معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
    • مکاسب محرمه
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
    • مکاسب محرمه
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه20) یکشنبه 1400/08/09

1400-1401، فقه، مکاسب بیع

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بحثی که بود در مسئله موالات و عرض کردیم مرحوم شیخ غیر از نقل اقوال که اجمالا اولا متعرض شدند متعرض کلام مرحوم شهید اول در قواعدشان شدند که به اسم القواعد هست و عبارت شهید اول را آوردند، البته در این نسخه­ای که ما داریم در حاشیه موارد اختلاف را دارد مثلا شیخ این جور گفته، در مصدر این طور است، در نسخه مصدر این طور است، البته احتمال می­دهم که مرحوم شیخ این مطلب را دیده باشد لکن شیخ عادتا ندیده یعنی شیخ عادتا حکایة عن المحکی است، از موارد دیگری که ایشان قرار داده سکوت در اثنای اذان، سکوت در اثنای قرائت و تحریم المامومین فی الجمعة قبل الرکوع، موالات در تعریف، اگر چیزی گم شده بود باید پشت سر هم باشد، این چند تا مورد را مرحوم شهید ثانی، من دیروز یکی موردش را توضیح مختصری عرض کردم دیگه بقیه­اش را بحث نمی­کنیم چون از بحث خارج می­شود و به عالم دیگری می­رود.

بعد ایشان مرحوم شیخ رضوان الله تعالی علیه می­فرماید: حاصله أن الامر المتمدرج شیئا فشیئا، چیزی که تدریجی الحصول است مثل خود عقد، مثل ایجاب و قبول، إذا کان له صورة اتصالیة فی العرف، در عرف باید مجموع این ایجاب و قبول را عقد بگویند، مجموعشان یکی حساب بشود.

فلابد فی ترتب الحکم المعلق علیه فی الشرع من اعتبار صورته الاتصالیة، دیگه بعد عبارت مرحوم شیخ را آقایان نگاه بکنند. بعد ایشان ضابط را: و انضباط ذلک إنما یکون بالعرف فهو فی کل امر بحسبه فیجوز الفصل بین کل من الایجاب و القبول بما لا یجوز بما کلمات کل واحد منهما، مثلا بگوید بعتُک بعد از ده دقیقه بگوید کتابی، بعد از پنج دقیقه بگوید بعشرة تومان.

بعد مرحوم شیخ می­فرماید و ما ذکره حسنٌ لو کان حکم الملک و اللزوم فی المعاملة منوطا بصدق العقد، مرحوم شیخ یک تفصیلی را قائل می­شود اگر ما دنبال عنوان عقد بودیم چون عقد یعنی بستن، ربط دادن، متصل شدن، یکی شدن، دو تا را با هم یکی بکنند کما هو مقتضی التمسک بآیة وفاء بالعقود و إلی آخره و اما لو کان منوطا بصدق البیع أو التجارة عن تراضٍ فلا یضرّه عدم صدق العقد، این که عقد بر آن صدق نکند دیگه خیلی مهم نیست، اثری ندارد

پرسش: چر؟

آیت الله مددی: مهم این است که بیع عرفا صدق بکند.

پرسش: در تجارت و بیع هم بالاخره باید موالات متعارف باید باشد، اینها چه فرقی با هم می کنند؟

آیت الله مددی: اغلب آقایانی که آمدند بعضی­ها هم سعی کردند دفاعی بکنند، اغلب آقایان چون بعد می­خواهیم کلمات را باز بکنیم اشکال کردند که بیع و تجارت و عقد فرقی نمی­کند، آنها هم عقد است و حق هم همین است که آنها هم عقدند.

و اما جعل الماخذ فی ذلک اعتبار الاتصال بین استثنا و المستثنی منه، در این جا می­گوید و الاصل فی ذلک، چون مرحوم شهید اول داشت و الاصل فی ذلک اعتبار اتصال و بعد هم مرحوم شیخ بعضی از مواردی را که در کتاب ایشان آمده محل بحث قرار دادند.

و اما اعتبار الاتصال بین الاستثنا و المستثنی فلأنه منشأ الانتقال إلی هذه القاعدة فإن اکثر الکلیات إنما یلتفت إلیها من التامل فی موردٍ خاص و قد صرّح مکررا، از این عبارت صرح مکررا معلوم می­شود کتاب قواعد شهید پیش­شان بوده الحمدلله، صرّح فی القواعد مکررا بکون الاصل فی هذه القاعدة کذا.

عرض کردم در این چاپ جدیدی که الان دست من هست چاپ جدید، چند مورد دیگر هم آورده و من توضیح دادم اینها خیال کردند شهید اول این کار را کرده که گفته اصل در استصحاب، توضیح دادم که اینها مطالبی بوده که بین اهل سنت رائج بوده ایشان از آنها گرفته، این بین­شان رائج بوده چون این قواعد فقیه را خیلی هایشان را دلیل ندارند مثلا موالات در عقد، این چون دلیل نبود، دلیل لفظی نبود اینها آمدند این را به اصطلاح آمدند یک استظهار عرفی، یک استظهار علمی کردند از موارد مشابه و لذا گفتند الاشباه و النظائر، اسمش شد قواعد فقهیه، یعنی کسانی هم که بعد از شیخ آمدند این چند تا حاشیه و شرحی که من دیدم اینها آمدند روی عبارات شیخ هم بحث کردند که چرا مرحوم شهید اول همین طوری است که شیخ فرموده یا نه، چرا شهید اول گفت و الاصل فی ذلک الاستثناء، اعتبار اتصال بین استثناء و مستثنی منه، عرض کردم این مطلب مال شهید نیست، این یک نحوه استاندارد مباحث قواعد فقهیه در آن زمان بود که اصلش هم از اهل سنت است، مثلا در این مسئله چون روایت نبود اینها می­آمدند یک موردی را که به عنوان اصل یعنی دلیل و همین طور که بعد ایشان گفته به عنوان این که یک امر واضحی است از آن امر واضح به این قاعده رسیدند یعنی در حقیقت آمدند گفتند بعضی از جاها باید صورت اتصالی باشد، موالات باشد، مقدار واضحش، مثل مثلا فرض کنید استثنا با مستثنی منه اما موارد دیگه هم هست، به این وضوح نیست، با رجوع به اینها واضح می­شود

و محتملٌ بعیدا أن یکون الوجه فیه أن الاستثنا اشدّ ربطا بالمستثنی منه من سائر اللحواق لخروج المستثنی منه معه عن حد الکذب إلی الصدق و لذا کان طول الفصل هناک اقبح فصار اصلا باعتبار الموالة بین اجزاء الکلام، خب بقیه­اش کلام نیست، توبه مرتد و اینها که کلام نیست یعنی بعبارة اخری عده­ای از موارد را آقایان ذکر کردند که نکته در آنها موالات است، آن وقت گفتند این موالات مصداق بارزش به لحاظ لفظی استثناست، ملتفت می­شوید؟ ما از اعتبار موالات در استثنا و اتصالش به مستثنی منه به این قاعده می­رسیم، به این قاعده­ای که الان عرض کردم.

مثلا مرحوم شیخ فرمودند أن الاستثنا اشدّ ربطا بالمستثنی منه من سائر اللحواق، در اینجا باز به ایشان اشکال کردند که نه در باب ایجاب و قبول از استثنا هم قوی­تر است

پرسش: قوی تر است یا اخف است؟

آیت الله مددی: نه قوی­تر است

پرسش: اشکال این است که چطوری آنچه در اشد هست چرا باید در اخف باشد اما این الان شما می­فرمایید اینجا اشد است؟!

آیت الله مددی: یعنی اوضح حالا است ارتباطشان، چرا؟ چون در این جا عقد است، کلام از کار دو نفر است باید با هم ربط پیدا بکنند، آن جا مال یک نفر است، این اشکال مرحوم نائینی است که امروز می­خوانم.

لذا ایشان ثم تودی منه إلی سائر الامور المرتبط بالکلام لفظا أو معنی

پرسش: این بحث را روی دروغ می برند، می گویند اگر بین ایجاب و قبول و حصول و… موالات نباشد دیگه دروغ نگفته اما در استثنا اگر این إلا زیدا را نیاورد دروغ گفته

آیت الله مددی: نه استثنا با عقد، اصل کلامش در عقد بود نه در قرائت، قرائت را از مصادیقش قرار داد اما در استثنا این مهم تر است، چرا؟ چون دو کلام است، مال دو نفر است، موجب و قابل پس این باید کاملا به هم مرتبط باشند که با موالات می­شود، کاملا با هم مرتبط باشند که با موالات می­شود.

بعد ایشان می­فرماید من حیث صدق عنوان الخاص علیه لکونه عقدا أو قرائة أو أذانا، روی این جهت این احتیاج به موالات

ثم فی تطبیق بعضها علی ما ذکره خفاء کمسئله توبة المرتد إلی آخره و اما مسئلة الجمعة فلأن هیئة الاجتماع فی جمیع احوال الصلوة من القیام و الرکوع مطلوبة ف یقدح الاخلال بها و للاتامل فی هذه الفروع و …، این هم این قسمت بعدی.

بعد و یظهر من روایة سهل الساعدی المتقدمة جواز الفصل بین الایجاب و القبول بکلام طویلٍ اجنبی بنائا علی ما فهمه الجماعة من أن القبول فیها قول ذلک الصحابی زوّجنیها و الایجاب قوله علیه السلام بعد فصل طویل زوّجتکها بما معک من القرآن و لعل هذا موهنٌ آخر للروایة، یک اشکال دیگر روایت این است که موالات در آن معتبر نشده، این خلاصه مطلبی که شیخ گفته. فافهم هم گفته که این ربطی به این جهت ندارد مشکل ندارد. این راجع به این قسمت کلام مرحوم شیخ قدس الله نفسه که الان خدمتتان عرض شد.

من از کلماتی که بعد از مرحوم شیخ است فعلا دو تایش را می­خوانم، یکی کلمات مرحوم نائینی و یکی هم کلمات مرحوم آقای محقق اصفهانی، بقیه­اش را دیگه آقایان مراجعه بکنند، البته در خلال کلمات اشاره هم می­کنم.

من عبارت بعدی که می­خوانم عبارت مرحوم محقق نائینی در این تقریر مکاسبشان منیة الطالب است، در این چاپی که من دارم، بعد چاپ جدید هم شده صفحاتش فرق می­کند، در صفحه 111 این طور است، اعلم أن من العقود ما یعتبر فیه الموالاة قطعا و منها ما لا تعتبر فیه قطعا و منها ما هو محل الاشکال، اما القسم الاول که قطعا معتبر است مثل عقود عهدیه معاوضیه، عرض کردیم ما اگر باشیم و طبق قاعده عقود عهدیه ایشان نوشته، نه عقود معاوضیه باید می­گرفت، اوفوا بالعقود عقود معاوضیه را می­گیرد، حالا قاعده نباشد آن بحث دیگری است.

و کالبیع و ما یلحق بها کالنکاح و نحوهما و فی، و وجه اعتباره ففیها در اینجا امران، الاول أنه لما کان فیها خلعٌ و لبس أو المجاز و علقة فلابد أن یکون مقارنا للخلع لبسٌ، و هکذا مقارنا بالایجاد العلقة قبولٌ إلا، الاول أنه لما کان فیها، در این عقود خلعٌ و لبس، حالا تلفظا لَبس است اما صحیحش لُبس است، أو ایجاد علقة، من حواسم جای دیگه رفت، فلابد أن یکون مقارنا للخلع لبسٌ، البته دیروز هم من عرض کردم این مثل این می­ماند که انسان لباسش را در بیاورد، آقای خوئی این طور معنا کردند، کس دیگری لباسش را بپوشد، خلع و لبس، یکی در بیاورد لکن ظاهرا مراد مرحوم نائینی، من وقتی دیروز معنا کردم به همان عبارتی که در محاضرات نوشته بود، ظاهرا مراد ایشان از خلع و لبس همان اصطلاحی است که اهل معقول دارند که در تبدل اعراض خب دو رأی دارند، یا خلع و لبس است یا لبس بعد اللبس است مثلا این دیوار الان سفید است سیاه می­شود، این دو تفسیر دارد، یا تفصیلی که سیاهی را دور می­ریزد سفیدی میپوشد، آن وقت این باید بلافاصله بشود، متصلا بشود یا لبس بعد اللبس، اول لباس سیاه پوشیده، بعد که رنگ بخورد لباس سیاه می­پوشد، بعد لباس سبز می پوشد، بعد لباس قرمز می پوشد اینها بر اثر تبدل یک نوع لبس بعد اللبس است، ایشان می خواهد بگوید در باب این عقود عهدیه معاوضیه خلع است و لبس است، من یک چیزی را بیرون می کنم، یک چیزی را خلع می کنم ملکیتش را، شما این را می پوشید، نه می پوشید یعنی شما متلبس به این ملکیت می شوید، حالا پوشاندن به عنوان

پرسش: می خواهد بگوید خلع هم نحوه­ای از عقد است با این که ایقاعی است

آیت الله مددی: نه، خلع مرادشان در آن جا

پرسش: طلاق خلع دیگه

آیت الله مددی: این یکی خلع و لباس، نه طلاق خلع

منها لما کان فیها خلعٌ و لبس أو ایجاد علقة، مثل باب نکاح، دقت شد؟ نه این که خلع بخوانید به معنای طلاق خلع باشد، خلعٌ و لبس در مقابل لبس بعد اللبس، آقای خوئی خلع و لبس را به معنای کندن لباس، خب معلوم است انسان لباسش را می­کند، لازم نیست آن طرف همین الان لباس بپوشد، مراد ایشان همان مصطلح معقول است

پرسش: اصلا آن جا ذکره الشیخ فی المبسوط ف باب الخلع

آیت الله مددی: آن خُلع است، آن جا خُلع است، این جا که عبارت نائینی را می­خوانم این خَلع است یعنی چطور رنگ سیاهی را ول می کند قرمز می پوشد، قرمز را ول می کند باید متصل به هم بشوند، در وقتی که آن را خلع می کند لبس رنگ جدید هم می کند.

پس در باب عقود معاوضی این طور است، خلعٌ و لبسٌ، مثل تبدل اعراض، نه لبسٌ بعد لبس، روی این مبنا، احتمالا مراد نائینی از خلع لبس این باشد، آقای نائینی خلع و لبس لباس را گرفتند، مراد ظاهرا آن نباشد، ما هم دیروز آن جوری معنا کردیم، دیشب داشتم فکر می کردم گفتم شاید مراد نائینی خلع و لبس آن اصطلاح است.

أو ایجاد علقة فلابد أن یکون مقارنا للخلع یعنی لبس باید مقارن خلع باشد یعنی همان لحظه­ای که جدا می کند همان لحظه هم می­پوشد، همان لحظه­ای که سرخ را دور می­اندازد سبز را هم قبول می کند.

و هکذا مقارنا لایجاد العلقة یعنی مقارن است با ایجاد علقه در مثل نکاح، علقه زوجیت. و هکذا مقارنا لایجاد العلقة  قبولٌ و إلا یقع الاضافة أو العلقة بلا محل و مضاف إلیه، اضافة همان خلع و لبس است به اصطلاح و علقه هم که آن است و إلا یقع الاضافة، مرادش از اضافه خلع و لبس است أو العلقة، مرادش همان نکاح است بلامحلٍ در علقه و بلامضاف إلیه در اضافه.

خلاصه نظر مرحوم نائینی این است که باب تملیک، باب بیع مثل خلع و لبسی است که در تبدل اعراض می­شود، سیاهیش می رود قرمز می­آید، قرمزیش می رود سبز می آید، چطور باید در یک زمان باشد رفتن او با آمدن رنگ دیگر، این جا هم همین طور است، اگر مراد مرحوم نائینی این معنا باشد چون می گویم آقای خوئی که شاگردشان است جور دیگری معنا کرده است، اگر مراد نائینی این باشد که ظاهرا هم همین است آن وقت اینجا باید این مطلب را گفت، همان مطلبی که من کرارا عرض کردم در علوم مختلف اصطلاحات علم دیگر را نمی­شود بکار برد، آقای خوئی اینجا جواب دادند که این خلع و لباس امر اعتباری است، من اعتباری را نفهمیدم مرادشان از امر اعتباری چیست، چون اینها اعراض را حقیقت می دانند، اعراض را اعتباری صرفی نمی دانند، کسانی هستند که می گویند اعراض وجود ندارند اما معروف بینشان این است که،

پرسش: نحوه­ای از وجود را دارند

آیت الله مددی: اصلا خودش وجود دارد، وجود واقعی است، حالا من چون نمی خواهم وارد آن بحث بشوم چون جای بحثمان نیست اما به هر حال آن بحث خلع و لبس باشد یا لبس بعد اللبس، آن ربطی به مانحن فیه ندارد، آن اصلا ربطی به مانحن فیه ندارد، بحث اعراض ربطی به مانحن فیه ندارد، مضاف و مضاف إلیه و طرف اضافه اصلا ربطی به مانحن فیه ندارد، اصولا در مانحن فیه خلع و لبس نیست، لبس بعد اللبس هم نیست، مثلا شما اول مالک بودید، بعد من مالک شدم، لبس بعد اللبس یا شما نفی ملکیت­تان شد، آن وقت من مالک شدم، شما خلع کردید من مالک شدم، اصلا نیست، آنی که در باب معاملات هست تملیک و تملک است نه خلع و لبس، یعنی هم بائع و هم مشتری هر دو هم تملیک می کنند هم تملک، آنی که هست این است و کلامی که هست این است اگر احدهما تملیک کرد آیا طرف دیگر باید سریعا تملک بکند، متصل به او تملک بکند یا نه، آن در بحث خلع و لبس و لبس بعد اللبس هیچ ربطی به مانحن فیه ندارد، بحثش به هیچ جهت مربوط به مانحن فیه نمی شود که مرحوم نائینی قدس الله سرّه آوردند، مطلبی را هم که استاد نقل فرمودند قابل قبول نیست، بله ممکن است مرحوم نائینی یک مطلب دیگری در ذهنشان بوده که من بعد عرض می کنم، اگر آن باشد آن احتمالش هست که درست باشد

الثانی أن اعتبار کونها عقدا یقتضی أن یرتبط انشاء احدهما بانشاء الآخر، این مطلب را هم مرحوم آقای اصفهانی به لغت دیگر آوردند و من ان شا الله توضیحاتش را عرض می­کنم، اصلا عقد بودن مرتبط به بستن است، این آقایان تعبیر به ربط کردند، ربط احد الالتزامین بالتزام الآخر، گفتیم نه فقط ربط نیست، اصلا گره زدن است، با او گره خورده یعنی یک رابطه­ای با او پیدا کرده کانما خود آن است، فرض کنید این آقا صاحب کتاب بود من صاحب پول بودم پول دادم کتاب را گرفتم، این به این دو تا تملیک و تملک گره خورده و این یک امر واقعی هم هست که گره خورده.

بأن یصیر بموافقة کلام کل واحد بل کل امرٍ أو امور لکن یجمعهما عنوان واحد کالصلوة و الاذن و الاذان و نحوهما عما یجب أن لا یفصل بینها فاصلٌ مخلٌ بالجهة الجامعة و لا یصیر کل واحدٍ عنوانا مستقلا

این نکته این است که چرا باید اینها موالات باشد، چون باید جوری باشد که این دو تا یکی بشوند، تا یکی نشده اثر نمی­کند و یکی شدنشان چون تدریجی الحصول است به این است که بینشان موالات نباشد.

و بهذا الملاک ایضا لو انفصل المستثنی عن المستثنی منه فی باب الاقرار صار انکارا بعد الاقرار و قول الشهید و هی الموالاة ماخوذة من اعتبار الاتصال بین المستثنی و المستثنی إنما هو بلحاظان باب المستثنی، من در خانه هم هر وقت می خواندم لحاظان، بعد دیدم این بد چاپ شده. بلحاظ أن باب المستثنی منشا لانتقال الاعتبار الاتصال بین کل امر أو امور یجمعهما عنوانٌ واحد، هم مرحوم نائینی و هم آقاضیا و هم دیگران، یعنی آقاضیا که نه، مرحوم شیخ، اینها همه خیال کردند این مطلب مال خود مرحوم شهید اول است، چرا شهید اول گفته و الاصل اعتبار؟ عرض کردیم این مالِ ایشان نیست، این استاندارد آن زمان بوده، جو علمی آن زمان بوده، وقتی می­خواستند در قواعد فقهیه وارد بشوند می­آمدن یک چیز را به عنوان اصل، و الاصل، حتی گاهی هم روایت را اصل می­گویند، می گویند نکته اساسی در این مطلب این است اصلش باب استثناست، از او تعدی کردند به موارد دیگر مثل باب عقود، مثل باب انشائات، به آن هم تعدی کردند.

و بهذا الملاک ایضا لو انفصل المستثنی من المستثنی منه فی باب الاقرار صار انکارا بعد الاقرار، فقول الشهید فهی أی الموالاة ماخوذة من اعتبار الاستثنا اتصال بین المستثنی و مستثنی منه و المستثنی منه إنما هو بلحاظ أن باب المستثنی منشا للانتقال اعتبار اتصال بین کل امر أو امورٍ یجمعهما عنوانٌ واحد لا أن باب الاستثناء اصلٌ و سائر الابواب فرعٌ له، بأن یکون اعتبار الاتصال فی الاستثناء الزم و اقوی من غیره.

عرض کردم مراد از اصل این نیست و اشکال به شهید اول نباید کرد، این متاسفانه شهید یک عبارتی معروف بوده بین اهل سنت و برداشته آورده و اختصاص به این جا هم ندارد، در این کتاب قواعد از این زیاد است و شاید نظر اهل سنت این بوده که این مطلب روایت ندارد، روی قاعده، قاعده­اش هم این جوری است که یک مورد خیلی واضح را مثال می­زنند بقیه فرع آن مورد است. آن وقت مقدار واضح همان استثنا و استثنا منه بود

لا أن باب الاستثنا اصلٌ و سائر الابواب فرعٌ له بأن یکون اعتبار الاتصال فی الاستثناء الزم و اقوی من غیره، در این جا بگوییم قوی­تر است.

لأن اعتبار الاتصال فی المقام، باز هم این جا مقام را مقاما نوشته، فی المقام آکد فإن فی باب الاقرار کلٌّ من المستثنی أو المستثنی منه یصدر من متکلم واحد و فی المقام من متکلمین فارتباط کلام احدهما بالآخر موقوفٌ علی اتصالهما لأن المعنی الواحد لا یتحصل من کلامهما إلا إذا اتصلا عرفا.

حالا بنده سراپا تقصیر ان شا الله تعالی وقتی برسد به شرحی که می­خواهیم در باب موالات بگوییم احتمال می­دهیم مراد نائینی هم این بوده، الان عبارتش را خواندیم احتمال شرح عبارت نائینی برای بعد باشد و آن خلع و لبس را هم می­شود قبول کرد نه به عنوان خلع و لبس، آن که قابل قبول نیست، می­شود شبیه آن را هم قبول کرد باز با یک توضیحی که ما خواهیم داد ان شا الله تعالی.

و کیف کان فوجوب الوفاء بالعقد موقوفٌ علی اتصال الکلام بکلام القابل فإن العقد لا یتحقق و لا یصدق إلا معه، البته خواهد آمد که آقای خوئی بیشتر نظرش روی التزام نفسانی و رضای نفسانی است، آن جا هم اشاره خواهم کرد.

و لا یقال إن لزوم المعاوضة یترتب علی عنوان عقدیة المتوقف علی الاتصال، می­خواهیم بگوییم که این جا لازم است و حق معاوضه واجب است این باید جهت عنوان عقدیت باشد.

لانحصار دلیله بقوله عزّ من قائل اوفوا بالعقود اما صحتها فلا، صحت دیگه نه، چرا؟ لعدم انحصار دلیل الصحة العناوین باوفوا بالعقود فإن احل الله البیع و تجارة عن تراض و ادلة النکاح و الصلح و نحو ذلک تدل علی صحة العناوین من دون اعتبار العقدیة فیها، با این که در آن عقد هم نباشد. فیکون الانشائان المنفصلان بیعا صحیحا غیر لازم لا یقال لأنّنا نقول لیس البیع و التجارة و الصلح و النکاح إلا العقود، همین اشکال که عرض کردیم، جوابش این است که آنها هم عقدند، إلا العقود المتعارفة مع أن هذه النحو من المطلقات لیس فی مقام البیان من جمیع الجهات، هذا مضافا إلی عدم امکان التفکیک بین اللزوم و الصحة، این که آمدند گفتند شرط در لزوم یا در صحت این درست نیست إلا ما یدلّ دلیل خارجی، این در قسم اول که در آن موالات شرط است.

و اما القسم الثانی فکالعقود الاذنیة من الوکالة و العاریة و الودیعة فوجه عدم اعتبار الموالاة فیها، آیا در این ها که امور عرفیه هستند باز هم موالات می­خواهد؟

فوجه عدم اعتبار الموالاة فیها ما عرفتَ أن اطلاق العقد علیها مسامحة، اصلا هبه و اینها عنوان عقدش باید مسامحه باشد، کیف و یکفی فیها کل ما یدلّ علی الرضا، هر چه که دلالت بر رضا بکند، مهمش این است

کیف یکفی فیها کل ما یدلّ علی الرضا فلا وجه لاعتبار الاتصال بین مظهر الاذن و التصرف لا بمعنی اعتبار عدم اعتناء ابقائها إذ أن المکلف، یک عبارتی این جاست بد چاپ شده.

یکی از حضار: عدم اعتبار بقاء اذن، این جوری است.

لا بمعنی عدم اعتبار بقاء اذن المکلف حین تصرف الوکیل، چون این یکی بد چاپ شده، روشن نیست.

بل بمعنی عدم اعتبار اتصال مظهر الرضا مع رضا المتصرف بالتصرف، به اصطلاح بعبارة اخری ما در این عقود مثل وکالت مظهر نمی­خواهیم، رضا کافی است، اگر رضا کافی بود دیگه موالات نمی­خواهد

پرسش: مظهر یعنی مبرز؟

آیت الله مددی: مبرز

مظهر اذن نمی­خواهیم، در اینها رضا کافی است، در عقودی که رضا کافی است، بله در عقودی که مظهر می­خواهد چیز لفظی میخواهد باید موالات باشد اما در عقودی که مظهر نمی­خواهد مجرد رضا کافی است، الان به من گفت تو وکیل من هستی من مثلا فرض کنید

به این که بعد از دو ساعت قبول کردم و راضی شدم، این کافی است، نه این که بگوید قبلتُ الوکالة تا وکالت درست بشود.

مع أن هذه العقود لیس فیها الخلع و اللبس بأن القسم الثالث فکالعقود العهدیة الغیر المشتملة علی المعاوضة، مثل هبه و رهن، منشا الاشکال این است که اینها عقدند یا عقد نیستند؟ رضا در اینها کافی است؟ بعد هم ایشان یک اشکالی دارد که در مثل هبه خیلی متعارف است مثلا برای شما از یک شهر دور هدیه­ای می فرستند بعد از یک ماه به شما می رسد شما راضی هستید یعنی فاصله در باب هبه متعارف است، کاملا متعارف است، موالات نمی­شود بین آن لحظه­ای که داده تا اینجا.

و در آخرش هم ایشان مثالی می­زند، می گوید در حقیقت هبه مثلا فرض کنید از یک شهری مثلا فرض کنید از هند برای شما بعد از یک ماه رسیده این در حقیقت مثل کسی است که به خاطر همین جهتی که از بلاد بعیده، آخرش ایشان می گوید باز هم آن جا موالات می خواهد، ایشان باز در آن آخرش بر می گردد که در مثل هبه هم موالات می­خواهد.

لکن الحق اعتبار الاتصال فیها

پرسش: از آن لحظه­ای که به دستش رسیده را عقد حساب می­کند؟

آیت الله مددی: مرحوم نائینی می گوید این مثل این می ماند وقتی که یک کسی از هند به شما داد و به شما بعد از یک ماه رسید کانما کل این فتره دنباله ایجاب بوده، کأنما دستش را دراز کرده و از هند به شما کتاب را داده

پرسش: یعنی ملاک رسیدن است

آیت الله مددی: آهان، لحظه­ای که به شما می رسد باید متصل باشد با این رسیدن دست

که آقای خوئی می گوید این مطلب ایشان درست نیست.

لکن الحق اعتبار الاتصال فیها ایضا، در اینها هم اتصال می­خواهد، موالات می خواهد

و ارسال الهدایا من البلاد البعیده لا یدلّ علی جواز الانفصال فإن تحقق الافعال مختلفٌ فمنها ما لا یحتاج إلی زمان ممتد کما لو وقعت فی حضور المتعاطیین و منها ما یحتاج الیه کالهدایا المرسلة من الاماکن البعیدة، فإن الفعل لا یتحقق إلا بوصولها إلی ید المهدی إلیه و جمیع هذه الافعال الصادرة من الواسطة کأنها صادرة من الموجب، این که واسطه می­آورد به شما می­دهد کانما موجب الان به شما داد.

پرسش: مثل فضولی می­شود؟

آیت الله مددی: نه فضولی نیست، اصیل است، چون وکیلش آمده، نماینده­اش آمده، این شخص را آن آقا از هند فرستاده آورد، کانما شما الان که می گیرید این الان دیگه عقد تمام شد یعنی قبول الان است یعنی آن کاری که مرسل کرد درست است که هدیه را فرستاد لکن وقتی که فرستاد دست واسطه کانما الان واسطه ایجاب را انجام داده، شما هم قبول کردید متصل شد

فهو بمنزلة من کان فی المشرق و کانت یده طویلة تسهل الی المغرب فمدّ یده فاعطی الشیء لمن کان فی المغرب فإن فعله یتمّ فی زمان وصول یده إلی المغرب

مثل این که دستش را دراز کرده برسد، البته آقای خوئی می گوید این طور نیست انصافا، ایجاب از آن شخص صادر شده، این که واسطه است ایجاب نمی­کند، حق با آقای خوئی است انصافا، در این جور مسائل اعتبار اتصال بسیار بسیار مشکل است.

این راجع به خلاصه کلامی که مرحوم نائینی در این جا داشتند و مطلب ان شا الله روشن شد، عمده مطلبی که مرحوم نائینی در این جا دارند سر مسئله خلع و لبس است که باید با همدیگر باشد، موالات بینشان باشد و بعد هم عنوان صدق عقد و اینها، البته ایشان در بیع و اینها قبول نمیکند اما انصافا فرقی بین لفظ عقد و لفظ بیع و تجارت نیست. این خلاصه نظری که در این جا آمد، فردا ان شا الله تعالی متعرض کلمات آقا شیخ محمد حسین اصفهانی و بعد هم آنچه که به ذهن ما به عنوان، الان به همین مقدار

و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD194KBدانلود
PDF117KBدانلود
MP311MBدانلود
برچسب ها: 1400-1401خارج فقهمکاسب بیع
قبلی خارج فقه (جلسه19) شنبه 1400/08/08
بعدی خارج فقه (جلسه21) دوشنبه 1400/08/10

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

اصول فقه

فقه

حدیث