الذریعة (جلسه10) سهشنبه 1400/03/11
س: کشف الظنون به چه مناسبت اسمش کشف الظنون است عن اسامی کتب و الظنون حالا اينکه کشف العيون و الاستار و آنها خوب است ولی کشف الظنون يعنی
ج: يعنی اوهام و خيالاتی که راجع به کتب هست از بين برود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد که راجع به يک شوخی کرديم مثلی که يواش يواش داريم جزء غيبگوها میشويم، يک نکتهای بقی در کتاب مرحوم حسن ابن محبوب عرض کرديم راجع به کتاب حسن ابن محبوب، خب نه آن سه نسخه در اين کتاب هم سه نسخه آورده اين در اين کتابی که حالا چون ايشان بحثی کردند ايشان،
س: کتاب طبريان است
ج: نه اين حديث پژوهی آقای مهريزی است، اين همين طور که در آن کتاب هم عرض شد هدفما نقادی کتابها نيست يعنی هدفما به اصطلاح نامبردن از اينکه مثلاً چنين مطالبی چاپ شده ايشان يک فصلش را اختصاص دادند، بازسازی مصادر رجالی شيعه به عنوان بازسازی مصادر شيعه مصادر رجالی آن وقت يک تحقيقی کردند که ايشان تا قبل از نجاشی اولاً ايشان کاملاً تا به اصطلاح تا زمانی به اصطلاح نجاشی را همين طوری که ما عرض کرديم ايشان از قرن اول تا زمان نجاشی را متعرض شدند و مجموع کتابهای را که ايشان به اصطلاح خودشان تا زمان مرحوم نجاشی بوده 117 تا کتاب نامبردند، 117 کتاب ايشان نامبردند، خب يکی از اين کتابها همين بود که ما سابقاً بررسی کرديم يعقوب ابن شيبه از اهل سنت که ايشان تسميه من روی عن اميرالمؤمنين من اصحابه، ديگر چون راجع به اين صحبت کرديم سهتا هم پنج و شش و هفت راجع به کتاب حسن ابن محبوب صحبت کرده،
س: عين همان قبلی است
ج: ها! سهتا مثل آن قبليه راجع به کتاب حسن ابن محبوب يکی به عنوان، البته ايشان به عنوان رجال ابن محبوب اين رجال ابن محبوب همچنانکه در ذريعه خوانديم بعد هم مشيخه يا مشيِخه يا اسم ديگر دارد يکی هم معرفة روات الاخبار اين سه کتاب را هم از ايشان به اصطلاح ايشان نامبرده، نکتهای که الآن در اينجا چون ايشان توضيحاتی دادند بعد از اينکه اين مطالب را ايشان بلی متعرض شدند باز يک بحثی راجع به مصادر برجای مانده به اصطلاح که در اختيار آقايان بوده مصادری که به اصطلاح ايشان از آنها نامبرده که اسم اينها الآن موجود است اين مصادر بر جای مانده را ايشان شماره گذاری کردند طبق اين شمارهای که ايشان دادند، عرض کنم که 17 تا کتاب را به عنوان، نه 18 و 19 تا کتاب را به عنوان به اصطلاح از کتابهای به جا مانده، عرض کنم حضور با سعادتتان که راجع به کتابهای به جا مانده من عرض کردم که متعرض میشويم فقط اين نکتهای، میخواهين
س: بلی حديث پژوهی اسم کتاب آقای بلی
ج: نکتهای را که میخواستيم عرض بکنيم راجع به اين جهت اين بود که اين مطلبی که ايشان متعرض شدند خب در اين نکته که از قرن اول تا زمان نجاشی چهار صد و پنجا بنابر مشهور ما هم با ايشان ايشان اين نکتهای را به عنوان يک مبحث تاريخی بررسی کردند يعنی ايشان بررسی کردند که چه کتابهای از آن زمان موجود بوده و چه کتابهای به اصطلاح به ما رسيده فعلاً در اختيار ما هست يا کسان ديگر از آنها نامبردند نکتهای را که ما عرض کرديم فرقش با نکته ايشان در اينجاست چن ايشان اين دو نکتهای را که من عرض کردم نياوردند باز من تکرار میکنم نکتهای را که ما عرض کرديم اين بود چون شيخ طوسی در کتاب عده فرمودند که يکی از ادله بر حجيت خبر اين است که علمای شيعه کتبی را در رجال و در جرح و تعديل نوشتند، تضعيف کردند توثيق کردند لذا اين معلوم میشود که بحث رجالی در نظر شيعه معتبر بوده اين نکته اين بود يعنی ما آمديم هدف از بحث خودمان را در اينجا که به اصطلاح آشنايي با مصادر رجالی تا قرن پنجم اين قرار داديم آيا بالفعل واقعاً حالا غير از اين مواردی که اسم برده شده آيا واقعاً کتابهای رجالی در اختيار شيعه بوده و کتابهای بوده که درش توثيق و تضعيف و اين قسمتها بوده که مرحوم شيخ میفرمايد و استفاده میکند کما اينکه مرحوم شيخ میخواستند برخورد اصحاب ما حتی با کتب اهل سنت، يعنی ايشان که کتب اهل سنت که نه، کتب مخالفين شيعه براساس وثاقت بوده نکته رجالی بوده اينها را ما توضيح داديم که اين مطلب ايشان متأسفانه درست نيست و به اين مناسبت متعرض اين بحث، اصلاً هدفما از بحث اين بود يعنی هدفما از بحث اين بود که آيا واقعاً همين طور که ايشان ادعا میکنند آيا اين طور هست يا نه؟
و نکته ديگرش يعنی اين هم شبيه آن که مرحوم آقای خويي میخواستند بگويند که صد و اندی مثل ايشان که صد و هفدهتا کتاب اسم برده يا پانصد کتاب قبل از نجاشی در علم رجال ما موجود داشتيم و اگر نجاشی مطلبی را نقل کرده اين شهادت عن حس است از آنها گرفته از آنهای که معاصر آنها بوده که ما روی اين نکته يعنی هدفما بحث ما اين نکته بود فقط اين نبود که آيا چندتا کتاب الآن موجود است چندتا کتاب اسمش به ما رسيده میخواستيم اين نکته را واضح بشود که آيا واقعاً چنين مطلبی بين شيعه رواج داشت آيا شيعه چنين مطلبی را اصولاً داشت، کتبی را در رجال نوشته بود برای اينکه مثلاً به آنها به تضعيف و به توثيق آنها نگاه بکند يا مصادری در اختيار نجاشی بوده که از آنها اخذ کرده باشد بحث ما در حقيقت اين بود يعنی آنی بحثی را که ما اساساً در اينجا محل شاهد خودمان داشتيم در حقيقت اين بحث بود بحث اساسش اين بود، البته ايشان نکته نکته تاريخی گرفتند که چه کتابهای از آن زمان مانده ما نکتهای تاريخش به جای خودش عمده اين قسمت دوم يعنی قسمت اساسی ما اين بود يکی به خاطر کلام شيخ که اين مطلب را تأييد بر حجيت خبر گرفتند آيا واقعاً کتابهای رجالی داشتيم آيا واقعاً کتابهای بوده که توثيق و تضعيف داشتند و آيا اينها صد و خردهای کتاب بودند همين طور که اين آقا صد و خردهای، خب الآن چهار کتاب ايشان که روشن شد سهتا کتاب مال ابن محبوب بود، يک کتاب هم مال يعقوب ابن شيبه اهل سنت بود که عرض کرديم اينها اصلاً ربطی به اين عوالم ما ندارد.
راجع به ابن محبوب راجع به آن دو کتاب يکی معرفة روات الاخبار که فعلاً در کلمات مرحوم ابن شهرآشوب آمده ما انشاءالله تعالی به مناسبتهای متعددی متعرض اين نکته میشوم انشاءالله تعالی باذنه تبارک و تعالی که مرحوم ابن شهرآشوب در معالم العلماء هم افرادی را نام میبرد هم کتابهای را نام میبرد که جای ديگر نيامده و ظاهرش هم بعضيا میخورد که مثلاً حالت مثلاً خرافه داشته باشد اصلاً واقعيت خارجی اصلاً نبوده حالا مثلاً ايشان سماعاً شنيده، سينه به سينه نقل شده ساده بوده ايشان برداشته آنها را نوشته نکتههايش را الآن ما نمیدانيم متأسفانه از نوشته موجود معالم العلماء اين نکته را البته ايشان از مجموعه کتب ابن شهرآشوب کثرت اطلاع ايشان کثرت مراجعه ايشان کثرت نقل از مشايخ ارتباط با مشايخ کثرت خود مشايخ انصافاً کاملاً واضح است يعنی انصافاً در کتب متعدد ايشان اما در اين کتاب معالم العلماء متأسفانه ما آثاری که مثلاً سر نوشته به ما بدهد که ايشان از کجا اين مطلب را آورده و از کجا اخذ کرده نداريم ليکن مطالب عجيبه دارد انحصاری به اين مورد نيست يعنی خيال نکنيد فقط اين مورد ايشان اسم کتاب معرفة روات الاخبار نقل کرده که کس ديگر نقل نکرده خصوصاً که ديديم مرحوم شيخ طوسی در ترجمه حسن ابن محبوب سعی کرده هر کتابی که به او منسوب است نقل بکند حتی آنچه که نديم در فهرست آورده و خلاف طريقه شيخ طوسی هم هست چون شيخ طوسی فهرست را براساس اجازات تنظيم کرده ابن نديم فهرستش بر اساس جود خارجی کتب است اصلاً دو روش است دو روش مختلف است مع ذلک کله میبينيم که مرحوم شيخ طوسی چنين کتابی را از ايشان اسم نبرده حالا گفته شده اشاره کرده مرحوم حاج شيخ آقابزرگ اين تفسير مشيخه باشد، آنهم روشن نيست آنهم متأسفانه قابل قبول نيست روشن نيست علی ای حال کتابی ايشان ديده نقل کرده و اين را ما اجمالاً میدانيم البته اين هست اين انصافاً قابل انکار نيست و ظاهراً مرحوم ابن شهرآشوب مصادری فراوانی بالاخره از قرن ششم است ايشان، مصادر فراوانی در اختيار ايشان بوده ديگر ايشان بدون اين که آيا اين درست است درست نيست؟ مقابله بکند تأکيد همانی که ديديد نقل کرده اما اينکه ايشان سماعاً باشد و شفاهی خلاف ظاهر است احتمالاً اما آن مصادری که در اختيار ايشان بوده من خود من چند در مورد کتاب ابن شهرآشوب يا اسم يا کتاب را میديديم که اين هيچ جای ديگر نيامده بعد که به اين کتاب ايضاح قاضی نعمان مراجعه شد که تازه چاپ شده ديديم همانها دقيقاً در ايضاح آمده يعنی همان اسماء و همان اسماء کتب هم اسماء مؤلف هم اسماء کتب، در کتاب ايضاح قاضی نعمان آمده اين قدر دقيق آمده که من اصلاً فکر کردم اين نسخه واحده که از کتاب ايضاح است اين مال ابن شهرآشوب بوده اصلاً اين در اختيار ابن شهرآشوب بوده اين قدر دقيق است عجايبی در اين کتاب موجود است اينها در کتاب ابن شهرآشوب من پيدا کردم،
س: طبق به اصطلاح معالم ابن شهرآشوب
ج: معالم ايشان، آن وقت لذا به ذهن من اين طور فعلاً آمده ايشان اگر مطلب عجيب و غريب، مثلاً ايشان از حسن ابن خالد برقی که عموی برقی پسر میشود و برادر محمد ايشان از امام هادی(ع) يک تفسير صد و بيست جلدی نقل میکند،
س: خيلی عجيبه
ج: بلی حالا غير اين که ما همچون تفسيری نداريم همچو بحثی اصلاً نشده کتاب تفسير و لذا مرحوم حاج شيخ آقا بزرگ هم احتمال دادند عدهای که اين تفسير امام عسکری همان تفسير حسن ابن خالد برقی است ليکن بين اين دو بزرگوار اشتباه شده ليکن اين کتاب که ربطی به امام هادی ندارد يعنی اين کتاب که واضح است که نوشته خدمت امام عسکری رسيديم و بعدش هم اسم حسن ابن خالد برقی درش اصلاً نيامده هيچ نکتهای از حسن ابن خالد برقی نداريم تازه همينی هم که الآن ناقص است تکميل بشود 120 جلد نمیشود اصلاً اين صحبت 120 جلد، و اين حسن ابن و پنج سال و نيم امام عسکری پنج سال و نيم امام هادی بيشتر بلی غرضم امام تقريباً سی و پنج سال از سال دويست و بيست تا سال دويست و پنجا و پنج غرضم اينکه آنچه که الآن ما در اينجا به اصطلاح با او برخورد میکنيم مثلاً خود حسن ابن خالد برقی الآن در مجموعه کتب ما يک روايت نيم سطری ازش نداريم نه 120 جلد تفسير يک روايتی که نيم سطر باشد مال حسن ابن خالد برقی الآن ما نداريم غير از اين نوشته، اما اينکه مرحوم ابن شهرآشوب مثلاً از فرض کنيد از اين درويشها اينهای که معرکه درست میکنند در خيابانها شنيده باشد اين خيلی بعيده حالا از چه مصدری بوده کجا بوده اين نکتهای که ايشان تساهل دارند نمیشود انکار کرد اما اينکه معتقد باشيم ايشان بدون مصدر مطلبی نوشته قابل قبول نيست اين معرفة روات الاخبار که ايشان نسبت داده احتمالاً در يکی از اين کتبی بوده که الآن به دست ما نرسيده ليکن شواهد موجود ما به هيچ وجه تأييد اين کتاب را نمیکند يعنی مضافاً به اينکه هيچ نحو،
س: عين شيخ آورده خود همين دليل نيست که کلام شيخ طوسی را خواسته اينجا معنی بکن، مشيخه را، معرفة،
ج: بلی اين معرفة روات الاخبار بين عبارت شيخ طوسی در وسط آمده
س: بلی
ج: چون شيخ طوسی دارد کتاب مشيخه کتاب الحدود اين دارد کتاب المشيخه معرفة روات الاخبار الحدود يعنی درست آن ترتيب مثل همان، حالا آيا ايشان تفسير کرده ما نمیدانيم الآن اطلاع نداريم اما به هر حال آن نکته اساسی اين است که معتقد بشويم مثلاً معرفة روات الاخبار ايشان در اختيار نجاشی يا شيخ بوده و اصحاب ما رو اين کتاب مراجعه کردند يا نجاشی اينها ديگر حرفهای خيلی عجيب و غريبی است يعنی هيچ شاهد خارجی غير از کلام مرحوم يا مثلاً همين تعبير اصول اربعه مأه چندبار عرض کردم اين تعبير اصول اربعه مأه منحصر است از طريق ابن شهرآشوب است هيچ جای ديگر نيامده و ايشان هم از شيخ مفيد نقل نکرده در هيچ يکی از آثار شيخ مفيد نيست اين مطلب اصلاً قبل از ابن شهرآشوب تعبير به اصول اربعه مأه ولو به نحو اشاره در کلمات شيخ يا نجاشی يا شيخ در عده اصلاً و ابداً وجود ندارد،
س: اگر در کلام شيخ مفيد بود قاعدهاش اين بود بعض ديگر غير از معالم هم میکند،
ج: بلی هيچ احدی نقل نکرده و اگر بنا بود واقعاً مضافاً به اينکه اصلاً خود اين هم دو جور نقل است يکی از اينکه اين چهار صد اصل از زمان امام صادق تا زمان امام عسکری يا از زمان اميرالمؤمنين تاز زمان امام عسکری دو جور نقل هم شده يعنی اين جور دوم نقل مال ابن شهرآشوب نيست مال افرادی که بعد آمدند فرض کن مثلاً شهيدثانی ديگران اينها اسمهاشان هست که نقل که کردند دو جور نقل شده از زمان اميرالمؤمنين تا امام عسکری از زمان امام صادق تا زمان امام عسکری تازه همين هم دو جور هم نقل شده اين نقلی هم که خودش ضعيف است دو جور از مرحوم ليکن ظاهراً از امام صادق تا امام عسکری باشد مرادشان بعيد است از اميرالمؤمنين، به هر حال چون منحصراً اين کتاب در اختيار، در به اصطلاح کتاب معالم العلماء آمده اثبات وجود کتاب مشکل است فضلاً از اينکه نسخه از آن موجود باشد يا اصحاب بر او اعتماد کرده باشد اين راجع به کتاب معرفة روات الاخبار.
و اما کتاب مشيخه چون ديروز آن عبارت را خوانديم میخواهيد بازهم بخوانيد اين در احمد ابن الحسين ابن عبدالملک احمد ابن حسين عبدالملک ازدی يا عودی، آنجا ببين عبارت نجاشی هم آنجا هست نجاشی هم دارد از معجم آقای خويي بياريد در آنجا متعرض میشود،
س: بلی
ج: احمد ابن حسين ابن عبدالملک، عبارت نجاشی متأسفانه در اينجا خيلی روشن نيست اصولاً نجاشی چون متعرض ابن محبوب نشده اصولاً کلماتش خالی از ابهام نيست اما شيخ در اين جهت کلماتش بهتر است،
س: فهرست شيخ، سومين چاپ اسپرينگر، شماره 50
2: 19
احمد ابن حسين ابن عبدالملک ابوجعفر الازدی در پرانتز
ج: عوی
س: عودی هم گذاشتدن،
ج: بلی نسخه بدل،
س: کوفی ثقه مرجوح اليه،
ج: اين عبارت نجاشی هم هست
س: ثقه
21: 19
ج: بلی خيلی عجيبه نجاشی
س: وبّب کتاب المشيخه بعد ان کان منثوراً و جعله علی اسماء الرجال
ج: اسماء شيوخ يا رجال
س: اسماء رجوع
ج: مرحوم نجاشی نوشته اسماء شيوخ نه،
س: قاعدهاش شيوخ است بالاخره مشيخه
ج: بلی بايد شيوخ باشد،
س: اسماء شيوخ
ج: اين عبارت نجاشی دقيقتر است اسماء شيوخ بايد باشد
س: و لم يعرف شئ ينسب اليه غيره،
ج: اين را هم نجاشی دارد همين طور،
س: عبارت نجاشی هم همين است؟
س: يعنی ما يعرف له مصنف غير انه جمع کتاب فلان و بوبّه علی اسماء الشيوخ
ج: بلی البته شيخ طوسی دارد که کان منثوراً يعنی مشيخه حسن ابن محبوب پراکنده بود ايشان جمع کرد بعد دقت بکنيد سمعنا هذه منه زيادی است،
س: سمعنا
ج: چيز دارد آقای فهرستی آقا طباطبايي داری؟
س: بلی دنبال همين بودم ايشان اين جوری است عبارتش سمعنا هذه النسخه من احمد ابن عُبدون
س: عبدون
ج: بلی،
س: سمعنا هذه النسخه من احمد
ج: بلی اين منه دارد منهاش زيادی است واضح است
س: بلی
ج: بلی واضح است زيادی است
س: در نسخه اصلی عن است، اما در هر صورت فرق نمیکند منه نيست من و عن،
ج: بلی زياد است بلی، ببينيد عبارت يعنی مشکل اساسی که آن شب ما بحثمان به اينجا رسيد که ما نمیدانيم دقيقاً اين احمد ابن حسين چه کار کرده با کتاب مشيخه حسن ابن محبوب، يک احتمال اين است که منثور بوده يعنی کتاب مشيخه نسخ متعددی در کوفه داشته آن وقت اين نسخ متعددی که داشته مختلف بوده مثلاً بعضیهاش اولش عبدالله ابن سنان بود بعضیها اسم پنجم عبدالله ابن سنان بوده بعضیها مثلاً چهار تا فقط اسم داشته بعضیها ششتا اسم داشته بعضیها دهتا داشته يا مثلاً چهارتا فقط اسم داشته، بعضیها ششتا اسم داشته بعضیها دهتا داشته يعنی کاملاً متفرق بوده مثلی همين الآن که مثلاً میگويند ديوانهای حافظ بعد از ايشان تا قرن دهم مثلاً چندين بعضیهاش مثلاً چند غزل زيادی دارد يکی دارد، يکی، و ما يک نسخهای نوشتم تمام غزلهای که تا قرن دهم در نسخ کتاب حافظ آمده جمع کرديم يک احتمالش اين است که ايشان به اصطلاح اين کتاب را متفرق بوده در بازار متفرق بوده ايشان آمده همه را جمع کرده و همه را هم به ترتيب اسماء شيوخ که مشيخه باشد يا مشيخه باشد يا ضبط صحيحش اصلاً در کتب اهل سنت نه اين است نه آن است حالا من چون آن شب هم عرض کردم راجع به اين کلمه بحثی داريم خوب شد نگفتيم اين حتی ضبطش هم اختلاف دارد، کلمه مشيخه اصلاً آنها مُشيَخه نوشتند به ضم ميم از عجايب اين است که مُشيخه نوشتند که خيلی هم تعجب آور است تاج العروس اين را مفصل دارد چندين ضبط برايش دارد مَشيخه و مشيَخه را درش نياورده، بين ما معروف است به مَشيخه، يا مشيِخه اين دوتا را نياورده اگر تاج العروس کلمه شاخ نگاه بفرماييد ايشان چندين ضبط از اين کلمه آورده بلی و انشاءالله تعالی بنا بر اين گذاشتيم که يک سفر ديگر يک بحث ديگری که انشاءالله راجع به آثار ابن محبوب و تأثيری که دارد کارهای فهرستی ابن محبوب آنجا متعرض اين نکته بشويم.
فقط من يک نکتهای را عرض بکنم در اين کتاب کشف الظنون خوب میدانيد اهل سنت اصطلاحات دارند، جامع سعيد دارند نمیدانم سنن دارند آن وقت معجم دارند مسند دارند مشيخه هم دارند، يا مُشيَخه کيفيت جمع احاديث مسند دارند آن وقت مسند، که ايشان آورده نسبتاً زياد آورده همين تصادفاً جلد مسند اينجاست مسندها را تعجب آور است ببينيد مسند را دارد، بببينيد مسند دارمی نگاه کنيد،
س: مسنددارمی
ج: همان دنبال مسندات دويست و چهار قديمترين مسند را به دارمی نسبت داده بعد میگويد اين مال دارمی نيست جمع کردند نگاه کنيد مسانيد،
س: مسنددارمی صفحه 1682
ج: ببين دويست و چهار است اين قديمترين مسند است حالا همان صفحه بالايش مسندالامام الکاظم دارد
س: بلی بالای همين صفحه، رواه ابومعين الاصفهانی و روی عنه هذا المسند موسی ابن ابراهيم
ج: اين مروزی اين را که توضيحاتش هم دادم سابقاً يک روز ديگر عرض کردم، اين با سندی ابن شاهک رفيق بوده زندانبان موسی ابن جعفر معلم بچههای سندی ابن شاهک بوده اهل خراسان بوده اين به خاطر رفاقت با سندی ابن شاهک اجازه میگيرد برود زندان خدمت امام کاظم برسد آن وقت ايشان نقل میکند اين مسند را خب اين دارمی نگاه کنيد اول من الّف میگويد بخوانيد،
س: و ابومحمد
17: 24
عبدالواحد ابن عبدالرحمن ابن بهرام، بهرام فارسی است،
ج: بلی اصلش
س: الدارمی السمرقندی المتوفی 255، خمس و خمسين و مأتين و قد عده ابن الصلاح فی المسانيد فوهم فی ذلک لانه مرتب علی الابواب
ج: نه دارمی پس نيست يکی ديگر از دارمی دارد غير از اين،
س: چه است نکتهاش نکتهاش را ببينيد
ج: ببينيدش بين پرانتز دويست و چهار نوشته، شايد من باز اشتباه،
س: بلی شافعی است
ج: نه شافعی هم نه،
س: آخر نوشته مسند الشافعی المتوفی سنه 204
ج: نه میدانم مسند شافعی را جمع آوری کرده يکی ديگر هم هست دويست و چهار از اين محدثين است،
س: بسيار خوب حالا نگاه میکنيم،
ج: در مسانيد ايشان غالباً دارای
5: 25
فوات را نوشته
س: بلی،
ج: يکی ديگر دارد دويست و چهار احمد ابن حنبل دويست و چهل و يک،
س: مسند حسن ابن سفيان المتوفی سنه 203 حسن ابن سفيان
ج: ديگر
س: ديگر عرض شود که امام اعظم 150
ج: مسند امام اعظم مال خودش نيست مسند ابوحنيفه مال خودش نيست
س: مسند ابی داود 204
ج: ها! مسند ابی داود،
س: از صفحه 1674
ج: آن وقت نوشته و هو قيل هو اول من کتب فی کتب فی،
س: آری مسند ابی داود، هو سليمان ابن داود الطيالسی المتوفی سنه اربعه و مأتين قيل هو اول من صنف مصانيف
ج: ها! دقت فرموديد، نکتهاش را البته ظاهراً اگر مرادش مسانيد باشد يعنی خودش نوشته شافعی و ابوحنيفه را جمع کردند، و الا ابوحنيفه قبلش است آن وقت تعجب اين است که ايشان اگر نوشته اول من صنف فی المسانيد شما که موسی الکاظم نوشتی بايد ايشان را اول بنويسی،
س: بلی
س: اشکال گرفت خودش گفت اين چون جمع است مال ايشان نيست، پس مستند نيست
ج: البته بعد خودش اشکال میکند،
س: بعد اشکال هم گرفت
ج: بعد خودش اشکال میکند اما مسند موسی الکاظم که جمع نيست،
س: مسند امام موسی کاظم جمع نيست،
ج: نه موسی ابن ابراهيم مروزی از ايشان نقل میکند
س: استاد نسبت به مروزی میشود ديگر بايد جامع ششم میشود
ج: نه نه،
س:
29: 26
منعم اصفهانی
ج: اصفهانی که قرن پنجم است چهار صد و خردهای، يا سه صد و خردهای
س: روی عنه هذا المسند موسی ابن ابراهيم
ج: روی عنه دارد موسی ابن ابراهم مروزی چاپ شده مسند الامام الکاظم آقای جلالی چاپ کرده از فرانسه،
س: بلی خب اين جمع آورش است ديگر،
ج: نه نه نسخه ازش ديده،
س: مگر يک نسخه جامع دارد يعنی مصنفش يک جامعی است
ج: نه ايشان، ايشان وقتی نقل میکند از امام کاظم به عنوان اينکه ناقل از امام کاظم است
س: آن ناقل از مسند نيست خودش جامع مسند است
ج: نوشته آن نوشته اما قائل مسند خود امام کاظم است،
س: بلی آن وقت اين اشکال است خوب، الآن اينجا هم کشف الظنون گرفت ديگر گفت اگر کسی مصنف نباشد،
ج: نه میگويد جمع کرده مثل شافعی مثل ابوحنيفه را بعدها جمع کردند، اين نه از امام شنيده از خود امام شنيده، مضافاً به اين که در کتب اهل سنت اين صحيفةالرضا را هم به عنوان مسند الامام رضا نقل میکند چه عجب ايشان نام نبرده، دقت کردين آن وقت بيارين مشيخه اين مسند بعد برويم مشيخه، مشيخههاش کمتر اند مسندش خيلی زياد است، من بحث مشيخه را الآن مطرح نمیکنم چون ميشخهها که ايشان دارد تاريخ ندارد اما اسمهاش به نظرم قرن پنجم ششم است،
س: مشيخه صفحه 1696 بلی مشيخه ابن بخاری، اين توضيح دارد مشيخه ابن شاذان، ابن الغاری ابی بکر، ابی الفتح، ابی الظفر، ابی عبدالله ابی عمر،
ج: اينها تاريخ نگذارشته،
س: شايد هم تاريخ ندارد، بخاری و مشيخه بغداديه
س: ابن بخاری
ج: ابن بخاری چند
س: 690 است
ج: میگويم يعنی مال متأخر است خيلی
س: بغدادی هم 576
ج: هفتاد و شش آن وقت اگر اين مطلب حالا ايشان میگويم نمیخواستيم وارد بحث مشيخه بشويم اگر اين باشد معلوم فضل به شيعه بر میگرده اولين کسی که مشيخه نوشته جعفر ابن بشير است،
س: تاريخ آنها را هم نگاه کنيم ببينيم
ج: ببين، میخواهی تاريخ آن دقت کردين،
س: بقيهاش 674 هرچه تاريخ
س: نوشته ابن شادان مثلاً تاريخش ندارد
ج: نه خيلیهاش ندارد حالا ديگر يکی دوتاش يکی دوتاش هم که دارد متأخر اند خيلی،
س: بلی آنها هم خيلی متأخر اند
س: آنهای که دارد قرن هفتم است آنهای که ندارد ندارد،
س: ندارد
ج: و عددش هم کمتر است
س: بلی مجموعاً بيستتا نمیشود،
ج: غرض در مشيخه من نگاه کردم لذا اينکه میگويم امشب وارد بحث نشدم گفتم من نگاه کنم تاريخ وفيات اينها را نگاه بکنم که ببينم آيا
س: بيست و سهتاست کلش
ج: بيست و سه تا، که اينها تاريخشان اگر اين مطلب ما درست باشد جعفر ابن بشير اول من صنف المشيخه، بعد از جعفر ابن بشير، حسن ابن محبوب معلوم میشود الفضل المتقدمی انصافاً بر میگرده به، فقط من الآن وفات جعفر ابن بشير در ذهنم نيست، نمیدانم اصلاً حالا ضبط کردند نگاه کنيد جعفر ابن بشير را
س: اين ايضاح المکنون دارم نگاه میکنم که فضل ابن شادان را کی زده؟ البته احتمال دارد که فضل ابن شاذان باشد اشتباه کرده،
ج: آخر يک فضل ابن شاذان رازی داريم از اهل سنت
س: چون الآن در ايضاح المکنون گفته که فرائد الکوفه لفضل ابن شادان الشيعی
ج: اين مال ماست آن رازی مال آنهاست اين نيشابوری است،
س: در کشف الظنون فضل ابن شاذان
ج: ما در فضل مشيخه نداريم ما در شيعه دوتا داريم يکی جعفر ابن بشير يکی هم ابن محبوب، اسم کتاب مشيخه باشد دوتاست يکی جعفر ابن بشير که الآن تاريخ وفاتش دقيقاً، اما ابن محبوب دويست و بيست و چهار است و جعفر ابن بشير به حسب طبقه الآن در ذهنم مقدم بر ابن محبوب است،
س: 208 است جعفر ابن بشير کوفی بجلی 208
ج: میگويم در ذهنم که مسلم جلو بود اما اينکه يعنی شانزده سال آن وقت اگر اين باشد خيلی لطيفی است يکی از چيزهای است که الشيعه سبقوا غيرهم، يعنی اولين کسانی در مشيخه جمع حديث را براساس مشيخه کردند اين مرحوم به حساب حالا میخواهی ضبط اسم را هم در تاج العروس بخوان،
س: میخواهم عرض کنم که اين احتمال تاريخ کشف الظنون فضل ابن شاذان باشد يک خرده زياد است چون در ايضاح المکنون همه را فضل ابن شاذان آورده
ج: فضل ابن شاذان متوفای دويست و شصت است باز دويست و هشت خيلی جلو است اما در کتب ما مشيخه، مشيخه ندارد همين نکتهاش همين است،
ج: نسبت ندادند حالا میخواهين تاج العروس را نگاه کنيد ضبط کلمه عجيب اصلاً مشيخه و مشيِخه نديدم انواع،
س: مشيخه اصلاً محتوايش چه است؟ از خود همين کتاب سنیها هم
ج: ها! احسنتم
س: محتوای مشيخه چه است
ج: میگويم حالا من چون میخواستم اصلاً نمیخواستم حتی همين مقدار را هم امشب عرض بکنم فقط به عنوان اشاره مثلاً معجم داريم مسند داريم مشيخه داريم يک اسامی خاصی که،
س: اين ظاهراً آن طور که فرمويد اين فضل ابن شاذان اهل سنت بايد باشد چون در زرکلی عبارتش اين جوری است، البزاز مدخلش اين است البزاز 339 تا 425 متوفای 425 الحسن ابن احمد ابن ابراهيم الحسن ابن محمد ابن شاذان ابوعلی البزاز محدث بغدادی له کتب منها فلان و فلان و مشيخه مخطوط، اين آقا 425 هم فوت کرده مشيخه هم داشته احتمال دارد شادان شاذان بوده پس همين آقای سنی بوده،
ج: چهار صد و بيست و پنج،
س: چهار صد و بيست و پنج است خيلی متأخر میشود،
ج: از همه الآن بلی آقا
س: دوتا مشيخه هم دارد مشيخه الصغری و يک مشيخه
س: کبری و صغری
س: يعنی نهمی را چيز نکرده،
س: اينجا هم نوشته کبری و صغری
س: بلی بلی در عبارت چيز هست
ج: پس معلوم میشود نسخه هم دارد هنوز
س: بلی بلی البته شماره نسخه را هم زرکلی داده گفته در ظاهريه است،
ج: نسخه هم دارد معلوم میشود ديگر چاپ فقط نشده،
س: احتمال دارد که چاپ شده باشد حالا از آن زمان تا حالا
س: بلی در اين کتابهای سنی ها که بگرديم ممکن است چاپ هم شده باشد
ج: چاپ هم شده باشد علی ای حال اين هم نکتهای بود که غرض کلمه مشيخه بعد در دنيای اسلام جا باز کرد اما نه مثل مسند و معجم آنها بيشتر است هم مسند هم معجم خيلی بيشتر اند،
س: آن ضبط را هم دارد
ج: که؟
س: همان تاج العروس که فرموديد
ج: چرا خواندم من خود ديدم چرا
س: شماره ظاهريه را فقط نسخهاش را نوشته،
س: بلی
س: آنهای که مجموعه ظاهريه را دارند بگوييم بگردند
ج: هست کسانی که اينجا مجموعه کامل داشته باشد،
س: ظاهريه حالا زيادش منتشر شده در همان فايلها، حالا الآن میشود نگاه کرد که در اين هست يا نه؟ ايشان میگويد که مشيخه به فتح ميم و کسرها،
ج: مِشيَخه
س: يا مَشيَخه و سکون شين،
ج: مش،
س: بلی و فتح تحتيه،
ج: مِشیَخه
س: و ضمها
ج: مِشيُخه،
س: و مشيُخه
ج: ضبطهای عجيب و غريب را نوشته باز خدا رحم کرده ما دوتا بيشتر نخوانديم حالا باز مُشيَخه مُشيَخه،
س: مُش ندارد فقط بعد میگويد و به فتح ميم و کسر المعجمه، مَشيِخه
ج: مَشِيخه
س: آری ديگر مَشيخه میشود مشيِخه
س: آخر میگويد کسر معجم
ج: معجم شين ديگر خب
س: کسر شين،
ج: نه مَشيخه هم پس دارد شايد در آن نسخهای که
س: بعد میگويد مشيُخا هم دارد انگار
ج: نه به ضم ميم هم دارد مُشيخه هم دارد
س: حالا اينجا که نبود به ضم ميم
ج: چرا دارد،
س: ضم
ج: ميم
س: تحتيه بود آن همين عبارت همين بود خواندم
ج: مَشيُخه نه، ضم تحتيه مشيُخه نه، نه به ضم و کسرش بعد به مُشيَخه اين طوری هم دارد،
س: ادامهاش را ببينيد نيست
س: در اين چاپ نه، بعدش میشود مشيوخا،
ج: مشيوخا هم دارد، هست اينجا تاج العروس مقابل من است الآن مشکل ندارد حالا چون بحث نمیخواهيم حالا خارج بشويم برگرديم به بحث خودمان، آنچه که من احساس میکنم احساس خود من اين است، يک احتمال هم دارد که کتاب مشيخه حسن ابن محبوب ويراشهای مختلف داشته، يعنی مثلاً خود حسن ابن محبوب آنچه که مربوط به عبدالله ابن سنان است مثلاً در يک نسخهای که داده بيرون مثلاً صدتا حديث از عبدالله ابن سنان است در نسخه بعدی صد و بيست و تا حديث است اضافه کرده يک احتمال دارد که مثلاً فرض کنيد مثلاً اين کتاب نسخ متعدد داشته بعضیها پنجتا از روات از بعضیها ششتا از روايت است و اين کاری که الآن احمد ابن الحسين کرده ظاهراً کاری است که به خود کتاب ضربه نزده يعنی کتاب کتاب ابن محبوب است حالا عبارتش بخوان عبارت شيخ در فهرست لذا میگويد سمعنا هذه النسخه خوب دقت نمیگويد سمعنا هذا الکتاب،
س: بلی سمعنا هذه النسخه دارد
س: مشيخهها خيلیهاش چاپ شده، بخاری و فلانی حتی اين مشيخه آقای چيز هم الصغرايش چاپ شده منتهی در اين مشيخههای که الآن من دارم میبينم چاپ شده مشيخهای
ج: ما هم از مشيخه ابن محبوب يک مقدارش چاپ شده ديگر در مستطرفات سرائر
س: آن سنیها که کامل چاپ شده ديگر کاملاً معلوم میشود که
ج: چه کار است؟
س:
49: 35
ج: دقت کردين ببين میگويد سمعنا هذه النسخه وقتی میگويد سمعنا،
س: هذه النسخه من احمد ابن
ج: نمیگويد سمعنا هذا الکتاب خوب دقت کردين
س: اين نکته مبوب و مرتب،
ج: يعنی معلوم میشود که به عنوان يک نسخه مطرح بوده نه اينکه ايشان اضافاتی کرده جا به جا کرده ايشان يک نسخهای که کتاب متناثر بوده منثور بوده متفرق بوده ايشان جمع کرده و بخوان عبارت را سمعنا هذه النسخه،
س: النسخه من احمد ابن عبدون قال سمعتها من علی ابن محمد ابن زبير عن احمد ابن الحسين ابن عبدالملک
ج: ننوشته از که؟
س: نه ديگر احمد ابن الحسن ابن عبدالملک ديگر
ج: خيلی خوب
س: در مشيخههای اهل سنت، يک مشيخه به نام ابن تهمان در مجله مجمع اللغه عربی
ج: به نظرم ابن تُهمان باشد
س: اينها خودشان ضبطی که کردند نوشته تَهمان
س: مجمع اللغه العربيه را داريم شمارهاش چند است؟
س: مجمع اللغه شماره بلی چاپ سال 1983 بعد ايشان اينجا صفحه 53 شروع شده ادعا میکند که يعنی در چيز نوشته متوفای 168 است بعد اين جوری کتاب شروع میشود که اخبرنا الشيخ ابوالمعالی عبدالله ابن عبدالرحمن سند کتاب را آورده تا اين جا رسيده که فلان فلان عن فلان حدثنی ابراهيم ابن تهمان عن عباد ابن اسحاق عن محمد ابن زيد عن ابی اسحاق مولی عبدالله ابن شرح قيل ابن جعشوم عن عمرو ابن العاص قال قال رسولالله(ص) ان اول الناس هلاکاً قريش و ان اول قريش هلاکاً اهل بيت،
ج: بعدش
س: بعد حديث دوم عن عباد ابن اسحاق عن عمر ابن سعيد عن محمد ابن مسلم زهری عن عربه عن عايشه قالت قال رسولالله(ص) ان اول الناس هلاکاً قومک و اول الناس هلاکاً اهل بيت، چه نوشته؟
س: مثل عايشه
7: 38
که میگويد اول الناس نجاتاً بعد
س: سومش، هلاکاً که هلاک شده، عن عباد ابن اسحاق عن هاشم ابن هاشم عن عبدالله ابن وهب عن ام سلمه قالت دخل رسولالله(ص) بيتی فقال
ج: خب حالا که اين خوانده شد خود اين ترجمه اين شخص و عباد ابن اسحاق اين دو نفر اين تمام،
س:
30: 38
س: دويست و هشتتا حديث است
ج: نه اين معلوم میشود ترتيبش اين جوری است اول حديث عباد ابن اسحاق است، چندتا حديث همان که من عرض کردم ترتيب حديث را به لحاظ شيوخ آورده اول عباد ابن اسحاق
س: اين حديث ام سلمه حديث مال گريه پيامبر بر سيدالشهداء است
ج: بعد ديگر
س: میخواهيد متن را بخوانم
ج: نه بخوانيد که عباد ابن اسحاق تمام بشود بعد که میآيد؟
س: عباد ابن اسحاق چهارمی هم آن است، مال زيد آن وقت حديث مال زيد ابن خالد است، پنجمی عباد،
ج: اين همان نکتهای که من عرض کردم طبق شيوخ البته آن را مشايخش ترتيب میبندد،
س: دوتا عباد است بعد ده و يازده سماک ابن حرب است، بعد همين طور دارد که سماک ابن حرب تا میرسدبه حديث نوزده نوزده میشود موسی ابن عقبه،
ج: موسی ابن عقبه جزء مشاهيرشان است به نظرم در بخاری هم هست اسمش موسی ابن عقبه،
س: بعد از موسی ابن عقبه شماره بيست و شش میشود عن مطر،
ج: مَطَر مَطَر
س: مَطر عن قتاده عن سعيد ابن جبير میرود تا اينکه برسد به ابی زبير
ج: ابی زبير عن جابر است
س: عن جابر است
ج: عن جابر ابن عبدالله انصاری،
س: چيز دارد قرب الاسناد دارد ديگر عن جابر انه قال مثلاً چيز ديگر ندارد بعدش
ج: چون اين ابوالزبيره 110 است خودش متوفای 110 است و لذا آنها هم بحث دارند که آيا اصلاً اين به نحو سماع بوده کتاب بوده نوشتن، محل بحث اسا اصلاً معروف يکی از بحثهای رجالی اهل سنت ابوالزبير محمد ابن مسلم محمد ابن همچو اسمی عن جابر جابر ابن عبدالله انصاری
س: بعدش عجيب است مثلاً چهل و هفتش عبدالله ابن عمر میشود حالا به تعليق بر سند است،
ج: حتماً
س: بايد تعليق باشد و الا که
ج: درک نکرده ايشان
س: باز چهل و هشت دوباره میشود عباد ابن اسحاق،
ج: چندتا باز عباده،
س: چهل و نه هم عباد منتهی از پنجا میگويد عن الحجاج ابن حجاج اين هم احتمالاً
ج: شايد روايتی هنوز اينها روايت عباد ابن اسحاق است اصلاً
س: همچنين همهاش تعليق باشد
ج: همهاش تعليق باشد، از عباد ابن اسحاق خود عباد ابن اسحاق را بياريد الآن عباد ابن اسحاق در ذهنم نمیآيد در مثل تهذيب الکمال اگر در کتب سته باشد، عباد ابن اسحاق را ببينيد که است؟ الآن در ذهن من نمیآيد، خب اگر اين باشد که متوفای 168 است اين بر شيعه مقدم است چون جعفر ابن بشير دويست و هشت است اين قبل از شيعه است، اما به نظرم اسمش در اين کتاب نيامده مسند، در کتاب کشف الظنون
س: مسند ابراهيم ابن تهمان
ج: نه نبود اسمش نبود
س: اينکه در تهذيب الکمال در جلد چهارده صد و سه میگويد عباد ابن اسحاق در مدخل عباد برايش شماره نزده محقق بعد میگويد که هو عبدالرحمن ابن اسحاق، عبدالرحمن ابن اسحاق المدنی يأتی، بعد در عبدالرحمن
س: مسند يا مشيخه
ج: در مشيخه بلی
س: بلی آن وقت پس اين عباد را ارجاع داد به بعد و عبدالرحمن ابن اسحاق بعد آنجا در؟
ج: عبدالرحمن
س: عبدالرحمن آورده، شماره 3755 حالا در اين چاپی که من از کتاب چيز دارم چاپ همان بشار
18: 42
مؤسسه الرساله جلد 16 صفحه 519 ايشان گفته که عبدالرحمن ابن اسحاق ابن عبدالله ابن حارث ابن کنانه القرشی الآمری المدنی مولی بنی عامر ابن لؤی،
ج: لؤَی
س: لؤَی و يقال السقفی، و يقال له عباد ابن اسحاق و هو اخ هشام ابن اسحاق ابن کنانه نزل البصره روی عن ابراهيم ابن عبيد ابن رفاعه زهری و ابيه اسحاق ابن عبدالله ابن حارث ابن کنانه و اسحاق ابن عبدالله ابن ابی طلحه و الحسن البصری و زيد ابن ابی عتاب و سعد ابن
ج: زياد است هنوز به ترتيب حروف الفبا برو
س: بلی اين همين طور زياد میشود روی عن فلان
ج: آن وقت رمز هم زده که از چه کتبی؟
س: بلی يک سری را زده اما اولش را با بخ بخ و ميم زده
ج: ميم که مسلم است بخ هم بخاری ادب، نه ادب است ب يعنی ادب است ادب بخاری، يعنی در صحيح ازش نقل نکرده در ادب نقل کرده،
س: ادب بخاری
ج: ادب بخاری
س: بلی بعد روی عنهم ابان ابن يزيد العطار و ابراهيم ابن تهمان آن وقت ابراهيم ابن تهمان را د و سين زده
ج: سين که نسائی د هم ابوداود است، پس آن دوتا نيستند دوتا گفت اول پس بيش از دوتاست اول گفتي بخاری و ميم،
س: اول مدخلش همين نوشته بخ ميم
ج: نه معلوم میشود ابوداود هم نقل کرده خب،
س: میگويم اين خود چاپی که کرده اول مدخلش نوشته بخ ميم
ج: نه ديگر خودش اسم نسائی را هم برده،
س: پس اسماعيل ابن عليه را گفته که بخ دال سين
ج: عُليه اسم مادرش
س: بعد میگويد قال و قال آخر چندتا قصه هم در موردش آورده میگويد قال يحي ابن سعيدالقطا سئلت عنه بالمدينه فلم أرهم يحمدون و کذالک قال علی ابن المدينی،
ج: مدينی بابا مديَنی چه است؟
س: بلی
ج: معروف به، اصلاً وقتی میگويد قال علی مرادشان ايشان است علی ابن المدينی اينها يک اصطلاحی دارند که کسی که در مدينه بوده و مانده باشد مدنی میگويند کسی که اصلش مدينه بوده در آمده مدينی میگويند ايشان مدينی است و از بزرگان است يعنی در رتبه همان مثل بخاری و احمد ابن حنبل و اينهاست ليکن در قصه خلق قرآن با احمد ابن حنبل مخالفت کرد احمد قائل به قدم قرآن شد ايشان قائل به خلق است لذا يک مقدار محدثينها با اين خيلی خوب نيستند و الا اين خودش ائمه خيلی فوق العاده است در اين شأن در شأن حديث درش بحثی ندارند فقط در اين مسأله خلق قرآن چون قائل به خلق قرآن شد ديگر گفتند در محن است اصطلاحاً میگويند فی المحنه، در ايام محنت مرادشان از محنت، محنتی به اصطلاح شلاقهای که به احمد ابن حنبل زدند بفرماييد و مسأله خلق قرآن
س: بعد میگويد و قال علی ايضاً
ج: علی ببينيد از بس اين مشهور است تا گفتند علی يعنی ابن المدينی يعنی علی ابن المدينی و قال علی ايضاً يعنی میخواهم بگويم در بين اهل سنت و لذا گاهی اوقات اينهای که چاپ میکنند مینويسند يعنی ابن المدينی علی ابن المدينی به خاطر شهرتی که دارد ايشان،
س: سمعت صفيان و سئل عن عبدالرحمن ابن اسحاق قال کان قدرياً فنفاه اهل المدينه و جائنا ههنا مقتل الوليد و لم نجالسه،
ج: و جائنا ههنا يعنی ظاهراً کوفه ديگر چون صوفی هم مال کوفه است
س: بلی و قالوا انه قد سمع الحديث و قال يزيد ابن ذريع،
ج: به نظرم ذَريع باشد به نظرم جای ديدم من ضبطش ذَريع خب بگوييد
س: ما جاء من المدينه احفظ منه و کان کوسجی، و قال ابوبکر ابن زنجبي، سمعت احمد ابن،
ج: خيلیهاش را ديدم ضبط کردند زِنجبی، زِنج به کسر زِ ابن زِنجبی، يا زِنجويه الآن میگويند ضبط صحيحش زنجويه است خب بفرماييد
س: سمعت احمد ابن حنبل يقول عبدالرحمن ابن اسحاق المدنی رجل صالح او مقبول و قال عبدالله ابن احمد عن ابيه صالح الحديث و ربما قال اسماعيل قال و عبدالرحمن هو واحد کان له اسمان عباد و عبدالرحمن، عباد ابن اسحاق و عبدالرحمن واحد،
ج: علی ای حال اگر اين طور باشد معلوم میشود که اولين کسی که اين کار را کرده در ميان اهل سنت همين ابراهيم ابن تهمان باشد اين را خود کلمه ابن تهمان بيار که ببينيم اين در اين کتابهای ما
س: کتابهای ما که بعيد باشد
ج: نه در کتابهای ما نيست در کشف الظنون هم که در مشيخه ابن تهمان نياورده
س: نياورده بلی
ج: مگر باز ايضاح المکنون ابراهيم ابن تهمان چون آن به حسب مؤلف است ايضاح المکنون به حسب مؤلف است،
س: بلی
ج: غير از ذيل کشف الظنون است
س: میگويد که فقط
ج: ابراهيم ابن تهمان چه نوشته
س: فقط در آخر اين آقای عبدالرحمن ايشان عبارتش اين است استشهد ابن البخاری فی الصحيح، بن البخاری منظورش اصلاً اين بوده که استشهد به البخاری اصلاً اشتباه تايپی است، استشهد به البخاری فی الصحيح و روی له فی الادب و روی له الباقون اين انتهای عبارت
ج: همين پس ميم تنها نيست روی له الباقون پنجتای نقل کردند
س: اينجا اين طوری گذاشته ولی احتماً اشتباه چيز بوده،
س: علامتی بوده
س: الآن فرموديد که اين؟
ج: ابراهيم ابن تهمان که از ايشان نقل کرده، اين حالا بهش کتاب نسبت نمیدهد يعنی در کتاب مثل تهذيب الکمال کتاب بهش نسبت نمیدهد ما ايضاح المکنون را داريد که بتوانيد در بياوريد از ايضاح المکنون ابراهيم ابن تهمان،
س: بلی که خدمت خودتان است
ج: بلی میدانم
س: ولی الآن من الآن از چيز آوردم ولی الآن ايضاح المکنون را هم میآورم و همچنين زرکلی هم میآورم
س: معروف است مشيخههای سنیها خيلی هم هست با اينها ديگر تکليف کتاب مشيخه روشن میشود،
ج: واضح است نه واضح است روشن است کاملاً
س: ديگر اختلاف ماهوی شيعه و سنی
ج: ندارد اسم است ديگر واضح است،
س: بلی
ج: و اين کار ايشان هم يعنی کار حسن ابن محبوب کار حديثی بوده يعنی کار محدث بوده و لذا داود ابن کوره ورداشته اين کتار را روی فقه پياده کرده گفته آقا چه فايده دارد احاديث عبدالله ابن سنان متنوع است يکجا بياوريم يعنی بياوريم آن حديثی که صلات است يکجا حديثی که صوم است يکجا حديثی که ذکات است اين احاديث را به ابواب فقه ورداريم تقسيم بکنيم پس اين کتاب مشيخه هم هيچ ربطی به رجال ندارد بخوانيد ابراهيم ابن تهمان،
س: اين را در چيز پيدا نکردم در؟
ج: تهذيب
س: ايضاح المکنون ولی در تهذيب هست
ج: تو خواندی الآن چون ابوداود خواند ديگر حتماً در تهذيب است
س: بلی عرض کردم نه شما فرموديد ايضاح المکنون اصلاً در ايضاح المکنون پيدا نکردم ابن تهمان را چون همين کشف الظنون نياورده ايشان هم ظاهراً بالتبع نياورده
س: بلی حالا تهذيبش که اقدم است بلی
س: تهذيب الکمال شماره صد و هشتاد و
ج: نه تهذيب اقدم هست اما مشکلش سر اينکه اسم کتب را نمیبرد اسم مؤلفات را نمیبرد، فقط در حد رجالی برخورد میکند راوی و مروی و اينها و جهات رجالی را بررسی میکند بفرماييد،
س: بلی همين چاپ مؤسسه الرساله شماره 186 جلد2 صفحه 108 عين رمزی گذاشته
ج: عين يعنی جميل،
س: جميل
ج: در تمام صحاح ست روايتش هست،
س: ابراهيم ابن تهمان ابن شعبة الخراسانی ابوسعيدالهروی
ج: اهل هرات بوده
س: ولد بهرات و سکن نيسابور و قدم بغداد و حدث بها، ثم سکن مکه حتی مات به و روی عنه فلان فلان يک ليست خيلی بلند و بالای، و روی، روی عن فلان و روی عنه فلان باز دوباره يک ليست بلند و بالای، بلی بعد در مورد احوالش گفته که و قال نوح ابن عمر مروزی عن سفيان ابن عبدالملک عن ابن مبارک صحيح الحديث،
ج: خود عبدالله ابن مبارک هم خراسانی است همشهری خودش است
س: بعد عبدالله ابن حنبل از پدرش و ابوحاتم گفتند ثقه است و قال عبدالله ابن احمد اي يحيي ابن معين لابأس به فقال ابوحاتم صدوق حسن الحديث، و قال سعيد ابن، البته و قال عثمان ابن سعيد دارمی، کان ثقه فی الحديث لم يزل الائمه يشتهون حديثه، و يرغبون فيه و يوثقونه،
ج: بلی حالا آن راجع به کتابش علی ای حال بحث خودمان برگرديم به ذهن میآيد حالا ترجمه حسن ابن محبوب را هم بخوانيد که سند شيخ به مشيخه
س: فهرست
ج: فهرست بخوانيد، چون نجاشی ندارد طريق اصلاً اسم حسن ابن محبوب را ندارد فعلاً مجبوريم منحصراً از فهرست شيخ نقل کنيم،
س: صفحه 96 فهرست شيخ شماره 203 الحسن ابن محبوب الصراد و يقال له الضراد، يکنّی ابا،
ج: يکی هردو ضراد و صراد يکی است زره ساز بوده پدرش ظاهراً زره ساز بوده محبوب زره ساز بوده، البته احتمالاً جد اعلايش هم بوده چون نوشته که وهب آن صراد بوده آنی که جداعلايش است،
س: مولی بجليه کوفی ثقه روی عن ابی الحسن الرضا(ع) و روی عن ستين رجلاً من اصحاب الصادق(ع) کان جليل القدر و يعد فی الارکان الاربعه فی عصره، اجتمعت العصابه علی تصحيح مايصح عنه و الاقرار له بالفقه مات سنه اربعه و عشرين و مأتين، الخمس و سبعين سنه، له کتب کثيره منها کتاب المشيخه و کتاب الحدود و کتاب الديات و کتاب الفرائض و کتاب النکاح و کتاب الطلاق و کتاب النوادر نحو الف ورقه و زاد ابن النديم کتاب التفسير و کتاب العتق رواه محمد ابن عيسی و اخبرنا بجميع کتبه و رواياته عدة من اصحابنا عن ابی جعفر،
ج: عدة من اصحابنا عرض کرديم مراد شيخ طوسی در فهرست يعنی ابن عبدون هست، ابن غضائری پدر هست شيخ مفيد اين عده من اصحابنا در کتب مختلف معنای مختلف میدهد در عبارت شيخ در فهرست مرادش اين است،
س: عن ابی جعفر ابن محمد ابن علی ابن حسين ابن،
ج: ابی جعفر ابن نه، ابی جعفر محمد بن ندارد،
س: بلی بن زيادی است
ج: آنهم بن زيادی است آن را هم به قلم خودتان اصلاح بفرماييد، ابی جعفر صدوق مراد است صدوق پسر
س: بلی محمد ابن علی ابن حسين
ج: محمد ابن علی ابن حسين صدوق پسر
س: بن بابويه عن ابيه عن سعد ابن عبدالله عن الهيثم ابن ابی مسروق و معاويه ابن حکيم و احمد ابن محمد ابن عيسی عنه،
ج: اينها دو سه نفر اند که از ايشان نقل میکنند عدهای از اينها به حساب کوفی هستند يعنی سعد کوفه آمده عدهای شان هم قم آمدند مثل احمداشعری و نسخه معروف در قم در حقيقت نسخه صحيح بيشتر مال همين احمداشعری است، بعد بفرماييد
س: و اخبرنا ابن ابی جيد عن ابن الوليد عن الصفار عن احمد ابن محمد و معاويه ابن حکيم عن ابن الوليد عن الصفار عن احمد ابن محمد و معاويه ابن حکيم و الهيثم ابن ابی مسروق کلهم عنه
ج: کلِهم عنه،
س: کلِهم عنه
ج: عرض کنم که اين سند هم مثل همان سند قبلی است همان سه بزرگوار است اما از راه فهرست ابن الوليد است سند اولی که خوانديد از راه فهرست شيخ صدوق است اين از راه فهرست ابن الوليد است،
س: بلی و اخبرنا احمد ابن محمد ابن موسی ابن الصلت
ج: معروف به ابن صلت اهوازی ايشان شاگرد ابن عقده است از اينجا رفته به کوفه از احمد ابن محمد ابن سعيد ابن عقده
س: عن جعفر ابن عبدالله عنه
ج: جعفر ابن عبدالله المحمدی عنه
س: و اخبرنا بکتاب المشيخه قرائتاً عليه احمد ابن عبدون عن علی ابن محمد
ج: زبير القرشی عن احمد ابن الحسين
س: عن الحسن ابن عبدالملک
ج: نه احمد ابن الحسين ابن عبدالملک غلط باز چاپ شده
س: اخبرنا بکتاب المشيخه قرائتاً عليه يعنی قرائت بر که؟
ج: بر همان ابن عبدون،
س: ابن عبدون
ج: عود ضمير متأخر شده،
س: آری احمد ابن عبدون، عن علی ابن محمد ابن زبير
ج: ابوالحسن علی ابن محمد ابن زبير قرشی
س: عن الحسن ابن عبدالملک الازدی
ج: غلط است اين عن احمد ابن الحسين ابن عبدالملک روشن همينکه آنجا گفت کتاب
س: بلی بلی
ج: نه میخواستم اين نکته را دقت بکنيد يعنی به عبارت ديگر نه روشن شد چه میخواهم بگويم آن هدفی را که من داشتم اين بود که وقتی شيخ میگويد سمعنا هذه النسخه اين نسخه جمع آوری اجتهادی نيست بعد از اينکه ايشان اين نسخه را جمع کرده خودش اين نسخه را از ابن محبوب نقل کرده اين دوتا عبارت با همديگر، نمیدام روشن شد چه میخوام بگويم
س: خودش همين را از ابن محبوب نقل کرده
ج: چون در آنجا فقط رساند احمد ابن الحسين را بياريد قبلش احمد ابن الحسين را بياريد احمد ابن الحسين ابن عبدالملک،
س: همينجا احمد ابن حسين
ج: همين فهرست شيخ
س: بلی بلی احمد ابن حسين ابن عبدالملک
ج: عين همين سند را آورد ببينيد احمد ابن الحسين ابن عبدالملک العودی يا ازدی بخوانيد لم يعرف له شئ الا انه بوّب کتاب بعد ماکان منثوراً کتاب مشيخه و بوبه علی اسماء الرجال ايشان يا به تعبير نجاشی علی اسماء شيوخ
س: بلی احمد ابن حسين ابن عبدالملک ابی جعفر الازدی، بوّب کتاب المشيخه بعد ان کان منثورا
ج: يعنی میخواهم اين را بگويم اين تبويب مال اين نيست که اجتهادش باشد خود اين هم بعد از تبويب اين را از حسن ابن محبوب نقل کرده دقت کرديد، يعنی کتاب
س: چه کار کرده که،
س: يعنی ايشان کتابی که داشته مرحوم حسن ابن محبوب يا احتمالاً به اين صورت بوده که ويرايشهای مختلف داشته مثلاً يک بار صدتا حديث از عبدالله ابن سنان يک بار صد و بيستتا است اين آمده همه را جمع کرده آن وقت از حسن ابن محبوب نقل کرده میخواستم نکته را اين بگويم،
س: بلی همه را جمع کرده و از مؤلف
ج: از مؤلف بخوانيد عبارت را دقت کنيد چون ايشان میگويد سمعنا هذه النسخه عن احمد ابن عبدون
س: قال سمعتها من علی ابن محمد ابن الزبير عن احمد ابن حسين ابن عبدالملک
ج: اينجا در مشيخه در خصوص مشيخه در حسن ابن محبوب بياريد
س: حسن ابن محبوب
ج: آخرش و
س: اخبرنا احمد ابن محمد ابن موسی ابن الصلت
ج: نه بعدش و اخبرنا بکتاب المشيخه
س: قرائتاً عليه احمد ابن عبدون
ج: همان ابن احمد ابن عبدون عن علی ابن محمد ابن الزبير
س: عن احمد ابن الحسين ابن عبدالملک الازدی
ج: عنه،
س: عنه،
ج: روشن شد کاملاً نکتهای که من پس معلوم میشود اين من میخواستم تمام حرفم اين بود که اين تبويب مثل اين نيست که ما الآن کتاب حافظ را جمع میکنيم
س: کتاب جديدی نمیشود
ج: نه اصلاً کتاب که نيست هيچی، در حقيقت میشود اين طور گفت در حقيقت نسخهای که بعدها بين اصحاب از مشيخه معروف شد همين نسخه عودی است ازدی است،
س: بلی
ج: اين نسخه متفرق بوده و نسخه را يک نکته ديگر هم اينجاست حالا میخواهيد الآن بگويم چون نظايرش دقت کنيد در احمد ابن الحسين بخوانيد يکبار ديگر نمیدانم دقت کردی يا نه؟ در احمد ابن الحسين بخوانيد
س: الحسين ابن عبدالملک ابوجعفر الازدی
ج: نه سمعنا هذه النسخه
س: سمعنا هذه النسخه
ج: ببينيد سمعنا سمعنا هذه النسخه قال
س: قال سمعتها من علی ابن محمد
ج: قال سمعتها دقت بکنيد
س: يعنی سمعتها هذه النسخه
ج: نسخه نه سمعت، قال
س: سمعتها من علی ابن محمد ابن زبير عن احمد ابن الحسين ابن عبدالملک
ج: ببينيد اينجا سهتا سماع دارد سماع خود شيخ طوسی از ابن عبدون، سماع ابن عبدون از ابن الزبير
س: ابن الزبير احمد ابن حسين،
ج: احمد ابن الحسين دقت کرديد حالا بياييد در ترجمه حسن ابن محبوب همينجا آن آخر و اخبرنا بکتاب المشيخه
س: و اخبرنا بکتاب المشيخه قرائتاً عليه احمد ابن عبدون
ج: اخبرنا نه میگويد سمعت ببين
س: اخبرنا
ج: دقت شد نه میخواهم نکته را نه ملتفت شديد، در آنجا تصريح داشت به سماع اينجا عن آورده
س: بلی میگويد اخبرنا
ج: نه اخبرنا بعد ابن عبدون عن
س: عن علی ابن محمد الزبير عن احمد ابن
ج: دقت کنيد اين نکته فنی نمیدانم روشن شد
س: يکش شايد درست باشد
ج: نه هردوش درست است، يعنی به عبارت ديگر اينها بعضیها آمدند مطرح کردند که عنعنه اعم از اتصال است ما میخواستيم اين نکته را بگوييم که نه ممکن است نسخه اصلی سمعت بوده بعد در مقام نقل ترخيصاً گفتند عن، الآن اينجا تصريح دارد اين عبارت شيخ دقت کردين عبارت شيخ در احمد ابن الحسين تصريح دارد که ابن عبدون قال سمعتها از علی ابن، تصريح دارد به سمعت
س: بلی بلی
ج: دقت کرديد نه نکته فنی را
س: آنجا دارد
ج: اينجا عن،
س: معلوم میشود دوتاش يکی است
ج: روشن
س: بلی
ج: اين چون بعضیها الآن آمدند اين تشريح کردند که مثلاً علی ابن ابراهيم عن ابيه، عنعنه اعم از اتصال شايد در کتاب پدرش ديده نمیدانم روشن شد من میخواستم بگويم که کلمه عنعنه عين سماع است چون سماع اتصال است ديگر سمعتها نمیدانم اين نکته را دقت، اين را ما در روايات هم داريم يعنی در امالی شيخ طوسی داريم که میگويد مثلاً سمعتها بعد همين حديث فرض کنيم مثلاً در کتاب امالی شيخ مفيد عنعنه آمده اين را من میخواستم يک نکتهای را بگويم که توجه بشود چون من هميشه عرض کردم ريزه کارهای شناخت حديث را بايد خوب دقت کرد آنجا میبينيم که مرحوم ابن عبدون تصريح میکند سمعتها، در اينجا میگويد عن ابن الزبير عن علی ابن محمد ابن الزبير دقت کرديد اين معلوم میشود که در پيش آنها و الا خب عبارت هم مال يک نفر است مال شيخ طوسی است ديگر مال دو نفر نيست که، عبارت مال يک نفر است، يک اجازه است و يک کتاب است و يک خصوصيات يکجا تعبير به سمعت کرده احمد ابن عبدون يکجا تعبير به عن کرده عن ابن الزبير يعنی عنعنه با سماع يکی است عنعنه مساوی است با اتصال و ببينيد وقتی انشاءالله اگر شد چون اين بحث حديثی است من انشاءالله يک وقتی هم عرض میکنم در بين اهل سنت اين بحث از قديم مطرح بوده در ما من نديدم اما در بين اهل سنت مطرح بوده آن وقت در حدود نود و چهار، نود و پنج درصد شان قال اند که عنعنه مساوی با اتصال است يک چهار پنج درصد، سه درصد چهار درصد معتقد اند نه عنعنه اعم از اتصال است لذا مثلاً فرض کنيم اگر محمد ابن سنان اگر میگويد عن مفضل معنايش اين نيست که از مفضل شنيده يا قرائت کرده رفته بازار کتاب مفضل را خريده، چون به مثلاً اشکال ما محمد ابن سنان اين است که میگويند قبل از موتش گفت اينهای که من گفتم عنعنه اينها همه کتاب بوده من از بازار خريدم من از آنها نشنيدم، اين بحث خودش يک بحث سنگينی است که آيا عنعنه مساوی با اتصال است يا نه؟ و سر نکتهاش هم اين است، اصلاً محدثين اسلامی تعبير به عن کردن برای اتصال است چرا؟ چون کلمه عن در لغت عربی به معنای مجاوزه است
س: برای همين مجاوزه که عوامل میگفت و معنايش را نمیدانستيم يعنی چه؟
ج: حالا معلوم شد براي تو، مجاوزه معنايش اين است که دو چيز را در نظر میگيري که يکی از ديگری رد شده اين ازش رد شدن درش خوابيده يعنی میگويد رميت السهم عن القوس،
س: بلی همين الآن زده آنجا
ج: مثال هم در آنجا دارد سهم که تير باشد اين از قوس رد شد از کمان رشد اين رد شدن، اينکه علی ابن ابراهيم عن ابيه نمیگويد من ابيه، عن ابيه يعنی اين سخن از پدرش رد شد به ايشان رسيد اصلاً کلمه عن را برای اين آوردند،
س: ولی من منشأ را میرساند
ج: ها! منشأ را میگويد فرق است بين من و بين عن متأسفانه در زبان فارسی هم اين فرق نيست ما در زبان فارسی يک لفظی که برای عن باشد و برای من باشد ما نداريم در زبان عربی هست پس بنابراين انصافش هم اين نکته خيلی لطيف است که علمای حديث اهل سنت و شيعه در طول تاريخ اين نکته را مراعات کردند و يک نکته ديگر هم اين آقای محدث معاصر ما آقای دکتر ممدوح نوشته البته من که نديدم در کتب سابقين شايد حالا ايشان ديده يا اصطلاحی است که الآن،
س: همينجا بوده حديثيه
ج: ها! همين در به اصطلاح چه است اسمش،
س: همين جهود
ج: نه جهود نه اسمش يکی ديگر است الاتجاهات الحديثيه،
س: اتجاهات حديثيه
ج: الاتجاهات الحديثيه فی القرن الرابع العشر ايشان میگويد اگر شما گفتيد عن الکافی فرق میکند تا بگوييد فی الکافی الآن مثلاً يک حديثی را که میخواهيد نقل بکنيد يک دفعه میگوييد عن الوسائل يک دفعه میگوييد فی الوسائل ايشان بين اين دوتا فرق گذاشته و اين فرق را که ايشان گذاشته که البته من نفهميدم ايشان حرف ايشان را که فهميدم حرف بدی هم نيست قشنگ است انصافاً،
س: فی الوسائل يعنی در وسائل ديدم
ج: نه فی الوسائل غير از عن الوسائل ايشان فرق اما من اين فرق را در قدماشان نديدم به نظرم شايد از اين متأخرين چون مخصوصاً اين علمای هند اين مثلاً قرن چهاردهم و سيزدهم دوازدهم در هند خيلی حديث شناس کار کردند شبه قاره زياد دارد،
س: جعل اصطلاح ممکن است کرده باشد
ج: ممکن است جعل اما به هر حال هر کسی جعل اصطلاح کرده خوب حرفی گفته، گفت اگر گفت عن الکافی يعنی من اين را با سند و با اجازه از کافی نقل میکند اما اگر گفت فی الکافی يعنی در کافی ديدم بدون اجازه، پس اگر گفت فی الکافی خيلی لطيف است انصافاً میگويم حالا هرکسی گفته آخر گفت در خراسان يک اميری رفته بود در خراسان خيلی آدم احمق بی سوادی بود روی منبر در نماز جمعه خطبه میخواند گفت قال الله تعالی علی کل شئ ما خلا الله باطل آمد پايين گفتند آقا اين آيه نبود که قال الله تعالی اين شعر بود گفت باشد هرکه گفته خوب گفته حالا کار نداريم آيه باشد يا شعر باشد هرکه گفته خيلی خوب گفته، حالا انصافش هم اين است هرکه گفته خوب گفته انصافاً اين اصطلاح خوبی است انصافاً اين مراعات بشود و الآن علمای ما مقيد بشوند به اين اصطلاح خيلی خوب است يعنی اگر من اجازه به کتاب دارم میگويم عن الکافی و لطيف است چرا؟ چون اجازه همان نکته مجاوزه دارد يعنی رد شدن يعنی کانما از کتاب کافی رد شده سلسله بعد از سلسله طبقه بعد طبقه تا به من رسيده اما اگر گفت فی الکافی يعنی نه ديگر من کاری به اجازه ندارم در کتاب کافی اين موجود است ايشان اين فرق را گذاشته و انصافاً چون ديدم فرق لطيفی است حالا گفتم متعرض بشويم پس خلاصه بحث که معلوم میشود بلی آقا،
س: يک خطيبی هم گفته بود حضرت ابالفضل سوار بر ذو الجناح شد به سمت فرات، گفتم ذو الجناح که مال امام حسين بود شما گفتی ابالفضل سوار شد، گفت بود تو موتور داشته باشی به داداشت نمیده سوار شود،
ج: علی ای حال گفت هرکه گفته خوب خب بحث را برگردانيم به اصل مطلب خودمان ظاهراً و اين نکتهای که من گفتم خيلی لطيف است اين، مرحوم شيخ در احمد ابن حسين نياورده نمیدانم چرا؟ اين را در حسن ابن محبوب آورده،
س: اين عنه را يا اين
ج: نه نه آن نکتهای که احمد ابن حسين از ابن محبوب نقل میکند چون به ذهن ما میآمد که اصلاً احمد ابن حسين خودش اين کار را کرده،
س: کرده بلی در حسن ابن محبوب آورده تا خودش
ج: در حسن ابن محبوب لذا اگر ما آنجا بوديم احتمال میداديم که اين کار شخصش بوده مثلی که ما الآن کتاب حافظ را جمع میکنيم،
س: فکر میکرديم يک کار جديدی است
ج: لذا فکر میکرديم کار جديدی است و اين، معلوم میشود که بعد از جمع کردن اين را از خود حسن ابن محبوب هم شنيده،
س: شنيده بلی
ج: روشن شد و لذا احتمالاً همين نسخه ناسخ بقيه نسخهها بوده
س: به همين معروف شده
ج: به همين معروف شده اين مطلبی که آن شب آخر بحث آخر شب به اين نکته رسيديم که ظاهراً مشيخهای که در اختيار بوده همين نسخه احمد ابن حسين است
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرين
و ربطی هم به رجال ندارد،
دیدگاهتان را بنویسید