خارج فقه (جلسه45) چهارشنبه 1401/09/23
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بحثی که بود عرض شد در مکاسب مرحوم شیخ، راجع به این بود که در باب قیمی ایشان فرمودند به این که به قیمت برگردد و برای ان شا الله بقیه مطالب ایشان ما این روایت را بخوانیم. بعد ایشان این روایتی را که در باب به قول ایشان در باب تقییم عقد آمده است، روایتی را که در باب تقییم عقد آورده است این را مرحوم شیخ در این جا آورده. یکی دو مرتبه بعد هم باز تکرار می کند یعنی این طور نیست که حالا فقط یک بار آورده باشد، این روایت را آورده که در این روایت مسئله تقییم مطرح شده است. عرض کردم مسئله تقییم همان طور که مرحوم شیخ فرمودند تقییم در بین اهل سنت اصولا در دو جاست، یکی این که پیغمبر یک شتری را که دارای یک وضع معینی بود گرفتند چون این شتر به سنینش مبلغش فرق می کرده، ما هم که الان اهل شتر نیستیم خیلی اصطلاح آنها را بلد نیستیم یعنی فقط نقل تاریخ می کنیم، بعد در مقام ادا یک سن دیگری را دادند، حالا آن را گفتند که مثلا قیمتش این طور بوده، این را بحث کردند. حالا آن بحث شتر را ما متعرض نشدیم اما بحث قیمت، یکی آن را ذکر کردند و یکی قصه عبد را، در کتب اهل سنت در فقهشان در بحث این که ضمان قیمی به قیمت است این است لکن مرحوم شیخ یک عبارتی دارد که اخبار کثیره است، این در بین ما است اخبار کثیره، اهل سنت ندارند، اهل سنت همین دو تاست، یکی همینی است که دیروز یک مقدارش را خواندیم و یکی هم همان مقداری که باذل و شتر باذل را در مقام ادا دادند، یک چیز دیگه دادند یا به عکسش، یکی هم آن است.
آن وقت این روایت را عرض کردیم این متون مختلف دارد، چون بحث های عتق را عادتا در حوزه ها الان انجام نمی دهیم، بحث عتق و رتق و اینها را لکن خب این حالا به اندازه بعضی از روایاتش خوانده بشود، در خود اهل سنت هم از همان اوائل توش بحث دارد، دقت بکنید! ما خیال می کنیم مثلا من باب مثال یک مطلبی را الان ما می گوییم. من همیشه عرض کردم این کیفیت برخورد با روایات یا جمعشان این باید خیلی مورد تامل و دقت قرار بگیرد. در همین مسئله جلد 35 یا 34 جواهر که شرح شرائع است ایشان هم دارد خود جواهر من باب مثال یک جمعی بین این روایات دارد. البته روایتی که از رسول الله نقل شده این است که اگر موسر بود، مثلا دو نفر، سه نفر در یک عبدی شریک بودند، یکیشان سهم خودش را آزاد کرد، این که پیغمبر می گوید اگر پولدار بود بقیه را هم بخرد و آزاد بکند چون در باب حریت تغلیب با جانب حریت است. آن وقت اگر موسر نبود در بعضی متونش دارد که عتق ما عتق، آن مقداری که آزاد شد شد، در بعضی دارد استسعی، حتی مثلا کار نکند، در بعضی ها دارد خدمت به همان اندازه ای که هست مشغول خدمت بشود. یا در بعضی هایش دارد که به مولایش بگوید حالا من نصفم آزاد شده، ثلثم آزاد شده، وقت بگیرد و برود کار بکند تا بقیه خودش را آزاد بکند. این متن در کتب اهل سنت هست، در آن جا دارد که اگر موسر بود یقوّم قیمة، این تقییم آن جا آمده. یقوّم قیمة، معلوم می شود عبد قیمی است، عرض کردم روایت ندارد ضابط مثلی و قیمی چیست، حتی اهل سنت ندارند. قیمی و مثلی ذکر شده است و لذا به تعبیر مرحوم شیخ از این که می گوید ضابط مثلی و قیمی نیامده اصلا این معنایش این است که قیمی و مثلی عرفی است و ما یک مقدار هم کلام سنهوری را در باب قیمی و مثلی خواندیم که این عرف حتی در عرف قوانین غربی هم هست، فرق نمی کند، این مثلی و قیمی یک امر عرفی است. این راجع به این قسمت.
آن وقت مثلا در روایات اهل سنت با این که روایات متعدد دارند که دیروز یک مقدارش را از صحیح بخاری خواندیم در روایات اهل سنت ضرر را مطرح نکردند، چون عرض کردیم وقتی آزاد می کند غیر از فروش است، اگر فروش باشد حق شفعه است، می رود می خرد اما وقتی که آزاد کرد تمام شد دیگه، حق برگشت ندارد. به اصطلاح بعضی از روایات ما فسادٌ علی مالک بقیه حصه های عبد، هذا فسادٌ.
در این جا در بعضی از روایات ما ضرر مطرح شده است یعنی آن کسی که آمد یک مقدارش را آزاد کرد هدفش این بود که برای بقیه مشکل درست بکند، ضرر به دیگران بزند، این عبد را از ملک اینها خارج بکند. در روایات اهل سنت موسر آمده، معثر هم در روایات ما نظیرش چون در روایات اهل سنت معثر نیامده، فقط موثموسرر است، در ذهن من هم معثر نبود، همه اش و إلا دارد لذا صاحب جواهر یک جور خاصی جمع می کند، می گوید این وجه خوبی است. من نمی خواهم وارد بحث فقهی بشوم، می خواهم این نکته فنی تاریخی را خوب دقت بکنید، نکات فعلی فعلا مراد ما است. صاحب جواهر جمع می کند، ما بگوییم چهار قسم است: موسر باشد و معسر، اضرار باشد و نباشد، مجموعا چهار تا، اگر موسر بود و قصدش اضرار بود این را بهش می گویند شما بردار بقیه اش را هم بخر آزاد بکن، دیگه قصدش اضرار بود. اگر موسر بود و قصدش اضرار نبود آن جا هم بگوییم بخرد چون به هر حال در روایت دارد اگر موسر بود. اگر معسر بود، پول نداشت و قصدش اضرار بود عتق باطل است، این در روایت نیست، در روایت ما هم نیست و در روایات آنها هم نیست. اگر معسر بود، پول نداشت و قصدش هم اضرار نبود، آن وقت آن مقدارش عبد است، یا حالا سعی بکند استسعاء بشود که دنبال آزاد کردن برود و یا نه به همان نسبت برای مولا خدمت بکند. این مطلبی را که صاحب جواهر می گوید در هیچ روایتی نیست، این یکی از مشکلات فقه است. قصد اضرار از صحبتش واضح باشد، می گوید آقا من قصدم قربة الی الله بود.
حالا بحثی هم هست که این اضرار که در روایات ما آمده یعنی مراد نقص است یا اضرار کنایه از این است که در باب عتق ما قصد قربت را معتبر می دانیم، اضرار یعنی قصد قربت نکند، نه این که اضرار باشد. حالا این هم یک بحث دیگه که اصلا روایات اضرار را که ما داریم مراد ضرر زدن است یا مراد قصد قربت نداشتن است که اگر قصد قربت نداشت عتق باطل است، چون هم مرحوم صاحب وسائل دارد و هم اینجا، من الان از جامع الاحادیث می خوانم چون بیشتر دارد و بعضی از نکاتی هم هست که در جامع الاحادیث هست. در این جا در باب دومش دارد که در باب عتق قصد قربت معتبر است. اصلا بابی دارند، باب دوم باب أنه لا عتق، البته عرض کردم این را چون مرحوم جامع الاحادیث مثل کافی یا دیگران، این اگر به نحو اضافه بخوانیم باب أنه، اگر به نحو قطع بخوانیم، بابٌ إنه لا عتق إلا ما أرید به وجه الله، دو جور می شود خواند. حالا در خیلی از کتاب های جدید دیگه اصلا این باب را بر می دارند و خود آن مطلب را می نویسند دیگه باب باب نمی نویسند. ایشان در این باب لا عتق إلا ما أرید به وجه الله. این اضرار که در این جا آمده این کنایه از این است که قصد قربت نکرده که عتق باطل است نه اضرار مصطلحی که ما داریم، حالا آن بحث دیگری است. این کیفیت را صاحب جواهر جمع کرده است. آن وقت در کتاب فتح الباری یک جمع دیگه از ابوحنیفه نوشته است و نوشته لم یقل به احدٌ، لکن اگر دقت بکنید اولا این مطلبی که ایشان صاحب جواهر جمع کرده را ما در شیعه داریم که عرض کردیم شیوع این وجه جمع در شیعه از زمان شیخ طوسی است که مشهور جمع تبرعی شد، شیوع این جمع از زمان شیخ است و عرض کردیم این نحوه جمع اصولا قبل از شیخ در میان فرق اسلامی وجود دارد، همین قاضی نعمان که تقریبا صد سال قبل از شیخ است، صاحب دعائم الاسلام، که رساله ای به نام الایضاح دارد که تازه چاپ شده، تا حالا چاپ نشده بود. رساله ایضاح، در آن جا هم مبنای ایشان جمع است. بین روایات مهما امکن جمع می کند. این مال صد سال قبل است، صد سال قبلش ابن قتیبه دینوری در کتاب مختلف الحدیث، ایشان هم مبنایش جمع است. البته ایشان به عنوان مختلف الحدیث است لکن گاهی حدیث را با آیات معارض می گیرد، تعارض را اعم گرفته، این حدیث با آن حدیث، این حدیث با آن آیه. آن وقت سعی می کند به یک نحوی جمع بکند. غرضم این نحوه جمعی را که مرحوم شیخ در قرن پنجم دارد قبل از مرحوم شیخ اصلا در فقه اسلامی مطرح بوده لذا یکی از مسالک مهم در باب تعارض جمع است، الجمع مهما امکن است و توضیح مبنایش را هم عرض کردیم آن نیست که در ذهن آقایان آمده. نکته فنی دیگری آمده. توضیحاتش گذشت دیگه.
پس بنابراین یک دقتی بکنیم بنای اصحاب ما این است که اگر این وجه جمع الان بنایشان این است که شاهدی از روایات داشته باشد قابل قبول است، اما مجرد این که به نحو صناعی بین این ها جمع بکنیم نه، این یکی از نکات مهم در دوران فقه است، مخصوصا از قرن پنجم از زمان شیخ، خود شیخ در تهذیب یا استبصار بین دو تا روایت جمع می کند اما در نهایه که فتوا می دهد به این حاصل جمع فتوا نمی دهد، معلوم می شود که این جمع را فقط جمع کرده که تعارض را بردارد. من گاهی شوخی می کنم که این جمع ها گاهی به جوری است که مشکل شخص را حل می کند اما تعارض را حل نمی کند، اختلاف روایت محفوظ است، من مشکل پیدا کردم نمی فهمم یک جوری جمعش می کنم اما این خود روایت را حل نمی کند، این خیلی مطلب مهمی است و از عجایب کار این است که فرض کنید مثلا صاحب جواهر در قرن سیزدهم پیش ما مثلا من باب مثال، ابوحنیفه در قرن دوم، او هم یک نحوی جمع کرده و از عباراتی که اهل سنت دارند که مثلا رسول الله فرمود إن کان موسرا یقوم العبد، قوّم العبد، یا اقیم، عبد قیمت گذاری می شود و إلا، این و إلا را گفتند از صحابه این هم زیادی است، معلوم می شود این حکم از همان زمان صحابه جمع شده است. از زمان صحابه و بعد زمان فقها و بعد زمان ما. این خیلی عجیب است، ادعا کردند و إلا عتق منه ما عتق، این اصولا کلام صحابی است، مدرَج است، این در خود متن روایت نیست و کذلک یک ذیل دیگری دارد استسعی که این را تعارض هم گرفتند یعنی بحث تعارضش و بحث جمع کردنش از همان قبل هم مطرح شده است و این یک مطلب بسیار مهمی است، مثلا آیا این جمع جواهر را که یک جمع فنی است و إلا روایت ندارد که اگر معثر و ضرری بود این باید مثلا عتقش باطل است، ما همچین روایتی را نداریم که عتقش باطل است، لا عتق له نداریم لکن مقام جمع به این صورت ایشان مرحوم صاحب جواهر قدس الله نفسه جمع آوری کردند و این را عرض کردم سابقه هم دارد یعنی از وقتی که ما وارد متون فقهی شدیم این مطلب آمد، این ها چون دقت نشده من الان خیلی تاکید می کنم لذا بعضی هایشان معتقدند این وجوه جمع، البته الان ربطی به بحث امروز ما در مکاسب ندارد، حالا چون گفت الشیء بالشیء یذکر، این متون جمع اگر احتمال تلقی در آن ها باشد شاید قبول بکنیم یعنی تلقی از معصوم. همین مثال را من تازگی هم عرض کردم، ببینید ما در باب استحاضه یا احادیث احادی داریم که در استحاضه مثلا این کار را بکند یا احادیث ثنائی داریم، اگر این طور باشد این طور و اگر این طور باشد این طور، دو تا، اما هیچ حدیث ثلاثی نداریم، قلیله و متوسطه و کثیره را ما نداریم، استحاضه سه تایی را در روایات نداریم اما در قدیمی ترین متن فقه ما آمده، در فقه الرضا آمده است. عرض کردیم عادتا ما نظرمان این است که فقه الرضا متون روایات است اما این روایت به ما نرسیده، انصافا احمتالا بالای 99 درصد است که فقه الرضا متن روایت را آورده است، اما الان اصلا چنین روایتی را نداریم.
بعد از فقه الرضا مرحوم صدوق دارد و قال ابی فی رسالته إلیه، من فکر می کنم مرحوم صدوق می خواسته اشاره بکند که این روایت نیست، جمع پدرم است، این روایت نیست، و قال ابی فی رسالته إلیّ و إلا خب یا فتوا می داد یا لا اقل روایت را نقل می کرد.
پس ببینید یک نحوه جمعی است که بین روایات جمع کرده، مستحاضه را سه قسم کرده اما جمع خیلی قدیمی است. تقریبا این جمع از قرن چهارم است، این جمع خیلی قدیمی است. اواخر سوم و اوائل چهارم، یک جمع خیلی قدیمی است و اواخر چهارم. مثل صدوق رضوان الله تعالی علیه یا اوائل چهارم پدر صدوق رحمة الله علیه.
ببینید یک جمع را صاحب جواهر می کند، الان بنای اصحاب ما غالبا این طور است مثل آقای بروجردی، این جمع مثل جواهر را قبول نمی کند چون به اصطلاح فنی است یعنی بعبارة اخری در این مسئله ما و صاحب جواهر یکی هستیم. اگر ما پسندیدیم و قبول کردیم قبول کردیم، نکردیم نکردیم. صاحب جواهر برای ما یک قداست خاصی نمی آورد اما جمع فقه الرضا یا صدوق یا پدر صدوق، همان که گفت تلقی به قبول است، آن احتمالا تلقی از ائمه باشد، چون روایات که الان ثنائی است، یا احادی و یا ثنائی است، ما روایت ثلاثی نداریم پس یک بحث سر این نکته است. این نکته را من عرض کردم چون انحای جمع را ما الان در روایات داریم، از الان خدمتتان عرض کنم به این مناسبت که ایشان فرموده است. این راجع به این مطلب.
یکی دو تا مطلب دیگه هم راجع به این روایت هست چون اگر بخواهیم بخوانیم کلا از مکاسب هم خارج می شود و انصافا هم خلاف عقل است که ما فعلا از مکاسب خارج بشویم.
در این جا مرحوم جامع الاحادیث در باب 14 از کتاب عتق، این جلدی که پیش من هست در جلد 24 از این چاپ 31 جلدی، در این جا ایشان روایات را آورده و چون بیش از کتاب وسائل آورده گفتیم حالا شاید در این دستگاه ها پیدا نشود گفتم امروز خودم بیاورم چون می خواهیم سریع تر بخوانیم، این روایات را ایشان این جا ذکر کرده است. طبعا تعرض به روایات و خصوصیات روایات احتیاج به شرح طولانی دارد که الان ما در این جهت نیستیم، یکی دو تا نکته را فقط عرض بکنم، اولا در کتاب کافی اگر خدمتتان هست، در کتاب کافی بابی را که قرار داده، یک چیز عجیبی در کافی آمده عتقه و بیعه، بیع هم دارد، أو بیعه، خیلی عجیب است، در این کتاب کافی جدید مراجعه کردم، کافی جدید 15 جلدی مال دار الحدیث، این جلد 12 کافی دارد. عنوان بابش توش بیع هم دارد، نمی دانم حالا! چون ما به کلینی خیلی معتقدیم، روایات عتق است، عتق با بیع خیلی فرق می کند، بیع فساد نیست، عتق فساد است و تعجب می کنیم چرا در کافی این طور است. در اوائل عتق ایشان این باب را آورده و نسبتا هم شش تا یا هفت تا روایت را ایشان آورده یعنی عده زیادی، یک نکته اش این بود که حالا ما نفهمیدیم که این مطلب چیست.
راجع به قیمت در روایات قیمت دارد، روایات دیگه هم داریم که قیمت دارد، این جا دارد، این جا مثلا دارد یقوّم قیمة، نکته فنی را عرض کردیم در روایاتی که ما الان داریم یکیش این است، یکی یقوم قیمة است، یکی این بیشترش این است، یقوم قیمة بیشترش این است، در یک روایت داریم بقیمته یوم اعتق، این هم در کافی دارد، و ای کاش مرحوم شیخ چون در این جا متعرض این بحث شده است اصلا این روایت را نیاورده، صحیح ابی ولاد را آورده اما این روایت را نیاورده. این خیلی صریح است، من از مرحوم شیخ تعجب می کنم.
یکی از حضار: یعنی همان یوم التلف می شود؟
آیت الله مددی: بله احسنتم، می خواستم بگویم شما فرمودید، مقدمات را جوری چیدم که زود به ذهنتان بیاید.
از آن ور چون گفت فسادٌ، فساد یعنی تلف دیگه، روشن شد؟ پس اگر گفت یوم اعتق یعنی یوم التلف، به نظر من خیلی واضح است که اگر به این احادیث تمسک می کرد خیلی واضح تر است. البته شیخ نوشته که اکثر فقهای ما، مشهور فقهای اصحاب ما یوم التلف گفتند، دلیلش را نیاورده، دلیلش را روایت ابی ولاد آورده که روشن نیست، این یکیش یوم اعتق داریم، یکیش در جعفریات است، قیمة العبد لشریکه داریم، این به اصطلاح، یکی دیگه هم داریم که از کتاب محمد ابن قیس است، قیمته یوم اعتق منه ما اعتق، آن جا داریم. این جا یوم داریم، استبصار این دومی هست، یوم اعتق در استبصار این دومی است. آن اولی در استبصار نیست، یوخذ بما بقی منه بقیمته یوم اعتق فقط در کافی است.
یکی از حضار: یعتق احدهم نصیبه أو یبیع
آیت الله مددی: بله. عتق و بیع را یکی گرفته
از مرحوم کلینی خیلی عجیب است، یعتق أو یبیع، من که سر در نیاوردم، هنوز نفهمیدم. یعنی چون من برای کلینی خیلی شخصیت فقهی قائلم تعجب می کنم، قاعدتا بیع با عتق از زمین تا آسمان فرق می کند. بعدش هم هیچ روایتی که ایشان نیاورده یک روایت توش بیع نیست، یبیع را که می آورد باید اقلا روایات باب دلالت بکند.
یکی از حضار: روایات استبصار بیع ندارد
آیت الله مددی: هیچ کدامش ندارد. نه این که فقط استبصار.
در این جا در کتاب جامع الاحادیث به حسب عدد 20 تا آورده، دو سه تا هم تقدم و یأتی دارد، از کتاب کافی بیشتر است لذا من گفتم کتاب جامع الاحادیث را بخوانم برای این جهت بود، بیشتر دارد.
پس یک روایت دیگر هم از امیرالمومنین نقل شده در باب همان در این جا، در آن عبد و اینها، در آن جا دارد که در آخرش دارد، آن چند تا متن دارد، یکی از آن متونش این است: یوم حرّر الاول، در این متن آخرش دارد یوم حرّر، آن یوم حرّر هم عبارت از یوم تلف است. من تعجب می کنم چرا مرحوم شیخ به اینها تمسک نفرمودند، در آن روایت دیگر هم همین طور است، یوم حرر دارد، پس ما در روایات شیعه این مطلب در روایات سنی ها نیست، روشن شد؟ در روایات اهل سنت قیمت دارد، یقوم دارد، قیمت دارد، قیمة عدل دارد، این در روایات ما نیست. در یک روایت اهل سنت که مشهور هم نیست که شافعی نقل کرده و حمیدی در جمع بین صحیحین، در آن جا دارد یقوم اعلی القیمة، حالا نمی دانم چرا اعلی القیمة آمده است، در آن جا عنوان اعلی القیمة آمده است. این هم نه در روایت ما هست و نه در روایت اهل سنت. این کل عناوین روایات ما است. من الان خواستم نکاتش را عرض بکنم، این دو تا مطلب.
در روایات حکم موسر آمده است، آن یکی بعدش مختلف است، لذا در کیفیت جمع هم بین فقهای اهل سنت، علمای اهل سنت و فقهای ما از همان اول هم اختلاف بود، مثلا یستسعی، یا نه اصلا خدمت به مولا بکند یا نه مثلا حق خدمت ندارد، باز به عکس هم دارد، معارض هم دارد، خدمت هم نکند، فقط یستسعی برود کار بکند و خودش را آزاد بکند إلی آخره. این هم راجع به آن قسمت دومش است. آن قسمت دومش را اهل سنت می گویند این در روایات اضافه است، اگر عبارت بخاری را داشته باشیم در آن باب بعدی که دیروز نخواندیم مثلا عن ابن ابی عمر کان یفتی، تعبیر یفتی کرده است، شاید بخاری می گویند می خواسته بگوید این مطلب نصفش مال خودش است، فتوای خودش است. همهاش روایت نیست، در روایت کامل نبوده. آن جا چون بحث دارند و من هم نمی خواهم فعلا در آن مسئله وارد بشوم آن نکات فنی را فعلا می خواهم متعرض بشوم.
از نکات فنی ای که واقعا الان هم برای ما خیلی تعجب آور است این که هم کافی و هم تهذیب از حلبی دو تا روایت نقل کرده است، و سند هم کاملا یکی است، حالا ما متحیریم که چکارش بکنیم، مثلا می بینیم یک متنی از حلبی این است، قال سألته عن المملوک بین شرکاء فیعتق احدهم نصیبه، قال إن ذلک فسادٌ علی اصحابه، لا یقدرون علی بیعه و لا مواجرته، حالا شاید این کلمه بیعه را ایشان بیع گرفته است، نمی دانم حالا، آن یبیع، قال یقوم قیمة فیجعل علی الذی اعتقه عقوبة، و إنما جعل ذلک علیه لما افسده، افسد یعنی اتلف.
یکی از حضار: این هم که فرمودید أنه کان یفتی فی العبد أو الامة.
آیت الله مددی: این از ابن عمر است.
دقت بکنید، این متنی است، ببینید من عرض کردم این سند در کافی إلی ما شا الله تکرار می شود، احتمال اساسیش این طور است علی ابن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر، عن حماد که حماد ابن عثمان است، عن الحلبی که عبید الله است چون چند تا حلبی داریم، عبید الله حلبی است. خب معروف هم هست، سند معروفی است، سند صحیحی است. خود حلبی هم صاحب کتاب است، کتاب هم به این طریق به ما رسیده است لذا این حدیث احتمالا از کتاب حلبی است و احتمالا از کتاب ابن ابی عمیر است. کرارا عرض کردم مصدر اول کتاب حلبی است، متوسط هم ابن ابی عمیر است. مصدر فعلی هم کافی است و تهذیب است و استبصار است و فقیه، یکی دو تا نیستند ما شا الله. در کتاب کافی دو مرتبه با همین سند سئل عن رجلین کان بینهما عبدٌ فاعتق احدهما نصیبه فقال إن کان مضارا فأن یعتق کله، توش این مضار را دارد، آن یکی نداشت و إلا استسعی العبد، إلا دارد، فی النصف الآخر، إلا یعنی مضار نباشد. چه موسر باشد و چه نباشد، موسر باشد یا نباشد آن به اصطلاح، اما این جا را مثل صاحب جواهر می گوید و إلا یعنی اگر مضار باشد و موسر هم باشد، در این صورت یستسعی و اما اگر مضار باشد و معسر باشد اصلا عتقش باطل است، این را هم ما إلی الان نفهمیدیم.
یکی از حضار: یعنی این دو تا که با این سند تکرار شده
آیت الله مددی: نمی فهمیم چیست.
در کتاب حلبی دو بار آمده، مثلا یک بار در باب عتق آمده
یکی از حضار: در مقام فتوا تعارض دارند؟
آیت الله مددی: خب بله این توش مضار دارد و آن ندارد، متن حدیث کاملا مختلف است. دقت کردید؟ این را هنوز هم من نفهمیدم. یک احتمال دارد که دو جای کتاب حلبی بوده کافی نقل کرده است و یک احتمال دارد که یک متن در کتاب حلبی بوده و یکی در ابن ابی عمیر، و إلا الان نمی فهمیم، ما که سر در نیاوردیم که چرا کافی دو متن را از یک کتاب دو متن نقل می کند و سند هم بعینه یکی است. هیچ فرقی نمی کند.
بعدش هم این توش موسر ندارد، مضار دارد فقط.
یکی از حضار: دو تا حدیث نیستند مگر؟
آیت الله مددی: ظاهرا دو تا هستند. سند یکی است و مصدر هم یکی است. دو جا برداشته آورده نمی دانم. الان فعلا نفهمیدیم، اقلا فعلا کارمان تنبیه است یا داوری بکنیم و شما هم فکر بکنید، آنی که ابتدا می شود بفهمیم یکیش تو کتاب حلبی بوده و یکی در کتاب ابن ابی عمیر، آنی که ابتدائا می شود فهمید این است، یکیش در کتاب ابن ابی عمیر بوده و یکیش در کتاب حلبی بود، البته این حدیث اولی که الان خواندم نه مرحوم شیخ طوسی نقل کرده و نه مرحوم صدوق، این هم خیلی عجیب است یعنی حدیث اول منفرد کلینی است، سألته عن المملوک یبن شرکاء، این منفرد کلینی است، آن دومی را هر سه نقل کردند، چی بوده؟ یک قسمت های حدیث شیعه را که من هی برایتان بحث می کنم در قرن دوم و سوم برای این است که این مصادر تنقیح بشود، این مبدأ اختلاف چیست واقعا عرض می کنم هنوز هم نفهمیدم. عرض کردم نکات مختلفی را. یکیش این است که مثلا یکی از کتاب حلبی باشد و یکی از کتاب ابن ابی عمیر باشد. یک احتممال معقول تر این است که چون عرض کردیم ابن ابی عمیر را زندان کردند و بعد ایشان کان یحدث من حفظه یا به نسخی که بوده. شاید روایت ابن ابی عمیر یک مشکل دیگر داشته باشد یک نسخی که قبل از زندان استنساخ کردند و یک نسخی که بعد از زندان است. شاید آن نسخه ای که مرحوم شیخ کلینی منفرد است مال قبل از زندان است، این نسخه ای که هر سه نقل کردند چون عرض کردیم همچنان که مرحوم کلینی دست به تنقیح زده صدوق از تنقیحات استادش ابن الولید استفاده کرده، ابن ولید و کلینی معاصرند، هر دو دست به تنقیح روایت زدند.
یکی از حضار: حدیث اول هم دوباره تکرار شده است. عدة من اصحابنا احمد ، بعد نوشته
آیت الله مددی: نه، آن از سماعه دارد، آن جا هم متن تکرار است.
آیا این ها احتمال دادند چون این متن إن ذلک فسادٌ، این متنی که در حدیث اول هست این در روایت سلیمان ابن خالد هم هست، قال سالته عن المملوک یکون بین شرکاء فیعتق احدهم نصیبه، قال إن ذلک فسادٌ علی اصحابه، فلا یستیطیعون بیعه و لا، خیلی شبیه روایات سلیمان ابن خالد است، قال یقوم قیمة فیجعل علی الذی اعتقه عقوبة و إنما جعل ذلک علیه عقوبة لما افسده، آیا مرحوم شیخ ابن الولید و بعد صدوق و بعد شیخ طوسی احتمال دادند اشتباه شده، این در کتاب حلبی نیست، در کتاب حلبی آن یکی است. عین روایت سلیمان ابن خالد است و باز هم نکته دیگری که ما باز این را تنبها پیدا کردیم. ما عده ای از روایاتی را که در کتاب حلبی است به عین متن در کتاب ابوالصباح کنانی دیدیم، این جا هم به عین متن در کتاب سلیمان ابن خالد است، سلیمان ابتدائا زیدی بود، سلیمان شخصیت اجتماعی در کوفه دارد، شخصیت علمی دارد، فرد بزرگواری است، حالا شاید علمای ما کمتر اسمش را شنیده باشند، هست، روایاتش هم زیاد است، لا بأس به، ایشان در جنگ زید شرکت کرد، اصلا زیدی بود در قیامی که زید مسلحانه داشت ایشان هم شرکت کرد و خود والی کوفه فلان ابن عمر تمیمی با شمشیر خودش دست را برید، یک دست برد، اقطع بود، سلیمان ابن خالد اقطع، بعد دیگه البته برگشت به حضرت صادق و جعفری شد و إلا سلیمان ابن خالد اول ابتدائا زیدی بود.
خیلی عجیب این است که متن همین سوال و جواب بعینه در کتاب سلیمان ابن خالد است.
یکی از حضار: در کتاب حلبی تعلیقی است، فقال إن کان مضارا
آیت الله مددی: آن دومی است که هر سه نقل کردند. در این اولی در حدیث شماره یک که در این جا آمده عینش در سلیمان ابن خالد است، شبیهش هم در کتاب سماعه آمده، سالت عن المملوک بین شرکاء فیعتق احدهم نصیبه قال هذا فسادٌ علی اصحابه، خیلی عجیب است، آن متن اولی یکمی بیشتر دارد، یقوم قیمة و یضمن الثمن الذی اعتقه لأنه افسده علی اصحابه.
ما به ذهنمان این طور رسیده که احتمالا مرحوم حلبی کتابی داشته که در او روایات دیگران را آورده است، مال خودش نیست، یعنی متون، فرض کنید در آن کتاب نوشته روایت سلیمان ابن خالد، دیگه حالا این بحث به کتابشناسی بر می گردد و حالا من حالش هم ندارم. احتیاج به شرح دیگر دارد چون ظاهرا غیر از کتاب معروف حلبی کتاب دیگر هم ایشان داشته که توضیحاتش را یک وقت دیگه عرض کردم و الان دیگه حال این مطلب را نداریم.
پس یک مطلب راجع به این بود. عین این مطلب راجع به آنی است که از امیرالمومنین نقل شده است. ببینید آن چه که ما الان این جا داریم یک حدیثی است که در کافی هم هست و با همان سند معروف که تازگی هم شرح دادم عن محمد ابن قیس عن ابی جعفر قال من کان شریکا فی عبد، این جا ظاهرش که روایت مال ابی جعفر است، البته ظاهرش این است که این کلام امام باقر است، این قال من کان شریکا فی عبد أو أمة فاعتق حصته و له سعة، از آن طرف دیگه ما در کافی و در فقیه داریم فقیه این متن را نقل کرده. محمد ابن قیس عن ابی جعفر قال قضی امیرالمومنین. که عرض کردیم این کتاب قضایا است. نشان می دهد که این متن غیر از پیغمبر که بین سنی ها متعارف بوده از امیرالمومنین هم سوال شده است.
در این جا دارد که مرحوم کلینی، عین همان سند است، آن جا هم علی ابن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی نجران، یک جا جوری کلام را آورده که کلام خود امام باقر است و این جا از امیرالمومنین فی عبد کان بین رجلین فحرر احدهما نصیبه، آن وقت این متن یک مقداری ابهام دارد که حالا چون بناست روایت را بخوانیم، این جا دارد یقوم قیمة یوم حرّر الاول، این قیمة یوم حرر را این جا دارد. یعنی یک مشکل دیگه را ما باز این جا داریم که آیا این که در کتاب محمد ابن قیس بوده از امیرالمومنین است یا کلام امام باقر سلام الله علیه است. حالا ظاهرش این است که آنی که گفتند عن امیرالمومنین متنش با این فرق می کند. یکیش مال امیرالمومنین است و یکیش مال امام باقر باشد.
روایات امیرالمومنین را چون عرض کردم شرح مفصلی دادیم اولین کتابی که در دنیای اسلام نوشته شده همین کتاب امیرالمومنین است، کتاب القضایا و السنن و الاحکام، شرح طولانی داده شده و صحبت هایش را کردیم، این ظاهرش این است، آن وقت الان ما از امیرالمومنین در کتاب های خودمان غیر از این راه نداریم. از همین راه محمد ابن قیس داریم. دقت بکنید، در جعفریات هم دارد باسناده عن جعفر ابن محمد عن علی أن علی قضی، این را صاحب وسائل نیاورده، جعفریات را نیاورده و توضیح دادیم که روایات جعفریات با کتاب سکونی احتمالا یکی است. اما اصحاب ما از امیرالمومنین نقل نکردند. از جاهای دیگری که باز نسبت داده شده یکیش هم همین محمد ابن قیسی است، یکی دیگه هم که به امیرالمومنین نسبت داده شده غیر از حالا این مواردی که الان گفتم غیر از اینها یک موردی در کتاب دعائم است که امروز وقت ما را متاسفانه این بحث گرفت. دعائم دارد عن علیٍ و ابی جعفر و ابی عبدالله، خیلی عجیب است. آن وقت عن علی را چون من توضیحات کافی عرض کردم آن کتاب قضایا امیرالمومنین پیش دعائم موجود بوده است، دعائم ما بین کلینی و صدوق است، 363 یا 361 است، یعنی کتاب موجود بوده، اصحاب ما از او نقل نکردند اما دعائم از آن نقل می کند، دو سه نسخه هم داشته، این ها آن ظن ما را قوی کرد که در اصل کتاب موجود بوده و آن چه که ما الان از علی داریم یکی در همین جعفریات است و یکی هم در کتاب محمد ابن قیس است، ما این را داریم.
آن وقت در کتاب دعائم این طور دارد عن علیٍ و ابی جعفر، ابی جعفر را ما الان روایت نداریم، الان ما نداریم، إلا همان روایتی که محمد ابن قیس بود که آن هم احتمالا عن علیٍ باشد، نداریم و عرض کردیم کرارا و مرارا و تکرارا اسماعیلی ها که در سال 297 در مصر به حکومت رسیدند کار علمی نکرده بودند، کار فرهنگی نداشتند، مصادر علمی نداشتند، برای تنظیم علمشان و برای تنظیم فقه در جامعه شان به مصادر ما مراجعه کردند و عده ای از مصادر در اختیارشان بوده که الان ما نداریم و یا قبول نداریم. حالا آن شرحش جای خودش باشد، ایشان از ابی جعفر نقل می کند، آن وقت ایشان یک چیز عجیبی که در آخر دارد سه صورت می کند، یک صورت هم این طور است و إن اعتق احدهم و کان المعتق معسرا و الثانی موسرا لزمه للباقین، غیر المعتق الاول، ما کان لزمه الاول، این در هیچی از متون ما نیامده است. این هم چیز عجیبی است. می گوید اگر مثلا سه نفر، چهار نفر بودند یکی آزاد کرد، این پول ندارد. دومی دارد. می گویند از دومی بگیرند، این را ما جای دیگه نداریم. این را می خواستم بگویم. دومی بیاید این پول را بدهد این عبد آزاد بشود، دقت بکنید! بعد اولی وقتی پولدار شد آن که آزاد کرد برود پول را به این برگرداند. روشن شد؟ ما این را هیچ جا نداریم. این را من هی تنبه خدمتتان می دهم آشنایی با مصادر قدیم ما خیلی ضروری است. این حالا کجا بوده من هم نمی دانم. ایشان فقط منحصر به این کتاب است. از فوائد این کتاب است.
و إن اعتق احدهم و کان المعتق معسرا و الثانی موسرا لزمه للباقین، یعنی لزم این ثانی را، غیر المعتق الاول ما کان لزمه الاول، ظاهرا لزم الاول باید باشد. فإن ایسر یوما ما رجع به علیه، اگر یک روز پولدار شد آن دومی برگردد از اولی بگیرد.
بعد و کذلک الاول، الاول فالاول، حالا این یک متن عجیبی است که ایشان اضافه کرده و در هیچ جایی هم نیست، نه در اهل سنت است و نه در کتب ما الان موجود است. بعد خوب دقت بکنید! خیلی مرد باهوشی است انصافا. بعد می گوید هذا معنی قولهم الذی روینا عنهم، احتمالا ایشان روینا بخواند، رویناه عنهم، عرض کردیم سه جور احتمال هست، رَوینا، رُوینا، رُوّینا و گفتند اختلاف است. خود بنده طرحی دادم که هر سه درست باشد روی سه مبنا باشد، دیگه حالشرحش را نداریم.
و هذا معنی قولهم الذی رَویناهم، با شواهدی که ما در احوالات قاضی نعمان دادیم رَوَینا مناسب تر است. هذا معنی قولهم الذی رَوَیناه عنهم و إن اختلفت الفاظهم فیه. خیلی با هوش و خیلی با حواس جمع است. یعنی من مطالب را جمع کردم. تصور نکنید این مطلب ثلاثی که من آوردم در روایات موجود است. من یک حاصل جمعی ما بین روایات انجام دادم، حاصل جمعش این است، من آن اول و دومیش را نخواندم چون آن موجود است، این سومی چون هیچ جا نیست خواندم. این راجع به این روایات و یک مقداری اجمالا.
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
دیدگاهتان را بنویسید