الذریعة (جلسه17) یکشنبه 1400/06/14
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بالاخره بعد از مدتی بیحال و اينها خداوند لطف کرد امشب در خدمت عزيزان باشيم اين بحث که،
س: نيت کنيد ادامه پيدا کند
ج: انشاءالله
س: توفيق میآيد
ج: گفت مدتی اين مثنوی تأخير شد، مهلت بايست تا خون شير شد، حالا به هر حال يک مدتی شد که به قول آن خون شير شد، عرض کنم که خب چون فاصله زمانی هم شده، ما چون از اين دو کتاب مأخذ شناسی رجال شيعه و آن کتاب آن آقای ديگر حديث پژوهی استفاده میشود، من يک توضيحی را سابقاً عرض کردم ببينيد ديدگاهی اولاً ديدگاه ما راجع به اين بحث فقط اين نيست که کسانی که تا قبل از نجاشی و شيخ کتاب رجال در شيعه نوشتند آنها را معرفی کنيم هدف ما چيز ديگری بود، شيخ در عده گفت دليل بر اينکه مثلاً ما به مباحث خبر اعتقاد داريم و بررسی میکنيم علمای ما صنفوا کتب در رجال و ميزوا صحيح و سقيم و ثقه و غير صحيحه را ما میخواهيم ببينيم که اين مطلب شيخ تا چه مقدار واقعيت دارد علمای ما مثلاً طبقات برقی را قبول کرديم رجال برقی اما اين درش ثقه و ضعيف و اينها ندارد مثلاً اوائلش دارد مثلاً باب اصفياء اميرالمؤمنين دارد چرا يا آخرش دارد دوازده نفری که انکروا علی ابی بکر اين جوری دارد اما اينکه ثقه و فلان ايشان ندارد فقط طبقات را ذکر کرده و يکی هم آقای خويي که مثلاً نجاشی صد و خردهای کتاب قبل در اختيارش بوده و اگر شک بکنيم مطلبی را که نجاشی گفته آيا شهادت عن حس يا حدس است؟ و اصالة الحس اثبات میکنيم که عن حس است آن وقت فاصله زمانی صد و خردهای کتاب بوده، ما میخواهيم ببينيم واقعاً صد و خردهای کتاب قبل از نجاشی بوده و نجاشی به اين کتب اطلاع داشته اشراف داشته که بگوييم کلمات نجاشی ناظر به آنهاست، يک نکته اين است.
يک نکته هم اين است که،
س: و اصالة الحسی هم داريم مثلاً يکجايي ديگر بحث کرديم که اصالة الحس داريم در مورد
ج: نه آنکه اصلاً هيچی آنکه باطل است نه آنکه به جای خودش، حالا اصل مطلب را حالا آنکه واقعيت ندارد و بعدش هم با خود نجاشی انشاءالله بعد متعرض میشويم مباحث را بعد عرض کنم که و بعدش هم يک نکتهای دومی را هم من عرض بکنم که از اين کتاب حديث پژوهی معلوم میشود بعضی از آقايون اصلاً يک رساله کتاب نوشتند در باره کتب رجالی که قبل از شيخ بوده من فعلاً اين دوتا را اسم بردم حتماً قاعدتاً مقالاتی هم نوشتند، مجموعه رسائل مقالات کتابها من فعلاً چون اين دوتا پيشم بود اسم میبرم و لذا همان مطلب اول ناقص ماند مطلب اول را تکميل کنم، لذا ديدگاه ما در بحث اين است اما ديدگاه آقايون در بحث در هرچه از مصادر کتاب رجالی به کسی نسبت داده شده جمع کردند يعنی دوتا ديدگاه مختلف است، لذا کلمات بنده به عنوان نقد اينها نيست يعنی نه اينکه میخواهيم بگوييم نقادی میکنيم اينها هرچه مرحوم شيخ آقابزرگ در الذريعه، نجاشی معالم العلماء ابن شهرآشوب هرکسی يک چيزی راجع له کتاب فی الرجال اينها برداشتند فهرست کردند کسانی که تا قبل از مرحوم نجاشی و شيخ بودند و يا کتاب نوشته بعضی از آقايون کتابی در اين، اصلاً کتاب نوشتند در اين موضوع، آن کتاب را چون من نديدم اسم کتاب يا رسالهای نمیبرم چون نديدم ندارم، از باب عدم علم من است اين دوتا چون در اختيار بود و برای مراجعه آسان بود و نوشتند مصدر علمشان را از اين جهت اين دوتا را اختيار کرديم و هدفما هم نقادی اين دو کتاب نيست اينها يک راه رفتند و آن اينکه هرکسی برايش کتاب رجال نوشته شده، حالا آيا اين راه هم که اينها رفتند درست است؟ چون عدهای از اين افراد اصلاً سنی اند عدهای از اينها اصلاً کتاب نيست حالا آن بحثهای ديگری است که بيان کرديم، اما غرض دوتا ديدگاه است يکی هم اين که روشن شد که به اصطلاح ما غرضمان نقادی کتاب نيست نقادی اين دو کتاب نيست آنچه که در اينها آمده ما به عنوان الآن مثلاً برای مراجعه گفت فيش برداری اين را ما معيار بحث و دنبال همان بحث خودمان هستيم وجود کتاب شهرت کتاب در اختياری اين کتاب در اختيار شيخ، ديگران نجاشی علمای ما به اين کتابها مراجعه کردند قبول کردند قبول، اين است بحث ما اين است قسمتی را که الآن ما داريم اين است عرض کنم از جمله کتابهای که ايشان اسم برده میخواهيد آن مأخذ شناسی را بياريد،
س: بلی اين مأخذ شناسی
ج: خدمتتان، يکش صفحه 16 است
س: بلی سطر سوم
ج: قرن سوم
س: بلی
ج: کتاب حسن ابن علی ابن فضال،
س: حسن ابن علی ابن فضال متوفای 224
ج: البته اين متوفای 224 نجاشی در ترجمهاش، به نظرم يکجايي نجاشی يک عبارتی نوشته که معلوم میشود 222 است،
س: بلی دو سال را عرف مسامحه میکند،
ج: نه خب اشکال ندارد بفرماييد،
س: استناداً به رجال نجاشی، صفحه 34 شماره 72 فرمودند که محقق تهرانی در ذريعه جلد 10 صفحه 89 اين کتاب را به عنوان رجال ابن فضال الکبير فهرست نموده است و اشاره نموده است که ظاهر آن است که اين کتاب نزد نجاشی بوده است، اين همه فرمايش ايشان راجع به اين، الذريعه جلد10 صفحهای
ج: بلی نه واضح است احتياج ندارد ابن فضال کتاب رجال ابن فضال الکبير اين صفت رجال نيست صفت ابن فضال است ما میگوييم ابن فضال بزرگ،
س:
0: 6
ج: ابن فضال کبير ابن فضال صغير چون بعد صغير هم دارد ابن فضال کبير ما ازش اصطلاح تعبير میکنيم به ابن فضال پدر اين پدر است حسن ابن علی اين سهتا پسر معروف دارد که اشهرشان علی است علی ابن حسن،
س: آن رجال ابن فضال کبير، کبيرش هم به حروف ايتاليک زده که يعنی جزو اسم کتاب است
ج: خب نه اين نيست ابن فضال کبير حالا من هميشه در تعابير خودم مثلاً میگويم برقی اب، پدر برقی پسر يا مثلاً ابن فضال پدر ابن فضال پسر مراد ايشان از ابن فضال کبير مرحوم آقای حاج شيخ آقا بزرگ مراد ظاهراً همان پدر است مراد و الا کتاب رجال کبير و صغير نداريم عنوان رجال کبير و عنوان صغير نيامده رجال ابن فضال الکبير ابن فضال کبير که پدر باشد و در مقابل چند صفحه بعد هم میگويد میگويد از اين به نام ابن فضال صغير در همين مأخذ شناسی يکی دو صفحه بعد میگويد به عنوان رجال ابن فضال صغير آن مال پسر است که علی باشد شايد دو صفحه بيشتر شايد اين مثلاً صفحه 18 است الآن صفحه 20 مثلاً علی ابن حسن،
س: بلی در صفحه 20 شماره 24 فرمودند کتاب الرجال مرحوم نجاشی در رجال صفحه 259 از اين کتاب نام برده است تهرانی در ذريعه جلد 10 صفحه 90 نام اين کتاب را به عنوان رجال ابن فضال الصغير فهرست نموده است پس آن صغير هم کاری به کتاب ندارد، اين هم ايتاليک چاپ شده يعنی که جزء کتاب است،
ج: بلی معلوم شد پس ابن فضال کبير و ابن فضال صغير مراد پدر و پسر است حالا بحث امشب را انشاءالله راجع به ابن فضال کبير قرار میدهيم که حسن باشد اجمالش را عرض بکنم قبل از اينکه وارد بحث بشويم ابن فضال کبير مردی است فوق العاده جليل القدر عظيم الشأن اهل زهد عبادت دارد که وقتی در صحری مشغول عبادت میشد حيوانات دور و بر او جمع میشدند و دوزدهای معروف هم اگر میآمدند اين را میديدند فرار میکردند اصلاً تا میديدند ايشان مشغول عبادت است اصلاً پا به فرار میگذاشتند از اين ابن فضال، يک حالاتی و اوضاعی و احوالی حالا وارد آن بحث نمیخواهم بشوم،
س: دزدهای عاقل بودند
ج: بلی و علی پسر ايشان واقعاً فوق العاده است آن عبارت را خواندی آن شب نه عياشی تصريح میکند که ما لقيت فيمن لقيت بعراق و ناحيه خراسان از ايشان افقه و اعلم و همچو، و لم کتاب من کتاب اين آخر کشی است آن شب خوانديم به يک مناسبتی سئلت العياشی عن هولاء تعبيرش اين است يکش هم همين ابن فضال صغير است چون عياشی شاگردش است پيشش بوده غرض خيلی فوق العاده است و انصافاً خود نجاشی هم عبارتش راجع به ابن فضال صغير،
س: قال ابوعمر سئلت ابالنصر محمد ابن منصور عن جميع هولاء، فقال اما علی ابن حسن ابن علی فضال فقال
ج: ببينيد تعبير آن وقت اين، در ما در کتب رجالمان انصافاً مثل اين شهادت حسی کم داريم انصافاً کم، خيلی با ارزش است اين متن تاريخی بسيار بار ارزشی است عياشی میگويد فما لقيت فيما
س: فما رأيت فيمن لقيت بالعراق و ناحية خراسان افقه و لا افضل من علی ابن الحسن بالکوفه و لم يکن کتاب عن الائمه عليهمالسلام من کل صنف
ج: کل صنف خيلی عجيب است، فيزيک و شيمی و همه اصناف مختلف الا کان عنده،
س: و الا و قد کان عنده و کان احفظ الناس غير انه کان فتحی
ج: نه غير اصلاً بعد نجاشی از عجايب اين است که نجاشی میگويد کتاب اثبات امامة عبدالله، اصلاً برای اثبات امامت عبدالله افتح کتاب دارد همين ابن فضال به لحاظ علمی انصافاً به نظر من بر پدر میچربد خيلی فوق العاده است ليکن مشکل چيزی عجيبی است اين را بايد جداگانه بحث بکنم بين قمیها ابن فضال کبير جا دارد مخصوصاً آثارش توسط احمداشعری آمده کلينی زياد اما ابن فضال صغير جا ندارد خيلی عجيب است،
س: با اينکه افضل میفرماييد بوده
ج: پدر معنوياً البته درباره پدر نوشتند رجع عن الفتحيه ايشان عمره کله فتحی بوده و کتاب در اثبات امامت، آيا نکته اين بوده ما نمیدانيم يک چيزی است که از عجايب اين است که اين را بايد شرح جداگانه عرض بکنم که الآن جايش نيست چون نديدم متعرض شدم، مثلاً کلينی هم از ايشان نقل میکند به عنوان علی ابن الحسن و توسط يا ابن عقده نقل میکند يا توسط عاصم اينها هردو عاصمی که بغدادی است ابن عقده هم کوفی است، از مشايخ قم نقل نمیکند خيلی عجيب است اين جزو عجيب اگر يک مورد يا دو مورد از مشايخ قم است و الا اصلاً مشايخ قم از ايشان نقل نمیکند خيلی عجيب است اين هم يک چيز عجيبی است که من تازگی من يک بحثی داشتم نگاه کردم خيلی موجب تعجب شد بايد بعد اين را جداگانه در بحثهای فهرستیمان توضيحش را بدهيم حالا اين اجمال،
س: علت کار خوبی است
ج: بلی حالا آن احتمالاً اين فتحی بودنش اصرارش به مذهب فتحی و پدر اين جور نبوده، پدر گفته شد حتی رجع عن الفتحيه، احتمالاً علتش اين باشد و احتمالاً علل ديگری داشته باشد که الآن ما فعلاً خبر نداريم.
راجع به کتاب رجال ابن فضال صغير به قول ايشان اين مسلم است و بعد من توضيحش را عرض میکنم چه است؟ اما راجع به رجال ابن فضال کبير آن حديث پژوهی هنوز وارد عبار نجاشی نشديم، حديث پژوهی را هم بياريد آقا، البته رجال ابن فضال کبير به قول ايشان در فهرست شيخ نيامده اين صفحه 136 را بياريد،
س: حديث پژوهی از دارالحديث جلد يکم حديث پژوهی صفحه
ج: کتابها را اسم برده نه؟
س: بلی
ج: ببينيد نوشته علی ابن حسن،
س: علی ابن حسن ابن فضال متوفای 206 قرن سه
ج: نه متوفی نه، متولد متولد 206
س: متولد 206 بلی
ج: اين علی پسر است ابن فضال پسر است
س: بلی علی پسر، دارد که له کتاب الرجال
ج: خب نوشته شيخ و فهرست، يعنی نجاشی و شيخ حالا باز صفحه 144 را بياريد
س: صفحه 144 همين، 144 هم
ج: نوشته علی ابن حسن،
س: بلی علی ابن حسن ابن علی ابن فضال
ج: ديگر متوفی، چيز ندارد
س: قرن چهار نوشته
ج: چهار يا سه؟
س: بلی چهار نوشته اينجا
ج: خب اينکه اشتباه چون 224 است
س: بلی نوشته قرن چهار، بعد هم
س: چه شد ربعی فياض
ج: فياض ربعی،
س: ربعی فياض نوشته،
س: نوشته ربعی فياض
ج: اين شايد يکی ديگر مگر باشد مرادش
س: علی ابن حسن ابن علی ابن فضال يعنی با اين همه مشخصات دو نفر باشند
ج: يکی است،
س: ارجاع داده به چهار ارجاع داده به رجال نجاشی صفحه 257 و فهرست شيخ صفحه 272
ج: فهرست شيخ و نجاشی همان جلو دست شماست هردو همانجا، نجاشی مقابلتان
س: 257 خود علی ابن حسن ابن فضال است
س: خب همين است ديگر اين هم علی ابن حسن
ج: نه ربعی فياض هم اضافه کرده
س: ربعی فياض میخواهيم از کجا آمده،
ج: قرن چهار هم نيست ايشان، اواخر قرن سه است ايشان،
س: ببينيد ربعی فياض از کجاش در میآيد
س: در نسب ايشان را آورده مرحوم نجاشی،
ج: فياض
س: حسن ابن علی ابن فضال عمر ابن ايمن
ج: عَمر ابن ايمن است
س: عُمر ابن ايمن
ج: عُمر است يا عمر است
س: مولی عکريمه ابن ربعی فياض،
ج: خب پس اين دوبار اسم پسر را آورده اسم پدر يادش رفته من به نظرم اشتباه چاپخانه باشد،
س: بلی
ج: ولو سفر يکی اشاره کرده خيلی عجيب است اين هردو علی ابن حسن دارد 136 را بياريد باز 146
س: بلی هردوش علی ابن حسن است يکجايش نوشته، بلی ارجاع رجال سه رجال نجاشی صفحه 257
ج: همان است
س: شماره 176
ج: آنجا هم 257 است،
س: اينجا هم همان است،
ج: من به نظرم خواسته اشتباه شده خب در اين حديث پژوهی يک کار ديگر کرده که در آن مأخذ شناسی نيست ورق بزنيد صفحه 152
س: صفحه 152 بلی
ج: ايشان يک فصلی دارد کتابهای که در رجال به ما رسيده الآن
س: بلی
ج: در اين مأخذشناسی ندارد البته عدهای از کتب را نام میبرد که به ما رسيده اينجا کتاب پدر را اسم میبرد
س: بلی اينجا صفحه 152 کتاب الرجال حسن ابن علی
ج: حسن ابن علی خيلی عجيب است،
س: اينجا هم نوشته قرن چهار، اينهم آنجا قرن چهار بود اينجا هم چهار،
ج: پسر را نوشته بود قرن چهار
س: اينجا پدر را
ج: اينجا پدر را اسم میبرد خيلی عجيب است حالا در مأخذشناسی دوتا را اسم میبرد هم پدر هم پسر ايشان در اسم بردن هردو پسر را اسم میبرد اصلاً پسر را اسم نمیبرد بخوانيد آن وقت که در اينکه کتابش به ما رسيده پدر را اسم میبرد خيلی عجيب است يعنی چيزی غريبی است اين، قرن چهار هم قطعاً باطل است چون 224 است ايشان، اينکه قرن چهار باطل است يا 222 حالا فرض کنيد بخوانيد عبارت ايشان را،
س: بلی به ما رسيده است آن دو سه شاهد از شيخ و علامه میآورد
ج: بياريد اشکال ندارد
س: شيخ طوسی در رجال دو مورد در شرح حال بشر و بکر ابن حبيب
ج: خب
س: رجال طوسی صفحه 127 شماره 1281 و 1288
ج: خيلی خوب
س: با اين تعبير از آن نقل کرده است، ذکره علی ابن الحسن ابن فضال
ج: خيلی عجيب است پسر را اسم برده،
س: با اين که حسن بود بلی، تترش حسن بود بلی و علامه سه چهار مورد
ج: علامه از کشی گرفت که کشی بيش از چهار مورد دهها مورد میگويد حالا ببينيم عبارتش را و قال ابن فضال مراد پسر است
س: بلی علام میفرمايد قال ابن فضال
ج: اين چون از کشی گرفته علامه،
س: بلی در شماره 333 رجال علامه 127 قال ابن فضال
ج: قال ابن فضال
س: قال ابن فضال قال ابن فضال قاله ابن فضال فقط يکجا در شرح حال علی ابن ابی حمزه فرموده است که و قال ابوالحسن علی ابن الحسن ابن فضال
ج: خب تصريح دارد به علی ابن الحسن
س: ايشان تترش حسن ابن علی است منقولاتش علی ابن حسن،
ج: و منقولات علی ابن حسن در رجال زياد است چون کشی زياد نقل میکند ليکن عنوان اينکه خوب دقت کنيد مطلب ايشان در کشی رجالی هست، اما از کتاب رجال نمیدانيم،
س: و نمیدانيم از کجا نقل میکند ابن فضال معلوم نيست از کدام کتابش دارد
ج: نه ببينيد کشی اين طور میگويد بياريد میخواهيد بياريد سئلت ابن فضال عن فلان فقال ثقه آيا اين کتاب است يا مجموعه سؤال و جواب است يا کتاب را برای ايشان عرضه داشته هی میخواسته عرضه کتاب بکند در کشی زياد است ماشاءالله سئلت ابن فضال عن فلان، سئلت ابن فضال عياشی هم هست همهاش هم عياشی است،
س: آن وقت معلوم نيست مال اين کتاب الرجال است
ج: نه بحث رجالی هست،
س: ولی مال اين کتاب باشد
ج: احتمالاً هم مثلاً کتاب را به صورت قرائت میخواسته بکند سئلت آورده
س: بلی
ج: اصلاً يکجا من نديدم و قال ابن فضال فی کتابه، زياد هم هست آورديد
س: الآن
ج: حالا اگر بياري خيلی زياد است موارد هم ششتا نيست که ايشان نوشته
س: بلی ايشان ششتا
ج: و مال پدر هم نيست جزماً
س: تا پنجتا نوشته ايشان پنج مورد آورده کلاً
ج: گفته اين ششتا دوتا اول از شيخ
س: اولی از شيخ، از علامه هم ابجد چهارتا میشود پنجتا کلش، کل مواردی که نقل
ج: من خيال کردم ششتا نگفت اول ششتا دارد شش مورد،
س: شيخ طوسی
س: شيخ طوسی در دو مورد،
س: شيخ طوسی دو مورد ذکره علی ابن حسن ابن فضال بلی با آن میشود ششتا
ج: ششتا ديگر عرض کردم عرض کردم در دو مورد
س: آمدی بابا خيلی خوب دقت کرديد حالا ما واقعاً نمیفهميم اولاً در آن ليستی که اول داده يک اشتباه کرده اسم پسر را دوبار آورده در آنی که به دست ما رسيده اسم پدر را برده آنچه که نقل کرده مال پسر است، اصلاً تصريح دارد قال ابوالحسن علی ابن الحسن
س: ايشان اولش همان طوری که فرموديد يا حدثنی است يا اخبرنی است يا سئلت است،
ج: درش کتاب ندارد و زياد هم هست ديديد،
س: بلی همهاش حدثنی حدثنی،
ج: سئلت ابن فضال الآن همينجا داشت سئلت قال عياشی سئلت ابن فضال عن فلان فقال
س: حتی بعدش هم صريحاً میگويد عن ابيهما،
ج: که؟
س: يعنی میگويد حدثنی علی ابن حسن،
س: نجاشی میگويد
س: قال حدثنی اخواي
ج: نه اين حديث است اين حديث است
س: عن ابيهما
ج: اين چون حديث که میکند از اخوينش است از پدرش است بحث رجالی میکند ازش
س: يا زاره ان اسمک فی اسامی اهل الجنه بغير
ج: خب اين چيز است روايت مدح است به اصطلاح اين جزو رجال مصطلح نيست نه، خب آقا اين راجع به آنچه
س:
37: 19
عظيماً اينجا شده
ج: بلی حالا خب حالا برگرديم به تحقيق مسأله اولاً کتاب نجاشی را بياريد آقا
س: بلی اين هم نجاشی
ج: آن اوائل است حسن، حسن اوائلش است مراعات قاعده نکرده الحسن ابن علی ابن حسن ابن فضال
س: بلی اين حسن ابن
س: يک مورد فقد دارد که قال علی ابن حسن ابن فضال بالا
ج: آن کتاب ندارد،
س: اما مختصر فی کتابه يا،
ج: احتمال دارد که مثلاً از کتاب نقل کرده يا مطالب کتاب را از ايشان سؤال کرده آنچه که ما الآن میتوانيم بگوييم الآن فعلاً
س: سنهاش را بخواند
14: 20
ج: بلی آنچه که میتوانيم بگوييم اين است که مطالب رجالی از ابن فضال نقل شده در کشی مطالب اما کتاب رجالی ايشان الآن نمیتوانيم بگوييم اما مطالب رجالی آمده اين مسلم است
س: احتمال هم دارد آنی که شيخ طوسی هم میگويد ذکره علی ابن فضال
ج: همين از همين کشی گرفته باشد
س: از کشی باشد
ج: بلی اينها مصدرشان کشی است
س: يک عبارتی در جلد دو هست میگويد ذکره فضال انه ثقه،
ج: همين زياد دارد از اين،
س: ذکر با تعبير انه ثقه، حالا بازهم به قول شما فقط نشان همين کتاب باشد
ج: کتاب بودنش در حالا فوقش احتمالاً شايد چون سئلت زياد دارد
س: سئلت بلی حدثنی، اصلاً بيشتر تعبير حدثنی است بعد سئلت اخبرنی
ج: زياد دارد يعنی
س: ذکر هم يکدانه بود
ج: نه اين ششتای که ايشان ورداشته آورده خيلی بيش از اين حرفهاست و شايد در نسخهای اصل کشی باز بيش از اين حرفها بوده
س: خلاصهاش اين قدر است بلی
ج: تازه اينکه تلخيص است الآن اين قدر به ما رسيده مطالب رجالی از ابن فضال نقل شده اما آيا کتاب رجال ايشان است يا ايشان استفاده علمی کرده آن را الآن ما نمیدانيم اما به هر حال ابن فضال در رجال کار کرده اين مسلم است همين رجال ما ثقه فلان لا استحل، حتی راجع هم به يک عبارتی کشی دارد، هم راجع به علی ابن حمزه نوشته کذابه هم راجع به پسرش حسن که حالا محل کلام هم هست که اين مال پدر است يا مال پسر است يا احتياطاً مال هردو است، حالا آن بحثش در محل خودش انشاءالله اين حالا برگرديم به نجاشی شما بخوانيد الحسن ابن علی ابن فضال
ج: بلی در نجاشی صفحه 34 شماره 72 اولين نفر باب الحسن و الحسين الحسن ابن علی ابن فضال کوفی يکنی ابامحمد ابن عمر ابن ايمن، مولا
ج: من در ذهنم عَمر ابن ايمن بود حالا بازهم تکرار میکنم
س: اينجا عُمر است
ج: شما هم عُمر خوانديد
س: مولا تيم الله لم يذکره ابوعمر الکشی فی رجال ابی الحسن الاول
ج: موسی ابن جعفر است سلامالله عليه،
س: قال ابوعمر
ج: يک نکتهای را حالا من عرض بکنم مرحوم نجاشی معتقد است که رجال کشی اغلاط کثيره دارد اوائل اين فهرست يک مقدار اغلاطش را میگويد بعد ول کرده نمیفهميدم چرا من به نظرم يک وقتی جمع کردم، موارد يا میخواستم جمع بکنم مواردی را که ايشان از کشی نقل میکند و مناقشه میکند قبول ندارد اين دارد در اوائل رجال فهرست نجاشی اين هست بعد ولش میکند، میبيند مثلی که زياد است دارد به خلاف شيخ میگويد له کتاب کبير کثيرالمنافع نجاشی میگويد کثيرالاغلاط و حق با مرحوم نجاشی است کثيرالاغلاط است حالا اين لم يذکره ابوعمر میخواهد اشکال بکند که
س: چرا ذکر نکرده
ج: با اينکه ايشان جزو اصحاب کاظم عليهالسلام هم هست
س: بلی قال ابوعمر
ج: يک نکته ديگر هم عرض بکنم اين پدر و پسر حتی پسر بيشتر علی ابن حسن به عنوان تيمولی ذکر شدند تلفط میکنند تيمولی ليکن نوشتند مولی تيم الله بايد قاعدتاً تيمولّی باشد اين نکته در قرائت،
س: يعنی تيمالله، تيم اللی، صحيح است
ج: ها!
س: تيم الله اين قديم، اصطلاح نمیآيد قديمی باشد به امروزیها میخورد،
ج: نه قديمی است تيم الله قديمی است
س: مطمئن هستيد که کلمه تيم الله قديمی است
ج: بلی میگويد مولی تيمالله ابن فلان اسم میبرد مثلاً الآن اين عبيدهلی هست، که صاحب زينبيه زينباد اخا اين گفتند عبيدهلی ليکن فکر میکنم عبيدلّلی بايد باشد چون عبيدالله است،
س: عبيدلّلی
ج: عبيدلّلی به تشديد تيملی هم ضبط کردند تيملی اما من به نظرم تيمولّلی باشد
س: تيمولّلی
ج: تيمولّلی نسبتی به تيمالله چون الله تشديد دارد اينجا بايد قاعدتاً با تشديد باشد بفرماييد
س: آنهم عبيدلّلی
ج: عبيدلّلی
س: قال ابوعمر قال فضل ابن شاذان
ج: الی آخر حالا اين را رد بکنيد صفحه بعدی را هم رد بکنيد بعد وسطهای صفحه يک نکته علمی وسط صفحه همان،
س: بلی
ج: نه صفحه قبلی وسط آن صفحه آن وقتی قصه ابوفضل تمام میشود
س: بلی و کان الحسن عمره کله فتحیاً
ج: عمره کله فتحياً
س: مشهوراً بذلک حتی حضره الموت فمات و قد قال بالحق رضی الله عنه
ج: اين را هم در وسط دارد بعد يک قصه نقل میکند
س: اخبرنا محمد
ج: بعد يک قصه راجع به اينکه آيا ايشان رجع عن الفتحی يا نه؟ تمامش بکنيد حالا اين قصه را هم تمامش بکنيد حدود يک صفحه قصه است،
س: قصه را بخوانيم يا نه؟
ج: نه نمیخواهد چون ربطی به ما ندارد
س: بعد از قصه قال ابوعمر الکشی
ج: خب
س: البته فقال، قال ابوعمر الکشی کان الحسن ابن علی فتحياً يقول بامامة عبدالله ابن جعفر و رجع قال ابن داود فی تمام الحديث فدخل علی ابن اسباط فاخبره محمد ابن حسن ابن جهم الخبر
ج: در کتاب شهرستانی فکر میکنم ملل و نحل گفته کان الحسن ابن علی من شيعة جعفر الکذاب، من شيعة جعفر اشتباه عبدالله ابن جعفر را نوشته جعفر کذاب،
س: اين هم عبدالله ابن جعفر را نوشته
ج: اشتباه کرده به نظرم مرحوم تستری به اين اشتباه واقع شده توضيح داده بفرماييد
س: فدخل علی ابن حسن
ج: الی آخره اين را هم ردش بکنيد
س: تا بعد میرسد به اينکه له
ج: له يا و له،
س: و له
ج: خيلی عجيب اين است حالا شما يکی دوتا عنوان بعد نگاه کنيد نجاشی چون خيلی اديب است، خيلی اين کتابش اديبانه است عادتاً وقتی اسم میآورد يک له، اينجا يک واو اضافه کرده و له
س: بلی اينجا و له است
ج: حالا اسم بعدی را بخوانيد مثلاً
س: اسم بعدی بعدی هم و له است ولی بعدش ديگر له دارد
ج: بعدی هم و له دارد، بعد له يکی دوتای ديگر
س: بعدی حسن ابن علی ابن حمزه و له کتاب فضائل القرآن
ج: بعد،
س: حسن ابن ابی قتاده له کتاب نوادر
ج: ببينيد همه له دارد غالباً له دارد اينجا يک واو اضافه کرده اين خيلی عجيب است،
س: بعدیهاش ديگر همه له است اين دو نفر
ج: بعضیها هم دارد و له بازهم واو دارد حالا اين میشود نکته داشته باشد؟ روی واو هم حساب کرده نجاشی،
س:
45: 26
خود شهرستانی
ج: بخوان
س: شهرستانی ملل و نحلش است چه است؟
ج: کتاب کلامش نيست يک کتاب کلامی ازش چاپ شده تازگی من خيال میکردم آن باشد يا ملل و نحل است
س: بلی نه ملل و نحل است فقط يعنی جعفرش را درست گفتيد فرموديد يک توصيفی هم دارد در مورد حسن ابن میگويد و هذا جعفر
س: جلد و صفحه را هم بفرماييد
س: بلی حالا اين چاپی که اين همان چاپ حلبی است جلد يک صفحه 170 ايشان میگويد و هذا جعفر ميراث الحسن بعد
19: 27
ادعاه عليه انه فعل ذلک
ج: حسن يعنی امام حسن عسکری ديگر پس جعفر کذاب مرادش است
س: فرض کن جعفر کذاب اينجا در يک بحثی در مورد حسن ابن علی فضال میآورد میگويد انه فعل ذلک من حبل فی جواری و غيرها و کشف امره عند السلطان و الرعية و الخواص الناس
ج: و کُشِف امره
س: بلی و انکشف امره
ج: خيال کردم کَشف خواندی
ج: و تشتت الکلمه من قال بامامة الحسن و تفرقوا اصنافاً کثيره فثبتت هذه الفرقه علی امامة جعفر فرجع اليهم کثير ممن قال امامة الحسن منهم الحسن ابن علی ابن مفضل
ج: خيلی عجيب است اين شهرستانی با اينکه واقعاً خب مرد ملای است انصافاً حسن ابن علی زمان هادی فوت کرده چه ربطی به جعفر کذاب دارد،
س: بعد از وفات امام عسکری تازه پيدا
ج: اين 224 وفاتش است چه ربطی به سال 260 دارد خيلی عجيب است اين ظاهراً يک اشتباه، اين جعفر هم عبدالله ابن جعفر بوده عبدالله افتح ديگر، جعفر امام صادق، خيلی عبارت عجيب است نيست؟
س: بلی فقط اينجا بعد در ادامه در مدح ايشان میگويد که
ج: و کان حسن ابن علی ابن، حالا ابن فضال پسر را مینوشت معقول بود چون تا بعد از 260 بوده پدر که 224 نوشتند آخر اين چه ربطی به 260 دارد
س: بعد ايشان میگويد که و هو من اجل اصحابهم فقهائهم کثيرالفقه و الحديث
ج: شايد مرادش پسر بوده علی بوده آن کثير الفقه و الحديث است پسر است بيشتر است پسر بيشتر از پدر است، پدر معنوياً مقدم است پسر علماً و حديثاً مقدم است ليکن در قمیها پدر مشهور است پسر مشهور نيست اين هم يک چيز عجيبی است خيلی اين هم يک نکته حالا اين را يک فکری بکنيم و له
س: و له با له تنها فرق دارد يا نه؟
ج: آنچه که من به ذهنم آمد، نجاشی میخواهد اين جملهای که من نقل کردم راجع به، يک صفحه قبلش گفتم بخوانيد يک صفحهاش را بخوانيد اخبرنا بعد از آن
س: اخبرنا محمد ابن محمد
ج: اين يک جمله معترضه است مرحوم شيخ مفيد راجع به تشييع جنازه حسن و فلان و بعد که اين طور گفته، محمد ابن عبدالله انب زراره اين گفت نجاشی میخواهد بگويد اين جمله معترضه است يعنی اين داخل بحث کتاب نيست برای اينکه عبارتش را عطف بکند به مسأله اصلی واو آورده و له
س: که برود سراغ مطلب اولی
ج: روشن شد
س: بلی
ج: اگر اين نکته را نجاشی مراعات کرده خيلی فوق العاده است اين واو و له در بقيه میگويد فلان ابن فلان له، اين حسن ابن علی ابن ابی حمزه هم چون يک شرحی در وسط دارد يعنی آنجای که يک جمله معترضه نمیدانم روشن شد چه میخواهم بگويم اگر واقعاً چون من نگاه کردم چند صفحه ديگر هم نگاه کردم بعض جاها اين ضابطه مراعات نشده اما اگر انصافاً اين ضابطه را ما شما الآن چند صفحه را نگاه بفرماييد،
س: بلی حدود نود درصد اينها له
ج: له له واو ندارد،
س: بعض جاها واو دارد که و له بلی
ج: اين وله يک جمله معترضه در وسط آورده، يعنی میخواهد بگويد بابا اين جملهای را که من گفتم ربط به موضوع کتاب ندارد
س: حسن ابن علی ابن وشاء هم و له دارد
ج: و له دارد آنهم فاصله دارد وسطش
س: بلی اخبرنی ابن شاذان دارد وسطش
ج: دقت کرديد اگر اين باشد اگر اين مطلب درست باشد معلوم میشود تعبير واو را هم اينجا مرحوم نجاشی با چه دقت و ظرافتی به کار برده، اگر اين مطلب درست باشد میخواهد بگويد اين مطلبی که تا حالا نقل کرديم حدود يک صفحه اين از موضوع کتاب ما خارج است بر گرديم به اصل مطلب اما اگر گفت فلان ابن فلان له کتاب فلان اين چون خود موضوع است ديگر واو نمیخواهد بيارد، البته من فقط در حدود ده پانزدهتا بيستتا اسم حسن همين جوری نگاه کردم بقيه کتاب را نگاه نکردم ديدم بد نيست ضابطه بد نيست ليکن بعض جاها ديدم چيز شده يک کمی مثلاً با اينکه فاصله نداده واو را آورده و له اما اگر انصافاً اين قاعده را مراعات کرده باشد نشان میدهد که خيلی فوق العاده است اين مرد،
س: آن مواردی که کم باشد احتمال ناسخين و اشتباه
ج: احتمال، بلی اما راه عجيبی است دقت فرموديد نکته را اگر جمله معترضه آورده و له میگويد اگر جمله معترضه نياورده فلان ابن فلان بنی له کتاب کذا، يعنی میخواهد بگويد دنبال بحث هستيم، دنبال آن عنوان را مطرح کرده بحث را مطرح کرده علی ای حال اين مطلب هم يک نکتهای که اگر راست باشد خيلی دقت و ظرافت مرحوم نجاشی را اثبات میکند فوق العاده زياد فوق العاده، حالا و له من الکتب بخوانيد آقا،
س: و له کتاب الزيارات، البشارات، النوادر، الرد علی الغاليه، الشواهد من کتاب الله، المتعه، الناس هو المنسوخ، الملاحم، الصلاة، کتاب يرویه القميون خاصه،
ج: خب اين بعدش اين کتاب در کلمات شيخ صدوق زياد آمده علامتش هم يکی است يکی از اين مشايخ مجهول قم نقل میکند از ابن عقده از ابن فضال پسر از ابن فضال پدر، اين خودش علامتش واضح است میگويد و الکوفيون لايعرفون هذه النسخه، يعنی به عبارت اخری میخواهد که جعلی است اين نسخه، به عبارت اخری میخواهد بگويد نسخه جعلی،
س: کوفی لايعرفون اين را که میگويد فرموديد
ج: بعد دنبالش میگويد و قال احمد ابن حسن به نظرم نقل میکند بخوانيد عبارت را
س: کتاب يرويه القميون خاصه عن ابنه علی عن الرضا عليهالسلام
ج: خب
س: فيه النظر، اخبرنا ابوعبدالله ابن شاذان قال حدثنا احمد ابن محمد ابن يحيي عن ابيه قال حدثنا عبدالله ابن محمد ابن بنان عن الحسن،
ج: اين عبدالله ابن محمد ابن بنان غلط است، عبدالله ابن محمد ابن عيسی بنان اين طوری بايد باشد
س: عيسی بنان
ج: بن عيسی اين برادر احمداشعری است ما همچنان تکرار خواهيم کرد هی میگوييم عبدالله اشعری عبدالله اشعری اين است برادر احمد فی غاية الوثاقة و الجلالة و الفقاهة ليکن ايشان هم از جزو روات است ما انشاءالله در بحث فهرستی جزو کسانی که آثار عراق آوردن به قم اسم ايشان را میبريم، ايشان ملقب به بنان است عبدالله ابن محمد ابن عيسی الملقب ببنان ايشان ورداشته نوشته عبدالله ابن محمد ابن بنان اين غلط است صوابش عبدالله ابن محمد ابن عيسی بنان که بنان لقب عبدالله باشد
س: فی کتاب الزهد
ج: اين هم خيلی عجيب است اين نکته هم خيلی عجيب است دقت میکنيد، چرا؟ چون معلوم میشود با شهرتی که حسن داشته و شهرتی که نسبتاً کتابهايش داشته فقط عبدالله کتاب زهد را نقل کرده کس ديگر نقل نکرده، و اين طريق هم از طروقی است که نجاشی فقط دارد يعنی از ابن شاذان ابوعبدالله ابن شاذان شيخ طوسی ايشان را درک نکرده خب اين معنايش چه است؟ واقعاً همچو کتابی را داشته اين مرحوم چون نجاشی اگر آن طور که من الآن عرض کردم برای آوردن کلمه واو آن دقتها را کرده باشد، دقت کرديد
س: کتابه الزهد در رديف قبلی هم نبود
ج: نيست نه نيست شايد نجاشی میخواهد بگويد اين کتاب زهد را فقط عبدالله اشعری از ايشان نقل کرده و شايد مرادش اين باشد که اصولاً شايد اين کتاب جمع آوری عبدالله است روايات ابن فضال که در زهد بوده جمع کرده در اينجا روشن شد چه میخواهم بگويم اصلاً اين خيلی عجيب است، چون الآن انشاءالله کتاب فهرست شيخ را هم میخوانيم و عجيب اين است که نيست اسم کتاب اين احتمال دارد که چون نجاشی که من آن مقدمه واو را گفتم که اينجا روشن بشود با آن مقدمه که در واو دارد اين سند را بالخصوص میآورد به عبدالله دقت میکنيد و عبدالله مثل احمد نيست احمد يکی از شاگردهای مهم خود ابن فضال است اين برای انسان تعجب آور است احتمالی که من بيشتر به ذهنم میآيد اين است که اين کتاب زهد را عبدالله نقل کرده و احتمالاً جمع عبدالله روايات ابن فضال هست رواياتی که در زهد است جمع کرده گفته کتاب الزهد مماجمعته من روايات مثلاً ابن فضال يا احتمال ديگر شايد کتاب زهد مسوده بوده به مبيضه نرسيد دقت میفرماييد يعنی ايشان تحديث نکرده ايشان باش رفيق بوده رفته در خانهاش ازش گرفته يک نکتهای بايد الآن ما چون من دنبال حتمال يحتمل نيستيم اصولاً مبنای من يک نکتهای بايد باشد که اين کتاب را به ايشان نسبت داده، حالا بعد بخوانيد،
س: دنبالهاش دارد و اخبرنا ابن شاذان
ج: باز همين استاد ايشان که مختص ايشان است شيخ طوسی ايشان را نديده
س: عن علی ابن حاتم،
ج: حاتم قزوينی
س: عن احمد ابن ادريس، عن احمد ابن محمد ابن عيسی عنه بکتابه المتعه و کتاب الرجا
ج: کتاب رجال را فقط باز احمداشعری نقل کرده اينهم خيلی عجيب روشن شد،
س: در رديف قبلی نبود
ج: در رديف قبلی نبود و سند هم خوب است احمداشعری از شاگردهای معروف ايشان است معظم و لذا هميشه عرض کردم در کتاب کافی هرجا دارد ابن فضال مراد پدر است شيخ طوسی اول سند که مینويسد ابن فضال مراد پسر است اين دوتا با همديگر فرق میکند شيخ طوسی اصحاب بغدادی ما از ابن فضال پسر زياد نقل کردند اصحابنا القميين از ابن فضال پدر زياد نقل کردند احمد جزو روات مهم کتاب ابن فضال پدر است ايشان کتاب الرجال را نقل کرده دقت کرديد، اين آقايون مرحوم آقای حاج شيخ آقابزرگ و ديگران دقت نکردند که اين اسم کتاب اصلاً در فهرست کتب ايشان نيامده
س: نيامده فقط در اخبرنا آمده
ج: بعد بخوانيد
س: بعد مات الحسن سنه اربعه و عشرين و مأتين
ج: همين که نوشته بوديم گفتيم
س: بلی
ج: خب
س: ديگر اين حسن تمام شد،
ج: خب ببينيد الآن دقت بکنيد الآن آيا واقعاً کتاب الرجالی را که احمد نسبت داده به ابن فضال پدر از عبارت نجاشی اين طور در میآيد که در حالا خوب حالا عبارت شيخ را هم در فهرست بخوانيد فهرست آنجاست پايين خدمتتان الحسن ابن فضال،
س: در فهرست ابن نديم هم نيامده
ج: نيامده
س: نيامده فقط ابن فضال ابوعلی الحسن ابن علی تيملّی
ج: تيملّی اين را مرحوم شيخ نقل میکند از ابن نديم لذا نگفتيم
س: بلی کان من خاصة اصحاب ابيه، ابی الحسن
ج: ابی الحسن الرضا عليهالسلام الحسن اين را به ترتيب حروف الحسن ابن علی
س: حسن ابن علی بلی،
ج: خود فهرست به ترتيب نيست، اسپرينگر ترتيبش است،
س: صفحه 191 بلی اين کار اين فرهنگی، صفحه 93 شماره 191 الحسن ابن علی ابن فضال رحمه الله تعالی اين چون میگويند برگشته از فتحيه رحمه الله، به پسره ننوشتند خيلی خوب
س: کان فتحياً يقول بامامة عبدالله ابن جعفر ثم رجع الی امامة ابی الحسن عند موته و مات سنة اربعه و عشرين و مأتين، و هو ابن تيملّی،
ج:
0: 40
تيملّا،
س: بلی اينجا نوشته ابن تيملی بن ربيعة ابن بکر مولی تيمالله ابن سعلبه
ج: اين از قديمیهاست يعنی از تيمالله
س: روی عن الرضا عليهالسلام و کان خصيصاً به جليل القدر عظيم المنزلة زاهداً ورعاً ثقةً فی الحديث و فی رواياته له کتب
ج: فی الحديث يعنی آنچه که خودش نقل میکند، رواياته کتبی را که نقل میکند
س: ديگران را که روايت میکند، له کتب منها کتاب الصلاة و کتاب الديات و زاد ابن النديم کتاب التفسير و کتاب الابتداء و المبتدأ
ج: در کتاب ابن نديم که چاپ شده الانبياء و المبتدأ در بعض نسخش ابتداء و مبتدأ
س: ابتداء و مبتدأ، کتاب الطب
ج: و کتاب الطب اين هست در کتاب ابن نديم الآن هست، خب
س: و ذکر محمد ابن الحسن ابن وليد و کتاب البشارات و کتاب الرد علی الغاليه،
ج: يعنی شيخ طوسی حتی از ابن نديم، هم نقل اصلاً کتاب رجال را اسم نمیبرد خيلی عجيب است،
س: اخبرنا بکتبه و رواياته عدة من اصحابنا
ج: خب بعد
س: ديگر عن محمد ابن علی سند است ديگر بعدش
ج: بر میگرده به قم، عن محمد ابن علی ابن الحسين
س: عن محمد ابن علی ابن الحسين
ج: يعنی صدوق پسر
س: بلی عن محمد ابن الحسين
ج: محمد ابن الحسن بايد باشد ابن الوليد
س: عن ابيه عن سعد ابن عبدالله
ج: عن محمد ابن الحسين؟
س: آری همين جور است عدة من اصحابنا عن محمد ابن علی ابن الحسين که میفرمايد شيخ صدوق است
ج: بلا اشکال
س: عن محمد ابن الحسين
ج: عن محمد ابن الحسن است
س: عن ابيه عن سعد، سعد ابن عبدالله،
ج: ابيه غلط است اشتباه است
س: و الحميری عن احمد ابن محمد و محمد ابن الحسين
ج: اينجا درست است محمد ابن الحسين ابن ابی الخطاب
س: محمد ابن الحسين ابن ابی الخطاب
ج: يعنی دقيقاً مرحوم شيخ سند خوبی آورده به کتب ابن فضال و از طريق احمداشعری اين خيلی عجيب است،
س: حميری عن احمد ابن محمد و محمد ابن حسين
ج: حميری از عبدالله ابن جعفر از دو نفر يکی از احمداشعری يکی از محمد ابن الحسين ابن ابی الخطاب
س: بعد هم يک طريق ديگر است و اخبرنا ابن ابی جيد عن محمد ابن الحسن ابن الوليد قافيهاش هم جور در میآيد عن الصفار عن محمد ابن عبدالجبار اين هم قافيهاش جور در آمد، عن الحسن ابن علی ابن فضال بلی،
ج: اصلاً اسم کتاب رجال مطرح نيست، و مخصوصاً مرحوم شيخ معلوم میشود که میخواسته استيعاب بکند حتی از ابن نديم نقل کرده، نجاشی از ابن نديم نقل نمیکند،
س: صحيح هيچجا نقل نمیکند نديم نداشته
ج: چرا گاهی ديده به نظرم گاهی يادم میآيد شيخ هم دارد جای ديگر هم دارد ذکره ابن النديم،
س: بلی
س: تعبيرشان هم ابن النديم است نديم خالی نيست
ج: نه گفتند هردو به من که صحيحش نديم است اما ابن النديم هم میشود گفت،
س: بلی ايشان هم میگويد زاد ابن النديم
ج: بلی
س: بلی
ج: ايشان را با اينکه نزديک است ابن النديم، با اينکه معروف اين است که تحقيق اين است که نديم است ابن النديم است روشن شد آقا پس معلوم شد که اصولاً يک مشکلی اساسی که ما در اينجا داريم کتاب رجال را و نجاشی فوق العاده دقيق است مثلاً کتاب الزهد را ايشان نقل نکرد، همانی که عبدالله اشعری نقل کرده،
س: نجاشی در
21: 43
میگويد که ذکر ذلک ابوالفرج محمد ابن اسحاق ابی يعقوب النديم،
ج: نديم درست است،
س: باز هم چون ابی يعقوب میگويد ظاهراً يعنی صفت اسحاق میشود ديگر پس بايد ابن النديم بشود،
ج: شايد
س: ابوالفرج محمد ابن اسحاق ابی يعقوب النديم
ج: ابويعقوب بعد النديم ممکن است به اول بخورد، فی کتاب الفهرست، علی ای حال انشاءالله روشن شد تا اينجا نمیدانم بحث روشن شد از عجايب اين است که نه کتاب الزهد را به ايشان نسبت داده
س: نه رجال را
ج: نه رجال را البته دو طريقی را که نجاشی ذکر کرده از منفردات نجاشی است يعنی شيخ ابن شاذان را درک نکرد شيخ در اين فهارسی که در اختيارش بوده اصلاً اسم اين دو کتاب نيست کلاً و شيخ با احمد در حالا اين چرا اين جوری شده ما نمیدانيم يعنی مشکل کاری ما الآن اين است که در يک طريق احمداشعری نسبت داده به ابن فضال پدر کتاب رجال در طريق ديگری که بازهم شيخ دارد و زياد هم هست و درست هم هست سند آنجا سند يک مشکل دارد خود ابن شاذان توثيق خاصی ندارد البته ابن شاذان چون مشايخ نجاشش قبولش کردند، علی ابن حاتم هم ثقه ليکن يروی عن الضعفاء علی ای حال از عجايب کار اين است با اينکه راوی يکی است و آن احمد اشعری اصلاً کتاب رجال را به ايشان نسبت نداده،
س: نجاشی هم که در رديف کتابها نياورده،
ج: اول در رديف کتابها اصلاً نياورده و شيخ معلوم میشود که حتی به فهرست ابن نديم هم مراجعه کرده
س: که چيزی از قلم نيفتد،
ج: حتی عدهای از کتابهای که نجاشی اسم برده نياورده حتی همان کتاب ديگر المتعه را هم نياورده بکتاب المتعه و کتاب الرجال، دقت فرموديد
س: حالا رجال که پايش ضعيف میشود خيلی
ج: فوق العاده حالا ما اين دقتی را که راجع به کتاب الزهد کرديم آيا محتمل است اين رجال را خود احمداشعری جمع کرده
س: شبيه احتمال زهد
ج: شبيه احتمالی که الآن ما در پسر داديم يعنی ما الآن میتوانيم بنويسيم کتاب الرجال لعلی ابن حسن رجال آن وقت عبارات کشی را بياريم، عبارت کشی نگفته سئلت سئلت علی ابن، سئلت ابن فضال خود ما اين سئلتها را مطالب رجالی را جمع کنيم میگويم کتاب الرجال
س: احتمالش قوی است
ج: روشن شد احتمال دارد که خود احمداشعری برداشته اين مطالب را آورده احمداشعری در رتبه با پسر ايشان است پسر ايشان رجال دارد پسر ابن فضال آيا اصل اين کتاب ابن فضال پسر مال پدر بوده دوتا تقرير به ما رسيده يکی تقرير پسر يکی تقرير احمداشعری ليکن تقرير احمداشعری مشهور نشده آيا اين طور است احتمالاً؟ آيا ساخته و پرداخته خود احمداشعری است؟ يا اصلاً مراد ايشان از رجال ببينيد نجاشی را بخوانيد صفحه 51 نجاشی را نگاه کنيد
س: ذيلی
ج: بياريد صفحه 51 نجاشی را
س: صفحه 51
ج: بالايش را بياوريد عنوان بالا
س: حسن ابن حسين ارنی
ج: ارَنی
س: بلی الحسن ابن الحسين الارنی عن النجار مدنی له کتاب عن الرجال
ج: کتاب عن الرجال عن ابی عبدالله،
س: عن ابن محمد عليهما السلام
ج: دقت کرديد چه شد يعنی يعنی شبيه مشيخه ابن محبوب کتابی که نوشته اين طور روايات فلان عن ابی عبدالله روايات فلان عن ابی عبدالله روايات فلان عن ابی عبدالله، لذا اين را الآن جزو رجال ننوشتند در اين مأخذشناسی رجال شيعه الحمدلله اين را جزو رجال ننوشتند،
س: رجال عن ابی عبدالله يعنی آنهای که از ابی عبدالله روايت کردند
ج: کردند ايشان جمع کرده،
س: بلی
ج: ما حدثنی به فلاناً ما حدثنی الرجال عن ابی عبدالله حالا باز همان صفحه پاينش را نگاه کنيد،
س: حسن ابن حسين سکونی
ج: سکونی
س: الحسن ابن الحسين السکونی صفحه 51 شماره 114 عربی کوفی ثقه کتابه عن الرجال
ج: عن الرجال فقط ننوشته از که؟
س: بلی اخبرنا احمد ابن محمد
ج: کتابه عن الرجال
س: اخبرنا فلان به
ج: دقت کرديد
س: بلی
ج: کتابه يعنی ايشان مثلاً روايات فلان روايات فلان مثل آن طبقات شيوخ فلان طبقات شيوخ
س: مثل مشيخه که از اهل سنت داشتيم
ج: مثل مشيخه که اهل سنت روشن شد کتابه عن الرجال ممکن است اين کتاب هم کتاب عن الرجال بوده احمداشعری،
س: بلی کتاب الرجال
ج: احمداشعری حالا صفحه بعدی به نظرم حسين ابن سيف ابن عميره است نيست؟
س: صفحه بعد حسين ابن زيد و حسين ابن علوان و حسين ابن ابی العلاء
ج: آن پايين پايين نيست حسين ابن سيف
س: نه حسين ابن ابی العلاء است،
ج: ورق بزنيد
س: بلی حسين ابن نعمان،
س: جسارتاً صفحه 56 است، شماره 106
س: 56 بلی حسين ابن سيف پايين صفحه 56 شماره 130 الحسين ابن سيف ابن عميره
ج: هردوش من يکجای ضبط ديدم هردوش دارد، عُميره و عَميره هردو درست است،
س: ابوعبدالله النخعی له کتابان
ج: ببينيد، احدهما عن اخيه
س: کتاب يرويه عن اخيه،
ج: علی،
س: ابن حسين
ج: کتاب يرويه عن الرجال،
س: يرويه عن الرجال
ج: يعنی يک کتاب بالخصوص حدثنی اخي، حدثنی همهاش اخی اخی است يک کتاب ديگر نه حدثنی فلان بعد حدثنی فلان اسم روات را آورده
س: مشکل حل نمیشود با کدام کتاب میخواهيد تطبيق کنيد در فهرست شيخ طوسی بازهم منحصر میشود به احمداشعری، کتاب عن الرجال هم اگر باشد
ج: يعنی کتاب عن الرجال اين را خود احمداشعری درست کرده میخواهم اين را بگويم اين ساخته و پرداخته خود احمداشعری است مال ابن فضال نيست،
س: نباشد
ج: مال مثل همان کتاب الزهد برادرش آخر ببينيد شيخ با چه دقتی اسم میبرد مشايخ قم هم اسم میبرد از طريق احمداشعری هم اسم میبرد
س: ولی اين کتاب را نسبت نمیدهد
ج: ولی اين کتاب را نسبت نمیدهد،
س: با اينکه برايش خيلی مهم است رجال در همچو کتابی قاعدهاش اين است که بگوييم
ج: مخصوصاً روی من مقدمه را برای چه عرض کردم چون ما میخواستيم بگوييم که کتابی باشد که اينها بهش مراجعه کردند، نکته اين بود ديگر بحث ما فقط اسم کتاب،
س: اول اين را بياريد
ج: باز اول اين را بيارد اگر اين کتاب را ايشان نوشته برای توثيق و تصنيف کرده برای اين جهت اول بايد اين را میآورد و بعد هم مرحوم نجاشی ليستی از کتابهايش داده اصلاً اسم کتاب الرجال نيست کتاب الزهد هم نيست،
س: قرينه کشی هم که اول فرمودند،
ج: که؟
س: کشی هم از يک کتاب نقل نمیکند
ج: ابداً نه آن مال پدره، پسره آنهم کشی
س: بلی بلی
ج: آن تازه مال پسر است، مال پدر نيست اما اين که پسر کتاب در رجال دارد اين مسلم است، چون هم شيخ دارد هم نجاشی هم بالفعل مطالب رجالش را ما ديديم، حالا از کتابش نباشد مطالبی رجالش را ديديم ما راجع به پسر جای شبهه نيست،
س: ولی پدر اين احتمالها است درش
ج: اما اينکه آيا نجاشی روی حرفهای اين کشی اعتماد کرده آن بحث ديگری است چون الآن مواردی شما نگاه کنيد الآن عمر ابن خالد واسطی را نجاشی شرح حالش را دارد اما نمیگويد ثقه در کشی نقل میکند از ابن فضال ثقه کشی صراحتاً توثيقش کرده، چون ابن عمر ابن خالد متفق عليه است بين اهل سنت که کذاب، يکی از نقاطی است که بين ما و اهل سنت به جای نمیرسد اين است چون الآن مشهور رجالیهای ما حتی مثل آقای خويي اين را توثيق کردند، عمر ابن خالد اين همانی است که کتاب مسند زيد را نقل کرده منحصر به ايشان هم است عمر ابن خالد واسطی منحصر به عمر ابن خالد است اهل سنت بالاتفاق يک نفر نگفته ثقه البته در يکی از کتب اهل سنت به نظرم يا ابن ماجه باشد يا ابوداود يک حديث واحد از اين آورده عمر ابن خالد عن زيد ابن علی در يکی از کتب اهل سنت آمده يکدانه حديث و در همان بحث هم علماء بهش حمله کردند که اين حديث ضعيف است اين آقا کذاب است چرا اين حديث را ورداشتی آوردی،
س: نقلهای رجالی در معرفة الرجال يعنی در همين کتاب کشی ابن فضال پدر هست
ج: نه ندارد حسن نيست علی ابن حسن است
س: نه حسن است، خود حسن است يکی آن قصهای زراری که
37: 52
ج: نه اين مالی به حساب با سند نقل میکند اين به عنوان نوشتهای بوده در مدح زراره اين حالت رجالی ندارد نه،
س: اين داستانی که
48: 52
امام صادق میفرمايد ما هو
51: 52
من العراق ايشان میگويد حدثنی حمدويه قال حدثنی
ج: ببينيد نيست کتاب رجال رجالش را حمدويه عن محمد ابن عيسی قاعدتاً نيست؟
س: يعقوب ابن يزيد
ج: عن يعقوب ابن زيد؟
س: عن الحسن ابن علی
ج: خب بلی اصلاً معلوم است کتابش است اين معلوم میشود از کتاب يعنی اين فرض کنيم در يک بحثی راجع به متعهای چيزی بوده اين حديث را آورده در مقابله بين امام صادق و ربيعه ابن ابی عبدالرحمن ربيعه ابن فرخ چون اين ربيعه از علمای معروف مدينه بود حتی در يک روايت ما هم داريم در کتب ما هست که امام صادق نشسته بودند در يک حلقهای که ربيعه هم بود در آنجا بعد يک کسی آمد از ربيعه سؤال کرد ما تقول اين نشان میدهد که خيلی عنوان داشته با وجود امام صادق آن وقت اين مبدع رأی هم اين است قياس اين است لذا شده ربيعة الرأی اصلاً،
س: ربيعة الرأی بهش میگويند
ج: ربيعة الرأی اسمش رأی نيست و اصلاً ابوحنيفه که دو سال در مدينه بوده پيش اين درس خوانده در مدينه رأی پيش نمیرود روايت و سنت رسولالله پيش میرود اين ور کوفه در کوفه رأی جا میافتد و الا رأی را اساساً از مدينه گرفت، از همين ربيعه گرفته ربيعة الرأی از آن روايت خيلی عجيب است معلوم میشود در حلقهای آمده که امام صادق از ربيعه سؤال میکند فقال فی عنقه سکت ربيعه، آن روايت را میخواهيد بياريد، فقال أ فی عنقک معلوم میشود تقليد هم اين است آخر اين بحثی دارند که تقليد من فتوای مجتهد را به گردنم میاندازم چون قلاده است ديگر يا من عملم را به گردن مجتهد میاندازم دينم را به گردن مجتهد، أ فی عنقک معلوم میشود معنای دوم است، قال أ فی عنقک فسکت ربيعه، بار دوم سؤال کرد بعد گفت أ فی عنقک فقال الامام الصادق هو فی عنقه اجاب ام لم يجب،
س: يعنی برعهدهای
ج: بر عهده آن است حالا که گفت همين که فتوی داد در عنقش است ديگر نمیخواهد سؤال بکنيد أ فی عنقک میخواهی روايتش را
س: کشی صفحهاش را هم بفرماييد
ج: نه اين کشی نيست اين، اين يکجاي ديگر است، به يک مناسبت ديگر، به نظرم شايد در کافی در اصول آنجاها باشد،
س: قابر مقايس
ج: مثلاً يک چيزی اين جوری است حالا نه آن طور
س: بلی در کافی، و هو ان المفتی ضامن
ج: در همان کتاب حجه و کتاب العلم،
س: جلد هفت را جسارتاً
ج: جلد هفت؟
س: بلی
س: قضائه
س: در کتاب القضاء
ج: کتاب القضاء آنجا
س: ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابی عمير عن عبدالرحمن ابن حجاج قال کان ابوعبدالله عليهالسلام قال کتبت
ج: اين عبدالرحمن خيلی مرد فوق العادهای است و با سنیها خيلی مأنوس است هی سؤال و جواب زياد دارد بلی بفرماييد، سندش هم صحيح است الآن
س: فی حلقة ربيعة الرأی
ج: خيلی عجيب است اين تعبير حلقه را به ربيعه نسبت میدهد، که امام صادق خيلی عجيب است اين انصافاً عبدالرحمن ابن حجاج کم لطفی کرده بينی و بين الله شأن امام اجل از اين حرفهاست بلی
س: فجاء اعرابی فسئل ربيعة الرأی عن مسأله و اجابه فلما سکت قاله الاعرابی أ هو فی عنقک؟ فسکت عنه ربيعه و لم يرد
ج: يرد عليه،
س: يرد عليه شئ فعاد عليه المسأله فاجابه بمثل ذلک فقال له الاعرابی أ هو فی عنقک فسکت ربيعه فقال ابوعبدالله عليهالسلام هو فی عنقه قال او لم يقول و کل مفت ضامن،
س: قال ام لو يقول يعنی هو
ج: فی عنقه ام لا؟ نه من يک نکته ديگر استفاده کردم تقليد معلوم میشود اين بوده معنايش چون لفظ تقليد ما داريم در روايات میخواهی روايتش را بياری ان المرجئه نسبوا رجلاً فقلدوه تعبير قلدوه دارد، ان المرجئه نسبوا رجلاً،
س: مع يقلدوها،
ج: اين خب چون از امام صادق امام عسکری در تفسير نقل کرده چون وضع روشنی ندارد آن ظاهراً تفسير کلاً مجعول است اين نمیتوانيم اما اين در اين بعد اين هم به نظرم در کافی است اما در کافی شايد جلد هشت باشد نمیدانم الآن در ذهنم نيست،
س: فقلدوه که نيست ولی در کافی است،
ج: همان گفتم،
س: شيخ صدوق فکر میکنم،
ج: ان المرجئه نسبوا رجلاً، مرجئه را هم مرجئه زياد است از الفاظی است که زياد است پيدا شد، اگر فقلدوه باشد تقلدوا تنها را نشان میدهد يا نه؟ نشان نمیدهد چون فاء ندارد،
س: نه من همان قلدوه تنها را میخواهم پيدا کنم بعد
ج: علی ای حال الآن برای ما يک شبهه کلی وجود دارد در اصل کتاب
س: بلی که راجع به
ج: مخصوصاً آن نکتهای را که در واو ما گفتيم، اگر نجاشی اين مقدار حواسش جمع است و مخصوصاً میگويند مرحوم آقای بروجردی مبدع اين نظريه بوده که نجاشی ناظر به کتاب شيخ است شايد نجاشی میخواسته بگويد در روايات احمداشعری کتاب الرجال هست، اما شيخ از احمداشعری نقل میکند اصلاً همچون کتابی نيست در کتابهای ايشان ليستی هم که خود نجاشی میدهد نيست، بعد هم يک کتاب باز نسبت میدهد که باز نه پيش شيخ است نه در ليست ايشان، آن به عبدالله اشعری برادر ايشان،
س: اين کافی است، نسب رجلاً لم تحبس طاعته فقلدوه و انتم نسبتم رجلاً فرضتم طاعته ثم لم
ج: فرضتم
س: فرضتم طاعته ثم لم تقلدوه و هم اشد منکم تقليداً
ج: اين تقليد باز میخورد به اينکه به گردن گرفته، لم تقلدوه نه عمل نکرده، سندش را بخوان
س: علی ابن محمد عن سعد ابن زياد عن ابراهيم ابن محمد الهمدانی عن محمد ابن
ج: که خيلی خراب است آن
س: قال قال ابوالحسن يا محمد انتم
ج: درست بخوان اين در همان که گفتم جلد هشت است؟
س: جلد يک صفحه 73
ج: پس باب علم است
س: باب التقليد اصلاً عنوانش باب التقليد است
ج: خب اين باب علم است ديگر بعد از کتاب عقل و جهل
س: بلی کتاب عقل و جهل است،
ج: عقل و جهل يا علم و جهل؟
س: علم و جهل
ج: ای!
س: بلی کافی عقل و جهل است
ج: خب میدانم بعدش علم و جهل است آخر
س: بعدش؟
ج: کافی اولش عقل و جهل است بعد علم و جهل است چون در مقابل هردو گفته میشود، و بعدش کتاب توحيد است بعدش که کتاب الحجه است قاعدتاً بايد بخورد به علم و جهل حالا میگوييد خورده به عقل و جهل خيلی عجيب است،
س: قاعدتاً علم و جهل ندارد همين علم و جهل است،
ج: بعدش هم علم دارد کتاب العلم دارد
س: کتاب العلم تنهاست،
س: باب العلم دارد،
ج: همين باب العلم
س: باب بعض العلم باب النهی عن القرب و غير
ج: باب العلم دارد بعدش در يک روايت در اين باب العلم نيست
س: عرض کردم در کتابی همان کتاب دوم نشده، بلی در بعد از آن است بعد از اين نوادر دارد بعد باب رواية الکتب يا کَتب هو الحديث
ج: کُتُب
س: بلی باب
ج: اينها به علم میخورد به عقل نمیخورد اينها به علم میخورد،
س: بلی بعدش باب التقليد
ج: عرض کردم باب علم است خب بخوانيد از اول اينکه سند ضعيف بود، علی ابن محمد عن سهل ابن زياد عن ابراهيم ابن محمد الهمدانی
ج: ابراهيم ابن محمد را الآن نمیشناسم، بفرماييد
س: عن محمد ابن عبيده قال قال لی ابوالحسن عليهالسلام
ج: عجيب و غريب است سند، يک کمی طولانی است حديثش نه،
س: بلی همين که عرض کردم يا محمد قال يا ابوالحسن عليهالسلام يا محمد انتم اشد تقليداً ام المرجئه قال قلت قلدنا و قلدوه فقال لم اسئل عن هذا
ج: اين قلدنا به عهده گرفتيم بيشتر آن فی عنقک يعنی در گردن مفتی انداختيم قلدنا و قلدوه بعدش
س: فقال لم اسئلک عن هذا، فلم عندی جواب اکثر من جواب الاول فقال ابوالحسن عليهالسلام ان المرجئه
ج: نسبوا رجلاً فقلد
س: نسبوا رجلاً لم تفرض طاعته
ج: تٌفرض طاعته
س: چون ظاهراً اينجا به اعتبار بعدی بايد لم تَفرض باشد
ج: نه لم تُفرض واضح است، يعنی فرض الله طاعته فعلی که به خدا نسبت داده میشود، به صورت مجهول است
س: و چون بعدش هم به آنها نسبت داده
س: بعدش چه است؟
س: قلدوه و انتم نسبتم رجلاً و فرضتم طاعته، فرضتم دارد
ج: يعنی معتقد شديم که طاعتش مراد از فرضتم اين است،
س: خب آنهم انی لم تَفرض باشد يعنی معتقد نشده
ج: بلی
س: و ثم لم تقلدوه فهم اشدّ منکم تقليداً
ج: اينجا هم لفظ تقليد داريم آنجا هم أ فی عنقک داريم به جای تقليد خب آقا برگرديم به بحث خودمان انصاف قضيه فعلاً برای ما ابهام کلی وجود دارد نجاشی رحمه الله از احمداشعری کتاب الرجال و متعه نقل کرده، احمداشعری خود مرحوم نجاشی ليست کتابها را داده اين دو کتاب نيست برادرش هم کتاب الزهد نقل کرده که آنهم نيست، متأسفانه هردو کتاب در اين ليست موجود نيستند و احتمالاً ساخته اين دوتا باشد احتمالاً يا آن طريق ضعيف است يا احتمالاً کتاب عن الرجال مثلاً کتاب ايشان نوشته يا مثل ما الآن خود ما میتوانيم الآن مباحث رجالی پسر را جمع بکنيم از کشی، بگوييم کتاب الرجال لابن فضال صغير به اصطلاح جمع بکنيم، اين جمع ماست، احمداشعری که کوفه رفته خدمتی، رفته پيش ابن فضال پدر مجموعه مباحث رجالی ايشان را جمع کرده، در حقيقت مثل جمعی که برادرش کرده کتاب الزهد، پس بنابراين کتابی به نام کتاب الرجال مال ايشان اصلش ثابت نيست و علی تقدير ثبوت در اختيار شيخ يا نجاشی بودن که محل کار ماست يعنی محل کار ما اين نيست که اسمش کجا آمده، محل کار ما مراجعه اين دو بزرگوار چنين چيزی وجود ندارد و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين اين هم راجع به ابن فضال،
س: اگر اين راوی آن کتاب الرجال را درست کرده باشد، ديگر کتاب رجالی پيدا میشود منتهی متأخر از ابن فضال
ج: طبعاً ديگر خودش ايشان درست کرده، بلی اين جمع آوری ايشان است الآن هم در آثار احمداشعری به نظرم رجال داشته باشد حالا بعد نگاه میکنم .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين
دیدگاهتان را بنویسید