الذریعة (جلسه1) دوشنبه 1400/01/30
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
چون بناست انشاءالله بحث را يک مقدار طول بدهيم حالا شب اول بحث و ماه رمضان توسلی هم به حضرت بقية الله الاعظم.
اللهم کن لوليک الحجة ابن الحسن العسکری صلواتک عليه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فيها طويلاً و تجعلنا من المتشهدين بين يديه انشاءالله.
علی ایحال انشاءالله اميدواريم به برکت عنايت بقيه الله الاعظم و اين شبهای مبارک ماه رمضان که در چندين روايت ما توصيف شده به مبارک که اين شهر مبارک است واقعاً مبارک است غير از ليلة القدر که در خود قرآن توصيف شده: «انا انزلناه فی ليلة مبارکه» اما خود شهر رمضان در عدهای از روايات يا و اقبل اليک شهر الله بالبرکة و الرحمه و المغفره» کلمه برکت آمده و اين خيلی نکته زيبايي است راجع به ماه رمضان راجع به شب قدر که از او تعريف به مبارک شده حالا انشاءالله يک وقتی، ما پريروزها با يک از اين آقايونی که در اين مناطق عربی هست بهش گفتم گفتم اين مشق شب شما که عرب در مقابل مبارک چه میگويد؟ چه مادهای را به کار، گفت مثلاً منحوس، مشئون، ميشوم گفتم نه اينها نيست در مقابل لفظ مبارک اصلاً عرب چه لفظی را به کار میبردند البته الآن هم مأنون نيست يعنی من با ادبای عرب هم مطرح کردم تو ذهنشان نيست که اصلاً در مقابل مبارک چه است؟ آنی که مقابل با مبارک، به قول شما سابقاً مشق شب اين هم يک مشق شب باشد عرض کنم که انشاءالله اميدواريم خداوند توفيق بدهد اين بحث را به يک نتيجهای برسانيم و به اين صورت انشاءالله شروع میکنيم سعی میکنيم بيشتر نکات باشد و اين نکات را هم سعی میکنيم بهم مرتبط کنيم به هر حال به توفيق من الله سبحانه و تعالی و در اين مقدمه کار ديگر حالا شما راهی بود که اينها را تنظيم بکنند مجموعه نوشتاريش را و اضافه بر آن قسمت تنظيم به اصطلاح به ذهن من اينجور میآيد که اگر اين راه را باز بکنيم که وقتی میخواهيم مطلبی را از يک مصدری نقل بکنيم عين آن مصدر را فتوکپی کنيم چون گاه گاهی باز نقلها کم و زياد دارد دقيق نيست فرض کنيم مثلاً من امشب اين کتاب مرحوم حاج آقا بزرگ ذريع را آوردم از اين سطرهای که معين است اين فتوکپی شده مثلاً الذريعه جلد يک صفحه فلان، جلد2 اين جلد است صفحه کذا تا کذا يکی اين کار بشود.
يکی هم به ذهن من فعلاً رسيده که اسم اين مجموعه را بگذاريم آشنايي با تحليل رجالی و تحليل فهرستی يعنی اين اسم را انتخاب و کلمه آشنايي اشاره به اين باشد حالا میخواهيم دلمان میخواهد بحث خيلی مفصل باشد مطول باشد که قبل از اين هم شايد جای تا حالا اين طور مطرح نشده ليکن اشارهای به اين باشد که يک اعلامی بکنيم بر اينکه ما نظرمان به اعمال گذشتگان از اين امت مطلقاً از زمان رحلت رسولالله تا اين لحظهای که من در خدمتتانم يعنی هزار و چهار صد و سی و يک سال قمری ايشان يازده قمری رحلت کردند الآن هزار و چهار صد و چهل و دو است، هزار و چهار صد و سی و يک سال قمری از رحمت پيغمبر اکرم گذشته و در اين مدت مليونها نفر ملياردها نفر که به کمال رسيدند در زهد و ورع و تقوی و انسانيت و اخلاق و عبادت و تهجد و الی آخر مليونها نفر در اين مدت زحمات عجيبی کشيدند که ماها واقعاً نسبت به آنها احساس خجالت میکنم اين کلمه آشنايي را برای احساس خجالت ما در مقابل اين زحمات بسيار بزرگ کارهای بسيار بزرگ زحمات بسيار بزرگ دقتهای بسيار فراوان چه در متن چه در سند چه در جهات ديگر، چه در جهات مصدر خللی پيدا شده، و نه فقط ما اهل سنت به يک معنايي مخصوصاً از قرن سوم به بعد خيلی بيش از ما فوق العاده زحمات خوب عددشان هم بيشتر بود امکاناتشان هم بيشتر بود و اين امکان برايشان مهيا بود که بتوانند چنين کاری بکنند بعضی از مجالس املاء را در بغداد به نظرم سالهای قرن چهارم است سه صد و سی، سه صد و چهل و سه صد هفتاد نوشته مثلاً در اين مجلس املاء که فلان حاضر شد سی هزار نفر حاضر شدند و اينهم نوشته بود به اين معنی بود که بعد از متفرق شدن افراد آنجا را دارد حزروا، حضروا با حای حوتی من بعد از اين خيلی دقت میکنم ضبط کلمات را هم بگويم که اين يک کمی روشن بشود نکات فنی، حای حوتی و زاء اخت الراء بعدش هم راء، حزر به معنای تقدير، به معنای تخمين و گفته شده اين لفظ يک لفظ يمنی است حزر در اساس يک لفظ يمنی بوده حالا به هر حال فعلاً در کشور عربی آنجای که من میدانم در عراق به معما میگويند حزّوره حزّوره از همين چون فرض و تقدير و تخمين و اين جور چيزهاست، بعد بصره میآمدم میگفتند اينجا اين قدر جمعيت دارد ضرب و تقسيم میکردم میگفتم برای سی هزار نفر جا میگيرد بعد از چند سالش يک نفر ديگر رفته بغداد هفتاد هزار نفر نوشتند تقدير زدم مکان را افرادی که آنجا بودند آن وقت به اصطلاح خودشان معيد داشتند يعنی شيخ مینشسته رو منبر میگفته حدثنا با فاصله ده متر يک نفر ايستاده بوده میگفته حدثنا باز ده متر بعد از يک نفر آنهم میگفته حدثنا باز ده نفر يک بلندگويي انسانی را درست میکردند برای اينکه صدا تا آخر برسد. خب زحمات خيلی زياد است البته ما شيعه چون اين امکانات ما کم بود لذا آن دقتها و ظرافتها و زحمات بود نسبت به خودمان و در جهات خاصی که عنايات اهل بيت بود اينها بيشتر روی نوشتارها بيشتر کار شد چون چنين امکاناتی که هفتاد هزار شيعه يا شصت هزار، سی هزار شيعه در يکجا جمع بشوند اصلاً نبود امکانات اجتماعی و سياسی برای ما مهيا نبود علی ایحال کيف ماکان زحمات بسيار زيادی کشيده شده و اين واقعاً همه مديون رسولالله هستند که به عنايت رسولالله اين جور عقلها باور شد اين جور کارها انجام شد و اين جور کارهای بسيار سنگين بسيار علمی بسيار پخته در جهات مختلف نه در يک جهت چه جهات حالا قرآن چه جهات سنت و خيلی کار من در اين کتاب النشر نگاه میکردم در ترجمه يک نفر نوشته بود که مثلاً اين شخص بر استادش هشتاد بار قرآن را از اول تا آخر به قرائت حفص مثلاً خواند بعد مثلاً سی بار، بيست و پنج بار به قرائت ورش خواند از اول قرآن که يعنی واقعاً آدم تحير پيدا میکند و يک ليستی دارد در همين النشر النشر نه در اين کتاب چيز دارد کتاب اذکار نوويه مال نووی کتابی دارد به الاذکار النوويه خيلی کتاب قشنگی است بينی و بين الله بسيار کتاب شيرينی است، ما هم جزو کارهای که نکرديم گفت که کارهای نکرده ما زياد است خيلی دلم میخواست يک چيزی شبيه آن از اهل بيت در ذيل آن مثلاً آن کتاب بالا باشد ذيلش هم الادعية الاماميه تميم الاذکار النوويه اين دعاهای که از اهل بيت رسيده چون ماه رمضان هم هست حالا ماه دعاست به مناسبتی انشاءالله اگر حال کرديم واقعاً در تمام فرق اسلامی آنچه که الآن ما در ميراثهای اماميه از دعا داريم در هيچ مذهبی نداريم فوق العاده زياد است و دعاهای بزرگ و دعاهای طوال حالا مثل ابوحمزه ثمالی دعای بسيار بزرگ و طولانی و عجايب ادعيه واقعاً آنچه که ما الآن از اين ميراث دعا در ميان اهل بيت داريم يک ميراث فوق العادهای است حتی امروز يا ديروز بود فکر میکردم نوشته شده البته دو مرتبه به يک نحو زيبا تحقيقاتی با ذکر مصادر با دقت در متون يک صحائف النبويه و ولويه نوشته بشود يکی صحيفة النبويه باشد دعاهای که مختصر و غير مختصر از رسولالله آمده بعد صحيفه علويه همين بعد صحيفه حسنيه، حسينيه نوشتم البته
34: 9
ليکن دلمان میخواست به نحو علمی به نحو پخته به نحو مقارنه متن درست دقيقاً مقارنه بشود و دقيقاً به اصطلاح مصديابی شود اسمها تحريفها تصحيفها اشتباهها اينها تا حد که ممکن است اينها اصلاح بشود يک متن سالم قشنگ علمی و پخته هم سالم و قشنگ باشد هم پخته باشد که حالا بعد شرحش را بدهم که مراد من از پختگی در اينجا چه است؟
س: دليل آن سی بار و هشتاد بار با اينکه با يکبار قرائت اگر نسخه را میخواستند تصحيح کنند يا قرائت حفص يا ورش کافی بود.
ج: اينها ظاهراً برای اينکه حتی يک اعراب هم اشتباه نشود ظاهراً اين طور بود حتی يک اعراب ضمی، فتحی کسری اين نيفته خيلی هشتادبار يعنی واقعاً يک قرائت واحده هشتاد بار شايد آن يکی بيست و پنج حالا عددش در ذهنم نيست در النشر دارد حتی میتونی عين عبارتش را نقل کنی، علی ایحال در اين کتاب الاذکار النوويه در ختم قرآن يک بحث دارد کسانی که هر روز يک ختم قرآن میکردند کسانی که هر روز وتا ختم قرآن میکردند بيشترين يک نفری که قاضی مصر هم هست هر شبی چهار ختم قرآن میکرده.
س: يقين ورق میزده
ج: من نمیفهمم يک چيز عجيبی آنجا اسمش را برده بعداً هم صبح میرفته برای نماز صبح امام جماعت هم بوده هم قاضی بوده هم امام جماعت بوده اين را من تا حالا نظيرش را در دنيای اسلام نديدم میخواهم بگويم رسولالله عجيبه يعنی يک آثار عجيبهای است يعنی کارهای عجيبی اين وجود مبارک اين وجود مقدس اين وجودی که سرتاپا نور است و بعيد هم نيست يعنی انصافاً ما اگر رحمان را به معنای اولين نشئات وجوديه بگيريم الرحمن علّم القرآن خيلی آيه عجيبيه اين آيه، يعنی اولين ظهوری که شده که ظهور وجود باشد اين علّم القرآن همراه آن، اصلاً فاء هم ندارد فعلّم مثل آن آيه است: کن فيکون، الآن اين يک فاء دارد تا بهش بگويد کن، فيکون، اينجا فاء هم ندارد با ظهور رحمانيت حضرت حق که حقيقت وجود باشد اين علّم القرآن اين آقايونی که در اين فکر اند که مثلاً روايات نورانيت کنتم انوار بعرشه،
0: 12
اين سندش خب اينها آيه است ديگر وقتی فرمود علّم القرآن يعنی علّم القرآن برای حقيقت محمديه به من که ياد ندادند به شما که ياد ندادند اين علّم القرآن يک متعلم میخواهد ديگر نمیشود که علّم بدون متعلم اين معلوم میشود با آن اصل وجود و با حقيقت وجود آن حقيقت محمديه وجود داشت که علّم القرآن، خيلی عجيبه تازه بعد از تعليم قرآن خلق الانسان و علّمه البيان، انسان در همين دو سهتا آيه تأمل بکند عجايبی را از قرآن در میآورد که اصلاً عادتاً برای ماها قابل تفکر نيست يعنی بخواهيم يک کمی تفکر بکنيم کاملاً به عالم ديگری وارد میشويم.
س: ظاهرش اين است که علّم القرآن قبل از خلق الانسان علّم القرآن
ج: بلی اصلاً ظاهرش اين است و اصلاً خلقت انسان و خلقتهای که بعد میآيد همه بعد از تعليم قرآن اند و بعدش هم نه بعد به معنای زمانی يعنی کانما از آن درآمده حالت انفطار آخر حالت انفطار که الله فاطر السموات و الارض به حقيقت انفطار اين است يعنی فرض کنيم شما يکدانه زردآلو میکاريد اين باز میشود يک درخت میشود اين درخت ممکن است پنجا کيلو زردآلو بدهد يکی از رفقاء گفت من سيب کاشتم صد کيلو سيب داد همان يک درخت واحد تمام اين صد کيلو سيب و برگها و شاخهها در همان دانه موجود بوده باز شده اصلاً انفطار معنايش اين است فاطر السموات و الارض معنايش اين است اين معنايش اين است که به مجرد رحمايت حضرت حق سبحانه و تعالی تعليم قرآن است به مجرد تعليم قرآن خلقت انسان است و در ذات حالا آقايونی میگويند ذات ذاتی فلان اين اصلاً در حقيقتش حالا میگويند ژنتيک اصلاً بحث ژنتيک هم نيست اين انسان خصلت مهمش جداسازی است خيلی عجيبه است اين آيه مبارک اين را در ذات انسان قرار داد يعنی تمام پيشرفتهای که بشر کرده علومی که بشر مال همين جداسازی است کتاب يک چيز است فيلم يک چيز است عکس يک چيز است ميز يک چيز است صندلی يک چيز اين جداسازی خودش بان به معنای جدا شد خودت به معنای فراغ در لغت عربی بان الساء يعنی جدا شد فراغ پيدا کرد يعنی به درد فراغ او مبتلا شد بان الساء دقت میفرماييد اين خيلی عجيبه، يعنی به نظر من اگر روی اين آيه تأمل بشود حقايق عجيبهای و بعد آيات ديگر به هر حال فعلاً از بحث خارج نشويم آنچه که الآن مطمح نظر است انشاء الله برای اين را میخواستم بيشتر مطرح بکنيم که بگوييم ما يک چند کلمهای آشنايي اين کارهای را که علمای اسلام انجام دادند چه شيعه چه سنی زيدی،
49: 15
هرکدام به مقدار خودش ديگر ما الآن الحمدلله در زمانی هستيم که مکانات ما مساعد است که اينها را بتوانيم تحليل بکنيم بتوانيم روشن بکنيم مشکل خاصی نداريم میتوانيم فکر آنها را بخوانيم میتوانيم انديشه آنها را بخوانيم میتوانيم آن انديشهها را تبيين بکنيم میتوانيم آنها را نقادی بکنيم ممکن است خودمان راهی جديدی را اختيار بکنيم ممکن است يکی از آن راهها را با حک و اصلاح اختيار الی آخره بحث خاصی ندارد فقط برای اينکه احترامما برای گذشتگان حفظ بشود تعبير به آشنايي کرديم که بگوييم آقا اين نبذة يسيره اين نسبت به اين زحماتی که اينها کشيده حالا خودما هم ممکن است چند سال طول بکشد اين بحثی که الآن شروع کرديم صحبت يک روز دو روز نيست اما اين باز نسبت به آن مجموعهای کاری که علمای اسلام در اين پانزده قرن کردند واقعاً يک کار کوچکی است يک نبذة موجزه نبذة يسيره من تاريخ علم در تاريخ حديث تاريخ رجال تاريخ بزرگانی که در اين راه بودند و توانستند اين مفاهيم عالی دينی را مفاهيم عالی وحی آسمانی را، وحیانی را برای مردم ثابت نگه بدارند برای مردم نقل بکنند نسلاً بعد نسل به مردم برسد و مخصوصاً با در نظر گرفتن خاتميت شريعت مقدسه چون خاتميت به اين معنی است که برای بشر تا روز قيامت برای تمام افراد بشر در تمام سطوح فکری در تمام نقاط کره زمين تمام سطوح فکری از استاد دانشگاه تا بیسواد تا پيره مرد تا پيره زن تا چه تا بزرگ آنچه که بشر نياز به وحی دارد توسط رسولالله بيان شده اين خلاصه خاتميت است هيچ توقع هم نداشته باشيم بعد پيغمبری بيايد پون چيزی از وحی نمانده تمام حقايق وحيانی برای تمام بشر روی تمام نقاط کره زمين در تمام زمانها تا روز قيامت اين معنای وحی، خاتميت معنايش اين است اگر اين معنای خاتميت را ما قبول کرديم طبيعتاً طبيعتاً چنين مکتب وحيانی بايد رسانهاش هم مطابق با همين طرح خودش باشد يعنی آن رسانهای که میخواهد قرار بدهد آن وسيلهای که میخواهد احکام را به اين حجم بزرگ برساند به بیسواد با سواد استاد دانشگاه پروفسور اگر چنين برنامهی را دارد بايد رسانهاش هم مناسب باشد حالا اين رسانهاش بحثهای رجالی باشد که اهل سنت گفتند بحثهای فهرستی و رجالی باشد بحثهای فهرستی باشد بحثهای شکلهای ديگر يعنی هدف اساسی بنده در اينجا اين نيست که تاريخ را بگوييم يا فقط نکات فنی تحليل فهرستی يا رجالی را بيان کنيم هدف اساسی بنده يک نگاهی است به مجموعهی تلاشهای که مسلمانها در اين تاريخ کردند مليونها انسان با مرزهای مختلف با دانشهای مختلف با زمينههای مختلف با تعابير مختلف در جاهای مختلف از اندلس بگيرين تا شمال آفريقا تا ين خاورميانه بگيرين تا هند و پاکستان و بعد از آنجا هم بگيرند تا بلغار و اينها اين قسمتهای که سابقاً اسلام رفته يعنی يک سطح بسيار عريضی را اسلام توانسته بود نفوذ بکند سيطره بر آنها پيدا بکند و بتوانند علما در اين مرحله با حقايق وحيانی آشنا بشوند و اين حقيقت خاتميت را به نحو خيلی واضح برای مردم بيان بکنند نه اين که بيان بکنند من قائل به بيان نيستم خود خاتميت روشن میشود اصلاً خود به خود آن مفهوم خاتميت به اين معنی خواهی نخواهی روشن خواهد شد يعنی اين کاملاً روشن میشود که دين احتياج به يک نبی بعد از پيغمبر ندارد نقصی ندارد کمبود در مسائل وحيانی ندارد و اينها بيان بشود بلی ممکن است مفاهيم دينی دچار تحريف بشود تغيير بشود کم و زياد بشود صليقههای شخصی درش دخالت بکنند فرهنگها تمدنها درش دخالت، هستند اين واقعيتی هم هست ليکن پيغمبر فرمود آنهم راهش اين نيست که پيغمبر جديد بيايد اين راهش اين است که من قرآن و عترت را قرار میدهم معيار يعنی يکی از خصائص اين دين خاتم خودش بتواند تحريفها را هم بردارد تصفيه بکند خودش و از اين دستگاه هستند که خودش در داخل غلطها را میگيرد اشتباهات را تصحيح میکند و انحرافها را از بين میبرد واصلاً غلطی اگر بيايد در نوشتار خودش پاک میکند تمام اينها اين دين اين طوری است آن هم به خاطر قرآن و عترت قرآن و عترت کار اساسش اين است اين غلطها اين تحريفها اين تصحيفها اين کم و زيادها را هم بر میدارد.
س: يک روايتی هم هست در هر مدتی يک رجالی که ينفعونا عن تحريف
56: 19
ج: بلی ببينيد تحريف الغالين کسانی که میخواهند به اصطلاح از پيغمبر متدينتر باشند اينها میآيند تحريفهایي را در اسلام ايجاد: و انتحال المبطلين؛ کسانی دين را قبول ندارند میآيند تزوير انتحال يعنی تزوير تزوير میکنند جعل میکنند اينها خواهند آمد ينفون عنه، و ينفون اينجا با فتح نيست نفوا با فتح است در صيغه مضارعش با ضم است: ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين، اين اصلاً اين وظيفه است يعنی پيغمبر اکرم اين دين را اين جوری تقريب فرمود چون دين خاتم است دين خاتم معنايش همين است نه احتياج به وحی جديد باشد نه نياز به تصحيح اخطائی که واقع شده تصحيحش هم به اين ترتيب است يکی قرآن يکی عترت،
س: بلی
ج: اين دوتا کاری میکنند که تحريفها را خود به خود يعنی دستگاه داخلی هست تصفيه میکند اگر هم برفرض يک مطلبی غلطی رواج پيدا کرد يک مطلب غلطی افتاد در جامعه اسلامی باز اين دوتا بر میدارند يک عبارتی نقل شده از ابن ابیالعوجاء خذله الله که وقتی دستور دادند اعدامش بکنند زمان مهدی عباسی سال صد و پنجا و هشت علی ما ببالی گفته بود من را اعدام میکند در حالی که من چهار هزار حکم از احکام درست کردم بين مردم الآن رواج دارد که من اينها را درست کردم و اينها بين مردم الآن رواج دارد علی تقديری که اين مطلب درست باشد،
س: واقعيت داشته باشد
ج: علی تقدير چون احتمالاً چون يک عمر دروغ گفته و اهانت به اسلام کرده اين آخرش هم میخواسته يک تشکيکی درست بکند که چون،
س: آری خيلیها هم تمسک میکنند به همين حرف
ج: در رسائل شيخ انصاری هم دارد،
س: بلی به همين دعوی که خودش فاسق است خود حرف خودش
ج: نه اصلاً واضح است اينکه خودش بالاخره يعنی اين برفرض باشد اغراض يعنی مداليل ثانويه کلام چيز ديگری است يعنی توانسته در ميان امت اسلامی چهار هزار حکم را ترويج بکند حالا اگر فرض کرديم اين حرف را گفته و فرض کرديم اين مطلب ايشان هم درست چنين چيزی واقع شده چهار هزار حکم در حلال و حرام بين مردم مسلمان افتاده و مردم هم ملتفت نشدند اين در مبنای ما شيعه جا ندارد چون زمان ابن ابی العوجاء حضرت موسی ابن جعفر است حضرت صادق با ايشان بحث کردند يعنی اينکه میگويد قرآن و عترت يک معنايش اين است يعنی نه ابن ابی العوجاء صد برابر ابن ابی العوجاء هم نمیتواند کاری بکند اگر هم برفرض ابن ابی العوجاء همچون مزخرفی را گفته باشد که من خيلی شبهه دارم من احتمال میدهم میخواسته در آن لحظات آخر بگويد اقلاً شک درست بکنم حالا اگر منحرف نکرديم اقلاً افراد در آن شريعت مقدسه چون شک در اين کتاب دارد عمر فروخ التبشير و الاستعمار کتابی دارد به فارسی هم ترجمه شده و در آنجا از چندتا از کشيش نقل میکند آيا شما سالها رفتيد آفريقا و
5: 23
آيا موفق شدين چندتا از مسلمانها را مسيحی کنيد؟ گفت نه خيلی موفق نشديم اما موفق شديم شک ايجاد بکنيم افراد در دين خودشان شک بکنند يعنی اينهم يکی از اهداف است که طرف ايجاد شک بکند و همين شک کافی است حالا آن نمیفهمد که قبل از ايشان به هزار و صد سال دويست سال قبل از اين کشيشی که اين حرف را زده اميرالمؤمنين در نهج البلاغه میفرمايد بنی الکفر علی اربع دعائم، اولش شک است اصلاً شک خودش زمينه ساز کفر است يعنی اصرار اهل بيت برای اينکه شک نباشد چون اين زمينه ساز کفر است آنهم اصرارش که شک باشد چون میداند از راه شک به کفر میرسد دقت کردين، اين است که الآن آنچه که وظيفههای علمی است سعی کنند شک را بردارند اين خيلی مهم است: انما المؤمنين الذين آمنوا و لم يرتابوا؛ خيلی عجيب است خيلی آيه عجيب است چون ما اين را مفصل عرض کرديم اسناد اشتقاقی غير از اسناد فعلی است، حالا شرحی دارد که چون جاش اينجا نيست در مباحث ديگر اگر مناسبتی ببنيد انما المؤمنون اين اسناد اشتقاقی است وصف است کسی صفت مؤمن صفت مؤمن بر او صدق میکند ببينيد الذين آمنوا اين فعل است يعنی ايمان بياورند دو شک نکنند ريب اصلاً يک ذره ريب نکنند اين دوتا فعل بايد پيدا بشود تا بشود صفت مؤمن، خوب دقت کنيد، اولی اسناد اشتقاقی است اين دوتا اسناد فعلی اند خيلی عجيب است چون اسناد اشتقاقی با اسناد فعلی مثلاً ممکن است بگويند يک کسی بگويد اين آقا پشت ماشين نشست به يک زحمتی ماشين را از آنجا تا در خانه ما آورد اما اين آقا راننده نيست راننده يعنی اسناد اشتقاقی بهش صدق نمیکند اما ماشين را آورد بهش صدق میکند اين در يک روايتی در صحيح بخاری است که ابوبکر میگويد در روز عيد رفتم خانه دخترم عايشه پيش پيغمبر و عندها جاريتان، ببينيد تغنيان و ليستا بمغنيتين اين کنيزهها مغنی نبودند اما آواز میخواندند آوازه خوان نبودند آن صفاتی را که يک مغنيه در آوازه خوانی داشت اينها به قدری صدايشان را بلند کرده بودند تغنيان ببينيد اسناد فعلی دارد وليستا بمغنيتين اسناد اشتقاقی ندارد اين نکته صحيحی است تصادفاً اين مطلب را اگر يادتان باشد آقای طباطبايي در الميزان هم زياد دارد که اسناد اشتقاقی را با اسناد و اين خيلی نکته لطيفی است.
س: اينکه میگويند شک مقدمه يقين است چه؟
ج: آن در جايي که حرکت بخواهد بکند اما اگر شک بخواهد بماند نه، البته اين شيخ نديم الجسر يک کتابی دارد قصة الايمان ايشان ما اين را برای وجدانی گفتيم گفت اين درس نخوانده اما حرف بدی نزده ايشان گفت فلسفه مثل بقيه امور نيست در فلسفه در امور ديگر اگر انسان در ساحل دريا شنا کند در امن است در وسط بيايد در خطر است اما فلسفه در ساحل شنا بکند در خطر است بيايد در وسط خيلی آقای وجدانی خيلی خوب گفت اين با اينکه فلسفه نخوانده حرف لطيفی را گفته با اينکه درس نخوانده میگفت فلسفه مثل بقيه نيست در بقيه شما در ساحل در امن هستيد بيايين وسط در خطر است اما فلسفه اگر در ساحل باشيد يعنی آن اول دريا باشين آنجا در خطرين اما وقتی وسط امواجش رسيديد ديگر در خطر نيستيد اين در کتاب قصة الايمان نقل میکند شيخ نديم الجسر نقل نمیکند يعنی آن مثل داستان خيالی است مثل اين کتابهای ديگر در آنجا من جمله اين مطلب را میآورد حالا به هر حال از مطلب خيلی خارج شديم ديگر اين مطالبی که خارج میشويم ممکن است شما حذفش کنيد به هر حال ما همين جور به مناسبت لطف کلام.
آن وقت اين کلمه آشنايي با تحليل رجالی و فهرستی که بنده عرض کردم به نظرم نکتهاش اين بود که بگوييم آقا ما با ممکن است اين بحث خودما هم چند سال طول بکشد و خيلی طولانی هم بشود و موارد زيادی را مطرح بکنيم ليکن باز نسبت به زحماتی که آنها کشيدند اين در حقيقت يک نوع آشنايي است آن احاطه به کارها آنها واقعاً در اين طول پانزده قرن واقعاً بايد انسان شکر خدا بکند که لطف الهی شامل حال اين امت شد و اين طور سولالله عقول را بارور کرد اين بارور کردن عقول که اين طور زحمات بکشند علم منقول که امروزه در دنيا يکی از ارکان علم ادراکات بشری علم منقول است در اين علم منقول واقعاً ابداعاتی را انجام بدهند کارهای عجيبی را انجام بدهند با تمسک به حکم عقل و با چراغ علم و با زير بنايي دينی و ايمان به وحی واقعاً کارهای بزرگی را انجام دادند شايد بنده سراپا تقصير هم در خلال بحثها اشارهای به آنها داشته باشيم کلمه آشنايي را برای احترام بزرگان برای احترام قبلیها و اين پانزده قرن تاريخی که شد اين کلمه آشنايي را برای اين به کار بردم.
و اگر بشود مطالبی را که نقل میکنيم حالا من بعضیهايش را که الآن میخوانم اينها را مثلاً تصوير برداری کنيد در خود کتاب چاپ بشود خيلی دقيقتر است به نظر من خيلی چون من گاهی اوقات حتی ديدم مثلاً کتاب خطی بود پشت جلدش را اپست کردند بعد من خواندم بعد برداشتم به مثلاً حروف جديد مقابله کردم غلط،
س: خودش فرق میکند
ج: ها! اصلاً فرق میکند.
س: نمونه صفحههای که مال صفحه اول و آخر می آورند مقابله میکنيد
ج: شما هم ديدين، اصلاً گاهی اوقات خيلی هم فرق میکند من هم تعجب میکنم اين چه است؟ من نفهميدم هنوز نفهميدم پینبردم چرا همچو چيزی پيش میآيد تا اين مقدار اشتباه خيلی ديدنی است علی ای حال اين يک مقدمهای بود که برای کل بحث بود چندتا نکتهای را ابتداءً من صلاح دانستم ابتداءً مطرح کنيم تا يواش يواش وارد صلب بحث بشويم.
نکته اول يا مقدمه اولی يا نکته اولی ما اولاً اين اصطلاح تحليل رجالی و تحليل فهرستی به نحو مختصر خيلی همچون آنچه که ما در شناخت يک حديث به کار میبريم که مربوط به صفات راوی و خصائص راوی است و بتوانيم توسط آن خودمان را به زمان رسولالله برسانيم و بگوييم اين کلام از زبان رسولالله صادر شده يا يک چيزی شبيه اين با کم و زياد اينها را اسمش را ما تحليل گذاشتيم اسم تحليل مراد ما اين است و چون مربوط به روات خبر است کلمه رجالی بهش اضافه کردم اين مجمل بحث.
در طول تاريخ از اول تحليل رجالی دارای مراتب مختلف بوده الآن زمان ما يک مقامی بالايي پيدا کرده نکات فراوانی بهش اضافه شده اين را انشاءالله اگر فرصتی شد توضيحش را عرض خواهم کرد چون الآن بنايم فقط تعريف اجمالی است، انشاءالله عرض خواهيم کرد رجال که بررسی حال روات است نکات فراوانی دارد يکش مثلاً وثاقتش است يکش ضبط اسمش است يکش اينکه آيا از آن با آن شخص همعصر بوده يا نبوده،
س: طبقهاش بوده
ج: از آن با طبقه آن میخورد يا نمیخورد يکی اينکه اسمش اشتباه شده يا نشده؟ يکی اينکه به اين اسم چند نفر داريم، يکی اينکه تعارض جرح و تعديل داريم خيلی مباحث من انشاءالله عرض خواهم کرد اينیکه آقايون سعی کردند بگويند رجال مثلاً تعريفش اين است انصافش خيلی دقيق نيست چون اين علوم که ما اصطلاحاً بهش میگوييم علوم اعتباری اينها دارای موضوع واحد نيست اين را در بحث رجالی من توضيح بيشتری میدهم الآن به اندازه فقط اشاره عابره میخواهم رد بشوم اينها موضوع واحد مثل طيب نيستند که موضوع واحد داشته باشد بدنه انسان اينجا راوی را میبيند ليکن آن هدفش معين بحث است يعنی آنی که مسائل را تنظيم میکند آن هدف است هدف هم اين است که از راه راوی صفات راوی برسد و بگويد اين حديث از پيغمبر صادر شده يا با اين لفظ يا مشابه اين لفظ يا قريب اين لفظ اين صادر شده اين را علم رجال میگويند و الا علم رجال فقط بحث توثيق ندارد فقط بحث طبقه ندارد و اين بحثها يعنی توثيق طبقه اشتباه اسم تعارض جرح و تعديل اينها هرکدام تدريجاً در طول زمان اضافه شدند و لذا ممکن است ما بگوييم فلان کتاب در رجال داريم ليکن فقط يک بحث رجالی را دارد فلان کتاب در رجال داريم فقط دو بحث رجالی را دارد الآن اگر ما میخواهيم کتاب در رجال داشته باشيم بايد ابحاث متعدد داشته باشد دقت کردين و نکته اساسی در اين ابحاث موضوع نيست يعنی موضوع مثلاً راوی باشد فقط بماهو راوی دقت میکنيد چون موضوع اين است که اين روايت را از اين لحاظ ممکن است ما يک مقدار تاريخ را هم نگاه بکنيم ممکن است ما يک مقدار سيره را هم نگاه بکنيم حتی تاريخ عمومی را هم نگاه بکنيم يعنی اين شخص را در لا به لای يک صحنه تاريخی ببينيم هدف اساسی واضح است هدف واضح است اما موضوع يکی نيست اين را من حالا يک اشاره اجمالی کردم برای اينکه بعد انشاءالله تعالی توضيح بدهم عرض میکنيم که علوم اعتباری تمايزشان به اهداف است يا به قول آقايون به اغراض است تمايزشان به موضوعات نيست اين را مرحوم آقاضياء هم در مقالات دارند آقای بجنوردی هم که استاد ما بودند هم در منتهیالاصولشان نوشتند که من اين تحقيق را من کردم و دادم به آقاضياء و آقاضياء پسنديد و ادرجه فی المقالات در منتهیالاصول چاپ شده،
س: تمايز به اغراض است
ج: تمايز به اغراض، آن تمايز به موضوعات در علوم حقيقيه و خود ايشان هم من غير از حالا که ايشان چاپ فرمودند از خود ايشان هم شفاهاً چون شوهر خالهای بنده بودند من از خود ايشان هم شفاهاً اين بحث را شنيدم که مرحوم آقاضياء از اين تحقيق من خوشش آمد و فرق بين علوم حقيقی و علوم غير، علوم اعتباری را به اين نحو، خود بنده انشاءالله تعالی شايد راجع به اين مطلب يک صحبتهای بکنيم تا انشاءالله روشن بشود پس بنابراين اگر ما راوی را به لحاظ جهات مثلاً وثاقت يا طبقه بررسی میکنيم اينها در حقيقت تشکيل دهند تحليلهای رجالی هستند البته يک نکتهای اينجاست اين نکته يک کمی علمی است يک کمی دقيق است ما در اصول عمليه که اصلاً نظر به واقع نداريم حيثيت و جهات را در نظر میگيريم شما میآيين در رجال هم که نظر به واقع دارد حيثيت و جهات را در نظر میگيرين فرق اين دوتا چه است؟ فرق اساسش اين است اولاً اصول عمليه موضوعشان جهل به واقع است، اصلاً اساساً موضوعشان جهل به واقع است، حالا که جهل به واقع شد و مفروض اين است که واقع به شما نرسيده اين میآيد از زوايای مختلف برايتان وظيفه تعيين میکند اما فرضش جهل به واقع است، يعنی چون شما نمیدانيد اين گوشتی را که اين طرف از بازار خريده تذکيه شده يا تذکيه نشده؟ اين میآيد اين فرض را میکند اصلاً فرضش اين است موضوعش اين است آن وقت اين میآيد از حيثيات مختلف حکم میکند مثلاً از حيثيت اينکه تو نمیدانی اين تذکيه کرد يا نه؟ حکم میکند ميته است از حيثيت اينکه شما از دست مسلمان گرفتي میبينيد اين حيثيت را میبيند حکم میکند به اينکه اين مذکی است و پاک است و مصرف کند و الی آخره اين در باب اصول عمليه اين حيثيات اينها دخيل اند در حکم يعنی به منزله موضوع اند اصلاً، اما در امارات مثل بحث رجال چون نظر به واقع است اصلاً حيثيات واقع را از زوايای مختلف اين زوايا جنبههای عالی دارند اينها موضوع نيستند اين زوايا موضوع نيستند اين برايش تعدد ايجاد نمیکند اين مثل اين است که شما يک شخصی را میگوييد به لحاظ اينکه کسی از او به دنيا آمده پدر است به لحاظ خودش از کسی به دنيا آمده پسره به لحاظ اين فلان برادر است به لحاظ فلان عمو است به لحاظ فلان پسر عمو است به لحاظ فلان پسر دايي است و هلمّ جرّاً اين لحاظها نمیآيد عنوان درست بکند دقت کردين اينها حيثيتهای است که نظر به واقع دارد لذا در باب امارات که يکش هم علم رجال است درست است بحث بحث حجيت است ليکن نظرش چون به واقع است و فرضش اين است که میخواهد شما را به واقع برساند فقط میآيد به شما زاويه میدهد عينک میدهد میگويد از اين زاويه شما واقع را ببين لذا خود آن زاويه يک زاويهای نيست که خودش موضوعيت داشته باشد خودش مندک در غير است نظر نظر مرآتی است و اندکاکی است مندک در غير است و لذا واقعيتش هم در آن جهت محفوظ است میگويد شما بيايين نگاه بکنيد به لحاظ اينکه ايشان آيا فلانی را ديد يا نديد؟ باهم برخورد داشتند يا نداشتند؟ مثلاً مشهور علمای سنت گفتند اگر باهم برخورد داشتند کافی است بخاری میگويد نه اضافه بر برخورد بايد ازش هم حديث نقل کرده باشد لذا معروف شده به شرط بخاری شرط بخاری شديدتر است به اين معنی بقيه میگويند همينکه بگويند فرض کن بنده آقای خويي را درک کردم چون اگر يک چيز از آقايي خويي نقل کردم درست است کافی همين مقدار بخاری میگويد نه اضافه بر درک بايد بگويند ايشان نجف رفته آقای خويي را ديده از آقای خويي شنيده مطلب شنيده آن وقت قبول میکنيم و الا اگر در زمان ايشان را درک کردند آقای خويي در نجف بودند ايشان در قم بوده در مشهد بوده اين درک زمان کافی نيست اضافه بر درک زمان بايد از او انشاءالله اين بحثها را بعد انجام میدهيم ببينيد اين نکته فنی اين است يعنی نکته اساسی در بحث اين است مرحوم آقاضياء مرحوم نائينی در اين جهت باهم مشترک اند میگويند در اصول به اصطلاح اصول عمليه جهل موضوع است اما در امارات جهل مورد است خيلی تعبير زيبايي دارند يعنی نمیآيد در امارات فرض بکند که شما به واقع نرسيديد شما را میخواهد به واقع برساند ممکن است نرسيد ممکن است نرسيد اما در باب اصول عمليه میآيد میگويد شما واقع را نديدين اين نکته خيلی ظرافت دارد متأسفانه الآن بعضی از ابحاث ما در حوزه علميه ما شأنشان شأن اصل عملي است دقت اساسی و دقتی که در حجيت مطرح و در حجت مطرح است در آنها مطرح نيست چون اين بحث يک بحث لطيفی است و مرحوم شيخ هم در اول عده بحث علم و ماهيت علم و کيفيت تولد علم شايد ما هم در خلال بحثهايمان مجبور بشيم يک شبی راجع به اين مطلب حالا يا به همين اصطلاحی که الآن در غرب مطرح شده علم، شبه علم غير علم اصطلاحاً اين طور میگويند علم شبه علم غير علم، يا به اين يا به همين اصطلاحی که ما داريم علوم حقيقی و علوم اعتباری و اصول عمليه اين سه تقسيم بکنيم اين را انشاءالله شايد در خلال بحثها روشن بکنيم من امشب میخواستم خيلی مقدمه وار اين توضيح را عرض کنم که هدف ما در بحثها تحليلی رجالی در حقيقت اين است ما راوی را از زوايه مختلف میبينيم و بخواهيم توسط اين صفات و خصوصياتی که بر راوی هست خودمان را به زمان پيغمبر برسانيم هدف اين است اين در بحث.
حالا آن نکته اساسی اين است که در اين قسمتی که از بحثی که مربوط میشود به بحث رجالی و رسيدن به زمان رسولالله در طول تاريخ ما چه سنی چه شيعه از اوائل اين جور نبود که تمام تحليل رجالی بيايد هی زياد شد مثلاً من باب مثال عرض خواهيم کرد سالهای صد و چهل، صد و پنجا مسأله توثيق و تضعيف مطرح شد، مسأله سالهای دويست مسأله ارسال و مرسل و طبقه و اينها مطرح شد سالهای مثلاً ممکن است سه صد و اينها دويست و پنجا سالهای مسألهای چه است آن؟ تدليس و غير تدليس و اين جهات ديگر مطرح شد، اشتباه اسماء تدريجاً مطرح شد سالهای سه صد يواش يواش مسأله از همان دويست و هفت، شصت و هفتاد مسأله تعارض جرح و تعديل مطرح شد چون در اول يا جرح بود يا تعديل بود خيلی نبود بعد يک دفعه اينها اضافه شد و گاهی مخصوصاً اهل سنت جرح و تعديلشان به بزرگان میخورد ما هم داريم گاهی بزرگان اما خوب زياد نيست اما آنها زياد دارند که به بزرگان میخورد جرح و تعديل لذا خوب دقت بکنيد ما وقتی مسأله تحليل رجالی را مطرح میکنيم میخواستم اين نکته را بگويم ما در مباحث خودمان عادتاً نحوه بحث ما تحليل میکنيم بررسی میکنيم يک حديث را برای ايصال خودمان به زمان رسولالله به لحاظ صفات راوی، و نکات ديگری که به صفت آن، اسمش چه است، با ديگری اشتباه نشود ملاقات کرده نکرده مرسل است مرسل نيست احاديثی که نقل میکند اصلاً متون احاديثش خرابی دارد، متون احاديثش بسيار عالی است انصافاً همين مسند احمد را من گاهی نگاه میکردم واقعاً بينی و بين الله بعضیها متون احاديثشان خيلی قشنگ است هيچ ربطی هم آنها، کتابی يکی است مثل متون احاديث جابر ابن عبدالله که من نگاه میکردم در مسند مثلاً متون احاديث ابوبکر خيلی تصادفاً قشنگ نيست متون احاديث ابوهريه مقدار زيادش خيلی قشنگ است مقدارش خيلی قشنگ است بعضیهايش نه عادی است، اما قشنگ هم درش دارد انصافاً يک تعابير بسيار قشنگ هم توی، اما در روايت جابر من بيشتر ديدم در روايت جابر ابن عبدالله در روايت ابن عباس هم همين طور نسبتاً زياد است علی ای حال تمام اين نکات تمام اين تحليلها را ما انجام میدهيم به خاطر اينکه برسيم به آن نکته اساسی، اما اين تحليلها در طول تاريخ مثلاً میگويند شيخ کتاب رجال نوشته آنچه که شيخ نوشته معظمش کتاب طبقات است اصلاً توثيق و تجريح و راوی و مروی عنه تعارض جرح و تعديل و که مثلاً با که معاصر بوده؟ با که مرسل است با که مرسل نيست؟ علی ای اينها را ندارد پس بنابراين من میخواستم اين نکته را عرض کنم اگر ما گفتيم تحليل رجالی اين نکته را هم پشت سرش چون بناست روی مصاديق کار بکنيم فقط به عنوان کلی وارد نشويم مثلاً میگويند فلان کتاب رجال شيخ در رجال است يا رجال کشی يا رجال برقی در رجال است اين را هم بهش اضافه میکنيم که رجال برقی چه قسمتی از رجال را دارد رجال شيخ چه قسمتی را دارد، رجال کشی چه قسمتهای را دارد چه قسمتهای را ندارد و چه احتياج دقت فرموديد و اين مطلب را در اهل سنت هم میآوريم فرق نمیکند حالا ما چون معيار بحث مان اهل سنت نيست ما در بحثهای خودمان انشاءالله تعالی چون گفتم ديگر میخواهم وارد بشويم به تفصيل کتب رجالی شيعه را هم بررسی میکنيم چون بررسی فهرستی داريم آن کتابها هم بايد بررسی بشود فرق نمیکند، ارزيابی آنها در علم رجال و ارزش آنها در علم رجال چه مقدار از بحثهای رجالی را دارند چه مقدار از بحثهای رجالی را ندارند کمبود دارد بايد اينها جبران بشود و بررسی بشود اين اجمال قصه راجع به تحليل رجالی.
اجمال قصه راجع به تحليل فهرستی هم اين است، ما مباحثی که بيان میکنيم که مجبور بشويم به مصدر يا کتابی که ازش نقل شده و خصوصيات کتاب يا آنچه که بر میگرده به خود روايت حالا کار به کتابش نداريم به خود روايت که ممکن است روايت به لحاظ تحليل رجالی مشکل داشته باشد اما روايت قبول شده اينها را ما اسمش را گذاشتيم تحليل فهرستی اما اين نيست که کل بحثهای فهرستی ما اين باشد دقت کنيد اين را اجمالاً الآن ما به عنوان اجمال مطرح میکنيم و در خلال بحثهای ما روشن خواهد شد که مراد ما از بحثهای فهرستی و تحليل فهرستی يک معنای عامی است يک افق بازی مطرح میشود و در اينجا هم انشاءالله مثل بحث رجال عدهای از مصادر و جزئيات را مورد بررسی قرار میدهيم خود همان حتی کارهای فهرستی را مورد بررسی قرار میدهيم.
س: حديث هم بررسی مشمول همين عنوان
ج: نه نمیشود، متن حديث هم نه.
ما به طور کلی حالا اين میخواهين نکته دوم باشد يا مندمجش کنيد در نکته اول انشاءالله تعالی اين را به نحو مشروح و مستوفی عرض میکنيم حديث را از سه منظر به طور کلی بررسی میکنيم يک مسأله صدور که به دو بخش میشود رجالی و فهرستی يکی مسأله متن که شما فرمودين، که گاهی اوقات متن هم در صدور تأثيرگذار است مثلاً ابن ابی الحديد میگويد ما میدانيم قسمتی از اين نهج البلاغه از اميرالمؤمنين است اين واضحه، قسمتی اما اگر به نهج البلاغه بخوانيم همه يک دستاند نمیتونيم بگوييم اينجاش مال اميرالمؤمنين است اينجاش نيست پس همه از اميرالمؤمنين است ابن ابیالحديد میگويد پس میگوييم که همه اين از اميرالمؤمنين است يعنی از راه متن همين زيارت عاشورا را خيلیها از راه متن میگويند ثابت است چون متن فوق العاده قوی است خيلی از مضمون مضمون هم که فوق العاده عاليه، پس يکی صدور است يکی متن است يکی هم مضمون که مضمون را در حوزههای ما دلالت گرفتند مضمون حديث چرا؟ چون ما مثلاً میبينيم حديث دلالت بر وجوب میکند يا استحباب میکند اين سهتا به اصطلاح بخشی اساسی در حديث است بعد.
س: از نظر متن و مضمون
ج: بلی از نظر اينکه الفاظ،
س: ادبی منظور
ج: لفظ حالا لفظش الفاظی که در حديث به کار برده شده
س: فرق بين متن و مضمون بايد روشن کنيد
ج: چون اگر متن عوض شد خب مضمون عوض میشود ديگر، مثلاً گفته ان الله يحب يکجور میفهميم افعل کذا يک جور ديگر میفهميم متن را اول دقيقاً بررسی میکنيم.
س: طبق بيان شما میفرماييد هم قوت متن دارد هم قوت مضمون
ج: آها! زيارت جامعه
س: زيارت جامعه
ج: يعنی مضمون و اين سومی که مضمون باشد اين دليلی يعنی راهی است که کسانی که حجيت خبر را نه به لحاظ صدور قبول میکنند نه به لحاظ متن مثل سيدمرتضی در حقيقت امثال سيدمرتضی رو مضمون حساب میکند نه رو لفظ مضمون هم به اين لحاظ قبول میکند اصحاب تلقی به قبول کردند يا نه؟ اگر تلقی به قبول کردند حجت است نکردند نه، يعنی اين اصولاً از راه ديگری نه از راه آنچه که مربوط به راوی يا راوی به کتاب يا راجع به متن؟ ما معتقديم بحث فهرستی و تحليل فهرستی و رجالی هردوشان مربوط به صدور میشوند بحث متن بحث ديگری است کراراً عرض کردم در حوزههای ما متأسفانه روش کار نمیکنند و اين نوارهای بحث من اگر باشد يکی از کارهای اساسی من روی متن است خيلی روی متن دقت میکنم کلمه کلمه متن روش دقت میکنيم که اين متن چه بوده و يکی هم مسأله مضمون نه دلالت مضمون اين حديث اين است اين را بررسی میکنيم از سه جهت تازه بعد از اين بررسیهای که شد بحث موافقت با کتاب موافقت با سنت مسأله اينکه آيا موافقت با روايات است با خط عمومی اهل بيت میخورد جهات ديگری هم دارد منحصر به اين سه نکته نيست اين سه نکته اساسی است که هرکدام باز به چند نکته تقسيم میشوند چون اين تقسيم بندی را انشاءالله خود بنده انجام دادم بايد در بحث يک کمی بازش بکنيم.
س:
10: 48
ج: ها! نکاتش را توضيحاتش عرض بکنم مثالهايش را هم عرض بکنم مثالهای که دارد زياد میشود مثال زد مثال کم نداريم مثالها و خصوصياتی که دارد انشاءالله بيان میکنيم پس بنابراين آنچه که ما الآن به عنوان تحليل فهرستی اجمالاً مطرح میکنيم اين است که بيشتر نظر روی بلکه کل نظر روی خود روايت است يا خود روايت يا مصدری که اين روايت درش هست آنها نظرشان بيشتر روی راوی است و صفات و خصوصيات راوی اين يک تقسيم اجمالی که الآن يک تقسيم اجمالی برای بحث تا انشاءالله خلال بحث کاملاً اين مطلب را باز بکنيم اين خيلی اجمالی بود و دقيقاً مراد خودمان را مطرح بکنيم.
س: معناش هم اين نيست که از تحقيق رجالی ما به کلی مستغنی هستيم
ج: ابداً اصلاً بايد ببينيم اصلاً شايد به اين نتيجه برسيم که تحليلهای رجالی ما مثلاً سی درصد اند تحليلهای فهرستی هفتاد درصد اند يا مثلاً شصت درصد اند ده درصد ديگرش هم برای چيزهای ديگر است مثلاً بايد حساب بکنيم.
نکته ديگری را که در اينجا الآن میخواهيم در خدمت آقايون باز قبل از ورود در بحث گاهی اوقات اين به ذهن میرسد که مثلاً شما اگر شما تحليل رجالی میخواهين بگوين يا تحليل فهرستی فرض کن مسالک شهيداول شهيدثانی شما نگاه که میکنيد اينکه مثلاً بحثهای رجالی بکند وثقه فلان، ضعفه فلان چه کار بکنيم ندارند خب اين چطور شما میگويين علمای ما تحليل رجالی داشتند مثل مثلاً آقای خويي صاحب مدارک که میگويند اينها شما تحليل رجالی داشت، از طرف ديگر همين علماء تحليل فهرستی هم ندارند نمیگويند اين در نسخه فلان بود در کتاب فلان بوده قرائت فلان بود اين نسخه نه آن قسمت را دارند تحليل میکنند اجمالاً میگويند و الحديث مشهور به همين مقدار اجمالش اکتفاء میکنند نمیآيند دست به تحليل بزنند پس نکند اين طرح مسأله رجالی و فهرستی هردوش
س: بیاساس باشد
ج: بیاساس باشد، اين نکته اصلی که بخواهيم اينجا خلاصه نظر بنده اين است که من المحتمل قوياً چون اين مطالب تحقيق نشده و گفته نشده کارهای است که در طول تاريخ بعيد نيست در قرن اول و دوم که زير بنای احاديث ما را تشکيل میدهد در ارتکاز فقهای شيعه، علمای شيعه بزرگان شيعه که در آن وقت در کوفه بودند در اينها و بعد هم از سالهای صد و پنجا به بغداد آمدند از سالهای دويست به قم آمدند شايد در ارتکاز اينها اين نکته بود که احاديثی را قبول بکنند که افراد ثقه اند قادل اند قابل اعتماد اند اصلاً از اول يعنی فرض کنيم به اين که کتابهای رجالی نوشتند خوب دقت کنيد اين کتابهای رجالی که ما اول داريم که نه فقط مال آن زمان مال قرن سوم داريم مثل رجال برقی يا قرن چهارم داريم مثل رجال ابن عقده در اين کتابهای که آمده در غالب اين کتابها طبقات بحث شده ما در رجال ابن فضال پسر مسأله توثق و تضعيف داريم اما در رجال مثل برقی که تقريباً معاصر ايشان است تضعيف و توثيق نداريم اما طبقات داريم در رجال مرحوم شيخ طوسی اصلاً ما طبقات داريم توثيقاتش خيلی کم است مسأله راوی و مروی عنه طبقته فی الحديث را اين نه به خاطر امام آن طبقات هم در اين کتاب رو امام است و طبقات رو امام استاندارد علم رجال نيست چون در علم رجال طبقات به حسب سنوات معينی است،
س: بعدش هم طبقات چاپ شده يکی از همين کتابهای که ما ديديم نمیدانم برقی است چه است چاپی دارد که به اسم طبقات اصلاً چاپ شده
ج: به اسم طبقات چاپ شده علی ای حال من تصادفاً چون نمیدانم برقی دو مرتبه چاپ شده يا نه؟ من دارم نسخه خودم را شماره گذاری میکنم اصحاب امام صادق که ايشان آورده به نظرم آمد اجمالاً بين پانصد تا ششصد نفر باشند کلاً حالا معروف چهار هزار نفر است من تا اينجای که شماره گذاشتم يک مقدار گذاشتم بقيه را تخميناً مثلاً هر صفحهای بيستتا حساب کردم تخميناً حساب کردم نوشتم شروع کردم برای نوشتن يکی يکی شماره گذاشتم حالا اگر اين چاپ جديد خودش شماره گذاشته باشد که نور علی النور، بازهم يک نگاهی بکنيد.
س: بسيار خوب
ج: اين کار خوبش اين است که اينها را شماره گذاری کرده باشد، دارين شما؟
س: نگاه کنيم
ج: نگاه کنيد اگر هست يا نه؟ غرضم اين است که خب اينها چرا فقط من به ذهنم میآيد به ذهنم ميآيد که شايد در آن زمان اين بحث توثيق مفروغ عنه بوده يعنی
س: يعنی فقط حديث افراد ثقه را قبول میکردند
ج: آها!
س: بناشان بر اين بوده،
ج: يعنی همينکه گفتند يک کسی را آوردند به عنوان راوی از امام صادق يعنی مفروغ عنه بوده ثقه است
س: که ثقه است
ج: خيلی مطلب سنگينی است الآن قبول ندارند آقايون ما اما و اين مشکل البته مشکل دارد يعنی بر فرض هم چنين چيزی را اراده کرده باشند همين طوره شماره دارد؟
س: من چاپ در اين برنامه چاپ دانشگاه تهران میخواهم چاپ قديمه
ج: چاپ آقای محدث ارموي است،
س: بلی يک چاپی هم فکر میکنم آقای مرعشی چاپ کردند نگاه میکنيم فردا
ج: فردا نگاه بکنيد
س: من چاپهای ديگر را پيدا میکنم
ج: بلی دقت فرموديد، خب میخواهم نکته روشن بشود پس اينکه آمدند نيامدند توثيق را بنويسند طبقه را نوشتند شايد در ذهن شان اين طور بوده که ديگر توثيق نمیخواهد اينی که ما روايتش را از امام صادق آورديم
0: 54
اين مورد اعتماد بوده خيلی البته بعيده مثلاً در همين رجال امام صادقی که مرحوم شيخ دارد اسم ابوحنيفه هم آمده اسم منصور دوانيقی هم آمده خيلی
س: نمیشود
ج: ها! ليکن آنچه که مؤيد اين مطلب است اين است که اولاً در مثل طبقات برقی که عرض کردم به نظرم پانصد و ششصد است چون من تازه شروع کردم شايد شماره سی، چهل و پنجا، چهل رسيدم خيلی جلو نرفتم بقيه را ورقی حساب کردم اجمالاً که مثلاً هر ورقهای بيست نفر هر صفحهای بيست نفر حدود بين پانصد تا ششصد نفر خيلی نبايد بيش از اين باشد آن وقت اين با آنچه که به ابن عقده نسبت دادند که چهار هزار نفر را اسم برده خب تفاوتش خيلی زياد است، و آيا شيخ از ابن عقده گرفته اين احتمال قوی است ليکن شيخ کل اصحاب امام صادقش سه هزار و هفتصد و خردهی است باز تا چهار هزار فاصله دارد و معلوم هم نيست که واقعاً از کتاب ابن عقده باشد اين هنوز روشن نيست آنچه که مؤيد اين احتمال است چون من احتمال را گفتم تضعيفش کردم اما مؤيد اين احتمال اين است آنچه که ما الآن در تاريخ داريم فقط طبقات اصحاب ائمه است مثل رجال برقی مثل خود همين رجالی به اصطلاح ابن عقده خود رجال کشی هم اين طوره فقط روش ننوشته اصحاب صادق، خودش به استثنای اولش يک مقدار مشوه است بقيهاش رو طبقات است روايات آورده اسم نبرده میشود نوشت اين اصحاب امام صادق اصحاب امام، اين طوری خودش ترتيب کشی الآن که موجوده به اين ترتيب است و مؤيد اين احتمال به نظرم عبارت شيخ مفيد در کتاب ارشاد است که انشاءالله میتوانيم، ايشان میگويد که: قد روی عنه اربعة الاف من الثقات،
س: تصريح به ثقات دارد
ج: اين خيلی مشکل است
س:
10: 56
ج: احسن تا حالا هم آقايون توجه نکردند يعنی اينها شايد در ذهنشان آوردی بابا؟
س: بلی،
ج: من اول خيال میکردم يک مدتی ثقات نگفته اربعه الاف، من الثقات دارد مگر اينکه کتاب ارشاد بد چاپ شده باشد و الا
س: مثل قديمی اتفاقاً ارشاد نسخه خيلی خيلی قديمی دارد
ج: بلی خيلی عجيب است
س: خيلی قديمه پانصده خردهای
ج: و اين خيلی عبارت غريبی است اين عبارت عبارت مرحوم شيخ شيخ مفيد که چهار هزار از ثقات آنی که ما چهار هزار داريم فقط مجرد روات اند، آنهم تازه امثال ابوحنيفه و منصور دوانيقی و بعد هم خيلی از اسماء در همين رجال شيخ الآن تکرر و مکرر اصلاً اشتباه دارد مکرر دارد غلط دارد با تمام اين حرفها شده سه هزار و هفتصد نفر،
س: ولی ايشان میگويد چهار هزار ثقه
ج: من به ذهنم آمد که شايد در ذهن اينها اين بوده حالا اينجا را بگويم يک چيزی هم برگرديم به اصطلاح به بحث فهرستی شايد در بحث فهرستی هم همين نکته بوده يعنی آن کتب اوليه را به عنوان اينکه اينها مورد اعتماد اند مورد قبول اند يعنی به عبارت ديگر انشاءالله تعالی من توضيح خواهم داد يکی از فوائد بحثهای فهرستی همين است که کتب را به دو بخش اصول و مصنفات تقسيم کردند الآن علمای ما مثل مرحوم آقای خويي که دنبال بحث رجالی هستند اگر يک حديثی را شيخ صدوق در فقيه آورده باشد ايشان بحث رجالی میکنند در معانی الاخبار هم همين طور در علل الشرايع هم همين طور در خصال هم همين، فرق نمیکند با اين که خود صدوق تصريح دارد که اين کتاب من جزو مصنفات نيست يعنی آنهای ديگر مصنف است عادتاً خود او فرق گذاشته بين فقيه و بقيه ليکن در بحثهای رجالی فرق نگذاشتند اين فرقی بين اصول و مصنفات، بين اصول ما تا آنجای که الآن ما داريم اين فرق از زمان امام صادق داريم حتی قبل از ايشان هم گفته شده اين کلمه اصول اربعه مأة،
س: عبارت ارشاد يک مقدار متفاوت است
ج: بخوان
س: از اول مطلبش میخوانم و کان الصادق جعفر ابن محمد عليهم السلام من بين اخوته خليفة ابی محمد ابن علی عليهما السلام و وصيه و القائم
55: 58
من بعده فرض علی جماعتهم بالفرض و کان انبههم ذکراً و اعظمهم قدراً و اجلهم فی العامة و الخاصه و نقل الناس عنه من العلوم ما سرت
10: 59
و انتشر ذکره فی البلدان و لم ينقل من احد من اهل بيته العلماء ما نقل عنه و لا لقی احد منهم من اهل الآثار و نقت الاخبار و لا نقلوا عنهم کما نقلوا عن ابی عبدالله عليهالسلام فان اصحاب الحديث قد جمعوا اسماء الروات عنه من الثقات علی اختلافهم فی الآراء و مقالات فکانوا اربعة آلاف رجل،
ج: همان من الثقات
س: بلی نه ثقات نيست اربعة آلاف رجل
س: خب اينکه میگوييم همانهای که گفتيم ثقه اند
س: تصريح هم میکند که علی اختلافهم فی الآراء و المقالات
س: ولی ثقه بودند
ج: ثقه بودند اين خيلی عجيب است
س: توثيقش هم متفاوت میشود ديگر
ج: به هر حال اين خب خلاف واقع است چون اگر عبارت ايشان ناظر باشد به عبارت ابن عقده ابن عقده چهار هزار حديث آورده برای هر نفری يک حديث که اين فلان ابن فلان روی عن الصادق عليهالسلام و الآن ما آثار ابن عقده را خيلی احاطه نداريم انشاءالله اين را من بايد بعد جداگانه توضيح بدهم به هر حال مشکلات فنی دارد اين عبارت ابن عقده، مشکلات فنی دارد که در محلش عرض میکنم اين عبارت مشعر به اين است که ايشان هر چهار هزار تا را
س: ثقه میداند
ج: ثقه میداند آن وقت اين مسألهای که باز ما داشتيم کلمه اصول را ولو اين تعبير اصول و مصنفات خوب دقت بکنيد هم در قم بود هم در بغداد بود هردو مکتب بودند که من انشاءالله در يکی از اين مقدمات توضيح میدهم انشاءالله تعالی ليکن اضافه بر تمام اينها بعدها اين تعبير آمده يعنی تعبيری نبوده که در يک زمان خاص باشد ليکن چون اصول مصنفات تدريجاً از بين رفتند ديگر خيلی تعبير اصول مصنفات نمیکردند آنها منتقل شد به کتب اربعه مثلاً من باب مثال يا بقيه کتب صدوق رضوان الله تعالي عليه پس بنابراين تعبير به اصول و مصنفات يک تعبير فهرستی است جداسازی کتابها يک کتاب از اصول است يک کتاب از مصنفات است اين ما به لحاظ چون اين میخواهم بعد مفصل صحبت بکنم راجع به اصول مصنفات مفصل صحبت بکنم انشاءالله تعالی ما مثلاً در زمان امام صادق شيخ راجع به کتب حريز میگويد کتابهای ايشان جزو اصول است و راجع به کتاب مرحوم عبيدالله ابن علی حلبی هم نجاشی هم شيخ دارند و صنف الکتاب المنسوب اليه جزو مصنفات گرفته اند اين تعبير از آن زمان است ليکن ما يک مشکل ديگر داريم در بعضی از تعابير اين تعبيری که گرفتند مرحوم آقای حاج شيخ آقا بزرگ رضوان الله، بلی آقا؟
س: تعبيری که فرموده عرض کنم اين رجال برقی چاپ جديد آقای مؤسسه سبحانی انجام دادند شماره گذاشتند،
ج: خب خب
س: بعد برای اصحاب ابی جعفر
ج: نه اصحاب ابی جعفر که امام صادق نزديک سیتا اند آنها را هم جدا کردم من
س: نه ايشان دويست و بيست و ششتا شماره زده اصحاب ابی جعفر محمد ابن علی ابن الحسين
ج: اشتباه کرده، نه شايد در اصحاب باقر است نه در اصحاب صادق که ادرک ابا جعفر اول ايشان اين جوری دارد اصحاب صادق که از اين حدود سی و سی و خردهای اند من نوشتم،
س: عرض میکنم استاد،
ج: بعد از اصحاب باقر تمام بکنيد
س: بلی
ج: در اصحاب الصادق الذين ادرکوا ابا جعفر
س: پنجا و هشتتا اين جوری است بعد میشود اصحاب ابی عبدالله
ج: اين به نظرم بين پانصد يا ششصد است
س: کل اصحاب ابی عبدالله با آن پنجا و هشتتا هشتصد دوازدهتاست
ج: نبايد باشد خيلی خوب اشکال ندارد همين حدودهاست
س: شمارهای که اينها گذاشتند دويست و بيستتا برای امام باقر است
ج: آن دويست و بيستتا که خارج آن که معنی ندارد اصلاً
س: بلی عرض کردم میگويم
ج: من آن چندتای که من شمردم يعنی شماره گذاشتم به پنجا، ظاهراً همين چند روز پيش نشستم بیکار، يکی يکی شماره گذاری کردم خودم
س: خود اصحاب ابی عبدالله هشتصد دوازدهتاست
ج: يعنی چند نفری اول هستند که اينها به اصطلاح ادرکوا الباقر عليهالسلام
س: اينها پنجا و هشتتاست
ج: پنجا و هشت گذاشته
س: اما اينها را بعد که تمام میشود
ج: شما اين راجع برقی را روی ميز جلو ميز من است وردار بياور،
س: اين را هم بگويم هشت صد و دوازدهتا اين وسط اند
ج: يعنی دويست و خردهای را کم کنيم ششصد و خردهای میشوند؟
س: نه دويستتا اصحاب امام باقر جدا،
ج: يعنی هفتصد و خردهای
س: هشتصد و دوازدهتا دقيق که پنجا و هشتتا شد
ج: میشود حدود هفتصد و پنجا من خيال میکردم بين پانصد و ششصد من نشمردم تخميناً عرض کردم حالا ايشان شماره گذاری کرده دقت کردين،
س: بعد اينها مواردی اند که تکرار بوده را شماره نزده، مثلاً فرض کنيد ابوعبدالرحمن اعرج، گفته اين چون ايوب ابن عطيه است شماره نزده ابوعبدالرحمن الحزاء اين چون ايوب ابن عطيه است دوباره اين را شماره نزده اين موارد مکررات هم حالا به حسب تتبع خودش
س: يعنی مستقل نزده
س: بلی به حسب تتبع خودش
ج: نه اين را حالا اگر من برسم به رجال برقی گاهی اوقات ايشان پشت سرهم آورده آدم خيال میکند دو نفر است مراد يکی است اصلاً مراد خودش يکی است
س: اينجا الآن اين دو نفری که
ج: الآن شما بردار اين کتاب برقی را بياور من چون شماره گذاری کردم کتاب خودم نسخهای، چون نمیخواستم الآن وارد اين بحث بشوم چون الآن هدفم بحث اجمالی بود يک بحث مقدماتی بود و اين نکته ببينيد مرحوم آقای اين ديگر بايد میخواستم از خود عبارات آنها استخراج بکنيم از خود عبارتی که ايشان نقل میکند بعد ديدم طول میکشد و لذا به همين مقداری که ايشان فعلاً در،
س: ذريعه آورده
ج: ها! در ذريعه آورده در جلد دوم از صفحه 125 به عنوان اصل، بيار نگاه کن خب مال امام باقر را نگاه کن بعد امام صادق را بيار، من شماره گذاری کردم اصلاً امام صادق،
س: نسخه اصلی شماره گذاری کرده
س: اما در مورد اين آقای چيز که به شما عرض کردم
ج: نه بيارين خود کتاب بيارين آنکه بعدش ابن داود است،
س: بعدش ابن داود است
ج: بلی ببين بالا نوشته
س: بلی
ج: امام صادق ننوشته،
س: بلی برقی سی و نه،
ج: عنوان باب را نگاه کنيد
س: بلی اصحاب امام صادق شما تا شماره سی و نه را شماره زدين
ج: نه قبلش دارد الذين ادرکوا ابا جعفر
س: بلی اصحاب ابی عبدالله
ج: الذين ادرکوا
س: ادرک من اصحاب ابی جعفر عليهالسلام و روی عنه
ج: اين چندتاست
س: اين ذيل اصحاب ابی عبدالله
ج: اين چندتا شماره زدم
س: شما تا سی و نه را
ج: نه نه اين تمام کردم اين يکی را تمام کردم بعد میگويد
س: بلی پنجا و پنجتا
ج: ها! اين پنجا و هشتتا گذاشتم، حالا نگاه بکنيد گاهی اوقات
س: لقب و کنيه
ج: آها! پشت سرهم آورده اين خيال کرده دو نفر اند، حالا نگاه کنيد شما بعضیها را
س: بلی محمد احول ابوجعفر ابن نعمان،
ج: ها! ببينيد اين محمد الاحول اين ببينيد مؤمن الطاق
س: يکی میشود
ج: اينها همه يکی اند محمد ابن
س: احول
ج: احول
س:
26: 6: 1
ابن نعمان
ج: البته اين محمد الاحول بايد باشد
س: اينها را يکی آورده
ج: ها! يکی آورده محمد الاحول ابن نعمان مؤمن الطاق اين سهتا يک نفر اند پشت سرهم آورده
س: بلی
ج: دقت کردين لذا خوب
س: بقيه را بايد چک کنيم شماره اضافه نزده باشد
س: ابوبصير اسدی يحی ابن ابیالقاسم باز دوباره يک شماره زده اينها را توجه داشته،
ج: بعضیهاش دو خود اين هم ورداشته ويرگول گذاشته جدا کرده،
س: شايد يک نسخه اضافه داشته مثلاً افراد اضافی
ج: شايد مقارب هستيم نزديک هم هستيم من پنجا و پنج من شماره گذاشتم يکی يکی همين اصحاب صادق الذين ادرکوا اباجعفر
س: بلی پنجا و ششتا آخرش پنجا و پنج، پنجا و ششتا شما زديد
ج: ايشان پنجا و هشتتا دوتا معلوم میشود اختلاف داريم با هم،
س: ديگر فقط احتمالاً ابن هوی باشد چون دوتا دارد فلان و ابنه
ج: من آن را هم دوتا گرفتم
س: پس ديگر
ج: اگر نگاه بکنيد بعض جاها نوشته و ابنه من دوتا گرفتم،
س: بلی
ج: دوتا شماره نزديک هم اند اگر دوتا شماره نزديک هم اند آنجا ابنه بوده
س: بلی
ج: علی ای حال
س: بلی يا اخوه
ج: يا اخوه يا بنه پهلوی هم بوده
س:
38: 7: 1
ميثم و ابنه
س: آقای محمد علی بغدادی تحقيق کرده
س: چاپ آقای مرعشی نيست؟
س: نه خير چاپ آقای سبحانی خدمتتان عرض میکنم
س: آقای سبحانی، کتابش را داريد
ج: حالا نه اين من خيال میکردم تخميناً بين پانصد و ششصد حالا ايشان میگويد حدود هفتصد و پنجا با استثنای او حدود بلی ببينيد آقا ايشان دارد که اين کلمه اصول اربعه مأة اولين بار که ما داريم در کتاب معالم العلمای ابن شهرآشوب است به اين عنوان اصول اربعه مأة مثلاً ايشان در اينجا دارد که و عدّ منها وجود الحديث در مشرق الشمسين شيخ بهايي فی کثير من الاصول الاربعه مأة المشهور المتداول عندهم بعد محقق داماد در راشحه تاسعه و عشرين بيست و نه اين طور: و العلم ان الاخذ من الاصول المصححه المعتمد احد ارکان تصحيح الرواية اين همين فهرستی است ديگر
س: بلی
ج: بحث فهرستی بحثی بعد ايشان صحبت میکند بعد میآيد تا آن نکتهای که اساسی در اينجاست اين است، قد بلغنا عن مشايخنا قدس سرهم، اسرارهم بايد باشد انه کان من دعب اصحاب الاصول انهم اذا سمعوا عن احد من الائمه حديثاً بادروا الی اثباته فی اصولهم لئلا يعرض لهم نسيان لبعضه او کله بتمادی الايام و قال بلی آن وقت اين به اصطلاح میآيد تکرارش میکند اين مطلب را از عدهای از مطالب البته مرحوم آقا بزرگ راجع به اين اصول و اينکه در اختيار شيخ بودند مطالبی گفتند چون ما در بحث اصول مفصلاً میخواهيم وارد بشيم حرفهای مرحوم آقای حاج شيخ آقا بزرگ را متعرض میشويم مثلاً محقق حلی در معتبر کتبت من اجوبة مسائل جعفر ابن محمد اربعة مأة مصنف لاربعة مأة مصنف سموها اصولاً باز نوشته شيخنا الشهيد در ذکری کتبت من اجوبة الامام الصادق عليهالسلام اربعة مأة مصنف لاربعة مأة مصنِف و دون من رجاله المعروفين اربعة الاف رجل،
س: معروفين
ج: دقت کردين چه میخواهم بگويم يعنی اين طور میخواهد آدم احساس میکند که در اوائل هم رو اصول کار شده بود هم رو رجال هم رو اصول يعنی اين طور نبود که اسم يک شخص در اصحاب امام من رجاله المعروفين الآن همين رجال شيخ طوسی همانجا هم حتماً دارد در همين کتاب رجال برقی نگاه بکنيد اين قدر اسماء هست که اصل وجودش روشن نيست در کتاب شيخ که خيلی زياده مکرر خيلی زياده غلط خيلی زياده اصل وجودش معين نيست سقط و اينها دارد ليکن ايشان میگويد اربعة الاف رجل
س: معروفين هم که دارد
ج: معروفين هم عنوان معروفين هم دارد دقت
س: و کذالک المولنا الباقر
ج: بلی و بعد دارد تسمی الاصول قال الشيخ حسين ابن عبدالصمد فی درايته و قال المحقق الداماد المشهور ان اصول ابعة مصنف لاربعة مأة مصنِف من رجال ابی عبدالله الصادق عليهالسلام بل و فی مجالس سماع و الرواية عنه و رجاله
36: 11: 1
اربعة آلاف رجل و کتبهم و مصنفاتهم کثيرة الا ان ما استقرّ الامر علی اعتبارها و التعويل عليها و تسميته بالاصول هذه الاربعه مأة که از زمان خود امام باقر و قال الشهيد الثانی استقر امر المتقدمين علی اربعة مأة مصنف لاربعة مأة مصنِف سماه اصولاً فکان عليها اعتمادهم، در اصول به قول خودش اربعه مأة آن وقت ايشان يک عبارتی هم از شهيدی از مرحوم شيخ مفيد دارد مال شيخ مفيد همين که الآن متعرض شديم که به اصطلاح مراد از آن اين است بلی،
س: ابن شهرآشوب هم گويا از مفيد نقل میکند
ج: ابن شهرآشوب از مفيد است، بعد ايشان میگويد که نعم خود مرحوم آقای شيخآقا بزرگ نعلمه قطعاً انه لم يؤلف شئ من هذه الاصول قبل ايام اميرالمؤمنين عليهالسلام و لا بعد عصر العسکری عليهالسلام، فلنا ان نقول ان تأليف با حذف کرده يک مقدار، هذه الاصول کان فی عصر ائمه عليهمالسلام من ايام اميرالمؤمنين عليهالسلام الی عصر العسکری و لذا ايشان عبارت شيخ مفيد را میآورد که شيخ مفيد به نقل از مرحوم ابن شهرآشوب اين طور نوشته صنفت الاماميه من عهد اميرالمؤمنين عليهالسلام الی عصر ابیمحمد الحسن العسکری عليهالسلام اربعة مأة کتاب تسمی الاصول و هذا معنی قولهم له اصل، بعد مرحوم حاج آقا شيخ آقا بزرگ میفرمايد: و لم يريد الشيخ المفيد حصر جميع مصنفاتهم فی مجموع تلک المدة فی هذه الکتب الموسوم بالاصول اذ هو اعلم بکتبهم و باحوال الاشخاص المکثرين منهم فی التأليف کهشام الکلبی المؤلف لاکثر من مأتی الکتاب و الفضل ابن شاذان الذی له مأة و ثمانون کتاب بعد ايشان میآورد که مجموعه کتابهای چند نفر را که جمع میکند از چهار صدتا بيشتر است ايشان توی بحث را از آن جهت بنده سراپا تقصير بحث را از جهت ديگر بردم يک، معلوم میشود بحث اصول مربوط به عهد امام صادق نيست و الآن ما نداريم فقط همين کتاب سليم را بعضیها دارند اصل من اصول الشيعه و الا ما کتب ايام اميرالمؤمنين را به عنوان اصل نداريم اين مطلبی را هم که مرحوم ابن شهرآشوب نقل کرده فعلاً در کتب شيخ مفيد خصوصاً اخيراً بعد از اين به اصطلاح مراسم ياد و بود ايشان که گرفتند به اصطلاح مراسم کنگره شيخ مفيد در هيچ يکی از کتابهای ايشان وارد نشده، اصلاً کلمه اصول اربعه مأة در هيچ کتابی قبل از ابن شهرآشوب وارد نشده نه شيخ طوسی نه نجاشی نه ديگران نه شيخ مفيد آنچه را که ما فقط حدساً آنهم نه اينکه واقعاً مقدماتی دارد آن اين باشد که مرحوم ابن غضائری پسر دوتا کتاب داشته فهرسة الاصول و فهرسة المصنفات، شايد در فهرست اصول چهار صدتا کتاب را اسم برده چون الآن شيخ طوسی در فهرست خودش هفتادتا اصل را اسم برده بعيده ايشان يک کتاب کامل نوشته باشد برای هفتادتا خيلی بعيده احتمالی که الآن هست مرحوم احمد ابن الحسين ابن غضائری که حتی احتمالاً چون پدرش که قطعاً قبل از شيخ مفيد فوت کرده خودش هم احتمالاً قبل از شيخ مفيد يا قبل از پدرش فوت کرده باشد چون اخترم دارد مرحوم شيخ طوسی يعنی جوان مرگ شد، ايشان دربارهاش اخترم دارد آن وقت راجع به ايشان شايد مرادش شايد قطعاً اين مطلبی که من میگويم مرادی يعنی ظاهر عبارت مرحوم ابن شهرآشوب نيست ليکن اين احتمال هست که از زمان شيخ مفيد مثلاً معروف به چهار چون اين احمد ابن حسين زمان شيخ مفيد است میخواسته بگويد من زمن الشيخ المفيد تسمی اصول اربعه يحتمل البته اين خلاف ظاهر عبارت است بنده هم چيزی نسبت نمیدهم فقط برای تصحيح عبارت بود چون ما اين عبارت اصول اربعة مأة را نه در شيخ مفيد داريم نه در شيخ صدوق داريم نه در شيخ طوسی داريم نه در بقيه داريم اما اصول مصنفات را از عصر امام صادق داريم میخواهم اين را بگويم آيا واقعاً از عصر امام صادق سلامالله عليه هم بحثهای رجالی بوده و اصولاً رجالی را از ايشان نقل کردند که ثقه بودند و اصولاً کتابهای را نقل کردند نوشتارهای را به عهده گرفتند که مورد اعتماد بوده يعنی به عبارت اخری از زمان امام صادق در وجدان علمای شيعه در ارتکاز علمای شيعه اين بود هردو بحث شده از زمان امام صادق هم رجال را بررسی کردند هم اصول اگر بعد نشد در ارتکاز مانده میخواهم اين را بگوييم ديگر خيلی خسته شدم فردا شايد يک عبارت شيخ طوسی را هم بخوانيم شايد اين معنی را بتوانيم به زور ازش در بياوريم
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرين
دیدگاهتان را بنویسید