الذریعة (جلسه19) دوشنبه 1400/09/29
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
اين آخرين بحثی را که مطرح شد راجع به ابويحيي جرجانی بود اگر حتی اسمش را هم يادم رفته بود، که امشب باز دو مرتبه نگاه کردم رجال نجاشی را و عرض کرديم که راجع به اين شخص و کتاب اين شخص که آقايون اسم بردند عرض کرديم معلومات ما راجع به ايشان فعلاً منحصر است به مرحوم کشی که ايشان در کتاب خودش نام ايشان آورده با لقب يا کنيه ابويحيي الجرجانی اولاً مرحوم شيخ در آن فهرست اسم ايشان را حالا من اسم آن را تصادفاً يادم رفته نگاه کن ابويحيي جرجانی اسمش چه است؟ در کشی هست کامل است مرحوم شيخ اسم ايشان را آورده نجاشی اسم ايشان را نياورده همان به کنيه ابويحيي الجرجانی اکتفاء کرده و حالا چرا اين کار را کرده آن هم ما الآن نمیتوانيم چيزی درست و حسابی راجع به اين کار بگوييم ايشان در باب کنی اسم ايشان آورده اسمش شايد احمد باشد نمیدانم حالا يادم رفته ابويحيي الجرجانی البته نجاشی دارد قال الکشی از اول عبارت عبارت کشی را نقل میکند و نام کتابهای ايشان را و چون میدانيم که مرحوم نجاشی عقيدهای خوبی نسبت به کتاب رجال کشی ندارد، آن را کثيرالاغلاط میداند کتابی است که اغلاطش فراوان است، از اين عبارت قال الکشی معلوم میشود خود نجاشی هم خيلی اطمينان به صحت اين مطالب ندارد، احتمال دارد جهتش اين بوده که خيلی اطمينان نداشته احتمال هم دارد چون از روش کار فهرستی خارج بوده اکتفاء به نام کشی کرده چون عرض کرديم در اين ابحاث اخير عرض کرديم روش کار فهرستی بر اين بود که کتاب را با اجازات بيارند در ضمن اجازات اگر مگر اينکه مواردی هست که نجاشی اسم اجازه نمیبرد و اين اشاره به اين است که اين کتاب موجود بوده اما در اجازات وارد نشده و حتی احتمال دارد کتاب در بازار هم موجود بوده مثل کاری که فهرست ابن نديم کرده احتمال قوی داديم چون اين خودش شيخ الوراقين در به بغداد بوده اين کتابها در بازار موجود بوده کتابهای که ايشان نام میبرد و اگر اين طور بود فکر میکنم مرحوم نجاشی خودش نسبت میداد نمیگفت قال الکشی خودش میگفت ابويحيي الجرجانی له اين کتاب اگر در بازار ظاهراً نه در اجازات اين کتاب را نه در بازار اين کتاب را ديده و نه از جای ديگر شنيده چنين شخصی خودش اين شخص هم بيشترين مناقشات و عناوينی که دارد با حشويه است حشويه عوام اهل سنت، اسماء کتب را که من باز امروز هم نگاه کردم با دقت، با دقت نه يعنی بررسی میکردم اسم کتاب حالا غير از اينکه جای ديگر نيامد خود اهل سنت هم چنين اسمی را ننوشتند که از علماشان بوده از محدثين کان من اهل چه؟ يک چيزی محدثين اهل سنت به عنوان محدث و اينها،
س: جل اصحاب
ج: من جله يا اجله اصحاب الحديث، من که در کتب اهل سنت آن مقداری که من ديدم که پيدا نکردم اسم ايشان را که جزو اجله اصحاب اند شايد اجله اصحاب حديث همچنانکه از اسمش پيداست در خراسان يا جرجان شمال ايران بوده ابويحيي الجرجانی و معلوم است که مرحوم نجاشی هم از ايشان هيچ معلوماتی ندارد جز نوشته کشی هيچ معلوماتی ندارد و چرا اسم او را نياورده؟ چون در کشی اسم او هست اول بحث مطرح کردم اکتفاء به کنيه کرده ابويحيي الجرجانی احتمال دارد ديده مثلاً خيلی مطلب مهمی نيست اسم نبرده و احتمال هم داده میشود اين احتمال اگر باشد نسبتاً قوی است يعنی اثر دارد شايد چون ديده شيخ در فهرست اسم اين را برده نظر ايشان اين بود چون میگويند مرحوم نجاشی ناظر به فهرست شيخ طوسی است اين مطلب مشهور است حالا همهاش که فکر نمیکنم شايد يک مقدارش بعضجاهاش و از مرحوم آقای بروجردی نقل شده که ايشان ناظری، اين طور که ديدم نقل را من يک نقل مسند درست و حسابی ديدم در کتابها در کلمات که آقای بروجردی فرمودند ايشان ناظر به آن است، نمیتوانيم فعلاً چيزی بگوييم در اينکه ايشان آثار شيخ را نوشته جای بحث نيست خيلی هم از شيخ طوسی تجليل نکرده اسم ايشان را آورده گفته ثقه عين همين مقدار اکتفاء به ثقه عين کرده که انصافاً هم به ذهن ما میآيد کم است،
س: چطور بعض المعاصرين نگفته؟
ج: بلی
س: بعض ما عاصرنا
ج: نه نه ثقه عين يعنی خيلی افراد ديگر تعاريف بسيار زيادی از آنها دارد فرض کن صفار محمد ابن حسن صفار، محمد ابن الحسين مرحوم کلينی او ناصف الحديث و اثبتهم فيه خيلی اين تعبير کلينی که در باره کسی ديگر در کتاب نجاشی من نديدم عدهای از بزرگان را خيلی با بزرگواری و با تجليل نام میبرد، نسبت به مرحوم شيخ الطائفه با اين مقدار و ليکن شيخ طوسی نام نجاشی را نبرده و کتابهای نجاشی را اسم نبرده،
س: آنهم تلافی کرده
ج: بلی حالا تلافی کرده به قول شما يا هنوز کتابها منتشر نبوده يا مشهور نبوده، به هر حال در معاير بغداد بلا اشکال نجاشی مشهورتر از شيخ است چون پدرش هم شيخ الطائفه میگفتند مرد ملای بوده علی نجاشی احمد ابن علی و بعض جاها هم از پدرش نقل میکند اخبرنی والدی، از پدرش هم نقل میکند با اجازه پدرش و واضح است که يک شخصيتی يعنی پدر و پسر شخصيت علمی هستند و آثار خود اثر هم کتاب نجاشی به لحاظ علميت به لحاظ تعبير مثل همين بحثی که راجع به مرحوم آقای
22: 6
ستار شد که خيلی قلم خوبی دارد خيلی قلم اديبانه است در آن روزگار خيلی قلم اديبانه است تا يک حدی شبيه قلم مجيدی است چند دفعه عرض کردم، مجيدی هم همين طور است قلمش مثل نجاشی به خلاف قلم مرحوم شيخ در آثار خودش خيلی عربی ساده است واضح است يک انسانی بوده که خيلی به فوت و فن نکات ادبی وارد نبوده خيلی عربی،
س: عربی خراسانی
ج: عربی خراسان يا ما وقتی مشهد بوديم عربی کان يکون، عربی کان يکون خيلی عربی شيخ ساده و خيلی آسان است به خلاف نجاشی که بسيار قلم اديبانهای دارد بسيار قلم اديبانه و کاملاً هم انصافاً در اين رشته تخصص دارد اينهم مال اين نيست که مثلاً مرحوم بحرالعلوم چه گفته فلان آقا نه اصلاً خود ما مراجعاتی به نجاشی داشتيم يا فهرست تفاوت بين اين دو نفر خيلی زياد است اما اين به معنی نيست که نجاشی هم اشتباهات نداشته ايشان هم دارد حالا آيا واقعاً ايشان نظرش اين بوده که آن کاری که شيخ در فهرست کرده اسم اين شخص اسمش را بيار ابويحيي جرجانی اسمش الآن يادم رفت،
س: فهرست
ج: در فهرست شيخ اسمش آمده
س: مرحوم نجاشی همان طور که فرموديد ندارد اما در کشی هست؟
ج: کجا آقا؟
س: در کشی میگويد که فی ابی يحيي الجرجانی قال ابوعمر و ابويحيي الجرجانی اسمه احمد ابن سعيد الفزاری،
ج: گفتم احمد، احمد ابن داود ابن، در فهرست يا رجال شيخ به نظرم هست، رجال شيخ فی اصحاب الهادی اسمش هست شيخ آورده اسمش را، يک کار ديگری که باز عجيب است اين کتاب کتاب کشی است آخر ترجمه مرحوم کشی کتابهای ايشان را نام برده شيخ در کتاب کشی نام کتابها را نياورده خيلی هم اين هم عجيب است ترجمه شيخ را بخوانيد ترجمه ابويحيي
س: در کشی که میگويد ذکره فی الفهرست
ج: بعد میگويد له کتب ذکرناه فی الفهرست، اين ذکرناه مال شيخ طوسی است مال کشی نيست خيلی خيلی تعجب آور است اين هم تعجب آور است
س: يعنی ذکرناه فی الفهرست را کجا میگويند
ج: در کتاب کشی
س: در کشی
س: ها! در کشی میگويد، ولی در فهرست نياورده
ج: چرا آورده اين عبارت قائلش شيخ است نه قائلش کشی شما آورديد کتاب کشی را تلخيص کرديد دقت کرديد و لذا الآن بايد مثلاً در اين چاپی که اگر میخواهد از رجال کشی بشود جداش بکنند اصلاً مثلاً با يک خط کج، خط چه بهش میگويند؟ خطی که
س: بلی ايرانيک،
ج: ايرانيک با يک خط ديگری نوشته بشود که معلوم بشود اين مال شيخ طوسی است، اين عبارت کشی نيست اصلاً له کتب ذکرناه فی الفهرست در عبارت کشی آمده له کتب ذکرناه خب اين واضح است که مشکل پيدا کرده علی ای حال اسمش ندارد در رجال؟
س: اين در رجال شيخ طوسی در اصحاب ابی الحسن الثالث دارد که ابويحيي الجرجانی همين
ج: در من لم يروی دارد احمد را
س: بعد در باب من ذکر اسماء من لم يرو
ج: احم ابن داود ابن سعيد است،
س: پانصد و هفت آنها میشود احمد ابن داود ابن سعيد الفزاری ابويحيي الجرجانی کان
ج: اسمش را آورده از کشی حالا من نمیدانم چرا شيخ نجاشی اسمش را کامل، در کتاب کشی که اسم کامل است نجاشی فقط به کنيه اکتفاء کرده ابويحيي الجرجانی به همين مقدار اکتفاء و عبارت کشی را کامل آورده يعنی به عبارت اخری در همين کشی موجود عبارت کشی کامل نيست نجاشی کامل آورده،
س: صحيح
ج: نجاشی و شيخ هم در فهرست به نظرم کامل آورده اما در کتاب کشی موجود کامل نيست،
س: اين عبارت شيخ زياد هست در کشی
ج: کم مواردی است داريم موارد ديگر هم داريم که مثلاً ذکرناها فی الفهرست داريم، در جالش هم دارد، جابر ابن اسماعيل در رجال
س: همينجا میگويد له کتب ذکرناه فی الفهرست
ج: کجا آقا؟
س: در رجال در همين آقای احمد ابن
ج: نه نه در اسماعيل ابن جابر ايشان
س: رجال شيخ عرض میکنم غير از کشی در رجال شيخ هم شيخ
ج: در رجال هم گاهی دارد شيخ در رجال هم میگويد له کتب ذکرناه فی الفهرست اين را هم دارد در رجال خودش دارد شيخ دارد مواردی دارد حالا آيا دقيقاً در کشی غير از اين مورد چون من در رجال شيخ هم ديدم میترسم خلطی بين دور مورد شده باشد دارد در جال گاهی اوقات هم دارد، پس يک مطلب بلی آقا؟
س: فضل ابن شاذان را هم همين طور میگويد
ج: اسماعيل ابن جابر را بياريد در اصحاب باقر
س: جسارتاً میگويم
ج: اسماعيل ابن جابر جعفی و خثعمی بعضی از نسخه خصعمی دارد
س: در مورد فضل ابن شاذان در کشی شيخ آخرش میگويد ان للفضل مأة و ستين مصنفاً ذکرنا بعضها فی تاب الفهرست،
ج: میگويم اين کار اما اين چون احتمالاً کشی اسم نبرده يعنی اين ذکرنا اشکال ندارد مال فضل را کشی اسم نبرده ايشان نوشته من بعضیهاش را در فهرست اما اينجا کشی اسم برده نکته اين است کشی اينجا اسم برده کتابها را اسم برده شيخ حذف کرده گفته ذکرناه فی الفهرست، يعنی شيخ از خودش عبارت کشی و لذا عبارت کشی در نجاشی کامل آمده، ايشان کامل عبارت را آورده، با اسم
س: يعنی نجاشی اصل کشی را دستش بوده
ج: احتمالاً حالا اصل يا همين نسخهای ظاهراً اصل بايد باشد اين نسخه که نبوده
س: قبل از تلخيص شيخ بلی
ج: بلی قبل از تلخيص شيخ است يکجای ديگر هم عرض کردم سابقاً به يک مناسبتی ذکره الکشی فی اصحاب الواقفه فی جماعة الواقفه معلوم میشود در کتاب کشی يک فصلی بوده در واقفيه در کتاب کشی الآن حذف شده الآن دست ما نيست اين ذکره ابوعمرو الکشی فی اصحاب الواقفيه فی شيوخ الواقفيه تعبيرش اين است و لذا ما احتمال داديم که شيخ رحمه الله افراد را رمی به وقف میکند و نجاشی هيچی نمیگويد اينها را از کشی گرفته باشد اشتباهات شيخ منشأش کشی باشد اين قسمت هم الآن از کتاب حذف شد،
س: در الحسين ابن ابی سعيد هاشم ابن حيان
ج: حسين ابن ابی سعيد نه، حسين ابن سعيد، الحسين ابوسعيد شاد،
س: اينجا ابن ابی سعيد است میگويد کان هو و ابوه وجهين فی الواقفه ذکره ابوعمرو الکشی فی جملة الواقفه و ذکره فيه
5: 13
ج: ببينيد اين دارد يعنی کشی يک فصلی داشته در بيان واقفيه اينهم اگر عبارت نجاشی بود ما خبر نداشتيم ظاهراً شيخ اين را کلاً حذف کرده الآن در رجال موجود نيست يک دو سهتا نکته ديگر هم حالا همين جور بگوييم، نکاتی فعلاً از، پس يک مطلب اين است که چرا مرحوم نجاشی اسم ايشان را حذف کرده اين را هم نمیدانيم فعلاً آيا نظرش به کتاب شيخ است میخواهد بگويد روشن نيست اين مطلب چرا شيخ آورده خب به هر حال اين مطلب را هم شيخ از کشی گرفته اگر درسته مال کشی درسته همهاش درسته، باطل است همهاش باطل است.
مطلب ديگری که در اينجا هست شيخ طوسی ايشان را در رجال در دو باب آورده يکی باب اصحاب الهادی يکی باب من لم يرو عنهم عليهمالسلام در دو باب ذکر کرده
س: همين فزاری را
ج: همين فزرای جرجانی را در دو باب آورده شيخ اين البته خب يک بحث مفصلی است زياد هم نوشتند حتی بعضیها رساله نوشتند کيفيت جمع، در کتبی که به اسم فوائد رجاليه است اين را نوشتند خيلی اين قدر نوشتند که ديگر احتياج به گفتن ندارد و توجيهات مختلفی شده که چرا شيخ دوبار آورده؟ خب صحبت معروف اين است که مراد از اينکه مثلاً در اصحاب امام الهادی جزو زمان ايشان را درک کرده و ليکن لم يرو عنه، مثلاً اين شايد وجه نسبتاً معروف، با تأملی که ما اين جا کرديم معلوم شد که در اين شخص نکته اين بوده که در کتاب کشی هم ايشان را اصحاب الهادی نوشتند و هم روايت ازش نقل نکرده به احتمال بسيار قوی شيخ در رجالش به اين دو نکته را از اين کتاب گرفته از کتاب کشی، اينکه ايشان جزء اصحاب الهادی است از اينجا گرفته، و اينکه چون در اصحاب الهادی کشی آورده روايات مشهور نقل کرده جای ديگر هم نيست هم روايت از ايشان اصولاًدر کتاب رجال شيخ ظاهراً مبنای اصلی کارش دوتا بوده يکی مطالبی که در کتب قبلی آمده مثل رجال برقی رجال کشی ديگران آنها را نقل کرده دوم استخراجات شخصی خودش است يک حديثی ديده فلان عن سعد ابن عبدالله ورداشته در من لم يرو نوشته احتمال قوی که ما الآن میدهيم راجع به مرحوم شيخ طوسی اين طور است آن وقت کتاب کشی ظاهراً و العلم عندالله مرتب به حسب اسماء اصحاب ائمه بوده الآن اين نسخهای ما نيست به اين، اين نسخه ما يعنی نيست اما انسان وقتی کتاب را میخواند احساس میکند آن ترتيب هست يعنی، فقط عنوان ندارد اصحاب الصادق اصحاب الباقر عنوان ندارد اما ترتيب کتاب تقريباً از اول کتاب که اصحاب رسولالله حالا رسولاللهاش به دقت نديدم اميرالمؤمنين شروع میشود تا يک بعدش چند صفحه يک کمی مشوه است يک کمی کم و زياد دارد بعد تقريباً ديگر کتاب يکنواخت است اصحاب الباقر اصحاب الصادق اصحاب الکاظم کتاب تقريباً محسوس است اما عنوان ندارد الآن وبه احتمال بسيار بسيار قوی چون اين کتاب شناسی هم ما بايد مطالبی راجع بهش بگوييم حالا يک مطلبش هم اين و به احتمال بسيار بسيار قوی شيخ اينها را حذف کرده، آنی که ما الآن به ذهنما میآيد
عناوين اصحاب ائمه را شيخ حذف کرده ظاهراً حذف بشود، تا آنجای که من کتاب را ديدم تا آنجای که من کشی را ديدم فقط يکش از قلم شيخ افتاده حذف نکرده اصحاب الرضا در کشی دارد ما ورد يا فی اصحاب الرضا تعبيرش اين است حالا صفحهاش در ذهنم نيست مال اصحاب الرضايش مانده بقيه حذف شده، الآن در کتاب کشی موجود فی اصحاب الرضا حالا
55: 16
فی اصحاب الرضا اين هست الآن موجود است الآن در کشی موجود بقيه اصحاب حذف شده،
س: واقفيه هم تترش هم حذف و الا مطالبش
ج: نداريم الآن نه،
س: مابين ائمه مثلاً
ج: نه الآن عنوان واقفيه نداريم يک عبارتی ايشان بعد از اصحاب اجماع دارد اما اين به عنوان واقفيه نيست میخواهيد بياريد آقا صفحه به نظرم 345 را بياريد از کشی از اين نسخه مرحوم آقای مصطفوی 345 اش را بياريد کتاب کشی اگر دارد به صفحه،
س: نه به اين چاپ نيست
ج: خيلی خوب تسمية به اصطلاح اصحاب ابی عبدالله تسميه الفقهاء من اصحاب ابی عبدالله اجمعت العصابه کلمه اجمعت العصابه را بياريد، اجمعت العصابه را بياريد، يکجايي باز دارد که اينها آوردی آن بعد اجمعت العصابه رد بشود يکی دو صفحه رد بشويد ببينيد يکجا اسم شيوخ واقفيه را میبرد اين کشی آن هم از محمد ابن مسعود قال محمد ابن اينجا در اجمعت نمیگويد اين کلام مال که است در اجمعت العصابه يک بحثی ما مطرح کرديم چون آقايون کمتر نديدم من در اصحاب اجماعی که نوشتند نديده شايد هم نوشته باشند من مطلع نشدم و اينکه اصلاً قائل اين کلام که است؟ اجمعت العصابه خود کشی است بعيد شيخ طوسی باشد خود کشی است يا محمد ابن مسعود استاد ايشان؟ اگر محمد ابن مسعود باشد ارزش دارد چون ايشان به عراق و اينها آمده اگر کشی باشد نه ايشان تا قم بيشتر نيامده اصلاً ايشان با عصابه اطلاعی ندارد،
س: خبری ندارد که اين عصابه کهها هستند؟
ج: که ايشان اما اگر مرحوم محمد ابن مسعود عياشی باشد آن دقيقاً چرا آمده عراق آمده بغداد آمد انباره نمیدانم بصره انصافاً مرد ملای هم هست قابل اعتماد است تعبير يکی دوتا قال محمد ابن، يک عبارت دارد قال محمد ابن،
س:
12: 19
ج: بعد از اجمعت العصابه رد بشويد،
س: حرک المتريسون دارد
ج: نه نه بعدش
س: محمد ابن مسعود
ج: قال محمد نه عبارت روايت نيست کلام خود محمد
س: حدثنی محمد ابن مسعود عن جبرئيل
ج: نه قال محمد ابن مسعود عنوانش اين است قال محمد ابن اگر اين کتاب نسخه من هست اينجا نسخه فهرست نسخه رجال کشی
س: چاپ آقای مصطفوی
ج: چاپ، صفحه 354 را بياريد اين اجمعت العصابه است به نظرم اين اجمعت العصابه نيست 354
س: 354 تترش است ما روی فی الفيض و يونس ابن ظبيان
ج: نه نه پس اجمعت العصابه، اين اجمعت العصابه را بياريد
س: 431 است
س: 431 بسيار خوب، بلی فی تسميه الفقهاء
ج: اين صفحه چند است آقا؟
س: 238
ج: 238
س: بلی
ج: پس صفحهای دويست،
س: اجتمعت العصابه علی تصديق
ج: ورق بزنيد آقا دست اين دستتان دست چپتان نه ورق بزنيد ببينيد بالايش يک صفحه ننوشته قال محمد ابن مسعود،
س: فی ميسر
ج: ميَسر
س: و عبدالله ابن ميسر فی ابی طالب القمی
ج: نه آن دست راست دست چپتان
س: بلی بلی
ج: بالاش بالاش نوشته قال محمد ابن مسعود
س: فی جميل و دراج فی عمار و الفتحيه
ج: نه سر صفحه است قال محمد ابن
س: و هولاء من الواقفه
ج: میخواهيد بياريد بديد خود من شايد زودتر پيداش بکنم، اينجا دارد قال الکشی اجتمعت العصابه نه يکی ديگر دارد که اجمعت العصابه اين دوم است،
س: اين چاپش متفاوت است
ج: نه میدانم نه آخر سه بار دارد
س: اين متن را سه بار دارد
ج: بلی ديگر سه بار دارد اجمعت العصابه را سه بار دارد
س: صحيح، 238 اجتمعت العصابه بود
س: بلی يک فی الواقفه دارد اين را مد نظرتان است يک عنوان دارد فی الواقفه
س: بلی
س: 860 شماره 860 میشود
س: شماره 860
س: آن وقت میگويد حدثنی محمد ابن مسعود
ج: بخوان عبارت را
س: ولی باز هم چيز است حدثنی محمد ابن مسعود و محمد ابن الحسن مراثی قال حدثنی
ج: نه نه آن نيست نه، نه اين فی الواقفه درباره خود مذهب و وقف و اينهاست نه آن اولی که اولين باری که اجمعت العصابه دارد اين يکش تسميهالفقهاء به نظرم 235 بود گفتم 354 نه،
س: کتبهم الواقفه علی موسی ابن جعفر
ج: نه نه اين اجمعت العصابه را سه بار مرحوم کشی دارد
س: اجتمعت اجمعت چاپ کرده آقای چيز
س: خب همين اجتمعت را آنجا اجمعت چاپ کرده،
س: نه اين محمد ابن مسعود قالها شده
ج: اين تسمية الفقهاء سه بار دارد بار دومش ببين کجا دارد اين باور اولش بود آن صفحهای که دويست و سی،
س: در هر صفحهای شش نفر را اسم میبرد
ج: بلی شش نفر آخرش هم اختلاف دارد
س: صحيح
ج: بلی اين دو بار اسم میبرد عجيب است اين حالا،
س: خود کشی باشد که میگويد ايشان تحصيل اجماع نمیتوانسته بکند تا،
س: تسميه الفقهاء من اصحاب ابی عبدالله بعدش شماره هفت صد و
ج: همين سه صد و چهل و پنج که گفتم درست بود همينجاست چرا بیخود دنبالش رفتم اين بخوانيد من عرض کردم سه صد و چهل و پنج در ذهنم حافظهام
س: ما روی فی عبدالله ابن بکير
ج: اين واقفه نيست اينها فتحيه اند عرض کردم فصل واقفهاش نرسيده قال محمد ابن مسعود
س: 345 شماره 639
ج: 639
س: قال محمد ابن مسعود عبدالله ابن بکير و جماعه من الفتحيه هم فقهاء اصحابنا
ج: ببينيد حالا اين احتمال داديم که اين هم مثل دعوای اجماع باشد آن دعوای اجماع قبل از اين است به صفحه دست راستتان يک دو سهتا ورق بزنيد
س: بلی
ج: باب تسميه الفقهاء من اصحاب ابی الحسن يا ابی عبدالله و ابی الحسن يک چند صفحه قبل از آن تسميه الفقهاء است،
س: همان اجتمعت
ج: نه نه اين يکی اجمعت است يکی اجتمعت است اين يکی به نظرم
س: بعد از اين هست چند صفحه بعد از اين
س: بعدش است
ج: نه قبلش است
س: يکی هست شماره 709
ج: اين شماره چند بود الآن
س: اين شماره 639
س: تا 705 تسميه الفقهاء من اصحاب ابی عبدالله
س: بلی هفت صد و چهار اينجا تسميه الفقهاء من اصحاب ابی عبدالله
ج: ببينيد اجمعت العصابه
س: اجمعت العصابه علی تصحيح ما يصح من هولاء
ج: اين اجمعت را شبيه آن فقهای اين تعبير آن در فتحيه آن تعبير مسلم مال محمد ابن مسعود است
س: فقهاء اصحابنا چون آنجا ديگر میگويد قال محمد ابن مسعود
ج: قال محمد ابن
س: عبدالله ابن بکير و جماعة
ج: فقهاء اصحابنا تعبيرش به اين میخورد که مثلاً حالت تلقی به قبول است اينجا روشن نيست قائل که است؟ يکش دارد قال الکشی اجتمعت العصابه اينجا اصلاً اسم نمیبرد
س: اينجا هم اسم نمیبرد بلی، آن 705 فقط اجمعت العصابه
ج: اسم نمیبرد يعنی يکش اسم میبرد قال الکشی مال قبلش مال ابی جعفر و ابی عبدالله
س: يکش هم که قال محمد ابن مسعود
ج: اين يکی قال محمد ابن مسعود آن وقت میگويد هم بخوان آقا عبارت ايشان را راجع به فتحيه، اين راجع به فتحيه ايشان دارد عبدالله ابن بکير
س: و العبدالله ابن بکير و جماعة من الفتحيه هم فقهاء اصحابنا منهم ابن بکير و ابن فضال يعنی حسن ابن علی و عمار ساباطی و علی ابن اسباط و بنوالحسن بن علی ابن فضال علی و اخواه و يونس ابن يعقوب
ج: علی و احمد و محمد سهتا برادر اند سهتا پسر حسن
س: حسن، و يونس ابن يعقوب و معاويه ابن حکيم و عدّ و عِدّ من اجلة العلماء
ج: ديگر بقيه را اسم نبرده اينجا
س: پس معلوم میشود که
ج: احتمال دارد که اين رمی به فتحيه هم بعضجاها شيخ دارد نجاشی ندارد از اينجا گرفته شيخ، اين رمی به فتحی بودن يعنی اين مذاهب فاسده که متأسفانه در کلمات شيخ آمده جای ديگر نيامده حتی خود سماعه در کلام شيخ آمده ليکن صدوق هم نوشته که سماعه واقفی است ليکن از عبارت نجاشی در میآيد که واقفی نبوده ايشان
س: اختلاف سر واقفی بودن يا نبودن
ج: نبودن بوده است خود اين حسن ابن علی را ايشان جزو واقفيه دارد، باز دارد در، سابقاً متعرض در ترجمه حسن که قيل که رجع عن الوقف بلی پسر ايشان کان واقفياً عمره کله آن دارد درست است پس علی را عرض کرديم مسلم تا آخر عمر واقفی بوده اما راجع به حسن نوشتند رجع عن الفتحيه، رجوع عن الفتحيه دارد من وقف گفتم اشتباه کردم يعنی اين معلوم میشود که شيخ به اينها نسبت میدهند متأسفانه منشأ اين نسبت عبارت از کتاب کشی است و کتاب کشی هم چون دور از حوزههای علميه نوشته شده
س: اشتباهات
ج: اشتباهات، نجاشی هم نوشته فيه اغلاط کثيره اين اغلاط کثيرهاش همينهاست دقت کرديد لذا خوب دقت کنيد وقتی که میبينيم نجاشی يعنی نکته اين است شايد کسی بگويد خب شايد نجاشی خواسته عبارت کشی را نقل بکند اين معنايش اين نيست که میخواهد بگويد تأمل دارم عرض کردم سابقاً چون يعنی خلال بحثها صحبت شد چون مرحوم نجاشی گفته در ذهنيتش که کتاب ايشان اغلاط دارد و اين کلام را فقط از ايشان نقل میکند تلقی به قبول نکرده و الا خودش میگفت ابويحيي الجرجانی صاحب کتب معلوم میشود نجاشی يک ابهامی داشته که اين آيا واقعاً ثابت است اين شخص يا نه؟ و واقعاً اين شخص دارای اين کتابها بوده يا نبوده؟ اين راجع به نجاشی راجع به شيخ طوسی هم اينجای که الآن شما بياريد کتاب چيز را باب همين ابويحيي الجرجانی اواخر کشی است دور و برهای اصحاب الهادی و العسکری است حتی اسم علی ابن حسن هم هست علی ابن حسن غيبت صغری را هم درک کرده، علی ابن حسن علی ابن حسن جزو اصحاب الهادی هست، کشی اينجا ندارد اصحاب الهادی اصحاب العسکری اما اسم ايشان ابويحيي جرجانی شماره چند است؟ اسم ايشان را وقتی آدم نگاه کردم من اسمهای قبل و بعد را جزو اصحاب الهادی است يعنی معلوم شد که شيخ در اين مطلب که جزو اصحاب الهادی نوشته از کشی گرفته، ايشان را من لم يرو گرفته اين را هم از کشی گرفته، و در فهرست هم اسم کتابهای ايشان را برده آن را هم از کشی گرفته پس شيخ در حقيقت سهتا مطلب را از کشی گرفته دوتا در رجالش آورده يکی در فهرستش نجاشی از کشی گرفته اولاً کامل نگرفته اسم او را نياورده نمیدانم حالا چرا اسم او را نياورده؟ شبههای داشته احتياج نداشته نکته فنیاش را نمیدانم الآن چه نکتهای در ذهن نجاشی بوده و الا وقتی عبارت کشی را نقل میکند بايد کامل نقل بکند و اضافه بر او عبارت نجاشی مشعر به يک نوع توقف است يعنی معلوم میشود يک نوع توقفی در اين قسمت دارد به هر حال فعلاً به حسب قاعده اينکه مثلاً ايشان دارای کتابهای بوده و اين کتاب در اوساط شيعه تأثيرگذار بوده که مطلب اصلی ماست فکر میکنم کاملاً واضح باشد که اثبات چنين مطلب فوق العاده مشکل است و از ظاهر به دست نمیآيد اين راجع به اين شخص، خب ما الآن مدتی است که هی کتابهای را که اينها صد و هجده، صد و هفده، 118 کتاب به عنوان کتاب رجالی که قبل از شيخ بوده عرض کردم چندتا کتاب اينها را اسم بردند آقای خويي گفته صد و خردهای در يک چاپ گفته پانصد تا کتاب و نسبت داده به کتاب به اصطلاح مرحوم حاج شيخ آقابزرگ مصفی المقال و عر ض کرديم چنين عددی نيست نه صد و خردهای در مصفی المقال است نه پانصدتا در مصفی، البته ايشان در کتاب الذريعه شايد آقای خويي بر ايشان اشتباه، در الذريعه چرا اسم کتاب زياد برده در جلد ده رجال و جداگانه هم در خودشان چون مثلاً رجال فلان اسمه مفتاح مثلاً مفتاح الرجال در مفتاح ميم را هم آورده در
س: دوجا
ج: دوجا آورده مرحوم آقای حاج شيخ آقابزرگ يک مقدار هم آنجاها را توضيح داديم که روشن نيست و واقعيت ندارد داشتيم جلو همين جور جلو میرفتيم بعد فکر کردم که اين ظاهراً ما را خسته میکند و چون هدف اصلی ما بحث فهرستی است ديگر اصلاً بنا نبود مصادر رجالی را ما به يک مناسبتی که مرحوم شيخ در عده اين مطلب را آورده و مرحوم آقای خويي هم به يک مناسبتی آقای شيخ به اين مناسبت که خبر واحد بين اصحاب ما حجت بوده و لذا کتب مفصلی در رجال نوشتند و تضعيف کردند اشخاص را و توثيق کردند اين معلوم میشود خبر واحد حجت است والا ما میخواستيم بگوييم چنين چيزی نيست همچو کتب مفصلی در رجال نداريم قبل از شيخ اينی که ايشان فرموده با واقعيت عينی نمیسازد
س: اگر حجت نباشد اين کتابهای رجال بی ثمر است
ج: بی ثمر است معلوم شد چنين چيزی وجود ندارد و مطلب ديگرش آقای خويي بود میخواستند بگويند چون نجاشی صد و خردهای کتاب قبلش بوده اگر میگويد فلان شخص که در زمان ايشان نبوده ثقه احتمالاً از آن رجالی گرفته که معاصر ايشان بوده پس با اصالة الحس فی الشهاده میگويم شهادت ايشان عن حس است ولو زمان آن آقا را درک نکرده ليکن شايد کتاب رجالی آنها را نوشته معلوم شد اين مطلب آقای خويي هم متأسفانه درست نيست چنين چيزی وجود خارجی ندارد نه خب تا حالا خيلیها را گفتيم و اين اگر بخواهم ادامه پيدا بکند اين خيلی طول میکشد ديدم يک راهش اين بود که يکی اسم ببريم بگوييم اين مثلاً ديديم اين هم خيلی باز با آن بحث ما نمیسازد ما ديديم بهترين چيزی که در اينجا باز پيش میآيد کتب رجالی که در اثناء بحثهای فهرستی ما پيش میآيد همانجا متعرض آنها بشويم مثلاً رجال کشی انصافاً در اختيار برقی در اختيار نجاشی بوده شيخ طوسی بوده، و شيخ طوسی کاملاً به کتاب متأثر است و نجاشی اصولاً بدبين است به کتاب، آن شيخ نوشته کتاب کبير فی الرجال کثير المنافع، نجاشی نوشته کثيرالاغلاط خب دوتا ديدگاه وقتی به يک کتاب بشود خواهی نخواهی و انشاءالله عرض خواهيم کرد چون ما تلخطص شيخ را هم دقيقاً الآن نمیدانيم چند جور گفته شده چون نسخه اصل الآن پيش ما موجود نيست انشاءالله شايد پيدا بشود به هر حال فعلاً نسخه اصل موجود نيست راجع به تلخيص شيخ هيچی نمیتوانيم بگوييم، نجاشی يک مقدار اغلاط کتاب را اوائل فهرست خودش دارد جاهای هم دارد اما ول کرده يعنی معلوم است کاملاً که نا اميد شده مثلاً ديگر خسته شده ول کرده لذا ما اين بحث را فعلاً به اينجا ختمش بکنيم با مراجعه به نحوه بحثهای سابق ديگر مناقشه مثلاً فرض کنيد ابوذرعه رازی که از بزرگان اهل سنت است اسم ايشان را نوشتند در همين کتاب چه است؟ شيعه شما که حديث پژوهی شيعه آن به اصطلاح مال رجال شيعه چرا؟ چون نجاشی در ترجمه يک نفر نوشته ذکره ابوذرعة الرازی فيمن روی عن جعفر ابن محمد خب پس تمام کتب اهل سنت را هم بياريد ديگر چون اينها هم بالاخره نوشتند روی عن جعفر ابن محمد، روی عن علی ابن الحسين پس اينها کتابهای نجاشی خب اين يک عمل بسيار متعارفی بوده اهل سنت به عنوان طبقه اسم ايشان را نوشتند نه به عنوان امام نه ابوذرعه رازی که از بزرگان ائمه شأن پيش اهل سنت است اسم ايشان را اينجا آوردند ديگر من ديدم يکی يکی بخواهيم بگوييم اين خيلی ناجور در میآيد چون نجاشی يکجا در فهرست خودش نوشته ذکره ابوذرعة الرازی فيمن روی عن جعفر ابن محمد پس اين کتاب ابوذرعه در اختيار ايشان بوده و اين جزو کتب 118 گانهای است که در شيعه در باب رجال قبل از شيخ و قبل از خب ديدم خدای نکرده ما هم خيلی دلمان میخواهد مراعات ادب بشود خدای نکرده اينها را همين طور که عرض کردم خدا رحمت کند رفيق ما نسبت به اين کتاب مرحوم آقای صدر آقای حاج سيدحسن صدر سعی کرده خيلی مراعات ادب بکند يک عدهای از اهل سنت را ايشان آورده نقلهای را از بعضی مثل کتاب کشف الظنون آورده مطابق با مصدر نيست الی آخره هر حال ما ديديم خدای ناکرده ممکن است من چون بحثم بحث علمی است ديگر میخواهيم بگوييم شيخ چنين ادعای فرموده اين ادعا روشن نيست آقای خويي چنين ادعای فرمودند اين ادعا روشن نيست چند نفر هم نوشتند اصلاً يکیشان نوشته فلان آقا يک کتاب مستقل نوشته در کتب رجالی چون آن کتاب را من نديدم راجع به آن الآن صحبت نمیتوانم بکنم يک کتاب تقل نوشته در کتب رجالی که قبل از نجاشی و شيخ طوسی قبل از اين سال 450 مثلاً نوشته شده عرض کرديم اينها واقعيت علمی ندارد اينها را نمیشود قبول کرد و توضيحات عدهاش گذشت انشاءالله بقيهاش هم مالم يذکر يقاس علی ما ذکر، ديگر حالا ديگر وارد بحث نشويم چون ديدم بعضیهاش خيلی همچون يک جور خاصی است خدای ناکرده، احساس
س: کتابهای موجوده
ج: اگر در اثناء چون من در بحث فهرست به ذهنم رسيده اگر حال داشته باشم غير از حالا کليات و صحبتهای راجع به اشخاص و اينها میشود اگر خدا توفيق بدهد فهرست نجاشی را از اول تا آخر يک دوره سريع بگويم همين جور يکی يکی اسمها خوانده بشود و طروق اجازه ايشان که اين راه باز بشود برای مناقشه در اجازات چطور مناقشه در اسانيد هست، چون بحث اجازه نشده سريع بگويم اين اجازه اولش بغداد است بعد قم است بعد برگشته به کوفه و اين آيا مشکل دارد مشکل ندارد، اين را خيلی سريع تصميم گرفتم تصميم، چون بحث فهرستی ما بايد اين جوری يکی هم فهرست شيخ اين دوتا فهرست را سريعاً از اول در اثناء اگر نکته رجالی بود کتاب رجالی آنجا اگر نکته خاص بود آنجا متعرض بشويم ديگر اين جور بخواهيم يکی يکی بگوييم اين آقا اين طور فرمود آن آقا اين، اين خيلی ما را به جای نمیرساند اين يک مطلب پس اين باب را میخواهيم ببنديم وارد خود بحث اصلی فهرست و رجال بشويم، اصلاً آن بحث فرعش اين بحث مقدمات بود البته ما بحث را اول قرار داديم اما به درد کار نجاشی میخورد و به خاطر مضافاً که ما همچو اصل عقلائی به نام اصالة الحس فی الشهاده نداريم حالا ايشان فرمودند
س: صغرويا و کبروياً
ج: صغرويا و کبروياً اشکال دارد و بعد هم انشاءالله خلال بحثهای که عبارت نجاشی را میخوانيم اين قدر عبارت دارد و لم ار فی کتابه ما يدور انشاءالله بلی يعرف منها و ينکر واضح است کاملاً که ايشان حدس به کار برده کاملاً واضح است و اصولاً در بحث کتاب شناسی يکی از نکات مهم اين عنصر حدس است مثلاً شما مینويسيد فلان بهش دهتا کتاب نسبت اما در هيچ کتابخانه نسخه خطی او نيست اين ديگر نقل از ديگران نيست خودتان مراجعه اما کتابهای که از او، خطی که از او هست از خط مؤلف مثلاً مشوه است اين کارهای است که بعد، اصولاً وقتی بحث بحث فهرستی شد بخش حدس قویتر است تا بخش نقل يعنی مثلاً در فهارس اسم ايشان آمده اما اين کتابها خيلی واضح نيستند نجاشی میگويد اين کتابها مال پسرش است مال راوی اين کتاب مال خودش نيست مال کسی است که اين کتاب را نقل کرده از او اينها بيشتر بحث حدس بر میگرده و بر میگرده به خبرويت شخص تصادفاً اين قسمتهای حدسی را هم در فهرست شيخ کمتر است انشاءالله توضيح میدهم فهرست شيخ اين بحثهای اين جوری که بر میگرده به ارزيابی کتاب و دقت کنيد نه بحث رجال بحث فهرستی بر میگرده فهرست نجاشی که انشاءالله میخوانيم ديگر حالا حالا ادعای میکنيم شايد هم بعد هم در مقام تطبيق خواهيم ديد به ذهنم آمد که مناسب باشد يک دوره رجال نجاشی را با يک تعليقات مختصر که اگر خواستيد رجال نجاشی را چاپ بکنيد چون من معتقدم اين چاپی هم که شده با مزايای خوبی که دارد حتی قسمت ويرايشش هم دقيق نيست يعنی بعض عبارت بايد بيايد سر سطر بعض عبارات بايد ويرگول گذاشته بشود يک نکات فنی دارد شايد آنها را هم در همان بحث بگويم حالا همهاش را نگويم يک مقدارش را بگوييم مالم يذکر يقاس علی ما ذکر ديگر حالا اگر وقت نباشد همهاش را بگويم بگوييم مثلاً اينجا از نظر ويرايستی اين کار را میکردند خوب بود، اين کار را اينجا میشد خوب بود و الی آخره چون در يک اصطلاح فنی میدانيد اصولاً يک شعری است در الفيه ابن و قدماً اسماً چه لقباً لقب، قديماً لقب بايد به اصطلاح کنيه را قديم الکنيه اسماً لقباً حالا يادم رفته شعر الفيه را هم يادم رفته مثلاً اگر بخواهند اسم ببرند مثلاً میگويند قال ابوجعفر محمد ابن حسن طوسی در کتب رجال و حتی فهرست امر به عکس است کنيه را آخر میآورند اين نکته فنی در ويراستاری مثلاً مینويسند محمد ابن الحسن الطوسی ابوجعفر اصلاً در ويراستاری در کتابهای قديم در اين متونی که به جای اينکه، با اين که در نوشته اول بايد کنيه بيايد آن شعری حالا يادم رفت شعر الفيه هم يادم رفت، کنيه مقدم است قال ابوالفضل مثلاً شمس الدين محمد ابن فلان اين طوری است ديگر اما در کتب تراجم و رجال و فهارس و فهرست نجاشی آن اسمی کنيه را آخر میآورد لذا اين نکته در نوشتن و در چيزی به اصطلاح تنظيم کتاب ويراستاری، در به قول عربها ما زبان عربی میگفتيم توزيع النثر، حالا نمیدانم به فارسی به فارسی مثلی که ويراستاری بهش میگويند در ويراستاری اين نکته مراعات بشود محمد ابن الحسن ابوجعفر ابوجعفر را آخر میآوردند حالا بعض وقتها هم القمیاش را آن وقت میآورند بعضی تازه قبلش میآورند يک نکات فنی که تذکر داده میشود راجع به اين مطلب خيلی خوب پس اين بحث را ما فعلاً ديگر به احترام آقايان فعلاً تا اينجای مناقشاتی که شد تا يک حدی مطلب روشن شد بقيه را هم ديگر نمیگويم،
س: حکم الامثال
ج: يجوز و فيمالايجوز واحد اضف الی ذلک بيان مصادر رجالی به مناسبتی در خلال خود بحث کشی خواهيم گفت يا فهرست آنجا بهتر است ديگر عينی است که اينها متأثر به کدام کتاب رجالی شدند يا نشدند؟ يا توضيح دادند يا توضيح ندادند اين راجع به اين قسمت از بحث بعد من يک مطلب ديگر که اين مطلب اساساً منشأ انتقال ما به اين مطلب ترجمه حميد ابن زياد بود به نظرم نجاشی که دارد شيخ هم دارد کتاب رجال بهش نسبت دادند به حميد ابن زياد کتاب رجال ليکن نجاشی در خلال کتاب چند بار میگويد و قال حميد فی فهرسته، فهرست هم به ايشان نسبت ندادند، دقت میکنيد اين منشأ اين تصور شد که نکند در آن زمان مثل همين زمان ما ديگر حالا خيلی هم بعيد نيست،
س: فهرست به جای رجال
ج: ها! فهرست مرادشان رجال باشد آن فهرست است چون مسلم نجاشی در چندجا در کتاب دارد ذکره اصحاب الرجال ذکره فی کتب الرجال کلمه رجال را دارد نجاشی ذکره اصحاب الرجال دارد و فی الفهرستات ذکره فی الفهرستات اين را هم دارد مرحوم نجاشی فهرستات هم دارد اما اينکه رجال مراد از رجال فهرست باشد چون در حميد نه شيخ نه نجاشی فهرست به ايشان نسبت ندادند و حتی بعيد نيست اين کتاب اصلاً تقريباً موجود هم بوده، فهرست حميد موجود بوده چون چند مورد داريم که شيخ مثلاً میگويد فلان له کتاب مثلاً حدثنا فلان و رواه حميد عن فلان که آقايون نوشتند مرسل، چون ننوشته طريقش را به حميد اينکه میگويد و رواه حميد در فهرست شيخ اين در فهرست بيشتر ديدم در نجاشی الآن در ذهنم نمیآيد اما در فهرست شيخ مواردی دارد بدون ذکر طريق به حميد يک دفعه يک طريقی مینويسد بعد میگويد و رواه حميد عن فلان که آقايون هم مینويسند اين مرسل است چون به حساب اين معلوم میشود يا واقعاً نسخهایاز کتاب حميد در اختيار شيخ بوده يا چون خيلی مشهور بوده و اين در مثلاً بعضی از رواياتی که يعنی کتبی که به اصطلاح حميد نقل کرده آمده و نسبتش با حميد واضح بوده و الا شيخ طوسی قاعدتاً بدون سند نمینويسند حالا چون اين بحث خواهد آمد در محلش اين را میگذاريم در محل خودش اين را میگذاريم در محل خودش بحث میکنيم، چون راجع به حميد و فهرست حميد و کتاب حميد و مصادر او چون جداگانه بحث خواهم کرد انشاءالله آن مصادر هم باز مناقشه خواهد شد مثلاً از اسماعيل ابن قاسم ابن اسماعيل ابن قرشی گرفته يا قاسم ابن اسماعيل اسمش را يادم رفته اسماعيل ابن قاسم ظاهراً و آن را ما يک توضيحاتی راجع به او خواهيم داد که اين شخص واقعاً تضعيف شده يا نشده؟ انشاءالله توضيحاتش در محل خودش عرض میکنم ليکن آنچه که الآن منشأ تصور ما شد نکند رجال گاهی در آن زمان به فهارس هم اطلاق میشده به اين معنی چون الآن ما يک شبههای که داريم عرض کرديم اين را ما الآن اصطلاحاً يک عده را فهرست میگويم يک عده را اجازه میگويم اصطلاحاً اين طور است ديگر، فهرست بيان طروق شخص به کتب است ليکن به مخاطب خاص نيست عمومی است مینويسد من اين کتاب را اين جور، اجازه مثل فهرست است ليکن مخاطبش خاص است فرقش اين است اجزت لک ان تروی عنی کتاب فلان به اين طريق کتاب فلان به اين طريق و لذا مثلاً شيخ نجاشی و شيخ طوسی هردو از طريق شيخ مفيد نقل میکند در آثار شيخ مفيد هم فهرست به ايشان نسبت داده نشده لذا به ظن بسيار بسيار بسيار قوی اين اجازه است شيخ مفيد يک اجازه به شيخ طوسی داده يک اجازه هم به شيخ مفيد(احتمالاً نجاشی) داده ظاهرش اجازه باشد اما برای ابن الوليد فهرست نوشتند برای فرض کن ابن قولويه ذکره ابن قولويه فی فهرسته، جعفر ابن محمد ابن قولويه ما اين را عادتاً يک فرقی بين فهرست و به اصطلاح اجازه گذاشتيم اين مشکل به کجا برخورد؟ در ابن الوليد همينی که الآن اسمش را بردم نجاشی اسم اين کتاب را در فهرست خودش در ترجمه ابن الوليد گذاشته اجازه، میخواهيد بياريد محمد ابن الحسن ابن احمد ابن الوليد القمی، بعد در نجاشی دارد که اجازته لابن ابی جيد، به اصطلاح علی ابن احمد ابن ابی جيد بلی، به آن اجازه در اسماعيل ابن جابر حالا آن را هم بياريد اسماعيل ابن جابر جعفی میگويد ذکره ابن الوليد فی فهرسته،
س: اينجا اجازهای به فهرست
ج: در کل کتاب تا آنجای که من ديدم دوبار اسم اين برده شده يکی به اسم اجازه در ترجمه خود ابن الوليد بعد هم وقتی طريقش را به همين اسماعيل ابن جابر جعفی مینويسد از طريق ابن الوليد است از طريق ابن ابی جيد از ابن الوليد است کاملاً واضح است که ايشان کتابش، شيخ طوسی هم اسم ايشان را میبرد به عنوان اسماعيل ابن جابر آن هم دقيقاً از همين راه است ابن ابی جيد از ابن الوليد و لذا ما الآن احتمال میدهيم اين تعبيری که بنده کردم اين را سابقاً چندبار هم گفتم فرقی بين اجازه و فهرست واقعاً ابن باشد که به ذهن ما رسيده خب احتمال خلل درش هست ديگر چون الآن در يک کتاب واحد در يک نوشتار هم فهرست ازش تعبير شده هم اجازه ازش تعبير شده مگر بگوييم فهرست به معنای عام يک فهرست ديگر يعنی بيان کتب طريقش به کتب به اين عنوان و الا و ظاهراً هم واقعش هم اين است ظاهراً اجازه
س: احتمال تعدد اين دوتا نمیرود که بگوييم آنجا که گفتند اجازه يک چيز ديگر است آنجا که گفتند فهرست يک چيز ديگر
ج: خلاف ظاهر است چون فهرست برايش نقل کردند بعد نوشته تمام اينها را اجازه داده به ابن ابی جيد بخوانيد عبارت را ظاهرش اين است که همان فهرست را اجازه داده حالا گاهی ازش به عنوان فهرست نام میبرد چون اجازه داده کتاب را به ايشان، گاهی به عنوان اجازه ابن الوليد نام میبرد الآن به ذهنما میآيد که اين فرقی بين اجازه و فهرست بايد گذاشته بشود ديگر اجازه غير از فهرست است عملاً اين طور است مرحوم شيخ مفيد اجازه دارد فهرست ندارد مرحوم مثلاً شيخ صدوق هم اجازه دارد هم فهرست دارد مرحوم مثلاً خود به اصطلاح نجاشی الآن ما از نجاشی اجازهای نداريم درست نسبت داده شده به آن سيدذوالفقار ابن سمسام، ذوالفقار ابن سمسام يعنی کسی که نسبت داده شده کتاب نجاشی نقل شده يک نفر است، ذوالفقار ابن سمسام که میگويند خيلی عمرش هم طولانی بود الحسنی که مرحوم منتجب الدين میگويد من اين را ديدم عمرش 115 سال بود سيد چه؟ ابوسمسام بلی ابوسمسام ذوالفقار ابن فلان چرا معروف است ايشان راوی کتاب نجاشی ايشان است حالا شما اين کتاب مرحوم علامه را هم اينجا داريد علامه خودش در آخر که طروقش را به اين مصادر نوشته چون يک فايدهای در اين است در
س: فوائد آخر خلاصه
ج: فوائد آخر خلاصه اين ببينيد الی الشيخ السعيد ابی جعفر و بعد و عن والدی عن السيد فلان عن عماد الدين ابی سمسام ذوالفقار ابن معبد حالا معبد هم نوشته شده معد هم نوشته الحسنی بعد و لی ابی شيخ ابی جعفر اين طريق به مرحوم نجاشی اين است ابوسمسام ذوالفقار ابن معد الحسنی چيز هم اسمش را دارد در اين مرحوم آقابزرگ در قرن پنجم ظاهراً ثقات العيون فی خامس القرون ايشان اينجا الآن طريقش را به نجاشی نياورده اما من در طريق ايشان در نجاشی ديدم، يک اجازه نسبتاً مفصلی حالا اينجا که خيلی مختصر است، بلی اين کسی که بهش میرسد ايشان است مرحوم ذوالفقار ابن سعد، سعيد و معد الحسنی حالا نوشتند که مثلاً جليل القدر بوده حالا من چه عرض کنم؟ راجع به ايشان بايد جداگانه بحث کنيم اين راجع به اين قسمت پس بنابراين ظاهراً فرقی بين اين دوتا واضح است انما الکلام ما تا حالا خيال میکرديم کتب رجال همين بحثهای رجالی است ثقه ضعيف من اصحاب کذا، روی عن فلان اين طوری باشد فهرستها طريق به کتب باشد ليکن از اين عبارتی که درباره حميد آمده من منتقل به يک نکتهای شدم که نکند کتب رجال هم که گاهی اوقات نجاشی اسم میبرد مرادش همين فهرست است و مرادش از کتب رجال يعنی مرحوم به اصطلاح فرض کنيم مثلاً احمد ابن محمد ابن عيسی ما اين را مفصل شرح داديم احمد ابن محمد، ايشان هم نوشتند در اين کتابها کتاب رجال مال ابن فضال پدر نوشتيم اين کتاب رجال مال ابن عرض کرديم کتاب رجال مال ابن فضال پدر از طريق احمداشعری است در رجال نجاشی هم آمده در کتاب نجاشی آمده شيخ هم نياورده و نجاشی چند طريق به آثار ابن فضال پدر دارد يک اثر از راه احمد است در آن يکی بکتابه الرجال کتاب رجال در طروق بقيه نيست نسبت مستقل هم به ايشان نداده آنجای که از طريق احمداشعری نقل میکند رجال اين منشأ اين شد که چون سابقاً اين را گفته بوديم که اينجا چون نجاشی تنها نقل کرده اثبات اين کتاب مشکل است بعد به ذهنم آمد که نکند مرادش از رجال اصولاً احمداشعری اين مطلب را البته عرض کرديم که نکند احمداشعری خودش جمع آوری کرده افادات رجالی ابن فضال پدر را اين احتمال را هم سابقاً داديم ليکن بعدها يعنی همين تازگی يکی دو ما اخير که بحث تعطيل بود به ذهنم رسيد که نکند مراد ايشان هم اينجا از رجال باز فهرست اين چون معنای جديدی بود عرض کردم جداگانه آن وقت اين معنايش اين است که ايشان خدمت ابن فضال پدر رسيده آثار ابن فضال کتاب المناسک، کتاب نمیدانم فلان اينها را از بن فضال پدر نقل کرده بعد از ابن فضال اجازه گرفته کتاب عبدالله ابن بکير را نقل کرده بعد اجازه گرفته کتاب جميل را نقل کرده بعد اجازه گرفته يعنی يک عده از کتب را از توسط ابن فضال پدر اسم اين را رجال گذاشته يعنی به وسيله ايشان من از اين رجال نقل میکنم و بعيد هم نيست همانطور که آن وقت احتمال داديم جمع آوری خود احمداشعری باشد پس احمداشعری در حقيقت آنچه که از ابن فضال پدر گرفته هم کتب خود ابن فضال پدر است هم طروقی است که ايشان به اشخاص دارد اينها را هم نوشته مثلاً کتاب عبدالله ابن بکير حدثنی به حسن ابن علی ابن فضال کتاب فلان حدثنی، اين اسمش را گذاشته کتاب الرجال نجاشی اسم اين را رجال گذاشته مرادش همين فهرست است يعنی مرادش طروقی را کتبی را که علامه از رجال نقل میکند توسط ابن فضال پدر خوب دقت کنيد کتبی را که نقل میکند توسط ابن فضال ايشان جمع آوری کرده و لذا در بقيه افرادی که از ابن فضال پدر نقل کردند چنين عنوانی نيامده فقط احمداشعری دارد خوانديم مفصل خوانديم و چون در ترجمه حميد ابن زياد هم دارد که له کتاب الرجال و قال حميد فی فهرسته اين احتمال قوی شد که مثلاً کتاب رجال حميد هم همين طور است در آنجا گفته فلان ابن فلان من اصحاب که دارد له کتاب حدثنی به قاسم ابن اسماعيل عنه مثلاً اين طوری اين را آقايون به عنوان فهرست هم حساب کردند به عنوان رجال هم حساب کردند اساساً اسم افراد را برده ليکن طريقش را هم به کتابش نوشته چون اسم افراد را برده ازش تعبير به رجال کردند و الآن هم الحمدلله مقدار معتنابهی از اين کتاب را جمع کرد الآن قابل جمع است هم در فهرست شيخ است در فهرست نجاشی، انشاءالله در ترجمه حميد عرض میکنيم تقريباً مهمترين کتابی را که ما در رجال داريم در فهرست داريم در کوفه همين کتاب است آن وقت میماند کتاب عبدالله ابن جبله واقفی آنهم نوشتند له کتاب الرجال آنهم رجال بهش نوشتند، احتمال بعد هی اين شبهه که برای ما پيدا شد اين شبهه را تسری داديم احتمال داديم که آن هم از همين قبيل باشد و يک شبهه ديگری ما هم حل شد در ترجمه احمدبرقی نجاشی دو کتاب به ايشان نسبت داده الطبقات و الرجال آنجا متعرض شديم آقايون هم نوشته بودند اسم احمدبرقی که کتاب در رجال دارد گفتيم اين کار را فقط نجاشی کرده شيخ دوتا به ايشان نسبت نداده، شيخ يک کتاب به ايشان نسبت داده و آن طبقات يا طبقات تنهاست رجال هم نه، طبقات فهرست شيخ بيار احمد ابن محمد ابن خالد برقی و فهرست نديم هم يک کتاب اينها را توضيح داديم که به احمدبرقی نسبت دادند اما نجاشی دوتا الطبقات و الرجال اخيراً هم رجال برقی به اسم طبقات چاپ شده که آورديم به اسم طبقات احتمالاً کتاب طبقاتش همين رجال است و آن رجالش فهرست است، احتمالی میگويم اين شبهه که در حميد آمد اين تسری پيدا کرد يعنی کتاب احمدبرقی و اگر اين باشد اين دقت نجاشی را میرساند معلوم میشود احمدبرقی يک کتابی هم در رجال داشته رجال به اين معنی فلان ابن فلان اخبرنی بکتابه والدی عنه، چون بيشتر از پدرش نقل میکند رجال و روات حديث را آورده ليکن طريقش را به کتبشان نوشته اخبرنی والدی اخبرنی فلان عنه و اگر اين مطلب درست شود هی داريم میگوييم اگر، با اگر چون واقعاً چون اينها گفته نشده ما همهاش در ذهنمان رجال بود، اگر اين مطلب نوشته شده باشد ما الآن اين کتاب رجال برقی غير از طبقات هم میتوانيم استخراج بکنيم نکته مهمتری چون الآن در فهرست ابن بوته که در اختيار يعنی هست الآن موجود است ما شايد مجموعاً از فهرست ابن بوته حدود دويست اسم میتوانيم در بياريم چون در کتاب خود شيخ طوسی فهرست شيخ طوسی به نظرم صد و پنجا، صد و پنجا و خردهای مورد بود نجاشی هم مواردی دارد که شيخ ندارد به نظرم منامنا جمع بکنيم حدود شايد دويست مورد فهرست ابن بوته که الآن به ما رسيده مقدار زيادی از اين فهرست را احمد ابن ابی عبدالله تشکيل داده، روشن شد چه میخواهم احمدبرقی تشکيل داده لذا اين احتمال میآيد که در حقيقت آن کتاب ابن بوته فهرست ابن بوته از فهرست برقی گرفته رجال برقی آن رجال غير از اين طبقات است البته من يک مقداری، نه حالا فرض کنيم مثلاً دو درصد، سه درصد کتاب نجاشی را با حوصله نشستم از اول نگاه کردم که میخواستم هم بنويسم ديدم سنگين است يک کم ديگر فقط مطالعه که يک مقدارش را نوشتم يک مقدارش هم يادداشت برداشتم مواردی که ايشان از فهرست ابن الوليد نقل میکند نگاه کردم نديدم در آن يک مثلاً بيست مورد سی مورد خيلی نه، همين جور از اول نجاشی نديدم در آن مواردی از احمدبرقی نقل بکند اما ابن بوته شايد تمام آن مواردی که من ديدم تمام يا معظمش از احمدبرقی نقل میکند احتمالاً ابن الوليد هم نظر داشته به احمدبرقی که مثلاً اين نسخه صحيح نباشد و اصولاً عرض کرديم مرحوم شيخ طوسی مقدار زيادی از فهرست ابن بوته نقل کرده خيلی بيشتر از مرحوم نجاشی و اصلاً شرح حال ابن بوته را هم نداده نه در رجال نه در فهرست اين هم خيلی عجيب است اصلاً متعرض احوال ابن بوته نشده نجاشی در فهرست متعرض شد و نوشته و فی فهرست ما رواه غلط کثير، مثل همان غلطهای کتاب رجال کشی اينجا هم غلط کثير شايد نظرش بيشتر به اين بوده که آن مقداری که ايشان از رجل برقی نقل کرده مثلاً مقدار زيادش غلط است چون درباره برقی يک تضعيفی شده بيرونش کردند از قم الی آخر آن حرفهای که گفته شده و کذالک در پدرش، و بيشتر اين قسمتها يا همهاش را هم ايشان از پدرش نقل میکند،
س: پس مراد از غلط قبلاً فرموده بوديد مراد از غلط کثير مراد از غلط چه است؟
ج: خودش دارد ترکيب الاسانيد بالاجازات اينها را اشاره میکند ليکن اين اگر شد عوض میشود مراد از غلط اين است که مصدرش غلط است روشن شد مصدرش رجال برقی است، خود آن هم مشکل دارد الآن اگر اين جور شد ما از رجال برقی هم غير از طبقات اين را هم میشود استخراج بکنيم ملحق به طبقات چاپ بشود حالا با طبقات يک مقدار از رجال برقی يعنی آنجاهای که از برقی در فهرست شيخ و يا فهرست نجاشی اسم برده شده، احتمال چون نجاشی فوق العاده دقيق است نمیشود انکار کرد از اينکه دو کتاب به برقی نسبت داده نه يک کتاب الطبقات بعد فاصله میدهد چندتا کتاب اسم میبرد بعد میگويد کتاب الرجال با فاصله اسم میبرد معلوم میشود رجالش غير از طبقات است و بعد هم میگويم اين اصل مطلب از حميد ابن زياد شروع شد که اين رجالش فهرست باشد به خاطر همين نکته چون فهرست بهش نسبت ندادند رجال و میگويد و قال حميد فهرسته از آن ور هم میگويد فی فهرسته پس اين مراد رجال در اين اصطلاح و حتی رجال در اصطلاح مثلاً احمداشعری و حتی يک نفر ديگر هم هست کتابه عن الرجال اين در يک خوانديم در رجال نجاشی فقط آمده حسن ابن عديس حسن ابن کذا، اين کلمه عن الرجال بياريد
س: تحقيق عن الرجال
ج: کتابه عن الرجال اينهم منشأ اين شبهه شد که مرادش کتابی که ايشان از رجال يعنی طروق خودش را به آن رجال نوشته البته اين آقا الآن ما ازش اصلاً حديث نداريم چيزی هم نداريم در فهارس هم نداريم اگر هم بوده اين از بين رفته يعنی چيزی به دست ما نرسيده کتابه عن الرجال را بياريد، حسن ابن عديس حسن است به هر حال میدانم اسمش حسن است، پدرش
س: سلسله سندها نيست
ج: اصلاً نجاشی هم طريق بهش ندارد، به نظرم دارد بهش همچو روشن نيست بياريد کتابه عن الرجال
س: حسن ابن حسين سکونی
ج: حسن ابن حسين سکونی بخوان
س: عربی کوفی ثقه کتابه عن الرجال
ج: کتابه عن الرجال
س: بعد میگويد اخبرنا احمد ابن محمد قال حدثنا احمد ابن محمد ابن سعيد قال حدثنا جعفر ابن عبدالله
39: 4: 1
قال حدثنا حسن ابن حسين سکونی به،
ج: معلوم میشود از طريق ابن عقده است ابن عقده هم خب مشکل دارد اخباری بوده يک اين حسن ابن حسين سکونی يک اسم قبلش نه، يک اسم قبلش را بيار اينجا دارد کتابه عن الرجال عن جعفر ابن محمد، يکی ديگر هم اسم میبرد اين الآن ما ازش حديث اصلاً نداريم اين حسن ابن حسين سکونی هيچی نداريم، و غير از اين راهی که ايشان در اين جا نوشته يعنی غير از اين اصلاً ما اسم از ايشان در فهارس هم نداريم،
س: چه فرمودی
س: دوتا قبلش آنجا
س: دوتا قبلش میشود حسن ابن محمد ابن الفضل
ج: بخوان ترجمهاش را
س: يعقوب ابن سعيد ابن نوفل ثقه جليل روی عن الرضا عليهالسلام نسخة و عن ابيه عن ابی عبدالله و ابی الحسن موسی ابن جعفر عليهما السلام، و له کتاب کبير قال ابن عياش حدثنا عبيدالله ابن ابی
ج: و له کتاب کبير نه اين نه،
س: همين
38: 5: 1
ج: نه قبل از حسن ابن حسين که است؟
س: قبلش حسن ابن ايوب است قبلش اين حسن ابن محمد است قبلش حسن ابن حسين عرنی است
ج: همين عرنی
س: بلی کتابه عن الرجال مدنی له کتاب عن الرجال
ج: عن جعفر ابن محمد
س: عن جعفر ابن محمد عليهما السلام اخبرنا احمد ابن علی و الحسين ابن عبيدالله
ج: احمد ابن علی، ابن نوح است، عجيب است شيخ اينها را نياورده
س: کتابهايش
ج: و الحسين ابن عبيدالله قالوا حدثنا محمد ابن علی ابن تمار ابوالحسين دهقان قال حدثنا علی ابن محمدجرجانی عن ابيه قال حدثنا يحيي ابن ذکريا يا ابن شيبان عن الحسن بکتابه
ج: اين را هم نداريم از ايشان هم روايت نداريم
س: کتاب همان رجال
ج: کتابه عن الرجال عن جعفر ابن محمد
س: کتاب همان کتاب بوده ظاهراً
ج: آن وقت اين فهرست باشد،
س: طبقات
ج: نه بعيد است کتابه عن الرجال يعنی اين، عن الرجال عن جعفر کسانی که از جعفر حديث نقل کردند طريقش را به آنها نوشته باشد، دقت کرديد کتابه عن چون به سلسله عن آورده
س: فی علم الرجال
ج: نه علم رجال نه کتاب الرجال عن الرجال عن جعفر اين عن میخورد به سلسله سند لذا اين دو نفری که مرحوم نجاشی اسم برده حسن ابن حسين عرنی البته حالا نمیدانم اين با سکونی يک نفر است آنکه نوشته مدنی کوی نوشته مدنی ظاهراً دو نفر اند و دوتا طريق آنجا احمد ابن محمد بود اينجا،
س:
15: 7: 1
عرنی و سکونی
ج: چرا میشود اما خب چون گفته که مدنی يکی هم و توثيق هم کرده هردو را خيلی عجيب است و نداريم از اين دو بزرگوار هيچی نداريم احتمال داديم تمام اينها ريشههای اصلی فهرست بودند يعنی احمداشعری احمدبرقی چون ما الآن در آثار خودمان فهرستی برای احمدبرقی ذکر نشده، در حقيقت همين کتاب الرجال فهرست مال احمدبرقی است يعنی به اين معنی که ايشان غير از کتاب محاسن يا کتب ديگرش که احاديث را آورده يک کتاب هم آورده از رجال گفته مثلاً ابن ابی عمير حدثنی عنه والدی، فلان حدثنی والدی عن فلان عنه، اين طوری آورده کتاب رجال مال که همين زيرمايه فهرست است و اين زيرمايه شده زير يعنی دستمايهای اصلی کتاب فهرست ابن بوته فهرست ابن بوته به عنوان فهرست است به عنوان رجال نيست الآن من به ذهنم آمد که در کتابی اين چندتای که الآن اسم بردم در ذهنم حضور ذهن دارد بقيهاش را اگر کتاب نجاشی خواندم توضيح میدهم يکی رجال حميد ابن زياد يکی رجالی که به احمداشعری از ابن فضال نقل میکند يکی رجالی که به برقی نسبت داده اين دوتا رجال که اينجا نسبت داده شده به ذهنم میآيد اينها به اصطلاح در حقيقت فهرست بودند طروقی بوده که ايشان به آنها داشتند اين افراد به آنها داشتند يعنی در حقيقت فهرست بودند به عنوان رجال اين اگر نکته باشد معلوم میشود ريشههای رجال بر میگرده به مثل احمدبرقی و احمداشعری و چون ما در آن طبقه الآن کتاب فهرست نداريم انشاءالله عرض میکنيم فهارس عمده مثل ابن وليد است که بعدش آن وقت اين مستلزم يک نکتهای ديگری هم هست که ديگر نشد ديگر اين را مگر با کامپيوتر بعد بشينم با دقت ببينيم در اين فهرست نجاشی و شيخ چند مورد داريم که احمداشعری از حسن ابن علی فضال نقل کرده باشد در فهارس نه در روايات اگر اين پيدا بشود که مواردی بوده ايشان از ابن فضال پدر نقل کرده اين احتمال ما کاملاً تأييد میشود،
س: نجاشی
ج: مثلاً در نجاشی يا فهرست شيخ در يکی از اين دو فهرست آمده باشد و احتمالاً هم اگر آمده باشد در فهرست ابن وليد است آدرس که ابن الوليد مثلاً از صفار چون نقل میکند از احمداشعری از ابن فضال پدر اگر اين پيدا بشود اين احتمالی را که ما عرض کرديم تأييد میکند اين احتمال تقويت میشود که اين کتابی را که نجاشی به ايشان نسبت داده در حقيقت يک فهرستی است که احمداشعری از آثار ابن فضال پدر گرفته يعنی هم کتابهای ابن فضال پدر را نقل کرده هم اضافه بر او از ابن فضال پدر از آن افرادی که گفته من کتابی فلان کتاب عبدالله ابن بکير ايشان کتاب عبدالله ابن بکير را توسط ابن فضال هم نقل کرده يعنی هم کتاب ازش نقل کرده هم روايات را هردو را در آثار خودش آورده
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين
دیدگاهتان را بنویسید