خارج فقه (جلسه18) چهارشنبه 1400/08/05
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد بحث درباره تقدم قبول بر ایجاب بود، طبعا بحث فعلا در بیع بود لکن دیدیم که آقایان به مناسبت همین بحث حدود ده دوازده تا از عقود دیگر را هم متعرض شدند که آیا تقدم ایجاب بر قبول میشود یا نه و اگر هم بشود به چه لفظی میشود و به چه لفظی نمیشود، این خلاصه نظر مرحوم شیخ را توضیحات دادیم. بعد وارد تحقیق مسئله شدیم نکاتی را عرض کردیم، یکی از نکات خیلی جای توجه که البته ظاهرا سابقا هم متعرض شدم این نکته بود که چون در لغت عربی الفاظ خاصی را برای جملهای از موارد انشاء قرار نداده لذا آمدند از جمل خبریه استفاده کردند، در استفاده از جمل خبریه عرض شد نکاتی را در نظر گرفتند یعنی یک جملهای را انتخاب بکنند که مناسب باشد با آن معنای انشائی که مطلوب است مثلا جمله اسمیه چون دلالت بر ثبوت میکند این مناسب با انشاء نبود چون در انشاء نکته اساسی این است که نیست و ایجادش میکند، در وعای اعتبار آن را ایجاد میکند پس این با مطلبی بیشتر میسازد که دلالت بر این بکند که یک مطلبی نبوده و شده، نبوده، این با جمله فعلیه میسازد و لذا عرض کردیم نکته اساسی در اسناد فعلی و در فعل این است که فعل عبارت از جملهای است که اسناد میدهد حدثٌ ما، شیئی را، حالا حدث یا غیر حدث، إلی ذاتٍ، إلی فاعلٍ ما بنحو من الحرکة السیلانیة من العدم الی الوجود و باز در این حرکت سیلانیه از عدم به وجود معیار را زمان حال قرار میدهد، اگر قبل از زمان حال بود میگوید ماضی یعنی محقق شد، اگر خود زمان حال یعنی یک مقدار از الان و یک مقدار هم از آینده و کذلک خود آینده، آن جا فعل مضارع و مستقبل بکار میبرد که بعد از این محقق خواهد شد یعنی بعد از این از عدم به وجود میآید.
پس بنابراین چون در معنای انشاء خوابیده بود معنای این که نبوده و من ایجادش کردم، نبود و ایجاد شد این در انشاء خوابیده بود طبیعتا با جمله فعلیه بهتر میساخت نه با جمله اسمیه، با جمله فعلیهای هم بهتر میساخت که دلالت بر تحقق بکند، دلالت بر وقوعش بکند چون آن میخواهد این را بگوید، بگوید وقتی گفت بعتُک این نیست که من الان بگویم بعتُک بیع بعد از دو روز پیدا بشود، بعد از دو ساعت پیدا بشود، این بیع همین الان ایجاد شد و لذا مناسب این بود که لفظی را بکار ببرد که هم دلالت بر عدم و وجود بکند و هم دلالت بر تحقق و قطعی بودن که این عمل محقق شده است لذا جمله اسمیه بکار نبردند و جمله فعلیه بکار بردند، جمله فعلیه مضارع هم بکار نبردند چون اگر میگفت ابیعک یعنی هنوز نفروختم، احتمالا مثلا بعد میفروشم، این هم باز به درد نمی خورد، اگر جایی گفته ابیعک مراد مساومه است مثل إنی أرید أن انکحک، صحبت است، صحبت اولیه است، من میخواهم یکی از دخترهای خودم را به عقد ازدواج با شما در بیاورم، این صحبت است، این خود عقد نیست، إلا احدی ابنتی که عقد نمیشود.
علی ای حال پس بنابراین ما هستیم و این نکته، لذا در لغت عرب آنچه که مناسب با این دو معنای عدم و وجود بود، از عدم به وجود و تحقق و این که این الان در خارج محقق شد مناسب با فعل ماضی بود لذا فعل مضارع به کار برده نشد و کذلک.
پس بنابراین آنی که اساسا جمله خبریه بود برای اخبار از وقوع بود، در این جا این جمله خبریه را آوردند و در انشاء بکار بردند، انشای معامله لکن به این دو نکتهای که عرض شد، یکی این که این نبود و هست شد، بود شد، یکی هم نکته این که این مسلم شد دیگه، جزمی است، یعنی تحقق پیدا کرد، این نیست که حالت انتزاعی باشد، تحقق پیدا کرد، خب تا این جا روشن شد.
پس بنابراین اگر بخواهد بگوید قبلتُ یا ابتعتُ به تعبیر مرحوم شیخ یعنی این شد، خریدِ من خریدم، خریدن محقق شد، این انجام گرفت، این ظاهر کلام این است اما اگر گفت بعنی، خوب دقت بکنید، این بحثی که مرحوم شیخ مطرح میکند و در مثل بعنی قبول نمیکند اگر گفت بعنی، اولا بعنی امر است، خود امر جزء انشائیات است، دیگه نمیشود خود امر را در انشای قبول بکار ببرد، آن انشاء است یعنی ایجاد طلب است، انشای طلب است، نسبت طلبیه هم نیست، خود طلب است، ما باشیم و طبق قاعده این جمله خبریه نیست که بخواهیم بگوییم جمله خبریه آمده است، این خودش مفهومی دارد انشاء، آن وقت در تعابیری که برای انشاء است عرض کردیم همین طور که معروف است احتمال صدق و کذب در خبر است، در انشائیات احتمال صدق و کذب نیست مثلا لیت زیدا کان حاضرا، این دیگه انشاء کرد و تمنی را ایجاد کرد و لذا به این لحاظ این لیت محتمل الصدق و الکذب نیست، متصل به دو عنوان صدق و کذب نمیشود یا صادق باشد یا کاذب باشد.
لکن عرض کردیم نکته دیگری است خود این مفاهیم مثل مفهوم امر، مثل مفهوم طلب، مثل مفهوم نهی، خود این عنوان یک چیزی دارد یعنی نکات و مدلولهای سیاقی اسمش را میشود گذاشت یا اگر بخواهیم دقیقتر تعبیر بکنیم خود فعل یک مدلولی دارد یا متعارف میگویند مدلول سیاقی ، مثلا میگوید ای کاش در جیب من صد هزار تومان پول بود، خب این یک انشاء است تمنی کرد تمام شد، راست است، گفت تمنی پول لکن تمنی را اصولا شخص در جایی میکند که فاقد آن باشد، ببینید این لازمهی آن معناست، این مدلول سیاقی آن معناست، این خود آن معنا نیست، وقتی گفت ای کاش در جیب من صد هزار تومان بود یعنی من ندارم، این مدلول قابل اتصاف به صدق و کذب است، خود ایقاع تمنی محتمل الصدق و الکذب نیست لکن این نکته که من وقتی میگویم کاش در جیب من صد هزار تومان بود این معنایش این است که در جیب من نیست، تقاضای وجودش را میکنم، تقاضا یعنی آرزوی وجودش را میکنم، معنایش این است پس این معنا که در جیب من پول نیست این مدلول را حالا اسمش را سیاقی بگذارید، مدلول حالی، مدلول خود فعل است یعنی خود فعل.
پرسش: این برمیگردد به اعتبار اخبار
آیت الله مددی: از این جهت میشود خبر
پرسش: مثل این که میگوید کمک کن می گوید دروغ می گویی
آیت الله مددی: آهان لذا می گوییم این آقا دروغ می گوید، در جیبش الان پنج میلیون تومان پول است، میگوید ای کاش صد هزار تومان، این دروغ میگوید نه به خاطر تمنی، تمنی دروغ توش ندارد، آن انشای تمنی کرد این توش دروغ ندارد، دروغش به لحاظ مدلول سیاقی یا مدلول فعلی یا مدلول حالی است، این نکته را دقت بکنید پس بنابراین ما در مثل تمنی، مثل امر، مثل استفهام، سوال میکنیم آیا زید به سفر عراق رفته است؟ بهش میگویند این دروغ میگوید اصلا این گذرنامهاش را درست کرد و برد، این که می گوید زید به عراق رفت این به شما دروغ می گوید، این خودش خبر دارد، چرا؟ چون استفهام یک مدلول ثانوی دارد، استفهام یعنی من جاهلم میخواهم عالم بشوم، استعلام است، استعلام طلب فهم میکند، طلب علم میکند، من جاهلم، این آقا جاهل نیست، بیخود میگوید این جاهل نیست و در آن آیه مبارکه إذا جائک المنافقون قالوا نشهد إنک لرسول الله و الله یشهد إن المنافقین لکاذبون، این و الله یشهد این شهادت نه به لحاظ مطلبی است که منافق گفته است، مطلبشان که درست است که رسول الله که رسول الله است، مطلبشان این است نشهد خدا میخواهد بگوید چرا نشهد میگویید، شهادت یعنی من چیزی که در قلبم است ظاهر میکنم، در قلب شما این نیست، در قلب شما این مطلب نیست که إنک لرسول الله، بله نقول إنک این درست است، نقول بله کلام را میگویید اما وقتی میروید شهادت میدهید میگویید در قلب ما چنین مطلبی موجود است این را ظاهر میکنیم، این را شاهد میکنیم، مشهود میکنیم، علنی میکنیم و الله یعلم، خدا میداند که این منافقین دروغ میگویند، دروغش مال این جاست نه دروغش مال خود مطلب است و لذا عرض کردیم کلمه، آن روایت را هم آن روز خواندیم که مشهور است، إن الکلمة لتنصرف إلی سبعین وجها، وجوه مختلف دارد و نکات مختلف دارد، بعضیها مدلول لفظی اند و بعضی مدلول لفظیش مال تحلیل کلمه است، دقت میکنید؟ بعضیها نکاتش نکات مدلول فعلی حالی سیاقی است، مدالیل مختلفی است که است، گاهی مدلولها بر اثر فرهنگها فرق میکند، الان عرض کردم شما به یک شیعه عاشوراء بگویید ممکن است ده جلد کتاب به ذهنش بیاید، اما یکی دیگه ممکن است بگوید عاشوراء روز دهم محرم، آن فرهنگ و آن مدالیلی که پشت کلمه است مختلف است، یکنواخت نیست، تحلیل کلمه، تحلیل جمله، تحلیل کلام یکی از کارهای بسیار مشکل است و خصوصا تحلیلش پیش ما به لحاظ ترتیب آثار قانونی، فقهی و اصولی، این باز دیگر مشکل میکند چون تحلیل لغوی الان در مفردات در فقهاللغة هست، به صورت ترکیبی در علم بیان هست، در این علوم مختلف بلاغت این تحلیلها انجام شده اما آنی که ما الان میخواهیم آن لغت را زیربنا قرار بدهیم برای استظهار اصولی و فقهی، کار مشکل این جاست، حالا اگر این مطلب روشن شد بیاییم تحلیل بکنیم کلمه بعنی را، این کتاب را به من بفروش، ببینید بعنی که خودش انشاء است، بعنی دلالت بر این میکند که این کار نبود و میخواهد بشود، بعنی یعنی بفروش یعنی نیست دیگه، یعنی فروش نبوده، این فروش را میخواهد، دقت کردید؟ این که ایشان فروش کتاب را به این معنا مطرح میکند که فروش نبوده محقق بشود، نبوده محقق بشود، همان معنایی که ما در باب انشای عقود گفتیم، این معنا در این جا بلا اشکال هست اما این مطلب، دو: ما عرض کردیم در باب قبول و ایجاب انشاء است، انشای رضا، اما بعنی دلالت بر انشای رضا دیگه نمیکند، اولا نکته دیگری بود این دوما بود، بعنی دلالت بر تحقق نمیکند، عرض کردیم نکته در بعتُ هم دلالت میکند بر وجود بعد العدم و هم دلالت میکند بر این که این تحقق پیدا کرد، شد، من تا گفتم بعتُ این بیع محقق شد، این نقل و انتقال محقق شد، شد، بعنی معنایش این نیست، در بعنی تحقق نخوابیده، بعد به عکس، تحقق نخوابیده به عکس است یعنی میخواهد فرض بکند هنوز محقق نیست ایجاد بکن، درست به عکس آن معنایی که در بعتُ بود، از او تقاضای ایجاد، یک دفعه میگوید نه ابیعک، این خبر برای بعد میدهد، یک دفعه میگوید بعنی یعنی از او مطالبه میکند، پس ما دو رکن اساسی داشتیم، یکی عدم و وجود بود این در بعنی هست، یکی مسئله تحقق است که این در بعنی نیست، نکته فنیش این است، شما میبینید که ما الان تحقیق لغوی کردیم، از تحلیل لغوی به بحث فقهی رسیدیم، ما الان نمیتوانیم از کلمه بعنی به حسب این مقدار اثبات تحقق بکنیم چون نکته اساسی تحقق است.
پرسش: ایجاب نیست
آیت الله مددی: قبول هم نیست نه این که ایجاب نیست یعنی قبول مقدم، نگفت محقق شد، بعنی معنایش این نیست که محقق، به خلاف ابتعتُ، خریدم، ابتعتُ باز لا اقل توش تحقق دارد، فعل ماضی است دیگه، فعل ماضی تحقق دارد نه فقط مسئله از عدم و وجود را حساب کرده، تحقق را هم حساب کرده، پس طبق این تحلیلی که الان خدمتتان عرض کردیم اگر میخواهیم از الفاظ در زبان عربی و حتی تا این مقدار در زبان فارسی، لذا میگوییم خریدم، نمیگوییم بفروش، بفروش و بعنی غیر از ابتعتُ و غیر از خریدن است پس در بعنی انصاف قصه آن نکتهای که ما در عقود داریم، در انشای عقد داریم، در الفاظ عقود داریم ایجابا و قبولا آن نکته در بعنی وجود ندارد، آن نکته وجود ندارد، بله در بعنی یک چیز دیگری وجود دارد آن هم جز مدلول سیاقی است لکن خیلی دلالتش قوی نیست، خوب دقت بکنید و آن رضا، رضا را میشود از آن در آورد، وقتی گفت بعنی کتابک بمائة تومان این که من راضیم صد تومان، این را میشود در آورد اما بالاتر از آن جلوتر برویم، انشاء الرضا، انشای رضا هم مشکل است. انشای رضا یعنی باید در این مقام باشد که خبر بدهد این رضا محقق شد، رضا نبود و رضا محقق شد، این انصافا از بعنی در نمیآید، آن چه که از بعنی در میآید خصوص رضاست، راضی هست، این در می آید انصافا به ذهن من با مدلول سیاقی رضای آن به این که صد تومان در مقابل کتاب بدهد در میآید اما اضافه بر او بخواهد بگوید من ایجاد کردم، این رضا را انشاء کردم، انشای رضا اگر ما در قبول که ظاهر عبارت ایروانی یک مقدارش این است انشای رضا، اگر ما در قبول رضا بخواهیم با بعنی رضا پیدا میشود، مرحوم ایروانی میگوید با بعنی هم قبول مقدم است درست است، ایشان میگوید مطلقا در این سه مثالی که شیخ فرمودند قبول مقدم مثال درست است و اشکال ندارد، چرا؟ چون در آن جا ایشان حتما نظر مبارکشان این بود که رضا کافی است اما اگر بگوییم انشای رضا میخواهد بکند، ایقاع بکند، این انصافا از بعنی در نمیآید.
نکته دیگری که ما این جا دنباله بحث عرض کردیم ذهنیت فقهی این طور است، یک مطلب را میگوییم به لوازمش میرویم، آیا در أتبیعنی چطور است؟ أتبیعنی کتابک بمائة تومان؟ الکلام هو الکلام یعنی عدم و وجود در میآید اما این که تحقق باشد در نمیآید بلکه میگوید خبر ندارم نه این که فقط تحققش، علم هم ندارد اما انصافا رضا در میآید، انصافا رضا در میآید لکن انصافش دلالتش و ظهورش ضعیفتر از ظهورِ اول است، از بعنی است، انصافا در موارد استفهام آن رضا دلالتش مدلول به این که این که ایشان مسلم است، وقتی میگوید أتبیعنی بگوییم مسلم، در بعنی میشود گفت راضی است اما در أتبیعنی بگوییم راضی است انصافا این جا مشکل دارد، باز به نظر ما از آن ضعیفتر در تمنی لیتک تبیعنی کتابک بمائة تومان، ای کاش، این ای کاش هم همان مشکل را دارد بلکه در ای کاش مشکل اثبات رضا باز به نظر من یک درجه ضعیفتر است، باز از آن ها ضعیفتر لعل است، لعلک تبیعنی کتابک، من با فکرهایی که کردم به ذهن خودم این طور آمد، حالا این مسئله استظهار است، ما بتوانیم لغت را در خدمت فقه بکشیم و تحلیل بکنیم، به ذهن ما میآید یعنی خود تمنی و ترجی و استفهام و امر و طلب اینها ظاهرا دلالتشان در معاملات، در عقود برای رضا احتمالا مختلف باشد، در عقود، ما کار لغوی صرف نداریم، بخواهیم از این الفاظ بیاوریم در عقود استفاده بکنیم، بگوییم لیتک تبیعنی کتابک بمائة تومان، آن هم گفت بعتُک کتابک بمائة تومان، سوال، آیا این مقدار کفایت میکند در تحقق عقد؟ بگوییم لیتک که گفت یعنی آرزو کرد پس خودش راضی است، حالا که راضی است ایجاب هم که شد، رضا هم که آمد پس عقد تمام است، انصافا دلالتش بر رضا هم خیلی ضعیفتر است، به نظر من در اینها از همه قویتر یعنی این ترتیب به ذهن من بعد از این که نشستم خیلی فکر کردم به ذهن من این ترتیب آمد، بعنی دلالتش بر رضا نه انشای رضا، قویتر از بقیه است، تبیعنی و أتبیعنی دلالتش ضعیفتر است، مدلول سیاقی و مدلول فعلی و لیتک تبیعنی باز ضعیفتر است، لعلک تبیعنی آن باز به نظر من از همه اینها ضعیفتر است، در ترجی از او ضعیفتر است.
علی ای حال آنی که الان به ذهن ما میآید شما در باب قبول آنچه را که میتوانید در مثل بعنی انجام بدهید این مقدار است پس بعنی بخواهد جای لفظ قبول را بگیرد برای انشاء مشکل دارد، مشکلش هم این است که در آن تحقق نیست، تحقق نباشد لفظی نیست که برای انشای عقود بگیریم چون در عقود انشاء می خواهد.
آن وقت اگر ما در قبول گفتیم رضا کافی است بله قبول است، اشکال ندارد، شاید مراد مرحوم ایروانی هم همین باشد، رضای به ایجاب کافی است و عرض کردیم این مطلب در عبارت علامه هم آمده بود، ظاهرا قدمای اهل سنت و غیر اهل سنت کسانی که قائل بودند درست است میخواستند بگوید دلالت بر رضا میکند، البته آنها چون زوّجنی و روایت سهل ساعدی هم هست یک مقدار هم به روایت تمسک کردند لکن با قطع نظر از روایت و تعبد خاص میشود این را گفت و انصافا از آن رضا در میآید لکن به مدلول فعلی و إلا در بعنی رضا نخوابیده است، تحقق هم نخوابیده است، خیلی صلاحیت استعمال برای مقام قبول ندارد، اگر در قبول اگر شما گفتید رضا کافی است بله با این می شود اثبات کرد، دو: انشای رضا میخواهد بکند، نه این دلالت بر انشاء نمی کند، سه: انشای رضا به ایجاب مطاوعتا للایجاب، این هم که دلالت نمیکند، چهار: انشای رضا بالایجاب مطاوعة مع تحقق النقل و الانتقال خارجا که این هم ندارد، چون این نقل و انتقال خارجی متوقف بر ایجاب است، با خود بعنی که محقق نمی شود پس نکته روشن شد؟ معلوم شد که اصل این مسئله که آقایان اختلاف پیدا کردند نکاتش تا این جا روشن شد، مجموع محتملات إلی الان شد پنج تا،:
- ما اصلا دنبال رضا و این حرفها نیستیم، همان طور که در مصباح المنیر آمد عرف مبادلة مال بمال، دو تا مال را با هم حساب میکنیم و مقابل هم قرار می دهیم، تمام شد، بیع این است، پول را گذاشتیم و آن را برداشتیم، این بیع است. اصلا فکر رضا و این حرف ها نبودیم، پول گذاشتیم و آن را برداشتیم.
- رضا کافی است
- رضا انشاء باید بشود
- انشای رضا مطاوعتا للایجاب باید باشد.
- انشاء الرضا مطاوعتا للایجاب مع تحقق النقل و الانتقال خارجا، این مبنای نائینی است.
مبنای مرحوم نائینی این است، طبق این مبنا قبول دیگه نمیشود مقدم بشود، مشکل پیدا میکند چون در این جور جاها، در مطاوعت هم مشکل پیدا میکند پس بنابراین من فکر میکنم با این بیاناتی که عرض شد اصل مطلب و تحقیق مطلب و خصوصیات مطلب ان شا الله روشن شد، آیا قبول؟ چون قبول هم جزء انشاء است، اولا کاملا روشن شد، این مسائلی بود که ما لذا عرض کردیم این مسئله سه تا زاویه اساسی دارد:
- یکی الفاظ و خصوصیات و تحلیل الفاظ مثل قبلتُ، بعنی، ابتعتُ، الفاظ
- تحلیل دقیق عقد و قبول و حقیقت قبول، رکنیت قبول در عقد، اصلا ما در عقد قبول هم میخواهیم یا قبول هم نمیخواهیم، اگر این را احتمال قرار دادیم به یک معنایی شاید شش تا هم بشود، حالا همان پنج تا، پنج تا احتمال دادیم.
- نکته سوم رجوع به عرف در این مسائل، آیا قبول میخواهد یا نمیخواهد؟ آیا قبول حقیقتش چیست؟ اینها همهاش رجوع به عرف میخواهد
لکن دقت بکنید به لحاظ علمی هم، به لحاظ شرعی هم
پرسش: امور مختلفه را چکار بکنیم؟
آیت الله مددی: آهان احسنت این را بعد عرض میکنم
به لحاظ شرعی هم دو سه نکته خاص دارد، یکی اصالة الفساد، البته این اصالة الفساد شرعی نیست، عقلائی هم هست، نکته دیگر شرعی عنوان بیع است، آثار روی عنوان بیع رفته لذا باید این را بگردیم که عنوان بیع شرعی چیست، این اضافه بر آن نکته عرفی است.
سه: مسئله نهی النبی عن الغرر
پرسش: پس شبهه مفهومیه است؟
آیت الله مددی: نه شبهه مفهومیه است، بیع عرفی را هم بر فرض روشن کردیم آیا شارع وقتی بیع میگوید همین بیع عرفی مرادش است یا یک خصوصیاتی را اضافه کرده است؟ نکته دومش این است
نکته سومش هم نهی النبی عن الغرر باید کاری بشود که معاملات جوری باشند که غرری نباشد، اختلافانگیز نباشد، این هم سه تا نکته خارجی.
و اما نکته تحلیل اصولی به اصطلاح یا تحلیل لغوی که در خدمت اصول و فقه قرار میگیرد که در این جا تاثیرگذار است حقیقت انشاء چیست، اگر گفتیم حقیقت انشاء ابراز اعتبار نفسانی است خیلی در این نتیجهگیری ها تاثیر میکند چون در این جا اعتبار نفسانی اول شده، اعتبار نفسانی امر وحدانی هم هست، قبول شده مقابله کتاب با صد تومان از طرفین، کتاب از زید و صد تومان هم از عمر، این قبول شده یعنی این مورد اتفاق قرار گرفته است، آیا این انشاء است یعنی نگاه ما به این اعتبار بیفتد؟ یا نه و ما انشاء که میکنیم همین اعتبار را ابراز میکنیم، کار دیگری نمیکنیم، ابراز اعتبار است، اعتبار را باید نگاه بکنیم، اعتباری که کردیم تملیک و تملک، هر دو هم تملیک و تملک کردند و ما بیش از این دیگه چیزی نمیخواهیم، آنی که میخواهیم دو تا تملیک و تملک است، اگر این شد اصلا نتیجه این که قبول هم مقدم نیست، آن هم یک نحوه ایجاب است یا نه اینجا عقد یک وجود ایقاعی اعتباری انشائی دارد، اصلا یک وجودی دارد که این وجود با ابراز ثابت میشود یعنی ابراز سبب تحقق این انشاء است نه این که مجرد ابراز اعتبار، کلمات مرحوم آقای خوئی و بعد هم تا یک مقدار مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی عدهایشان رفتند روی این یعنی این بحث هم در مانحن فیه تاثیرگذار است چون عرض کردیم در باب عقود اساسا قبل از عقد یک توافقی هست، یک نکتهای بین طرفین هست لذا در این نکته یک حقیقت و یک امر واقعی است یعنی یک امر واقعی است که کتابِ زید در مقابل صد تومان که عمرو بدهد، این دو تا، این امر واقعی است و طرفین هم روی این توافق دارند لذا عرض کردیم ما حتی این مطلب را میتوانیم با یک علامت، عکس زید را بگذاریم، عکس عمرو و کتابش و بعد هم یک علامت در وسط بگذاریم، بگوییم بیع انجام شد، علامت یعنی بیع انجام شد، مشکل ندارد، چرا؟ چون آن مطلبی که در واقعش مطرح شده یک مطلب بسیطی است یعنی بسیط به این معنا، کتاب در مقابل صد تومان، تملیک و تملک آن هم تملیک، این مفهوم و این عنوان محقق شد، در مقام تلفظ و ابراز فاصله میافتد یعنی آن نکته اساسی در مقام ابراز است یا در مقام تحقق انشاء است، یکی می گوید بعتُک و یکی می گوید قبلتُ، روشن شد؟ این دو تایی شدن و لذا بعضی ها آمدند تصور کردند وقتی من گفتم بعتُک الکتاب بمائة تومان، خب من کتاب را می توانم بفروشم، تملک پول شما را که نمی توانم بکنم لذا عقود فضولی دارد، نه این فضولی مال تصور مقام ابراز است، مقام لفظ است، در واقعش فضولی نیست، هر کدام اصیلند، قوام این اتفاق این است، نکته این است که بعضی از امور احتیاط به دو طرف ندارد مثل طلاق، مثل عتق، این خودش فی نفسه این طور است، ایقاع است.
بعضی از امور به هم پیوسته هستند که عقد می شود، پیوستگیش هم این است که این پیوستگی و لذا اگر گفتیم من کتاب را تملیک کردم، آن هم گفت من صد تومان تملیک کردم این دو تا ایقاع مستقل است اصلا، اصلا دو تا ایقاع مستقل است، عمدهاش این است که این دو تا باید با هم ربط پیدا بکنند، آن وقت این بیع می شود.
پس این ربط دادن یک مفهوم بسیط وحدانی است، این را در عالم مساومه، این ارزش قانونی ندارد، خوب دقت بکنید! آنهایی که آمدند گفتند رضا کافی است این مقدم بشود این ها بردند ارزش قانونی را روی همین، روی مساومه، پس این جا معلوم شد چند تا نکته به هم پیچیده شده آن وقت بیاییم این را بگوییم، آن وقت بیاییم این را بگوییم عرف روی یک جهاتی، روی یک ارتکازاتی آمد این کار را کرد، روی یک نکاتی آمد این کار را کرد در مقام ابراز و انشاء و تحقق وجود انشائیش آمد اسم یکی را ایجاب گذاشت و اسم یکی را قبول گذاشت و این جداسازی مجرد تعبیر نیست، یک امر واقعی بود مثلا در ازدواج آمد گفت آنی که میآید این کار را انجام میدهد و ایجاد علقه میکند زن است، برای مرد مهم نیست که ایجاد علقه بکند، مرد کاری که می کند این ایجاد علقه را تنفیذ می کند، اجرا می کند یعنی قبول می کند، دقت بکنید! این ایجاد علقه کرد این می آید آن را تنفیذ لذا فرقش با اجازه این است در باب اجازه آن وجود ایقاعی انشائی تحقق پیدا کرد، خوب دقت بکنید! لکن نقص داشت با اجازه این کامل شد، و لذا در بحث فضولی به نظر ما بهترین نکته در بحث فضولی این است که بگوییم حقیقت عقد چیست، اگر گفتیم عقد یک حقیقتی دارد، به قول امروزیها واحد حقوقی، یک حقیقتی دارد، یک وجود ایقاعی اعتباری دارد، با قطع نظر از مالک، اصلا خودش دارد، اگر این را گفتیم انصافا فضولی حسبالقاعده می شود چون مثلا کتاب در بازار قیمتش هشت هزار تومان است، میآید می گوید کتاب را به تو فروختم ده هزار تومان، گفت قبول کردم، این وجود ایقاعی پیدا شد، این وجود اعتباری انشائی ایقاعی پیدا شد، اگر گفتیم نه عقد خودش یک وجودی ندارد، عقد تابع شئون مالک است، این شأن مالک است، اگر مالک گفت کتاب را فروختم پیدا میشود و إلا پیدا نمیشود، اگر گفتیم پیدا شد مالک میآید آن را امضا میکند پس آن وجود ایقاعی کامل پیدا شد، آن فقط یک نقصی داشت به خاطر اسناد به مالک، با اجازه مالک آن نقص جبران شد اما در باب قبول این نیست، اصلا آن وجود ایقاعی هنوز ناقص است، البته این یک نکته عرفی است، اشتباه نشود، یک نکته عرفی است در باب ازدواج آمدند گفتند زن موجب میشود و مرد قابل می شود، خب عکسش هم ممکن بود، چه فرق میکند؟ اما قبول نکردند.
پس بیاییم بگوییم ما در باب عقود با یک نکته خاصی روبرو هستیم، آن نکته خاص آن مفهومی که مورد توافق بوده یک چیز بوده، آنی که ابراز شده در زمان است، چون در زمان است تدریجیالحصول است، یک آن پیدا نمیشود، البته الان ممکن است یک علامت بزنیم یک آن پیدا بشود، الان عرض کردم با این دستگاههای دیجیتال، طرف در آن سر دنیاست و این یکی این سر دنیاست این کار را انجام بدهند اما یک متعارفی شد، متعارف به این شد مثلا متعارف به این شد که کسی که کالا دستش است این بشود موجب و کسی که پول دستش است بشود مشتری و قابل، این متعارف این شد، بگوییم متعارف این شد و لذا اگر هر دو کالا بودند این جا عنوان بیع نیست و لذا هم الان عرض کردم غربیها عنوانش را جدا کردند، غربی ها یعنی این طور که سنهوری نوشته، نمیدانم همه غربیها یا عدهایشان، این طور که ایشان نوشته ایشان بیع را با مقایضه، مقایضه با میم، قاف، الف، ضاد اخت الصاد و های مدور، مقایضه به معنای پایاپا، کالا به کالا، کالا به کالا را از بیع جدا کرده، چرا؟ چون در بیع عنوانش این است که باید پول باشد، آن وقت مشتری هم کسی است که پول میدهد، حالا اگر مشتری اول گفت، گفت این پول را در مقابل این کالای تو میدهم باز هم مشتری است.
پس نکتههای اساسی که در این جا آمد این است، آن نکتههایی که الان محل کلام ماست این مجموعه نکات را باید در نظر بگیریم و عرض کردیم انصافا اگر ما باشیم و مجموعه کلمات فقهای سنی، شیعی، زیدی اینها را نگاه بکنیم و مجموعه آنچه که از زمان پیغمبر نقل شده و زمان ائمه علیهم السلام انصافا ایجاب و قبول لابد منهما، در بیع لابد منهما، و انصافا ایجاب غیر از قبول است، در این ارتکاز عرفی ایجاب غیر از قبول است و به نظر ما میآید آن طرحی را که مرحوم نائینی فرمودند که در مفهوم قبول نه حقیقت قبول، در مفهوم قبول خوابیده که باید نقل و انتقال فعلی باشد، انفاذ باشد، در مفهوم ایجاب این نخوابیده است، البته تاثیر ایجاب متوقف بر قبول است اما مفهوم قبول متوقف بر ایجاب است، این دو تا فرقش این است، اگر گفت کتاب را فروختم وقتی فروش تمام میشود که آن بخرد اما وقتی گفت کتاب را خریدم یعنی تو خریدی، اصلا خریدم و لذا میگوید تو چرا گفتی کتاب را خریدم، بگو کتاب را از تو میخرم، نگو خریدم، یعنی فعل ماضی نیاور، چون فعل ماضی نکتهاش تحقق است، فعل مضارع بیاور، چرا؟ چون خریدم متوقف بر فروش است، اصلا در مفهوم خریدن خوابیده که باید فروش باشد، چرا خوابیده؟ نکتهاش این است که خریدن در لغت عرف برای انفاذ آن نقل و انتقال است، اولا مطاوعه است، انشاء است، ثانیا مطاوعه است انشای رضاست و مطاوعه است، رضای به ایجاب نه به صدور ایجاب، به مضمون ایجاب، به واقع ایجاب، به معنای اسم مصدری به قول بعضی، رضای به آن را انشاء می کند و مطاوعة، تاثرا، انفعالا یعنی کانما در مفهوم خرید هست مثل عنوان کسر و انکسار هم هست که بر آن ذاتا مترتب باشد و یکی باشند، نه یک مفهوم مستقلی است، خریدن یک مفهوم مستقلی است که در آن مطاوعت و تاثر از ایجاب مطرح است، اضافه بر آن در آن نقل و انتقال فعلی هم مطرح است. اگر ما گفتیم ایجاب و قبول میخواهیم و ایجاب و قبول را به معنای عرفی معنا بکنیم و به معنایی که در کلمات فقها نگاه بکنیم انصافش این است، همینی است که مرحوم نائینی فرموده، آن کسانی که قبول نکردند نه این که ایجاب را به این معنا گرفتند، الان عرض کردیم اصلا مبادلة مال، اصلا رضا هم نمی خواهد، انشاء هم نمی خواهد، مبادلة مال بمال، رضا کافی است، اگر رضا کافی بود می شود قبول مقدم بشود، مشکل ندارد که، انشای رضا هم کافی باشد می شود مقدم بشود، البته دلالت بعنی بر انشای رضا یکمی مشکل است اما دلالتش بر رضا بد نیست، به همان ترتیبی که عرض کردم. دلالت قبلتُ بر این که مطاوعه است خوب است، لکن قبلتُ دلالت بر این می کند که باید قبلش یک چیزی باشد تا مطاوعه بشود، بدون آن قبلتُ انصافا صدق عرفی هم ندارد، به آن می گویند چرا گفتی قبلتُ؟
پرسش: قبلتُ مشروط است
آیت الله مددی: آهان
چرا گفتی قبلتُ؟ بگو اقبل، نگو قبلتُ، اگر تو یعنی من قبول می کنم کتاب را به من این قدر بفروشی، این در حقیقت اگر دقت بکنید این است
پس نکته اساسی به نظر ما در این بحث این است آیا ما ایجاب و قبول می خواهیم یا همان معنایی را که بسیط بود آن کافی است، این که طرفین راضی هستند کتاب به ازای صد تومان، ببینید این عنوان، این دیگه زمان ندارد که، لفظش زمان دارد، ابراز به قول آقایان زمان دارد و ما نظرمان این است که ایقاع یعنی این عقد که امر انشائی است این به لفظ واقع می شود، قبل از آن ندارد، ارزشی ندارد، قبل از او چیزی نیست مثل موج ساکن است، موج ساکن نداریم، موج ساکن آب است، موج همان حرکت آب است، موجی نداریم که حرکت نداشته باشد، اگر حرکت نداشته باشد اصلا موج نیست
پس بنابراین طبق این ضوابط و شواهد، انصافا هم ما اگر ملانقطی عرفی بشویم بگوییم کتابت را به صد تومان خریدم، می گوید من که نفروختم، چرا می گویی خریدم؟ بگو می خرم به صد تومان، اشتری منک، مثل إنی أرید أن أنکحک احدی ابنتی هاتین، من می خرم، این را از تو می خرم، این درست است، قبلتُ چرا گفتیم؟ بگو قبول می کنم، اگر تو فروختی من قبول می کنم، قبلت معنایش تحقق است، این جا تحقق نمی شود، تا آن نفروشد تحقق نمی شود، بله عدم و وجودش بد نیست، از این جهت خوب است، قبول عدم و وجودش خوب است اما مسئله تحققش نه.
پس تا این جا آن چه که الان به ذهن ما رسید این است که انصافا و چون بیع به لحاظ شرعی دارای آثاری است مثل خیار مجلس و خیار حیوان و خیار عیب دارای آثار خاصی است انصاف قصه اقتضایش این است که ما بگوییم قبول محقق نمی شود إلا بعد از ایقاع، پس به اینی که مرحوم شیخ تفصیل قائل شد انصافا تفصیل خیلی مشکل است، به ذهن ما می آید که حق با مرحوم نائینی است و اگر هم می خواهد قبول مقدم بشود باید همین فعل مضارع را بیاورد، کتاب را از تو می خرم و چون این قبول نیست این فقط دلالت بر رضا می کند انصافا بعد از این که گفت فروختم بگوید بله قبول کردم، اول می گوید می خرم، بعد می گوید از تو خریدم، ظاهرش این طور است، اگر بخواهیم با شواهدی بگوییم، بله اگر نخواهیم مقید به این جهات بشویم این طور است، این راجع به مسئله رجوع به عرف.
فقط نکته اساسی این است که انصافا عرف در این جا مختلف است، نمی شود انکار کرد و سرّ اختلافش را هم عرض کردیم حتی اختلاف بالاتر است، اصلا بعضیها بیع را تملیک نمی دانند، تعهد می دانند، از این بالا هم بالاتر است، مخصوصا اگر تعهد باشد بیشتر به رضا میخورد، همین که رضا باشد، اصلا تعهد، انصافا عرف مختلف است، حل اختلاف عرف به رجوع به عرف خیلی مشکل است، فوقالعاده مشکل است، در این جور جاها ما عادتا به این بر می گردیم که شارع چکار کرده و چون ما هم اصالة الفساد داریم و هم نهی النبی عن الغرر داریم و هم آثار خاص را داریم انصافش این است که مراعات قواعدش این است که این جهات را مراعات بکند و آنچه که به عنوان قبول است موخر بشود
و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین
دیدگاهتان را بنویسید