس ما يحيي ابن علاء است بيشتر
ج: عبارت نجاشی که يحيي ابن ابی علاء بود،
س: در شيخ طوسی فکر کنم يحيي ابن علاء بود درست میگويم؟ شيخ يکیشان
ج: الآن در کتب حديث در ذهنم يحيي ابن ابی العلاء است در کتب حديث
س: ببينيد الآن در نجاشی يحيي ابن علاء بجلی است نجاشی میگويد يحيي ابن علاء البجلی در شيخ طوسی میگويد يحيي ابن ابی العلاء
ج: به عکس است
س: يعنی اين جور جفتشان باهم اختلاف دارند شيخ طوسی و نجاشی اينجا اختلاف دارند
ج: اما در روايات فکر میکنم يحيي ابن علاء کم داشته باشيم الآن در ذهنم يحيي ابن در روايات، آخر چون يک کاری که ما کرديم محور بندی، توی محور آنها را سهتا محور قرار داديم محور روايات کتب رجال کتب فهارس فکر میکنم در محور روايات يحيي ابن ابی العلاء داريم ما محور روايات الآن در ذهنم اين طور است
س: در روايات بيشتر يحيي ابن ابی العلاء است بيشتر نقلهايش هم از ابان است يعنی ابان از يحيي ابن،
ج: بلی در ذهنم اين است الآن
س: ولی تک و توکی يحيي ابن علاء هم داريم باز دوباره در روايات يعنی مثلاً هم در،
ج: که نقل میکند از
س:
0: 51
مثلاً يکی از نقلهای ابان الاحمر عن يحيي ابن علاء
ج: ابان احمر همان ابان ابن عثمان است
س: بلی بلی يا مثلاً در ثواب الاعمال احمد ابن رزق عن يحيي ابن علاء
ج: قمشانی عمشانی عُمشانی
س: يا مثلاً در خصال ببخشيد در ارشاد مفيد از عبدالرزاق اخبرنی يحيي ابن علاء عن سعد ابن فريد
ج: اينکه واضح است که مال همان همان است
س: مال همان سنیهاست بلی
ج: مال سنیها
س: يا مثلاً در غيبت شيخ طوسی احمد ابن الرزق عن يحيي ابن علاء الرازی ابوعبدالله
ج: همان است کتابش هم متروک بوده احمد ابن
س: کتاب احمد ابن الرزق، کتابش وضعيتش چه جوری است؟ چون کتابش را امالی آورده
ج: مجهول است در امالی شيخ طوسی آورده
س: چندتا روايت پشت سرهم آورده
ج: بلی يک سری از آن آورده احتمالاً از همان کتاب احمد ابن رزق است قُمشانی عَمشانی همچو اسمی دارد قُمشانی قَمشانی
س: بعد نقلهای احمد ابن رزق يحيي ابن علاء هم نمیخورد به يحيي ابن علاء يعنی يک جوری است نقلهايش به آن شخصيت سنی عامی انگار شخصيت امامی است مثلاً خيلی
س: منابقی است
س: آری
س: در کتاب امالی هم هست
س: در امالی طوسی نقلهای احمد ابن رزق از يحيي يک جوری مشکول است به خاطر اينکه به شخصيت يحيي ابن علاء نمیخورد، يحيي ابن علاء نجاشی میگويد اصلاً از ما نبود با ما نبود پسرش بيشتر با ما بود،
س: امالی طوسی کم است
ج: از اين که نجاشی برای کتابش هم اسم نبرده معلوم میشود مکتوب بوده اوراقی بوده کتاب رسمی نبوده همان کتاب را به جعفر نسبت داده آن هم معلوم میشود اوراق بوده نوشتاری بوده، آقا من ديگر خسته شدم نمیدانم گاهی اوقات زود خسته میشوم
س: خيلی ممنونم
ج: خيلی آقا محبت.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
دیدگاهتان را بنویسید