الذریعة (جلسه18) یکشنبه 1400/07/04
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
البته امشب خب شب اربعين است، به همين حسب تقويمی که در ايران ما متعارف است و عظم الله اجورنا و اجورکم به اين مصيبت بزرگ و انشاءالله خداوند انشاءالله انتقام حقيقی توسط حضرت بقية الله خواهند گرفت، ديگر ببينيم توفيقی بشود در شبهای آينده هم يک کمی سريعتر بحثها را انجام بدهيم البته بحث يک مقدار طول کشيد، دلم نمیخواست اين قدر طول بکشد ليکن ديگر چارهای نبود بحث اساساً بر محور اين کتابهای بود که داشت و در رجال حالا فعلاً فقط رجال قبل از شيخ و نجاشی نوشته شده و عدد آن را به تعبيری به صد و خردهای يا بعضیها با شماره 117، 118 رسانده اند عرض کردم شنيدم بعضیها حتی نوشتند در اين موضوع و اين يکی دوتا کتاب معاصر هم انصافاً زحمت کشيده البته معلوم است اين کارهای را که من ديدم معاصرين عمده کار را از مرحوم آقای آقابزرگ گرفتند و آقابزرگ در مصفی المقال با اينکه اين مطالب را دارد اما اين قسمتها را اينها بيشتر از کتاب ايشان جلد ده گرفتند، عرض کرديم مرحوم حاج شيخ آقابزرگ در جلد ده تحت عنوان رجال مقدار زيادی از کتب را آورده حالا چه قبل از شيخ و چه بعد از شيخ و در اثناء مجلدات هم اگر اسمائی دارند باز جداگانه هم آنها را آورده فرض کنيم مثلاً نوادر الحکمه يک بخش رجالش به نام مناقب الرجال است يک بار ايشان به عنوان رجال نوادر الحکمه يا رجال محمد ابن احمد آوردند يکبار هم تحت عنوان مناقب الرجال در حرف ميم و عمده اين ارقامی که پيدا شده در حقيقت منشأ نام بردن ايشان است يعنی اساس اين کار در زمان ما اولين بار توسط مرحوم آقای حاج شيخ آقابزرگ انجام گرفت و بعض مطالب ديگر را هم توضيح میدهيم که توسط افراد انجام میگيرد، اين کار توسط ايشان اول انجام گرفت و خود محور بحث ما روی اين بحث به لحاظ خود فن نيست به لحاظ خود جهت تاريخی بحث نيست ما اصولاً از دو محور وارد شديم يکی حرف مرحوم آقای خويي که فرمودند کتب رجالی قبل از شيخ و نجاشی موجود بوده و اينها اعتماد کردند و برای اين دو کتابها يکی هم حرف مرحوم شيخ طوسی در عده که دليل بر اينکه اصحاب ما وارد بحث خبر واحد شدند صنفوا کتب در رجال و ميزوا ثقات و غير ثقات را، ما به اين مناسبت و لذا محور بحث ما فقط عنوان تاريخی دو کتب قبل از شيخ نيست عنوان کتبی که قبل از شيخ بوده و تأثيرگذار در شيخ و نجاشی عمده اين است که آيا واقعاً شيخ و نجاشی از اين کتب استفاده کردند يا نکردند؟ و معلوم شد معظم عناوينی که تا حالا نگاه کرديم يا وجود خارجی ندارند يا عنوانشان اصلاً ثابت نيست مشکلات فنی که سابقاً عرض شد يک بحث کوچکی ماند راجع به البته من خيال کردم تمام شده بحث اخيراً چون يک فکری به ذهن من رسيده راجع به کتاب رجال برقی و طبقات برقی اگر اين امشب اين دوتا بحثی را که داريم تمام شد زود سعی میخواهيم بکنيم زود تمام بشود انشاءالله آن قسمت را در شايد امشب و الا میخورد به جلسه بعدی انشاءالله تعالی
س: تکميله رجال برقی يعنی
ج: تکميله بشود، چون ما متعرض شديم که مرحوم نجاشی دو عنوان کتاب برايش يکی طبقات يکی رجال بعضیها طبقات الرجال بعضیها هم يکی و اخيراً يک معنايي به ذهن من خطور کرده که شايد طبقات همين کتابی باشه که به اسم رجال برقی فعلاً معروف به اسم طبقات هم چاپ شده و ليکن رجال که مرحوم نجاشی دارد شيخ هم ندارد کتاب عنوان رجال در حقيقت يک نوع فهرست است اصلاً اين يک مطلبی چون جديد است که اصلاً مراد از رجال يک نوع فهرست بوده که اگر اين درست بشود شايد يکی از عواملی که منشأ شده کتاب فهرست ابن بوته را نجاشی بگويد اغلاط دارد، شايد اين باشد البته مرحوم نجاشی نقل میکند از فهرست ابن بوته، چون فهرست ابن بوته مقدار زيادی نقلهايش از برقی است اصلاً احتمال میدهم يعنی اين تازگی برايم پيدا شده ديگر حالا احتمال میدهم که اين رجال ايشان اين طوری بوده يعنی افرادی را که از آنها روايت کرده بعد گفته فلان و فلان اروی عنه، کتبه فلان وفلان اين مطلب رفته در فهرست ابن بوته و در فهرست ابن الوليد شايد در حدود ده دوازدهتا عنوان،
30: 5
که رجال نجاشی از اول آمدند جلو ده دوازده عنوان از رجال ابن، فهرست ابن وليد نقل میکند در هيچ کدام از آنها اسم برقی نيست اما آنچه که از ابن بوته نقل میکند در معظمش اسم برقی هست، احتمال میدهم احتمال میدهم مرحوم برقی فهرستی که زير بنا کار فهرست ابن بوته قرار گرفته در حقيقت همين رجال ايشان است حالا توضيحش و نکاتی که به ذهن ما سبب اين احتمال شد بعد عرض میکنم انشاءالله اين حالا اين موضوع را اجمالاً عرض کردم که احتمالاً برقی دو کتاب دارد يکی همانی است که ما اصطلاحاً امروز بهش فهرست میگوييم يکی همانی است که رجال يکی هم همين طبقات ايشان باشد به حسب نوشته نجاشی شيخ ندارد اين مطلب را به حسب نوشته نجاشی اين احتمال وارد است توضيحات اين احتمال را انشاءالله عرض میکنم فيمابعد بيان میکنم اين راجع به يک قسمت بحث.
اما افرادی را که الآن میخواهيم نام ببريم همين قرن سوم محمد ابن فلان ابن فلان خراش به اسم خراش، بيارين شما در قرن سوم،
س: بلی در قرن سوم، بلی مروزی بغدادی،
ج: مروزی،
س: عبدالرحمن بن يوسف بن سعيد خراش متوفای 283
ج: ايشان از شخصی به اين نام اسم میبرد که ايشان به اصطلاح کتابی در رجال دارد، بحثی که امشب هست اول راجع به اين خراش جزو کتبی است که در رجال در شيعه وجود داشته، قبل از به اصطلاح نجاشی شخصی به نام عبدالرحمن ابن يوسف به قول ايشان خراش حالا ايشان اسمش را گذاشته خراش، بفرماييد،
س: بلی فرمودند که مروزی بغدادی کتابش به نام الجرح و التعديل به نقل از شذرات الذهب ابن عماد حنبلی جلد 2، صفحه 184 ايشان گفته است تهرانی در ذريعه جلد ده اين کتاب را به عنوان رجال ابن خراش و نيز به عنوان رجال عبدالرحمن باز در جلد ده و نيز در مستدرکات ذريعه صفحه 252، به عنوان الجبر و التعديل فهرست نموده است،
ج: عرض کردم من اول بحث اين توضيح را عرض کردم منشأ يک مقدار مشکلاتی که ما الآن در اين قسمت داريم در حقيقت اساسش مرحوم حاج آقابزرگ است رحمتالله عليه و هم در مصفی المقال ايشان مشکلات دارد باز در مصفی المقال به نظرم اوائل نوشتند مشکلاتش يک کمی کمتر است اما در ذريعه جلد ده اسم کتابها را ايشان برد، هست موجود است راست است،
س: رجال ابن خراش در جلد ده صفحه 84 فرمودند رجال ابن خراش با شماره مستقيم 154 هو الحافظ ابومحمد عبدالرحمن بن يوسف بن سعيد بن خراش المروزی البغدادی متوفای 283
ج: البته ايشان مأخذ شناسی بن اش را برداشته کرده خراش، بن خراش دارد ايشان کرده نه بن خراش، خيلی خوب
س: بلی بن اش را انداخته،
ج: بناش را انداخته بلی حالا بلی اينجا
س: ولی ابن خراش،
ج: بلی
س: بازهم آقابزرگ فرموده که ايشان نياورده ترجمه فی تذکيرة المفاد جلد دو، صفحه 254 و فی الشذرات حکی عن ابن ناصرالدين انه رافضی و ان له کتاب الجرح و التعديل البته اين کتاب الجرح و التعديل،
ج: البته اين کتاب الجرح و التعديل به نظرم يک خطايي درش رخ داده حالا اين علی رضا بيايد عرض کنم که اولاً راجع به اين شخص اصلاً يک مشکل اساسی کار اين است اصلاً اين شخص اولاً شيعه است اصلاً،
س: اين اول الکلام است
ج: اول الکلام چون در کتب اهل سنت در بعضی نوشته کان رافضيا، يک
55: 9
عبدالرحمن ابن يوسف المروزی به اصطلاح يکی اينکه اصلاً ايشان شيعه است يا نه؟ و اصلاً آيا ايشان اصلاً کتاب دارد يا نه؟ اصلاً مطلب روشن بشود اصلاً کتابی دارد که حالا اسمش جرح و تعديل است يا اصلاً کتاب ندار؟
س: خصوصاً به اينکه ذهبی و ابن عماد میگويند رافضی که شيعه نمیشود بايد ديد که درست گفته يا نادرست؟
ج: ببينيد اين يک مشکل اساسی کار اين بوده که اين ها توجه نکردند عرض کردم بحثی را که من مطرح کردم غير بحثی است که آقايون بحثی را که ما مطرح کرديم کتابی باشد در رجال قبل از شيخ و نجاشی که شيخ و نجاشی ازش گرفتند چون آقای خويي اين طور میگويند حرف سر اين است اشکال ديگر اين است که شيخ طوسی در عده دارد که علمای شيعه صنفوا در توثيق و تجريح ما دنبال اين قسمت هستيم اين اگر اسم کتاب در مصادر شيعه نيامده اين چطور اعتمد عليه الشيخ آنچه که ايشا نقل کرده از شذرات ابن عماد حنبلی است يعنی نه نجاشی دارد نه شيخ دارد و نه جای ديگر از شيعه دارد بر میگرده به اهل سنت خب اين اگر اين طور باشد چطور تأثيرگذار در کلام شيخ و نجاشی بشود، اصلاً تأثير اين در کلام شيخ و نجاشی چه است؟ کتاب تاريخ بغداد را بياريد تاريخ بغداد،
س: میخواهيد شذرات را هم بخوانيم
ج: نه بگذار اول تاريخ بغداد
س: تاريخ بغداد
ج: تاريخ بغداد عنوان عبدالرحمن ابن يوسف مروزی المعروف بابومحمد الحافظ اصلاً عنوانش ابومحمد الحافظ است ايشان اصلاً اولاً ايشان از شيعه است يا نه؟ حالا اولاً اين قسمتی که آقايان گفتند که خب به درد نمیخورد، چون نه شيخ اسمش را آورده نه نجاشی اسمش را آورده پس احتمال اينکه اين کتاب کتاب جرح و تعديل منشأ به اصطلاح اعتماد شيخ يا نجاشی باشد اين که ضعيف است اينکه واضح است،
س: پس تأثير روی آنها نيست
ج: قطعاً رو آنها نيست اسمش را نبردند،
س: معروف بالحافظ
ج: ابیمحمد الحافظ نه عبدالرحمن ابن يوسف را بيار
س: عبدالرحمن بن يوسف بن سعيد،
ج: عبدالرحمن بن يوسف بن سعيد المروزی، ديگر تاريخ بغداد هست حالا احتياج به آن ندارد، بعد هم عبارت شذرات را اگر خواستيد بخوانيد بخوانيد،
س: بلی جلد ده تاريخ بغداد جلد ده صفحه 278 شماره 5398، عبدالرحمن ابن يوسف ابن سعيد ابن خراش ابومحمد ابن الحافظ مروزی الاصل سمع نصر ابن علی جهضنی و احمد ابن ابراهيم دولقی،
ج: اصلاً ببينيد در مشايخ ايشان يک نفر شيعه است که حالا ايشان از شيعه باشد
س: سابقاً پيدا میشود در مشايخش
ج: فقط ابن عقده که آنهم زيدی است چون هم سنیها ازش نقل کرده هم شيعهها و هم زيدیها به استثنای ابن عقده همه مشايخ اهل سنت اند،
س: و احمد ابن ابراهيم دولقی و علی ابن خشعمی المروزی و عبدالرحمن ابن بشر ابن حکم
ج: الی آخره حالا من ديگر میخواهم معطل نکنم رد بشويم بعد از مشايخ ايشان
س: بلی و کان احد الرحالين فی الحديث الی الامثال، بالعراق و الشام و مصر و خراسان، من يوصف بالحفظ و المعرفة روی عنها ابوالعباس ابن عقده و محمد ابن محمد ابن داود الکرجی و ابوسهل ابن
ج: الی آخره هم مشايخ اهل سنت اند هم شاگردها، حالا چطور اين را جزو شيعه نوشتند من متحيرم واقعاً خيلی خوب بفرماييد حالا الی آخره
س: چندتا خبر ازش آورده خبرها را که نمیخواهيد بخوانيم
ج: نه، بعد چه میگويد؟
س: بلی فقط بلی میگويد قال ابن عدی سمعت، چندتا خبر آروده که رد میشويم، بعدش میگويد قال ابن عدی، سمعت عبدالملک ابن محمد ابونعيم يثنی علی ابن الخراش هذا و قال ما رأيت احفظ منه لايذکر له شئ من الشيوخ و الابواب الا مرّ فيه بعد میگويد حدثنی علی ابن محمد ابن نصر دينوری قال سمعت
ج: دينَور، اطراف همدان خب
س: قال سمعت حمزة ابن يوسف سهمی، يقول سئلت اباذرعه محمد ابن يوسف جرجانی عن عبدالرحمن ابن خراج فقال کان خرج مساليب الشيخين
ج: کان رافضياً
س: کان رافضياً،
ج: اين رافضی معلوم شد، چون کتاب در مساليب ابوبکر و عمر نوشته
س: گفتند رافضی
ج: گفتند رافضی
س:
7: 15
فی جعفر ابن سليمان ابن بکر
ج: ای! وباع
س: ليس له ترجمه فی کتبنا لکن عندما
14: 15
عن شتم الشيخين يقول اما البعد فما شئت و اما الشتم فلا،
27: 15
ج: لاحظ اصولاً، اين حالا تفصيلش را بگذاريد چون میترسم بحث، تا سالهای 180، 170 نقل مساليب شيخين خيلی مهم نبود بعد مهم شد،
س: نه گفت، اما البعد فلا
ج: میدانم اصلاً نقلش هم اشکال نداشت حالا يک شرحی دارد نقل مساليب شيخين تا آن زمان، زمان بنی اميه هم مشکل نبود بنی عباس هم تا حدود زمان هارون يک دفعه مشکل شد و الا تأليفات دارند در شيخين زياد هستند از خود بزرگان اهل سنت مطالب يکش هم همين آقا، آن وقت رافضی، واضح است کسی که اهل سنت است رافض يعنی سب شيخين ديگر کاملاً واضح است يعنی کاملاً هيچ اتهامی اينها خيال کردند اگر گفتند رافضی يعنی چون رافضی اخص از شيعی است چون اين طور خيال شيعی رافضی خيال کردند حالا رافضی است فکان شيعياً اصلاً هيچ ربطی به تشيع ندارد ايشان، هيچ ربطی به عالمی، حالا در شذرات بياريد آقا، شذرات
س: شذرات جلد 2 صفحه 184
س: بلی دقيقاً همين را من دارم، دار فيها التراث چاپ دار فيها التراث، بعد
ج: عبدالرحمن ابن يوسف،
س: برای احوال سنه 233 را 283 را میگويد اينجا ايشان بعد میگويد و فيها ابومحمد عبدالرحمن ابن يوسف ابن خراش،
ج: خراش
س: مروزی ثم البغدادی الحافظ صاحب الجرح
ج: صاحب الجرح و التعديل اين خيال کرده صاحب کتاب جرح و تعديل، يعنی يکی از کسانی که خيلی سريع افتاد در مسأله جرح و تعديل ايشان است
س: صاحب به اين معنی به کار برده،
ج: واضح است حالا برايتان شواهدش را هم میآورم، نه اينکه، مرحوم حاج شيخ آقابزرگ
س: جواهر
ج: مرحوم حاج شيخ آقابزرگ خيال کرده صاحب يعنی صاحب کتاب، اصلاً روشن شد منشأ اشتباه در کلمه شيعه بودن اين رافضی که اينها نوشتند که آنهم واضح است خرج مساليب الشيخين واضح است علتش چه است؟ و اما مسأله به اصطلاح کتاب صاحب الجرح و التعديل بخوانيد بعد،
س: بعد اين فصلش عبارتهای ذهبی است البته حالا به نقل ايشان میخوانيم
س: بعد تذکيرة الحفاظ، بازهم بخوانيد
س: بلی بعدش يعنی در واقع شايد از ذهبی آن مطالب را نقل میکند بعد میگويد آن عبدی و ما رأيت احفظ منه،
ج: الی آخره
س: الی آخره و قال الذهبی فی المغنی اينهم که هيچی میگويد ابن الناصرالدين فی بديعة البيان
ج: همين همينکه کان رافضياً
س: بابن خراش الحالة الرذيله ذا رافضی جرحه فضيله فقال فی شرح ها هو عبدالرحمن ابن يوسف ابن سعيد ابن خراش ابومحمد کان حافظاً بارئاً من، حالين ظاهراً چاپ شده حالا نمیدانم من الحالين، لکن لم ينفعه ما وعی هو رافضی شيخ
ج: شايد حالين يعنی علمين جرح و تعديل در اين دوتا
س: شيخ شين صنف کتاباً فی مساليب الشيخين قال الذهبی هذا والله الشيخ المفتر الذی ضل سعيه،
ج: اصلاً صحبت تشيعی مطرح نيست چون در مساليب شيخين نوشته، واضح است کاملاً واضح است حالا برای اينکه باز مطلب چون میخواهيم يواش يواش جمع بکنيم کتاب کشف الظنون را بياريد عنوان الجرح و التعديل،
س: تذکيرة الحفاظ را نخوانم
ج: نه ديگر احتياج، کتاب کشف الظنون الجرح و التعديل اصلاً کشف الظنون را بياريد
س: کتاب به اين نام خيلی بوده، يکی از علل اشتباه هم همين بوده که فوری آدم ذهنش میرود
ج: کتاب عبدالرحمن ابن ابی حاتم اسم جرح و تعديل است چاپ شده ديگر ده دوازده جلد است،
س: فوری ذهن آدم میرود به کتاب
ج: جرح و تعديل، خود کشف الظنون میگويد اهم کتاب در جرح و تعديل همين مال عبدالرحمن ابن ابی حاتم است، جرح و تعديل را بياريد اين يکی از خوبیهای کتاب انصافاً کشف الظنون تعريف علومش دقيقتر از اينی است که در الذريعه آمده اين علوم را هم چون واقعاً کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون انصافاً هم علم را نامبرده هم کتابها را از اين جهت خيلی قابل استفاده اند،
س: بلی
س: فعلاً هم مؤسسه فرقان چاپ جديد کرده ايران هنوز نيامده کويت نيامده؟
س: نشنيدم
س: مؤسسه فرقان کشف الظنون را اخيراً چاپ جديد کرده،
س: قبلاً
0: 30
س: همان کار لندن بلی
ج: فرقان همان
5: 20
يمانی
س: بلی ذکی يمانی
ج: بياريد آقا آن من خيال میکردم در طب فقط چاپ میکند،
س: نه نه فهرست کتاب خطی زياد دارند،
ج: ای!
س: بلی فهرست ابن نديم اينها را چاپ کرده
س: مقاصد اسلام دارند کار میکنند، کتاب مقاصد اسلام
س: بلی مقادير الشريعه و التفسير و مخطوطات
س: و کار ديگر هم آثار سه کار میکند
ج: من خيال میکردم در طب آثار طبی را چون من بعض کتابهای طبیشان را دارم من خيال میکنم در طب دارد کار میکند
س: حاج آقا خودش يک کتابی دارد در مسأله جزئيات منزل خديجه روش کار کرده،
ج: خود ذکی يمانی
س: ذکی
ج: بايد پير باشد خيلی عمرش بايد زياد باشد
س: دقيقاً بيشتر از نود سال است
ج: بلی بيشتر از نود سال است،
س: نقشه منزل حضرت خديجه و جاش الآن کجاست در نزديک باب مروه و اينها همه را شرح داده
س: خيلی دقيق وصف کرده خودش هم نمک به جای خاک گذاشته نمک کرده مسأله را نگهدارد
6: 21
ج: بخوانيد، ببين آقا عبارت جرح و تعديل را بخوانيد
س: بلی ايشان دوتا بحثی حالا مرتبط دارد، يکی صفحه 521 جلد يک است،
20: 21
الثقات و الضعفاء است، يکی هم صفحه 582 علم الجرح و التعديل
ج: همين علم الجرح و التعديل
س: بلی ايشان میگويد که جلد يک صفحه 582 از اين چاپی که رايج است، همين چاپی
30: 21
هو علم يبحث فيه عن جرح الروات و تعديلهم
ج: اين نکته را نمیدانم دقت میکنيد، ايشان آمده اين را علم قرار داده در مقابل رجال، الآن جرح و تعديل داخل رجال است الآن جرح و تعديل داخل رجال است ايشان آمده با اين کارش میگويد نه علم يبحث فيه،
س:
50: 21
الا جزءاً من الرجال لايريد
ج: الآن آخر الکلام يقول هو غرضی انه من البداية لما يدخل حتی فی النهاية نشرح الکلام، بلی
س: بالفاظ مخصوصة و عن مراتب تلک الالفاظ و هذا العلم من فروع علم رجال الاحاديث و لم يذکره احد من اصحاب الموضوعات مع انه فرع عظيم و الکلام فی الرجال جرحاً و تعديلاً ثابت عن رسولالله صلی الله عليه و آله و سلم، ثم عن کثير من الصحابة و التابعين فمن بعدهم و جوز ذلک
ج: و جَوز
س: جَوز ذلک تورعاً و صوناً للشريعه لاطعنا فی الناس
ج: جُوز اين که غيب آخر میگويند غيبت اين مثلاً فلان میخواهد بگويد نه اشکال جزو مستثنيات غيبت است به قول آقايون بفرماييد،
س: و کما جاز الجرح فی الشهود جاز فی الروات و التثبت فی امر الدين اولی من التثبت فی
55: 22
و الاموال
ج: حالا يک بحث اينکه جرح در شهود عين جرح روات است يا نه؟ اين دوتا دوتا مقام است فعلاً نمیخواهم وارد اين قسمت بشوم ايشان میگويد جرحش مثل هم اند، مثل هم در استثنای از غيبت و الا با همديگر فرق دارند، حالا باشد اين وارد بحث نمیخواهم من میخواهم مطلب گفته بشود بعد آن جمع بندی نهايي را عرض کنم،
س: و اول من عنی بذلک من الائمه
ج: من عُنِی بذلک
س: من عُنی بذلک اينجا عَنی چاپ کرده، عُنی بذلک من الائمه الحفاظ شعبة ابن الحجاج ثم تبعه
ج: اول من بحث فتش عن الرجال بالعراق شعبه، اميرالمؤمنين فی الحديث 160، 161 وفاتش است زمان موسی ابن جعفر لذا ما عرض کرديم ابتدای رجال فعلی از زمان همين شبعه است يعنی از سالهای صد و چهل مثلاً زمان امام صادق شروع کرده البته شعبه در بصره بوده انصافاً هم قوی است اما تندی هم دارد حالا وارد شعبه بالخصوص چون خيلی به ما مربوط نيست نمیشويم انشاءالله جداگانه بايد بحث بفرماييد
س: بلی
ج: اين اگر تاريخ میزد يعنی از نيمه قرن دوم يعنی از سالهای 140، 150 اين اولين سالهای است که اهل سنت شروع کردند به بحثهای جرح و تعديل حالا من يک توضيحی عرض میکنم يعنی در حقيقت بحث صغری حجيت خبر عدل چون وقتی که صحبت کردند حجيت اولاً در قرن اول تا قرن دوم ايشان توضيح ندادند ما مفصل بيان کرديم خبر اگر مطرح میشد رجالی بررسی نمیشد خبر را بيشتر به زاويه آن فقيهی که نقل کرده نگاه میکردند يعنی خبر را در قرن اول و دوم از زاويه فقاهت نگاه میکردند، از همين زمان شعبه که شروع شد اين زمان که شروع شد تدريجاً مباحث اصولی هم به عنوان کبری شروع شد حجيت خبر عدل اين هم تشخيص عادل شد اينها قرن سوم باهم نتيجه داد علم رجال کبری در اصول بود صغری در علم رجال آمد، نتيجهاش اين شد که در قرن سوم به بعد مثل کتاب مسند احمد و بعد منتهی شد به کتاب صحيح بخاری، آمدند احاديث را دسته بندی کردند بحث صحيح را مطرح کردند که به اصطلاح همين اصطلاح معروفشان البته اين قيدش يک کم محل کلام است بينشان کل خبر يرويه عدل ضابط عن مثله الی آخر الاسناد من غير شذوذ و لا علة اين را تعريف حديث صحيح گرفتند حالا آن کلمه شذوذ را يک شرح ديگر داديم جاش اينجا نيست اين تعريف را صغراش را در رجال آوردند کبراش را در اصول آوردند، اولين کتابهای اصولی هم عرض کردم مال شيبانی است صد و هشتاد و هشت است ليکن اولين کتاب اصولی که الآن به ما رسيده مال همين رساله شافعی است که الآن موجود است و اين کتاب اولين کتابی بود که حديث مرسل را ساقط کرد لذا احناف چون ابوحنيفه به خبر مرسل عمل میکند معتقد اند علمای اسلام تا سال دويست به خبر مرسل عمل میکردند شافعی اول من منع منه، و الا قبل از شافعی عمل میکرد اينها را شرحهايش را مفصل داديم يواش يواش خبر آمد از زاويه حکايت اين صحيح و حسن اين جوری شد اين زاويه حکايت که آمد تغيير پيدا شد اين مشکل دنيای اسلام اينجا شروع شد در قرن دوم لاضرر را قبول کردند در موطأ مالک هم هست مالک امام مذهب است ديگر ايشان قبول دارد از پيغمبر نقل میکند قال رسولالله لاضرر ليکن به بخاری که رسيد در قرن سوم گفتند قبول نمیشود آن راوی که ايشان اسم برده لم يدرک رسولالله خبر مرسل است، اين دوتا زاويه است اين را آقايون بايد خيلی دقت کنند از اول، تا صد و پنجا از زاويه فقاهت نگاه کردند همين خبر لاضرر را يا قصه ثمرة ابن جندب را در کتب متعدد اهل سنت از امام باقر دارند، البته بدون است، در اين مصادری که نقل میکنند ذيل لاضرر درش ندارد،
س: اين موطأ يعنی میفرماييد به لحاظ شخصيت خود صاحب موطأ
ج: چون فقيه بزرگواری است قبول میکردند تا آمد بحث مرسل و سند و اينها حکايت قبول نکردند و اين منشأ شد لاضرر را قبول نکنند رفع عن امتی را قبول نکنند فرض کنيم به اينکه المؤمنون عند شروطهم قبول نکنند، يعنی در قرن دوم قرن اول و قرن دوم که قرن فقهاء شد مقدار زيادی از فقه اسلامی چيده شد در قرن سوم به بعد که بحث خبر از زاويه حکايت شد خيلی از اين خبرها طرح شد، خبر المسلمون عند شروهم را ساقط کردند خبر رفع عن امتی را ساقط کردند خبر اين چي است؟ همين خبر لاضرر را ساقط کردند بعدها هم که آمدند درست کردند به خاطر اينکه جبر به شواهد و متابعات و از اين حرفهای که دارند مقارنات و از اين حرفها و الا خود خبر را قبول نکرند به لحاظ خبری قبول نکردند از آن ور هم خب واقعيت اين بود به قول سيوطی ربع فقه خمس فقه رو همين لاضرر است است اين مشکلاتی را که فقه اهل سنت دارند آن وقت در فقه ما حالا من الآن ديگر فرصت نيست توضيح دادم که وضع حديث ما و فقه ما چه جوری بود؟ اين قرن اول و دومی که اهل سنت بود آن وقت در سال دويست و خردهای همين طور که ايشان نوشته اولين جرح و تعديل اين زيربنای رجال شد انصافاً کال شعبه زيربنای رجال شد در قرن سوم که اينها آمدند ديگر اين تدريجاً خودش يک رشتهای شد حالا من اين عبارت ايشان را بخوانيم تا من توضيحات را عرض بکنم بفرماييد،
س: شعبه 160 بود دقيقاً
ج: بلی عرض کردم من گاهی اوقات میگفتم 161 نه دقيقاً 160 است، ايشان زمان موسی ابن جعفر است ديگر وفاتش، موطأ مالک وفاتش سال 167 است هفت سال بعد از ايشان الآن در موطأ مالک هست لاضرر و لاضرار هست الآن از مصادر مهم حديث کتاب الله و سنتی موطأ مالک است ما از آن قديمتر نداريم اولين کتابی که حديث ثقلين را دارد موطأ مالک است ايشان هم اولين شخصی است کتاب الله و سنتی دارد اصلاً ايشان عترتی ندارد البته دارد عن جماعة بلغوا به الی النبی انه قال انی تارک فيکم الثقلين کتاب الله و سنتی، اسم صحاب را نمیبرد از باب اين تعديل صحابه به اصطلاح يک قاعده کلی چون مراسل صحابه را قبول میکند از اين جهت بفرماييد،
س: احتمال ندارد در آن نسخه چاپی و نسخ مثلاً عترتی را سنتی کرده باشند مگر همه نسخ قديم
ج: گفتند مثلاً چه است؟ نصيبی نصيبی گفتند سنتی نبوده نصيبی بوده يعنی اميرالمؤمنين مراد، مراد علی ابن ابی طالب حالا آن بحثها نبود سنتی که سنتی است عرض کردم بعدها که حديث ثقلين در مثل مسند احمد و اينها از قرن سوم زياد آمد اولاً بخاری نياورده هيچ کدامش نياورده مسلم عترتی دارد اولين مصدر مهم صحيح که عترتی دارد قبل از مسلم هم در مسنداحمد اسانيد متعدد دارد همين الآن هم تازگی ديدم بعضی از اهل سنت جمع کردند حدود هشتاد، تا هشتاد و پنج درصد الآن عترتی دارد حدود پانزده تا بيست درصد سنتی دارد همين الآن هم عترتی عدداً مقدم بر سنتی همين الآن فقط يک مصدر دارد آنهم کتاب مسند زيد انی تارک فيکم الثقلين کتاب الله و سنتی و عترتی اهل بيتی اين چهارتا آورده در مسند زيد اين چهارتا آمده کتاب الله و سنتی در آخر مسند زيد يک قسمتی از مسند زيد محل شبهه است که جزو مسند هست يا نه؟ در آن قسمتها آروده انی تارک فيکم الثقلين کتاب الله و سنتی و عترتی اهل بيتی ما ان تمسکتم بهما جمع نياورده باز مثنی آورده، اين عجيبش اين است ما ان تمسکتم بهما نشان میدهد که ايشان کتاب الله و سنتی را يکی گرفته دقت بکنيد، آن وقت عترتی اهل بيتی را هم يکی گرفته که قابل است دوتا باشد، اين تنها جای که من روايت، علی رضا گفت در بعض از کتب معتزله هم آمده اين تعبير، تنها جايي که من در، هنوز پيدا نکردم در روايات پيدا نکردم تنها جايي که در روايات چهارتا را ديدم همين کتاب مسند زيد است که اگر اين مطلب باشد ما برای اولين بار گفتيم آن حرفی که مرحوم ملامحمدامين استرآبادی در فوائد المدنيه دارد که ايشان میگويد بايد احکام را از کتاب و سنت به نقل اهل بيت گرفت، حتی سنت هم مستقيم نه به نقل اهل بيت گرفت اين خيلی شبيه همين متن زيديه است آخر تا حالا میگفتند که ايشان مثلاً میگويد ظواهر کتاب حجت نيست، آن عبارت فوائد که اصلاً ظواهر سنت هم حجت نيست هميشه در ذهن و لذا هم اشکال میکرد نائينی که چه فرقی بين فرض کن بين اوفوا بالعقود و بين المؤمنون عند شروطهم، المؤمنون عند شروطهم را شما با عمومش اخذ میکنيد اوفوا العقود را اخذ نمیکنيد يکی ظواهر کتاب است يکی ظواهر سنت عرض میکنم که خود ملامحمدامين به ظواهر سنت هم اخذ نمیکند مگر با بيان اهل بيت انصافاً هرچه فکر کرديم تنها مصدری که به درد کلام ملامحمدامين استرآبادی میخواند اين متن اين اين روايت در کتاب مسند است جای ديگه هم هنوز به عنوان روايت پيدا نکرديم، شما هم انشاءالله در کويت تشريف برديد به عنوان چهارتا جای ديگر اين را پيدا نکرديم علی ای حال انشاءالله توضيحاتی در اين جهت بعد عرض میکنم،
س: مشکلش چه است؟ زيد است؟ مسند زيد؟ فرموديد ذيلش
ج: ببينيد نه يک در خود مسند زيد آخرش بعضی از احاديث هست که در بعضی از نسخ هست بعضیها نيست ذيلش آورده ذيلش اين آخر مسند زيد،
س: فرموديد جزء ذيلش است
ج: حالا الآن يا نزديک ذيلش است يا جزء ذيلش يعنی جزء اواخر مسند زيد است آن اواخر مسند زيد اين حديث آنجاست با اين متن جای ديگر هم من نديدم حتی آن تتبعی که من کردم نديدم، آقا بفرماييد اين تمام بشود چون بحث ما میترسم خيلی خارج بشويم بلی،
س: بلی ثم تبعه يحيي ابن سعيد
س: عبارت کشف الظنون
ج: کشف الظنون
س: بعد از اينکه شعبه را آورد شد ثم تبعه يحيي ابن سعيد قال الذهبی فی ميزان الاعتدال اول من جمع فی ذلک الامام يحيي ابن سعيدالقطان، فتکلم فيه بعده تلامذته، يحيي ابن معين و علی ابن المدينی
ج: اين علی ابن مدينی میدانيد حتماً خيلی جليل القدر است ابن المدينی پيش آنها فوق، ليکن اين قدر ازش نقل میکنند چون در محنه به قول خودشان قائل به خلق قرآن شده يعنی به خاطر اين اهل حديث جماعت حنبلیها چون قائل به قدم قرآن بودند در اينجا موافق شد چون موافق شد يک مقدار پيش اهل حديث و الا از نظر جلالت شأن فوق العاده است علی ابن المدينی بفرماييد،
س: بلی و احمد ابن حنبل و عمرو ابن علی الغلاس و ابوخيثمه زهير و تلامذتهم کابی الذرعه ابی حاتم الحفاری و مسلم و ابی اسحاق جوزجانی و النسائی، منتهی اسم میبرد ديگر الی غير ذلک، اقول و من الکتب المنصف فيه کتاب الجرح و التعديل لابیالحسن احمد ابن عبدالله العجلی الکوفی نظير الترابلس المغرب المتوفی سنين احدی و ستين،
ج: در مقابل ترابلس سوريه لبنان همين بلی،
س: المتوفی
س:
43: 34
ج: مغرب مال آفريقا
س: ليبيا است
ج: ليبی
س: ليبی بلی
ج: نه گفتم در مقابل اينکه در لبنان است عرض کردم ترابلس مغرب در مقابل ترابلس شام
س: المتوفی سنه احدی و ستين و مأتين و کتاب الجرح و التعديل للامام الحافظ ابومحمد عبدالرحمن ابن ابی حاتم
س: ببينيد اين سال به جای عبدالرحمن ابن يوسف، عبدالرحمن ابن ابی حاتم رازی را نوشته يعنی اصلاً چنين شخصی همچو شخصی با اينکه اين معروف است، جرح و تعديل است، همچو کتابی نداشته اصلاً اسم اين آقا را جزو مؤلفين جرح و تعديل نياورده دقت کرديد،
س: بلی بلی
ج: يک کسی را اسم برده که حدود بيست و دو سال قبل از او دويست و شصت و يک فوت کرده ايشان دويست و هشتاد و سه است بعد میگويد للامام عبدالرحمن ابن ابی حاتم رازی همين که چاپ شد ديگر معروف است الکتاب المعروف بالجرح و التعديل بفرماييد،
س: بلی و هو کتاب الکبير اوله الحمدلله
ج: الی آخره
س: الی آخره بعد و الکامل لابن عدی و هو اکمل الکتب فيه، ما اصلاً اين را بحث کرديم برای کتاب جرح و تعديل ابن ابی حاتم را که تأييد
ج: بلی و اصلاً اسم اين آقا را که کتابی در جرح و تعديل دارد اسم اين کتاب را نمیبرد، عبدالرحمن ابن يوسف اين صاحب الجرح و التعديل مراد اين است که دارای مکتبی است در جرح و تعديل يعنی دارای مبانی علمی است در جرح و تعديل، عرض میکنم اجمال اينی که ايشان نوشته علم يبحث فيه دقت بکنيد عبارتش را يکبار ديگر بخوانيد علم يبحث فيه، اول تعبيرش
س: علم يبحث
س: اصطلاح صاحب هم اخيراً هم به اين معنی رائج شده آن قديم بعيد است به اين معنی بوده ما الآن میگوييم صاحب جواهر، آن وقتها
ج: بلی به اين
س: له کتاب فلان
ج: بلی
س: هو علم يبحث فيه عن جرح الروات و تعديلهم بالفاظ مخصوصه و عن مراتب تلک الالفاظ
ج: مراتب تلک الالفاظ و حالا اين چه است چرا اين؟ و ايشان دارد فرع علم رجال است ما اگر بخواهيم دقيقاً بررسی کنيم در حقيقت اين طور است جرح و تعديلی که الآن مجموعاً در معارف حوزوی ماست در حقيقت دو بحث است يک بحث کبروی است ايشان هردو را در جرح و تعديل گرفته بعد خيال کرده اين در رجال است اين نيست اشتباه کرده ايشان ببينيد، يک بحث اين بوده که اصلاً جرح يعنی چه؟ تعديل يعنی چه؟ جارح بايد يکی باشد دوتا باشد جرح بايد معلل باشد، بايد ببينيد بحثهای کبروی جرح، دو الفاظی که در جرح است الفاظی که در ببينيد بالفاظه و مراتب الفاظ، ثقه عين نمیدانم فلان لابأس به، ارجو ان يکون لا، نوشتند ديگر اينها را
س: بين،
ج: ضعف بين عليه، ان ترکت حديثه، تمام اين الفاظ و مراتب الفاظ ضبط شده ليکن الآن عادتاً در مجموعهای که ما الآن داريم يک مقدار از اينها در کتب دراية الحديث آمده مثل همين درايه شهيدثانی ابن صلاح و کذا يک مقدار هم در کتب اصول آمده که مقدارش هم در کتاب مثل معالم آمده الفاظ جرح و تعديل پس بنابراين آنچه که ما داريم راجع به جرح و تعديل يک بحش کلی جرح و تعديل است بخش دوم جارح که باشد؟ جارح مقدم است مذکی مقدم است اين بحثهای که دارند معروف است ديگر بحثها مطرح شده بحث دوم صغريات است، مثلاً درباره مفضل ابن عمر قال فيه فلان، قال فيه فلان، جرحه فلان عدله ذکاه فلان اين در رجال است اشتباهی که پيش آمده اين است ايشان اول آمده اين را يک علم مستقل قرار داده علم مستقل در کلياتش است در رجال ايشان میگويد فرع علم رجال است در آن صغريات فرع علم رجال است البته الآن فرض کنيم مرحوم آقای ابطحی همين مقدمات را در مقدمه تهذيب المقال هم آورده ايشان الفاظ جرح و تعديل و کدام يکی آيا قبول میشود نمیشود ثقه عين، اينها را برداشته آورده الآن در کتب ما عدهای از کتب به عنوان فوائد رجاليه نوشته شده اينها را دارد درش فوائد رجاليه اين بحثهای جرح و تعديل را دارد در اصول هم داريم در کتب دراية الحديث هم داريم اين معلوم میشود عدهای از اول اعتقادشان اين بود که اين را ما علم مستقل قرار بدهيم نياييم ذيل علوم مختلف قرار پس بنابراين اگر ما باشيم و طبق قاعده اگر بنا بشود علم مستقل باشد علم مستقل کبريات است و آنی که در رجال است صغريات است و ايشان دارای مکتب در رجال است يعنی در صغريات بحث کرده فلانی مجروح است فلان معدل است داری مبنی است اصلاً صاحب الجرح و التعديل يکی از کسانی است که دارای مبناست در جرح و تعديل اما تأليف ندارد اصلاً ديگر مثل کشف الظنون بهش نسبت نداده به کسی که بيست سال قبلش است و به کسی مثل ابن ابی حاتم رازی گفته کتاب معروف اگر اين شخص دارای يک کتاب معروفی بود قطعاً بر مثل ابن ابی حاتم مقدم بود، ايشان و لذا هم در خود مجموعه آثاری که ايشان دارد کتاب نام جرح و تعديل را نام نمیبرد اصلاً کتاب به نام جرح و تعديل للامام الحافظ عبدالرحمن ابن يوسف اصلاً ايشان اسم نمیبرد همچون کتابی را و لذا به ذهن من کاملاً واضح است اين شخص دارای مبانی به اصطلاح خاصی بوده يؤخذ عنه يعنی کان رجلاً حافظاً معروفاً من خراسان نزل بغداد و يؤخذ عنه فی الجرح و التعديل و اما اينکه کتاب داشته باشی و اما اينکه اصلاً شيعه باشد دارای کتاب باشد و لذا اصلاً توجه من تعجب میکنم مرحوم آقای شيخ آقابزرگ دقت نکردند نه نجاشی اسم، اصلاً اسم او را نبردند شيخ اسم آخر نمیشود کتاب در جرح و تعديل باشد شيعه باشد اين دو بزرگوار اسم نبرند،
س: شيعه بود اين متأخرين سنی ديگر اسم نمیبردند ازش شذرات و اينها ديگر نبايد ازش اسم ببرند،
ج: اصلاً دقت کاملاً به نظر من معلوم شد حاج شيخ آقابزرگ دوبار سه بار اسم کتاب را برده معلوم شد که اين مطالب هيچ کدامش واقعيت عينی ندارد ايشان اصلاً کتاب در جرح و تعديل ايشان دارای مبانی، يعنی ايشان از کسانی است که يؤخذ عنه جرح و تعديل نه اينکه الّف فی الجرح و التعديل،
س: استاد بغداد خيلی از جرح و تعديلهاش از اين آقا است
ج: اسمش را میبرند، و قال عبدالرحمن ابن يوسف انه فيه کذا دارند اسمش هست در عده،
س: عدهای از تراجم را ايشان اصلاً در تاريخ بغداد از اين آقا آورده،
ج: خيلی را از اين جرح و تعديل،
س: فلان متروک، ثقه، انتقل البصره ثقه، رجل من الکوفه الآن دارم توصيفات مختلفی که از عبدالرحمن
ج: عبدالرحمن ابن يوسف دارد در تاريخ بغداد و غير تاريخ بغداد هم دارد، ازش نقل میکنند اما کتاب ازش نقل نمیکنند عرض کردم ايشان دارای مبانی جرح و تعديل است و اين مبانی در خصوصيات است عادتاً کاری که اين کرده رجالی است نه آن قواعد کلی ايشان در صغريات دارد اگر ما باشيم و طبق قاعده کبريات يک حساب دارد صغريات جزء رجال است، اصلاً يکی از فروع رجال است يعنی رجال بايد بررسی بشود، اين هم راجع به اين قسمت و اين مطلبی که، خب يک اسم بعدی قبلش دارد بعدش دارد،
س: عبارت شذرات که چيز بود آن ظاهراً
س: تذکيره را نخوانم تذکيره الحفاظ را
ج: ديگر حالا من فکر میکنم واضح شد ديگر حالا من، میخواهيد بعدش را هم بخوانيم چون میخواهيم خيلی معطل نشويم،
س: ان کان حافظاً بارئاً من حالٍ اينکه اين جا چاپ شده در چاپ ديگر من الرحالين است
ج: من الرحالين، من حال خيال کردم يعنی جرح و تعديل حالا میگوي نه رحالين است،
س: چاپ ديگر رحالين دارد
ج: درستش همين است،
س: رفته بغداد میشود رحال ديگر
ج: نه فی طلب الحديث له رحلة فی طلب الحديث، شام و مصر و مثلاً مدينه و يمن
س: ترابلس
ج: ترابلس مغرب يعنی تا شمال آفريقا هم رفته بوده برای طلب حديث، اين را اصطلاحاً اصلاً دارند کتاب له رحلة فی طلب، اصلاً کتابهای
س:
52: 42
ج: الرحلة فی طلب الحديث اصلاً کتاب هست به اسم الرحله فی، بفرماييد آقا بعدش اسم ابويحيي الجرجانی است،
س: ابويحيي جريانی احمد ابن داوند جرجانی نوشته زنده در قبل از دويست و نود و هشت در نجاشی صفحه 454 شماره 1231
ج: بياريد میخواهيد شما بگو
س: نام اين مؤلف به عنوان ابويحيي الجرجانی و بدون معرفی اين کتاب آمده است
ج: اين چهار صد که آورده اين هم جزو عجايب کار است مرحوم نجاشی اسم ايشان احمد ابن داود است خب بايد در همان اوائل نجاشی باشد مرحوم نجاشی ايشان را در باب کنی آورده
س: 1231 بلی
ج: مرحوم نجاشی ايشان را در باب کنی آورده و لذا آخر نجاشی است، و الا اسم ايشان احمد است احمد ابن داود ابن سعيد قاعدتاً بايد در اول نجاشی میآورد و تعجب آور هم هست نجاشی اسم ايشان را بلد بوده نمیدانم چرا در باب کنی آورده به هر حال اين راجع به نجاشی که چرا اين قدر آخر اسم ايشان را آورده خب حالا خيلی لطيف است بخوانيد، شما نه ادامه
س: نجاشی بعد گفتند شيخ طوسی در فهرست صفحه 79 شماره ده
ج: اين 79 اول آن در احمد ابن داوند شيخ طوسی در اول فهرست آورده ايشان تا آخر فهرست
س: احمد ابن داود فضاری،
ج: اين اختلاف را میخواهم بگويم چرا يکی اول آورده يکی آخر، شيخ طوسی به عنوان احمد آورده، و نجاشی هم اين را عنوان را خبر داشته احتمال میدهم تعمداً شايد شبهه داشته که اين درست باشد اصلاً اسمش احمد باشد اشکال داشته و الا خيلی عجيب است اسم ايشان را نياورده بفرماييد
س: و در پايان هم آورده است شيخ ذكره الكشي في كتابه في معرفة الرجال
ج: خب
س: يعني فهرست همين قدر است آقابزرگ هم در ذريعه جلد 21
ج: ببين مشكل به آقابزرگ بر ميگرده
س: آقابزرگ آورده
ج: آقابزرگ براي ايشان كه، معرفة الرجال
س: يك كتاب معرفة الرجال بهش نسبت داده
ج: آقابزرگ به ايشان كتاب معرفة الرجال نسبت داده اين منشأ شده كه برود جزو مآخذ شماره هم زده اين مأخذ شناسي شيعه يكي از كتب رجالي بوده بعد بنويسين بخوانيد،
س: بعدش نوشته كه همين ذكره الكشي في معرفة الرجال اين آقا گفته ظاهراً از اين عبارت مشخص نميشود كه اين مؤلف كتاب به عنوان معرفة الرجال
ج: اين ذكره الكشي في معرفة الرجال عبارت شيخ است خوانده ذكرَه الكشي معرفة يعني ذكر كشي معرفة الرجال خيال كرده كشي كتاب معرفة الرجال براي، مراد شيخ اين بوده كشي در كتاب معرفة الرجال نام اين را برده،
س: ذكر كرده بلي
ج: خب اين خيلي خندهدار است ديگر كشي اينهم عبارت شيخ در فهرست است كشي در معرفة الرجال كه همين كتاب رجال اسم ايشان را برده ظاهراً حاج شيخ آقابزرگ اين جوري فهميده ذكر كشي معرفة الرجال يعني كتاب،
س: رجال ذكره من يعرف علم الرجال اين طور فهميده شايد
ج: نه كتاب معرفة الرجال كتاب رجال كشي
س: نسبت معرفة الرجال داده
س: ذكره فيمن يعرف الرجال
ج: لا، نه ميگويد نه ميخواهم چيز ديگر بگويم اسم اين آقا چون مرحوم نجاشي و شيخ فهرست را از فهرستات گرفتند در فهرستان اسم ايشان نيامده مرحوم شيخ ميخواهد بگويد اسم ايشان را ما آورديم از كتاب كشي في معرفة الرجال،
س: بلي روشن است
ج: كتاب معرفة الرجال كشي اسم ايشان را آورده كتاب به ايشان نسبت داده،
س: اولين اشتباه از كجا آمده
ج: آقابزرگ خيال كرده كشي كتاب معرفة الرجال به اين نسبت داده،
س: حالا عبارت فهرست را بخوانيد،
س:
25: 46
ج: غلط اصلاً
س: سيدنا ذكره فيمن يعرف علم الرجال
ج: لا
30: 46
س: يعني
ج: لا لا ذكره في كتاب معرفة الرجال واضح،
س: يعني عبارة معقول
40: 46
ج: ما ادري شيخ آقابزرگ كيف فهم هذا
س: ذكره في كتابه معرفة الرجال
س: ميدانم اما اشتباه از كجا آمده
ج: شايد ذكره له الكشي معروف
س: مع الاسف هكذا الذي يكثر نقله يكثر اشتباهه ايضاً في النقل
ج: لا، شيخ آقابزرگ عجيب است، روشن شد آن وقت اين آقا از حاج شيخ آقا بزرگ حالا بعدش را بخوانيم بعد بخوان عبارت ايشان را
س: بعد ايشان گفته ظاهراً از اين عبارت مشخص نميشود كه اين مؤلف كتابي به عنوان معرفة الرجال داشته است،
ج: خب
س: همين قدر
س: تأليف كه است؟
ج: اين مال همين، آن وقت شماره هم بهش زده، نه حالا خيلي خندهدار است شماره هم بهش زده يكي از كتابهاي رجالي كه قبل از شيخ بوده،
س: في معرفة الرجال، مأخذشناسي
ج: اسمش معرفة الرجال تأليف احمد ابن داود ابن سعيد
س: جلد 21 ذريعه صفحه 257 بخوانيد
ج: واقعاً خيلي عجيب است، اين ديگر انصافاً يعني و اين بعد اين آقا آمده بعد همان را
س: همين اشتباه را
ج: بعد هم ايشان خودش دارد ميگويد اين اشتباه آقابزرگ فهميده
س: نه روشن اشتباه
ج: نه شماره زده جزو كتابهاي كه قبل از شيخ و نجاشي در علم رجال بوده
س: عبارت آقابزرگ هم باز
س: عبارت آقابزرگ اين نيست ظاهراً
س: شماره 4915 را بياريد
س: 4915 جلد21 صفحه 257 حالا عبارت آقا بزرگ
س: بلي اين چه است؟
س: شماره 4915 معرفة الرجال لابي يحيي
ج: الجرجاني
س: لابي يحيي اينجا قرضي چاپ شده اشتباه تايپي باشد
س: همان فضاري
ج: فضاري
س: فضاري باشد احمد ابن داودالجرجاني كان
ج: كتاب معرفة الرجال بهش نسبت داده حالا اين خيلي عجيب است اصلاً واقعاً بعد اين آقا جزو مصادري كه قبل از شيخ بوده كه شيخ و نجاشي از اين كتاب ايشان استفاده كردند،
س: حالا ايشان تتمه فرمايش آقابزرگ
س: كان سنياً فتشيع ارجاع دادند به لغتنامه صفحه 936 و هو اشتباه منه لانه الفضاري الشهيد المصلوب المشهور ترجمه الشيخ في الفهرست و ذكر تصانيفه الكثيره و قال في آخره ذكره كشي في كتابه في معرفة الرجال، ظاهراً كتاب كشي منظور باشد
ج: واضح است كتاب كشي ظاهر چه است
س: ولي مدخلي كه ايشان زده معرفة الرجال زده
س: مدخل آقابزرگ هم معرفة الرجال است با همين عنوان،
س: با همين عنوان
ج: خيلي عجيب است اين ديگر خيلي واقعاً
س: اين احتمالاً اين ترتيب اين همين منزوي و اينها باشد يعني اين جلد شانزده به بعد را اينها را مرتب كردند،
ج: اين ديگر خيلي خندهدار است،
س:
23: 49
س: كار منزوي است پسرش
ج: يعني واقعاً روشن شد آن وقت ايشان آورده به عنوان كتبي كه قبل از شيخ بوده و نجاشي در رجال و اينها استفاده كردند،
س: حاج سؤال اينكه اگر منزوي اشتباه كردند بالاخره اين مدخل چه بوده؟ يك مدخلي بوده ديگر
س: نه خود منزوي و اينها كم و زياد كردند مدخل را
س: گفتم مدخل
س: بلي از جلد 16 به بعد
41: 49
ج: خيلي عجيب
س: كم و زياد كردند
ج: نه آن وقت اين آقا ملتفت شده گفته اين،
س: حالا خط آقابزرگ را ميبينيم خطش را ميبينيم آن وقت اين مؤلف ما ديگر نبايد مستقل به عنوان يك كتاب ميآورد ايشان
ج: بعد خودش هم بعد میگويد اشتباه کرد آقابزرگ آخرش نوشته که اين
س: شماره هم داد
ج: شماره هم داده، آقابزرگ هم شماره داده اصلاً واقعاً ديشب پريشب با شما صحبت شد اينجاش پريروز واقعاً يک صحبتهای است که آدم متحير است اصلاً چه کارش بکند يعنی اشتباهات گاهی تا يک حد غير قابل تصور جلو رفته خب حالا اين مال اين حالا عبداللتيا و التی عبارت نجاشی را اول بخوانيد،
س: سيدنا هذا معنی يحتاج
23: 50
الی زماننا
ج: الی زماننا عجيب و غير يعنی، انسان واقعاً يتحير آن وقت آقای خويي هم نوشتند عرض کردم آقای خويي در چاپ نجف الحمدالله عوض کرده من دارم چاپ نجف را آورديم عبارت ايشان را نگاه کرديم آقای خويي نوشتند پانصد کتاب در رجال قبل از نجاشی موجود بوده پانصدتا علی ماذکره الشيخ فی مصفی المقال، الحمدلله در چاپهای بعد کردند نيف و مأة کتاب، حالا پانصد خمس مأة کتاب شد نيف، ايشان هم شماره گذاری کرده تا صد و هفده، آنهای که قبل از شيخ و نجاشی بودند تا صد و هفده، اين احدی المشايخ مال همان آقا که تحقيقی به اصطلاح مراجعات و اينها هم دارد آن اصلاً شنيدم کتاب تأليف دارد جزو کتبی که قبل از شيخ و نجاشی در رجال نوشتند کتاب مستقلی شده نديدم کتاب را ما فعلاً چون از اين کتاب را به عنوان مصدر نه اينکه میخواهيم مناقشه میکنيم با ايشان به عنوان اينکه چون عدد داده و طبق عدد حساب بکنيم، آقا اصلاً عبارت شيخ را بخوانيد،
س: يا نجاشی را هم بخوانيد
ج: اول عبارت نجاشی را بخوانيد آن چون يک نکات لطيفی دارد من عبارت نجاشی را يک شرح بدهم چون نجاشی خيلی شرح میدهد حالا شما که الآن نجاشی را ول کردی، منشأ بشود بلی قال النجاشی ابويحيي الجرجانی،
س: شماره 1231 صفحه 454
ج: آخر کتاب است آخر کتاب بفرماييد،
س: قال الکشی کان
ج: ببينيد دقت کنيد صاف میگويد قال الکشی، اين نکتهاش چه است میخواهد چه بگويد حالا بگذاريد من بعد
س: اجل اصحاب الحديث
ج: اجل هم داريم اجله هم داريم جلة اصحاب حديث هم داريم نسخ کشی اينجا واضح نيست خيلی خوب من اجل اصحاب الحديث اين اصحاب الحديث يعنی از خط رأی و قياس و اينها نيست از خط محدثين مثل احمد ابن حنبل و اينها خب،
س: خود اين کشی که الآن چاپ شده من اجلة اصحاب الحديث
ج: عرض کردم خود کشی چاپی هم و عجيب اين است که نجاشی اسم هم نمیبرد يک نکته يک نکته میخاهيد حالا بياريد چون اول کار است،
س: يعنی فقط اين ابويحيي جرجانی میگويد
ج: بلی
س: چون خود کشی اين طوری است و ابويحيي الجرجانی اسمه احمد ابن داود ابن
ج: خيلی عجيب است اسم میبرد کشی ايشان نجاشی اسم نمیبرد اين هم خيلی عجيب است
س: حتی شبهه درش هست
ج: نه غير از شبهه بعد اگر میخواهيد در بياريد کتاب نجاشی مثلاً میگويد ذکره ابوعمرو الکشی فيما اخبرنی به فلان عن جعفر ابن محمد عنه به اين عن جعفر ابن محمد را بياريد، يعنی نجاشی بعضی از جاها اين قدر دقت دارد وقتی میخواهيد يک مطلبی را از کشی نقل بکند سندش را به کشی میآورد میگويد ذکره ابوعمر الکشی بعد سندش فيما اخبرنی به فلان عن جعفر ابن محمد عنه به بعد آن مطلب را از کشی نقل میکند، اينجا اصلاً سند نمیآورد اينجا اصلاً سند خودش را به کشی نمیآورد اصطلاحاً اين مرحوم نجاشی میخواهد چه کار کند، میخواهد بگويد من که از کشی نقل میکنم حکايت است نه روايت، اين نکته فنی را دقت کنيد من میخواهم يک مطلب از کتاب کشی که موجود بوده نقل بکنم نمیخواهم بگويم من سند دارم به اين عبارت يعنی به عبارت اخری ايشان دارد حکايت میکند کلام کشی را اگر حکايت کرد نسبت نجاشی و ما علی حد سواء، اين نکته را خوب دقت کنيد،
س: کشی الآن بلی
ج: چون ما هم کشی که مقابل هست نقل میکند
س: وجاده میشود ديگر
ج: ما هم نقل میکنيم نجاشی هم نقل میکند، بلی اگر نجاشی سند داد آن میشود روايت اگر بعض از جاها بياريد عن جعفر ابن محمد عنه به، ذکره ابوعمر الکشی فيما اخبرنی چند مورد دارد فيما اخبرنی، وقتی میگويد قال الکشی ببينيد اصلاً به نحو قال اصلاً من عرض کردم کراراً و مراراً نجاشی حتی در مشايخش اگر گفت قال يعنی اعتماد نکرده همين مثلاً فرض کنيد ابن عياش، ابن عياش را میگويد کان صديقاً لی بعض جاها میگويد قال ابن عياش در کتاب نجاشی يکبار ندارد اخبرنی ابن عياش آقای خويي اشکال کردند نجاشی گفته از ابن عياش نقل میکنم چندجا نقل کرده يکجا آقای خويي ملتفت شدند، مرحوم آقای ابطحی هم توضيح دادند مرحوم نجاشی از ابن عياش به عنوان اخبرنی و حدثنی نقل نمیکند اما به عنوان قال چرا شايد بيست و بيست و يک مورد از احمد ابن الحسين ابن غضائری نقل در تمام آنها میگويد قال ابن الحسين، خيلی مقيد است دهها مورد از ابن نوح استاد مسلم ايشان به عنوان اخبرنی نقل میکند بعض جاها میگويد قال ابن نوح تا گفت قال ابن نوح گير دارد،
س: بلی اولين موردی که ايشان از کشی نقل میکند با قال است بعد هم اشکال میکند، ابراهيم ابن نوح
27: 55
میگويد انتقل الی قم، قال ابوعمر الکشی تلمذ يونس ابن عبدالرحمن ابن اصحاب الرضا هذا قول الکشی و فيه نظر،
ج: میدانم نه نه قال الکشی في ذکره ابوعمر فيما اخبرنی سندش را میآورد سند من نکتهاش اين است سند میآورد اگر قال الکشی گفت حکايت است سند که میآيد روايت است
س: بلی مثلاً در مورد حسن ابن علی ابن ابی حمزه دارد میگويد قال ابوعمر کشی فيما اخبرنا به محمد ابن محمد عن جعفر ابن محمد عنه،
س: ببينيد خيلی دقيق است نجاشی خيلی عجيب است وقتی میخواهد رو کلامش حساب بکند يعنی سند را اين را اصطلاحاً اينکه فرمود فارجعوا فيها الی روات احاديث روايات احاديث در آن زمان معنايش اين بود روات احاديث يک درجه عالی فقاهت بود اصلاً روات احاديثنا فقهاء است يعنی مراد، اين حکايت است نه روايت و لذا میگفتند سمعت فلان اين اگر گفت سمعت اين روايت نيست و لذا ما عرض کرديم رَويت نقل شده رُويت نقل شده، رُوِّيت هم نقل شده و خوب است فرق اين جور بگذاره رَويت اين حکايت است، رُويت به معنای اين است که من از استادم گرفتم و به با شرائط اخذ روايت ازش گرفتم روّيت ازش گرفتم و اجازه گرفتم روايت بکنم خوب دقت کنيد، البته اين فرق را من نديدم اما انصافاً وقتی آدم در عبارات تصريح ندارند به اين فرق دقت بکند اين نکته فنی که رَويت باشد و ماکان فی هذا الکتاب فقد رَويت هم خواندند رُويت هم خواندند روّيت هم خواندند روّيت يعنی تحملت هذا الحديث بشرائط تحديث و اجازنی فی نقل الرواية اجازنی رواية الحديث و قال لی لک ان تروی هذا الحديث اينجا میگفتند روّيت ببينيد اينجا میگويد قال ابوعمر فيما اخبرنا به وقتی اخبرنا گفت اين اهل سنت دارند معروف است اگر اخبرنا گفت يعنی جماعتی بوديم اخبرنی تنها بودم، فيما اخبرنا يعنی مرحوم شيخ نجاشی در درس شيخ مفيد چون محمد ابن محمد مراد مفيد است ديگر، فيما يعنی در درس شيخ مفيد آن وقت جعفر ابن محمد که ايشان میآورد مرحوم شيخ مفيد اگر میگويد جعفر ابن محمد غالباً مرادش به اصطلاح ابن قولويه است اينجا جعفر ابن محمد مرادش پسر محمد ابن مسعود عياشی است، عياشی معروف محمد ابن مسعود پسری دارد به نام جعفر که توثيق آن طور نشده مثلاً فاضل ايشان در سمرقند بوده چون کتاب عياشی و کتاب کشی اينها در سمرقند تأليف شدند از حوزههای ما دور بودند ايشان راوی اين کتب به بغداد است يعنی جعفر ابن محمد ابن مسعود عياشی راوی اين کتب کتاب کشی کتاب پدر کتب پدرش به بغداد است و تا آنجای هم که من خبر دارم من از آن کتاب کشی و از کتاب عياشی غير از اين راه نداريم اين راه را هم خود نجاشی نجاشی را بياريد شما نجاشی را میخواهيد بياريد يا شيخ هم دارد فرق نمیکند نجاشی بياريد در محمد ابن مسعود عياشی و در کشی در هردو اخبرنا بکتبه فلان عن جعفر ابن محمد ابن مسعود عن ابيه، يا عن الکشی پس سند الآن اما وقتی که آمد گفت قال الکشی يعنی به نحو حکايت دارد حکايت میکند روايت نمیکند تحمل نمیکند بخوانيد بعد عبارت ايشان را خيلی نجاشی دقيق است انصافاً
س:
22: 59
بخوانم
ج: بلی عبارت همان ابويحيي جرجانی چون ديگر يک کمی خسته دارم میشوم يواش يواش تمامش کنيم، بفرماييد
س: اصحاب الحديث اهل سنت منظورش است؟
ج: بلی از اهل سنت بوده بلا اشکال
س: رزقه الله هذا الامر و صنف من يا
س: رزقه الله هذا الامر يعنی
ج: شيعه شد
س: شيعه شد
ج: بلی
س: بلی
س: صنف فيه يا منه رد علی الحشويه تصنيفاً کثيراً
ج: عمده ردش بر حشويه گفته شده حشَويه هم خوانده شده حالا بحث دارند که حَشويه است يا حشَويه حالا به هر حال وارد نشويم
س: در اين کشی چاپ شده تصنيفات کثيره
ج: بلی عبارت شيخ به عبارت کشی نزديکتر است عبارت نجاشی چون نمیخواهم الآن وارد اين بحث بشوم مقارنه بين عبارت شيخ و نجاشی و کشی فعلاً اجمال نه میخواهم نکات فنی عبارت نجاشی را بگويم بفرماييد
س: اسم کتابها را برده که میخواهيم؟
ج: نه نمیخواهد فايده ندارد،
س: چون طولانی است بعد، کتابهايش را کتابهايش را فقط اسم میبرم
ج: اسمهای کتابها را خوب دقت بکنيد نجاشی وقتی اسم کتاب را میبرد طريقش را هم مینويسد اجازه را هم مینويسد هيچ اجازه ندارد،
س: معرفة الرجال هم
ج: و مرحوم کشی در رجالش اصلاً مرحوم کشی فهرست ندارد معلوم میشود اين کتابها اصلاً در آن وقت در نيشابور حالا چون يک شرحی دارد ايشان در نيشابور بود با محمد ابن يحيي زهلی البته ايشان نوشته رازی به نظرم نيشابوری مراد باشد، ديگر آن چون نمیخواهم وارد بحث حال ايشان و اوضاع ايشان بشوم ايشان معلوم میشود کتابهای داشته که طبق قاعده معروف در بازار موجود بوده اصلاً در اجازات نيامده، کشی هم همين را نوشته شيخ هم همين روايت کشی را دارد،
س: شيخ هم در فهرست کتابها را بيشتر اسم برده ولی باز سند ندارد
ج: سند ندارد مراد نجاشی روشن شد اولاً نجاشی معتقد است که کتاب کشی کتاب کبير فی الرجال کثير الاغلاط ايشان تعبيرش اين است مرحوم شيخ در تعبيرش دارد کتاب کبير فی الرجال کثير المنافع دوتا ديدگاه مختلف و حق هم با نجاشی است اين کتاب اغلاط زياد دارد بعد هم ببينيد خيلی عجيب است نجاشی ديديد اين عبارتی را که میخواهد از کشی نقل کند از فن فهرست خارج است چون فهرست در پيش شيعه تتمه رجال است يعنی همچنانکه در مباحث رجالی راجع به سند بحث میشود در فهرست در پيش شيعه اجازا مطرح میشود مثلاً در فهرست ابن نديم نداريم ما اصلاً اجازات ندارد الآن در فهرستهای که غربیها دارند اجازه فهرستهای تحقيقی دارند تطبيقی دارند تاريخ و الی ماشاءالله فهرست نوشتند يعنی وقتی من عرض کردم فهرست نجاشی که ما داريم اين غربیها هيچ کدام اين جور فهرست ننوشتند نه اينکه به خاطر اينکه اينها مشکل دارند چون مرحوم نجاشی فهرست را از زاويه حجيت نوشته اسامی کتب را از ناحيه حجيت نوشته،
س: يعنی همهاش تعليق دارد با اجازه
ج: يعنی به عبارت اخری برای اينکه به اين کتاب عمل بشود يا نشود اين کتاب بين شيعه معروف بوده يا نبوده؟ له کتاب رواه جماعات من اصحابنا ذکر اين طروق مجرد اعتبار مجرد شهرت نيست ذکر اين تفنن نيست ذکر اين طروق به خاطر اينکه آيا اخذ بکنيم يا نکنيم؟ خب مسيحیها که به اين روايت اخذ نمیکنند اصلاً در دنيای غرب بحث حجيت مطرح نيست اصلاً، نکتهای دارد که حجيت را مطرح بکنند نه اينکه اين قصور است چون يک آقای نوشته بود تعجب میکنم از مددی مثلاً گفته غربیها نه، نه تعجب ندارد چون کارشان نيست کارشان نيست که بيايند رجال را از و لذا خوب دقت کنيد نجاشی وقتی میآيد نقل کند میگويد آقای کشی تو اصلاً سند به اين کتاب نداری تو اجازات نيامده، میخواهد بگويد من اين مطلب را نقل کردم به خاطر نقلش در کشی، مثل اينکه گاه گاهی اشاره به کتاب ابن نديم دارد نديم هم همين طور آنهم اجازه ندارد شيخ هم گاهی از نديم نقل میکند آنهم اجازه ندارد در کتب فهارس غربی هم اجازه، طبيعی که اجازات نباشد پس مشکل اين کتاب اولاً هيچ کدامشان کتابی در رجال به ايشان نسبت، نمیدانم چرا شيخ نوشته ذکره الکشی فی معرفة الرجال خيال کرده حاج آقابزرگ کتاب معرفة الرجال الی آخر آنکه خب واضح شد نه نجاشی نه شيخ هيچ کدام کتابی در رجال به ايشان نسبت ندادند، حالا غير از اينکه اصلاً اين مصدر ندارد غير از اينکه اين مطلب اصلاً در ماوراء النهر آمده چون سمرقند ماوراء النهر است، عرض کردم اين آمون دريا سيحون و جيحون به اصطلاح دو رود مهم اين ذيلی جنوبی سيحون و جيحون که الآن هم مثل مرو و بلخ و اينها باشد جزو خراسان قديم است که الآن جزء افغانستان است از سيحون و جيحون است به اصطلاح ماوراء النهر يا خارزم خوارزم میگفتند خارزم آن است ديگر مثل سمرقند و بخارا اينها همه بالای به اصطلاح بالای نهر اند، يعنی بالای سيحون و جيحون اصلاً ما در شيعه در آنجا خيلی کم داريم افرادی که رفتند از جاهای ديگر و آنجا ساکن شدند و احتمالاً غالبشان هم جزو غلات بودند ديگر حالا چون بعد میخواهم راجع به مصادر کشی صحبت کنم اين قسمت را آنجا انشاءالله بيان میکنم غلات سياسی نه غلات عقايدی اينکه نجاشی میگويد حدثنی نصر ابن صباح کان من اهل الارتفاع اينها غالباً اهل ارتفاع يا غلات بودند ليکن غلات سياسی بودند توضيحاتش را بعد عرض میکنم به هر حال دقت بکنيد مرحوم کشی اسم اين آقا جرجانی گرگان، جرجانی بوده و سنی بوده شيعه شده به عنوان بحث رجالی آورده اين مرحوم نجاشی میخواهد بگويد اين مقداری که ايشان اسم برده اين مقدار رجالی، فهرستی نيست ليکن ايشان چون کشی اسم برده و گفته شيعه بوده برداشته کتابهايش را اسم برده و الا نه در فهارس آمده نه شيخ اصلاً از کتابهايش چيزی ديده نه نجاشی همهشان هم به نقل کشی هم شيخ هم نجاشی فقط شيخ دارد ذکره ابوعمر الکشی فی معرفة الرجال مرحوم حاج شيخ آقابزرگ نمیدانم چطور شده خيال کرده ابوعمر کشی کتابی به نام معرفة الرجال به ايشان نسبت داده، در کتبی که شيخ نسبت داده و نجاشی نسبت داده و آنچه که الآ در کشی است در هيچ کدام کتابی به نام رجال نيامده غرض اينکه ايشان اين هم برايش شماره زده يکی از کسانی که رجال در شيعه نوشته قبل از کذا، اين طور اين مطلب هم اساسی دقيق ندارد فقط يک سؤال میماند آيا اين مطلب که فلانی کتاب دارد خوب دقت کنيد و بدون ذکر اجازه، با ذکر اجازه گفتيم میرود در فهرست بدون ذکر اجازه اين میرود در رجال، يا اصلاً در رجال هم نمیرود میرود در تراجم مثل فرض کنيم کتابی اينکتاب روضات الجنات مثلاً
س: آنکه حجيت ندارد برود در تراجم
ج: چون چرا؟ چون ترجمه اين را نوشته کان سنياً رزقه الله هذا الامر و الّف هذه الکتب، نکته فنی روشن شد ما الآن سهتا علم داريم که خيلی باهم نزديک اند يکی فهرست است اين در فهرست نمیآيد چرا؟ چون طريق ندارد، وقتی طريق نيامده در فهارس نيامده چون راهی نداريم که اين کتابها راه بهش داشته باشيم کتابهای که ايشان اسم میبرد،
س: يعنی فهارس منحصر است به اينکه با اجازه باشد
ج: با اجازه بايد باشد، اينی که میگويد مثلاً ذکره اصحاب الفهرستات، مرحوم نجاشی اين فهرستات آنهای است که طريق است طريق دارند پس جزو فهرست نيست، آيا جزو رجال هست؟
س: جرح و تعديل بايد بشود
ج: نه حالا جر و، کتابها متفرقه است، ربطی به حديث هم حشويه و مثلاً مفاخرة البکری و العمريه اصلاً ربطی به رجال مصطلح ما ندارد حالا اين نکته فنی است اين يک نکته فنی است ببينيد اينها چقدر در دنيای اسلام رو اينها کار شده کتاب کشف الظنون معرفة روات الاخبار را بياريد کلمه معرفة روات الاخبار کشف الظنون را بياريد،
س: معرفة روات الاخبار
ج: اين نکته فنی را خوب دقت کنيد، اين را ما الآن بخواهيم تصنيف کنيم کشی در رجالش آورده نجاشی هم به عنوان قال الکشی يعنی نکته رجالی آنهم به نحو حکايت آورده نه به نحو روايت، من عرض کردم بعضی از مطالبی که نجاشی نقل میکند ما هم برای ما وجدانی است اصلاً نمیخواهد از نجاشی نقل بکنيم اينی که کشی اين را گفته در کشی است الآن تازه نجاشی هم با عنوان اينکه من نقل میکنم با سند در کتاب کشی ديدم خب ما هم میبينيم نکتهای ندارد که اين نکتهای ندارد که ما از نجاشی نقل بکنيم نجاشی مطلبی را دارد میگويد نقل کرده از کتاب کشی ما هم بعينه و به عهده هم نگرفته، اخبرنا شيخ مفيد عن فلان به عهده هم نگرفته خب ما هم میبينيم اين يک جور نکته خاص، اين يک نکتهای است که ما در خيلی از افرادی که الآن اسمائش آمده آقايون خيال کردند مثلاً اين توش يک نکته، گفتيم آقا اين مطلبی که اين آقا دارد میگويد ما هم داريم میبينيم ديگر نمیخواهد اسم آن آقا ببريم نمیخواهد اسم نجاشی را ببريد نمیخواهد اسم شيخ طوسی را اين دو بزرگوار از کتابش به نحو حکايت آوردند ماهم خوب میبينيم اينکه هيچی هيچ ارزش خاصی ندارد اين عبارت نجاشی فعلاً هيج ارزش خاصی ندارد اين معرفة روات الاخبار را بياريد، يک مدخل زده در کتاب کشف الظنون به عنوان معرفة روات الاخبار
س: پيدا نمیکنم
ج: چرا در جلد يک است،
س: دو باشد
ج: نه به عنوان روات الاخبار
س: پس بنابر مبنای شما فهرست ابن نديم میشود جزء تراجم و حال آنکه هيچ کس اين حرف را نزده؟
ج: جزو فهرستها چون کلمه، نه فهرست را به معنای شيعی نگرفتند، يک فهرستی هست عبد خير آن به معنای شيعی است اما آن اجازات است باز غير از فهرست شيعی است فهرست عبدالخير که مال اندلس هست چاپ شده ديگر آن فهرست عبدالخير را من دقت کردم اجازات است، ما هم الآن فهرست نجاشی عدهاش اجازات است چون يک توضيحی داديم که اصلاً اين فهرست چون بعد انشاءالله توضيح میدهيم فهرست نجاشی جمع بين فهرستات و اجازات است مثلاً مرحوم شيخ مفيد فهرست نداشته اما اسمش زياد است همينجا هم اسمش هست احتمالاً هم شيخ مفيد به شيخ طوسی و شيخ نجاشی اجازه داده اجازات است نه جزو فهارس، اما ابن الوليد فهرست است ابن بوته فهرست است شيخ صدوق فهرست است ابن قولويه فهرست است، اينها فهرستات اند، و عرض کردم آنی که ما الآن رسماً فعلاً فارق بين اجازات و فهرست شخص اگر طروق خودش را به کتب بيان بکند به مخاطب خاص میشود اجازات مخاطب خاص نباشد میشود فهرست اگر گفت آقا اجزت لک آقای دشتی از من نقل کن اين کتاب از اينجا اين کتاب، اين میشود اجازه اگر گفت آقا من طريقم به کتاب فلان اين است به طريق، مخاطب خاص نبود میشود فهرست عادتاً مراد اين است عادتاً ممکن است اينکه میگويم عادتاً چون نجاشی يک عبارتی دارد که ظاهراً اين دوتا را قريب هم گرفته حالا من الآن وارد توضيحش نمیشوم اما اگر ما باشيم و اصطلاح اصطلاح صحيح بايد اين طور باشد اجازات نقل طروق انسان به کتب است به مخاطب خاص فهرست نقل طروق انسان به کتب است بدون مخاطب خاص
س: مثل فهرست نجاشی
ج: مثل فهرست نجاشی
س: ولی آن اگر غالب که به شخص خاص داده
ج: بلی آقا
س: ثقه و عين و اينها جزو نجاشی هست، رجال هم درش هست
ج: خب نجاشی چون در اول جلد اول نيامده اول جلد دوم میگويد فهرست مصنفات و ما قيل فی بعضهم من مدح او ذم ظاهرش اين جمله معترضه است به اصطلاح يعنی کتاب من اساساً در فهرست است اما گاهی در اثناء هم من مباحث رجالی میآورم يا حتی ترجمه میآورم،
س: بلی
ج: دقت فرموديد، اما اين واضح است که در اثناء است خود کتاب نيست دقت کرديد حالا نياوردی معرفة الروات
س: اين عبارت تعبيرش اين است علم الصفات و الضعفاء من روات الحديث
ج: من روات الحديث بخوانيد
س: و هو من اجل نوع و افخمه من انواع علم اسماء الرجال فانه قال الی معرفة صحة الحديث و سقمه و الی الاحتياج فی امور الدين و تميز مواقع الغلط و الخطأ فی هذا الاصل الاعظم الذی عليه مبنی الاسلام اساس الشريعه،
ج: نه اين نيست نه خب پس حالا و اين فعلاً باشد تا بحث بعدی من خودم عبارت کشف الظنون را میآورم اين خود کشف الظنون يک علمی به معنای معرفة روات الاخبار دارد بعد میگويد به نظر من اين داخل در رجال است، اين را بايد توضيح بدهيم علم معرفة روات را داخل در رجال بدانيم يا ندانيم
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين
دیدگاهتان را بنویسید